نسیم

نسیم

نسیم
نسیم

نسیم

نسیم

احادیث و ایات قرانی (۷ ابان ۹۴)

 بنده ای که قرآن می خواند فقیر نمی شود و بعد از قرآن هیچ بی نیازی وجود ندارد.  نهج الفصاحه، ص 442



پیامبر گرامی اسلام ص ):


بهترین کارها در پیش خدا دوستی و دشمنى در راه خداست.

 أحبّ الأعمال إلى اللَّه الحبّ فی اللَّه و البغض فی اللَّه.


فارسی :


سوره انعام آیه 125: 

پس هر که را خدا هدایت او خواهد، قلبش را به نور اسلام روشن و گشاده گرداند و هر که را خواهد گمراه نماید (یعنی بعد از اتمام حجت به حال گمراهی وا گذارد)؛ دل او را از پذیرفتن ایمان تنگ و سخت گرداند.


شعر :


اگر هم خداوند خواهد، به خواست که کس را هدایت نماید به راست

به قلبش بتابد از اسلام نور که روشن شود جان او ز آن حضور

اگر میل سازد یگانه اله که گمراه سازد کسی را ز راه

کند قلب او را چنان تنگ و تار که ایمان نیارد به پروردگار


English :


And whomsoever Allah Wills to guide, expands his breast for Islam, and whomsoever He Wills to be left in their error, He

makes his breast closed.

ghorany.com


تفسیر «الرَّحْمـَْـنِِ الرَّحِیمِ»


«رحمت» از دل‌نوازترین کلمات قرآن کریم و دارای معانی گسترده‌ای است. گروهی آن ‌را به‌معناى نعمت می‌دانند و بر پایۀ آن، «الرَّحْمـَْنِِ» و «الرَّحِیم» را «مُنعِم» معنا می‌کنند که البته اتفاق نظری بر این معنا وجود ندارد. گروهی دیگر برآن‌اند که رحمت به‌معنای انعطاف درونى و رقّت قلبى است که موجب لطف و احسان می‌شود؛ بدین معنا که هرگاه تماشای صحنه‌اى انسان را متأثر کند و او را به عمل خیرخواهانه‌اى برانگیزاند، چنین عملى، نوعى رحمت است. برای نمونه، اگر انسان، نیازمندی را ببیند و رقّت قلبى بیاید که باعث شود به او کمک مالى کند، آن فردِ نیازمند، مشمول رحمت قرارگرفته است. 

البته باید گفت در انسان‌ها اوصافی همچون رحمت و غضب و مانند آن، شامل دو مرحلۀ مقدمه و نتیجه است. برای مثال، هنگامى‌که انسان از فردی آزار می‌بیند، حالت عصبانیت و غضب در او ایجاد می‌شود و دراصطلاح، خونش به‌جوش می‌آید که این حالت، مقدمۀ غضب است. حال، ممکن است دست به اقدامی بزند، مثلاً صدمه‌اى به شخصِ آزاردهنده وارد کند که این کار نتیجۀ غضب است. 

به ‌همین ترتیب اگر آدمی صحنۀ رقّت‌آورى را مشاهده کند، مثلاً نیازِ نیازمندی را ببیند، در ابتدا عواطف انسانىِ او تحریک مى‌شود و حالت دل‌نازکى به وی دست می‌دهد؛ حال، ممکن است ازخودگذشتگى نشان داده و درصدد رفع آن حاجت بر‌آید و به آن نیازمند محبت ‌کند که این احسان، نتیجۀ رحمت است. 

پس این‌گونه حالات در انسان دو مرحله دارند: ابتدا تأثر قلبی و سپس جامۀ عمل پوشاندن به آن. اما تطبیق این معنا بر خداوند جایز نیست؛ زیرا خداوند سبحان مانند انسان‌ها تحت تأثیر عواطف و احساسات قرار نمی‌گیرد تا فعلى از او صادر شود. شأن حضرت احدیت با این معنا سازگار نیست. امام‌علی(ع) در این‌باره می‌فرماید: 


«رَحِیمٌ لَا یُوصَفُ بِالرِّقَّۀِ». 

مهربان است [از راه انعام و بخشش بر بندگان] نه از روى نازک‌دلى [و دلسوزى بر آنان]. 


چنین اِشکالى بر تفسیر ظاهریِ افعال دیگر خداوند نیز وارد است؛ برای مثال از عبارت «غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ» برداشت می‌شود که خداوند داراى غضب است. حال آنکه وصف غضب در مصداق بشریِ آن که آثار ناپسندی همچون تکدّر روح را دربردارد، در خداوند وجود ندارد. همچنین استهزای الهی در عبارت «اللهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» (خدا آنان را استهزا می‌کند) بدین معنا نیست که خداوند مخالفان خود را تمسخر و استهزا می‌کند. 

درحقیقت چنین اوصافی در خصوص خداوند مانند همین اوصاف در انسان‌ها نیست.برای حضرت حق، فقط مرحلۀ دوم یعنی غایات و نتایج آن‌ها مصداق دارد، نه مبادی و مقدماتشان؛ به عبارتی، خداوند از هرگونه تأثری منزّه است. تأثیر اولیۀ غضب و استهزا و رحمت برای خداوند بی‌معناست و فقط نتیجۀ آن‌هاست که مفهوم دارد. پس اگر خداوند به کسى غضب کند، بدین معناست که او از رحمت الهی دور می‌شود و حتی ممکن است نابود گردد. همینطور اگر خداوند کسی را استهزا کند، حیثیت و شخصیتش نابود خواهد شد. 

دربارۀ رحمت نیز چنین است؛ اگر خداوند بر کسی رحمت کند، او را مشمول لطف و احسان قرار داده است و به وی نعمت فزون‌تری اعطا می‌کند. پس آن مقدماتِ بشرى همچون رقّت قلب در خداوند وجود ندارد.


بخش هایی از کتاب مشکاة، جلد1، تفسیر سوره مبارکه حمد، محمدعلی انصاری





احادیث و ایات قرانی (۶ ابان ۹۴)

.قصه قشنگیه حتما بخونید

روزی جوانی پیش پدرش آمدو گفت:دختری رادیده ام ومیخواهم بااوازدواج کنم .من شیفته زیبایی این دختر وجادوی چشمانش شده ام .

پدرباخوشحالی گفت :بگواین دخترکجاست تابرایت خواستگاری کنم وبه اتفاق رفتند تادخترراببینند اماپدربه محض دیدن دختر دلباخته اوشدوبه پسرش گفت:

ببین پسرم این دخترهم ترازتونیست وتونمیتوانی اوراخوشبخت کنی اورابایدمردی مثل من که تجربه زیادی درزندگی داردسرپرستی کند تابتواندبه اوتکیه کند 

پسر حیرت زده جواب داد :امکان نداردپدرکسی که بااین دخترازدواج میکند من هستم نه شما.....

پدروپسرباهم درگیرشدند وکارشان به اداره پلیس کشید 

ماجرارابراب افسرپلیس تعریف کردند.افسردستورداددختررااحضارکنندتاازخوداوبپرسندکه میخواهد با کدامیک ازاین دوازدواج کندافسرپلیس بادیدن دخترشیفته جمال ومحودلربایی اوشد وگفت :این دختر مناسب شمانیست بلکه شایسته ی شخص صاحب منصبی چون من است واین بارسه نفری باهم درگیرشدند وبرای حل مشکل نزدوزیررفتند وزیربادیدن دخترگفت :اوباید باوزیری مثل من ازدواج کند .....و.....قضیه ادامه پیداکرد تا رسید با شخص امیر امیرنیز مانند بقیه گفت:این دخترفقط بامن ازدواج میکند...

بحث ومشاجره بالاگرفت تااینکه دخترجلوآمدوگفت :راه حل مسئله نزدمن است .من میدوم وشما نیز پشت سرمن بدوید اولین کسی که بتواند مرابگیرد بااوازدواج خواهم کرد.

.....وبلافاصله شروع به دویدن کردوپنج نفری :پدر؛ پسر؛ افسرپلیس ؛ وزیر وامیر بدنبال او.........

ناگهان ...هرپنج نفر باهم به داخل چاله عمیقی سقو ط کردند 

دخترازبالای گودال به آنهانگاهی کردوگفت:آیا میدانید من کیستم

 ؟!!

من دنیا هستم !!

من کسی هستم که مردم بدنبالم میدوندوبرای بدست آوردنم باهم رقابت میکنند ودرراه رسیدن به من ازدینشان غافل میشوندتازمانیکه درقبر گذاشته میشوند درحالی که هرگز به من نمیرسند.






پیامبر گرامی اسلام (ص):

أحبّ الأعمال إلى اللَّه من أطعم من جوع أو دفع عنه مغرما أو کشف عنه کربا

بهترین کارها در پیش خدا آنست که بینوائى را سیر کنند، یا قرض او را بپردازند یا زحمتى را از او دفع نمایند.





از خدا پرسیدم:خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟ خدا جواب داد : گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر.


با اعتماد زمان حالت را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو.


ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .


شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن.


زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانید که چطور زندگی کنید،


مهم این نیست که قشنگ باشی ، قشنگ این است که مهم باشی! حتی برای 1 نفر


مهم نیست شیر باشی یا آهو مهم این است با تمام توان شروع به دویدن کنی


کوچک باش و عاشق.. که عشق می داند آئین بزرگ کردنت را


بگذارعشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو باکسی


موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن


فرقى نمی کند گودال آب کوچکى باشى یا دریاى بیکران... 


زلال که باشى، آسمان توست.






ترجمه‌ناپذیری واژۀ «الله» 


در واژه‌پژوهی نام مبارک «الله»، مباحث ادبی فراوانی مطرح شده که پرداختن به همۀ آن‌ها از محدوده و مقصود این نوشتار خارج است؛ اما در ترجمۀ واژۀ «الله» باید به این نکته توجه کرد که این واژه در دیگر زبان‌های موجود در دنیا معادلِ کامل و برابری ندارد. برای مثال در زبان انگلیسی نمی‌توان واژگان «Lord» یا «God» را برابر با «الله» دانست؛ زیرا «Lord» به‌معنای ربّ و «God» به‌معنای واجب‌الوجود است. به عبارتی، ترجمۀ «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمـَْنِِ الرَّحیمِ» می‌شود: 

«In the name of Allah» 

در زبان پارسی نیز دو واژۀ «خداوند» و «خدا» نمی‌توانند از نظر معنایی، کاملاً با «الله» برابری کنند؛ زیرا خداوند به ‌معنای صاحب است و این معنا در متون فارسی فراوان به ‌کار رفته است؛ از جمله سعدی می‌گوید: 


یکى بر سـر شاخ، بُن می‌برید 

خداوندِ بُستان نگه کرد و دید 


البته احتمال دارد واژۀ «خدا» نیز به ‌معنای واجب‌الوجود باشد که در هر دو صورت، هیچ‌یک دربرگیرندۀ معنای «الله» نیستند. 

شیخ محمدحسن نجفی در کتاب جواهرالکلام، دائرۀالمعارف بزرگ فقه شیعه، به ترجمه‌ناپذیربودن واژۀ «الله» اشاره می‌کند و معتقد است نزدیک‌ترین لغت به «الله» در زبان فارسی، واژگان «ایزد» و «یزدان» است که البته هیچ‌یک مترادف دقیقی برای واژۀ «الله» نیستند. 

پس بسیار مشکل است که بتوان معادل کامل و دقیقی برای واژۀ «الله» پیدا کرد و بهترین تعریف همان است که این واژه را اسم جامعِ صفات کمال و جلال الهی می‌داند: «إِسْمٌ مُسْتَجْمِعٌ لِجَمیعِ الصِّفَاتِ الجَلَالِ وَ الکَمَالِ». 

«الله» سرچشمه‌ای است که دل انسان‌های بیدار، در خلوت و جلوت، آن ‌را می‌جوید و حقیقتی است که انسان‌ها در مشکلات و گرفتاری‌ها به‌سوی او جذب می‌شوند و تکیه‌گاهی است برای تمامی هستی و آفرینش.

بخش هایی از کتاب مشکاة، جلد1، تفسیر سوره مبارکه حمد، محمدعلی انصاری




ارسی :

سوره یونس آیه 36: 
و اکثراین مردم الا از خیال و گمان باطل خود،از چیزی پیروی نمی کنند.

شعر :

گروه کثیری از این مردمان نباشند پیرو مگر از گمان

English :

And most of them do not follow anything but conjecture.


الهی! اگر جز سوختگان را به ضیافت خود نمی خوانی، ما را بسوز! آنچنان که هیچ کس را آنگونه نسوخته باشی......(شهید آوینی)



گاندی:

اﻧﺴﺎن ﮐﻪ ﻏﺮق ﺷﻮد ﻗﻄﻌﺎً میمیرد؛

مواظب باشیم غرق ﻧﺸﻮﻳﻢ! انی ندارد ! 

انسان بودن، خود به تنهایی یک دین خاص است که پیروان چندانی ندارد

نامه عاشقانه خداوند به تمام بندگان”

سوگند به روز وقتی نور میگیرد و به شب وقتی آرام میگیرد که من نه تو را رها کرد ه‌ام و نه با تو دشمنی کرده‌ام
( ضحی ۱تا ۳)
 افسوس که هرکس را فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به مسخره گرفتی.
 (یس ۳۰)
و از تمام پیامهایم روی برگرداندی
(انعام ۴)
و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام
(انبیا ۸۷)
و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری.
 (یونس ۲۴)
و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری
(حج ۷۳)
پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من شک داشتی .
 ( احزاب ۱۰)
تا زمین با آن وسعت بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی،که من مهربانترینم در بازگشتن.
 (توبه ۱۱۸)




ادامه تفسیر عاشورا


برداشت کلی


با صلوات بر پیامبر اعظم ، محمد بن عبدالله (ص)

آنچه به عنوان نکات برجسته زیارات ، بخصوص زیارت عاشورا ، مورد توجه محققین و مفسرین می باشد ، توجه و تاکید خاصی است که به جهت گیری مکتبی انسان اشاره داشته است ، که در نهایت بیان کننده دیدگاه و جهان بینی فرد است که از لوح دل عشاق به زبان جاری شده و مداومت بر آن اعتقاد که ملکه ی نفس آدمی می گردد ، علاوه بر هدایت عملی انسان ، بعنوان هشدار و تذکر بر او جلوه می کند تا با اعلام وابستگی فرد موحد ، مشخص کننده جبهه و مرام اعتقادی وی باشد و او را از دیگران متمایز نماید . 
بدیهی است وقتی فرد خود را به یک گروه و جریان فکری می سپارد آنهم گروه و جبهه تایید شده ای که هدایتِ امامت را به دنبال داشته و با قبول ولایت ، زندگی دنیوی و اخروی خود را بیمه می نماید، حتما فرد به فکر وادار می شود که گروه مورد نظر چگونه گروهی است ، خصوصیات این گروه کدامند و چه ویژگیهائی دارند ، او به عنوان یگ پیرو باید چه ویژگیهائی داشته باشد .
برابر این آگاهی با مشخص نمودن موضع خویش سعی در تقویت راه و مرام خویش خواهد داشت .
اصولاً مشخص کردن جبهه اعتقادی فرد ، دارای ضرورتی حتمی و واجد اهمیت بسیار است و فرد با تعیین این جبهه به کم و کیف کار خود در قالب زمان آگاه شده ، قدرت تشخیص و تمیز پیدا می کند و به عنوان یک وظیفه به تعهدات مکتب اعتقادی خویش وفادار خواهد ماند .
همه این مسائل می تواند انسان را از پوچ گرائی و بی هدفی نجات داده و حقیقت و حقانیت وجود زندگی را به او بنمایاند .
زیارت عاشورا دارای چنین خصوصیت مهمی است که فرد موحّد در فرازهای گوناگون آن ، مرتب از علاقه و علل وابستگی خود به جبهه حق و برائت و عدم پیوستگی خود نسبت به جبهه باطل سخن می گوید و خود را با تمام وجود آماده و تشنه هر گونه همراهی و همکاری و فداکاری در راه حق و مقابله و مبارزه باطل اعلام می دارد .




فردی که سعی دارد چهره ظاهری اش را در مقابل نامحرم، با ابزار دنیایی سرخ و سفیدتر و زیباتر و جذاب تر جلوه دهد، این فرد رنگ های دنیایی را برای چهره خود پسندیده است ، اما رنگ چهره ی کسی بهتر است که رنگ خدایی داشته باشد....صِبغَةَ اللّه''
رنگ خدایی را همه بر چهره دارند چرا که همه مخلوق خدایند؛ و خدای متعال خود می فرماید: ''و مَن أحسنُ مِنَ الله صِبغَةً ''؟ 
آیا رنگی بهتر از رنگ خدایی وجود دارد؟ 
درحالیکه این رنگ خداست برچهره ی هر فردی که سعی در جلب نامحرم ندارد؛ رنگ خدا البته بهتر از رنگ های ساخته ی انسان هاست...
افراد محجوب و عفیف،شایسته است در برابر تمسخر دیگران در باب سادگی ظاهرشان بگویند:
«این رنگ خداست، صِبغَة الله... و چه رنگی بهتر از رنگ خدا؟؟ ، و مَن أحسنُ مِن الله صِبغَةً؟؟.... و ما او را می پرستیم، و نحن لهُ عابِدون*
اثبات ادعای عاشقی و پرستش، شدن به شکل معشوق و محبوب است، ما در ادعای عشق خود صادقیم و به رنگ زیبایی که خدا به ما داده است، سپاس گزاریم،، و رنگی غیر از رنگ خدا را نمی خواهیم.»

دو سوره در قرآن، با کلمه "ویل" شروع شده،
"ویل" یکی از شدید ترین تهدید های قرآن هست،
و اون دو آیه اینها هستند:

۞ویل للمطففین۞
وای بر کم فروشان...

۞ویل لکل همزه لمزه۞
وای بر عیبجویان طعنه زننده...

اولی در مورد مال مردم
و دوم در مورد آبروی مردم...

مراقب هر دو باشیم
چرا که هردو حق الناس است.






احادیث و ایات قرانی (۵ ابان ۹۴)

رسول اکرم (ص)
اِتَّقِ المَحارِمَ تَکُن أعبَدَ النّاسِ وَ ارضِ بِما قَسَمَ اللَّهُ لَکَ تَکُن أغنَى النّاسِ؛
از چیزهاى حرام بپرهیز تا از همه کس عابدتر باشى و بقسمت خویش راضى باش تا از همه کس ثروتمندتر باشى.


واژه‌پژوهی «الله»

درباره اینکه ریشه واژه "الله" چیست، نظریات متفاوتی وجود دارد. 
برخی این واژه را برگرفته از «أَلَهَ» به‌معنای «عَبَدَ» می‌دانند؛ در این صورت، واژۀ «الله» به‌معنای معبودِ به‌حق و شایستۀ پرستش است.
 گروهی دیگر «الله» را از ریشۀ «أَلِهَ» به‌معنای «تَحَیَّرَ» دانسته‌اند. براین‌اساس، «الله» یعنی ذاتی که همۀ هستی در او متحیّر و سرگردان است. این همان مقامی است که عاشقان و عارفان گفته‌اند: «إلهی زِدْنی فیکَ تَحَیُّراً». 

 برخی نیز «الله» را از «وَلَهَ» به‌معنای واله و شیداشدن می‌دانند. در این معنا «الله» به‌معنای وجودی است که همۀ موجودات واله و شیدای اویند. به‌تعبیر شیخ اجل: 

گـر کسى وصف او ز من پرسد 
بى دل از بى نشان چه گوید باز 
عاشقان کشتگان معشوقند 
بر نیاید ز کشتگان آواز 

همچنین گروهی «الله» را برگرفته از «لاهَ، یَلُوهُ» به‌معنای «إحْتَجَبَ» دانسته‌اند. براین‌اساس، «الله» به‌معنای ذات پوشیده و نهان است؛ البته هرچند تجلّی صفات خداوند، همۀ عوالم وجود و پهنۀ خلقت را درنوردیده است و به‌تعبیر شاعر: 

یار، بى پرده از در و دیوار 
در تجلّى است یا اولى‌الابصار 

اما ذات او در نهایتِ خفاست؛ تا حدّی که: 
«وَ لَوْ لَا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ»
 (اگر تو نبودی، درنمی‌یافتم که تو کیستی). 

و سعدی چه زیبا سروده است: 

نه ادراک در کُنه ذاتش رسد 
نه فکرت به غور صفاتش رسد 
توان در بلاغت به سَحبان رسید 
نه در کُنهِ بی‌چونِ سُبحان رسید 
که خاصان در این ره فرَس رانده‌اند 
به لاأحصی از تگ فرومانده‌اند 
نه هر جای مرکب توان تاختن 
که جاها سپر باید انداختن

بخش هایی از کتاب مشکاة، جلد1، تفسیر سوره مبارکه حمد، محمدعلی انصاری



باغبانان رفته اند وغنچه تنها مانده است
بلبلی در خیمه های سوخته جا مانده است
اشک در چشمان زینب ، خون به گوش کودکان
مشک،خالی در کنار دست سقا مانده است
جای طفل شیر خوار آغوش گرم مادرست
لیکن آن شش ماهه بر آغوش بابا مانده است
کیست تا زیر بغل گیرد اسیر درد را؟
محرمی دیگر برای زینب آیا مانده است؟
با دلی لبریزِ ماتم همره این کاروان
می رود اما دلش در قتلگه جا مانده است
با اسیران می رود طفلی سه ساله سوی شام
ردّ پای کوچکش بر روی صحرا مانده است
دست دشمن ها خشن،رخساره ی طفلان لطیف
جای سیلی بر رخ گلهای زهرا مانده است 
هست از خونهای سرخ آن ز پا افتادگان
پرچم توحید اگر اینگونه بر پا مانده است.


(آیه 160).
نتیجه توکل !.
در ایـن آیـه کـه مـکمل آیه قبل است , نکته توکل بر خداوند بیان شده است وآن این که : قدرت او بـالاتـرین قدرتهاست و ((اگر خداوند شما را یارى کند هیچ کس برشما پیروز نخواهد شد, و اگر دست از یارى شما بردارد کیست که بعد از او شما رایارى کند)) (ان ینصرکم اللّه فلا غالب لکم وان یخذلکم فمن ذا الذى ینصرکم من بعده ).
در آیه گذشته روى سخن به پیامبر اکرم (ص ) بود و به او دستور مى داد, اما دراین آیه روى سخن بـه هـمه مؤمنان است و به آنها مى گوید: همانند پیامبر, باید برذات پاک خدا تکیه کنند, و لذا در پـایـان آیـه مـى خـوانـیـم : ((و مؤمنان تنها بر ذات خداوند, باید توکل کنند)) (وعلى اللّه فلیتوکل المؤمنون ).





در فضیلت زیارت امام حسین (ع) در روز عاشورا ، روایات و احادیث زیادی نقل شده است ، ازجمله روایتی که از امام باقر (ع) در ابتدا و مقدمه زیارت عاشورا آمده است و ثواب ملاقات خداوند در روز قیامت را همراه با دو هزار حج و دوهزار عمره و دوهزار جهاد به زوار مخلص آن حضرت بشارت داده است .



خاصه آنکه این حج و عمره و جهاد از ثواب اعمالی برخوردار است که در خدمت رسول خدا (ص) و ائمه طاهرین باشد . یعنی هیج انحراف و توسل به غیر خدا در انجام این اعمال وجود نداشته و از ثواب کامل برخوردار گردیده است .
از امام صادق (ع) هم روایتی در کامل الزیارات آمده است که مضمون آن چنین است:
“ همانا زیارت حسین (ع) از هر عمل پسندیده ای ارزش و فضیلتش بیشتر است ، زیرا این زیارت در حقیقت ، مدرسه ای بزرگ و عظیم است که به جهانیان درس ایمان و عمل صالح می دهد و گوئی روح را بسوی ملکوت خوبی ها و پاکدامنی ها و فداکاری ها پرواز می دهد.
هرچند عزاداری و گریه بر مصائب امام حسین (ع) ارزش و معیاری والا دارد لکن باید دانست که همه این زیارات ، گریه ها و غم گساری ها ، فلسفه دین داری ، فداکاری و حمایت از قوانین آسمانی را به ما گوشزد می کند.
هدف این برنامه های انسان ساز جز این نیست و نیاز بزرگ ما از درگاه حسینی آموختن انسانیت و خالی کردن دل ، از هر چه غیر خداست .
بحول و قوه الهی هدفمان آن است که برداشتی عارفانه از زیارت معروفه عاشورا را ارائه کنیم و بر این اساس از نظرات مفسران و صاحب نظران ، استفاده نموده سعی به بالابردن شناخت در محتوای مطالب داشته ایم .
از خداوند متعال می خواهیم ما را به ولایت ائمه اطهار خاصه صاحب این زیارت محشور بگرداند و با هدایت و کرامت خود به ما معرفت و شناخت بیشتر عنایت فرماید تا شاید به برکت اعتصام به عترت ، تقرب خداوند میسّرگردد.
-----— ان شاء الله —----لینک




حسرت در روز قیامت

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مَا مِنْ أَحَدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا وَ هُوَ یَتَمَنَّى أَنَّهُ زَارَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع لَمَّا یَرَى لِمَا یُصْنَعُ بِزُوَّارِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ مِنْ کَرَامَتِهِمْ عَلَى اللَّهِ

از امام صادق علیه السلام روایت شده: 
هیچ کس نیست در روز قیامت مگر اینکه آرزو می کند ای کاش امام حسین علیه السلام را زیارت کرده بودم 
آن هنگامی که می بیند که با زوار امام حسین علیه السلام چه می کنند، چقدر نزد خداوند مورد کرامت واقع می شوند.
 (وسائل الشیعه/ ج14/)


داستانی را بسیار شنیده ام، 
حضرت علی.ع. زیر سایه ی دیواری نشسته بودند با دوستان شان، وقتی دیدند خطر ریزش دیوار هست از آنجا بلند شده، جای خود را تغییر دادند.
کسی از اصحابشان پرسید آیا از مرگ می گریزی؟
حضرت فرمودند: از قضای الهی به قدر الهی پناه می برم!
مرگ حقه، اما طول عمر و سلامتی رو میشه کم و زیاد کرد، به طور کلی.
مثلا با جلوگیری کردن از خوردن فست فود ها سلامتی رو حفظ می کنیم و طبیعتا از مشکلات احتمالی و بیماری های مربوطه پیش گیری می کنیم.



آیت الله جوادی آملی:

ما اگر خواستیم بفهمیم نمازی که خواندیم مقبول است یا نه، این نیازی به مسئله قیامت ندارد چون علامت و اثر نماز را مشخص کردند که (إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ).
اگر کسی نماز ظهر و عصر را خواند و تا غروب در معرض امتحان الهی قرار گرفت و سرفراز از این امتحان به در آمد و با هوس مبارزه کرد و آلوده نشد این مطمئن باشد که نمازش قبول شد زیرا آنچه او را از زشتی باز می‌ دارد نماز است و اگر ـ خدای ناکرده ـ در این امتحان مردود شد و دست به گناه زد مطمئن باشد که نماز او قبول نشده است گرچه [از نظر فقهی] صحیح است که اعاده و قضا ندارد.


هشدار شهید مطهری درباره خطر "نیمچه عالمان"

من خیلی اوقات فکر کرده ام مقاله‏ ای تحت عنوان «نیم‏ها» بنویسم که خیلی چیزها وجود ناقصش خطرش بیشتر از عدم محض است. می ‏گویند غزالی راجع به علم این حرف را زده و گفته است: «هر چیزی وجود ناقصش به از عدم محض است مگر علم که وجود ناقصش بدتر از عدم محض است» و ریشه این حرف معلوم است. 
آدمی که هیچ عالم نیست، چون می ‏داند عالم نیست لااقل در مقابل عالم تسلیم است. مثل کسی که طبیب نیست و می‏ داند که طبیب نیست، دیگر لااقل در مقابل طبیب تسلیم است و در نتیجه از وجود طبیب بهره می‏ برد. ولی نیمچه طبیب چون خودش را طبیب می‏ داند تسلیم یک طبیب نیست، می‏ خواهد از همان علم ناقصش استفاده کند، در نتیجه به جای سود زیان می ‏برد.
از همین جا بروید سراغ نیمچه مجتهدها و نیم روشنفکرها و نیم‏های دیگر، اینهایی که یک چیزکی می ‏دانند...ُ چیزکی می ‏دانند و چیزها نمی‏ دانند! 

اتفاقاً اینها خطرشان بیشتر است. چهارتا شعار می‏ شنوند، بدون اینکه متعمق بشوند و درست فکر کنند و دریابند؛ می‏ بینید این چهارتا شعار اینها را از جا حرکت‏ می ‏دهد (استاد مطهری، فلسفه تاریخ، ج1،ص 112).



آدرس کانال قرآن پویان

telegram.me/quranpuyan

احادیث و ایات قرانی (۴ ابان ۹۴)

«توکل بر خدا» 


 امام حسین(علیه‌السلام) در راهی قدم می‌نهاد که از خطراتش آگاه و مطلع بود. ایشان در پایان وصیت‏نامه‏اى که قبل از حرکت به کربلا نوشتند، به این آیه استناد کردند: «وَ ما تَوْفیقی‏ إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ» (هود/88) توفیق من جز به (اراده) خداوند نیست که بر او توکّل کرده‏ام و به او روى آورده‏ام.


پیامبر اکرم حضرت محمد (ص) 

اِتَّقِ اللَّهَ وَ لا تَحقِرَنَّ مِنَ المَعرُوفِ شَیئاً وَ لَو أن تَفرُغَ مِن دَلوِکَ فِی إناءِ المُستَسقِی وَ أن تُلقِىَ أخاکَ وَ وَجهُکَ إلیهِ مُنبَسِطٌ؛

از خدا بترس و هیچ کار نیکى را حقیر مشمار گر چه کار نیک منحصر باین باشد که دلو خویش را در ظرف تشنه اى بریزى و برادر خود را با روى گشاده ملاقات کنى.



آیت الله بهجت:

نه ایمان اهل یقین را داریم و نه یقین اهل یقین را. یا باید بگوییم فردایی نیست و مانند حیوانات تکلیف نداریم و یا این که مامنی و پناهگاهی از عذاب الهی پیدا کنیم؛زیرا غیر از خدا چیزی نیست که بتواند ازما دستگیری کند. پسر نوح هم برای فرار از عذاب الهی به غیر خدا پناه برد.

فردا غیر از خدا همه چیز فانی است.

والله خیر و ابقی

-

درس عاشورا:

مسلمان حق ندارد دربرابر فسادوبدعت وتحریف، سکوت وسازش کند.






آیه صبحگاهی

آیه 48،سوره مایده

از دوره قرائت جمعی9230ام

تعداد آیه های قرائت شده: 807تا


وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ


ترجمه آیه:

«48» و ما این کتاب (=قرآن) را به حق به سوى تو فرو فرستادیم، در حالى که تصدیق‌کننده کتابهاى پیشین و حاکم بر آنهاست. پس میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل کرده حکم کن، و از هواهایشان (با دور شدن) از حقى که به سوى تو آمده، پیروى مکن. براى هر یک از شما (امتها) شریعت و راه روشنى قرار داده‌ایم. و اگر خدا مى‌خواست شما را یک امت قرار مى‌داد، ولى (خواست) تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید. پس در کارهاى نیک بر یکدیگر سبقت گیرید. بازگشت (همه) شما به سوى خداست؛ آنگاه در باره آنچه در آن اختلاف مى‌کردید آگاهتان خواهد کرد.


به امید موفقیت





اسما و صفات الهی از یک دیدگاه، بر دو گونه‌اند:

 اول، اسامى و نشانه‌هایى که در سراسر عالَم هستى پراکنده‌اند؛ یعنی هرآنچه در عالم هستى دیده می‌شود، از دورترین کهکشان‌ها تا کوچک‌ترین ذرات، نشانه‌هایى از ذات احدیت‌اند و همۀ آن‌ها «اسمُ الله» و اسامى تکوینى خداوندگارند؛ دوم، اسم‌هایی که در قالب الفاظ و کلمات وارد شده‌اند و حضرت حق، خویش را بدین نام‌ها ستوده و معرّفى کرده است؛ مانند: 


«هُوَ اللهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ».


اوست خدایی که جز او معبودی نیست؛ همان فرمانروای پاکِ سلامت‌بخشِ امان‌دِه، چیرۀ پیروزمند، جبران‌کنندۀ دارای بزرگی. منزّه است خداوند از آنچه شریک او می‎گردانند.

 

در حکایت است که حکیمى مجنون را دید که بر روى شن‌هاى ساحل چیزى می‌نویسد. از او پرسید: چه می‌نویسى؟ 


گفت شرح حُسن لیلی می‌دهم 

خاطر خود را تسلّى می‌دهم 

نیست جز نامی از او در دست من 

زان بلندی یافت قدر پست من 

ناچشیده جرعه‌ای از جام او 

عشق‌بازى می‌کنم با نام او 


شاید بتوان گفت ما هم از طریق نام‌های خداوند با او عشقبازى می‌کنیم؛ همان نام‌هایى که خود، تحت عنوان «الأََسْمَاءُ الْحُسْنىَْ» به ما تعلیم داده و وسیلۀ تقرّب ما به ذات خویش قرار داده است. 

خداوند متعال هرکدام از اوصاف قدسى خود را در قالب اسمى به بشر معرفى نموده است: هنگامى‌که می‌خواهد قدرت خود را به انسان بشناساند، از آن به «قادر» و «قدیر» تعبیر می‌نماید و هرگاه می‌خواهد احاطۀ علمى خویش را بر عالَم وجود و هستى مطرح سازد، از صفت «علیم» یاد می‌کند؛ وقتی می‌خواهد از رحمت و رأفتی پرده بگشاید که به بندگان دارد، خود را «رحمان» و «رئوف» معرفی می‌کند و آنگاه که می‌خواهد گذشت و مغفرت خود را به بندگان بازگو فرماید، «غفور» و «غفّار» را به صحنه می‌آورد.

به‌ بیان ‌دیگر، حضرت حق براى اوصاف خود، اسم قرار داده است: قدرتش را به «قدیر»، حکمتش را به «حکیم»، عزتش را به «عزیز»، علمش را به «علیم» و... نام‌گذارى فرموده است. 

البته خداوند براى هرکدام از اوصاف خود، لفظى مقرّر نموده که این لفظ، اسم آن وصف است. بنابراین اسم «الله» در «بِسْمِ الله»، یعنى قدرت، حکمت، رحمت، حلم، جود، صبر و سایر صفاتِ خداوند؛ پس «بِسْمِ الله» یعنى خدایا، با استعانت از تمام اوصاف حضرت تو، کار را آغاز می‌کنم. 

البته ذکر این نکته ضروری است که اسامى حضرت حق، عین ذات اوست و مانند دیگر اسامى و مسمّیات نیست که بین اسم و مسمّا تغایر و تفاوت وجود دارد.


بخش هایی از کتاب مشکاة، جلد1، تفسیر سوره مبارکه حمد، محمدعلی انصاری





 در نیویورک، در ضیافت شامى که به منظور جمع‌آورى کمک مالى براى مدرسه‌اى مربوط به بچه‌هاى داراى ناتوانى ذهنى بود، پدر یکى از بچه‌ها نطقى کرد که هرگز براى شنوندگان آن فراموش نمى‌شود... او با گریه گفت: «کمال، در بچه من «شایا» کجاست؟ هر چیزى که خداوند مى‌آفریند کامل است، اما بچه من نمى‌تواند چیزهایى را بفهمد که بقیه بچه‌ها مى‌توانند. بچه من نمى‌تواند چهره‌ها و چیزهایى را که دیده، مثل بقیه بچه‌ها به یاد بیاورد. کمال خدا در مورد شایا کجاست؟»
افرادى که در جمع بودند، با شنیدن این جملات، شوکه و اندوهگین شدند...
پدر شایا ادامه داد: «به اعتقاد من، هنگامى که خدا بچه‌اى شبیه شایا را به دنیا مى‌آورد، کمال آن بچه را در روشى مى‌گذارد که دیگران با او رفتار مى‌کنند.» و سپس داستان زیر را درباره شایا تعریف کرد:
«یک روز که شایا و من در پارک قدم مى‌زدیم، تعدادى بچه را دیدیم که بیسبال بازى مى‌کردند. شایا پرسید: بابا، به نظرت اونا منو بازى مى‌دن...؟ من مى‌دانستم که پسرم بازى بلد نیست و احتمالا بچه‌ها او را توى تیمشان نمى‌خواهند؛ اما فهمیدم که اگر پسرم براى بازى پذیرفته شود، حس یکى بودن با آن بچه‌ها مى‌کند. پس به یکى از بچه‌ها نزدیک شدم و پرسیدم که آیا شایامى‌تواند بازى کند؟! آن بچه به هم‌تیمى‌هایش نگاه کرد تا نظر آنها را بخواهد، ولى جوابى نگرفت و خودش گفت: ما 6امتیاز عقب هستیم و بازى در رآند 9 است. فکر مى‌کنم اون بتونه در تیم ما باشه...
در نهایت تعجب، چوب بیسبال را به شایا دادند! همه مى‌دانستند که این غیرممکن است؛ زیرا شایا حتى بلد نیست که چطور چوب را بگیرد! اما همین که شایا براى زدن ضربه رفت، توپ‌گیر چند قدمى نزدیک شد تا توپ را خیلى آرام بندازد که شایا حداقل بتواند ضربه آرامى به آن بزند... اوّلین توپى که پرتاب شد، شایا ناشیانه زد و از دست داد!
یکى از هم‌تیمى‌هاى شایا نزدیک شد و دوتایى چوب را گرفتند و روبه‌روى پرتاب‌کن ایستادند. توپ‌گیر دوباره چند قدمى جلو آمد و آرام توپ را انداخت. شایا و هم‌تیمیش، ضربه آرامى زدند و توپ نزدیک توپ‌گیر افتاد؛ توپ‌گیر، توپ را برداشت و مى‌توانست به اوّلین نفر تیمش بدهد و شایا باید بیرون مى‌رفت و بازى تمام مى‌شد... اما به جاى این کار، او توپ را جایى دور از نفر اوّل تیمش انداخت و همه داد زدند: شایا، برو به خط اوّل، برو به خط اوّل!!! تا به حال شایا به خط اوّل ندویده بود!
شایا هیجان‌زده و با شوق، خط عرضى را با شتاب دوید. وقتى که شایا به خط اوّل رسید، بازیکنى که آنجا بود مى‌توانست توپ را جایى پرتاب کند که امتیاز بگیرد و شایا از زمین بیرون برود، ولى فهمید که چرا توپ‌گیر، توپ را آنجا انداخته است. توپ را بلند، آن‌طرف خط سوم پرت کرد و همه داد زدند: بدو به خط 2، بدو به خط 2!!!
شایا به سمت خط دوم دوید. در این هنگام بقیه بچه‌ها در خط خانه هیجان‌زده و مشتاق، حلقه زده بودند... همین که شایا به خط دوم رسید، همه داد زدند: برو به 3!!! وقتى به 3 رسید، افراد هر دو تیم دنبالش دویدند و فریاد زدند: شایا، برو به خط خانه...! شایا به خط خانه دوید و همه 18 بازیکن، شایا را مثل یک قهرمان روى دوش‌شان گرفتند، مانند اینکه او یک ضربه خیلى عالى زده و کل تیم برنده شده باشد...»
پدر شایا در حالى که اشک در چشمانش بود، گفت: «آن 18 پسر به کمال رسیدند...»

این داستان را تعمیم بدهیم به خودمان و همه کسانى که با آنها زندگى مى‌کنیم. هیچ‌کدام ما کامل نیستیم و جایى از وجودمان ناتوانى‌هایى داریم، اطرافیان ما هم همین‌طورند. پس بیایید با آرامش، از ناتوانى‌هاى اطرافیانمان بگذریم و همدیگر را به خاطر نقص‌هایمان خُرد نکنیم؛ بلکه با عشق، هم خودمان را به سمت بزرگى و کمال ببریم و هم اطرافیانمان را.

«آسمان فرصت پرواز بلندى است... قصه این است چه اندازه کبوتر باشى.» 

تا هنگامى که انسان کلیه موجودات زنده را در دایره مهر و شفقت خود وارد نکند، به آرامش حقیقى نخواهد رسید.





امروز چگونه مى‌توان شهید شد!؟

درمعناى لغوى شهادت گفتیم که شهید، نه الزاماً کشته شده در میدان نبرد، بلکه آگاه برمسئولیت‌هاى اجتماعى و حاضر در صحنه و میدان عمل و ایثار است. شهید کسى است که غائب نیست، عافیت طلبى و محافظه کارى نمى‌کند . بیداراست و خود را به خواب نمى‌زند! میدان‌هاى زندگى هم محدود به میدان‌هاى جنگ نمى‌شود، سرنوشت ملت‌ها در دنیاى امروز در میادین صلح نیز، رقم خوردنى‌تر است. واقعیت‌ها این حقیقت را نشان مى‌دهد، اگر نخواسته باشیم سرمان را زیر برف باورهاى دیروز کنیم!

از آن مهم‌تر، جبهه جهاد با نفس بسى گستره‌تر ازجهاد با دشمنان بیرونى است. اولى همیشگى و همه جائى، و دومى موقت و مقطعى است. براى ملتى همچون سوئد ممکن است هرگز چنین جبهه‌اى گشوده نشده باشد! علاوه برآن، دشمنى‌ها و رقابت‌هاى درونى یک ملت یا پیروان یک دین و مذهب نیزممکن است بسى عمیق‌تر و خونبارتر از دشمنى با بیگانگان باشد و جنگ هفتاد و دو ملت درون یک امت سخت‌تر از رویاروئى با مهاجمى بیرونى باشد! در چنین گستره‌اى است که قرآن میدان‌هاى شهادت بازترى به شرح زیر براى ما گشوده است.


 مبارزه و مجاهده، مدرسه شهادت

رسیدن به مرحله شهادت و مقام و موقعیت شهید، مثل همه مقام و موقعیت‌هاى سیاسى، علمى، هنرى و اقتصادى، نیازمند ممارست و مجاهدت طولانى است. مبارزات سیاسى یک ملت براى کسب آزادى‌هاى مدنى و حقوق اجتماعى، خود مدرسه بزرگى است که آحاد ملت را رشد مى‌دهد و آثار عمیق استبداد را که از فکر و فرهنگ مردم ریشه‌کن مى‌سازد. در مدرسه شهادت، مسیر همان قدر ارزش دارد که مقصد. اصلا مقصد در همین مسیر تحقق مى‌یابد و وجود مستقلى از راه ندارد. آزادى و امنیت و ارزش‌هاى برتر، به زودى و با زور و ضربت حاصل نمى‌شوند، میدان مبارزه است که با حضورآگاهانه در آن، به تدریج نمونه‌هاى برتر، الگوها و قهرمانانى را پرورش مى‌دهد که به اصطلاح قرآنى "شهید" نامیده مى‌شوند، شهید به همان معناى انسان حقیقتاً زنده و حاضر و ناظرى که نشانه‌اى است از خداوند شهید. تشخیص این شهیدان چندان دشوار نیست، این‌ها همان رهبران یک جنبش، نخبه‌ها، نوادرو نمونه‌هاى ممتازى هستند که در کوره ابتلائات حق آبدیده مى‌شوند و درآسمان ظلمانى دوران سلطه ظلم و ستم همچون ستاره‌هاى درخشان، به مردم روشنائى و امید مى‌بخشند:

 ...و ما این روزگار (شکست و پیروزى) را میان مردم مى‌گردانیم تا (دراین میدان ابتلاء) خداوند مؤمنین راستین را محقق سازد و شهیدانى (الگوهاى نمونه و ممتازى) از میان شما برگیرد و خدا ستمگران را دوست نمى‌دارد.

 آل عمران ۱۴۰- ... وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ ۗ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ

منبع: عبدالعلی بازرگان، شهیــدان زنــده ؛ زنــده‌هاى شهیــد




احادیث و ایات قرانی (۳ ابان ۹۴)

صبح یکشنبه 11محرم مان راآعاز میکنیم با گهواره بدون اصغر.علم بدون عباس.کاروان بدون حسین وزینب بدون محرم.خدایا مادیشب خوابیدیم ونفهمیدیم برآل رسول چه گذشت.خدایا خارزارهای دشت کربلا امروز میزبان پاهای برهنه رقیه است.خدایا امروز 72خورشید بربالای نیزه ها طلوع میکند.کاین زینب است که ازامروزمبعوث میشود تااین پیام محرم رابه گوش کوفیان وشامیان که نه به گوش تاریخ برساند.صل الله علیک یا ابا عبدالله وعلی الارواح التی حلت بفنایک.آجرک الله یاصاحب الزمان فی مصیبت جدک.

صبح آکنده به عشق وماتم حسین بر شما پرخیروبرکت باد.




آیت الله بهجت:

_اگر اهل ایمان پناهگاه حقیقی خود(امام زمان عج) را بشناسند و به آن پناه ببرند آیا امکان دارد که از آن ناحیه مورد عنایت واقع نشوند؟!

_حضرت عیسی(ع) میفرمود:برادرم موسی(ع) میفرمود:گناه نکنید ولی من میگویم حتی فکر گناه هم نکنید موسی(ع) میفرمود:قسم دروغ نخورید ولی من میگویم سوگند راست هم نخورید.

-

درس عاشورا:

مدعیان مسلمانی بسیارند، اما صحنه امتحان، صادقان و مدعیان راستین را نشان میدهد.




فضائل قرآن کریم 


امام علی علیه السلام فرموده است :


ای بندگان خدا بدانید قرآن شفاعت کننده ایست که شفاعتش پذیرفته میگردد ، و راستگوئی است که گفتارش تصدیق میشود ، و کسیرا که قرآن روز قیامت شفاعت کرد شفاعتش در بارۀ او قبول میشود ، و کسیرا که قرآن روز قیامت زشت دانست گفتارش بزیان او تصدیق میگردد ، زیرا روز قیامت ندا کننده ای فریاد میکند : « آگاه باشید هر کِشتکاری در عاقبت عمل و کِشتۀ خود گرفتار است مگر کِشتکاران قرآن » پس شما از کِشت کنندگان و پیروان آن بوده آنرا راهنمای بسوی پروردگارتان قرار دهید ، و از آن اندرز بگیرید ، و اندیشه هایتان را که بر خلاف آن است متّهم سازید و خواهشهای خود را در برابر آن خیانتکار بدانید . 


نهج البلاغه باب 3 قسمتی از خطبه 175


طوسی toosi



گفتم:
اگر در کربلا بودم تا پای جان برای حسین تلاش میکردم

گفت:
یک حسینِ زنده داریم. نامش مهدی ست
بسم الله....



حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی اظهار داشتند: این عرض تسلیت در ایام عاشورا دو بخش دارد: یکی درخواست اجر است بگوییم «أعظم الله اجورنا و اجورکم بمصابنا بالحسین» اما آنکه پیام جاودانه دارد این است که «و جعلنا و ایاکم من الطالبین لثاره» ثار یعنی خونبها، این شعار الی یوم القیامه هست یعنی از خدا درخواست می‌کنیم آن توفیق را به ما بدهد که خونبهای کربلا را از قاتلان کربلا بگیریم.
معظم له با بیان اینکه جریان کربلا، رویارویی حق علیه باطل بود، اظهار داشتند: وجود مبارک سیّدالشهداء نفرمود من با یزید بیعت نمی‌کنم فرمود: «مثلی لا یبایع مثله» سخن از تمثیل است نه تعیین, پس حق در برابر باطل خضوع نمی‌کند.
ایشان سپس با بیان اینکه چرا ما شیعیان طالب خونبهای حسین از دشمنان او هستیم، بیان داشتند: در جواب اینکه چرا ما خونبها بگیریم، برای اینکه پدر ما را شهید کردند! ما اینها را به عنوان پدری قبول کردیم وجود مبارک پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) فرمود هر کس بالغ شد موظّف است برای خود شناسنامه بگیرد ما حاضریم شما را به عنوان فرزندی قبول کنیم بیایید بچه‌های ما بشوید «أنا و علی أبوا هذه الامّة» ما هم اطاعت کردیم، گفتیم فرزندان شماییم پدر ما علی‌بن‌ابی‌طالب است و مادر ما صدیقه کبراست، پس پدر ما را کشتند چون پدر ما را شهید کردند ما خونبها طلب داریم.

حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در بخش دیگری از سخنان خود بیان داشتند: اصل دوم و عنصر محوری دوم این است که چگونه جریان کربلا سامان پذیرفت؟ چگونه همه جمع شدند پسر دختر پیغمبر را شهید کنند؟ آنها که دست‌اندرکاران دنیا بودند دینشان را به دنیا فروختند در اواخر عمر مبارک پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) نقشه مشئومی کشیدند گرچه از اول بی‌نقشه نبودند; ولی برنامه رسمی آنها بود که اگر حضرت رحلت کرد ما چه کنیم؟ لذا در جریان جیش اُسامه تخلّف کردند که مشمول آن طرد حضرت شدند. اینها اوّلین کاری که کردند آمدند این گنجینه را به اسارت بردند، دین که مجموعه قرآن و سنّت است همه چیز را دارد; یعنی سیاست دارد, فرهنگ دارد, مسائل فقهی دارد, اخلاقی دارد, اجتماعی دارد و ده‌ها حکم دیگر، آمدند این گنجینه را یکجا غارت کردند و به اسارت بردند.لینک



احادیث و ایات قرانی (۲ ابان ۹۴)

مروری بر شب عاشورا


على بن حسین (ع) – حضرت زین العابدین، گفته است: مردى از آنان مرا پناه داد و پنهان ساخت و نیکو میهماندارى کرد. هر گاه پیش من مى‏آمد مى‏گریست و چون آهنگ رفتن مى‏کرد مى‏گریست. آن چنان که با خود مى‏گفتم اگر پیش کسى وفایى باشد پیش همین است. و چون جار زن ابن زیاد جار زد که هر کس على بن حسین را بیابد و او را بیاورد سیصد درم جایزه برایش نهاده‏ایم، به خدا سوگند در این هنگام پیش من آمد و در حالى که مى‏گریست دستهایم را به گردنم بست و مى‏گفت: سخت مى‏ترسم. و به خدا سوگند مرا همچنان دست بسته بیرون آورد و به آنان تسلیم کرد و سیصد درم را گرفت و من به درمها مى‏نگریستم.


طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدى (وفات 230 ه.ق)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، 1374ش. (ج 5، صفحه 109)





گزارش ساعت به ساعت از روز عاشورا با ترکیب اوقات شرعی کربلا با متن مقاتل.


طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی» واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی می شود 21 مهر سال 59 شمسی. تاریخ شمسی هم که مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و می شود با در آوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ حرفهای مقتل نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند. ما اوقات شرعی روز 21 مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر 3-+ دقیق اختلاف می تواند داشته باشد) را استخراج کرده ایم و روایات مقتل نگراها را با این ساعتها تنظیم کرده ایم.


 


5:47 اذان صبح


امام (ع) بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد. و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب... خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»


آن طرف نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.


 


حدود 6


امام حسین(ع) دستور داد تا اطراف خیمه ها خندق بکنند و آن را با خاربوته ها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند.


 


7:06 طلوع آفتاب


کمی بعد از طلوع آفتاب. امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبه روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبه ای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام (ع) نامه نوشته اند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجّار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکرده اند؟ آنها انکار کردند. امام نامه هایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام (ع) پرسید چرا حکم ابن زیاد را نمی پذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمی رهاند؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: «أَلَا وَإنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ: بَیْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه ... فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است. من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده. ذلت از ما دور است.» سخنرانی امام (ع) حدوداً نیم ساعت طول کشده است.


 


حدود 8


بعد از سخنرانی امام (ع) چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» (آقای قرآن خوانهای) کوفه بود (الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند.


بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حُر. فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند. بعید نیست که کسانی دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.


 


حدود 9


روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. اولین تیر را به سمت سپاه امام (ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره ای جز پذیرش آن نیست. آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمی دانیم . تعداد کشتگان تیر اندازی. با تعداد کشتگان حمله اول 50 نفر ذکر شده.)


 


حدود 10


بعد از تیراندازی ،«یسار»، غلام«زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.


 بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین (ع) حمله کرد؛ اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزه‌ها حمله را دفع کردند.


همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام‌(ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت بعد از عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد 500 تیر انداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیر باران و آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر 23 اسب لشکریان امام(ع) تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح آن نفرات را 50 نفر و این شهر آشوب 38 نفر ذکر کرده


 


اولین شهید، ابوالشعثا بود و 8 تیر انداخت که 5 نفر از دشمن را کشت. امام(ع) او را دعا کرد.


گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام(ع)حمله کنند زهیر و 10 نفر به آنها حمله کردند.


 


حدود 11

بعد از این حملات، امام‌(ع) دستور تک تک به میدان

رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زنده‌اند نگذارند کسی از بنی‌هاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند. ‌بعضی «در مقابل نگاه امام‌(ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش می‌توانستم وصیت‌های تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین(ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است». 

 یک بار هفت نفر از اصحاب امام‌(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد.


۱۲:۵۰ اذان ظهر


 حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشته‌اند امام(ع) خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی‌شود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمی‌شود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام(ع) از شهادت حبیب متاثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو می‌گذارم.»



 امام‌(ع) نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام‌(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟»


حدود ساعت ۱۳


 ۳۰ نفر از اصحاب امام(ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند.


 بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر پسر امام حسین(ع) بود. البته الفتوح عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خوانده است. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانه‌ای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعموهای من بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.»


 حدود ساعت ۱۴



 عاقبت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تنها ماندند. عباس(ع) اجازه میدان خواست اما امام او را مامور رساندن آب به خیمه ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس(ع) دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام(ع) برای دومین بار بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود «اکنون دیگر پشتم شکست.»


 حدود ساعت ۱۵ 


 امام(ع) به طرف خیمه‌ها برگشت تا خداحافظی بکند. همچنین پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنه‌اش نکنند. وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره اش علی اصغر را به میدان برد تا او را سیراب کند که به تیر حرمله کشته شد.



 امام(ع) به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان می‌شد. بعضی تیر می‌انداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب می‌کردند. شمر و ده نفر به مقابله امام(ع) آمدند. بعد از شهادت امام(ع)، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد.



در مقاتل نوشته اند زمانی که امام(ع) در آستانه شهادت بود اما کسی جرات نمی‌کرد به سمت ایشان برود اهل حرم از صدای اسب ایشان ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن (ع) دوید و به طرف مقتل امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!»


۱۶:۰۶ اذان عصر


وقت شهادت امام(ع) را وقت نماز عصر گفته‌اند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایع‌نگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: پیش از آن که حسین کشته شود شنیدم که می‌گفت «به خدا پس از من کس را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم آرد.»


گوید: آن‌گاه شمر میان کسان بانگ زد که «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، بکشیدش!» گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در قلب امام(ع) فرو برد ...»


 حدود ساعت ۱۷ 


 بعد از شهادت امام(ع)، عده‌ای لباس‌های آن حضرت را غارت کردند که نوشته اند تمام این افراد بعدها به مرض‌های لاعلاج دچار شدند.

 غارت عمومی اموال امام حسین(ع) و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبانی برای خیمه‌ها گذاشت.



 یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بن‌مطاع بعد از شهادت امام به کربلا رسید و برای دفاع از حرم امام جنگید تا شهید شد.



 نزدیک غروب آفتاب است . سر امام را جدا می‌کنند و به خولی می‌دهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببر.





سلام دوستان 

پیامبرگرامی اکرم (ص):

از جمله بندگان آن کس پیش خدا محبوبتر است که براى بندگان خدا سودمندتر است.

 أحبّ عباد اللَّه إلى اللَّه أنفعهم لعباده.



عن حسین بن علی علیه السّلام : النّاسُ عَبیدُالدُّنْیا ، وَالدّینُ لَعِبٌ عَلی الْسِنَتِهِمْ ، یَحُوطُونَهُ ما دارَتْ بِهِ مَعائِشَهُمْ ، فَا ذا مُحِصُّوا بِالْبَلا قَلَّ الدَّیّانُونَ . 


ترجمه 


فرمود : افراد جامعه بنده و تابع دنیا هستند و مذهب ، بازیچه زبانشان گردیده است و برای ا مرار معاش خود ، دین را محور قرار داده اند - و سنگ اسلام را به سینه می زنند - . پس اگر بلائی همانند خطر - مقام و ریاست ، جان ، مال ، فرزند و موقعیّت ، . . . - انسان را تهدید کند ، خواهی دید که دین داران واقعی کمیاب خواهند شد .






زیارت عاشورا،مصداقی از آیات ۵۶و۵۷سوره احزاب است.


امروز عاشورای حسین (ع) است.یکبار دیگر ایات 56و57 را مرور می کنیم:


إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا ﴿۵۶﴾


خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود مى‏فرستند اى کسانى که ایمان آورده‏اید بر او درود فرستید و به فرمانش بخوبى گردن نهید (۵۶) 



إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا ﴿۵۷﴾ 


بى‏گمان کسانى که خدا و پیامبر او را آزار مى‏رسانند خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابى خفت‏آور آماده ساخته است (۵۷) 


ابتدا سلام وصلوات بر پیامبر و آلش و تسلیم شدن و سپس لعن کسانی که با آزار خدا ورسول،مورد لعن خدا در دنیا و اخرت قرار گرفتند.


امروز روز زیارت عاشورا خواندن است.چه جالب !زیارت عاشورا را بعد از این ایات خواندن حال دیگری دارد. اصلا زیارت عاشورا هم مصداقی 


از این ایات است


اول سلام میدهیم:



*- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خِیَرَةَ اللَّهِ و َابْنَ خِیَرَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ و َابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ 


سلام بر تو اى ابا عبداللّه سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى برگزیده خدا و فرزند برگزیده اش سلام بر تو اى فرزند امیر مؤ منان و فرزند آقاى اوصیاء 



سپس در فراز بعد میخوانیم:


*- و َجَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصیبَتُکَ فِى السَّمواتِ عَلى جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ 


و گران و عظیم گشت مصیبت تو در آسمانها بر همه اهل آسمانها پس خدا لعنت کند مردمى را که ریختند شالوده ستم و بیدادگرى را بر شما خاندان 



*- وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ و َاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتى رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فیها 


و خدا لعنت کند مردمى را که کنار زدند شما را از مقام مخصوصتان و دور کردند شما را از آن مرتبه هائى که خداوند آن رتبه ها را به شما داده بود 



*- و َلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ 


و خدا لعنت کند مردمى که شما را کشتند (قتل ،مصداقی کامل از ازار ) 



*- یا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلى اللَّهِ وَ اِلى رَسُولِهِ وَ اِلى امیرِالْمُؤْمِنینَ وَ اِلى فاطِمَةَ وَ اِلَى الْحَسَنِ 


اى اباعبداللّه من تقرب جویم به درگاه خدا و پیشگاه رسولش و امیرالمؤ منین و فاطمه و حسن 



*- وَ اِلَیْکَ بِمُوالاتِکَ وَ بِالْبَراَّئَةِ (مِمَّنْ قاتَلَکَ وَ نَصَبَ لَکَ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرائَةِ مِمَّنْ اَسَّسَ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِعَلَیْکُمْ وَ اَبْرَءُ اِلَى اللّهِ وَ اِلى رَسُولِهِ) 


مِمَّنْ اَسَسَّ اَساسَ ذلِکَ وَ بَنى عَلَیْهِ بُنْیانَهُ وَ جَرى فى ظُلْمِهِ وَ جَوْرِهِ عَلَیْکُمْ وَ على اَشْیاعِکُمْ


و شما بوسیله دوستى تو و بوسیله بیزارى از کسى که با تو مقاتله کرد و جنگ با تو را برپا آرد و به بیزارى جستن از کسى که شالوده ستم و ظلم 


بر شما را ریخت و بیزارى جویم بسوى خدا و بسوى رسولش از کسى که پى ریزى کرد شالوده این کار را و پایه گذارى کرد بر آن بنیانش را و دنبال کرد


ستم و ظلمش را بر شما و بر پیروان شما 




*- بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ اَتَقَرَّبُ اِلَى اللَّهِ ثُمَّ اِلَیْکُمْ بِمُوالاتِکُمْ وَ مُوالاةِ وَلِیِّکُمْ 


بیزارى جویم بدرگاه خدا و به پیشگاه شما از ایشان و تقرب جویم بسوى خدا سپس بشما بوسیله دوستیتان و دوستى دوستان شما 



*- وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَعْداَّئِکُمْ وَ النّاصِبینَ لَکُمُ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ 


و به بیزارى از دشمنانتان و برپا کنندگان (و آتش افروزان ) جنگ با شما و به بیزارى از یاران و پیروانشان 



پس در انتها مى گوئى صد مرتبه : 



*- اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ 


خدایا لعنت کن نخستین ستمگرى را که بزور گرفت حق محمد و آل محمد را و آخرین کسى که او را در این زور و ستم پیروى کرد.لینک




خاتمه قمه زنی در یک شهر با یک استدلال قرآنی


حجت الاسلام قرائتی در خاطره ای که مجله مبلغان، در شماره 39 فروردین 1382،منتشر شده است، از استدلال قرآنی جالبی که برای متقاعد کردن مردم یکی از شهرهای کشور برای خاتمه دادن به قمه زنی اینگونه سخن می گوید: در یکی از شهرها با وجود توصیه های مبلغین بزرگوار مبنی بر پرهیز از قمه‎زنی، مردم به خاطر اعتقادات خود دست ‏برنمی‏ داشتند. به ما گفتند به آنجا برویم و آنها را از این کار باز داریم . ایام ماه محرم بود و چون اعلام کرده بودند فلانی می ‏آید و مردم ما را در تلویزیون دیده بودند، در مسجد جمع شدند.

وقتی وارد شدم گفتند: آقای قرائتی آمده ‏ای برای قمه‎زنی بگویی. گفتم: شغل من چیست؟ گفتند: تو معلم قرآن هستی. گفتم: به عنوان معلم قرآن قبولم دارید؟ گفتند: بله قبولت داریم ولی حرف قمه نزنی، فقط قرآن بگو . من روی تخته نوشتم: «بسم الله الرحمن الرحیم - یا ایها الذین آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا» «ای کسانی که ایمان آورده ‏اید! "راعنا" نگویید، بلکه بگویید: "انظرنا".» و بعد توضیح دادم که: «یا ایها الذین آمنوا» یعنی: ای مؤمنین . «لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا» یعنی: راعنا نگویید بلکه انظرنا بگویید. راعنا نگویید یعنی چه؟ این قصه‏ ای دارد و قصه‏ اش این است که: پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در حال سخنرانی بود، یک نفر از پای سخنرانی گفت: راعنا، یعنی مراعات ما را هم بکن . یعنی آرام‎تر صحبت کن یا به این طرف و آن طرف نگاه کن .

این کلمه راعنا مثل کوکو است که هم می‏ شود آن را با سیب زمینی درست کرد و هم با سبزی. «راعنا» را هم می ‏شود از ریشه «رعی‏» گرفت و هم از ریشه «رعن‏». اگر از «رعی‏» گرفته شود به معنای «مراعات ما را بکن‏» است، ولی اگر از ریشه «رعن‏» گرفته شود، رعونت ‏به معنای خر کردن است و «راعنا» یعنی «خرمان کن.»

وقتی که مسلمانان می‏ گفتند «راعنا» هدفشان مقدس بود و معنای «مراعاتمان کن‏» را اراده می ‏کردند، ولی یهودی‎ها از این کلمه استفاده کرده و گفتند: مسلمان‎ها به پیغمبرشان می‏ گویند خرمان کن. در اینجا آیه نازل شد که: «یا ایها الذین آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا»؛ «ای کسانی که ایمان آورده ‏اید، "راعنا" نگویید بلکه "انظرنا" بگویید.» یعنی کلمه‏ ای را که دشمن از آن سوء استفاده می‏ کند به کار نبرید .

بعد از این که این آیه را تفسیر کردم، گفتم: شما که قمه می ‏زنید هدفتان مقدس است و به عشق امام حسین علیه السلام این کار را می‏ کنید، ولی تلویزیون کشورهای اروپایی این کار شما را دوازده مرتبه نشان داده و گفته است که شیعه ‏ها دچار مرض خودآزاری هستند. دشمن از این کار شما چنین سوء استفاده می‏ کند . این کار امروز شما مثل همان «راعنا» گفتن مسلمانان صدر اسلام است که دشمن از آن سوء استفاده می‏کرد و قرآن کریم با آیه مورد بحث‏ به مسلمانان آن روز و امروز هشدار می ‏دهد که از هر کاری که دشمن از آن سوء استفاده می‏کند پرهیز کنید. پس چون امروز دشمنان از قمه ‏زنی شما سوء استفاده می‏ کنند، شما دیگر قمه نزنید. گفتند: حالا فهمیدیم و دیگر قمه نمی ‏زنیم .

پس از این جلسه به تهران رفتیم و آن سال در آن شهر جز چند نفر کسی قمه نزد .




سم الله الرحمن الرحیم
اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد
پرودگارا! مرا به آیین محمد و آل اطهارش زنده بدار و گاه رحلت هم به آن آیین بمیران.
حیات جاودانه‏
چگونه زندگی خود را با زندگی ائمه معصوم علیهم‏السلام پیوند زنیم تا جاودانه شود؟
ابتدا لازم است هدف از بعثت انبیاء و نقش هدایتگرانه آن‏ها، به صورت تفصیلی بیان گردد و سپس ابهام‏هایی که از عدم شناخت کامل از معصوم علیه‏السلام برای انسان‏ها به وجود می‏آید را پاسخ داده و در پایان، راه کارهای مناسب، جهت استفاده از مشی علمی و هدایت‏های گفتاری ائمه معصوم علیه‏السلام در سراسر زندگی فردی و اجتماعی خویش را ارائه گردد:
برداشت آگاهانه‏
دستورات الهی، باید به واسطه وحی در اختیار پیامبر قرار گیرد و کلام خدا به خوبی درک شود و بدون کاستی به مردم عرضه گردد. سپس در مقام تفسیر و تبیین، تداوم بخش کلام وحی باشند.
برای این که وحی الهی، بدون کم و کاستی به مردم برسد، واسطه‏ وحی، باید ویژگی‏های ذاتی خاصی را دارا باشد.
این امتیاز فقط در نفس قدسیه محمدیه تحقق یافته است. او تنها موجودی است که نزدیک‏ترین موجود به وجود مطلق است و توان ارتباط مستقیم با منبع وحی را دارد.
این دید نسبت به ائمه معصوم علیهم‏السلام که مفسران وحی هستند، با اندکی تنزل قابل تصور است، چرا که دریافت و درک واقعی کلام الهی، فقط از موجوداتی برمی‏آید که نزدیک‏ترین موجودات به خداوند هستند.
شخصیت‏هایی که اسوه و مقتدا و پیشوای عملی انسان‏ها هستند، گفتار و کردارشان حجت و هدایت است؛ به این معنا که تمامی ابعاد زندگی آن‏ها قابل تقلید و الگوبرداری و راهنمایی برای یک زندگی خداپسندانه است.
نمی‏توان موجودی را اسوه قرار داد که افق وجودی او به اندازه‏ای با انسان فاصله دارد که حتی تصور صحیح و واقعی آن غیر مقدور است.
عدم هماهنگی در شرایط و خصوصیات ذاتی، عملاً یک موجود را از دایره تقلید و الگو برداری خارج نموده، امکان ارتباط را نیز منتفی خواهد ساخت.لینک


چرا خدواند در سورة بلد فرموده است: انسان را برای رنج دیدن آفریده است؟
خداوند در سورة بلد آیه ی 4 می فرماید:«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ؛ که ما انسان را در رنج آفریدیم»(و زندگی او مملو از رنج ها است)
«کبد» بر وزن«فَرَس» به معنای«سختی» و بر وزن«کَتْف» به معنای جگر و درد جگر سیاه است. همچنین«کُباد» به معنی درد جگر است. و بیش از یکبار در قرآن نیامده است.
«کبد السماء» که در وسط آسمان است به «کبد انسان» که در وسط بدن قرار دارد تشبیه شده است.[1] مراد از «کبد؛ سختی» در آیة، این است که انسان را در رنج و تعب آفریدیم، زندگی او پر از مشقت و رنج است و همین رنج و تعب است که او را به کمال و ترقی سوق می دهد. اگر انسان در مشقت و سختی نبود برای از بین بردن آن تلاش نمیکرد و اگر تلاش نمی کرد،‌ ابواب اسرار کائنات به رویش گشوده نمی شد:«یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ؛[2] ای انسان ! تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت می روی و او را ملاقات خواهی کرد.»
انسان از یک طرف دارای بُعد روحانی و از طرف دیگر دارای بعد جسمانی است. آنچه از این دو بقاء و جاویدان است؛ روح الهی انسان می باشد. روح انسان، چند صباحی در این دنیا با جسم، همراه می شود جسم نیز و به سبب مادی بودن و تعلقات او؛ با دنیا دارای اثرات و توابع است. لذا زندگی روح با جسم در این دنیا، همراه مشقّت و رنج است. تا در آزمایش الهی سر بلند بیرون آیند: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛[3]خداوند مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدامیک از شما بهتر عمل می کند.»
از اینکه قرآن می فرماید: ما انسان را در رنج آفریدیم.» در بیان هدف از خلقت انسان است. چون هدف از خلقت انسان در آیات دیگر؛ آزمایش بندگان[4]، عبادت[5]، آگاهی از قدرت خداوند.[6] رسیدن به رحمت الهیه و .... معرفی شده است. آنچه آیه فوق در بیان آن است، این است که انسان با وجود جسم خاکی، از لحظه ای که نطفه او در قرار گاه رحم واقع می شود، مراحل زیادی از مشکلات و درد و رنج ها را طی می کند تا متولد شود و بعد از تولد و دوران طفولیت و سپس جوانی و پیری مواجه با انواع مشقّت ها و رنج هاست، حتی کسانی که زندگی مرفه دارند؛ نیز دارای رنج است زمانی که انسان از درد و رنج و خستگی نجات پیدا می کند: که روح الهی از جسم جدا گردد و به لقاء دوست ملحق شود.[7]

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج 27، ص 10.
2. تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ذیل آیه 4 سوره بلد.
3. تفسیر مجمع البیان، طبرسی، ذیل آیه 4 سوره بلد.



من یڪــــــ آریایی ام؛ 
 اهورامزدای من" اللّٰہ "است،
از تبار ڪوروشم ، ولی شاهم" حسین بن علی (ع) "ست،
از دیار آرشم ، ولی ڪماندار من" مسلم بن عقیل" است،
امپراطوری ام هخامنشی ست ، ولی جغرافیای من" بین الحرمین" است،
شاه عباس را دوست دارم ، ولی شاه من "عباس بن علی "ست ،
آری من ایرانی ام عاشق ڪاوه ، مدیون نادرشاه ، ولی پیامبرم "محمدبن عبدالله(ص)"است،
قدمت ڪشورم از ماورای تاریخ است وبه قدمت آن مینازم
 زیبایی های تاریخ ڪشورم را دوست دارم ، ولی تمام زیبایی های دنیا را در ڪلام" مولایم حیدرڪرار" میبینم ، 
آری... آری... من یڪــــــــ ایرانی ام...
و متنفرم از ڪسانی ک به اسم تاریخ ڪشورم ;
به اعتقاداتم ضربه میزنند...
من یڪـــــــــ آریایی شیعه ام



بنام خدا
۱-یزید که پس از مرگ معاویه و برخلاف صلح نامه امام حسن و معاویه،به خلافت رسیده بود،برخلاف توصیه پدرش بر بیعت گرفتن از امام حسین اصرار کرد.

۲-امام حسین که خلافت یزید را باطل و برخلاف صلح نامه دید، بیعت با او را جایز نمیدانست.لذا در پاسخ حاکم مدینه که از جانب یزید، امام را به بیعت اجباری فرا میخواند،هجرت از مدینه را بر نفی عقیده خویش و بیعت با یزید ترجیح داد.

۳-در مکه هم امام پس از اطلاع یافتن از نقشه ترورشان به جهت حفظ حرمت بیت الله الحرام و نیز پاسخ مثبت به دعوت شمار زیادی از کوفیان،مکه را به سمت کوفه ترک کرد.

۴-پس از سد کردن راه کاروان امام توسط حر ،امام فرمودند به دعوت کوفیان آمده ام.حتی تقاضای برگشت به مدینه را مطرح کردند که با پاسخ منفی مواجه شد.

۵-در شب عاشورا و پس از حمله نخست سپاه عمر سعد،امام آن شب را جهت نماز و قرآن،مهلت خواستند.در روز عاشورا هم ایشان به یاران خود فرمودند که ما آغاز کننده جنگ نیستیم و پس از حمله سپاه عبیداله،جهاد دفاعی عزتمندانه و انسانی خود رابه برگ زرین و نقطه عطفی در تحولات جهان اسلام تبدیل نمودند.

تشخیص درست حق و باطل و استقامت بر عقیده،و نهایتا روش درست ابراز و حمایت از حق،راز ماندگاری حرکت امام حسین ع بوده است.



دلم میخواهد از غمها بمیرم
 
ز سوز داغ عاشورا بمیرم

کنار گودی مقتل نشینم 

شوم هم ناله با زهرا بمیرم 

یابن الحسن کجایی 

مردم از این جدایی 

قطعه ای بسیار دلنشین و حزین با صدای استاد حاج محمدرضا غلامرضازاده 

التماس دعا در شام غریبان 

جهت رفع گرفتاریها و ادای دیون وشفای بیماران صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمدوعجل فرجهم وفرجنا بهم اجمعین واغثنا بحقهم یا ارحم الراحمین .



«حر بن یزید ریاحى» اولین کسى بود که آب را به روى « امام حسین» بست و اولین کسى شد که خونش را براى «او» داد...
"عمر سعد" ، اولین کسى بود که به «امام» ﻧﺎﻣﻪ نوشت و دعوتش کرد براى آنکه رهبرشان شود و اولین کسى شد که تیر را به سمت او پرتاب کرد...
و "شمرى" که سر «امام حسین» (علیه السلام) را برید، همان جانباز جنگ صفین بود که تا مرز شهادت پیش رفت...

چه کسى مى داند آخر کارش به کجا مى رسد!؟

دنیا دار ابتلاست.
با هر امتحانى،
چهره اى از ما آشکار مى شود،
چهره اى که گاهى خودمان را شگفت زده میکند...!

چطور مى شود در این دنیا بر کسى خرده گرفت و خود را ندید!؟

مى گویند «خداوند» داستان ابلیس را تعریف کرد تا بدانى نمى شود به «عبادتت» ، به «تقرّبت» ، به «جایگاهت» اطمینان کنى.
هیچ تعهدى براى آنکه «تو» همان که هستى، بمانى، نیست ...!
خدایا ما را کمتر از آنی به خودمان وا مگذار . 

{ اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً }


کاش سهراب اینگونه میگفت:
آب را گل نکنید
شاید از دور علمدار حسین (ع)
مشک طفلان بر دوش،
زخم و خون بر اندام،
میرسد تا که از این آب روان،
پر کند مشک تهی،
ببرد جرعه آبی برساند به حرم،
تا علی اصغر (ع) بی شیر رباب (س)
نفسش تازه شود و بخوابد آرام... 
آب را گل نکنید
تا که شرمنده نگردد عباس (ع)
تا که پژمرده نگردد گل یاس.





احادیث و ایات قرانی (۱ ابان ۹۴)

آمر به معروف،باید خود عامل باشد.

سوره بقره ایه 44


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم


«أتامرون الناس بالبر و تنسون أنفسکم و أنتم تتلون الکتاب أفلا تعقلون»


آیا مردم را به نیکی (و ایمان به پیامبری که صفات او آشکارا در تورات آمده) دعوت می‌کنید، اما خودتان را فراموش می‌نمائید؛ 


با اینکه شما کتاب (آسمانی) را می‌خوانید! آیا نمی‌اندیشید؟


«نکات تفاسیر»


1- باید بین قول و عمل آمر به معروف و ناهی از منکر هماهنگی وجود داشته باشد تا امر و نهی تأثیر داشته باشد و یکی از شرایط تأثیر


امر به معروف و نهی از منکر طبق این آیه عمل به گفته‌هایست که آمر و ناهی باید آنرا بر خود لازم بداند. (جامع البیان فی تفسیر القرآن- عیاشی)


2- آمر به معروف و ناهی از منکر باید خودش عامل به گفته‌هایش باشد تا امر و نهی وی مثمر ثمر واقع گردد. (جامع البیان)


3- یکی از شرایط واجب شدن امر به معروف و نهی از منکر، احتمال تأثیر می‌باشد. (جامع‌البیان)


4- یکی از فواید امر به معروف و نهی از منکر پیوستن به امّت پیامبر (صلی الله علیه وآله) می‌باشد. (جامع‌البیان)


5- فرقی میان منافقین با کسانی که امر و نهی می‌کنند امّا به گفته‌های خود عمل نمی‌کنند نمی‌باشد. (جامع البیان).لینک





نهم ماه محرم، روز تاسوعا،


 منتسب به غیرت و ساقی دشت کربلا، حضرت ابوالفضل العباس (ع) است.


تاسوعا بزرگداشت شهادت اسوه ایثار، ادب و دلاوری بزرگ مردی است که با گذشت بیش از هزار و چهارصد سال ، هنوز تاریخ، روشن از کرامتهای اوست و نام او با وفا و ادب و مردانگی همراه است. آن سردار فداکار با لبی تشنه و جگری سوخته، پا به فرات گذاشت، اما جوانمردی و وفایش نگذاشت که او آب بنوشد و امام و اهل ‏بیت و کودکان تشنه کام باشند، لب تشنه از فرات بیرون آمد تا آب را به کودکان برساند.


دستان ابواالفضل(ع) قلم شد و این دستها برای آزادگان جهان علم گشت و عباس آموزگار بی بدیل فتوت و مردانگی در تاریخ شد.در این روز علاوه بر شهادت حضرت ابوالفضل(ع) وقایع دیگری نیز که متصل به حماسه عاشورا هستند، رخ داده است که یکی از آنها ورود شمر به کربلا است.


شمر بن ذی الجوشن که در دشمنی به اهل بیت پیش قدم تر از دیگران بود و با حرارت ویژه ای در واقعه کربلا حضور یافت، نامه شدید اللحن عبیدالله را در روز نهم ماه محرم به دست عمر بن سعد رساند و او را از منظور عبیدالله باخبر کرد.

پسر سعد که نسبت به صلح با امام حسین خوشبین و در این راه تلاش زیادی کرده بود، یک باره در برابر نامه عبیدالله قرار گرفت و راه گریزی برای خود نیافت. او یا باید با امام حسین نبرد می کرد و یا فرماندهی را از دست می داد و برای همیشه از دستیابی به حکومت ری محروم می شد.


وی پس از دریافت نامه عبیدالله بن زیاد احساس کرد، اگر در مبارزه با امام حسین تعلل بورزد، موقعیت خویش را از دست خواهد داد و شمر به جای او به فرماندهی سپاه خواهد رسید. بدین جهت در عصر تاسوعا بدون هیچگونه اخطار قبلی و با دستپاچگی تمام فرمان حمله عمومی به سوی خیمه های امام حسین را صادر کرد.


امام در این هنگام خیل عظیم سپاهیان دشمن را در روبروی خیمه های خود مشاهده کرد.

آن حضرت ، بلادرنگ برادرش عباس را طلبید و وی را به همراه بیست تن از یاران فداکارش چون زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر به سوی سپاه دشمن فرستاد، تا عمر بن سعد را ملاقات کرده و علت آتش افروزی های بی حاصل آنان را جویا گردند. حضرت عباس به همراه یاران امام به سپاهیان دشمن نزدیک شد و از سرکردگان آنان پرسید: منظور شما از این حرکت بی جا و غوغاها چیست؟ آنان پاسخ دادند: از امیر عبیدالله بن زیاد فرمان آمده که باید بر شما عرضه کنیم و آن این است که یا در طاعت او درآیید و با وی بیعت کنید و یا آماده نبرد سرنوشت ساز باشید!


حضرت عباس فرمود: پس قدری تأمل کنید تا من این گزارش را به سرورم برسانم .


حضرت عباس علیه السلام ، پیام دشمن را به امام رساند. امام به وی فرمود: به سوی ایشان برو و از آنان مهلت بخواه که امشب را صبر و کار نبرد را به فردا واگذار کنند. چون دوست دارم در شب آخر عمرم مقداری بیشتر به نماز و عبادت بپردازم و خدا می داند که من به راز و نیاز با وی و نیایش در درگاهش چه قدر علاقمند هستم .


حضرت عباس پیام امام را به دشمن رساند. عمر بن سعد که مظنون به مسامحه کاری شده بود و شمر را رقیب خود می دید، از درخواست امام سرباز زد و گفت: برای حسین دیگر مهلتی نیست !


اما برخی از فرماندهان سپاه ، از جمله قیس بن اشعث و عمر بن حجاج بر او اعتراض کرده و گفتند: اگر سپاهیان کفر و شرک از ما مهلت می خواستند، ما دریغ نمی کردیم ولی از مهلت دادن به فرزند زاده رسول خدا دریغ می ورزیم؟ لازم است او را مهلت دهید. عمر بن سعد، ناگزیر درخواست امام را پذیرفت و پیام داد که یک شب را به شما مهلت دادم ولی بامدادان فردا اگر بر فرمان امیر، سر طاعت فرود نیاورید، فیصله کار را به شمشیر می سپاریم . در این هنگام ، آرامش نسبی حاکم گردید و هر دو سپاه به خیمه گاه خویش برگشته و منتظر فرا رسیدن روز بعد شدند ...


اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنین ، وَ ابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِه ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ ، عَلَیْکُمْ مِنّى جَمیعاً سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ


التماس دعا



رخصت بده از داغ شقـــــایق بنویسم . . .

از بغض گلوگیـــــر دقایــــــق بنویسم . . .


مے خواهم از آن ساقے عاشق بنویسم . . .

نم نم بہ خروش آیم و هق هق بنویسم . . .


دل خون شد و از معــــــــرکہ دلدار نیامد . . .

ا ےاهل حرم میر و علمــــــدار نیامد"


در هــــــــر قدمت هر نفست جلوۀ ذات است . . .

وصف تو فراتـــــــر ز شعور کلمات است . . .


در حسرت لبها ےتو لبها ے فرات است . . .

عالم همہ از این همہ ایثار تو مات است . . .


از علقمہ با دیدۀ خونبـــــــار نیامد . . .

" اے اهل حرم میر و علمدار نیامد"


تنت چون آسمان ـ زخمت ستاره
تو عطشان ـ مشک آبت پاره پاره
بنفسی انت یا عباس ـ عباس
برادر جان امیرم شو دوباره 
عبدالرحیم سعیدی



علت پاداش عجیب و بسیار به زوار امام حسین علیه السلام 

ماجرای سیدبحرالعلوم

سید بحرالعلوم رحمة الله علیه به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد، در بین راه راجع به این مسئله، که گریه بر امام حسین(علیه السلام) گناهان را می آمرزد، فکر می کرد. همان وقت متوجه شد که شخصی عرب سوار بر اسب به او رسید و سلام کرد، بعد پرسید: جناب سید درباره چه چیز به فکر فرو رفته ای؟ و در چه اندیشه ای؟ اگر مسئله علمی است بفرمایید شاید من هم اهل باشم؟
سید بحرالعلوم گفت: در این باره فکر می کنم که چطور می شود خدای متعال این همه ثواب به زائران و گریه کنندگان بر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) می دهد مثلاً در هر قدمی که در راه زیارت برمی دارد، ثواب یک حج و یک عمره در نامة عملش نوشته می شود و برای هر یک قطره اشک تمام گناهان صغیره و کبیره اش آمرزیده می شود؟
آن سوار عرب فرمود: تعجب نکن! من برای شما مثالی می آورم تا مشکل حل شود.ـ سلطانی به همراه درباریان خود به شکار می رفت، در شکارگاه از همراهیانش دور افتاده و به سختی فوق العاده ای افتاد و بسیار گرسنه شد. خیمه ای را دید و وارد آن خیمه شد، در آن سیاه چادر، پیرزنی را با پسرش دید، آنان در گوشة خیمه عنیزه ای «بز شیرده» داشتند و از راه مصرف شیر آن، زندگی خود را می گرداندند. وقتی سلطان وارد شد، او را نشناختند، ولی به خاطر پذیرایی از مهمان آن بز را سر بریده و کباب کردند، زیرا چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند.
سلطان شب را همان جا خوابید و روز بعد از ایشان جدا شد و به هر طوری که بود خود را به درباریان رسانید و جریان را برای اطرافیان نقل کرد. در نهایت از ایشان سؤال کرد: اگر بخواهم پاداش میهمان نوازی پیرزن و فرزندش را داده باشم، چه عملی باید انجام بدهم؟یکی از حضار گفت: به او صد گوسفند بدهید. دیگری که از وزراء بود، گفت: صد گوسفند و صد اشرفی بدهید.یکی دیگر گفت: فلان مزرعه را به ایشان بدهید.
سلطان گفت: هر چه بدهم کم است، زیرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل کرده ام، چون آنها هر چه را که داشتند به من دادند من هم باید هرچه را که دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود.
سپس سوار عرب به سید فرمود: حالا جناب بحرالعلوم، حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) هر چه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت همه را در راه خدا داد، پس اگر خداوند به زائرین و گریه کنندگان آن همه اجر و ثواب بدهد، نباید تعجب نمود، چون خدا که خدائیش را نمی تواند به سیدالشّهدا(علیه السلام) بدهد، پس هر کاری که می تواند انجام می دهد، یعنی با صرف نظر از مقامات عالی خودش، به زوّار و گریه کنندگان آن حضرت، در جایی عنایت می کند در عین حال این ها را جزای کامل برای فداکاری آن حضرت نمی داند. چون شخص عرب این مطالب را فرمود، از نظر سید بحرالعلوم غایب شد. پس از غایب شدن سوار عرب، سید فهمید که جواب سؤالش را از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) دریافت کرده است.
--------------------------------------
«برگرفته از عبقری الحسان، مرحوم شیخ علی اکبر نهاوندی، ص 136»



دل اگر نذر حسین است
خریدن دارد

اشک اگر مال حسین است
که ریختن دارد

همه ی عالم و آدم به فدایت ارباب
غم ارباب به دلها چه کشیدن دارد.......


به نام خدا
مبحث چهل و نهم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)
پاداش عظیم انفاق و اطعام مسکین
انفاق، با وجود نیاز شدید:

در سوره انسان در توصیف ابرار که در بهشت مستقر خواهند شد این چنین بیان شده است:

وَ یُطعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَیٰ حُبِّهِ مِسکیناً وَ یَتیماً وَ اَسیراً:

وطعام را با آن که دوستش دارند، به مستمند و یتیم و اسیر دهند.

انسان/۸

علامه طباطبائی در مورد آیه ۸ سوره انسان گوید: ضمیر در جمله «عَلَیٰ حُبِّهِ» به کلمه «طعام» برمی گردد و منظور از «حب طعام» اشتیاق و اشتهای زیاد 

به طعام است، به خاطر شدت احتیاج به آن، مؤید این معنا آیه شریفه «لَن تَنَالُوا البِرَّ حَتَّیٰ تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آل عمران/۹۲) است ولی بعضی از مفسرین گفته اند: 

ضمیر به خدای سبحان برمی گردد و معنای آیه این است که طعام را به خاطر محبتی که به خدا دارند، به دیگران می خورانند، نه به خاطر ثوابی که خدا به ایشان بدهد.

فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِکَ الْیَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا ﴿۱۱﴾

فولادوند: پس خدا [هم] آنان را از آسیب آن روز نگاه داشت و شادابى و شادمانى به آنان ارزانى داشت


وَجَزَاهُم بِمَا صَبَرُوا جَنَّةً وَحَرِیرًا ﴿۱۲﴾

فولادوند: و به [پاس] آنکه صبر کردند بهشت و پرنیان پاداششان داد
تفسیر المیزان/ج۲۰/ص۲۰۲  لینک



ﻣﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺍﺛﺮ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ

ﺩﺭ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﺻﺤﯿﺤﻪ ﮐﺎﻣﻞ ﺍﻟﺰﯾﺎﺭﺍﺕ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ:

ﺇﻧّﮑُﻢ ﻟَﻮ ﺗَﻌﻠﻤُﻮﻥ ﻣَﺎﯾُﺪﺧَﻞ ﻋﻠَﯽ ﺃﻫﻞ ﺍﻟﺒﺤﺎﺭ ﻭ ﺳﮑّﺎﻥ ﺍﻟﺠﺒﺎﻝ ﻓﯽ ﺍﻟﻐﯿﺎﺽ ﻭﺍﻵﮐﺎﻡ ﻭ ﺃﻫﻞ ﺍﻟﺴّﻤﺎﺀ ﻣﻦ ﻗﺘﻠﻪ ﻟَﺒَﮑﯿﺘُﻢ ﻭﺍﻟﻠﻪ ﺣﺘّﯽ ﺗَﺰﻫَﻖَ ﺃﻧﻔﺴُﮑﻢ،»[۲]

«ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯿﺪﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﺮ ﺍﻫﻞ ﺩﺭﯾﺎﻫﺎ ﻭ ﺳﺎﮐﻨﯿﻦ ﮐﻮﻩ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺟﻨﮕﻞ ﻫﺎ ﻭ ﺗﭙﻪ ﻫﺎ ﻭﺍﺭﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﻮﺩ، ﻭﺍﻟﻠﻪ ﮐﻪ ﺟﺎﻥ ﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﺍﺯ ﺳﯿﻨﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ. »

“ﺍﺯﻫﺎﻕ” ﺩﺭ ﮐﺘﺐ ﻟﻐﺖ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺷﺪﻥ ﻭ ﻫﻼﮎ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ ﭼﻨﺎﻧﮑﻪ ﺩﺭ ﺁﯾﻪ ﺷﺮﯾﻔﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ “ﺟﺎﺀ ﺍﻟﺤﻖ ﻭ ﺯﻫﻖ ﺍﻟﺒﺎﻃﻞ”؛

ﺩﺭ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻓﻮﻕ، ﺣﻀﺮﺕ ﻧﻤﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ ﺍﮔﺮ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯿﺪ ﻗﺎﻟﺐ ﺗﻬﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﺪ؛ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ. ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ: ﺍﮔﺮ ﺍﺛﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺑﺮ ﺍﻫﻞ ﺩﺭﯾﺎﻫﺎ ﻭ ﺳﺎﮐﻨﯿﻦ ﮐﻮﻫﻬﺎ ﮐﺮﺩ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯿﺪ ﻣﯽ ﻣﺮﺩﯾﺪ. ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺯ ﺍﺛﺮ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﻣﯽ ﻣﺮﺩﯾﺪ؛ ﺧﻮﺩ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. ﮐﺎﻣﻞ ﺍﻟﺰﯾﺎﺭﺍﺕ:۷۳؛ ﺑﺤﺎﺭﺍﻷﻧﻮﺍﺭ: ۴۵/۲۱۹؛ ﻋﻮﺍﻟﻢ:۱۷/۴۵۵ /۱؛ ﺗﺬﮐﺮﻩ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ:۱/۱۲۱٫   لینک



امشبی را شه دین در حرمش مهمان است،
صبح فردا بدنش زیر سم اسبان است...
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع...



پرسش
چرا باید برای امام حسین(ع) که در 1400 سال پیش شهید شده اند، این قدر عزاداری کرد؟ (لطفاً با بیان دلایل عقلانی، یا با روایات معتبر و یا با آیات قرآن توضیح دهید؟

پاسخ اجمالی:
حوادث گذشته ی هر جامعه ای، حامل تجربیات و درس های گران بهایی است که با زحمت بسیار و قیمت گزاف به دست آمده است و می تواند در سرنوشت و آینده ی آن جامعه تأثیر عظیمی داشته باشد. برای استفاده از این سرمایه ی با ارزش، باید این حوادث، همواره بازنگری، بازسازی و حفظ گردند. یکی از این سرمایه های بی نظیر واقعه ی کربلاست. در کلمات ائمه ی معصومین (ع) تأکید بسیاری بر زنده نگه داشتن واقعه ی خونین کربلا و شهادت امام حسین(ع) شده است که برای بهره برداری هر بیشتر نسل های بشر، از درس ها و عبرت های این واقعه ی عظیم می باشد.
از جهت دیگر، همه ی افراد، در مقابل کسانی که برای بیداری و بهبود زندگی آنان تلاش و جان فشانی کرده اند، وظیفه شکرگزاری (تشکر) دارند و مجالس عزاداری حسین بن علی (ع) به نوعی تشکر و قدردانی از رنج ها و مرارت هایی است که آن حضرت و یارانش در راه بیداری و بصیرت بشریت متحمل شدند.
علاوه بر این، مجالسی که به منظور تعظیم و بزرگداشت و عزاداری سالار شهیدان کربلا همه ساله در سراسر جهان برگزار می شود، دارای آثار و برکاتی همچون ایجاد وحدت بین صفوف پیروان آن حضرت، آشنا شدن مردم با راه و رسم ائمه (ع)، ایجاد پیوند قلبی با حجج الهی، اصلاح منکرات و ظلم های موجود در هر جامعه و ...می باشد که تعطیل شدن چنین مراسمی موجب محروم شدن از چنین مواهبی است.لینک





احادیث و ایات قرانی (۳۰مهر ۹۴)

سلام 

پیامبر گرامی اسلام (ص )


آنچه براى خود مى خواهى براى مردم بخواه تا مؤمن باشى و با همسایگان نیکى کن تا مسلمان باشى.

 أحبب للنّاس ما تحبّ لنفسک تکن مؤمنا و أحسن مجاورة من جاورک تکن مسلما.



ده نکته از زیارت عاشورا 


آیا به هنگام خواندن زیارت عاشورا به نکات زیر توجه می کنیم!


1. زیارت عاشورا به دو قسمت تولی(سلام بر افراد جبهه ی حق) و تبری(لعن بر افراد جبهه ی باطل) تقسیم می شود.

 

2. در زیارت عاشورا می آموزیم عبادتی که با اطاعت نباشد فریبی بیش نیست زیرا انسان به وسیله عبادت توام با اطاعت است که می‌تواند به درجه عبد(بندگی)برسد. اباعبدالله


3. در زیارت عاشورا یزید و شمر متهمان ردیف اول نیستند بلکه لعن اول متوجه پایه گذاران ظلم می باشد. پس یاد بگیریم که هر کار ساده یا مهمی که می خواستیم انجام دهیم آینده آن را تصور کنیم و بدون بصیرت هیچ اقدامی نکنیم. زیرا که می تواند موجب لعن خدا بر خود و خاندانمان شود.


4. در زیارت عاشورا آخرین نفرین بر «تابعین»است؛یعنی کسانی که به کشته شدن یاران خدا رضایت دارند. پس مواظب اعمالمان بلکه مواظب تایید کردن ها و رد کردن های زبانی خود باشیم. بدانیم که هر رای و نظر ما در نهایت یا به یاری ولی خدا می انجامد یا به کشته شدن ولی خدا.


5. در زیارت عاشورا کسانی که برای جبهه ی باطل اسب آماده کردند لعنت شده اند. پس مواظب کمک های مادی خود به این و آن باشیم؛ زیرا ما نیز در نهایت یا به یاری ولی خدا می انجامد یا به کشته شدن ولی خدا.


6. در زیارت عاشورا می آموزیم که گفتن یک مرگ بر دشمنان ولایت اهل بیت و یا یک درود بر پیروان ولایت اهل بیت، کافی نیست،بلکه باید صد مرتبه بگوییم تا تمام دوستان خدا و دشمنان خدا بفهمندکه خط و مرام ما چیست؟ پس با قدرت موضع خود را مشخص کنیم.


7. در زیارت عاشورا می آموزیم فدا شدن در راه خدا کافی نیست،بلکه باید فدا شدن ما بر محور ولی معصوم خدا باشد.(حَلَّت بِفَنَائِک)


8. در زیارت عاشورا می خوانیم که باید خانواده خود را آل رسول الله کنیم که اگر نکردیم جزء آل امیه وآل مروان و آل زیاد خواهیم شد.


9. در زیارت عاشورا هیچ سخنی از گروه سومی نیست (یا حق یا باطل) پس ما هر چه زودتر خط خود را مشخص کنیم (حسینی یا یزیدی) (مهدوی یا دجّالی)؟


10. از زیارت عاشورا می آموزیم که باید سه توانایی خود را ارزیابی کنیم:

• توانایی در تشخیص دوست و دشمن (جبهه ی حق و باطل)

• توانایی در یاری کردن دوستان خدا (تولی به جبهه ی حق)

• توانایی در مبارزه کردن با دشمنان خدا (تبری از جبهه ی 

دوستان خیلى التماس دعاااا





ادامه مبارزه باظلم از منظر قرآن

آخرین مرحله مبارزه با ظلم وظالم ،چنگ و جهاد و قتال است.


این مرحله معمولا برای اجتماع افراد وجوامع بشری ، صادق است.شهر یا قوم یا کشوری که مورد ظلم قرار بگیردو ظالمین ،جنگ را بر آنها تحمیل کنند ،انها را از سرزمین و خانه خود اخراج کنند.


1-در سوره حج این گونه بیان شده است:


إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ ﴿۳۸﴾


فولادوند: قطعا خداوند از کسانى که ایمان آورده‏ اند دفاع مى‏ کند زیرا خدا هیچ خیانتکار ناسپاسى را دوست ندارد


أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ ﴿۳۹﴾


فولادوند: به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل شده رخصت [جهاد] داده شده است چرا که مورد ظلم قرار گرفته‏ اند و البته خدا بر پیروزى آنان سخت تواناست


نکته قابل توجه،این است که خداوند علاوه بر اجازه قتال،بر نصرت و یاری مظلومین نیز بشارت داده است.هم در آیه 39 و هم در آیه 40



الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ 


یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ ﴿۴۰﴾


فولادوند: همان کسانى که بناحق از خانه ‏هایشان بیرون رانده شدند [آنها گناهى نداشتند] جز اینکه


مى گفتند پروردگار ما خداست و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض دیگر دفع نمى کرد صومعه‏ ها و کلیساها و کنیسه ‏ها و مساجدى که نام خدا در آنها بسیار برده مى ‏شود سخت ویران مى ‏شد


و قطعا خدا به کسى که [دین] او را یارى مى‏ کند یارى مى ‏دهد چرا که خدا سخت نیرومند شکست‏ ناپذیر است.


در ادامه سوره حج و در آیه 60نیز خدا ضمن اجازه مقابله به مثل ،وعده نصرت را بیان نموده است.


ذَلِکَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ ﴿۶۰﴾


آرى چنین است و هر کس نظیر آنچه بر او عقوبت رفته است دست به عقوبت زند سپس مورد ستم قرار گیرد قطعا خدا او را یارى خواهد کرد چرا که خدا بخشایشگر و آمرزنده است (۶۰)



2-نکته قابل توجه اینکه حتی در این حالت هم که در جنگ قرار داریم ،نباید از حدود تجاوز کنیم و حرمت های شرعی در مورد حق اله و حق الناس را باید رعایت کرد.در این زمینه در سوره بقره امده است:


وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ ﴿۱۹۰﴾



مکارم: و در راه خدا، با کسانی که با شما می‏جنگند، نبرد کنید! و از حد تجاوز نکنید، که خدا تعدی کنندگان را دوست نمی‏دارد!  لینک




فارسی :


سوره توبه آیه 120: 

خدا هرگز اجر نیکوکاران را ضایع نخواهد گذاشت.


شعر :


که کار نکو کارها را خدا نه بی مزد هرگز نماید رها


English :


.Allah dose not spare the reward of the good - doers.





به نام خدا
مبحث چهل و هشتم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)
در انفاق؛اعتدال داشته باشید.نه بخیل باشید نه اسراف کنید.
در ایاتی از قران به میزان انفاق و رعایت اعتدال و میانه روی توصیه شده است.

1-آیه 29 سوره اسراءکه مثال خیلی جالب و ظریفی میزند:

وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِکَ وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا ﴿۲۹﴾

مکارم: هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن (و ترک انفاق و بخشش ‍ منما) و بیش از حد آنرا مگشا تا مورد سرزنش قرار گیری و از کار فرو مانی.

خرمشاهی: و دستت را [از شدت بخل‏] بر گردنت مبند، و نیز بسیار گشاده ‏اش مدار که ملامت زده و حسرت زده بنشینى‏

2-خداوند،یکی از صفات عباد الرحمان را عدم اسراف در انفاق بیان میکند:

آیه 67 سوره فرقان: وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا ﴿۶۷﴾

و (عبادالرحمن)کسانى ‏اند که چون انفاق کنند نه ولخرجى مى ‏کنند و نه تنگ مى ‏گیرند و میان این دو [روش] حد وسط را برمى ‏گزینند .لینک




سلام.
در این دهه،آیات قرآنی راجع به مواجهه با ظالم ارایه شد و در آخرین مورد،هجرت و قتال مطرح شد.
به نظر شما نوع برخورد امام حسین با یزید و عمالش بر کدام آیات منطبق است؟


سلام.آیه ی ۱۴۸ سوره نساء در خصوص افشای ماهیت ظالمین
و آیات ۳۸ و ۳۹ و ۴۰ سوره حج در خصوص جواز جهاد و قتال و وعده نصرت که البته در آیه ۶۰ سوره حج نیز به آن اشاره شده است.
شاید در ظاهر پیروزی در جنگ نصیب امام حسین و یارانش نشد ولی در واقع نصرتی که توسط خدا تضمین شده همان زنده ماندن اسلام بعد از به شهادت رسیدن امام حسین علیه السلام میتواند باشد.


منظورم این بود که امام حسین ،چه روشی را برای مواجهه با ظلم یزیدیان برگزید؟

جهاد و قتال ظالم

ولی امام حسین ع از مدینه به نیت جنگ،خارج نشدند.

در ابتدا دلیل خارج شدن از مکه ظاهرا اطلاع امام از تصمیم یزید مبنی بر به شهادت رساندن حضرت بوده،و امام حسین کشته شدن در جای دیگر را بهتر از مکه میدانستند.به عراق میرسند و با خلف وعده کوفیان مواجه میشوند که بقیه واقعه رو همه دوستان بهتر از حقیر میدونند.

حرکت امام، بزرگ‌ترین گام تبلیغاتی و فرهنگی در اعتراض به حکومت ستم‌پیشه و فاسد یزید به شمار می‌آمد.

ب) توطئه قتل امام:

حرکت امام از مکه به کوفه در روز ترویه برای بسیاری ایجاد سؤال کرد و آنان از حضرت علت این کار را پرسیدند، از جمله ابن عباس، که حضرت فرمود: «کشته شدن در مکانى دیگر براى من دوست داشتنى‏تر از کشته شدن در مکّه است».(4)

نیز به عبداللَّه بن زبیر فرمود: «به خداوند سوگند! اگر یک وجب خارج از مکّه کشته شوم، براى من دوست داشتنى‏تر است تا آن که داخل مکّه کشته شوم. به خداوند سوگند! اگر به لانه‏اى پناه برم، مرا از آن بیرون خواهند کشید تا آن چه را از من مى‏خواهند، به دست آورند».(5)

نیز به برادرش محمد حنفیه، به صراحت از ترور خویش توسط یزید در محدوده حرم امن الهى سخن به میان آورد .(6) در بعضى از متون به صراحت آمده که یزید، عده‏اى را با سلاح‏هاى فراوان براى ترور امام به مکّه فرستاد.(7)

ج) هتک حرمت حرم:

اگر امام در حرم الهی (مکه) کشته می‌شد، حرمت حرم شکسته می‌شد، گرچه در این میان گناه بزرگ از آن قاتلان و جنایتکاران اموى باشد.

حضرت این مطلب را در برخورد با عبداللَّه بن زبیر به صراحت بیان مى‏دارد.(8)

۴ -ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 8، ص 159.

5- وقعة الطف، ص 152.

6- سید بن طاووس، لهوف، ص 82..

7- همان،ص82.

8 - ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 2، ص 546.



✔️ آیت الله جوادی آملی:

سرّ این که سفارش کرده ‏اند هر روز زیارت عاشورا بخوانید و نسبت به اهل‏ بیت(علیهم ‏السلام) تولّی داشته و بر آنان صلوات و درود بفرستید و از دشمنانشان تبرّی بجویید، برای آن است که طرز فکر معاندان ایشان منفور شود وگرنه هم ‏اکنون سخن از معاویه و یزید نیست تا آنها را لعنت کنیم. نام و یاد آنها رخت ‏بربسته و قبرشان نیز زباله ‏دانی بیش نیست، الآن سخن از فکر و راه یزید و یزیدیان عصر است. زن فرعون وقتی که به درگاه الهی دعا کرد، نگفت خدایا مرا فقط از فرعون نجات بده بلکه گفت: (ربّ ابْنِ لی عنْدک بیتاً فی الجَنّه ونجّنی من فرْعوْن وعمله ونجّنی من القوْم الظالمین) یعنی مرا از فرعون و فرعونیان، که طرفداران سنّت سیّئه و رفتار ناپسند او هستند، نجات بده. تفکرّ برای همیشه باقی می‏ ماند هر چند که اسم و عنوانش تغییر پیدا کند.
بعد از تار و مار شدن خوارج در نهروان و خارج شدنشان از صحنه حیات و زندگی، به علی‏ بن ابی‏طالب(علیهماالسلام) عرض شد: این مقدس ‏های خشک از بین رفتند. فرمود: «کلاّ والله إنّهم نُطَف فى أصْلاب الرجال وقرارات النساء کلّما نَجَم منْهم قرنٌ قُطِع، حتّی یَکون آخرهم لُصوصاً سَلاّبین»؛ اینها نطفه ‏هایی هستند در پشت مردان و قرارگاه زنان. هرگاه مقداری از اینها از بین بروند، عده ای دیگر ظهورمی کنند تا این که سرانجامِ کار، سارقانِ مسلّح و رهزنانِ غارتگر خواهند شد.
اکنون نیز، هم راه سالار شهیدان زنده است و هم‏ مرام و مسلک اموی و مروانی و عباسی وجود دارد. این که سفارش فراوان به اشک ریختن و عزاداری کردن نموده ‏اند برای آن است که اشک بر شهید اشتیاق به شهادت را به همراه دارد، خوی حماسه را در انسان زنده و طعم شهادت را در جان او گوارا می‏ گرداند. چون اشکْ رنگ کسی را می گیرد که برای او ریخته می ‏شود و همین رنگ را به صاحب اشک نیز می‏دهد. از این‏رو انسان حسینی‏ منش، نه ستم می‏ کند و نه ستم می‏ پذیرد. این که عده‏ ای به فکر ظلم کردن یا ظلم‏ پذیری هستند برای آن است که خوی حسینی در آنها نیست وگرنه شیعه خاص حسین ‏بن علی(علیهم االسلام) نه ظلم می کند و نه ظلم می‏ پذیرد. آن کسی که ظلم‏پذیر است اموی مسلک است چنان‏که ظالم هم اموی صفت است، هر چند که زمزمه «یا حسین» بر لب داشته باشد...

احادیث و ایات قرانی (۲۸ مهر ۹۴)

تفاوت ایمان با اسلام 

در سوره حجرات ایه 14 اعراب بادیه نشین وقتی به سوی پیامبر امدند وتشهد را بر زبان اوردند وبه پیامبر گفتند که ما به تو ایمان اوردیم 

ایه نازل شد که شما ایمان نیاوردید بلکه اسلام اوردید

تفاوت اسلام با ایمان در اینه که اسلام گفتن تشهد بازبانه 

که وقتی تشهد گفتیم یک سری اعمال نماز روزه حج و... 

برما واجب میشه که انجام بدیم ودر ظا هر هم میتونیم به اطرافیانمون هم بگیم که ما نماز میخونیم نماز شب میخونیم مسجد میریم و... یک سری اعمال که در ظاهر پیداست 

ولی ایمان اقرار به زبان و قلب تشهد را به زبان میاریم وبا قلب هم ایمان به گفته خود داریم ایمانی که هر چقدر هم 

زمان بگذره یک ذره شک تو 

دلمون پیدا نمی شه ایمان نشون دادنی وظاهری نیست 

کسی نمیتونه نشون بده چقدر تو دلش ایمان داره جای ایمان در قلبه ایمان داریم قلبمون پذیرفته در عمل کاری انجام میدیم که زبان مگه ایمان تابیر به نور شده در نور تاریکی نیست مومن اللدوام مجاهده میکنه با اموال وجان فقط برای رضای خدا 

کسی که ایمان داره میتونه اسلام هم داشته باشه اما کسی که اسلام داره معلوم نیست ایمان داشته باشه

(امام صادق علیه السلام : ایمان با اسلام شریکه ولی اسلام با ایمان شریک نیست) 

ایمان ان است که در دل ظاهر شود ولی اسلام فقط قوانین شرعیه برش ظاهر میشود

در ایه 15 سوره حجرات خداوند مومنین را معرفی میکند که چه کسانی هستند.





به نام خدا

مبحث چهل و ششم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)

آیا به افراد سائل نباید کمک کرد؟

خداوند در سوره ضحی نیز به پیامبر دستور داده که افراد سائل را از خود مران و شرط مستحق بودن یا محروم بودن را برای سائل بیان نکرده است.


فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ ﴿۹﴾



مکارم: حال که چنین است یتیم را تحقیر مکن.



وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ ﴿۱۰﴾


مکارم: و سؤ ال کننده را از خود مران.  لینک





اهمیت و ضرورت حفظ قرآن 


پیامبر گرامی اسلام:

«بر شما باد به خواندن قرآن که درجات بهشت به شماره آیات آن است و روز قیامت به قارى قرآن گویند بخوان و بالا رو و هر آیه که بخواند یک درجه بالا رود.(امالى شیخ صدوق-ترجمه کمره‏اى، متن 359)»


هرکس قرآن را حفظ می کند:

 اولا قرآن را تلاوت کرده

 ثانیا برای حفظ قرآن تلاش در جهت درک معنای آن می کند تا حفظ به خوبی انجام پذیرد

 ثالثا بر اثر تکرار در حفظ و تداعی آیات حافظ قرآن تفکر بیشتری در آیات می نماید

 رابعا به طور طبیعی شخص حافظ در زندگی فردی و اجتماعی خود وقتی اقدام به کاری می کند آیات متناسب با آن به ذهنش خطور کرده و عملکرد او تحت الشعاع آیات قرار می گیرد

 علاوه بر آنچه گفته شد شایان ذکر است کسانی که عهده دار پاسداری از حریم قرآن اند و وظیفه خطیر تبلیغ و نشر فرهنگ عمیق اسلامی را بر دوش دارند شایسته است نسبت به دیگران از تسلط بیشتری بر قرآن برخوردار باشند و حفظ قرآن زمینه ساز این تسلط است.



آثار و برکات حفظ قرآن کریم 


امام صادق ـ علیه السّلام ـ در این باره می‎فرماید: «حافظ قرآنی که به آن عمل کند، با فرشتگان پیغام‎بر و نیک رفتار هم نشین می‎گردد


 امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‎فرماید: «اَشراف و بزرگان امّت من، قاریان و حافظان و شب زنده‎دارانند


امیرمؤمنان علی ـ علیه السّلام ـ در این زمینه می‎فرماید: «قرآن را تلاوت کنید و آن را به خاطر بسپارید، زیرا خداوند متعال دلی که قرآن در آن باشد عذاب نمی‎کند


پیامبر گرامی اسلام می‎فرماید: «کسی که در درونش چیزی (سوره یا آیه‎ای) از قرآن نباشد، مانند خانه ی ویران است


رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «کسی که قرآن را از حفظ بخواند و گمان کند خدای تعالی او را نمی‎آمرزد، ‌در شمار کسانی است که آیات الهی را به تمسخر گرفته‎اند


امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: «هر کس در فراگیری قرآن بکوشد و به سبب کمی حافظه آن را به سختی حفظ کند دو پاداش دارد. (پاداشی برای حفظ قرآن و پاداشی برای تحمل سختی آن


پیامبر عظیم الشأن اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «هر که (آن قدر) قرآن بخواند تا حفظ شود، خداوند او را به بهشت داخل خواهد کرد و شفاعتش را درباره ی ده تن از اعضای خانواده‎اش که آتش بر آن ها واجب شده، می‎پذیرد.


پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «درجات بهشت به تعداد آیه‎های قرآن است چون صاحب قرآن داخل بهشت شود، به وی می‎گویند بخوان و بالا برو که هر آیه‎ای را درجه‎ای است. پس برتر از درجه ی حافظ قرآن درجه‎ای نیست


پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «ای سلمان،... همانا بعد از انبیا بهترین بندگان نزد خداوند، عالمانند و سپس قاریان و حافظان قرآن. آنان همانند انبیا از دنیا می‎روند، همراه آنان از گورها برانگیخته می‎شوند، در کنار آنان از صراط می‎گذرند و پاداش همانند آنها (از خداوند) دریافت می‎کنند.


حضرت علی ـ علیه السّلام ـ می‎فرماید: «هیچ کس با قرآن هم نشین نمی‎شود مگر این که از کنار آن با افزایش یا کاهش بر می‎خیزد: افزایش هدایت یا کاهش گمراهی


خداوند متعال می‎فرماید: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنّ الْقُلُوبُ» «آگاه باش که دل‎ها با یاد خدا آرام می‎گیرد.»


امام سجاد ـ علیه السّلام ـ می‎فرماید: اگر همه ی مردم روی زمین از دنیا بروند، تا وقتی قرآن کریم با من است، از هیچ چیز وحشت ندارم.






آیا میدانید: کاروان امام حسین (ع) در 28 رجب سال 60 هجری از مدینه حرکت کرد و سوم شعبان به مکه رسید

 

آیا میدانید: کاروان امام حسین (ع) 2 روز درمدینه ، 4 ماه و 10 روز در مکه ، 23 روز در راه ، 10 روز درکربلا ماند

 

آیا میدانید: کاروان سالار شهیدان 18منزل به منزل طی نمود و در روز دوم ماه محرم سال 61 هجری به سرزمین کربلا رسید

 

آیا میدانید: امام حسین (ع) 11 سال امامت نمود

 

آیامیدانید: امام حسین (ع) ۵۷ سال عمر نمود

 

آیا میدانید: سرمبارک امام حسین بر روی نیزه سوره کهف وآخرین آیه سوره شعرا را میخواند وسیعلم الذین ظلموا.....

 

آیا میدانید: 51 سال بعد از رحلت رسول اکرم (ص) واقعه عاشورا اتفاق افتاد

 

آیا میدانید: شهدای کربلا از اولاد ابیطالب اسم شان در ناحیه مقدسه آمده 17 نفر هستند

 

آیا میدانید: دونفر از فرزندان امام حسین بنام های علی اکبر وعلی اصغر در روز عاشورا شهیدشده اند وحضرت رقیه درسوریه شهید شده است

 

آیا میدانید: سه نفراز فرزندان امام حسن مجتبی (ع) بنام های ابوبکر ، عبدالله ، قاسم به شهادت رسیدند

 

آیا میدانید: ازفرزندان مسلم ابن عقیل ومادرشان رقیه دخترحضرت علی(ع) بنام های محمد وابراهیم به شهادت رسیدند

 

آیا میدانید:

آیا میدانید: دونفر از فرزندان حضرت زینب(س) بنام های محمد و عون در روز عاشورا در رکاب دائی شان امام حسین به شهادت رسیدند

 

آیا میدانید: امام حسین به بالین هفت نفر از شهدا پیاده رفتند : مسلم ابن عوسجه – حسد – واضح رومی – جون ( برده بودند) ابوالفضل – علی اکبر – قاسم 
 

آیا میدانید: اولین شهید هاشمی ، علی اکبر بوده است

آیا میدانید: اولین شهید غیر هاشمی ، عبدالرحمن ابن عمیر بوده است

 

آیا میدانید: سه نفر از شهدا بنام های حضرت ابوالفضل ، علی اکبر ، عبدالرحمن ابن عمیر بدنشان قطعه قطعه شد

 

آیا میدانید:مشهورترین القاب امام حسین (ع) سیدالشهدا ، ثارالله ، ابا عبدالله بوده است 
 

آیا میدانید: همسران امام حسین (ع) ، ام لیلا مادر علی اکبر ، رباب دخترامرالقیس مادر علی اصغر وسکینه ، شهربانو دختر یزدگردسوم مادر امام سجاد بوده اند

 

آیا میدانید: ازفرزندان ام البنین در روز عاشورا به نام های حضرت ابوالفضل 34 سال ، عبدالله 25 سال ، عثمان 21 سال ، جعفر 19 سال شهید شده اند

 

آیا میدانید: حضرت ابوالفضل(ع) دارای همسری بنام لبابه ودوفرزند بنام های عبیدالله وفضل داشت ، یکی از علتهای که نام عباس ابوالفضل بوده به معنی پدر فضل ودیگربه معنی پدر همه خوبی ها ، حضرت ابوالفضل درسن چهارده سالگی لباس پدرش اندازه او بوده است ، علمدار امام حسین بود ، درجنگ صفین هم بعنوان ساقی بوده است ، مشاور نظامی پدر بوده است ، 9 سال در عصر امامت برادرش امام حسن مجتبی ، 11 سال ازعمرش درزمان امام حسین (ع) ودرزمان شهادت پدرش امام علی (ع) 14 سال بوده است


آیا میدانید: درخصوص شهدای غیر هاشمی درکربلا

آیا میدانید: عبدالله ابن یقطر این شهید همزاد امام حسین است ومادرش به امام حسین شیرداد واین شهید را رضیع الحسین می خواندند

آیا میدانید: ابوشعشا از تیرانداز ماهر کوفه بوده واز سپاه عمرابن سعد خارج شد و در روز عاشورا 100 تیر به سوی دشمن پرتاب کرد وتنها 5 تیرش به خطا رفت
 

آیا میدانید: ابوثمامه صاعدی مسئول جمع آوری کمک های مالی واسلحه در کوفه برای مسلم ابن عقیل بوده واعلان وقت نماز ظهر را به یاد امام حسین آورد

 
آیا میدانید: حجاج ابن مسروق درتمام اوقات نماز موذن امام حسین از مدینه به مکه وازمکه به کربلا بوده است

 
آیا میدانید: زهیر سنی مذهب بوده واز نیروهای باج گیر کوفه بوده که در روز عاشورا دروقت نماز امام حسین به دعوت امام حسین به کربلا آمد و تمام تیرها را به جان خرید
 

آیا میدانید: عمران کلبی این شهید از قبیله ای بوده که نیمی مسلمان ونیمی دیگر مسیحی بودند او ومادرش به دعوت امام حسین به کربلا آمدند ومسلمان وشهیدشد

 

آیا میدانید: نافع ابن هلال راز نگهدار ، قاری قرآن ، کاتب حدیث ، ودر وقایع عاشورا مثل خبرنگار همه رامکتوب نمود ودرحالیکه زخمی شده بود اسیرشد وبه فرمان عمرابن سعد سرش را از تن جدا نمودند

آیا میدانید: واضح رومی این شهید ترک زبان بوده و پیاده می جنگید
 

آیا میدانید: وهب این شهید مادر وهمسرش هردو مسیحی بودند وبه دعوت امام حسین به کربلا آمدند ومسلمان وشهید شدند

منبع:کتاب سحاب رحمت




واینکه در نماز صبح عاشورا امام حسین به حجاج ابن مسروق فرمود که شما اذان نگو وبه علی اکبر گفت شما اذان بگو وخود حضرت اذان ظهر عاشورا را گفتند (گزیده سخنان اقای حسینی در برنامه سمت خدا مورخه۸/۲۸)






حر بن یزید ریاحی اولین کسی بود که آب را به روی امام بست و اولین کسی شد که خونش را برای او داد.عمر سعد اولین کسی بود که به امام نامه نوشت و دعوتش کرد برای آنکه رهبرشان شود و اولین کسی شد که تیر را به سمت او پرتاب کرد.کی می‌داند آخر کارش به کجا می‌رسد؟دنیا دار ابتلاست. با هر امتحانی چهره‌ای از ما آشکار می‌شود، چهره‌ای که گاهی خودمان را شگفت‌زده می‌کند. چطور می‌شود در این دنیا بر کسی خرده گرفت و خود را ندید؟می‌گویند خداوند داستان ابلیس را تعریف کرد تا بدانی که نمی‌شود به عبادتت، به تقربت، به جایگاهت اطمینان کنی. خدا هیچ تعهدی برای آنکه تو همان که هستی بمانی، نداده است.
شاید به همین دلیل است که سفارش شده، وقتی حال خوبی داری و می‌خواهی دعا کنی، یادت نرود عافیت و عاقبت به خیری‌ات را بطلبی.
 
...
مرحوم دولابی.




یکی از مهترین پیامهای فراموش شده عاشورا

خیلی جالبه شب عاشورا 
امام حسین به یارانش فرمود: هر کس از شما حق الناسی به گردن دارد برود.... 
او به جهانیان فهماند که حتی 
کشته شدن در کربلا هم 
از بین برنده حق الناس نیست.. 
در عجبم از کسانی که 
هزاران گناه میکنند و معتقدند 
یک قطره اشک بر حسین 
ضامن بهشت انهاست... 

شهید دکتر چمران




جهاد با نفس
راحتی مومن
رسول خدا(ص):
آدمی زاده دو چیز را ناخوش دارد یکى مرگ با اینکه راحتى مؤمن از گرفتاریها در مرگ است و آن دیگر کم ثروتى است با اینکه ثروت کم حسابش نیز کمتر است. الخصال الممدوحه و المذمومه/باب الثانی/ح115
هر چه میزان دارایی کمتر باشد، محاسبه آن آسانتر است و زودتر از پل صراط عبور می کند.
-
درس عاشورا:
زندگی فرصت کسب رضای خداست، پس درهمه حال باید درپی آن بود

احادیث و ایات قرانی (۲۷ مهر ۹۴)

پیامبر گرامی اسلام (ص ):

محبوبترین کارها در پیش خدا کاریست که دوام آن بیشتر است اگر چه اندک باشد. 

أحبّ الأعمال إلى اللَّه أدومها و إن قلّ.

(سخنان گوهربار رسول اکرم حضرت محمد ص )

 صلوات


معنای قتیل عبرات

1-"انا قتیل العبرات" (محدث قمی، منتهی الامال، ص 538.) روایت از امام حسین(ع) است که فرمود: "من کشته اشکها هستم". از این رو کشته اشک‏ها از لقب‏های سید الشهدا است. در حدیث دیگری فرمود: "انا قتیل العبره، لا یذکرنی مؤمن الا استعبر؛ (شیخ صدوق، امالی، ص 118) من کشته اشکم. هیچ مؤمنی مرا یاد نمی‏کند مگر آن که اشک به چشمانش می‏آید". این صفت در زیارتنامه‏ها هم برای امام (ع) به کار رفته و معتبر است.

روایت فوق را مرحوم شیخ صدوق چنین بیان می فرمایند:

«حدثنا الحسین بن أحمد بن إدریس ، قال : حدثنا أبی ، عن محمد بن الحسین بن أبی الخطاب ، عن الحکم بن مسکین الثقفی، عن أبی بصیر، عن الصادق جعفر بن محمد، عن آبائه (ع)، قال : قال أبو عبد الله الحسین بن علی (ع): انا قتیل العبرة لا یذکرنی مؤمن الا استعبر» 

امالی صدوق ،ص200،مناقب ابن شهر آشوب،ج3ص239.بحار الانوار :ج98ص295.روضة الواعظین، فتال نیشابوری،ص170.

2-مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حسین عندلیب همدانی در کتاب گرانقدر «ثارالله» در توضیح این فقره نوشته اند:

«این جملات بدان معنا نیست که امام (ع) شهید شدند تا مردم گریه کنند و به اجر و ثوابی برسند .

بلکه «قتیل العبرة»حاکی از آثار قهری شهادت امام می باشد.وآن سرشک ناشی از عشق فطری هر مؤمن به اوست .

3-ذیل تفسیر سوره مبارکه آل‏ عمران آیه 13 میخوانیم:

"عبرة" در اصل از ماده "عبور" گرفته شده است که به معنى گذشتن از حالى به حال دیگر یا از جایى به جاى دیگر است، و به اشک چشم"عبرة" (بر وزن حسرت) مى‏گویند زیرا از چشم عبور مى‏کند و به کلمات که از زبان ها و گوش ها مى‏گذرد نیز عبارت مى‏گویند، و عبرت گرفتن از حوادث نیز به خاطر آن گفته مى‏شود که انسان از آن چه مى‏بیند مى‏گذرد و از حقایقى در پشت سر آن آگاه می‏شود.

4-می توان حدیث شریفی که از امام حسین (ع) نقل شده است که فرمودند:

«انا قتیل العبرة لا یذکرنی مومن الا استعبر»

را این طور تفسیر کرد که: "من کشته شدم تا عبرتی باشم و …من کشته عبورم هیچ مومنی مرا یاد نمی کند مگر این که ( از مقامی به مقام بالاتر ) عبور می کند ( و نشانه آن اشک است) 

5-معنی قتیل العبرات این می تواند باشد که از راه شناخت امام حسین و حتی از راه احساسات و عواطف خالصانه می توان به اهداف اصلی امام حسین (ع) رهنمون شد 

ح.م





تلاوت وتدبر در قران

در حدیث مشهورى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) فرموده اند: 

 خانه هاى خود را با تلاوت قرآن نورانى کنید 

زیرا هر خانه اى که در آن قرآن، بسیار تلاوت شود خیر آن خانه زیاد شده و اهل آن گشایش مى یابند و آن خانه براى اهل آسمان نورافشانى مى کند چنان که ستارگان آسمان براى اهل دنیا نورافشانى مى کنند.(۱)

. ✅ چرا تدبر؟!

غرض اصلى از نزول قرآن، هدایت انسان ها به سوى کمال و سعادت واقعى آنان است .

کمال وسعادت نیز تنها با عمل کردن به دستورات قرآن محقق مى گردد .

عمل به قرآن میسر نیست مگر پس از فهمیدن آن که قرآن در صدد بیان آن است .

تنها راه رسیدن به این درجه از فهم، تدبر و تفکر در آیات الهى است. 

در حقیقت تلاوت قرآن نیز مقدمه اى براى تدبر در آیات آن است. 

. قرآن کریم، نیز خود نه تنها در بیش از سیصد آیه به تفکر و تذکر و تعقل دعوت کرده، [۲]بلکه هدف از فرو فرستادن قرآن را تفکر، [۳]تعقل [۴ ]و تدبر در آیات الهى دانسته است. «کِتَـبٌ أَنزَلْنَـهُ إِلَیْکَ مُبَـرَکٌ لِّیَدَّبَّرُواْ ءَایَـتِهِ» [۵]

تدبر در آیات قرآن داراى چنان آثار ژرف و گسترده اى است که چیزى نمى تواند جاى گزین آن شود. 

مهم ترین این آثار، از بین بردن جهل و نادانى در ابعاد گوناگون زندگى فردى و اجتماعى انسان هاست. 


. قرآن کریم با بیان مهم ترین حقایقى که انسان ها در راه رسیدن به سعادت فردى و اجتماعى خود بدان نیاز دارند و با جداسازى دقیق " اوهام و خیالات " از . " حقایق "به مبارزه با این خصلت خطرناک پرداخته است.

بسیارى از مسلمانان به طور کلى با قرآن رابطه اى نداشته، از آن بیگانه اند و کسانى که با قرآن مأنوسند نیز غالباً به فراگیرى قرائت، تجوید و صوت و لحن اکتفا کرده یا در گامى بالاتر به حفظ قرآن مى پردازند و یا در نهایت با معانى و مفاهیم قرآن در حدى سطحى آشنا مى شوند و بدین ترتیب خود را از برکات

 بى شمار تدبر در قرآن که مقدمه اى براى عمل به آن نیز هست ؛ محروم مى سازند. به همین دلیل است که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در قیامت از این که امت وى قرآن را ترک کرده و موجب مهجوریت آن شده اند به خداوند شکایت مى کند. «وَقَالَ الرَّسُولُ :یَـارَبِّ إِنَّ قَوْمِى اتَّخَذُواْ هَـذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُورًا» [۶]

به امید روزى که با تدبر کافى در آیات هدایتگر قرآن، خود و جامعه خویش را از بیمارى کشنده نادانى نجات داده و بتوانیم حجاب ضخیم ناشى از دوستى دنیا را از رخ حقیقت کنار زده و حقایق هستى را آن گونه که هستند مشاهده کنیم.آمین. احمد دانایی


پى‏نوشتها:

۱-اصول کافى، عربى، به تحقیق على اکبر غفارى، چاپ سوم، تهران، دارالکتب الاسلامیة، آخوندى، ج 2، 

. ص 613 و 614.

۲_المیزان، عربى، مؤسسه اعلمى، بیروت، ج 5، ص 255.

۳-نحل/ 16، 44.

۴-یوسف/ 12، 2.

۵-سوره ص / 38، 29.

۶-فرقان/ 25، 30.





فارسی :


سوره توبه آیه 82: 

اکنون آن ها ( کافران و منافقان) باید کم بخندند و بسیار گریه کنند که به مجازات سخت اعمال خود خواهند رسید.


شعر :


کنون وقت آن است که خندند کم ولی اشک بسیار ریزند هم

که اکنون سزای عمل های زشت ببینند این مردم بد سرشت


English :


.Therefore they shall laugh little and weep much as a recompense for what they used to do.





به نام خدا

مبحث چهل و پنجم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)

آیا به افراد سائل نباید کمک کرد؟

در ارتباط با موضوع فوق،ایات 272و 273 که مصارف انفاق را مشخص میکند نیز قابل توجه است:

لَّیْسَ عَلَیْکَ هُدَاهُمْ وَلَکِنَّ اللّهَ یَهْدِی مَن یَشَاءُ وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ فَلأنفُسِکُمْ وَمَا تُنفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغَاء وَجْهِ اللّهِ وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ ﴿۲۷۲﴾


فولادوند: هدایت آنان بر عهده تو نیست‏، بلکه خدا هر که را بخواهد هدایت مى ‏کند، و هر مالى که انفاق کنید، به سود خود شماست‏، و(لى‏) جز براى طلب خشنودى خدا انفاق مکنید، و هر مالى را که انفاق کنید (پاداش آن‏) به طور کامل به شما داده خواهد شد و ستمى بر شما نخواهد رفت‏.



لِلْفُقَرَاء الَّذِینَ أُحصِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاء مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِیمَاهُمْ لاَ یَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ ﴿۲۷۳﴾



مکارم: (انفاق شما، مخصوصا باید) برای نیازمندانی باشد که در راه خدا، در تنگنا قرار گرفته‏ اند، نمی‏توانند مسافرتی کنند (و سرمایه ‏ای به دست آورند،) و از شدت خویشتن داری، افراد ناآگاه آنها را بی نیاز می‏پندارند، اما آنها را از چهره‏ هایشان می‏شناسی، و هرگز با اصرار چیزی از مردم نمی‏خواهند. (این است مشخصات آنها!) و هر چیز خوبی در راه خدا انفاق کنید، خداوند از آن آگاه است.


در تفسیر المیزان این گونه آمده است:


"مراد از جمله (لا یسئلون الناس الحافا) این است که فقراى مؤ من اصلا دریوزگى نمى کنند، تا منجر به اصرار در سؤ ال شود، زیرا بطوریکه گفته اند: وقتى روى کسى به سؤ ال باز شود براى بار دوم دیگر طاقت صبر ندارد، و نفس او از تلخى فقر به جزع در مى آید، و عنان اختیار را از کف مى دهد و در هر فرصتى تصمیم مى گیرد باز هم سؤ ال کند و اصرار هم بورزد، و راه را بر هر کس ‍ بگیرد.


ولى بعید نیست که منظور نفى اصرار باشد، نه نفى اصل سوال ، و منظور از الحاف اظهار حاجت بیش از مقدار واجب باشد، براى اینکه صرف اظهار حاجت ضرورى حرام نیست ، بلکه گاهى واجب هم مى شود، آن سؤ الى مذموم است که زائد بر مقدار لزوم باشد."


بنابراین سائلینی که محترمانه و بدون اصرار و بدون گیر دادن و بطور غیر مستمر که دلالت بر سایل نبودن شغل انها دارد ،در خواست کمک میکنندرا باید کمک کرد.


نکته دیگر مهم در این ایه اعتبار دادن به قضاوت ظاهری و چشمی شما ست که اگر از چهر ه اش تشخیص دادی نیازمند موجهی است،نیاز به تحقیق و اطمینان دیگری از مستحق بودن او نیست. لینک





ادامه روشهای مواجهه با ظالم از منظر قرآن


یکی دیگر از روشهای برخورد با ظالم،عفو گذشت است.خداوند در ادامه آیات سوره شوری که در بالا ارایه شد،


گذشت را ارجح بر انتقام گیری بر می شمرد.


وَالَّذِینَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنتَصِرُونَ ﴿۳۹﴾


خرمشاهی: و کسانى که چون به آنان تعدى رسد، انتقام مى‏ گیرند



وَجَزَاء سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِّثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ ﴿۴۰﴾


فولادوند: و جزاى بدى مانند آن بدى است پس هر که درگذرد و نیکوکارى کند پاداش او بر [عهده] خداست به راستى او ستمگران را دوست نمى ‏دارد


وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُوْلَئِکَ مَا عَلَیْهِم مِّن سَبِیلٍ ﴿۴۱﴾


خرمشاهی: و هرکس بعد از ستمى که دیده است، انتقام گیرد، اینانند که بر آنان ایرادى نیست‏



إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَیَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُوْلَئِکَ لَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۴۲﴾


مکارم: ایراد و مجازات بر کسانی است که به مردم ستم می‏کنند و در زمین به ناحق ظلم روا می‏دارند. برای آنها عذاب دردناکی است.



وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ ﴿۴۳﴾


فولادوند: و هر که صبر کند و درگذرد مسلما این [خویشتن دارى حاکى] از اراده قوى [در] کارهاست.لینک









احادیث و ایات قرانی (۲۶ مهر ۹۴)

یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ اِتَّقُوا رَبَّکُمُ اَلَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْهٰا زَوْجَهٰا وَ بَثَّ مِنْهُمٰا رِجٰالاً کَثِیراً وَ نِسٰاءً وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ اَلَّذِی تَسٰائَلُونَ بِهِ وَ اَلْأَرْحٰامَ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً (1)

 وَ آتُوا اَلْیَتٰامىٰ أَمْوٰالَهُمْ وَ لاٰ تَتَبَدَّلُوا اَلْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَ لاٰ تَأْکُلُوا أَمْوٰالَهُمْ إِلىٰ أَمْوٰالِکُمْ إِنَّهُ کٰانَ حُوباً کَبِیراً (2)

 ای مردم، از پروردگارتان که شما را از«نفس واحدی» آفرید و جفتش را[نیز] از او آفرید، و از آن دو، مردان و زنان بسیاری پراکنده کرد، پروا دارید؛ و از خدایی که به [نام ] او از همدیگر درخواست می کنید پروا نمایید؛ و زنهار از خویشاوندان مبرید، که خدا همواره بر شما نگهبان است. (1) 

 و اموال یتیمان را به آنان [باز]دهید، و[مال ]پاک و[مرغوب آنان ] را با[مال ] ناپاک [خود] عوض نکنید؛ و اموال آنان را همراه با اموال خود مخورید که این گناهی بزرگ است. (2) 

سوره مبارکه نساء





رسول اللّه صلی الله علیه و آله : 

مَن نَصَرَ أخاهُ المُسلِمَ وهُوَ یَستَطیعُ ذلِکَ نَصَرَهُ اللّه ُ فِی الدُّنیا وَالآخِرَةِ . 

 حلیة الأولیاء : 3 / 25 عن عمران بن حصین . 

 رسول خدا صلی الله علیه و آله : 

 هرکه برادر مسلمانش را یارى کند ـ در حالى که توان یارى او را داشته باشد ـ ، خداوند ، او را در دنیا و آخرت ، یارى خواهد کرد .



زیر باران رفتم...

دلم از پاکی باران لرزید..

و نگاهم را شست...

و صدایم را برد..

و چه زیباست؛ 

هم آغوش شدن با اشکی...

که ز چشمان جهان می ریزد...!

کاش باران بودم...

که دلی می شستم...!




امام صادق علیه السلام فرموده است: هر کس که نمازهایش را در اول وقت بخواند ، ملک‌الموت وعده داده که خودش شهادتین را به او تلقین کرده و شیطان را از او دور می‌کند.





سزاوار است حال دوستان آل محمد - که رحمت خدا بر آنان باد - بحکم دوستى و وفا و ایمان به خداوند بلند مرتبه و بزرگ و رسول کریم ، در دهه اول محرم تغییر نموده و در دل و سیماى خود، آثار اندوه و درد این مصیبتهاى بزرگ و دردناک را آشکار نمایند. باید مقدارى از لذائذ زندگى را که از خوردن و نوشیدن و حتى خوابیدن و گفتن بدست مى آید ترک نموده و مانند کسى باشند که پدر یا فرزند خود را از دست داده است . نباید احترام امامش کمتر از احترام خود و نزدیکانشان باشد و لازم است که خدا و پیامبر و امامش - رحمت خداوند بر آنان باد - را بیش از خود، فرزندان و نزدیکانش دوست داشته باشد.المراقبات یت الله میرزا جواد ملکی تبریزی


نیز با گفتارى صادقانه و با زبان حال بگوید: آقاى من ! کاش بجاى تو تمام این بلاها بر سر من آمده و فداى تو مى شدم ! کاش خویشان و فرزندان من بجاى خویشان و فرزندان تو کشته و اسیر مى شدند! اگر این سخنان را صادقانه بگویى ، تو را پذیرفته و بخاطر مواسات راستین با بزرگوارترین سادات تو را در جایگاه راستگویان با آنان همنشین مى گرداند. ولى جدا از فریبکارى با این سخنان بپرهیز زیرا ممکن است بجاى این که به جایگاه صدق و درجه صدیقین برسى به ذلت دروغ و پایینترین درجات منافقین مى رسى . پس اگر مى بینى که نمى توانى این گونه با امام (علیه السلام ) مواسات نمایى ، ادعاهاى دروغ را از خود دور کرده و خود را خوار نکن و فقط بگو: کاش با تو بوده ، در مقابل تو کشته شده و به سعادت بزرگى مى رسیدم . و اگر مى بینى باین مقدار هم معتقد نیستى ، مرض دل خود را که همان دوستى این دنیاى پست و میل و اعتماد به زندگى آن و فریب خوردن به زیباییهاى آن است ، معالجه کرده و این فرمایش خداوند متعال را بخوان : ((اى یهود! اگر گمان مى کنید فقط شما دوستان خدایید و اگر راست مى گویید، آرزوى مرگ کنید)خلاصه از همان منبع






دعای پرنفوذ پدر و مادر

امام صادق (علیه السلام): «ثَلاثُ دعوات لا یحجُبنَ عَنِ اللهِ تَعالی: دُعاءُ الوالِدِ لِوَلَدِه إِذا بَرَّهُ و دعوتُهُ علیهِ إذا عَقَّهُ ، و دعاءُ المظلومِ علی ظالِمه و دعاؤُهُ لمن اِنتَصَر لهُ مِنهُ ، و رجلٌ مؤمنٌ دَعا لِاخٍ لَه مؤمنٌ واساهُ فینا ، و دعاؤُه علیه إذا لم یُواسهُ مع القدرةُ علیه ، و اِضطرارُ أخیه إلیه ؛
 
سه دعاست که از پروردگار در حجاب نمی‌ماند و قطعاً مستجاب می‌گردد: (نخست) دعای پدر و مادر در حق فرزندی که نسبت به والدین خود نیکوکار باشد؛ و دعای ایشان آنگاه که در حق فرزند نفرین نماید. (دوم) نفرین مظلوم نسبت به ظالم، و دعای او (مظلوم) در حق کسی که انتقام وی را از ستمگر بستاند و (سوم) دعای مومن آنگاه که دعای مرد مؤمن در حق برادر مؤمن خود که به خاطر ما، او را کمک مالی کرده باشد و نفرین او در حق برادرش که به وی محتاج شده و او می توانسته است نیازش را برطرف سازد و نکرده است »



به نام خدا
مبحث چهل و چهارم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)
آیا به افراد سائل نباید کمک کرد؟
در زندگی روزمره با افراد سائل زیادی روبرو میشویم که در خواست کمک دارند. افراد زیادی هم با این استدلال 

که نمی دانیم انها واقعا مستحق هستند یا خیر ،از کمک به انها خودداری می کنند.اما ایا فقط به افراد مستحق باید انفاق کرد؟

چند وقت قبل که ایه 19 سوره ذاریات را میخواندم ،پاسخ این سئوال نیز در ذهنم روشن شد. 

در این سوره در وصف متقین اینگونه امده است:

إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنّاتٍ وَ عُیُونٍ (١٥)آخِذِینَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذالِکَ مُحْسِنِینَ (١٦)


کانُوا قَلِیلاً مِنَ الَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ (١٧)وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ (١٨)


وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (١٩)و در اموال آنها حقّى براى سائل و محروم بود. (١٩)

محروم ،همان معنی مستحق را میدهد.اینکه خداوند سائلین را از محرومین جدا کرده و بیان میکند متقین بخشی از انفاق خود را به افراد سائل اختصاص میدهند؛پاسخ سئوال را برایم مشخص کرد که نباید تمام کمکهای خود را منحصر و منوط به شناخت مستحق کنیمبلکه سائلین را نیز باید مدنظر داشت.

البته اینکه چه مقدار و به چه نوع سائلینی باید کمک کرد،بحثی عقلی و تابع عرف جامعه میباشد.

حال به تفسیر اقای مکارم هم نگاه کنیم:

"وقتى مى گوید: در اموال آنها چنین حقى است، یعنى علاوه بر واجبات، آنها بر خود لازم مى دانند که در راه خدا از اموال خویش به سائلان و محرومان انفاق کنند، ولى، مى توان گفت: فرق نیکوکاران با دیگران، آن است که آنها این حقوق را ادا مى کنند، در حالى که دیگران مقید به آن نیستند.


«فاضل مقداد» در «کنز العرفان» تصریح مى کند: منظور از «حَقٌّ مَعْلُوم»، حقى است که خود آنها در اموالشان قرار مى دهند، و خویشتن را موظف به آن مى دانند. 

در روایاتى که از منابع اهل بیت(علیهم السلام) رسیده نیز تأکید شده که منظور از «حق معلوم» چیزى غیر از زکات واجب است.

در این که، میان «سائل» و «محروم» چه تفاوتى است؟ جمعى گفته اند: 

«سائل» کسى است که از مردم تقاضاى کمک مى کند، ولى «محروم» شخص آبرومندى است که براى معیشت خود نهایت تلاش و کوشش را به خرج مى دهد، اما دستش به جائى نمى رسد و کسب و کار و زندگیش به هم پیچیده است، و با این حال خویشتن دارى کرده، از کسى تقاضاى کمک نمى کند.

این تعبیر، اشاره به این نکته است که، هرگز منتظر ننشینید نیازمندان نزد شما آیند و تقاضاى کمک کنند،

بر شما است که جستجو کنید و افراد آبرومند محروم را که به گفته قرآن: یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ : «افراد بى خبر آنها را از شدت خویشتن دارى غنى مى پندارند»(10)

پیدا کنید، و به آنها کمک نموده، گره مشکلاتشان را بگشائید و آبرویشان را حفظ نمائید، و این، دستور مهمى است که براى حفظ حیثیت مسلمانان محروم، بسیار مهم است

نظیر این معنى در سوره «معارج» آیات 24 و 25 آمده است مى فرماید:

«وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»."لینک



در بارگاه قدس که جای ملال نیست 
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است 
جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند 
گویا عزای اشرف اولاد آدم است


سال تا سال اگر یاد تو را کم داریم
باز خوب است که یک ماه محرم داریم
باز خوب است غمت هست وگرنه با ما
غم صاحب نفسی نیست،اگر هم داریم
غم ما پیش غمت،قطره‌ای از دریاهاست
شرممان باد که خیر سرمان غم داریم
نسب از کوفه‌ی نامرد نداریم،ولی
خوی کوفی عوضش قدر مسلم داریم
عهد بستیم و شکستیم ولی با این حال
ما فقط باز تو را همدم و محرم داریم
«رضا احسانپور»



1 چرا سوره فجر را سوره امام حسین ( ع ) نامیده اند ؟
معرفی این سوره به عنوان سوره امام حسین به خاطر این است که مصداق بارز نفس مطمئنه ‌ای است که در آخرین آیات سوره آمده است. امام صادق ( ع ) به اصحاب خود فرمود: سوره فجر را در نمازهای واجب و مستحب خود قرائت کنید که این سوره به حضرت امام حسین اختصاص دارد... مقصود از نفس مطمئنه آن حضرت و شیعیان او است ». (1)
در توجیه و تحلیل تطبیق سوره مذکور بر امام(ع) گفته شده است: «ائمه معصومین(علیهم السلام) از این جهت این سوره را سوره حسین نامیده اند که قیام و شهادت آن حضرت درتاریکی طغیان مانند طلوع فجر، منشا حیات و حرکت گردید. خون پاک او و یارانش به زمین ریخت و نفوس مطمئنه آنها با فرمان «ارجعی» و با خشنودی به سوی پروردگار شتافت ... تا از این الهام و جوشش، نور حق در میان تاریکی‌ها بدرخشد و راه حیات با عزت باز شود و پایه های ظلم و طغیان بی پایه گردد و طاغیان را دچار خشم و نفرین کند .»(2) البته در این سوره آیه «و لیالی عشر» است که باز به آن حضرت مرتبط است.
حضرت صادق فرمود: «الفجر هو القائم و لیال عشر الائمة من الحسن الی الحسن و الشفع امیرالمؤمنین و فاطمه ( ع ) و الوتر هو الله وحده لاشریک له ؛ مراد از فجر وجود مقدس حضرت قائم(ع) و «لیالی عشر» امامان از امام حسن مجتبی(ع) تا امام عسکری(ع)‌اند و شفع امیرمؤمنان و حضرت فاطمه(ع) می‌باشد و مراد از وتر خداوند یکتا است».(3)
----------------------------------------------------------------------------------------------
پی‌نوشت‌ها:
1. بحارالانوار، ج24، ص 93.
2. پرتوی از قرآن،‌سید محمود طالقانی، ج4، ص 67، با تلخیص.
3. البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی،‌ج4، ص 46




باسلام.در ادامه موضوع نحوه برخورد با ظالم و انتقام و نصرت خواهی علیه او،ایات زیر را ملاحظه کنید:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

1-لَا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ ۚ وَکَانَ اللَّهُ سَمِیعًا عَلِیمًا

خدا افشاى بدى ‏هاى دیگران را دوست ندارد ، جز براى کسى که مورد ستم قرار گرفته‏ است [که بر ستمدیده براى دفع ستم ، افشاى بدى‏هاى ستمکار جایز است] ؛ و خدا شنوا و داناست .
(قرآن کریم؛ سوره نساء،‌آیه ۱۴۸)

این آیه در واقع استفاده از ابزار مورد نیاز برای انتقام و نصرت خواهی و یاری طلبیدن از دیگران را مجاز می کند و ان بازگو کردن ظلمی است که ظالم بر مظلوم روا داشته است.

2-در انتقام گرفتن ،نباید زیاده روی کرد.دقیقا مقابله به مثل باشد.

لشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ 

فَمَنِ اعْتَدَى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیْکُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ ﴿۱۹۴﴾بقره 

فولادوند: این ماه حرام در برابر آن ماه حرام است و [هتک] حرمتها قصاص دارد

پس هر کس بر شما تعدى کرد همان گونه که بر شما تعدى کرده بر او تعدى کنید و

از خدا پروا بدارید و بدانید که خدا با تقواپیشگان است.

مکارم: ماه حرام، در برابر ماه حرام! (اگر دشمنان، احترام آن را شکستند، و در آن با شما جنگیدند، 

شما نیز حق دارید مقابله به مثل کنید). و تمام حرامها، (قابل) قصاص است. و (به طور کلی)

هر کس به شما تجاوز کرد، همانند آن بر او تعدی کنید! 

و از خدا به پرهیزید (و زیاده روی ننمایید)! و بدانید خدا با پرهیزکاران است!  لینک




اگر جای دانه هایت را که روزی کاشته ای فراموش کردی،
باران روزی به تو خواهد گفت کجا کاشته ای …
"پس نیکی را بکار،
بالای هر زمینی…
و زیر هر آسمانی….
برای هر کسی... "
تو نمیدانی کی و کجا آن را خواهی یافت!!
که کار نیک هر جا که کاشته شود به بار می نشیند …
اثر زیبا باقی می ماند،
حتی اگر روزی صاحب اثر دیگر حضور نداشته باشد

احادیث و ایات قرانی (۲۵ مهر ۹۴)

إِنَّ فِی خَلْقِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اِخْتِلاٰفِ اَللَّیْلِ وَ اَلنَّهٰارِ لَآیٰاتٍ لِأُولِی اَلْأَلْبٰابِ (190)
 اَلَّذِینَ یَذْکُرُونَ اَللّٰهَ قِیٰاماً وَ قُعُوداً وَ عَلىٰ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ رَبَّنٰا مٰا خَلَقْتَ هٰذٰا بٰاطِلاً سُبْحٰانَکَ فَقِنٰا عَذٰابَ اَلنّٰارِ (191)
 رَبَّنٰا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ اَلنّٰارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ مٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ أَنْصٰارٍ (192)
 رَبَّنٰا إِنَّنٰا سَمِعْنٰا مُنٰادِیاً یُنٰادِی لِلْإِیمٰانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّٰا رَبَّنٰا فَاغْفِرْ لَنٰا ذُنُوبَنٰا وَ کَفِّرْ عَنّٰا سَیِّئٰاتِنٰا وَ تَوَفَّنٰا مَعَ اَلْأَبْرٰارِ (193)
 رَبَّنٰا وَ آتِنٰا مٰا وَعَدْتَنٰا عَلىٰ رُسُلِکَ وَ لاٰ تُخْزِنٰا یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ إِنَّکَ لاٰ تُخْلِفُ اَلْمِیعٰادَ (194)
 فَاسْتَجٰابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لاٰ أُضِیعُ عَمَلَ عٰامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثىٰ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِینَ هٰاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیٰارِهِمْ وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قٰاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئٰاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ ثَوٰاباً مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ عِنْدَهُ حُسْنُ اَلثَّوٰابِ (195)
 مسلما در آفرینش آسمانها و زمین، و در پی یکدیگر آمدن شب و روز، برای خردمندان نشانه هایی [قانع کننده ] است. (190) 
 همانان که خدا را[در همهء احوال ] ایستاده و نشسته، و به پهلو آرمیده یاد می کنند، و در آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند[که:] پروردگارا، اینها را بیهوده نیافریده ای؛ منزهی تو! پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار. (191) 
 پروردگارا، هر که را تو در آتش درآوری، یقینا رسوایش کرده ای، و برای ستمکاران یاورانی نیست. (192) 
 پروردگارا، ما شنیدیم که دعوتگری به ایمان فرا می خواند که: «به پروردگار خود ایمان آورید»، پس ایمان آوردیم. پروردگارا، گناهان ما را بیامرز، و بدیهای ما را بزدای و ما را در زمرهء نیکان بمیران. (193) 
 پروردگارا، و آنچه را که به وسیلهء فرستادگانت به ما وعده داده ای به ما عطا کن، و ما را روز رستاخیز رسوا مگردان، زیرا تو وعده ات را خلاف نمی کنی. (194) 
 پس، پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد[و فرمود که:] من عمل هیچ صاحب عملی از شما را، از مرد یا زن، که همه از یکدیگرید، تباه نمی کنم؛ پس، کسانی که هجرت کرده و از خانه های خود رانده شده و در راه من آزار دیده و جنگیده و کشته شده اند، بدیهایشان را از آنان می زدایم، و آنان را در باغهایی که از زیر[درختان ] آن نهرها روان است درمی آورم؛ [این ] پاداشی است از جانب خدا و پاداش نیکو نزد خداست. (195) 
سوره مبارکه آل عمران




السلام علیک یا بقیة الله....
شروع روز با سلام بر امام حسین علیه السلام و اصحابشان:
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن

و همینطور صلوات خاصه امام مهربانی هامون
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی
 الامامِ التّقی النّقی و حُجّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ
 و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید
 صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً 
مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما. 
صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکــ
 

اللهمّ إنّا نشکوا إلیک غیبةَ ولیّنا ، و کثرة عدوّنا و قِلّة عدَدِنا، اللهمّ إکشف هذه الغُمّة عن هذه الأمّة بحضوره، و عجّل لنا ظهوره…آمّین یارب العالمین.



شعر کم نظیر شهریار در مورد امام حسین علیه السلام


شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

از حریم کعبۀ جدّش به اشکی شست دست
مروه پشت سر نهاد امّا صفا دارد حسین

می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین

پیش رو راه دیار نیستی کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین

بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین

رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جائی که کفن از بوریا دارد حسین

بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب
ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین

سروران ، پروانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین

سر به قاچ زین نهاده راه پیمای عراق
می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین

او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین

دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
با کدامین سرکند ، مشکل دو تا دارد حسین

سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین

آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
عزّت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین

دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین

بعد از اینش صحنه ها و پرده ها اشک است و خون
دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین

ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه ای
گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین

دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین

شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین 

اشک خونین گو بیا بنشین به چشم "شهریار"

کاندرین گوشه عزائی بی ریا دارد حسین



پیامبر گرامی اسلام (ص):
بهترین کارها در پیش خدا بعد از اداى واجبات خوشحال کردن مرد مسلمان است. 
أحبّ الأعمال إلى اللَّه بعد الفرائض إدخال السّرور على المسلم.(نهج الفصاحه سخنان گوهربار رسول اکرم حضرت محمد ص)
 صلوات



(اَلْحَمْدُللّه وَماشاءَاللّه وَلا قُوّة اِلاّ بِاللّه وصَلّى اللّه عَلى رَسُولِهِ، 

خُطَّالْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقلادَةِ عَلى جِیدِالفَتاةِ 

وَما اَوْلَهَنِى اِلى اَسْلافى اِشْتِیاقِ یَعْقُوبَ اِلى یُوسُفَ 

وَخَیَّرلى مَصْرَعاً اَنَا لاقِیِه کَاَنَّى بِاَوْصالِى تَتَقَطَّعها عُسْلان الْفَلَواتِ 

بَیْنَ النّواویس وَکَرْبَلا فَیَمْلا نَّ مِنِّى اَکْراشاً جوفاً وَاَجْرِبَة سُغْباً 

لامَحیصَ عَنْ یَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ رِضَااللّه رِضانا اَهْل البَیْتِ 

نَصْبِرُ عَلى بَلائِهِ وَیُوَفِّینا اُجُورَالصّابِرِینَ 

لَنْ تُشذَّ عَنْ رَسُولِاللّه لُحْمَتُهُ 

بَلْ هِىَ مَجْمُوعَةٌ لَهُ فى حظِیرَة الْقُدْسِ تُقَرُّبِهِمْ عَیْنُهُ 

وَیُنْجَزُبِهِمْ وَعْدُهُ اَلا وَمَنْ کانَ فینا باذِلاً مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِاللّه نَفْسَهُ 

فَلْیَرْحَل مَعَنا فَاِنَّى راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْشاءَاللّه ))



((سپاس براى خداست ، آنچه خدا بخواهد همان خواهد بود و هیچ نیرویى حکمفرما نیست مگر به اراده خداوند و درود خداوند بر فرستاده خویش .

مرگ بر انسانها لازم افتاده همانند اثر گردن بند که لازمه گردن دختران است و من به دیدار نیاکانم آنچنان اشتیاق دارم مانند اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف و براى من قتلگاهى معین گردیده است که در آنجا فرود خواهم آمد و گویا با چشم خود مى بینم که درندگان بیابانها (لشکریان کوفه ) در سرزمینى در میان نواویس و کربلا اعضاى مرا قطعه قطعه و شکمهاى گرسنه خود را سیر و انبانهاى خالى خود را پر مى کنند. از پیشامدى که با قلم قضا نوشته شده است ، چاره و مفرى نیست ، بر آنچه خدا راضى است ما نیز راضى و خشنودیم . در مقابل بلا و امتحان او صبر و استقامت مى ورزیم و اجر صبر کنندگان را بر ما عنایت خواهد نمود. در میان پیامبر و پاره هاى تن وى (فرزندانش ) هیچگاه جدایى نخواهد افتاد و در بهشت برین در کنار او خواهند بود؛ زیرا آنان وسیله خوشحالى و روشنى چشم پیامبر بوده و وعده او نیز (استقرار حکومت اللّه ) به وسیله آنان تحقق خواهد پذیرفت .

آگاه باشید که هریک از شما که حاضر است در راه ما از خون خویش بگذرد و جانش را در راه شهادت و لقاى پروردگار نثار کند آماده حرکت با ما باشد که من فردا صبح حرکت خواهم کرد ان شاءاللّه [تعالى ])).





خطبه امام حسین علیه السلام در مکه قبل از خروج به سمت کربلا

با توفیق حق تعالی روی فراز آخر خطبه تفکر نماییم یعنی َلا وَمَنْ کانَ فینا باذِلاً مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِاللّه نَفْسَهُ فَلْیَرْحَل مَعَنا فَاِنَّى راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْشاءَاللّه ))آگاه باشید که هریک از شما که حاضر است در راه ما از خون خویش بگذرد و جانش را در راه شهادت و لقاى پروردگار نثار کند آماده حرکت با ما باشد که من فردا صبح حرکت خواهم کرد ان شاءاللّه [تعالى ]))


فارسی :

سوره نساء آیه 147: 
اگر شما از لطف خدا شکر گزار باشید و به او ایمان آرید،خدا چه غرضی دارد که شما را عذاب کند؟

شعر :

اگر لطف رب را بدارید پاس بگویید او را ثنا و سپاس
خدا کی شما را نماید عذاب دگر بر چه علت نماید عقاب

English :

Why should Allah punish you if you are thankful and you are a believer?



« نقش بصیرت »
امام صادق سلام الله علیه :
العامِلُ عَلى غَیرِ بَصیرَةٍ کَالسّائِرِ عَلى غَیرِ الطَّریقِ، لا یَزیدُهُ سُرعَةُ السَّیرِ إلّا بُعداً؛
کسى که بدون بینشْ عمل کند، همچون کسى است که در بیراهه مى رود . چنین کسى، هر چه تندتر برود،[از راه] دورتر مى شود.
الکافی : ج ۱ ص ۴۳ ح ۱، فرهنگ‌نامه بصیرت ص 126





 وااااای که چقدر این شعر زیباست 
لطفا کامل بخونین اگه گریه کردی و دلت شکست التماس دعا



خواب بودم، خواب دیدم مرده ام/
بی نهایت خسته و افسرده ام/
تا میان گور رفتم دل گرفت/
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/
روی من خروارها از خاک بود/
وای، قبر من چه وحشتناک بود!
بالش زیر سرم از سنگ بود/
غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود/
هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت/
سوره ی حمدی برایم خواند و رفت/
خسته بودم هیچ کس یارم نشد/
زان میان یک تن خریدارم نشد/
نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی/
ترس بود و وحشت و دلواپسی/
ناله می کردم ولیکن بی جواب/
تشنه بودم، در پی یک جرعه آب/
آمدند از راه نزدم دو ملک/
تیره شد در پیش چشمانم فلک/
یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟
دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟
گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود/
لرزه بر اندام من افتاده بود/
هر چه کردم سعی تا گویم جواب/
سدّ نطقم شد هراس و اضطراب/
از سکوتم آن دو گشته خشمگین/
رفت بالا گرزهای آتشین/
قبر من پر گشته بود از نار و دود/
بار دیگر با غضب پرسش نمود:
ای گنه کار سیه دل، بسته پر/
نام اربابان خود یک یک ببر/
گوئیا لب ها به هم چسبیده بود/
گوش گویا نامشان نشنیده بود/
نامهای خوبشان از یاد رفت/
وای، سعی و زحمتم بر باد رفت/
چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد/
بار دیگر بر سرم فریاد کرد:
در میان عمر خود کن جستجو/
کارهای نیک و زشتت را بگو/
هر چه می کردم به اعمالم نگاه/
کوله بارم بود مملو از گناه/
کارهای زشت من بسیار بود/
بر زبان آوردنش دشوار بود/
چاره ای جز لب فرو بستن نبود/
گرز آتش بر سرم آمد فرود/
عمق جانم از حرارت آب شد/
روحم از فرط الم بی تاب شد/
چون ملائک نا امید از من شدند/
حرف آخر را چنین با من زدند:
عمر خود را ای جوان کردی تباه/
نامه اعمال تو باشد سیاه/
ما که ماموران حق داوریم/
پس تو را سوی جهنم می بریم/
دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود/
دست و پایم بسته در زنجیر بود/
نا امید از هرکجا و دل فکار/
می کشیدندم به خِفّت سوی نار/
ناگهان الطاف حق آغاز شد/
از جنان درهای رحمت باز شد/
مردی آمد از تبار آسمان/
دیگران چون نجم و او چون کهکشان/
صورتش خورشید بود و غرق نور/
جام چشمانش پر از خمر طهور/
چشمهایش زندگانی می سرود/
درد را از قلب انسان می زدود/
بر سر خود شال سبزی بسته بود/
بر دلم مهرش عجب بنشسته بود/
کِی به زیبائی او گل می رسید/
پیش او یوسف خجالت می کشید/
دو ملک سر را به زیر انداختند/
بال خود را فرش راهش ساختند/
غرق حیرت داشتند این زمزمه/
آمده اینجا حسین فاطمه؟!
صاحب روز قیامت آمده/
گوئیا بهر شفاعت آمده/
سوی من آمد مرا شرمنده کرد/
مهربانانه به رویم خنده کرد/
گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع)/
من کجا و دیدن روی حسین (ع)/
گفت: آزادش کنید این بنده را/
خانه آبادش کنید این بنده را/
اینکه این جا این چنین تنها شده/
کام او با تربت من وا شده/
مادرش او را به عشقم زاده است/
گریه کرده بعد شیرش داده است/
خویش را در سوز عشقم آب کرد/
عکس من را بر دل خود قاب کرد/
بارها بر من محبت کرده است/
سینه اش را وقف هیئت کرده است/
سینه چاک آل زهرا بوده است/
چای ریز مجلس ما بوده است/
اسم من راز و نیازش بوده است/
تربتم مهر نمازش بوده است/
پرچم من را به دوشش می کشید/
پا برهنه در عزایم می دوید/
بهر عباسم به تن کرده کفن/
روز تاسوعا شده سقای من/
اقتدا بر خواهرم زینب نمود/
گاه میشد صورتش بهرم کبود/
تا به دنیا بود از من دم زده/
او غذای روضه ام را هم زده/
قلب او از حب ما لبریز بود/
پیش چشمش غیر ما ناچیز بود/
با ادب در مجلس ما می نشست/
قلب او با روضه ی من می شکست/
حرمت ما را به دنیا پاس داشت/
ارتباطی تنگ با عباس داشت/
اشک او با نام من می شد روان/
گریه در روضه نمی دادش امان/
بارها لعن امیه کرده است/
خویش را نذر رقیه کرده است/
گریه کرده چون برای اکبرم/
با خود او را نزد زهرا (س) می برم/
هرچه باشد او برایم بنده است/
او بسوزد، صاحبش شرمنده است/
در مرامم نیست او تنها شود/
باعث خوشحالی اعدا شود/
گرچه در ظاهر گنه کار است و بد/
قلب او بوی محبت میدهد/
سختی جان کندن و هول جواب/
بس بود بهرش به عنوان عقاب/
در قیامت عطر و بویش می دهم/
پیش مردم آبرویش می دهم/
آری آری، هرکه پا بست من است/
نامه ی اعمال او دست من است/
ناگهان بیدار گردیدم زخواب/
از خجالت گشته بودم خیس آب/
دارم اربابی به این خوبی ولی/
می کنم در طاعت او تنبلی؟
من که قلبم جایگاه عشق اوست/
پس چرا با معصیت گردیده دوست؟
من که گِریَم بهر او شام و پگاه/
پس به نامحرم چرا کردم نگاه
کپی-۱۴صلوات




به نام خدا
مبحث چهل و سوم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)
نکوهش بخل و بخیل در قرآن

در سوره محمد نیز از کسانی که از انفاق در راه خدا بخل میورزند انتقاد شده است.

البته انفاق در راه خدا ،در قرآن همواره به مفهوم کمک به نیاز مندان نیست.بلکه هر نوع کمک(مالی،جانی و..)در راه خدا میباشد که درسوره محمد منظور مشارکت در جهاد با کفار است.

هَاأَنتُمْ هَؤُلَاء تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنکُم مَّن یَبْخَلُ وَمَن یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ 

وَاللَّهُ الْغَنِیُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاء وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ ﴿۳۸﴾

فولادوند: شما همان [مردمى] هستید که براى انفاق در راه خدا فرا خوانده شده ‏اید

پس برخى از شما بخل مى ‏ورزند و هر کس بخل ورزد تنها به زیان خود بخل ورزیده و [گرنه] خدا بى‏ نیاز است و شما نیازمندید و اگر روى برتابید [خدا] جاى شما را به مردمى غیر از شما خواهد داد که مانند شما نخواهند بود.

جمله «وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ» یعنى هر کس بخل بورزد در حقیقت خیر را از خودش بریده، چون اگر خدا از ایشان مالى طلب مى‏کند براى این نیست که از آن بهره‏مند شود، بلکه براى این است که خود صاحب مال بهره‏مند شود، چون در انفاق خیر دنیا و آخرت ایشان است پس اگر از انفاق خوددارى کنند از خیر خود مضایقه کرده‏اند. جمله «وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ» نیز به این معنا اشاره مى‏کند.

منبع: تفسیر المیزان.لینک




جهاد با نفس
امام علی(ع):
از مردم دنیا دو نفر پشت مرا شکست یکى مرد سخنور بدکردار و دیگر مرد نادان عابد که آن یکى به کمک زبان بر کارهاى زشت خود پرده می کشد و این دیگرى با عبادتش نادانى خویش را پنهان می کند، از دانشمندان گنهکار و عبادت کنندگان نادان بپرهیزید که هم اینان باعث گمراهى گمراهان می باشند. الخصال الممدوحه و المذمومه/باب الثانی/ح103



نکته

مرحوم کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی می فرمودند :

" جناب شیخ رجبعلی شاگردی داشت که بسیار حسینی بود ؛ و در بازار تهران حجره و تشکیلاتی بهم زده بود . او یا هر شب به مجلس می رفت و یا آنکه خود مجلس می گرفت . اما مشکل این بود که آنچنان نسبت به حلال و حرام اموالش اهمیت نشان نداده و گاهی هم به دیگران پول نزول می داد . زمانی که فوت کرد ، تشییع جنازه ی مفصلی برای وی برگزار شد . به گونه ای که بیشتر بازار به خاطر او تعطیل شد . من و جناب شیخ هم به تشییع جنازه وی رفتیم . در میانه ی راه ، شیخ به من فرمودند : داش احمد ، من با خود در این اندیشه بودم که مردی که اینچنین اهل روضه وگریه است ، حتماً مورد توجهات حضرت اباعبدالله علیه السلام قرار خواهد گرفت . به محض اینکه این فکر از ذهنم عبور کرد ، پرده های غیبی کنار رفت و حضرت سیدالشهداء جلوه ای عنایت کرده و فرمودند : فلانی ، تو چه خیال می کنی ؟ مگر من رئیس دزدها هستم ؟! و باز فرمودند : ما اهل بیت علیهم السلام ، اعمال را از انسان متقی قبول می کنیم . (۱) "

(۱) : سوره مائده آیه ۲۷ " اِنَّمَا یَتَقَبَّلُ الله مِن المُتَّقِین " 

کتاب : رند عالم سوز

مولف : مجید هوشنگی ( کاظمی )




ادامه روشهای مواجهه با ظلم

یکی از روشهای برخورد با ظلم وظالم،انتقام گرفتن و به نوعی جبران کردن آن است.

این روش مورد تایید قرآن هم بوده و آنرا یکی از نشانه های مومنین میداند.

خداوند در آیات 36 تا 39 سوره شوری این گونه میفرماید:

فَمَا أُوتِیتُم مِّن شَیْءٍ فَمَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَى لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ﴿۳۶﴾

مکارم: آنچه به شما عطا شده متاع زودگذر زندگی دنیا است، و آنچه نزد خدا است برای کسانی که ایمان آورده‏ اند و بر پروردگارشان توکل می‏کنند، بهتر و پایدارتر است.


وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ ﴿۳۷﴾

فولادوند: و کسانى که از گناهان بزرگ و زشتکاریها خود را به دور مى ‏دارند و چون به خشم درمى‏ آیند درمى ‏گذرند


وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ ﴿۳۸﴾

فولادوند: و کسانى که [نداى] پروردگارشان را پاسخ [مثبت] داده و نماز برپا کرده‏ اند و کارشان در میانشان مشورت است و از آنچه روزیشان داده‏ ایم انفاق مى‏ کنند


وَالَّذِینَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنتَصِرُونَ ﴿۳۹﴾

فولادوند: و کسانى که چون ستم بر ایشان رسد یارى مى ‏جویند [و به انتقام بر مى‏ خیزند]

مکارم: و آنها که هر گاه ستمی به آنها رسد (تسلیم ظلم نمی‏شوند) و یاری می‏طلبند.


مشابه همین معنا در ایه اخر سوره شعرا هم امده است:

إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ ﴿۲۲۷﴾


خرمشاهی: مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏ اند و خداوند را بسیار یاد مى‏ کنند، و پس از آنکه ستم دیده‏ اند انتقامشان را گرفته‏ اند، و کسانى که ستم کرده‏ اند زودا که بدانند که به چه بازگشتگاهى راه خواهند برد.لینک






احادیث و ایات قرانی (۲۴ مهر ۹۴)

از مجموعه سخنرانی های عاشورایی دکتر محمد رضا سنگری درباره شخصیت شمر بن ذی الجوشن


نگاهی به پیشینه شمر بن ذی الجوشن


یکی از افراد مقابل ابا عبدالله الحسین علیه السلام، شمر بن ذی الجوشن است. از فرماندهان سپاه امام علی در جنگ صفین و جانباز امیر المومنین کسی که در میدان جنگ تا شهادت پیش رفت. این چنین کسی حالا در کربلا شمر می شود. با ورودش به کربلا همه چیز عوض می شود. شمر آدم کوچکی نیست اگر نیایش های شمر را برای شما بخوانند و به شما نگویند که این ها مال شمر است شما با آن ها گریه می کردید. حال می کردید، هیچ گاه گفته نمی شود که وقتی شمر دستش را به حلقه خانه خدا می زد چگونه با خدا زمزمه می کرد!


فرض کنید الان از صحنه کربلا خارج شده اید، یک نفر به شما هم می بگوید همه چیز برای رفتن شما به خانه خدا آماده است. آیا شما حاضرید با پای پیاده به این سفر بروید؟ مطمئنا می گویید: نه! اما اگر به این سفر سه و چهار ماه که زخم خستگی، تشنگی و گرسنگی دارد. یک بار بروید بار دیگر به شما بگویند نمی روید. این آقایی که ما صحبتش را می کنیم (شمر) شانزده بار با پای پیاده به سفر حج رفته است. فکر نکنید شمر اهل نماز و روزه نبوده و یا از آن دسته آدم هایی بوده که عرق می خوردند، عربده می کشیدند؛ شمر و بسیاری دیگر که آن طرف ایستاده اند، آدم هایی هستند که پیشانی پینه بسته داشتند. بسیاری از آن ها اهل تهجد بودند.


تعدادی از این افراد با پیغمبر (ص) هم دیده شده اند. وقتی امام حسین به کربلا وارد شد بعضی از این افراد را صدا زد و فرمود: « مگر شما پیغمبر را ندیدید؟» الان این افرادی که پیغمبر را دیده بودند و رو به سوی قبله نماز می خواندند، رو در روی امام ایستاده اند. امروز من در کتاب تاریخ مسعودی می خواندم که در کربلا هر روز 20000 نفر در فرات غسل می کردند. غسل قربة الی الله که حسین را بکشند و می گفتند: غسل می کنیم تا ثوابش بیشتر باشد.

در ظهر عاشورا وقتی ابا عبدالله علیه السلام برای نماز خواندن، اذان می گفتند فکر نکنید در آن طرف کسی نماز نمی خواند. آن ها هم نماز می خواندند! برخی از این افراد به ابا عبدالله علیه السلام می گویند که نماز شما قبول نیست! و حبیب به آن ها می گوید: « نماز شما قبول است؟! » درگیری می شود .حبیب به شهادت می رسد. حضرت حبیب پیش از نماز ظهر ابا عبدالله به شهادت رسیدند.


چه خصوصیاتی باعث شکل گیری شخصیت های منفی می شود؟


ما در کربلا به کلاس شمر شناسی نیاز داریم. یک کلاس به عنوان تحلیل شخصیت شمر. شمری که شانزده بار به مکه رفته، جانباز امیر المومنین بود، کسی که در کنار مولا زخمی شده بود، چه شد که فرمانده جنگ حضرت علی علیه السلام به این جا رسید؟ این مسئله نیاز به تحلیل و بررسی دارد. این هشدار و اندازی برای امروز و فردای ما.


شمر با سه ویژگی، شمر شد


1. اولین خصوصیت شمر این بود که می گفت: شکم از همه چیز برای من مهم تر است. مهم بود که غذای خوب بخورد و برای دست یافتن به این غذا دست به هر کاری می زد.

آیا غذا برای شما اولین مسئله زندگی است؟ در خانواده های ما وقتی که شام را خوردند به فکر ناهار فردا هستند.

دعوای شکم دعوای مسخره ای است که همه ی ما با آن درگیر هستیم. فکرش را بکنید اختلاف همه غذاها ی عالم خیلی کم است. خدا حفظ کند آقای جوادی آملی را می گفتد: « فرق تمام غذاها بیست سانتی متر است. یعنی از نوک زبان تا ته زبان.» وقتی از این فاصله گذشت دیگر باهم فرقی ندارند. می خواهد چلو کباب و پیتزا باشد یا نان و ماست. همه ی دعواها بر سر همین بیست سانتی متر است. شمر نتوانست دعوای بیست سانتی متری را برای خود حل کند.


حضرت علی علیه السلام یک بار اراده کرد جگر بخورد گفت هفته بعد، هفته بعد، هفته بعد افتاد ماه بعد، یک سال این خوردن جگر را به تأ خیر انداخت. بعد از یک سال جگر تهیه کرد. دود جگر کباب کرده از دیوار خانه بیرون رفت. در زدند کسی گفت: خوش به حال شما که بوی این غذا از خانه تان بلند است من چند ماهی است از این غذا نخورده ام، حضرت فرمودند: « این غذا را به او بدهید » دوستی می گفت: مولا علی مسئله ی شکم را برای خود حل کرده بود و می توانست از غذایش بگذرد و به قول سعدی:

تنور شکم دم به دم تافتن مصیبت بود روز نایافتن


اما شمر نتوانست مسئله غذا را برای خود حل کند. شمر عبدالبطن یعنی اسیر و بنده ی شکم بود و این اسارت او را بیچاره کرد.



یک روز بهلول از راهی می گذشت. هارون او را صدا زد و گفت: ما را نصیحتی نمی کنی؟ می خواست او را دست بیندازد بهلول گفت: حوصله نصیحت ندارم. اما می توانم سوالی از تو بپرسم؟ گفت: بفرما. بهلول گفت: اگر می خواستی غذا بخوری و غذا را در دهانت گذاشتی و هر کاری کردی غذا پایین نرفت چه کار می کنی؟ حاضری چقدر از ثروتت را بدهی؟ هارون کمی فکر کرد و گفت: نیمی از ثروتم را می دهم. بهلول گفت: حالا سوالم را طوری دیگر مطرح می کنم. اگر غذا پایین رفت ولی هر کاری کردی نتوانستی آن را دفع کنی چه می کنی؟ گفت معلوم است می میرم.


نصف ثروتم را می دهم تا رهایی پیدا کنم. بهلول گفت: می بینی همه دعوا سر یک روده و یک فرو دادن و پس دادن است است، توجه به همین ریزه کاری ها ما را از گناه و عصیان باز می دارد. از امام پرسیدند: تقوا چیست؟ فرمود: وقتی در بیابان راه می روی سعی می کنی خارهای ریز در پایت نرود یا خارهای درشت؟ اگر عاقل باشید هر دو. تقوا این است یعنی نه مرتکب گناه کوچک شوی و نه بزرگ. چرا که گناهان ریز، زمینه ارتکاب گناهان بزرگ است.


2. نکته ی دوم که در شخصیت شمر بود این بود که چشم دیدن پیشرفت هیچ کس را نداشت و به خاطر همین مسئله است که به کربلا آمد.

شمر نزد عبید الله بن زیاد نشسته بود که نامه ایی از عمر بن سعد به عبیدالله رسید. عمربن سعد نوشته بود: ای امیر من با حسین مذاکره کردم. حسین سه پیشنهاد دارد : 1- به مکه و مدینه برگردد. 2- اگر اجازه بدهی به هر سرزمینی بخواهد برود. 3- بیاید دست در دست یزید بگذارد و بیعت کند. 

عمر بن سعد نمی خواست جنگی صورت بگیرد و در آغاز دوست نداشت امام حسین کشته شود. اما در ادامه برای جنایت آماده شد.

عبید الله می گفت: بد نیست اگر این طوری شود مسائل ما حل می شود. همان جا شمر محکم به پهلوی عبیدالله زد و گفت: الان فرصت بسیار خوبی است و حسین در چنگ توست. عمر بن سعد دارد سازش می کند در حالی که حسین در هفتاد کیلو متری ما اردو زده است و به راحتی می توانیم او را در پنجه خود بگیریم. اگر برگردد در مکه و مدینه قدرتی برهم می زند و دیگر هیچ کس نمی تواند با او درگیر شود. ابن زیاد گفت: خوب گفتی. الان چنگال هایمان در گلویش فرو رفته. خودت بلند شو و برو. گفت: من می روم اما اگر عمربن سعد نپذیرفت که من بجنگم، گردنش را بزنم و سرش را برای شما بفرستم؟ و خود فرمانده لشگر شوم؟ ابن زیاد گفت: این کار را بکن.


شمر آدمی است که مدام از این و آن می گوید. او یک روح شقاوت پیشه دارد. خداوند در سوره حجرات به این مسئله اشاره کرده است که اگر فاسقی نزد شما آمد و خبری پیش شما آورد، زود تأییدش نکنید و هیچ گاه از خبر چینی دیگران لذت نبرید. مثلا فردی نزد ما می آید و خبری را به ما می گوید ما می گوییم راست می گویی؟ این کار باعث تشویق طرف مقابل می شود و این عامل باب غیبت را می گشاید.



. قرآن مجازات بد کاران را مشخص کرده ولی بد ترین مجازات ها متوجه کسانی است که زخم بر جان دیگران می زنند. حفره در روح ها ایجاد می کنند. سرزنش می کنند و می شکنند. و این خصوصیت متأسفانه در دنیا به اندازه ی ایران نیست. من کشور های دیگر را هم دیده ام اما هیچ کشوری لطیفه ساز تر از ایران نیست. هر چیزی را بهانه ی دست انداختن می کنند.

در کربلا شمر بارها دست انداخت و حرف های آزار دهنده ای به ابا عبدالله علیه السلام زد. 

این سه خصوصیت از جانباز امیر المومنین علی علیه السلام شمر را ساخت، شمری که در کربلا با قساوت کامل بر سینه پسر پیغمبر نشست و با بی رحمی تمام دوازده ضربه از پشت بر گردن ابا عبدالله علیه السلام وارد کرد و بعد هم سرخون چکان حسین علیه السلام را دست گرفت و از قتلگاه بیرون آمد.






آیت الله بهجت:

اگر بفرمایید: به آن حضرت دسترسی نداریم؟ جواب شما این است که چرا به انجام واجبات و ترک محرمات ملتزم نیستید، و او به همین از ما راضی است. ترک واجبات و ارتکاب محرمات، حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است.



"السابقون السابقون" ، صحرا ، عطش ، دریای خون

نی ، نینوا ، لیلا ، جنون ، "نون و القلم" ، "ما یسطرون"


شمشیر در شمشیر شد ، دستان حق زنجیر شد

طفل سه ساله پیر شد ، "آمنت ربّی فاسمعون"


طفلی به روی دست شد ، تیر سه شعبه مست شد

 آن لحظه عالم پست شد ،"یا قوم ماذا تعبدون ؟"


اشبه به ذات مصطفی ، من فرط نوره اختفی

بعدک، علی الدنیا عفی ، "ما هؤلاء ینطقون"


 فانیّ ِ باقی ، دیده‌ای؟! بی‌چشم راوی ، دیده‌ای؟!

بی دست ساقی ، دیده‌ای؟! "انّا الیه راجعون"


تا بیرمق شد پیکرت ، دعواست بالای سرت

پیراهنت ، انگشترت ، "مما رزقنا ینفقون"



حضرت علی (ع)



 زندگی کردن با مردم این دنیا همچون دویدن در گله اسب است!

تا میتازی با تو میتازند...


زمین که خوردی، آنهایی که جلوتر بودند، هرگز برای تو به عقب باز نمیگردند!

و آنهایی که عقب بودند، به داغ روزهایی که میتاختی تورا لگد مال خواهند کرد!



در عجبم از مردمی که بدنبال دنیایی هستند که روز به روز از آن دورتر میشوند 

و غافلند از آخرتی که روز به روز به آن نزدیکتر میشوند...





به نام خدا

مبحث چهل و دوم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)

نکوهش بخل و بخیل در قرآن

خداوند در آیه 180 سوره آل عمران هشدار شدیدی به افراد بخیل داده است.


وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَیْرًا لَّهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلِلّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ﴿۱۸۰﴾


فولادوند: و کسانى که به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا کرده بخل مى‏ ورزند هرگز تصور نکنند که آن [بخل] براى آنان خوب است بلکه برایشان بد است به زودى آنچه که به آن بخل ورزیده‏ اند روز قیامت طوق گردنشان مى ‏شود میراث آسمانها و زمین از آن خداست و خدا به آنچه مى ‏کنید آگاه است.


نکات:

خداوند هم صاحب میراث ماندگار دنیاست و هم نیازمند انفاق ما نیست. پس دستور انفاق، براى سعادت خود ماست.

وارث واقعى همه چیز و همه کس خداست. ما با دست خالى آمده‏ایم و با دست خالى مى‏رویم، پس بخل چرا؟


منبع: تفسیر نور الثقلین





آیا هدف، وسیله را توجیه میکند؟

سخنران مسجدمحله مون،راجع به مسلم بن عقیل و انصرافش از کشتن عبیداله بن زیاد که برای عیادت از هانی به خانه اش رفته بود،گفت.
هانی با این توجیه که عبیداله آمده تا کوفه را مقتل حسین کند،از مسلم خواست به اشاره او ،بر عبیداله که میهمان هانی بود،شمشیر کشیده و اورا بکشد تا کربلا این گونه نشود.

اما مسلم پس از تردید و تفکر ،منصرف شد و گفت ما پیرو علی هستیم.
فرق ما دیندار ان با بی دینان این است که به آدابی مودب و به اصولی پای بندیم.
مخالف و دشمن مان را هم با ناجوانمردی ،از بین نمی بریم حتی اگر بناست عبیداله،حسین بن علی را به مقتل بکشاند.
مردانه در میدان نبرد با او می جنگیم .

احادیث وایات قرانی ( ۲۳مهر ۹۴)

پیامبر گرامی اسلام (ص):

دو چیز را خداوند در این جهان کیفر مى دهد تعدى و ناسپاسى پدر و مادر.

اثنان یعجّلهما اللَّه فی الدّنیا البغى و عقوق الوالدین.

(نهج الفصاحه، سخنان گوهربار رسول اکرم حضرت محمد ص)



بخونید خیلی قشنگه: اولین روزی که امام حسین (ع) روزه گرفتند همه اهل بیت در کنار سفره جمع شدند؛ پیامبر اکرم (ص) رو به امام حسین فرمودند: 

حسین جان عزیزم روزه ات را باز کن. امام حسین فرمودند:

جایزه من چه خواهدبود؟

پیامبر فرمودند: نصف محبتم را به کسانی که تو را دوست دارند می بخشم.

 حضرت علی(ع) فرمودند:

پسرم حسین جان بفرما. باز امام فرمودند: جایزه من چه خواهدبود؟

حضرت علی فرمودند: نصف عبادت هایم برای کسانی که عاشق تو هستند.

حضرت فاطمه(س) فرمودند:

عزیز دلم افطار کن.امام حسین پرسیدند:

جایزه شمابه من چیست؟

حضرت فرمودند: نصف عبادت هایم را به کسانی که بر تو گریه می کنند می بخشم.

امام حسن(ع) فرمودند:

برادر جان روزه ات را بازکن و امام همان سوال را پرسیدند.

حضرت پاسخ دادند: من تا همه گنهکاران را بر تو نبخشم به بهشت نخواهم رفت.

و درهمین حال جبرئیل بر پیامبر نازل شد فرمود خدا می فرماید:

من از شماها مهربانتر هستم و آنقدر آن کسانی که عاشق تو هستند را به بهشت میبرم تا تو راضی شوی یا حسین.

ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺤﻤﺪ "ص" ﻣﯽﻓﺮﻣﺎﯾﻨﺪ:

ﻧﻮﺭﺍﻧﯽ ﺷﻮﺩ ﭼﻬﺮﻩ کسی که این حدیث رابه دیگران می رساند

حاج مهدی سلحشور چند شب قبل تو حرم حضرت معصومه میگفت:...دیدی تا یه جوک باحال میبینی درجا کپی میکنی وبعدش پخش میکنی !!!حالاببینم سوره ای ازقرآن که معادل یک سوم قرآن هست راچکارش میکنی.. فکرش راب کن.. روز قیامت باخودت میگی کاش بیشتر میفرستادم..!

سبحانَ الله یا فارِجَ الهَمّ وَ یا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ یَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حیلَتی وَ ارزُقنی حَیثَ لا اَحتَسِب یا رَبَّ العالَمین 




حقیقت کربلا را بی‌خاصیت و بی‌اثر کرده‌ایم

گزیده‌ای از سخنرانی استاد مطهری در حسینیه ارشاد، 7 محرم 1389 هجری قمری (فروردین 1348)

حادثه کربلا براى ما مردم خواهى نخواهى یک حادثه بزرگ اجتماعى است؛ یعنى این حادثه در تربیت ما، در خُلق و خوى ما اثر دارد، حادثه‏اى است که خود به خود، بدون اینکه هیچ قدرتى ما مردم را مجبور کرده باشد، میلیونها نفر و قهراً میلیونها ساعت براى شنیدن و استماع قضایاى مربوط به آن صرف مى‏کنیم. میلیونها تومان پول براى این کار صرف مى‏شود. این قضیه را ما باید همان طورى که بوده است، بدون کم و زیاد تلقى کنیم و اگر کوچکترین دخل و تصرفى از طرف ما در این حادثه صورت بگیرد، حادثه را منحرف مى‏کند، بجاى اینکه ما از این حادثه استفاده کنیم قطعاً ضرر خواهیم کرد.
حال بحث من این است که در نقل و بازگو کردن حادثه عاشورا ما هزاران تحریف وارد کرده‏ایم، هم تحریفهاى لفظى- یعنى شکلى و ظاهرى- راجع به اصل قضایا، مقدمات قضایا، متن و حواشى مطلب، و هم [تحریفهاى معنوى که‏] در تفسیر این حادثه ما تحریف کرده‏ایم. با کمال تأسف این حادثه، هم دچار تحریفهاى لفظى است و هم دچار تحریفهاى معنوى، هر دو. و باز تحریفهایى که مى‏شود، گاهى لااقل هماهنگى با اصل مطلب دارد، ولى گاهى تحریف نه تنها کوچکترین هماهنگى ندارد بلکه قضیه را مسخ و بکلى واژگون مى‏کند، به شکلى در مى‏آورد که به صورت ضد خودش در مى‏آید. باز هم با کمال تأسف باید عرض کنم تحریفهایى که به دست ما مردم در این حادثه صورت گرفته است، همه در جهت پایین آوردن و مسخ کردن قضیه بوده است، در جهت بى‏خاصیت کردن و بى‏اثر کردن قضیه بوده است و در این امر، هم گویندگان و علماى امت تقصیر داشته‏اند و هم مردم. همه اینها را ان شاء اللَّه براى شما توضیح مى‏دهم.
این مطلب را هم در مقدمه باید عرض بکنم: در همه اینها مردم مسؤول‏اند؛ یعنى شما مردمى که اینجا نشسته‏اید، هیچ خیال نمى‏کنید که در این قضیه مسؤول هستید و خیال مى‏کنید که مسؤول فقط گویندگان هستند. دو مسؤولیت بزرگ، مردم دارند. یک مسؤولیت این است که نهى از منکر بر همه واجب است. وقتى که مى‏فهمید و مى‏دانید- و مردم اغلب هم مى‏دانند- که دروغ است، نباید در آن مجلس بنشینید، که حرام است، بلکه باید مبارزه کنید. و دیگر این تمایلى است که صاحب مجلسها و مستمعین به گیراندن مجلس دارند، مجلس باید بگیرد، باید کربلا بشود.
روضه خوان بیچاره مى‏بیند که اگر بنا بشود هرچه مى‏گوید از آن راستها باشد مجلسش نمى‏گیرد، بعد همین مردم هم دعوتش نمى‏کنند، ناچار یک چیزى هم اضافه مى‏کند. این انتظار را مردم باید از سر خودشان بیرون کنند، [نگویند] فلان روضه خوانى که مجلس او مى‏گیرد، فلان روضه خوانى که کربلا مى‏کند. کربلا مى‏کند یعنى چه؟! شما باید روضه راست را بشنوید و معارف و سطح فکرتان بالا بیاید، به طورى که اگر در یک کلمه روحتان اهتزاز پیدا کرد، یعنى با روح حسین بن على هماهنگى کرد، و اشکى ولو ذره‏اى، ولو به قدر بال مگس [جارى شد،] اگر یک چنین اشکى در حالت هماهنگى روح شما با حسین بن على از چشم شما بیرون بیاید، واقعاً مقام بزرگى براى شماست.
اما اشکى که از راه قصّابى کردن بخواهد از چشم شما بیاید، اگر یک دریا هم باشد ارزش ندارد. «داد بکشید» یعنى چه؟! چرا داد بکشید؟! (حماسه حسینی، ج 1، صفحه 60 تا 62).



چکیده سخنرانی:

 نعمتی که نتوانی از آن در چهارچوب و بستر خودش استفاده کنی، هم می‌گندد و هم می‌گنداند.

معصوم در دعای بعد از نماز برای سال جدید که با محرم شروع می‌شود می‌فرماید: «اسألک فیه العصمه من الشیطان و القوه علی النفس الاماره بالسوء و العمل بما یقربنی الیک»

این دعا به ما یاد می‌دهد که سال‌مان را با چه شروع کنیم: عصمت و قوت و عمل. عصمت از شیطان و قوت در برابر نفس اماره و عمل برای نزدیکی به خدا.

شیطان کار خودش را در هر صورت انجام می‌دهد. آنچه مهم است عصمت از او است؛ یعنی طوری واکسینه شویم که کار شیطان تأثیری نداشته باشد.

قانون تبدیل که استاد صفایی می‌گوید و در قرآن هم آمده است(یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ ) می‌گوید: ما با تبدیل نه تنها می‌توانیم سیئات را برداریم، بلکه خود سیئه را هم می‌توانیم به حسنه تبدیل کنیم.

قوت، قدرت است در مقابل نفس. نفسی که اماره به سوء است.

به این دلیل قوت در برابر شیطان به کار برده نشده که شیطان میکروب است. خودش ضعیف است و نیازی به قدرت ندارد. کافی است خود را واکسینه کنیم. مهم نفس است. مشکل اصلی از خود ما است.

بعد از قوت نیاز به عمل داریم، اما نه هر عملیغ بلکه عملی که ما را به خدا نزدیک کند.

همه ما متعبدیم وعبودیت داریم وگرنه در زندگی هرگز حرکتی نمی‌کردیم و عملی نداشتیم. مهم این است که باید معبود را انتخاب کنیم و عبودیت برای خدا باشد.

همه عوالم راه و همه اولیاء خدا چراغ‌اند تا ما ببینیم و برویم؛ نه اینکه نبینیم و بدویم؛ و نه اینکه ببینیم و بمانیم.

خدا در قرآن می‌فرماید:

«مَنْ کانَ یُرِیْدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِیْها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیْدُ، ... وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا»

«کسى که زندگى زودگذر را مى طلبد، آن مقدار از آن را که بخواهیم مى‌بخشیم، ... و کسى که سراى آخرت را مى طلبد، و کوشش خود را براى آن انجام دهد و مؤمن است، به تلاش هاى آنها پاداش داده خواهد شد.»

وجود ما باید به گونه‌ای باشد تا در سخت‌ترین شرایط هم عمل کنیم و این به خود ما بستگی دارد که عاجله یعنی دنیا را انتخاب کرده باشیم یا آجله یعنی آخرت را.

برخی با اینکه خدا را به عنوان رب شناخته‌اند، سقف درخواست‌شان همین دنیا است. مانند کسی که به فرایش قرآن این‌گونه دعا می‌کند:

«فَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا وَمَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ»

«بعضی از مردم مى ‏گویند: «پروردگارا، به ما، در همین دنیا عطا کن» و حال آنکه براى او در آخرت نصیبى نیست.»

در حالی که باید این‌گونه گفت: «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» (پروردگارا ! به ما در دنیا نیکى و در آخرت هم نیکى عطا کن، و ما را از عذاب آتش نگاه دار.»

این یک کلام نیست. یک منشور است.

خدا می‌فرماید: ما به هر دو گروه کمک می کنیم: «کُلاًّ نُّمِدُّ هَـؤُلاء وَهَـؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاء رَبِّکَ مَحْظُورًا»

ما به همه کمک می‌کنیم، اما تو چه می‌خواهی؟ خودت را برای چه آماده کرده‌ای؟ چه توقعی از خودت داری؟

ما به اندازه‌ای که طالب باشیم، اراده می‌کنیم. به اندازه‌ای که عارف باشیم، طالبیم. به مقداری که از خودمان توقع داریم، اراده می‌کنیم و خدا به اراده ما احترام می‌گذارد.

چرا خدا مانع ما نمی‌شود؟ نکته این است که وقتی خود را در مسیر لغزندگی گذاشتی، سنت عالم این است که زمین می‌خوری.

بنابراین اراده و عمل و دعاهای ما، همه به این بستگی دارند که عاجله را انتخاب کرده باشیم یا آجله را. برای کسانی که آخرت و لقاء رب را می‌طلبند، ایثار پرواز است؛ اما برای آنها که دنیا را می‌خواهند، این کار بی‌معنا است.لینک




به نام خدا
مبحث چهل و یکم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)
نکوهش بخل و بخیل در قرآن
در آیات زیادی از قرآن علاوه بر توصیه به انفاق و قرض الحسنه،از بخیلان ونیز افرادی که دیگران را به بخل تشویق و از انفاق بازمیدارند،انتقاد شده است.
این مفهوم در آیات 23 و 24 سوره حدید ذکر شده است.
لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴿۲۳

تا بر انچه از دست دادید،تاسف نخورید و به انچه به شما داده شده شادمانی نکنید وخداوند هیچ متکبر فخرفروشی را دوست ندارد.

پس در واقع خداوند هیچ فرد متکبر وفخر فروشی را که می پندارد که هر نعمتی در دست دارد، بواسطه شایستگی خودش بدست آورده ، دوست نمی دارد. 

الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَیَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَمَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ ﴿۲۴﴾

همانان که بخل مى‏ ورزند و مردم را به بخل ورزیدن وامى ‏دارند و هر که روى گرداند قطعا خدا بى‏ نیاز ستوده است (۲۴)

خداوند اگر به بندگانش مالی می دهد و آنها را امر به انفاق می کندبرای آنست که می خواهدآنهارابه ثواب و درجه بالاتری برساند وجزا دهد.لینک




تفسیر  نور

فصلت  17-18

وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّواْ الْعَمَى‏ عَلَى الْهُدَى‏ فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ‏
وَنَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ‏

ترجمه:
و امّا قوم ثمود، آنان را هدایت کردیم ولى کوردلى را بر هدایت ترجیح دادند پس به کیفر آن چه کسب مى‏کردند صاعقه عذابِ خفت بار آنان را فرو گرفت.
 و (از عاد و ثمود) ما آنان را که ایمان آوردند و تقوا پیشه بودند نجات دادیم.

نکته ها :
پیامبرِ قوم ثمود حضرت صالح بود. آنان در میان مدینه و شام (وادى القرى‏) زندگى مى‏کردند و امکانات کشاورزى و توان جسمى بالایى داشتند.
بعضى آیات، هلاکت قوم ثمود را با صاعقه و بعضى با زلزله بیان کرده است که مى‏تواند با هم باشد. «صاعقة العذاب»

پیام ها:
 1- تاریخ، بهترین درس عبرت است. «و امّا ثمود...»
 2- سنّت خداوند، هدایت مردم است. «فهدیناهم»
 3- کفر برخى انسان‏ها، بدون تأمل، بدون دلیل و فورى است. «فاستحبّوا...» (حرف «فاء» نشانه‏ى عجله در کفر است.)
 4- انسان، آزاد و انتخابگر است. «فاستحبّوا العمى‏ على الهدى...»
 5 - کفر، کوردلى است. «العمى‏»
 6- کفر سریع، قهر سریع را به همراه دارد. «فاستحبّوا... فاخذتهم»
 7- خداوند قبل از عذاب، اتمام حجّت مى‏کند. «فهدیناهم... فاخذتهم»
 8 - خوار کردن انبیا خوارى قیامت را به دنبال دارد. «عذاب الهون»
 9- بدتر از غفلت و کفر، استمرار آن است. «کانوا...»
 10- قهر یا لطف خداوند، نتیجه‏ى عملکرد خود انسان است. «یکسبون»
 11- رمز نجات، ایمان و تقوا است. «و نجّینا الّذین آمنوا و کانوا یتّقون»
 12- ایمان، نیاز به تجدید ندارد، ولى تقوا در هر لحظه و نسبت به هر فکر، عمل، سخن و تصمیمى مطرح است. («آمنوا» ماضى ولى «یتّقون» مضارع آمده است)




روشهای مقابله با ظلم

بنام خدا .

با توجه به قرار گیری در ماه محرم و مبارزه امام حسین ع با یزیدیان،موضوع نحوه مقابله با ظالم از منظر قران را بررسی خواهیم کرد.

ابتدا بطور خلاصه به مفهوم ظلم و انواع آن در قرآن می پردازیم:

1-واژه "ظلم" به معنای ستم ، بیداد، بی عدالتی کردن ، ستمکاری ، حق را پایمال ساختن ، تجاوز از حق ، قرار دادن هر چیزی در جایی نامناسب آمده است .( لسان العرب و اقرب الموارد و المعجم الوسیط واژه ظلم)

این واژه با کلمه "ظلمت" به معنای تاریکی و سیاهی هم ریشه و بنا به اعتباری ، قریب المعنی است ؛ زیرا تاریکی نتیجه ستم کاری و حق را پایمال ساختن می باشد . (راغب- ص 315)

واژه ظلم با دیگر مشتقات آن ، که در همه آنها معنای ستم و بی عدالتی مشترک است ، " 289 مرتبه " در قرآن آمده است و 26 مرتبه هم در مشتقاتی آمده است که معنای ظلمت و تاریکی می‌دهد .

بیان قرآن به مبحث ظلم ، آن هم به این گستردگی ، حاکی از آن است که امری مبتلا به است و هشداری است برای روی آورنده به قرآن که در فهم آیات الهی باید سخت مراقب باشد تا در ورطه ظلم نیفتد :"هر که بار ستمی به دوش داشته باشد حتماً زیان دیده است ." (طه/ 111)


2-ظلم از حیث مظلوم سه گونه است:ظلم به خدا ،ظلم به خود ،ظلم به دیگران

ظلم به خدا یعنی مراعات نکردن حقوق خداوند و آنچه که مستحق خالق و رب انسانهاست.بالاترین ظلمها به خدا در قرآن،شرک وغیر خدا را عبادت کردن و نیز افترا بستن و مطالب را بدروغ به خدا نسبت دادن و تکذیب آیات او بیان شده است.

قدر خویش نشناختن و حق هویت حقیقی ، روحی و واقعی خود را آن گونه که شایسته یک انسان کامل است ادا نکردن ... همه از مصادیق ظلم به خویشتن محسوب میشود.مهمترین و اصلی ترین مصادیق ظلم به خود(نفس)نیز، تجاوز از حدود و فرامین الهی است :" و این حدود و فرامین خداست و هر که از حدود و فرامین خدا تجاوز کند ، بی تردید به خودش ستم کرده است."(طلاق/ 1)

ظلم به دیگران: این قسم نیز دارای مصادقی فراوانی است. از جمله: ظلم مالی، که شامل پایمال کردن حق مالی یک انسان یا یک جامعه می‌باشد و یا ظلم جانی که این گونه تجاوز و ستمکاری از وارد کردن یک جراحت کوچک بر بدن تا کشتن یک یا چند انسان را شامل می‌شود و یا ظلم اعتباری که همان تجاوز به حقوق اعتباری انسانهاست و نیز مصادیق دیگر ظلمها.

در این تحقیق ،نوع سوم ظلم یعنی ستم به دیگران و روش برخورد با اینگونه ظالمین مدنظر می باشد.لینک




شخصیتهای قرآنی(1)

استادمحمدمهدی فولادوند

 زندگینامه: محمد مهدی فولادوند (1299-1387)

محمد مهدی فولادوند #نویسنده، #مترجم، #قرآن‌پژوه و ادیب ایرانی، نوه آیت‌الله العظمی حاجی‌آقا محسن اراکی و فرزند مرحوم حسین بختیاری، اول دی سال 1299 هجری شمسی در اراک متولد شد.

وی در سن 12 سالگی به تهران آمد و در سال 1318 از مدرسه دارالفنون تهران دیپلم ادبی گرفت و برای ادامه تحصیل به دانشکده حقوق دانشگاه تهران رفت.

فولادوند در شهریور 1329 عازم فرانسه شد و درمدت 14سال در پاریس در دانشگاه سوربن در رشته ادبیات، هنر، فلسفه و زبان شناسی عرب تحصیل کرد و رساله دکتری خود را که درباره عمر خیام بود در خارج از دانشگاه چاپ کرد.

وی در سال 1344 شمسی به عنوان عضو دائمی انجمن نویسندگان فرانسه‌زبان و عضو وابسته انجمن شعرای فرانسه برگزیده شد. در آبان سال 1344 شمسی به تهران بازگشت و در اکثر دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالی کشور از جمله هنرکده هنرهای دراماتیک و هنرهای زیبای تهران و مدرسه عالی ادبیات و زبان‌های خارجه علوم تربیتی به تدریس دروس مختلف فسلفه، زیبا‌شناسی‌، ادبیات‌فرانسه، تاریخ مذاهب، فرهنگ و تمدن پرداخت.

در سال 1324قدیمی‌ترین انجمن فسلفی توسط وی در تهران تشکیل شد. وی یکی از اعضای برجسته انجمن فلسفی ایران و علوم انسانی (وابسته به یونسکو) بود.

فولادوند ضمن آشنایی عمیق و تسلط وافر بر زبان‌های فرانسه و عربی و آشنایی با زبان انگلیسی و مقدمات چند زبان دیگر اروپایی، دارای مجموعه آثاری بیش از 40 مجلد کتاب است.

ترجمه قرآن کریم وی به زبان فارسی جزء ممتازترین ترجمه‌های 50 سال اخیر معرفی شده و جایزه و پنج لوح تقدیر بدست آورد. آثار فرانسه وی مورد تقدیر ژنرال دوگل، شوایستر، فرانسوا موریاک، هانری، دمتنرلان، ژان ککتو و آکادمی‌های فرانسه، سوئیس و کانادا واقع شده است.

وی در زبان فارسی به مهدا تخلص دارد و دیوان اشعار فارسی او به حدود بیست هزار بیت و به زبان فرانسه هفتصد صفحه می‌رسد. فولادوند در کتابی که چندین دهه قبل درباره خیام نوشته بود مقبره این شاعر را به کلاهک‌های چاه‌های نفت تشبیه کرد و معتقد بود مزار بسیاری از شاعران و نویسندگان در ایران به لحاظ زیبایی‌شناسی جذاب نیستند.

محمدمهدی فولادوند در چند سال آخر زندگی، بر اثر سکته‌ مغزی قدرت تکلم و نیروی حافظه خود را از دست داده بود. وی 15 مرداد 1387 به علت کهولت سن درگذشت.

برخی از آثار محمدمهدی فولادوند:

 ترجمه رباعیات عمرخیام،1960 (به فرانسه)
 منتخب اشعار و نوشته‌های فرانسه، 1963 (به فرانسه)
 در جست و جوی زیبایی (به فرانسه)
 سنفونی‌ها (به فرانسه)
 زن در اندیشه خدا
 نخستین درس زیبایی‌شناسی
 چگونه قرآن را به فارسی ترجمه کنیم
 رهایی از گمراهی
 ترجمه کتاب الحدود ابن‌سینا
 انسان مسوول و تاریخ‌ساز، ترجمه از عربی
 آفرینش هنری در قرآن
 از ژرفای قرآن
 قرآن و نسل امروز
 نقدی بر مارکس
 خدا را دیدم، ترجمه از عربی
 سفری از شک تا ایمان، ترجمه از عربی
 ترجمه برخی از ادعیه و دعای کمیل به فرانسه و فارسی
 فرهنگ فرانسه به فارسی
 ترجمه قرآن به فارسی (ترجمه دقیق)
 صلح و شمشیر ،حمایت از صلح و همزیستی مسالمت آمیز (به فرانسه)
 ترجمه دقیق مادام بوواری
 حافظ دلها 
 اپرای آفرینش، به پنج زبان
 ترجمه دعای کمیل (به فرانسه)
 در حریم نور، 2جلد
 پیشوای چهره برخاک سایندگان (ترجمه صحیفه سجادیه)
 خیام شناسی
 ترجمه جدید نهج البلاغه
 حافظ در آستان وحی
 ترجمه تئاتر در ایران(به فرانسه)

منبع مقاله: همشهری آنلاین



قرآن درکلام رهبری 
انس با قرآن 
همه‏ی شما برادران و خواهران، باید هر روز قرآن بخوانید و سعی کنید با آن مأنوس شوید و آن را بیاموزید و دریابید. مهم، قطع رابطه نکردن با قرآن است. چه نیم صحفه و یک ورق بخوانید، چه یک «حزب» و یا یک «جزء» . 
رابطه نباید قطع شود. به هر حال، همه، هر چقدر وقت، همّت و حوصله دارند، باید قرآن بخوانند. بعضی فقط در ماه رمضان قرآن می خوانند. این، خطاست. هر روز باید قرآن بخوانید. بعد از نماز صبح، یا آخر شب که می خواهید بخوابید و یا وسط روز، خواندن مقداری از قرآن لازم است. 
البته خواندن قرآن، به تنهایی کافی نیست؛ باید معنای آن را بفهمید. هر کس که می تواند بفهمد، چه بهتر؛ اما کسی که نمی فهمد، باید از ترجمه ‏ها ی قرآن استفاده کند و هر آیه ای را که می خواند به ترجمه آن نیز بنگرد. پرداختن به معنای قرآن در کنار الفاظ آن ،انس با قرآن را بیشتر می کند....اگر در همین زندگی دنیا، با قرآن مأنوس و محشور باشید، در قیامت هم با قرآن محشور خواهید شد.




خیلی جالبه...با تمام حروف الفبا یه مصرع شعر خطاب به خدا گفته.
شعر هم خیلی قشنگ و پر معناست

(ا) الا یا ایها الاول به نامت ابتدا کردم
______________________________
(ب) برای عاشقی کردن به نامت اقتدا کردم
______________________________
(پ) پشیمانم پریشانم که بر خالق جفا کردم
______________________________
(ت) توکل بر شما کردم بسویت التجا کردم
______________________________
(ث) ثنا کردم دعا کردم صفا کردم
______________________________
(ج) جوانی را خطا کردم زمهرت امتناع کردم
______________________________
(چ) چرایش را نمیدانم ببخشا که خطا کردم
______________________________
(ح) حصارم شد گناهانی که آنجا در خفا کردم
______________________________
(خ) خداوندا تو میدانی سر غفلت چه ها کردم
______________________________
(د) دلم پر مهر تو اما چه بی پروا گناه کردم
______________________________
(ذ) ذلالم داده ای اکنون که بر تو اقتدا کردم
______________________________
(ر) رهت گم کرده بودم من که گفتم اشتباه کردم
______________________________
(ز) زبانم قاصر از مدح و کمی با حق صفاکردم
______________________________
(س) سرم شوریده میخواهی سرم از تن جدا کردم
______________________________
(ش) شدی شافی برای دل تقاضای شفا کردم
______________________________
(ص) صدا کردی که ادعونی خدایا من صدا
 کردم
______________________________
(ض) ضعیف و ناتوانم من به در گاهت ندا کردم
______________________________
(ط) طلسم از دل شکستم من که جادو بی بها کردم
______________________________
 (ظ) ظلمت نفس اماره که شکوه بر صبا کردم
______________________________
(ع) علیمی عالمی بر من ببخشا که خطا کردم
______________________________
(غ) غمی غمگین به دل دارم که نجوا با خدا کردم
______________________________
(ف) فقیرم بر سر کویت غنی را من صدا کردم
______________________________
(ق) قلم را من به قرآن کریمت مقتدا کردم
______________________________
(ک) کتابت ساقی دلها قرائت والضحی کردم
______________________________
(گ) گرم از درگهت رانی نمی رنجم خطا کردم
______________________________
(ل) لبم خاموش و دل را با تکاثر آشنا کردم
______________________________
(م) مرا سوی خود آوردی از این رو من صفا کردم
______________________________
(ن) نرانی از درمیخانه ات یا رب که ساقی راصدا کردم
______________________________
(و) ولی را من علی دانم علی را مقتدا کردم
______________________________
(ه) همین شعرم به درگاهت قبول افتد دلم را مبتلا کردم
______________________________
(ی) یکی عبد گنهکارم اگرعفوم کنی یارب غزل را انتها کردم





احادیث وایات قرانی( ۲۲ مهر ۹۴)

سلام 

نهج الفصاحه 

سخنان گوهربار رسول اکرم حضرت محمد (ص)

 اتَّخِذُوا عِندَ الفُقَراءِ أیادِی فَإنَّ لَهُم دَولَةٌ یَومَ القِیامَةِ؛

با فقرا دوستى کنید زیرا در روز رستاخیز دولتى بزرگ دارند.

 صلوات



سوره انعام 

فَمَن یُرِدِ اللَّهُ أَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَن یُرِدْ أَن یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ کَذَٰلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ

 ﭘﺲ ﻛﺴﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻛﻨﺪ ، ﺳﻴﻨﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ [ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻦ ] ﺍﺳﻠﺎم ﻣﻰ ﮔﺸﺎﻳﺪ ؛ ﻭ ﻛﺴﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ [ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻟﺠﺎﺟﺖ ﻭ ﻋﻨﺎﺩﺵ ] ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﻧﻤﺎﻳﺪ ، ﺳﻴﻨﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﺗﻨﮓ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﮔﻮﻳﻰ ﺑﻪ ﺯﺣﻤﺖ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺎﻟﺎ ﻣﻰ ﺭﻭﺩ ؛ ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﭘﻠﻴﺪﻯ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻧﻤﻰ ﺁﻭﺭﻧﺪ ، ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ .(125)



سوزه آل عمران 

بَلَىٰ إِن تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَیَأْتُوکُم مِّن فَوْرِهِمْ هَٰذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُم بِخَمْسَةِ آلَافٍ مِّنَ الْمَلَائِکَةِ مُسَوِّمِینَ

 ﺁﺭﻯ ، ﺍﮔﺮ ﺷﻜﻴﺒﺎﻳﻰ ﻭﺭﺯﻳﺪ ﻭ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﻯ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﻟﺤﻈﻪ ، ﺟﻮﺷﺎﻥ ﻭ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﺘﺎﺯﻧﺪ ، ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﭘﻨﺞ ﻫﺰﺍﺭ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺭ ﻳﺎﺭﻯ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ .(125)



سوره بقره 

وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ

 ﻭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻳﺎﺩ ﺁﺭ ﻛﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﺟﺎﻧﺸﻴﻨﻰ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﺩﻫﻢ . ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺁﻳﺎ ﻣﻮﺟﻮﺩﻯ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﺩﻫﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻓﺴﺎﺩ ﻭ ﺗﺒﺎﻫﻰ ﺑﺮﺧﻴﺰﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻧﺎﺣﻖ ﺧﻮﻥ ﺭﻳﺰﻯ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺣﺎﻝ ﺁﻥ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺎ ﺳﺘﺎﻳﺸﺖ ﺗﺴﺒﻴﺢ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻴﻢ ﻭ ﺗﻘﺪﻳﺲ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ . [ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ] ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻣﻦ [ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺟﺎﻧﺸﻴﻦ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺶ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺮﺍﺭﻯ ] ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻴﺪ .(30)



آیت الله بهجت:

چرا از اذیت و ظلم به خود دست بر نمیداریم؟! شاید لیاقت آنچه را که از خدا می خواهیم، نداشته باشیم. و اگر بدهند، پا به همه چیز بزنیم، و یا پای ما بشکند و دیگر نتوانیم بعد از آن راه برویم! ما نه رب هستیم و نه مدبّر. تدبیر امر به دست دیگری است. ما باید به وظیفه خود عمل کنیم و دست از تدبیر برداریم.



 تسبیح گرفتن از تربت امام حسین علیه السلام



امام صادق علیه السلام 

می فرمایند:

من کانت معه سَبْحَة من طین قبر الحسین علیه السلام کتِبَ مُسَبِّحا وان لَمْ یسَبِّحْ بِها.

 فرهنگ عاشورا: ص 113.


هر کس که همراه داشته باشد تسبیحی که از خاک قبر امام حسین علیه السلام درست شده باشد جزء تسبیح گویان به حساب می آید ولو ذکر و تسبیح نگوید. 


 و در روایتی دیگر از حضرت امام کاظم علیه السلام است که :

لا یستغنی شیعتنا عن اربعة... وسَبْحَة من طین قبر الحسین علیه السلام فیها ثلاث و ثلاثون حَبَّةٍ 

 بحارالانوار: 85 / 333.


می فرمایند : 

شیعیان ما از 4 چیزی بی نیاز نیستند که یکی از آن ها همراه داشتن تسبیح است که از خاک قبر حسین علیه السلام درست شده باشد که تعداد دانه های آن 33 تا باشد. 


از امام صادق علیه السلام روایت شده است که 

فرمودند :

مَنْ اراد سبحة من تربة الحسین علیه السلام مرة واحدة بالاستغفار أو غیره کتب اللّه سبعین مرّة . 

 من لایحضره الفقیه : 1 ، ص 268.


حضرت می فرمایند :

کسی که با تسبیحی که از تربت حسین علیه السلام درست شده است یک مرتبه استغفار کند ثواب هفتاد مرتبه استغفار برای او نوشته می شود. 


در حدیثی دیگر راجع به فضیلت تسبیح گفتن با تربت حضرت سیدالشهداء علیه السلام نقل شده است که امام معصوم علیه السلام 

فرمودند:

من ادار تربة الحسین علیه السلام فی یده و قال: سبحان اللّه و الحمدللّه و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر. مع کل حبّة، کتب له ستة آلاف حسنة و محی عنه ستة آلاف سیئة و رفع له ستة الاف درجة .

 تهذیب: 6 ، ص 75 باب 22 ، ح 16.


 کسی که با تسبیح تربت حضرت سیدالشهداء ذکر سبحان اللّه و الحمدللّه و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر را بگوید در مقابل هر عدد از دانه های تسبیح 6 هزار حسنه برای او نوشته می شود و 6 هزار گناه از او بخشیده می شود و 6 هزار درجه بر درجات او افزوده می شود.


 عن الصادق علیه السلام قال: 

ان الحور العین اذا ابصرن بواحد من الاملاک یهبط الی الارض لامر ما یستهدین منه السبح و التربة من طین قبر الحسین علیه السلام . 

 وسائل الشیعة : 8 ، ص 313 ؛ بحار الانوار : 85 ، ص 334 ، ح 18.


امام صادق علیه السلام فرمودند :

هرگاه ملائکه به زمین نازل می شوند حورالعین از آن ها خواهش می کنند تا تسبیح و تربت قبر حسین را برای آن ها هدیه ببرند.



امام صادق علیه السّلام فرمودند:


مَن أرادَ اللّه بِهِ الخَیرَ قَذَفَ فی قَلبِهِ حُبَّ الحُسَینِ علیه السلام و حُبَّ زیارَتِهِ


کسى که خدا خیرخواه او باشد، محبّت حسین(علیه السّلام) و شوق زیارتش را در دل او مى اندازد.


بحار الأنوار ، ج 98 ، ص 76



به نام خدا

مبحث چهلم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)

نکوهش بخل و بخیل در قرآن

بنام خدا


در آیات زیادی از قرآن علاوه بر توصیه به انفاق و قرض الحسنه،از بخیلان ونیز افرادی که دیگران را به بخل تشویق و از انفاق بازمیدارند،انتقاد شده است.


از جمله در آیات 36و37 سوره نساء آمده است:


إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ مَن کَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا (36)الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَیَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَیَکْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُّهِینًا (37)



خدا کسى را که متکبر و فخرفروش است دوست نمى ‏دارد. همان کسانى که بخل مى‏ ورزند و مردم را به بخل وامى ‏دارند 


و آنچه را خداوند از فضل خویش بدانها ارزانى داشته پوشیده مى ‏دارند و براى کافران عذابى خوارکننده آماده کرده ‏ایم (37)لینک



یّاکُم وَ الشُّحَّ فَإِنَّما هَلَکَ مَن کانَ قَبلَکُم بِالشُّحِّ اَمَرَهُم بِالبُخلِ فَبَخِلوا وَ أَمَرَ هُم بِالقَطیعَةِ فَقَطَعوا وَ أَمَرَهُم بِالفُجورِ فَفَجَروا؛
از حرص بپرهیزید که پیشینیان شما در نتیجه حرص هلاک شدند، حرص آنها را به بخل وادار کرد و بخیل شدند. به قطع رحم وادار کرد و قطع رابطه کردند با خویشاوندان. به بدى وادارشان کرد و بدکار شدند.
پیامبر (ص)
نهج الفصاحه ص 353 ، ح 992


این نمکدان حسین جنس عجیبی دارد
 هرچقدر میشکنم باز نمک میپاشد 
توبه کردیم که دیگر غم دنیا نخوریم
تا حسین هست غم روزی فردا نخوریم
توبه کردیم که تا سایه ی هیأت باقیست
لحظه ای حسرت آن جنت اعلا نخوریم
ما حیات دلمان بسته به اشک است و حسین
نان هر سفره بجز سفره زهرا نخوریم...

احادیث و ایات قرانی (۲۱ مهر ۹۴)

سلام 

 نهج الفصاحه سخنان گوهربار رسول اکرم حضرت محمد مصطفی(ص) 

 أجوع النّاس طالب العلم و اشبعهم الّذی لا یبتغیه.

از همه مردم گرسنه تر آن کس است که در پى دانش میرود و از همه مردم سیرتر آن کس است که طالب آن نیست.

 صلوات


جهاد با نفس

تفسیر زهد

رسول خدا از جبرئیل پرسید: اى جبرئیل تفسیر زهد چیست؟ گفت: اینکه دوست بدارد آن کس را که آفریننده اش را دوست دارد و دشمن بدارد آن کس را که آفریننده اش را دشمن مى دارد و از حلال دنیا بر خود تنگ بگیرد و به حرام آن توجهى نکند، زیرا حلال آن حساب دارد و حرامش موجب عقاب است. وسائل الشیعه/باب جهاد با نفس/ح50



رسول اللّه صلی الله علیه و آله : 


أیُّهَا النّاسُ ، عَلَیکُم بِحُبِّ أهلِ بَیتی ، عَلَیکُم بِحُبِّ حَمَلَةِ القُرآنِ ، عَلَیکُم بِحُبِّ عُلَمائِکُم ، لا تُبغِضوهُم ، ولا تَحسِدوهُم ، ولا تَطعَنوا فیهِم . ألا مَن أحَبَّهُم فَقَد أحَبَّنی ، ومَن أحَبَّنی فَقَد أحَبَّ اللّه َ ، ومَن أبغَضَهُم فَقَد أبغَضَنی ، ومَن أبغَضَنی فَقَد أبغَضَ اللّه َ ، ألا هَل بَلَّغتُ ؟ 



 رسول خدا صلی الله علیه و آله : 

 اى مردم، بر شما باد دوستى اهل بیتم ! بر شما باد دوستى حاملان قرآن! بر شما باد دوستى عالمانتان ! با آنان دشمنى مکنید ، بر آنان حسد مبرید و از آنان عیبجویى مکنید . هان ! هرکه آنان را دوست بدارد ، مرا دوست داشته است و هرکه مرا دوست بدارد ، خدا را دوست داشته است . هرکه با آنان دشمنى کند ، با من دشمنى کرده است و هرکه با من دشمنى کند ، با خدا دشمنى کرده است . هان ! آیا [پیام حق را ]رساندم ؟ 

 تنبیه الغافلین : 553 / 898 عن امام على





به نام خدا 

مبحث سی و هشتم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی (انفاق)

اهمیت انفاق و تاکید متعدد قرآن بر انفاق

سوره حدید و تغابن از سوره هایی اند که آیات زیادی راجع به انفاق و قرض الحسنه داشته و یکی از پیامهای اصلی سوره دعوت به انفاق و نکوهش بخل میباشد.

سوره تغابن

فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِیعُوا وَأَنفِقُوا خَیْرًا لِّأَنفُسِکُمْ وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَ?ئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

بنابراین تا آنجا که در توان دارید تقواى الهى پیشه کنید، و گوش دهید و اطاعتنمائید، و انفاق کنید که براى شما بهتر است، و آنها که از بخل و حرص خویشتن مصونبمانند رستگار و پیروزند.(16)


نخست دستور به اجتناب از گناهان مى دهد (چرا که تقوا بیشتر ناظر به پرهیز از گناه است) و سپس دستور به اطاعت فرمان و شنیدنى که مقدمه این اطاعت است و از میان طاعات بخصوص روى مساله انفاق که از مهمترین آزمایشهاى الهى است تکیه مى کند و سرانجام هم مى گوید سود تمام اینها عائد خود شما مى شود


در پایان آیه به عنوان تاکیدى بر مساله انفاق مى فرماید: و آنها که از بخل و حرص خویش مصون بمانند رستگار و پیروزند" (وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).


" شح" به معنى بخل توأم با حرص است، و مى دانیم این دو صفت رذیله از بزرگترین موانع رستگارى انسان، و بزرگترین سد راه انفاق و کارهاى خیر است، اگر انسان دست به دامن لطف الهى زند و با تمام وجودش از او تقاضا کند و در خودسازى و تهذیب نفس بکوشد و از این دو رذیله نجات یابد سعادت خود را تضمین کرده است


در بعضى از روایات از امام صادق ع آمده است:


من ادى الزکاة فقد وقى شح نفسه 


:" کسى که زکات را بپردازد از بخل و حرص رهایى یافته" ولى روشن است که این یکى از مصداقهاى زنده ترک بخل و حرص است، نه تمام مفهوم آن.

در حدیث دیگرى مى خوانیم که امام صادق ع از شب تا صبح طواف خانه خدا بجا مى آورد و پیوسته مى فرمود:


اللهم قنى شح نفسى 


:" خداوندا! مرا از حرص و بخل خودم نگاهدار" یکى از یارانش عرض مى کند: فدایت شوم، امشب نشنیدم غیر از این دعا، دعاى دیگرى کنى فرمود: چه چیز از بخل و حرص نفس مهمتر است در حالى که خداوند مى فرماید: وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ .


منبع تفسیر نمونه.لینک



انتخاب با خودت

تقدیر را رقم بزن

عاشورا هر روز در کربلای دلمان اتفاق می افتد

مواظب باشیم "حسین" دلمان به دست "یزید" نفس اماره،

تشنه لب شهید نشود!


السلام علیک یااباعبدالله الحسین (ع)




علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ،در موارد زیادی روایات شان نزول را صحیح و منطبق بر متن نمی داند.


از جمله در ذیل تفسیر آیات جنگ احد نیز مطالب مهمی نوشته که به نوعی پاسخ به کسانی است که تفسیر قرآن را فقط مبتنی بر روایات مجاز میدانند.

متن زیر از المیزان ارایه میگردد:

دخالت آراء شخصى راویان و تاءثیر اختلاف مذاهب درنقل روایات اسباب نزول


روایات وارده در داستان جنگ احد بسیار زیاد است، ولى در آنها از جهات بسیارى اختلاف شدیدى وجود دارد که چه بسا انسان را دچار سوءظن مى کند و بیشتر اختلاف در روایاتى است که درباره شاءن نزول بسیارى از آیات این داستان وارد شده که تقریبا شصت آیه مى شود آرى اینگونه روایات عجیب به نظر مى رسد و جاى هیچ شکى براى اهل تاءمل و دقت باقى نمى گذارد در اینکه حکم کند که : (مذاهب و عقائد مختلف در آن روایات دست اندازى کرده و هر مذهبى روح عقیدتى خود را در روایتى دمیده تا با زبان روایت حرف خود را زده باشد و خلاصه استفاده سیاسى کرده باشد) و همین امر باعث شد که ما از نقل آن روایات در این بحث روایتى خود دارى کنیم.


اهل بحث متوجه این نکته گردند که آنچه در روایات اسباب نزول آمده اگر نگوئیم همه اش حد اقل بیشترش نظریه شخصى راویان است به این معنا که راویان آن احادیث غالبا حوادث تاریخى را نقل مى کنند آنگاه یکى از آیات کریمه قرآن را که با آن حادثه مناسبتى دارد ضمیمه نقل خود مى سازند و مردم خیال مى کنند که آیه نامبرده اصلا در باره همان حادثه نازل شده و چه بسا همین عمل باعث شده که یک آیه قطعه قطعه شود و یا چند آیه که در یک سیاق قرار دارند تکه تکه گردند و هر تکه اش را داراى تنزیلى مستقل بپندارند و در باره چند آیه اى که پشت سر هم نازل شده بگویند: آن آیه اش در باره فلان حادثه و آیه دومش در باره آن حادثه دیگر و سومش در باره آن حادثه دیگر نازل شده است و در نتیجه نظم چنین آیاتى به هم خورده سیاقش به کلى از بین برود و این خود یکى از اسباب سستى و بى اعتبارى اینگونه روایات است.


اضافه کن بر این آنچه را که ما در اول این بحث تذکر دادیم و گفتیم : اختلاف مذاهب دینى هم در لحن این روایات تاءثیر گذاشته هر کسى آنها را به طرف مذهب خود سوق داده تا مذهب خویش را با آن توجیه و تایید کند.


علاوه بر اینکه جوهاى سیاسى و انگیزه هائى که در هر زمانى حاکم بوده اثرى جدى در حقایق و معارف داشته و نگذاشته که حقایق آنطور که بوده باقى بماند بلکه در هاله اى از ابهام و اخفایش کرده است بنابراین کسى که مى خواهد در مسائل تاریخى غور و دقت کند باید این عوامل که گفتیم در ضبط و نقل احادیث تاریخى دخالت داشته اند را از نظر دور ندارد که سخت در فهم حقایق مؤ ثر است (و تنها خدا هادى است ).لینک




دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر ان ظلمت شب اب حیاتم دادند .چه مبار ک سحری بود و چه فرخنده شبی .ان شب قدر که این تازه براتم دادند.


دوستان گرامی امروز بزرگداشت روز حافظ بود.حافظ هم قران شناس بود وهم بلاغت شناس بنابراین اشاره به قران در شعر حافظ بسیار زیاد است.

چگونه محمد حافظ شد؟

محمد در نانوایی کار میکرد.در جوار دکان نانوایی مکتبی واقع شده بود که ایشان ساعاتی از اوقات فراغت خویش را در انجا به حفظ و یادگیری قران مشغول بود.ویک چهارم دستمزد خویش را به استاد میداد.ازطرفی در همسایگی انهاجوانی فصیح ومتکلم زندگی میکرد که شعر میگفت.ومردم شهر برای استماع اشعار وی به محله سرازیر میشدند.محمد با مشاهده وی شوق شاعری پیدا کرد تا جایی که جملات وعباراتی ناموزون رابه هم بسته برای دوستان میخواند اما مورد مضحکه واقع می شد.عاقبت از طعنه انان به تنگ امده وبا نا امیدی به استانه ((باباکوهی))التجا برد.وسه روز روزه گرفت وافطار نکرد.شب سوم در عالم رویا بزرگواری را در خواب مشاهده کرد.وبه وی گفت:ای حافظ برخیز که مراد تورا براوردیم.سپس محمد از خواب برخاست وروح وفکر خود را روشن یافت.وبا تخلص حافظ این غزل را نا خوداگاه به نظم کشید.

احادیث و ایات قرانی (۲۱ مهر ۹۴)

سلام 

نهج الفصاحه سخنان گوهربار رسول اکرم حضرت محمد مصطفی (ص)

أحبب حبیبک هونا ما عسى أن یکون بغیضک یوما ما و أبغض بغیضک هونا ما عسى أن یکون حبیبک یوما ما.

در دوستى میانه نگهدار که شاید دوست روزى دشمن تو شود و در دشمنى راه افراط مسپار که شاید دشمن روزى دوست گردد.

 صلوات



امام سجاد علیه السلام


«وَاَمّا حَقُّ الزَّوجَةِ فَاَنْ تَعْلَمَ اَنَّ اللّه‌َ عَزَّوَجَلَّ جعل‌ها لَکَ سَکَنا وَ اُنْسا فَتَعْلَمَ اَنَّ ذلِکَ نِعْمَةٌ مِنَ اللّه‌ِ عَلَیْکَ فَـتُـکْرِمَها وَ تَرْفُقَ بِها وَ اِنْ کانَ حَقُّکَ اَوجَبَ فَاِنَّ لَها عَلَیْکَ اَنْ ترحم‌ها»

(من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 621) ...



حق زن این است که بدانی خداوند عزوجل او را مایه آرامش و انس تو قرار داده و این نعمتی از جانب اوست، پس احترامش کن و با او مدارا نما، هر چند حق تو بر او واجب‌تر است، اما این حق اوست که با او مهربان باشی.



نظر به برادر مؤمن


پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم 


النَّظَرُ إلى الأخِ تَوَدُّهُ فی اللّه ِ عزّ و جلّ عِبادَةٌ 


نگاه کردن به برادرى که به خاطر خداوند عزّ و جلّ دوستش مى دارى، عبادت است 


بحار الأنوار : ٧٤/٢٧٩/١ 




آیت الله بهجت:

اگر ظهور حضرت حجت(عج) نزدیک باشد، باید هر کس خود را برای آنروز مهیا سازد، از جمله اینکه از گناهان توبه کند. همین توبه باعث میشود که این همه بلاهایی که بر سر شیعه آمده است، که واقعا بی سابقه است و بلاهای دیگری که تا قبل از ظهور آن حضرت می آید، از سر شیعه رفع و دفع گردد.



چهار نعمتی که بهتر است هر روز صبح یاد کنیم


رسول خدا صلی الله علیه وآله) فرمود:


«هر که صبح کند و چهار نعمت خدا را یاد نکند می ترسم که نعمت خدا از او زائل گردد»


الف- اَلحَمدُ للهِ الَّذِی عَرَّفَنِی نَفسَهُ وَلَم یَترُکنِی عُمیانَ القَلبِ

ستایش خدا را که خود را به من شناساند ومرا کوردل نگذاشت.


ب- اَلحَمدُ للهِ الَّذِی جَعَلَنِی مِن أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه


ستایش خدا را که مرا از امت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله قرار داد.


ج- اَلحَمدُ للهِ الُّذِی جَعَلَ رِزقِی فِی یَدَیهِ وَ لَم یَجعَل رِزقِی [وَ لَم یَجعَله] فِی أَیدِی النَّاس

ِ

ستایش خدا را که روزیم را در دست خودش قرار داد و آن را در دست مردم ننهاد.


د- اَلحَمدُ للهِ الَّذِی سَتَرَ ذُنُوبِی وَ عُیُوبِی [سَتَر ذَنبی] وَ لَم یَفضَحنِی بَینَ الخَلائِق

ِ

ستایش خدا را که گناهانم وعیوبم را پوشاند ومرا در میان مردم رسوا

 نکرد.


(الدعوات، ص۸۱٫/مستدرک الوسائل، ج۵، ص۳۹۲٫/مصباح کفعمی، ص۱۷۰٫)




به نام خدا

مبحث سی و نهم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)

اهمیت انفاق و تاکید متعدد قرآن به انفاق

سوره حدید و تغابن از سوره هایی اند که آیات زیادی راجع به انفاق و قرض الحسنه داشته و یکی از پیامهای اصلی سوره دعوت به انفاق و نکوهش بخل میباشد.

در ایه 17 سوره تغابن برای تشویق به انفاق وجلوگیری از بخل میفرماید:إِن تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَاعِفْهُ لَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ 

اگر خدا را وامى نیکو دهید آن را براى شما دو چندان مى ‏گرداند و بر شما مى ‏بخشاید و خدا[ست که] سپاس‏ پذیر بردبار است 

جمله "یغفر لکم"(شما را میبخشد)براین معنا دلالت میکند که انفاق یکی از عوامل امرزش گناه است.

منظور از «اقراض خداى تعالى» انفاق در راه خدا است، و اگر این عمل را قرض دادن به خدا، و آن مال انفاق شده را قرض حسن خوانده، به این منظور بوده که مسلمین را به انفاق ترغیب کرده باشد.

جمله «یُضاعِفْهُ لَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ» اشاره است به حسن جزایى که خداى تعالى در دنیا و آخرت به انفاق‏گران مى‏دهد.

منبع: تفسیر المیزان.لینک



آیت الله مجتهدی تهرانی فرمودند: 
اگر دیدی نمازتان به شما لذت نمیدهد... 
قبل از تکبیر و شروع نماز بگویید :

"صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین (ع)"

آن نماز دیگر عالی خواهد بود.

قرآن قابل تدبر وفهم برای همه مردم

أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفًا کَثِیرًا.

سوره: النساء آیه: 82

پس آیا درباره (معارف) این قرآن اندیشه و پى‏گیرى فکرى نمى‏کنند؟! و اگر از جانب غیر خدا بود مسلما در آن اختلاف بسیارى مى ‏یافتند

تفسیر مجمع البیان : پیام آیه شریفه‏ ؛

پیام‏ها و درس‏هاى گوناگونى از آیه شریفه دریافت مى‏گردد که به پاره‏اى از آنها مى ‏نگریم.

1 - آیه مبارکه بیانگر این واقعیت است که تقلید در اصول دین پذیرفته نیست، چرا که قرآن با صراحتى وصف ناپذیر مردم را به تفکر و تدبر فرا مى‏خواند.

2 - و نیز بیانگر آن است که مى ‏توان با مراجعه آگاهانه و عادلانه به سوى قرآن، پیام و محتواى آن را دریافت و عمل کرد و این پندار که بدون حضور پیامبر و تفسیر آن حضرت نمى‏توان تفسیر قرآن را دریافت، پندارى بى‏اساس است؛ چرا که قرآن مردم را به تفکر و تدبر در آیات خویش فرا مى ‏خواند.

3 - و نیز بیانگر این واقعیت است که هماهنگى کران تا کران واژه‏ها، آیات و مفاهیم قرآن، بزرگ‏ترین و زنده‏ترین سند آسمانى بودن قرآن است؛ چرا که اگر از جانب غیر خدا بود نمى‏توانست از تناقض و تضادمصون بماند.

علامه طباطبایی نیز در تفسیر المیزان در زیر این ایه نتیجه زیر را بیان نموده است:
قران کریم،کتابی است که فهم عادی به درک آن، دسترسی دارد.

پس سعی کنیم هم خودمون ،بیشتر در قران تامل و تدبر کنیم و هم کسانی را که با این بهانه که فهم قران، مختص مفسران و معصومین است ،از تعمق در ایات کتاب خدا طفره میروند،راهنمایی کنیم.لینک




نقطه‌ی شروع در مطالعات قرآنی کجاست؟
مهر ۱۳۹۱

پرسش
من مجموعه‌ی سخنرانی های شما با موضوع «قرآن و انسان معاصر» را دنبال کردم. مدت هاست که فکر می کنم که لازم است که به عنوان یک مسلمان، به قرآن تسلط داشته باشم تا بتوانم هم از کلام الهی بیشترین بهره رو ببرم و هم قادر به دفاع از دین ام باشم. اما راستش پیدا کردن نقطه ی شروع، کمی دشوار است. بار ها فکر کردم که بنشینم و روزانه حداقل یک صفحه از قرآن را به کمک تفاسیر بخوانم. اما مطمئن نیستم که ایده ی از اول خوندن قرآن، ایده ی خوبی باشد. کلا نمی دانم از کجا و چه طور باید شروع کرد؟ فکر کردم که شاید بتوانید مرا کمی راهنمایی کنید و پیشنهاد هایی در این مورد به من بدهید. به نظر شما چه طور باید شروع کرد؟ (با در نظر گرفتن ما جوان هایی کم حوصله ایم و دوست داریم زود به نتیجه برسیم !)

پاسخ
ضمن تشکر از پرسش ارزنده ای که در میان گذاشته اید، در اینکه نقطه شروع در مطالعات قرآنی کجاست نسخه واحدی وجودی ندارد، اما یک امر یقینی هست: باید شروع کرد، حتما هم باید شروع کرد، یک وعده بسیار امیدبخش هم هست: خدا بنده اش را در این راه یقینا و حتما و بدون برو برگرد یاری خواهد کرد و خود به او راه را نشان خواهد داد و از جایی که انتظارش را ندارد روزی معنوی او را خواهد رسانید. راههای مختلفی هست. ببینید کدامیک با طبع شما سازگارتر است: شروع از سوره های کوچک یعنی از آخر قرآن که ساده تر است. شروع از ابتدای قرآن که کمی دشوارتر است. مطالعه به ترتیب نزول و بالاخره مطالعه موضوعی که از همه سخت تر است. مهمترین نکته مداومت و استمرار در مطالعه است. سنگ بزرگ هم علامت نزدن است. روزی یک صفحه یا یک حزب عالی است، بعد از نماز صبح یا قبل از خواب. با خود قرار گذاشتن که حداقل سالی یک بار قرآن را دوره کردن، نه فقط قرائت کردن و تلاوت نمودن که تدبر کردن. خواندن یک تفسیر قرآن بتدریج از اول تا آخر کار بسیار خوبی است، می توان بتدریج سطح تفسیر را بالا برد و البته از ساده ترین تفاسیر هم شروع کرد. اگر حوصله تفسیر هم نداریم حداقل یک ترجمه مطمئن را دنبال کنیم. سوالهایمان را هم یادداشت کنیم و با آشنایان قرآن در میان بگذاریم. می توان روزهای جمعه با خانواده جلسه قران داشت، همه اعضا را درگیر کرد و هر بار یکی زحمت بحث را بکشد. انس با قرآن برکات فراوانی دارد. کوشش کنیم شیرینی این انس را بچشیم.
موفق باشید




عاشقی رایج نبود, عباس آن را باب کرد
او دو دستش را کنار علقمه نذر سر ارباب کرد

سر اگر نذر حسین است
بریدن دارد

دل اگر نذر حسین است
خریدن دارد

اشک اگر مال حسین است
که ریختن دارد

همه ی عالم و آدم به فدایت ارباب
غم ارباب به دلها چه کشیدن دارد..


استاد حمید مغربی

سلام علیکم ادامه موسیقی


دیدگاه فقها و عالمان دینی درباره غنا و موسیقی:
 1- حرمت مطلق غنا که مشهور بین فقها است.
 شیخ صدوق، شیخ مفید، ابن ادریس، صاحب جواهر،شیخ انصاری با تفسیری خاص خود، و صاحب جواهر فرموده: از ضروریات مذهب شیعه حرمت غنا است و از علمای معاصر مرحوم آیت ا.. گلپایگانی و آیت ا...بهجت همین دیدگاه را دارا می باشند. مبنای آنها احتیاطی بودن است. وبه روایت زیر استناد می کنند. "الغنی مما قال ا...عروجل من الناس من یشری لهو الحدیث لیضل عن سبیل ا...بغیر علم وتتخذها هزوا اولئک لهم عذاب مهین "

2- عدم حرمت غنا و حرام شدن آن بواسطه گناهان مقارن با آن بوده است. 
 فقهایی مانند محدث کاشانی و محقق سبزواری بر این نظر هستند که گناهانی مانند میگساری، اختلاط زن و مرد و شهوترانی، موجب حرمت غنا می‌شود. استناد آنها به روایاتی که می‌گوید قرآن را با غنا بخوانید "لیس منا من لم یتغن بالقرآن " ، "سالته عن الغنا هل یصلح فی الفطروالاضحی والفرح قال (ع) لاباس به ما لم یعص به" دلالت بر عدم حرمت غنا است.


3- دید گاه تفصیل بین غنای شهوانی و مبتذل و غنای غیرشهوانی 
 فقهایی مانند شیخ طوسی ، علامه بحرانی و از معاصرین امام خمینی و آیت الله خویی، نظر آنها این است که دیدگاه دوم همان دیدگاه سوم است. مبنای آنها "اصاله الحلیه واصاله البرائه " می‌باشد و از علمای معاصر مانند آیت ا...سیستانی و آیت ا...تبریزی همین دیدگاه را دارند که نظر آنها بر این است همه چیز حلال است و منعی ندارد، آنچه که حرام است دلیل می خواهد.از دیدگاه اول هر نوع استفاده از آلات موسیقی مانند خرید و فروش، نگهداری، آموزش و یادگیری حرام است و از دیدگاه دوم و سوم آلات موسیقی مختص لهوی حرام ولی آلات مشترکه به منظور استفاده حلال و مشروع اشکال ندارد. 
 میتوان جمع بندی بین دیدگاه‌های سه گانه فوق نمود و آن عبارت است از:
 غنا که در شرع موضوع حرمت قرار گرفته با غنا در عرف به کار می‌رود کاملا یکی نیست غنا به مفهوم شرعی (خاص) با غنا به مفهوم عرفی (عام)متفاوت است.یعنی هر غنای شرعی همان غنای عرفی نیست بعضی غناها در عرف هست که غنای شرعی حرام نمی‌باشد.


معیار های موسیقی حلال و حرام

 با بررسی آیات و روایاتی که به نحوی با موسیقی ارتباط دارد، بخصوص روایاتی که ناظر بر موسیقی های مربوط به دربار اموی و عباسی بوده است، می توان ملاکهایی را به دست آورد که به طور کلی هر موسیقی با کلام و آواز و بی کلام، اصیل یا تلفیقی و... در صورتی که حائز ویژگی های زیر باشد، حرام است:
1- اشعار عاشقانه به معنای جنبه های جنسی آن که در میان اشراف و درباریان رواج داشته و توسط مردان زن نما، کنیزان خوش صدا و یا نوجوانان خوش صدا خوانده می شده است؛
2- خوانندگی همراه با رقص و نوازندگی با ابزارهایی موسیقی؛
3- هر نوع موسیقی با حضور مشترک زنان و مردان در مجالس عیش و نوش؛ 
4- موسیقی مناسب مجالس شرابخوارگی، قمار و به طور کلی مجالس فسق و فجور و گناه؛
5- موسیقی لهوی (لهو چیزی است که موجب انحراف انسان از مسیر الهی و معنویت و یاد خدا باشد)؛
6- موسیقی که موجب اشاعه فحشا شود و انسان را به گناه و شهوترانی تشویق کند؛
7- موسیقی که محتوی و اشعار آن باطل و ناحق باشد؛
8- موسیقیی که انسان را به بی حالی، سرخوردگی، واخوردگی، انزوا، گوشه گیری، نومیدی، یاس و سرانجام خودکشی بکشاند؛
9- موسیقی به گونه ای باشد که انسان را ازحال طبیعی خارج وموجب زوال عقل گردد.
 موسیقی ای که لغو باشد، آنچه هدف عقلایی نداشته باشد، و بیهوده باشد، نمی توان حرام دانست زیرا هر لغوی حرام نیست.


مجموع ویژگی های فوق در سه محور اصلی است:
 اول: آهنگ؛ اگر آهنگ طرب آور و رقص آور باشد، میل به شهوترانی و انحراف را ایجاد می کند و حرام است.البته هر آهنگ طرب آور حرام نیست ولی اگر به حدی باشد که انسان را از حال طبیعی خارج وموجب زوال عقل گرددحرام است. 
 دوم: محتوای آهنگ و اصطلاحا ماده غنا؛ اگر محتوی لهو و باطل و منفی و زشت باشد، حرام است.
 سوم: شرایط آهنگ؛ اگر تناسب با مجالس فسق و فجور و گناه داشته باشد، حرام است.
 اصطلاحا موسیقی با چنین شرایطی را موسیقی یا غنای لهوی نامیده‌اند. از دقت و توجه در معنای لهو، نیز جهت گیری کلی موسیقی لهوی روشن می شود.
 در فتاوای علمای معاصر موسیقی مناسب مجالس لهو و عیاشی باشد و یا موجب مفسده باشد حرام است و غیر آن حرام نیست.
 اکثر موسیقی هالی سنتی و محلی ایرانی و نیز موسیقی‌های کلاسیک و سمفونی‌های غربی از نوع موسیقی و غنای لهوی حرام نیست. 
 در مورد همخوانی خانم‌ها و یا خانم‌ها و آقایان در موسیقی‌ها و تواشیح اگر به گونه غنای حرام نباشد یعنی تحریک جنسی و شهوانی نداشته باشد و مناسب مجالس گناه نباشد و بطور کلی مفسده‌ای نداشته باشد اشکال ندارد و اکثر عالمان معاصر بدان فتوا داده اندا . 
 در مورد خوانندگی ونیز مداحی خانم‌ها نیز همان قاعده کلی و معیارهای بیان شده صادق است یعنی صدای خوب و آواز همراه آهنگ حرام نیست ولی اگر صدای آنان در معرض ریبه، تلذذ، تحریک شهوانی باشد، یا بعنوان ثانوی، و یا به عنوان غنای لهوی حرام می‌باشد و برخی عالمان معاصر تصریح کرده‌اند گوش دادن به آواز زن اگر غنا نباشد و باعث التذاذ جنسی و تهییج شهوت نشود و مفسده‌ای بر آن مترتب نگردد اشکال ندارد.


موسیقی مشکوک 
 به طور کلی می توان گفت در هر موردی که یقین داشتیم موسیقی لهوی یا حرام است خواه موسیقی ایرانی باشد یا غربی، با آهنگ باشد یا با کلام، اجتناب از آن واجب است مانند موسیقی های شهوانی و برعکس، هر مورد که یقین داشتیم موسیقی غیر لهوی است مانند سرودهای انقلابی و رزمی، در این صورت جایز است و مانعی ندارد. اما گر چنین یقین و علمی پیدا نکردیم، چه از جهت مثبت بودن و منفی بودن آن، بنابر قاعده مشهور اصولی که در شبهات حکمیه، یعنی جایی در حکم یک موضوع شک داریم، اصل برائت جاری میشود یعنی اشکال ندارد و حلال است. 
 حتی فقیهانی که غنا را به طور مطلق حرام دانسته اند، حکم به حلال بودن موسیقی های مشکوک داده‌اند «در شبهه (مورد مشکوک) موضوعی که بازگشت آن به شبهه حکمی است، اصل مباح بودن و جایز بودن است» . عموما فقیهان بزرگ در غنا و بسیاری موضوعات به عرف ارجاع داده‌اند البته عرف به تنهایی دلیل مستند در برابر کتاب و سنت و اجماع و عقل محسوب نمی شود بلکه اعتبار آن منوط به کاشفیت از امضاء شارع است که در این صورت در سنت داخل می شود. ولی پس از توجه به ملاکهایی که ذکر آن گذشت، انطباق آهنگ و موسیقی و صدا با عرف سنجیده می شود.
 صاحب جواهر می نویسد: «الغناء کیفیه خاصه موکوله الی العرف» . البته محقق اردبیلی و شهید ثانی نیز در آثار خویش شبیه این مطالب را نوشته‌اند . امام خمینی هم تشخیص موسیقی مطرب و صداهای مشکوک را برعهده عرف می دانند. 


والسلام علیکم و رحمه ا...


منابع و مآخذ:
1. قرآن کریم. 
2. ابراهیمی، نادر، چیستی هنر، تدوین سید عباس نبوی، مرکز پژوهش‌های نهاد، 1378.
3. ابشیهی (ابوالفتح)، احمدبن علی، المستطرف، قم، الشریف الرضی، 1409ق، ج2.
4. ابن بابویه، محمدبن علی، امالی، کتابخانه اسلامیه، 1362.
5. ابن علی، زین الدین (شهید ثانی)، مسالک، نشر دانشگاهی، 1367. 
6. ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دارصادر، 1200ق، ج15.
7. اخوان الصفا، رسایل اخوان‌الصفا، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران1374، ج1.
8. افلاطون، زیبایی، ترجمه دکتر حسن لطفی، تهران، ابن سینا، آذر 1348.
9. انصاری، مرتضی، مکاسب، قم، اسماعیلیان، 1372.
10. آیتی دکتر محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1362.
11. ایرانی، اکبر، هشت گفتار پیرامون حقیقت موسیقی غنایی، سازمان تبلیغات، تهران، 1370.
12. برکشلی مهدی، اندیشه های علمی، فارابی در باره موسیقی، فرهنگستان ادب و هنر، ایران، تهران، 1357، 
13. بینش، محمد تقی، شناخت موسیقی ایران، دانشگاه هنر، تهران 1382. 
14. تولستوی، لئون، هنر چیست، ترجمه کاوه دهگان، تهران، امیر کبیر 1373. 
15. جناتی محمد ابراهیم، هنر و زیبایی از نگاه مبانی فقه اجتهادی، در مجله کیهان اندیشه، شماره 68، قم، 1375.
16. جنیدی فریدون، زمینه شناخت موسیقی ایران، انتشارات پارت، چاپ دوم، تهران، 1372.
17. الحر العاملی، محمدبن حسن، وسایل الشیعه، مکتب الاسلامیه، تهران، 1403ق، ج12.
18. الحویزی، عبدعلی، نورالثقلین، قم، اسماعیلیان، ج3.
19. خالقی روح ا...، سرگذشت موسیقی ایران،، صفی علیشاه، تهران، 1352، ج2.
20. خالقی روح ا...، نظری به موسیقی، صفی علیشاه، تهران، 1377.
21. خمینی، روح ا...، مکاسب محرمه، اسماعیلیان، قم، 1368، ج1.
22. الخوارزمی، ابی عبدالله، مفاتیح العلوم، 1342 ه.ش.
23. خویی، ابوالقاسم، منهاج الصالحین، نجف، الادب، 1408ق.
24. خویی، ابوالقاسم، منیه السائل، چاپ سوم، قم. 
25. دانشور، سیمین، شناخت و تحسین هنر، چاپ اول، تهران 1357.
26. راهگانی، روح انگیز، تاریخ موسیقی جهان، پیشرو، 1376. 
27. رفیع پور، فرامرز، جامعه، احساس و موسیقی، شرکت سهامی انتشار، تهران، 1375، چاپ اول.
28. روشن روان کامبیز، موسیقی شناسی، جزوه درسی دانشکده سیمای جمهوری اسلامی ایران.
29. رید، هربرت، معنی هنر، ترجمه نجف دریا بندری، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم، 1374.
30. سبزواری، محقق محمدباقر، کفایه الاحکام، اصفهان، [بی نا]، [بی تا].
31. شاهرودی، سید علی، محاظرات فی الفقه.
32. شعبانی عزیز، تاریخ موسیقی، چاپخانه مصطفوی، شیراز، 1352، ج1.
33. شیخ طوسی، استبصار. 
34. طباطبایی محمد حسین،المیزان، انتشارات اسلامی، ج16.
35. فغفور مغربی، حمید، رساله دکتری (سطح 4) الغنا و الموسیقی. 
36. فیروز آبادی، محمد بن یعقوب، قاموس المحیط، بیروت، دارالاحیاء الترت العربی، 1409ق، ج4.
37. فیض کاشانی، محمد حسن، تفسیر صافی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1376ش، ج1.
38. فیض کاشانی، محمد حسن، مفاتیح الشرایع، قم، مجمع الذخائر الاسلامیه، 1401ق، ج2.
39. الفیومی، احمد بن محمد، مصباح المنیر، قم، دارالهجره، 1405ق، ج2.
40. قریب، محمد حسین، تاریخ موسیقی، هنر و فرهنگ، تهران، 1364. 
41. قندی، دکتر سیاوش، چیستی هنر، تدوین سید عباس نبوی، مرکز پژوهش‌های نهاد، 1378.
42. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، دار الکتاب الاسلامی، قم، 1375
43. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، جلد 76.
44. مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، بیروت، دارالمعرفه[بی تا]، ج1.
45. مسعودیه محمدتقی، موسیقی شناسی تطبیقی، انتشارات سروش، تهران، 1365. 
46. مطهری، مرتضی، فطرت، انتشارات صدرا، چاپ دوم، تهران، 1370.
47. معرفت محمد هادی، التمهید فی علوم القرآن، موسسه نشر اسلامی، قم، 1421 ق، ج5،. 
48. ن.کولوسووا، مقدمه ای بر شناخت موسیقی، ترجمه علی اصغر چارلاقی، نشر سپیده [بی جا]، 1365، ج2.
49. نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، مکتبه الاسلامیه، ج22.
50. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم، تهران، 1366، ج2.

احادیث و ایات قرانی (۱۹ مهر ۹۴)

جهت مطالعه نظرات مختلف پیرامون تفسیر آیات حجاب،لینک زیر کلیک کنید.



رزق 
قل من یرزقکم من السماء و الارض امن یملک السمع و الابصار و من یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی و من یدبر الامر فسیقولون الله فقل ا فلا تتقون(یونس / 31) 
 بگو: «چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی می‌دهد؟ یا چه کسی مالک (و خالق) گوش و چشمهاست؟ و چه کسی زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون می‌آورد؟ و چه کسی امور (جهان) را تدبیر می‌کند؟» بزودی (در پاسخ) می‌گویند: «خدا»، بگو: «پس چرا تقوا پیشه نمی‌کنید (و از خدا نمی‌ترسید)؟! 
 
از خطبه ی 185 نهج البلاغه(ترجمه ی محممد دشتی): 
اگر مردم در عظمت قدرت خدا، و بزرگى نعمت هاى او مى اندیشیدند، به راه راست باز مى گشتند، و از آتش سوزان مى ترسیدند، امّا دل ها بیمار، و چشم ها معیوب است. 
آیا به مخلوقات کوچک خدا نمى نگرند که چگونه آفرینش آن را استحکام بخشید و ترکیب اندام آن را برقرار، و گوش و چشم براى آن پدید آورد، و استخوان و پوست متناسب خلق کرد به مورچه و کوچکى جثّه آن بنگرید، که چگونه لطافت خلقت او با چشم و اندیشه انسان درک نمى شود، نگاه کنید چگونه روى زمین راه مى رود، و براى به دست آوردن روزى خود تلاش مى کند دانه ها را به لانه خود منتقل مى سازد، و در جایگاه مخصوص نگه مى دارد، در فصل گرما براى زمستان تلاش کرده، و به هنگام درون رفتن، بیرون آمدن را فراموش نمى کند. روزى مورچه تضمین گردیده، و غذاهاى متناسب با طبعش آفریده شده است. خداوند منّان از او غفلت نمى کند، و پروردگار پاداش دهنده محرومش نمى سازد، گر چه در دل سنگى سخت و صاف یا در میان صخره اى خشک باشد... 
اگر اندیشه ات را به کار گیرى تا به راز آفرینش پى برده باشى، دلائل روشن به تو خواهند گفت که آفریننده مورچه کوچک همان آفریدگار درخت بزرگ خرماست، به جهت دقّتى که جدا جدا در آفرینش هر چیزى به کار رفته، و اختلافات و تفاوت هاى پیچیده اى که در خلقت هر پدیده حیاتى نهفته است. همه موجودات سنگین و سبک، بزرگ و کوچک، نیرومند و ضعیف، در اصول حیات و هستى یکسانند، و خلقت آسمان و هوا و بادها و آب یکى است. 
پس اندیشه کن در آفتاب و ماه، و درخت و گیاه، و آب و سنگ ، و اختلاف شب و روز، و جوشش دریاها، و فراوانى کوه ها، و بلنداى قلّه ها، و گوناگونى لغت ها، و تفاوت زبان ها، که نشانه هاى روشن پروردگارند. پس واى بر آن کس که تقدیر کننده را نپذیرد، و تدبیر کننده را انکار کند.


به نام خدا
مبحث سی و هفتم از ایات مرتبط با روابط اجتماعی (انفاق)
اهمیت انفاق و تاکید متعدد قران به انفاق
آیه 11 سوره حدید
مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ 
مکارم: کیست که به خدا وام نیکو دهد (و از اموالی که به او ارزانی داشته انفاق کند) تا خداوند آنرا برای او چندین برابر کند، و برای او اجر فراوان پرارزشی است.
راستى تعبیر عجیبى است خدایى که بخشنده تمام نعمتها است، و همه ذرات وجود ما لحظه به لحظه از دریاى بى پایان فیض او بهره مى گیرد و مملوک او است، ما را صاحبان اموال شمرده، و در مقام گرفتن وام از ما برآمده، و بر خلاف وامهاى معمولى عین همان مقدار باز پس مى دهند، او چندین برابر، گاه صدها و گاه هزار برابر، بر آن اضافه مى کند و علاوه بر اینها وعده" اجر کریم" که پاداشى است عظیم که جز خدا نمی داند و نیز می دهد.
تعبیر به" قرضا حسنا" در آیه فوق اشاره اى به این حقیقت است که وام دادن خود انواع و اقسامى دارد که بعضى را" وام نیکو" و بعضى را وام کم ارزش و یا حتى بى ارزش مى توان شمرد.لینک


فارسی :

سوره انعام آیه 17: 
اگر از خدا به تو ضرری رسد، هیچ کس جز خدا نتواند تو را از آن ضرر برهاند و اگر از او چیزی به تو خیری رسد( هیچ کس تو را از آن چیز منع نتواند کرد).

شعر :

به تو گر زیانی رسد از خدا چه کس جز خدا می رهاند تو را
اگر بر تو آید از او خیر و سود چه کس رحمتش را تواند زدود

English :

And if Allah should let you be touched by any harm none can remove that affliction but Allah; and if Allah [should let] any good happens to you [nothing can deprive you from it].


استاد حمید مغربی

آل‏داوود: خاندان داوود، فرزندان داوود، سلیمان‏
در قرآن، یک بار آل‏داوود آمده است: «اعمَلوا ءَالَ داوُودَ شُکراً/ اى خاندان داوود! شکرگزار باشید». (سبأ/ 34، 13) آل‏داوود
مقصود از آل‏داوود:
مفسّران صحابى و تابعى، درباره این که آل‏داوود چه کس یا کسانى هستند، اظهار نظرى نکرده‏اند؛ ولى نظر به اختلاف اهل لغت در معناى آل* و سیاق برخى از آیات و قراین موجود در آن‏ها، وجوهى را براى آل‏داوود برشمرده‏اند: 1. بنا به نقلى، داوود* علیه السلام نماز را بر خانواده، فرزندان و زنانش تقسیم کرد و پس از آن، هر ساعتى از شبانه روز، یکى از آنان در محراب عبادت به نماز مى‏ایستاد. براساس این نقل، منظور از آل‏داوود مى‏تواند خانواده، فرزندان و همسران وى باشد. 2. از کلام زمخشرى که مخاطب‏ «اعمَلوا» را داوود و اهلش دانسته، استفاده مى‏شود که خود داوود نیز مشمول آل‏داوود بوده است. آلوسى نیز همین نظر را از بعضى نقل کرده. 3. برخى، آل‏داوود را فقط فرزندان داوود دانسته‏اند و به نقل ابن اثیر نوزده نفر بودند که شاید از عهد عتیق متأثّر باشد که براى داوود، نوزده پسر شمرده است. 4. بُرسُوى با استناد به سیاق آیات مربوط به سلیمان* علیه السلام و یادآورى نعمت‏هاى بزرگ و متنوّع خداوند به وى، آل‏داوود را سلیمان‏بن‏داوود و علّت جمع آمدن‏ «اعمَلوا» را تعظیم و تکریم سلیمان دانسته است؛ ولى علّامه طباطبایى، با همین استدلال، در کنار سلیمان، سایر آل‏داوود را نیز مخاطب آیه مى‏داند. 5. قول دیگر، آن دسته از امّت داوود را که شکرگزار خداوند بودند، آل‏داوود مى‏داند. بر اساس روایتى در قصص‏الانبیا از راوندى، امام صادق علیه السلام فقط به تعداد آل‏داوود اشاره کرده، بدون بیان نسبت آن‏ها با داوود مى‏گوید: آل‏داوود هشتاد مرد و هفتاد زن بودند که هیچ‏گاه محراب عبادت از آن‏ها خالى نبود. 
شکرگزارى آل‏داوود:
کلمه «شکر» در آیه‏ «اعمَلوا ءالَ‏داوودَ شُکراً» مى‏تواند حامل یکى از چند نقش نحوى، چون مفعولٌ‏له، حال، مفعول مطلق و مفعول‏به باشد؛ بنابر دو صورت اوّل، به آل‏داوود امر شده تا عمل و عبادت‏هاى خود را براى شکرگزارى خداوند انجام دهند. مجاهد نیز در تفسیر آیه گفته است: به آل‏داوود گفتیم: براى شکر نعمت‏هایى که خداوند به شما داده، او را اطاعت کنید. بنا به نقلى از ابن‏مسعود، آل‏داوود پس از این دستور، به نماز مشغول شدند و در شبانه‏روز، ساعتى نبود، مگر آن‏که یکى از آن‏ها به نوبت در محراب به نماز مى‏ایستاد. روایت امام صادق نیز همین‏معنا را تأیید مى‏کند. در دو فرض بعدى، به‏آل‏داوود به‏طورمستقیم دستور شکرگزارى داده شده است. کلام زهرى در تفسیر آیه که به آل‏داوود گفته شد: «الحمد للَّه» بگویید، در همین جهت قابل توجیه است. قرطبى، با استناد به روایتى که مى‏گوید: سلیمان نان جو مى‏خورد و براى خانواده‏اش از آرد زِبر، نان تهیه مى‏کرد و آردهاى نرم و سفید را به فقیران مى‏داد و مى‏گفت: مى‏ترسم اگر سیر باشم، گرسنگان را فراموش کنم، معتقد است: این عمل سلیمان، شکر خداوند است که اندکى از آفریدگان به آن اقدام مى‏کنند. طبرسى نیز خطاب خداوند به آل‏داوود را فضیلتى براى آن‏ها دانسته، مى‏گوید: این نوع خطاب در آیه، اشاره دارد که خویشاوندى با پیامبران، در نزدیکى به خداوند و برخوردارى از رضایت او تأثیر دارد. مفسّران، علّت فرمان خداوند به شکرگزارى آل‏داوود را اعطاى نعمت‏هاى بزرگى دانسته‏اند که خداوند پیش از آن یاد کرده است. 
ذرّیّه داوود:خداوند در آیه 87 انعام/ 6 پس از ذکر نام شمار فراوانى از پیامبران از جمله داوود، به بعضى از ذرّیّه آن‏ها نیز اشاره کرده، خبر مى‏دهد که آن‏ها برگزیده و به راه راست هدایت شده‏اند: «وَ مِن ءَابآئِهِم وَ ذرّیَّتِهِم وَ إخونِهم وَاجتَبَینهُم وَ هَدَینهُم إلى‏ صِرطٍ مُستقِیم». برخى، برگزیدگى در این آیه را به نبوّت تفسیر کرده‏اند. راغب مى‏گوید: برگزیدن بنده از جانب خدا، به معناى اختصاص دادن او به فیض الهى و سرازیر شدن نعمت به سوى او است که این، ویژه پیامبران و بعضى از صدّیقان و شهیدانى است که به آن‏ها نزدیکند. خداوند در آیه 89 انعام/ 6 نیز خبر مى‏دهد که به آن‏ها کتاب، حکم و نبوت داده است: «أُولئِکَ الَّذِینَ ءَاتَینهُم الکِتبَ وَالحُکمَ وَالنُّبُوَّة». «کتاب» در این آیه، به کتاب‏هاى پیامبران گذشته‏ یا به علم کثیر و «حکم» نیز به فهم‏ یا فهم کتاب و شناخت احکام آن، خِرد، داورى میان مردم‏ یا حکمت‏ تفسیر شده است.علّامه طباطبایى، به قرینه آمدن حکم در کنار کتاب، آن را به معناى داورى دانسته است. در روایات متعدّدى از اهل‏بیت علیهم السلام از داورى آل‏داوود یاد شده است. براساس این روایات امام حسین، حضرت سجاد و امام صادق علیهم السلام مى‏گویند: ما مانند آل‏داوود، قضاوت مى‏کنیم. امام صادق در روایتى خبر مى‏دهد: هنگامى که امام مهدى ظهور کند، میان مردم مانند آل‏داوود داورى خواهد کرد. در چگونگى داورى آل‏داوود روایت شده که از مردم گواه نمى‏خواستند. در احادیثى، از حکمت آل‏داوود نیز یاد شده است. امام صادق علیه السلام نیز از پدر بزگوارش نقل مى‏کند که در حکمت آل‏داوود آمده: اى پسر آدم که به خداوند، عالِم، و به عظمتش عارفى! پیوسته باید از او بیمناک و به وعده‏اش امیدوار باشى. چگونه است که قبر و تنهایى آن را یاد نمى‏کنى؟ منابع----------
الامالى، طوسى؛ بحارالأنوار؛ التبیان فى تفسیر القرآن؛ تفسیر روح‏البیان؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن‏کثیر؛ التفسیر الکبیر؛ جامع‏البیان عن تأویل آى القرآن؛ الجامع لأحکام القرآن، قرطبى؛ روح‏المعانى فى‏تفسیر القرآن العظیم؛ قصص الأنبیاء، راوندى؛ الکافى؛ الکامل فى التاریخ؛ الکشّاف؛ کشف‏الاسرار و عدّةالابرار؛ مجمع‏البیان فى تفسیر القرآن؛ مفردات الفاظ القرآن؛ المیزان فى تفسیرالقرآن.


( 1). ابن‏کثیر، ج 3، ص 536؛ بحارالانوار، ج 14، ص 71.
 ( 2). الکشّاف، ج 3، ص 571.
 ( 3). روح المعانى، مج 12، ج 22، ص 175.
 ( 4). روح البیان، ج 7، ص 276.
 ( 5). الکامل، ج 1، ص 228.
 ( 6). کتاب مقدّس: اوّل تواریخ، 3: 1 تا 9.
 ( 7). روح‏البیان، ج 7، ص 276.
 ( 8). المیزان، ج 16، ص 363.
 ( 9). روح‏البیان، ج 7، ص 276.
 ( 10). قصص‏الانبیاء، راوندى، ص 211.
 ( 11). الکشّاف، ج 3، ص 573.
 ( 1). مجمع‏البیان، ج 8، ص 600.
 ( 2). روح‏المعانى، مج 12، ج 22، ص 175.
 ( 3). قصص‏الانبیاء، راوندى، ص 211.
 ( 4). قرطبى، ج 14، ص 177.
 ( 5). قرطبى، ج 14، ص 177.
 ( 6). مجمع‏البیان، ج 8، ص 600.
 ( 7). التبیان، ج 8، ص 383؛ مجمع‏البیان، ج 8، ص 600.
 ( 8). کشف‏الاسرار، ج 3، ص 415؛ التفسیر الکبیر، ج 13، ص 67.
 ( 9). مفردات، ص 186،« جبى».
 ( 10). جامع‏البیان، مج 5، ج 7، ص 343؛ الکشّاف، ج 2، ص 43؛ مجمع‏البیان، ج 4، ص 513.
 ( 11). التفسیر الکبیر، ج 13، ص 68.
 ( 12). قرطبى، ج 7، ص 24.
 ( 13). جامع‏البیان، مج 5، ج 7، ص 343.
 ( 14). مجمع‏البیان، ج 4، ص 513؛ التفسیر الکبیر، ج 13، ص 68.
 ( 15). روح‏البیان، ج 3، ص 62.
 ( 1). بحارالانوار، ج 25، ص 56 و 57 و ج 52، ص 320.
 ( 2). همان، ج 52، ص 320.
 ( 3). الکافى، ج 1، ص 462.
 ( 4). الامالى، طوسى، ص 203.
 مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دائرة المعارف قرآن کریم - قم، چاپ: دوم، 1389.



گفتم: ﻋﺒﺎﺱ ﺁﻗﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺁﻣﺪﺕ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﯿﭽﺮﺧﻪ؟
ﮔﻔﺖ : ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺷﮑﺮ ، ﮐﻢ ﻭﺑﯿﺶ ﻣﯿﺴﺎﺯﯾﻢ . ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺩﺵ
ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ .
ﮔﻔﺘﻢ : ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﻟﻮ ﻧﻤﯿﺪﯼ !؟
ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻫﻢ
ﮐﺎﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﺟﻮﺭ ﺑﺸﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻡ ، ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮔﻪ
ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻤﻮﻧﻢ .
ﮔﻔﺘﻢ : ﻧﻪ . ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ
ﮔﻔﺖ : ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺣﻞ ﺷﺪﻩ . ﺧﺪﺍ
ﺭﺯﺍﻗﻪ ، ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ...
ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﻣﺎ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ . ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ
ﺩﯾﮕﻪ !
ﮔﻔﺖ : ﺗﻮﻓﮑﺮﮐﻦ ﯾﻪ ﺗﺎﺟﺮ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺗﻮﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﺴﺖ
ﻫﺮ ﻣﺎﻩ ﯾﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﮐﻤﮏ ﺧﺮﺟﻢ ﺑﺎﺷﻪ .
ﮔﻔﺘﻢ : ﺁﻫﺎﻥ . ﻧﺎﻗﻼ ﺩﯾﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ . ﺣﺎﻻ ﺷﺪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ .
ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﻧﻤﯿﮕﯽ؟
ﮔﻔﺖ : ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭ
ﻧﮑﺮﺩﯼ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭ
ﮐﺮﺩﯼ .
ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ
ﻧﺪﺍﺭﻩ .. ! ؟
ﻫﯽ ﺳﺠﺪﻩ ﻣﯿﮑﻨﯿﻡ ﻭﻟﯽ ﻫﻨﻮﺯﺧﻮﺏ ﺑﺎﻭﺭﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ
ﯾﮑﯽ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﻻﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺑﻪ ﻣﺎﺳﺖ ..
ﺗﺎﺍﯾﻦ ﺷﮏ ﺑﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﻧﺮﺳﻪ ﻫﻤﻪ ﺧﺪﺍﺕ ﻣﯿﺸﻦ ﺍﻻ
ﺧﺪﺍ ...
‏( ﺣﺎﺝ ﺍﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﺩﻭﻻﺑﯽ ﺭﻩ)


استاد حمید مغربی (ادامه روز ۱۸ مبحث موسیقی)

غنا از دیدگاه اسلام و عرف
 با مراجعه به قرآن ملاحظه می کنیم که واژه «غنا» مستقیم به کار نرفته، ولی آیاتی وجود دارد که در روایات یکی از مصداق‌های آن را به «غنا» نسبت داده اند؛ از جمله در آیاتی که لهوالحدیث، لغو و قول زور آمده، با غنا همراه شده است. آیه «و من الناس من یشتری لهوالحدیث لیضل عن سبیل ا... بغیر علم و تتخذها هزوا اولئک لهو عذاب مهین»، عده ای از مردم خریدار سخنان بیهوده‌اند تا بدون علم مردم را گمراه کنند و قرآن را به مسخره می گیرند برای آنها عذابی خوار کننده است.
 در روایت صحیحی وارد شده است که «الغنی مما قال ا... عزوجل: «و من الناس...» ، یعنی غنا از مواردی است که خداوند در قرآن فرموده عده ای از مردم....
 در روایت صحیح دیگری آمده است: «الغنی مما وعدا... علیه النار و تلا هذه الایه» ، یعنی غنا از آن مواردی است که خداوند وعده آتش داده است.آن گاه آیه فوق را تلاوت فرمود.
 در آیاتی نظیر آیه «واجتنبوا قول الروز»، از سخن باطل دوری گزینید. در روایتی آمده است: «قول الروز الغنی» و در آیاتی نظیر آیه «والذین هم عن اللغو معرضون» ، مومنان کسانی‌اند که از لغو دوری می نمایند. در بعضی از روایات آمده است که «عن الغنی و الملاهی». 
 در روایات صحیح و مستقلی نیز به حرمت غنا تصریح شده است مانند «الغناء مما وعدا... علیه النار» ، غنا از چیزهایی است که خدا برآن وعده جهنم داده است. روایات باب غنا در وسائل‌الشیعه حدود 50 مورد است.
 در مجموع آیات و روایات حرمت غنای لهوی قطعی است، ولی غنا در تعریف شرعی آن با غنا در عرف تفاوت دارد و فقهای بزرگ بعضی به صراحت فرموده‌اند. غنا در عرف اعم از غنای لهوی و غیرلهوی است، ولی غنای حرام در شرع غنای لهوی است. بعضی عالمان تصریح کرده‌اند غنا همان موسیقی و موسیقی همان غناست ، ولی بعضی دیگر لفظ موسیقی را بر آهنگ حاصل از ابزارهای موسیقی می دانند، یعنی هر غنا، موسیقی هست، ولی هر موسیقی، غنا نیست و کاربرد امروزی نیز همین است.


لغویون در مفهوم «غنا» مطالبی را ذکر کرده‌اند که عبارت است از «صدای شادی آفرین» ، «آواز خوش و طرب انگیز» ، «صدای کشیده و زیبا که در گلو غلتانده شود» ، «صدایی که طرب آور باشد» ، و منظور از طرب «یک نوع سبکی است که از شدت شادی یا اندوه به وجود آید». 
 امام خمینی (ره) می فرمایند: «صدایی که به صورت آواز در گلو بچرخاند یا آنچه در عرف غنا گویند گرچه طرب آور نباشد، صدای لهوی، صدای اهل فسق و گناه و آنچه با مجالس لهو سازگاری دارد، آنچه با آلات لهو و لعب سازگاری دارد، صدای آماده شدن برای مجالس لهو و لعب، صدای برانگیزاننده شهوت جنسی، صدای در بردارنده چرخش در گلو و طرب آور، صدایی که به گونه ای است که در اکثر مردم طرب انگیزد و طرب آن سبکی و سستی است؛ به طوری که عقل در آن حالت از بین برود، صدایی که زیبایی ذاتی دارد؛ به گونه ای که اکثر مردم را تحت تاثیر طرب خود قرار دهد» .
عالمان دینی عموما لهوی بودن غنا را موجب حرمت میدانند ولی بعضی لهوی ومطرب بودن را موجب حرمت دانسته اند . 
در معنای لهو شاید دقیق‌ترین معنا همان سخن مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر ارزشمند «المیزان» نوشته است، می‌باشد: «کلمه لهو به معنای هر چیزی که آدمی را از مهمش باز بدارد، [است]، و لهوالحدیث آن سخنی است که آدمی را از حق منصرف نموده و به خود مشغول سازد مانند حکایات خرافی و داستانهایی که آدمی را به فاسد و فجور می کشاند و یا از قبیل سرگرمی به شعر و موسیقی و مزمار و سایر آلات لهو است که همه اینها از مصادیق «لهوالحدیث»‌اند. (لیضل عن سبیل ا... بغیر علم) به مقتضای سیاق این است که مراد از سبیل ا... قرآن کریم ومعارف حقه از اعتقادات و دستورالعملها مخصوصا داستانهای انبیا و امم گذشته بوده است» .ومنظور از غنای لهوی سازگاری آواز وآهنگ با مجالس فساد می باشد.

آیت ا... خویی در این باره می فرمایند: «غنا برحسب معنای لغوی از غنای حرام وسیع‌تر است و همه صداهای خوش را در برمی گیرد و به همین جهت در بعضی از روایات به غنا در قرآن فرمان داده شده است» .
 ونیز در پاسخ به سوالی که موسیقی کلاسیک در آرامش اعصاب موثر است و بعضی پزشکان برای درمان آن توصیه می کنند در صورتی که مناسب مجالس اهل گناه نیست، آیا شنیدن آن جایز است، می فرمایند اشکال ندارد. 
 از دقت در تعریف اهل لغت و نیز تعریف عالمانی چون امام خمینی(ره) از غنا و تصریح عالمانی چون آیت الله خویی فهمیده می شود که غنا در عرف بر دو نوع است: نوعی صدای خوش که مانعی ندارد و نوعی صدای خوش مطرب است که موضوع حرمت شرعی قرار گرفته است. غنا در اصطلاح شرع نوعی ویژه از غنای عرفی را در بر می گیرد و به همین دلیل سفارش شده است قرآن را با غنا بخوانید. این صدای خوبی است که عرف آن مطرب نمی داند والا اگر قرآن نیز به گونه ای مطرب خوانده شود، حرام است.
 فقها بر مبنای فوق آن غنا و موسیقی را که در شرع ویژگی های آن ذکر شده است، حرام اعلام کرده اند، منتهی بعضی از علما گمان کرده‌اند امکان ندارد در خارج غنا و موسیقی ای باشد که طرب آور و لهوی نباشد، لذا حکم به حرمت غنا به طور مطلق داده‌اند.

فقیه برجسته صاحب جواهر می فرماید: «از کسبهای حرام غنا است که هیچ اختلافی در آن نیست، بلکه اجماع و اتفاق علما بر آن دلالت دارد و روایاتی وجود دارد که بیان کننده آن است که غنا عبارت از لغو و لهو و باطل است که در قرآن از آنها نهی شده است. بنابراین دلیلهایی از قرآن، سنت و اجماع بر حرمت غنا دلالت دارد به طوری که حتی می توان گفت از ضروریات مذهب شیعه حرمت غنا است ».

 شیخ انصاری نیز می فرماید: «صدای لهوی باطل، حرام است » و «صدای لهوی باطل در خارج در همه نمونه های غنا محقق است». به نظر می رسد این دو بزرگوار به غنا در اصطلاح شرع – که در روایات به ویژگی های آن اشاره شده است- و نیز به حرمت آن که قطعی است، توجه داشته اند، ولی عالمان دیگری به غنا از نظر عرف توجه نموده‌اند و حکم به تفصیل بین غنای لهوی و شهوانی و غنای غیر لهوی داده‌اند. از دیدگاه این علما دو نوع غنا در خارج و در عرف دیده می شود: نوعی غنای لهوی باطل و نوعی غنای غیر لهوی. از جمله این افراد محدث کاشانی است که می فرماید: «آنچه از روایات به دست می آید حرام بودن غنا و... به غنای دوران بنی امیه اشاره دارد، از جمله غنای زنان آواز خوان که کلام باطل بر زبان جاری می کردند و... حرام است.» و در جای دیگر می فرماید: «جایز است قرآن را با غنا خواندن و روایاتی که در مورد نهی از غنا آمده است، در مورد آوازهای اهل گناه و فسق است که در زمان امامان، این نوع غنا در میان خلفای اموی و عباسی و مردم فاسق رواج داشته است» .

 بعضی عالمان به دلیل دو دسته روایات در باب غنا بنا بر قاعده «الجمع مهما امکن اولی من الطرح» به جمع بندی آنها پرداخته‌اند. محقق سبزواری در این باره می فرماید: «به نظر ما در حرمت غنا اختلاف نیست و روایاتی که دلالت بر حرمت آن دارند بسیار است... ولی روایاتی وجود دارد که جایز است و بلکه مستحب است قرآن را با غنا خواندن. پس جمع بندی این روایات این است که غنای لهوی که زنان آواز خوان در مجالس گناه می خوانند و حتی قرآن را با آن لحن بخوانند، حرام است .»

روایات زیر نمونه هایی است که این گروه فقیهان را به حلال بودن نوعی غنا نظر دارند؛ روایاتی که صدای خوش وزیبا مدح شده است: «ان من اجمل الجمال الشعر الحسن ونغمه الصوت الحسن» . از زیباترین زیباییها موی نیکو و آهنگ و آواز زیباست.
 و نیز روایاتی که به توصیه به نوعی شادی و صدا در مجالس عروسی شده است. «قال اجتاز نبی (ص) بدار علی بن هبار فسمع صوت دف. فقال: ماهذا قالوا علی ابن هبار اعرس باهله حسن هذا النکاح لا السفاح ثم قال (ص) اشیدوا بالنکاح و اعلنوه بینهم و اضربو علیه بدف، فجرت السنه فی النکاح بذلک» ، پیامبر از در خانه علی بن هبار می گذشت، صدای دایره شنید، پرسید این سرو صدا چیست؟ گفتند: عروسی علی بن هبار است. پیامبر فرمود: این برای ازدواج نیکوست، نه برای کارهای بیهوده. ازدواج را محکم بگیرید و بین خودتان اعلام کنید و در آن دایره بزنید و این را سنت ازدواج قرار دهید.

 اساسا اینکه انسان از شعری خوشش بیاید یا از آوازی لذت ببرد، در اسلام حرام نیست. بسیاری از مشرکان و اهل کتاب گاه تنها با شنیدن آهنگ زیبای قرآن، ایمان آوردند. پیامبر فرمود: «هر چیزی را زیوری است و زیور قرآن صدا و آهنگ خوش است.» و بنابر روایاتی، همه پیامبران دارای صدای خوش بوده‌اند و داوود (ع) هفته ای یک روز برای خواندن زبور به صحرای بیت المقدس می رفت و همه مردم برای شنیدن صدایش گرد او جمع می شدند و او با چنان آهنگ دلنشین و زیبایی می خواند که وحوش و پرندگان نیز مانند انسانها دور او جمع می شدند.


حتی نمی‌توان هر ترجیع (چرخاندن) صوت در گلو را غنا دانست. زیرا روایت زیر که امام باقر(ع) می‌فرمایند «و رجع بالقرآن صوتک فان الله عزوجل یحب الصوت الحسن یرجع فیه ترجیعا» قرآن را با ترجیع بخوانید. 
 در روایتی آمده است: «سال رجل علی بن الحسین (ع). عن شراء جاریه لها صوت، فقال: ما علیک لو اشتریتها فذکرتک الجنه» ، شخصی از امام درباره خریداری کنیزی آوازه خوان سوال کرد، امام فرمود مانعی چون تو را با خواندنش به یاد بهشت می اندازد. یا روایتی که امام نقل شده است: «سالته عن الغنا، هل یصلح فی الفطر والاضحی و الفرح قال (ع) لاباس به مالم یعص به» ، از غنا و آواز در عید فطر و قربان و شادیها پرسیدم. امام فرمود: مادامی که به گناه منجر نشود، مانعی ندارد. صاحب مفتاح الکرامه روایات متعارض غنا را شامل 12 روایت را بر مباح بودن و 25 روایت را بر حرام بودن دانسته است و نیز صاحب مسالک در هر دو دسته از روایات صحیح وجود دارد و باید بین آنها جمع کرد. استثنا شدن برخی از انواع غنا از شمول حکم حرام مانند غنا در عروسیها، گویای آن است که غنا دو قسم لهوی و غیرلهوی است.
 برخی دیگر از فقیهان از شیوه دیگر که غنا عرفی غیر از غنای شرع است، به تفکیک غنای حلال و حرام پرداخته اند؛ از جمله محدث کاشانی و محقق سبزواری فرموده اند: «غنا در عرف دو قسم است: قسمی غنای لهوی است که شرع آن را حرام اعلام کرده است و قسمی غیر لهوی که مانعی ندارد.»
و امام خمینی (ره) می فرمایند: «عبارت کاشانی ظاهر است و بلکه صراحت دارد در این که غنا دو قسم است: یک قسم آن ذاتا حرام است و قسم دیگر حلال.» .
 عالم بزرگ سید محمد ابراهیم بحرانی که خود در فن موسیقی دست داشته، می نویسد: «ما و همه کسانی که به تفصیل نظر داریم، یعنی غنا را دو قسم، غنای حلال و غنای حرام قائلیم، می گوییم غنای ممنوع صداهای لهوی بوده که کنیزکان خوش صدا از خود در می آورده‌اند و مردان فاسق آنان را همراهی می کرده‌اند و با دایره و امثال آن تزیین می شده است» .

اختلاف نظر در دیدگاه های عالمان دینی در این موضوع، ناشی از «شیوه احتیاطی برخی از فقها در مقام بیان احکام موضوعات – که با شرایط زمانشان منافاتی نداشت – سبب شد که آراء و نظریات کارشناسی دقیق و علمی در شناخت موضوعات و حوادث واقعه براساس منابع معتبر و به دور از عوامل ذهنی و خارجی مورد بررسی قرار نگیرد. پس بر ظاهر روایات بدون توجه به دسته معارض با آنها، جمود بسنده و حتی از تجدید نظر خودداری گشت. موسیقی غنایی از مصادیق بارز این سخن است، زیرا فقیهی که خود کارشناس نیست و یا از نظر فرد متخصص استفاده نمی کند، در مقام استنباط دارای شیوه احتیاطی است» .
 حکم شرعی وقتی به صراحت بیان می شود که موضوع و عنوان کاملا روشن و مشخص باشد و در این مورد آنچه فقها استناد کرده اند، رجوع به کتابهای لغت و نیز گاه اطلاعی که از مجالس خوشگذرانی درباریان و وابستگان آنها داشته‌اند. حکم به حرمت داده‌اند که به راستی موضعگیری بجا و بیان درستی بوده است.
 با وجود این، شکل دیگری از موسیقی کمتر امکان بروز داشته است. روایات مربوط به موسیقی عموما معطوف به موسیقی دربارهای اموی و عباسی و... بوده که مسلما این گونه موسیقی های درباری با آن مجالس تناسب داشته است.
 شیخ انصاری در خصوص غنا، بین جنبه حکمی و جنبه موضوعی آن قائل به تفاوت گردیده است؛ به این بیان که غنا از حیث حکم، تا زمانی که در مصداق خارجی با یکی از عناوین حرام مثل لهو و باطل متحد نگردد، ذاتا و فی نفسه حرام نیست. اما از نظر موضوعی ایشان عقیده دارد که غنا در صدق خارجی از عناوین حرام تفکیک ناپذیر است.
 به نظر بعضی از علمای معاصر، فرض تساوی دائمی غنا با لهو و تفکیک ناپذیر بودن این دو در خارج، حدسی است که این فقیه برجسته گمان آن را برده است. 
 آیت ا... خویی می فرمایند: در تحقق و صدق خارجی غنا، وجود و تلازم دو امر ضروری است: نخست ماده و کلام آواز، باطل و لهوی باشد، دوم اینکه هیات و صورت صدا مشتمل برکش و قوس و ترجیع باشد و با منتفی شدن هر کدام از این دو رکن، غنا نیز محقق نمی شود، لذا صدای زیبا در قرائت قرآن و مراثی غنا نیست . ولی امام خمینی در این راستا می فرمایند: «ماده کلام در صدق مفهوم غنا دخیل نیست، لذا در حصول غنا تفاوتی نمی نماید که کلام آواز باطل یا حق یا حکمت یا قرآن یا مرثیه ای برای یک مظلوم باشد، زیرا غنا اصطلاح خاصی در شرع نبوده، حقیقت شرعیه ندارد تا دخالت ماده در مفهوم و تحقق آن مفروض باشد» .
منشا اختلاف غالب کسانی که غنا را در مفهوم شرعی آن حرام دانسته ولی غنای در عرف را اعم از غنای در شرع می‌دانند (مانند آیت الله خویی) و کسانی که غنا در مفهوم شرعی و عرفی آن را تفاوت قائل نبوده و آن را به دو نوع حلال و حرام تقسیم کرده‌اند (مانند امام خمینی) آن است که گروه اول غنا را حقیقت شرعیه دانسته‌اند و اصل بودن حقیقت شرعیه را پذیرفته‌اند. ولی گروه دوم غنا را حقیقت شرعیه نمی‌دانند و اصل بودن حقیقت شرعیه را نپذیرفته‌اند.


نظام اجتماعی(قسمت دوم)
استاد علی صفایی حائری

سؤالى که اینجا مطرح است، این است که آیا وقتى مى‏خواهیم جامعه‏اى اسلامى به وجود آوریم، لازمه آن این است که همه افراد جامعه عوض شوند؟
یا وقتى مهره‏هاى حساس ساخته شدند، مردم خود، گروه گروه به راه مى‏آیند:
 «یَدْخُلُونَ فِى دِینِ اللَّهِ افْوَاجاً».

براى دگرگون کردن یک جامعه، لازم نیست تک تک افراد جامعه را دگرگون کنیم؛ چون مهره‏هایى وجود دارند که رکن و کلید یک جامعه هستند و با تغییر آنها، جامعه نیز دگرگون مى‏شود.

دو اقلیت در جامعه هستند و یک اکثریت. «اقلیت اوّل» کسانى هستند که زود ساخته مى‏شوند و سازنده هم هستند. «اقلیت دوّم» کسانى که زود مى‏گندند و مى‏گندانند و «اکثریت» هم نسل واسط است.
وقتى مى‏خواهیم جامعه‏اى اسلامى بسازیم، لزومى ندارد که همه افراد مسائل را با خون و پوستشان احساس کرده باشند؛ که عرش خدا را، فقط هشت مَلَک به دوش گرفته‏اند: «یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمَانَیِةٌ».

براى دگرگون کردن یک جامعه، تنها چند مهره اساسى و کلیدى کافى است که على (ع) مى‏گفت: «اگر براى من یک نفر مثل مالک بود، بار سنگین شما بر من، سبک مى‏شد.»

این نکته را هم بگویم که این مهره‏ها، مرحله به مرحله با دیگران کار مى‏کنند. این طور نیست که تحمیلى داشته باشند و همه آنچه را فهمیده‏اند یک‏باره به دیگران منتقل کنند که این ظلم است.
این چنین جمعى کلیدهاى نفوذ؛ یعنى ساختن، یا خراب کردن یک جامعه هستند و جامعه با آنها بالا و پایین مى‏شود. 
این طور نیست که در این جامعه همه زبدة الاخیار باشند. منافق‏ها و فاسق‏ها هم وجود دارند، ولى این جمع کلیدى و اساسى است که عهده‏دارِ کارِ کلىِ جامعه است و این جامعه که از آن جمع و مهره‏هاى کلیدى برخوردار است، مى‏تواند بار حکومتى اسلام؛ یعنى نظام سیاسى آن را تحمّل کند.

در این جامعه، کمبودها و خلأها را افراد با حضور و شهادتشان و با دیدى که دارند؛ یعنى آزادى از شغل‏ها تأمین مى‏کنند.
نظام اجتماعى اسلام، این چنین شکل مى‏گیرد. در این نظام، عواملى عوامل رشد و عواملى، عوامل پاسدار و عواملى هم، عوامل سازنده این جامعه هستند.*
---------------------------------------
*- عوامل رشد، در نوارهاى رشد و کتاب رشد مطرح شده است.
عوامل پاسدار، از درون امر به معروف و نهى از منکر و از بیرون جهاد و مبارزه است.
عوامل سازنده جامعه هم، همان شناخت‏ها و اهداف هستند نه غریزه و عادت و نه قومیّت و ملیّت و نه روابط تولیدى و اقتصادى که توضیح داده شد.
حرکت، ص 127 و 128





لطفا یک سیر مطالعاتی برای شناخت اسلام معرفی کنید .

متن کامل پرسش :

بنده در حوزه علمیه درس نمی خوانم، ولی می خواهم در حد خودم «دین اسلام» را کاملا و عمیقا بشناسم. چه سیر مطالعاتی به من پیشنهاد می دهید؟( لطفا نام کتاب و مؤلف را بنویسید.)

 

پاسخ

براى بررسى تحقیقى پیرامون اسلام ناب و شناخت آن می توان کتابهای متعددی را معرفی کرد که ما آنها را در چند زمینه زیر دسته بندی می کنیم:

1- بررسى تاریخى:

وضعیت جهان در عصر بعثت چگونگى رشد اسلام؛ شبهات دشمنان دین در این زمینه و پاسخ آنها.

 در این زمینه به کتاب‏هاى زیر مراجعه فرمایید.

 فروغ ابدیت، استاد جعفر سبحانى ؛ دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم

جهان در عصر بعثت، شهید باهنر

تاریخ تحلیلى اسلام، دکتر سید جعفر شهیدى

 تاریخ تحلیلی اسلام، رسول جعفریان

تاریخ اسلام، سید هاشم رسولی محلاتی

 تاریخ پیامبر اسلام، دکتر آیتی و ابوالقاسم گرجی

 

 2- بررسى اعتقادى:

در این زمینه مبانى اعتقادى اسلام نبوت خاصه و جهان بینى اسلامى در تمام ابعادش قابل تحقیق و پژوهش است.

رجوع کنید به:

سرى جهان بینى توحیدى شهید مطهرى ج 1 - 6؛ انتشارات صدرا [یکی از بهترین منابع مطالعه در زمینه آشنایی با اسلام است. در حقیقت کتابهای استاد مطهری بهترین منبع برای مطالعه اسلام است.]

- آموزش عقاید و دستورهاى دینى علامه طباطبایى بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامى

- آموزش عقاید 3 - 1 آیت ‏اللّه‏ مصباح یزدى سازمان تبلیغات اسلامى

سلسله درس‏هاى معارف قرآن (جهان‏شناسى، انسان‏شناسى، راه‏شناسى و راهنماشناسى) محمد تقى مصباح یزدى

 

در خصوص مسائل مربوط به شیعه رجوع کنید به:

 امامت و رهبرى استاد شهید مطهرى

- شیعه در اسلام علامه طباطبایى دفتر انتشارات اسلامی

- معنویت تشیع ، علامه طباطبایی

 رهبرى امام على(ع) در قرآن (ترجمه المراجعات) ترجمه سید محمود سیاهپوش

شیعه و تهمت‏هاى ناروا علامه سید جواد شرى (چاپ و ترجمه آستان قدس رضوى)

 آن گاه هدایت شدم تیجانى سماوى ترجمه سید جواد مهرى

 

 3 - آشنایی با قرآن که اولین منبع و در حقیقت مهمترین منبع شناخت اسلام است:

 - تفسیر نمونه آیت الله مکارم شیرازی یا خلاصه آن که در چهار جلد منتشر شده است. ناشر دارا الکتب الاسلامیه تهران است.

- تفسیر نور محسن قرائتی

 

 4- بررسى اخلاقى و تربیتى:

چهل حدیث، امام خمینى

 آداب الصلوة، امام خمینى

 نقطه ‏هاى آغاز در اخلاق عملى محمدرضا مهدوى کنى

 

همچنین براى آشنایى با ادیان دیگر کتابهای زیر را مطالعه فرمایید:

 1- درآمدى بر تاریخ و کلام مسیحیت محمدرضا زیبایى نژاد معاونت امور اساتید و معارف اسلامى

 2- پسر خدا در عهدین و قرآن عبدالرحیم سلیمانى اردستانى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى

 3- کلام مسیحى توماس میشل، ترجمه حسین توفیقى، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب

 4- تاریخ جامع ادیان از آغاز تا امروز جان ناس، ترجمه: على ‏اصغر حکمت، انتشارات پیروز

 

 اما روش مطالعه به این شرح پیشنهاد می شود:

 ابتداء از کتابهای اعتقادی به ویژه کتابهای استاد مطهری شروع کنید.

در مرحله دوم به بررسی تاریخی بپردازید. به موازات آن مطالعه تفاسیر نیز مناسب است.

در مرحله بعدی مطالعه کتابهای اخلاقی و تربیتی توصیه می شود.

برای مطالعه تطبیقی نیز خواندن کتابهایی که در معرفی مسیحیت معرفی شد؛ توصیه می شود.



سوره ال عمران ایه ۱۵۹
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ

به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان [= مردم‌] نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده می‌شدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.



احادیث وایات قرانی (۱۸ مهر ۹۴)

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: 
اِنَّ مِن خَیرِ نِسَائَکُم اَلمُتَبَرَّجَةَ مِن زَوجِها الحصَانَ عَن غَیرِه ؛
بهترین زنان شما، زنی است که برای شوهرش آرایش و خودنمایی کند، اما خود را از نامحرمان بپوشاند.
بحارالانوار، ج 103، ص 235
اخلاق و توصیه ها-همسران-خصوصیات(بایدها و نبایدها)-شوهر داری-حجاب، عفاف و پاکدامنی.


سلام دوستان من
نهج الفصاحه سخنان گوهربارنبی اکرم حضرت محمد مصطفی(ص) أحبّ الأعمال إلى اللَّه الصّلاة لوقتها ثمّ برّ الوالدین ثمّ الجهاد فی سبیل اللَّه.
بهترین کارها در نزد خدا نماز بوقت است آنگاه نیکى با پدر و مادر آنگاه جنگ در راه خدا.
 صلوات



استاد حمید مغربی

آیت الله شبیری زنجانی نسبت به ترویج دهه های پیاپی عزاداری هشدار داد و گفت: افراط در عزاداری‌ها به تفریط می‌انجامد. جامعه عرفا نمی‌تواند نسبت به این همه عزاداری پیاپی مراقبت داشته باشد و سرانجام به انکار مجموع عزاداری روی می‌آورد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آیت الله شبیری زنجانی، این مرجع شیعیان در جمع تعدادی از روحانیون و طلبه‌های حوزه علمیه قم که در دفتر ایشان حضور داشتند، ترویج دهه‌های پیاپی عزاداری را زمینه ساز رویگردانی جامعه از عزای اهل بیت علیهم السلام دانست و گفت: همین طور پشت سر هم دهه درست کردن، توسط جامعه قابل پذیرش نیست و به مرور زمان زمینه انکار مجموعه عزاداری‌ها به وجود می‌آید. افراط در عزاداری‌ها به تفریط می‌انجامد.

آیت الله شبیری با غیر شرعی خواندن هتک حرمت عزاداری ها، خاطر نشان کرد: حدیث خاصی راجع به مدت زمان عزاداری‌ها نیست. اگر برپایی مجلسهای شادی در زمانی باشد که در عرف آن را هتک حرمت عزای اهل بیت – علیهم السلام- می‌دانند خلاف شرع است. البته این که چه کاری هتک حرمت است را خود افراد باید تشخیص بدهند.

این مرجع تقلید افزود: قول ما درباره اینکه آیا شادی در ایامی غیر از روز شهادت هتک هرمت هست یا نه، حجت نیست و جامعه مشخص می‌کند تا چه زمانی باید عزا نگه داشته شود. اما متاسفانه عده‌ای امروزه با افراط در عزاداری‌ها زمینه هتک حرمت را فراهم می‌کنند و این افراد در این زمینه مسوولند. آیا واقعا کسی که مدعی محب اهل بیت – علیهم السلام- بودن است موظف به این کارهاست؟!

آیت الله شبیری زنجانی ادامه داد: امروزه برخی از منبری‌ها و مداح‌های بی تقوا حرفهای بی سند و مجلسهای بی سندی را ترویج می‌کنند و پس از ترویج آن در جامعه، عرف هرگونه مجلس شادی را در این ایام هتک حرمت می‌نامند. افراد هم شرعا موظفند هتک حرمت نکنند اما حتما ما باید موضوع را درست کنیم و بعد آن را تبلیغ کنیم تا باعث هتک شود؟





به نام خدا
مبحث سی و ششم از آیات مرتبط به روابط اجتماعی (انفاق)
اهمیت انفاق و تاکید متعدد قرآن به انفاق (بخش پنجم)
آیه 10 سوره حدید
وَمَا لَکُمْ أَلَّا تُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا یَسْتَوِی مِنکُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِینَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَکُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ﴿۱۰﴾ 
فولادوند: و شما را چه شده که در راه خدا انفاق نمی کنید و [ حال آنکه ] میراث آسمانها و زمین به خدا تعلّق دارد؟ کسانی از شما که پیش از فتح [ مکّه ] انفاق و جهاد کرده اند ، [ با دیگران ] یکسان نیستند. آنان از [ حیث ] درجه بزرگتر از کسانی اند که بعداً به انفاق و جهاد پرداخته اند. و خداوند به هر کدام وعده نیکو داده است ، و خدا به آنچه می کنید آگاه است.
مکارم: چرا در راه خدا انفاق نکنید در حالی که میراث آسمانها و زمین همه از آن خداست ( و کسی چیزی را با خود نمی برد ) ! کسانی که قبل از پیروزی انفاق کردند و جنگیدند ( با کسانی که پس از پیروزی انفاق کردند ) یکسان نیستند آنها بلندمقامتر از کسانی هستند که بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد کردند و خداوند به هر دو وعده نیک داده و خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است.

از این آیه استفاده می شود که در انفاق در راه خدا هر قدر بیشتر عجله شود، نزد خدا محبوبتر و منزلت واجرش بیشتر است.
خداوند شما را خلیفه مال خود قرار داده ، پس دیگر چه انگیزه ای برای بخل و خساست و عدم انفاق شما وجود دارد؟لینک مطلب.




آیت الله بهجت:
هر کدام از اهل ایمان در رابطه با آنچه می داند، اگر چه یک کلمه باشد، باید معلم دیگران باشد، یعنی به اهلش برساند و تبلیغ کند و از نا اهل احتراز و کتمان نماید، و نسبت به کلمه ای که نمی داند مُتَعَلِّم باشد.


وَالَّذِینَ لَا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَاِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا ︿۷۲︾

[و کسانی‏اند که گواهی دروغ نمی‏دهند و چون بر لغو بگذرند با بزرگواری می‏گذرند.]

1) امام جعفر صادق علیه السلام در مورد آیه «وَالَّذِینَ لَا یَشْهَدُونَ الزُّورَ» فرموده است: منظور غناء است.#1#

2) ابو ایوب خزاز روایت می کند که در مدینه اقامت کردیم و نزد امام جعفر صادق علیه السلام رفتیم و ایشان به ما فرمودند: نزد چه کسی اقامت گزیده اید؟ جواب دادیم: نزد فلان کس، سردسته آواز خوان ها. ایشان فرمودند: «بزرگوار باشید». ما ندانستیم که منظور آن حضرت چیست و گمان کردیم که منظور آن حضرت این است که به او تفضل کنیم. دوباره نزد ایشان بازگشتیم و عرض کردیم: متوجه نشدیم که منظور شما از «بزرگوار باشید» چیست؟ ایشان فرمودند: آیا این آیه خداوند عز و جل را نشنیده اید که می گوید: «وَاِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا#2#»

1 - کافی، ج 6، ص 431، ح 6
2 - کافی، ج 6، ص 432، ح 9



1- ﺍﺯ ﺍﻣﻴﺪﻫﺎ ﻭ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻯ ﺑﺎﻃﻞ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭﻳﻢ. «ﺍﻡ ﺣﺴﺒﺘﻢ» 2- ﺍﻳﻤﺎﻥِ ﻗﻠﺒﻰ ﻛﺎﻓﻰ ﻧﻴﺴﺖ، ﺗﻠﺎﺵ ﻭ ﻋﻤﻞ ﻧﻴﺰ ﻟﺎﺯﻡ ﺍﺳﺖ. ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺎ ﺩﻫﻨﺪ ﻧﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ. «ﺍﻡ ﺣﺴﺒﺘﻢ ﺍﻥ ﺗﺪﺧﻠﻮﺍ ﺍﻟﺠﻨﺔ ﻭ ﻟﻤﺎ ﻳﻌﻠﻢ... » 3- ﻛﻠﻴﺪ ﺑﻬﺸﺖ، ﺻﺒﺮ ﻭ ﺟﻬﺎﺩ ﺍﺳﺖ. ﺻﺒﺮ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻣﺼﻴﺒﺖ، ﻣﻌﺼﻴﺖ ﻭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻭ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺭ ﺟﺒﻬﻪ ﻯ ﺟﻬﺎﺩ ﺍﻛﺒﺮ ﻭ ﺟﻬﺎﺩ ﺍﺻﻐﺮ. «ﻭ ﻳﻌﻠﻢ ﺍﻟﺼﺎﺑﺮﻳﻦ» 4- ﺻﺒﺮ ﻭ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ، ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺟﻬﺎﺩ ﻟﺎﺯﻡ ﺍﺳﺖ. ﺯﻳﺮﺍ ﺷﺮﻭﻉ ﺟﻨﮓ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻯ ﺁﻥ ﻭ ﻋﻮﺍﺭﺽ ﻭ ﺁﺛﺎﺭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ، ﻫﻤﻪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪ ﺻﺒﺮ ﻭ ﺑﺮﺩﺑﺎﺭﻯ ﺍﺳﺖ. «ﺟﺎﻫﺪﻭﺍ ﻣﻨﻜﻢ ﻭ ﻳﻌﻠﻢ ﺍﻟﺼﺎﺑﺮﻳﻦ» 
-تفسیر نور

2- ﻣﮕﺮ ﺑﺎ ﻣﺮﮒِ ﺍﻧﺒﻴﺎﻯ ﻗﺒﻞ، ﭘﻴﺮﻭﺍﻧﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﻳﻦ ﺑﺮﮔﺸﺘﻨﺪ؟! «ﻗﺪ ﺧﻠﺖ ﻣﻦ ﻗﺒﻠﻪ ﺍﻟﺮﺳﻞ... » 3- ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻯ ﺍﺳﻠﺎﻣﻰ ﺑﺎﻳﺪ ﭼﻨﺎﻥ ﺗﺸﻜّﻞ ﻭ ﺍﻧﺴﺠﺎﻣﻰ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺣﺘّﻰ ﺭﻓﺘﻦ ﺭﻫﺒﺮ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺿﺮﺑﻪ ﺍﻯ ﻧﺰﻧﺪ. «ﺃﻓﺎِﻥ ﻣﺎﺕ ﺍﻭ ﻗﺘﻞ ﺍﻧﻘﻠﺒﺘﻢ ﻋﻠﻰ ﺍﻋﻘﺎﺑﻜﻢ» 4- ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﺳﻠﺎﻡ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﻧﻴﺰ ﺗﺎﺑﻊ ﺳﻨّﺖ ﻫﺎﻯ ﺍﻟﻬﻰ ﻭ ﻗﻮﺍﻧﻴﻦ ﻃﺒﻴﻌﻰ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻣﺮﮒ ﻭ ﺣﻴﺎﺕ ﺍﺳﺖ. «ﺃﻓﺎِﻥ ﻣﺎﺕ ﺍﻭ ﻗﺘﻞ» 5 - ﺍﻧﺘﺸﺎﺭ ﺷﺎﻳﻌﻪ، ﺍﺯ ﺣﺮﺑﻪ ﻫﺎﻯ ﺩﺷﻤﻦ ﺍﺳﺖ. «ﻣﺎﺕ ﺍﻭ ﻗﺘﻞ» (ﺑﺎ ﺗﻮﺟّﻪ ﺑﻪ ﺷﺄﻥ ﻧﺰﻭﻝ) 6- ﻋﻤﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻭ. «ﺍﻓﺎِﻥ ﻣﺎﺕ ﺍﻭ ﻗﺘﻞ ﺍﻧﻘﻠﺒﺘﻢ» 7- ﻓﺮﺩﭘﺮﺳﺘﻰ ﻣﻤﻨﻮﻉ. ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﻛﻪ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪ، ﺁﻣﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﭘﻴﻤﻮﺩﻥ ﺧﻂ ﺍﻟﻬﻰ ﺿﺮﺑﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﻛﻨﺪ. «ﺃﻓﺎِﻥ ﻣﺎﺕ ﺍﻭ ﻗﺘﻞ» 8 - ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﺛﺎﺑﺖ ﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺳﺎﺯﻳﺪ ﻛﻪ ﺣﻮﺍﺩﺙ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻠﺮﺯﺍﻧﺪ. «ﺃﻓﺎِﻥ ﻣﺎﺕ ﺍﻭ ﻗﺘﻞ» 9- ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﺯ ﺧﻂ ﺍﻧﺒﻴﺎ، ﺳﻘﻮﻁ ﻭ ﻋﻘﺐ ﮔﺮﺩ ﺍﺳﺖ. «ﺍﻧﻘﻠﺒﺘﻢ ﻋﻠﻰ ﺍﻋﻘﺎﺑﻜﻢ» 10- ﻛﻔﺮ ﻣﺮﺩﻡ، ﺿﺮﺭﻯ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻧﺪﺍﺭﺩ. «ﻓﻠﻦ ﻳﻀﺮّﺍﻟﻠّﻪ» 11- ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺣﻖ، ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻧﻮﻉ ﺷﻜﺮ ﻋﻤﻠﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭘﺎﺩﺍﺷﺶ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ. «ﺳﻴﺠﺰﻯ ﺍﻟﻠّﻪ ﺍﻟﺸﺎﻛﺮﻳﻦ» 
-تفسیر نور





ماءمون رقّى - که یکى از دوستان امام جعفر صادق علیه السلام است - حکایت نماید: 
 در منزل آن حضرت بودم ، که شخصى به نام سهل بن حسن خراسانى وارد شد و سلام کرد و پس از آن که نشست ، با حالت اعتراض به حضرت اظهار داشت : 
 یاابن رسول اللّه ! شما بیش از حدّ عطوفت و مهربانى دارید، شما اهل بیت امامت و ولایت هستید، چه چیز مانع شده است که قیام نمى کنید و حقّ خود را از غاصبین و ظالمین باز پس نمى گیرید، با این که بیش از یک صد هزار شمشیر زن آماده جهاد و فداکارى در رکاب شما هستند؟! 
 امام صادق علیه السلام فرمود: آرام باش ، خدا حقّ تو را نگه دارد و سپس به یکى از پیش خدمتان خود فرمود: تنور را آتش کن . همین که آتش تنور روشن شد و شعله هاى آتش زبانه کشید، امام علیه السلام به آن شخص خراسانى خطاب نمود: برخیز و برو داخل تنور آتش ‍ بنشین . 
 سهل خراسانى گفت : اى سرور و مولایم ! مرا در آتش ، عذاب مگردان ، و مرا مورد عفو و بخشش خویش قرار بده ، خداوند شما را مورد رحمت واسعه خویش قرار دهد. 
 در همین لحظات شخص دیگرى به نام هارون مکّى - در حالى که کفش هاى خود را به دست گرفته بود - وارد شد و سلام کرد. حضرت امام صادق سلام اللّه علیه ، پس از جواب سلام ، به او فرمود: اى هارون ! کفش هایت را زمین بگذار و حرکت کن برو درون تنور آتش و بنشین . 
 هارون مکّى کفش هاى خود را بر زمین نهاد و بدون چون و چرا و بهانه اى ، داخل تنور رفت و در میان شعله هاى آتش نشست . 
 آن گاه امام علیه السلام با سهل خراسانى مشغول مذاکره و صحبت شد و پیرامون وضعیّت فرهنگى ، اقتصادى ، اجتماعى و دیگر جوانب شهر و مردم خراسان مطالبى را مطرح نمود مثل آن که مدّت ها در خراسان بوده و تازه از آن جا آمده است . 
 پس از گذشت ساعتى ، حضرت فرمود: اى سهل ! بلند شو، برو ببین در تنور چه خبر است . 
 همین که سهل کنار تنور آمد، دید هارون مکّى چهار زانو روى آتش ها نشسته است ، پس از آن امام علیه السلام به هارون اشاره نمود و فرمود: بلند شو بیا؛ و هارون هم از تنور بیرون آمد. 
 بعد از آن ، حضرت خطاب به سهل خراسانى کرد و اظهار داشت : در خراسان شما چند نفر مخلص مانند این شخص - هارون که مطیع ما مى باشد - پیدا مى شود؟ 
 سهل پاسخ داد: هیچ ، نه به خدا سوگند! حتّى یک نفر هم این چنین وجود ندارد. 
 امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: اى سهل ! ما خود مى دانیم که در چه زمانى خروج و قیام نمائیم ؛ و آن زمان موقعى خواهد بود، که حدّاقلّ پنج نفر هم دست ، مطیع و مخلص ما یافت شوند، در ضمن بدان که ما خود آگاه به تمام آن مسائل بوده و هستیم .(1) 
 
 
 1-بحارالا نوار: ج 47، ص 123، ح 176، به نقل از مناقب ابن شهرآشوب .






احادیث و ایات قرانی (۱۷ مهر ۹۴)

نهج الفصاحه،سخنان گوهربار رسول اکرم حضرت محمد مصطفی(ص ) 
اثنان یکرههما ابن آدم الموت و الموت خیر له من الفتنة و یکره قلّة المال و قلّة المال أقلّ للحساب.
فرزند آدم از دو چیز بیزار است یکى مرگ در صورتى که مرگ براى او از فتنه بهتر است و کمى مال در صورتى که هر چه مال کمتر باشد حساب آن آسانتر است.
 صلوات

بنام خدا.مطلبی متفاوت در خصوص آیات ناظر بر ظهور امام زمان از آقای مهندس جمال گنجه ای مطالعه نمودم که در زیذ برای استحضار شما کاربران نیز ارسال میکنم.

"اثبات وجود امام زمان (ع) بر اساس مستندات قرآنی

در ترجمه جلد 13 بحارالانوار که تماما مربوط به امام زمان (ع) است ، آیاتی را از قرآن کریم ذکر نموده ومدعی شده که آنها دالّ بر وجود آنحضرت است ، اما به نظر این قلم آنها هیچ تصریحی به این موضوع ندارند . آنها آیاتی ازقبیل «ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض.....» و «ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله.....» و «بقیه الله خیر لکم...» و «ان الارض یرثها عبادی الصالحون» و امثال آن می باشند .
اما ، به نظر این قلم ، یک چنین موضوع مهمی نمیتواند مستند قرآنی روشن و واضح نداشته باشد .

مستندات قرآنی مورد بحث را در دو جا باید جستجو کرد :
1 – وظایفی که پیامبر (ص) موظف به انجام آنها شد ، اما ، به علت وفاتش موفق به انجام آنها نشد ، و البته امام زمان کسی است که آن وظایف را به انجام برساند ، زیرا که خداوند سخن لغو نمیگوید و دستوری نمیدهد که اجرا نشده بر زمین بماند .
2 – وظیفه ثابت پیامبرانهء همه پیامبران ، از جمله پیامبر عظیم الشان ما ، که نمیتوان آن را «پست بلا تصدی» تصور کرد .

و اینک شرح مختصر هریک :

ا – وظایف بر زمین مانده پیامبر (ص)

در آیه 73 سوره توبه ، و در آیه 9 سوره تحریم می فرماید «یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم...»
آیا پیامبر (ص) این کار را کرد؟ سوره های مذکور آخرین سوره های نازله ، و عمر شریف آن حضرت رو به اتمام بود که آیه های مذکور و (آیات مشابه دیگر) نازل میشد . آیا خداوند نمیدانست که آن حضرت فرصت نخواهد داشت؟ چرا خداوند این نوع آیات را نازل فرمود؟ برای اجرا نشدن؟
همه اینها بما میگوید پس از آنحضرت کسی باید این ماموریت را به انجام برساند .

در آیه 157 سوره اعراف بعضی از ماموریت های آنحضرت را چنین بیان میکند « ...یحل لهم الطیبات و یحرم علیم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم....»
آیا آنحضرت همه این امور را به انجام رسانید؟ آیا امروز مسلمانان همه طیب میخورند و خبیث از آنها دور است و بارهای گران برپشت شان و غل و زنجیرها بر گردن هایشان و دست و پایشان نیست؟ و اساسا آیا میدانند طیب کدام است و خبیث چیست و اصلا آیا بارهای گرانشان را احساس میکنند؟ و اصولا میدانند که بار گران کمر شکن را دارند تحمل میکنند؟ و اساسا از وجود غل و زنجیری بر گردن و دست و پای خویش باخبرند؟

2 – انجام وظیفه ثابت پیامبرانه

در آیه 117 سوره مائده از قول حضرت عیسی (ع) در جواب خداوند می فرماید « ...کنت علیه شهیدا ما دمت فیهم...» و در آیه 15 سوره مزمل می فرماید «...ارسلنا الیکم رسولا شاهدا...» و در آیه 45 سوره احزاب می فرماید «...ارسلناک شاهدا...»

امروز که آنحضرت در بین ما نیست آیا این کار – یعنی نظارت بر کارهای امّت – تعطیل است؟
جواب این سوال ها ما را به امام زمان می رساند .

به دیگر سخن امام زمان کسی است که هم اکنون وظیفه «شاهد»ی پیامبر را دارد انجام میدهد و در وقت مناسب که مسلمانان احساس نیاز کردند می باید بیاید و کارهای زمین مانده پیامبر (ص) را نیز به انجام برساند ."لینک مطلب



رزق چیست؟ 

رزق کلمه ای است بسیار فراتر از آنچه مردم می دانند.

 زمانی که خواب هستی و ناگهان، به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار می‌شوی رزق است. چون بعضی‌ها بیدار نمی‌شوند.

زمانی که با مشکلی رو به رو می شوی خداوند صبری به تو میدهد که چشمانت را از آن بپوشی،این صبر، رزق است.

زمانی که در خانه لیوانی آب به دست پدرت میدهی این فرصت نیکی کردن، رزق است.

یکباره یاد کسی میفتی که مدتهاست ازو بی خبری و دلتنگش میشوی و جویای حالش میشوی، این رزق است.

رزق واقعی این است... رزق خوبی ها،
نه ماشین نه درآمد، اینها رزق مال است که خداوند به همه ی بندگانش میدهد، اما رزق خوبیها را فقط به دوستدارانش میدهد.

ودر آخر همینکه عزیزانتان هنوز در کنارتان هستند و نفسشان گرم است و سلامت این بزرگترین رزق خداوند است.

زندگیت پر از رزق باد...



نظام اخلاقى‏
استاد علی صفایی حائری

بر اساس شناخت‏هایى که در نظام تربیتى به وجود مى‏آیند؛ شناخت‏هایى که از آزادى تا تفکر تا عقیده شکل مى‏گیرند، بر این اساس، اخلاق اسلامى مایه مى‏گیرد. این اخلاق، اخلاقى دیگر است، نه فرمولى و «بکن و نکن.»

در این نظام اخلاقى، دردها شناسایى مى‏شوند؛ چه دردهایى که در جامعه وجود دارد و چه دردهایى که در خودِ انسان، در رابطه با شکوک، شبهات، کفر نفاق، بخل، حسد، ریا و ... وجود دارد. 
تمام این صفات و رذایل اخلاقى در این بینش یا مربوط به کم کارى یا پرکارى قوّه تفکر و سنجش انسان است یا مربوط به نیروهاى دیگر: جلب نفع‏ها و دفع ضررها، غضب و شهوت با آن وسعتش، تمام اینها با دو مسأله «ترکیب و تبدیل» حلاجى مى‏شود.

در نظام اخلاقى، مراحل اخلاقى پشت سر هم مى‏آیند: تفکر، شناخت و شناخت، ایمان و ایمان، زهد و آزادى و آزادى، رضا و رضا، تسلیم و تفویض را مى‏آورد که این تسلیم، خود نتیجه تشهد و شهود انسان است.

نظام اخلاقى، در هر مرحله دردهایى را درمان و کمبودهایى را تأمین مى‏نماید. با شناخت‏ها خیلى از رذایل در انسان تبدیل مى‏شوند. نیروهایى که در یک حد به بن‏بست مى‏رسند با ترکیب با یک «شناخت» و با ترکیب با یک «احساس» تبدیل مى‏شوند. هوس‏ها تبدیل مى‏شوند. ترس، تبدیل به قدرت و حب نفس، تبدیل به فداکارى و بخل، تبدیل به سخاوت و یأس تبدیل به انقطاع مى‏شود و ...

پس در نظام اخلاقى اسلام که از این مراحل برخوردار است، تمام دردها با ترکیب با دو عامل؛ یعنى شناخت و عشق به حق (معرفت و حبّ اللَّه) تبدیل مى‏شوند: «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنَاتٍ»
 بدى‏ها و کسرى‏هاى انسان در رابطه با این ترکیب، تبدیل مى‏شوند و از آنها بهره‏بردارى مى‏شود و دیگر فاجعه‏اى به وجود نمى‏آید.

این اخلاق، نه متکى به امر و نهى است و نه به روابط تولیدى جامعه. این ترکیب و این تبدیل (اخلاق)، در رابطه با نظامى است که بر انسان و بر جهان حاکم است؛ یعنى در هستى که «قدر و اندازه» وجود دارد، «حدود» به وجود مى‏آید. این حدود در رابطه انسان با خودش، با نیروهایى که در او جریان دارند، «اخلاق» را به وجود مى‏آورد و در رابطه انسان با دیگران «حقوق اسلامى» را شکل مى‏دهد.
پس اخلاق و حقوق اسلامى، بر اساس اقدار و اندازه‏ها و تبدیل‏هایى که در کل هستى شکل گرفته و بر اساس حدود؛ یعنى مرزها به وجود مى‏آید.

حرکت، ص 123



دوستان لطفا راهنمایی بفرمایند درکدام سوره آمده که نامه اعمال مابه کدام دستمان داده میشود؟

71 اسرا.
19 و 25 حاقه
7 انشقاق



داستان های اخلاقی
استاد علی صفایی حائری

جرقه‏هاى زندگى‏

یک روز صبح با صداى استارت ماشینى از خواب بیدار شدم. استارت مداوم بود و جرقه‏ها زیاد و مایع قابل احتراق؛ اما با این وصف حرکتى نبود و پیشرفتى نبود.
من به یاد جرقه‏هایى افتادم که در زندگى خودم مدام سر مى‏کشیدند. 
و به یاد استعدادهایى افتادم که قابل سوختن بودند. 
و به یاد رکود و توقفى افتادم که با این همه جرقه و استعداد گریبان‏گیرم بوده است. 
در این فکر رفتم که ببینم نقص از کجاست که شنیدم راننده مى‏گوید باید هلش داد. هوا برداشته است. و همین جواب من بود.
هنگامى که هواها وجود مرا در بر مى‏گیرند و دلم را هوا بر مى‏دارد، دیگر جرقه‏ها برایم کارى نمى‏کنند و اگر مى‏خواهم به راه بیافتم باید هلم بدهند و ضربه‏ام بزنند و راهم بیندازند تا آن همه استعداد راکد نماند.
 آیه هاى سبز، ص 11




انتظار
استاد علی صفایی حائری

ما خود را از منتظران حساب کرده‏ایم و جاى حرفى باقى نگذاشته‏ایم؛ در حالى که حرف‏ها بسیار است و مى‏توانیم خود را دوباره ارزیابى کنیم. 
لااقل تا این قدر که اگر در متن عدالت و رفاه و حتى آزادى و آگاهى و عرفان نشستیم، آیا انتظارمان برآورده شده و دیگر مهدى را نمى‏خواهیم و انتظار قائم آل محمّد را نداریم؟ 
اگر مااز مهدى تااین مرحله انتظار داشته باشیم، دیگر انتظارى نخواهیم کشید و توقعى نخواهیم داشت.
مناسب است که با این حساب، نگاهى دیگر به انتظار داشته باشیم و مفهوم و حقیقت انتظار، ریشه‏ هاى انتظار، ادب انتظار و اثر انتظار را دوباره ارزیابى کنیم.

تو مى آیى، ص 11



استاد حمید مغربی (تحقیقى در مورد موسیقى)

موسیقی و معیارهای آن در اسلام 

چکیده 
موسیقی همچون هنر برخاسته از عمق درون آدمی و بلکه یک نیاز روحی است و مانند هر هنری می‌تواند مبتذل یا متعهد باشد. 
موسیقی علمی از یونان باستان وارد ایران شد که ارسطو آن را به عنوان شاخه‌ای از ریاضیات می‌دانست و فیلسوفان اسلامی نیز آن را پذیرفتند البته علاوه بر قواعد علمی، ذوق و عاطفه نیز در پیدایش آن دخالت دارد هنر نیز محسوب می‌شود موسیقی ترجمه واژه Music انگلیسی که در فارسی معادل آهنگ می‌باشد و غنا را خواندن با آهنگ می‌گویند که همان موسیقی آوازی است. موسیقی ترکیب (composition) الحان (ملودی) و الحان به نغمه‌ها (Note) و نت‌ها دارای ریتم (Rhytm) هماهنگ است. 
در قرآن واژه غنا به کار نرفته ولی آیاتی وجود دارد که در روایات یکی از مصداق‌های آن را «غنا» دانسته‌اند. لغویون غنا را «آواز خوش و طرب انگیز» دانسته‌اند و فقها آن را صدای لهوی مناسب مجالس اهل فسوق دانسته‌اند که حرام می‌باشد. بسیاری از علما تصریح کرده‌اند که غنا بر حسب معنای لغوی و در عرف از غنای حرام یعنی غنا در شرع وسیع‌تر است. 
از دقت در کتب فقهی فقها می‌توان سه دیدگاه را متوجه شد. 
الف- حرمت مطلق غنا 
ب- عدم حرمت غنا و حرمت آن بواسطه گناهان مقارن با آن 
ج- تفضیل میان غنای مبتذل و غیرآن 
که دیدگاه دوم و سوم در کاربرد عملی یکی می‌باشد. 
به طور کلی هر موسیقی و غنا چه ایرانی، غربی و غیرآن با ویژگی‌های زیر حرام است: 
1- موسیقی مبتذل و تحریک کننده جنسی 2- موسیقی مجالس رقص و گناه 3- موسیقی مجالس عیش و نوش 4- موسیقی موجب فساد 5- موسیقی محتوی اشعار باطل. 
در همه موارد فوق و موارد مشکوک این عرف عام است که تشخیص دهنده موسیقی و غنا می‌باشد. 
واژگان کلیدی: 
موسیقی - غنا - اسلام (شرع) - عرف عام - لهو ـ طرب


درآمد
 
 هنر برخاسته از فطرت زیبایی دوستی انسانهاست. در انسان گرایشی به جمال و زیبایی وجود دارد؛ چه به معنی زیبایی دوستی و چه به معنی زیبایی آفرینی که نامش «هنر» است و به معنی مطلق وجود دارد. 
در تعریف هنر دیدگاه‌های گوناگون مطرح شده است . افلاطون زیبایی را حقیقتی از عالم بالا می‌داند و تولستوی هنر را سرایت دادن و اشاعه عاطفه می‌داند و بعضی آنرا خلق زیبایی دانسته‌اند که تعریف مشترک و در عین حال جامع می‌توان گفت «هنر بیان زیبا و متعالی احساس، عاطفه و اندیشه انسانی است.» نمودهایی چون تناسب و توازن، خلاقیت، احساس، عاطفه و اندیشه به کار رفته است و بیشتر، کار دل است. هنر زبان خاص خود را دارد همچنان که فلسفه، ریاضی و... چنین است در این تعریف هنر، فقط وسیله‌ای نیست برای تعیین حقایق یا ابزاری برای فساد، هنر یک نیاز روحی و درونی و برخاسته از عمق درون آدمی است و همچنین هنر دارای پیام است.
دوران تاریخی و اجتماعی و سیاسی نقش مهم در تحولات هنر داشته است از آنجا که نقش ادیان الهی به ویژه اسلام در اصلاح انسان و جامعه است، سعی براین بوده پدیده هایی را که جهت باطل و منفی دارد، حرام اعلام کند و پدیده هایی را که از درون حرکت های مردمی مطابق نیازهای آنها بوده است ونیز دارای اشکالاتی هست، با تعیین ملاک‌ها و ضوابطی اصلاح نماید. 
 در دوران حاکمیت شاهان و درباریان منحرف بر مسلمانان، آنچه از موسیقی نمود داشته، آهنگها و تصنیف های نادرستی بوده است که برای بسیاری این گمان را به وجود آورده که موسیقی چیزی جز جنبه های منفی نیست، حال آنکه موسیقی مانند سایر هنر‌ها می تواند در خدمت علم، تربیت و کمال باشد، احساسات و عواطف انسانی را زنده نموده، رشد دهد.



تاریخچه مختصر موسیقی
 هنر به قضاوت تاریخ از آغاز پیدایش انسانهابا وی همراه بوده است باستان شناسان آثار هنری انسانهای اولیه را در غارهاتصریح کرده‌اند.
 هنر ترکیبی از خلاقیت، ابتکار، احساس، اندیشه پدیده‌ای جهانی و بشری است و توانمند ارتباط با همه انسانها از هر قوم و ملت میباشد در عصر حاضر آثار هنری هر ملتی مانند شعر، موسیقی، نقاشی، خوشنویسی، مجسمه سازی، معماری، گرافیک، سینما، تئاتر و.... نشان دهنده میزان رشد و چگونگی فرهنگ و تمدن آن ملت به شمار می‌رود.
 پیشرفت علم و فن آوری به هنر توانائیهای چشمگیری بخشید به ویژه در عرصه پیام رسانی نقش اصلی را دارد و در کمترین زمان،موثرترین زبان بیان را دارد. یکی از وجوه اعجاز قرآن زبان هنری آن است و ماندگاری آن از جهتی معلول همین قالب هنری آن است.
 شوپنهاور نخستین کسی بود که ادعا کرد همه هنرها می‌خواهند به مرحله موسیقی برسند . 
 انسان ابتدایی موسیقی را از طبیعت آموخت: صدای آبشار، ریزش باران، رعد و برق و وزش باد از میان برگها، آواز پرندگان، صدای امواج دریا و هزاران صدای دیگر. این صداها بزرگترین الهام بخش انسان برای ساختن و به وجود آوردن موسیقی بوده‌اند .
 خداجویی انسان از دیرباز موجب شده است که وی نیازی درونی برای پرستش موجودی برتر د رخود احساس نماید. این نیاز گاه به صورت پرستش عوامل طبیعت و به عنوان نمودی از خدا، مانند خورشید و ماه و ستاره و... و گاه به صورت پرستش عوامل طبیعی مثل آتشفشان، طوفان، زلزله و... به عنوان نمودهایی از خشم پروردگار بود، و از آنجا که ترسی را در دل انسان به وجود می آورد، آوازهایی به عنوان تمنا از درگاه خدا به وجود آورد که بتدریج به صورت سروده های مذهبی و آوازهای جمعی عبادی درآمد .
 موسیقی علمی از هشت قرن قبل از میلاد در یونان وجود داشت و قواعدی نیز برای آن پایه گذاری گردید. رومی‌ها که در تمدن وارث یونانی‌ها بودند، موسیقی را از آنان اقتباس کردند. پس از آنکه کشورهای غربی مسیحیت را طی چهار قرن اول میلادی پذیرفتند، همزمان موسیقی نیز با ترویج و توسعه سروده های مذهبی تکامل پیدا کرد .
 بعدها با تاثیر تمدن یونانی بر تمدن ایرانی، موسیقی در ایران رو به ترقی نهاد. بنابر نوشته مورخان تاریخ مثل هردوت و گزنفون، ایرانیان باستان برای مردگان و نیز در جنگها از نوعی آواز و موسیقی استفاده می کرده اند . جشن و سرود ملی ایرانیان همواره با سرود و موسیقی دسته جمعی همراه بوده که در دوره ساسانی درخشش فوق العاده ای داشته است. اعراب پیش از اسلام با موسیقی و سایر هنرهای زیبا آشنا نبودند و تنها در سرودن شعر و ساختن قطعات منظوم تبحر داشتند. آنان هنگامی که هنوز چادرنشین بودند، موسیقیشان محدود به آوازهایی بود که برای تهییج و تحریک شترها به کار می بردند و اصطلاحا به آن «حدی» می گفتند. ¬ 
 در هر حال اعراب دارای نوعی موسیقی بوده‌اند و تاریخ جنگهای پیامبر با مشرکین نشان می دهد که مشرکین قریش برای تحریک جنگجویان خود نوعی از موسیقی استفاده می کرده‌اند. 
 ابوالفرج اصفهانی در کتاب «الاغانی» خود، مسعودی در «مروج الذهب» و ابن خلدون در «مقدمه» تاریخ خود ورود موسیقی به دربارهای اموی و عباسی را از موسیقی ایران می دانند. ایرانیان تجربه طولانی در موسیقی داشته‌اند. در دوره ترجمه، موسیقی علمی از یونانی ترجمه شده، به تدریج موسیقی ایران و اعراب برمبنای علم موسیقی کاملتر گردید. 
 جالب است بدانیم پس از بعثت پیامبر اکرم (ص) موسیقی غنایی لهوی متداول بین استفاده کنندگان آن از پیشرفت باز ایستاد و سیرنزولی یافت و موسیقی جدیدی بدون اختلاط با فعل حرام رواج یافت. اما با روی کار آمدن امویان و سپس عباسیان، موسیقی غنایی لهوی بار دیگر با افعال حرام همراه شد و در مجالس بزم و میگساری و نیز اجتماع مردان و زنان فاسد رواج یافت.
 از آنجا که موسیقی احساسات را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد، دارای جنبه های منفی و مثبت است. البته گرایش به جنبه های منفی آن، جایگاه خود را در دربار شاهان و خلفا بیشتر باز کرد. در دوران بنی امیه، از زمان معاویه چهره مبتذل موسیقی شکل گرفت و کار به جایی رسید که ابن عباس به یزید پرخاش کرد و او را به خاطر اینکه پیوسته با زنان خواننده و نوازنده اوقات خود را می گذراند، نکوهش نمود. 
 ابونصر محمدبن فارابی، فیلسوف ایرانی خراسانی چندین کتاب در موسیقی علمی نوشته است؛ کتابهایی مثل «کلام فی الموسیقی» و «الموسیقی الکبیر». این سینا نیز دو رساله در مورد موسیقی نوشته که یکی به زبان عربی بوده و جزئی از کتاب شفا است، و دیگری رساله ای در «دانشنامه علایی» به زبان فارسی است.


زکریای رازی، ابوالفرج اصفهانی، محمد غزالی، خواجه نصیر طوسی عموما علم موسیقی را مورد بررسی قرار داده اند، بعدها صفی الدین ارموی موسیقی را به صورت نت درآورد. در واقع باید گفت که قرن سوم تا هفتم هجری پربارترین دوره موسیقی علمی در ایران به شمار می رود. 
 بعدها موسیقی در دوره صفویه و قاجاریه تحولاتی داشته است. در دوران جدید موسیقی سنتی ایرانی و عربی تاثیر فراوانی از موسیقی غربی پذیرفت. البته موسیقی کلاسیک و جدید غربی یکسره موسیقی مبتذل نیست، مانند سمفونی هایی که حاکی ازعمق عواطف انسانی می باشد.


موسیقی چیست؟ 
 موسیقی را با تعابیری نظیر علم صداها، یا صداهایی که دارای ریتم، ملودی یا آهنگ و ساخت هستند، تعریف کرده‌اند. موسیقی ترجمه واژه Mousike یونانی است که معادل آن در زبان انگلیسی Music است. در زبان فارسی واژه «آهنگ» برای آن به کار برده می شود.
 با تاسیس بیت‌الحکمه در زمان عباسیان و نهضت ترجمه واژه موسیقی راه یافته و جایگزین غنا عربی شده است . واژه موسیقی در آثار فارابی، ابن سینا، خوارزمی و رسایل اخوان‌الصفا آمده است. «الموسیقی معناه تالیف الالحان و اللغه یونانیه» تالیف همان ترکیب (composition) و الحان جمع لحن ملودی (Melody) می‌باشد و نیز «ان الموسیقی هی الغنا» که در عربی الغنا معادل موسیقی آوازی است. 
در عصر حاضر واژه موسیقی به معنای صدای ابزارهای موسیقی و غنا آواز همراه با موسیقی می‌باشد. بنابراین هر غنایی موسیقی هست ولی هر موسیقی غنا نیست. 
 در تعریف موسیقی یا آهنگ چنین آمده است: گروهی از نت(Note) نغمه های پی در پی با نظم معین و گاهی به گروهی از نتها که به منظور همگامی با حروف، الفاظ و کلمات یک شعر که برای بیان یک معنی و مقصود خاص بنابر قواعد جاری زبان ترکیب شده اند، اطلاق می گردد. ولی اکنون محققان واژه موسیقی را صدای ابزار و غنا را خواندن با آهنگ(خوانندگی) می‌گویند.ضرب یا ایقاع همان واژه ریتم Rhythm است.موسیقی را می توان ترکیب الحان (ملودی) و الحان به نغمه‌ها (نتها) و نتهای دارای ریتم یا هماهنگ دانست. 
 عنصر اصلی موسیقی، صوت و زیر و بم اصوات است که در اثر نسبتهای ریاضی پیدا می شود. از طرفی تمام قواعد موسیقی به گونه ای است که به ذوق و قریحه سازنده هم مربوط می شود و به همین جهت آن را هنر می نامند. 
 زبان عبارت از ترکیب حروف و کلمات و جمله ها، و موسیقی ترکیب اصوات و صداها است. محققان معتقدند زبان زیربنای هر موسیقی است. 
 آنچه مسلم است اینکه هنرهای زیبا (مانند موسیقی) نماینده ذوق و احساسات و روحیات ملت‌هاست. در این باره باید گفت که نه تنها طبیعت افراد فرق دارد، بلکه روحیات ملل مختلف نیز مختلف است. البته افراد ملت و گاه ملت‌ها آمال و آرزوهای مشترکی دارند. 
 ارسطو موسیقی را یکی از شعب ریاضی می دانست و فیلسوفان اسلامی نیز این فرمول را پذیرفتند، ولی از آنجا که همه قواعد موسیقی مانند ریاضی مسلم و تغییرناپذیر نیست و ذوق و قریحه سازنده و نوازنده هم در آن دخالت تام دارد، آن را هنر نیز محسوب می دارند. 
 نغمه نگاری، در آثار کندی در مورد موسیقی نغمه‌ها را با حروف ابجد از الف تا کاف نشان می‌داده است بعد‌ها فارابی موسیقی شناس ایرانی در کتاب موسیقی الکبیر و صفی الدین ارموی در اثر الادوار فی الموسیقی تکمیل کرده‌اند.
 نغمه نگاری کنونی تقلیدی از روش غربی است از اواخر دوران ناصرالدین شاه شروع شد اکنون در اروپا از حروف الفبا استفاده می‌شود.
نت‌های شهرت یافته عبارت است از: دو ر-می-فا-سول-لا سی- میباشد.
Do – Re – Mi – Fa – Sol – La – Si 
 با تکامل فیزیک وشناخت فرکانس زمینه تشخیص صدا به وجود آمد در موسیقی هم مانند فیزیک نت هااز روی فرکانس مشخص می‌کنند اما موسیقی دانان قدیم اسلامی و ایرانی نت‌ها را از روی جایگاه انها روی سیم (تار) مشخص می‌کردند.
 موسیقی با انگیزش احساس برروی انسان تاثیر می گذارد و هر احساسی یک نوع خاص از تفکر را به عنوان یکی از اجزای خود در بر دارد. البته نوع تفکر در هر احساس، با نوعی تفکر در احساسی دیگر متفاوت است. هر احساسی در نهایت موجب رضایت یا نارضایتی، خوشحالی یا ناراحتی است. متخصصان اعصاب از نظر بیولوژیکی احساس را عکس‌العملی برای تحریک سیستم اعصاب (سمپاتیک و پاراسمپاتیک) می دانند. 
 موسیقی خود به وجود آورنده و تحریک کننده احساسات و عواطف انسانی است؛ حال اگر پیدایش احساس و عاطفه همراه با درکی از موسیقی باشد، آن را هنر موسیقی شناسی و زیباشناسی می نامند. 
 موسیقی شناسان معتقدند که احساس باید برپایه تعقل و تفکر و معرفت باشد، و تنها موسیقی قادر است بر قلوب تاثیر بگذارد که از اعماق روحی هنرمند تراوش کرده باشد. 
 چایکوفسکی می گوید: «بلی من به زبان موسیقی سخن می گویم، برای اینکه همیشه چیزی برای گفتن دارم».


نگاهی به موسیقی ایرانی
 موسیقی ملی ایرانی که موسیقی علمی است و سهم عمده‌ای فارابی , ابن سینا , صفی الدین ارمُوِی و عبدالقادر مراغه‌ای داشته اند . بین موسیقی عملی ونظری درایران فاصله وشکافی نیست و
به دو نوع کلی تقسیم می شود: موسیقی سنتی و موسیقی تلفیق شده با موسیقی غربی؛ و موسیقی سنتی خود به سه بخش مجزا تقسیم می شود:
 1) «موسیقی اصیل» که گاه به آن «موسیقی ردیف» و «موسیقی هفت دستگاه» می گویند. این موسیقی شامل هفت دستگاه (شور، سه گاه، چهارگاه، همایون، پنجگاه، ماهور، نوا) است.
 این موسیقی با سازهای تار، سه تار، کمانچه و... نواخته می شود و ممکن است به شکل تک نوازی، همنوازی، تکخوانی، خواندن غزل یا بدون آن صورت گیرد. موسیقی اصیل ایرانی پیوند بسیار نزدیکی با شعر و ادبیات فارسی دارد. این موسیقی از نظر ارزش هنری به سه نوع تقسیم می شود: نوع عالی، نوع متوسط، نوع کوچه بازاری یا مطربی.
 مخاطبان نوع عالی، صاحبدلان و اهل فن بوده‌اند و گاه درباریان نیز تظاهر به آن می کرده‌اند. در سرودن این گونه موسیقی بیشتر از غزلیات عارفانه حافظ، سعدی، مولوی استفاده می شود. (مانند وزیری و صبا و...)
 مخاطبان نوع میانه یا متوسط، مخاطبان رادیو و تلویزیونی این آثار بوده‌اند که در آن بیشتر از غزلیات معمولی ساده و روان استفاده می شود. (مانند ایرج، قوامی، شجریان، سراج، ناظری)
 مخاطبان نوع سوم، مردم عامی و معمولی‌اند که در جشنها و عروسی‌ها آن را به کار می برند و بسیار ساده و گاه سطحی بوده است. (مانند روحبخش)
 2) «موسیقی بومی یا تقریبا محلی ایرانی»؛موسیقی محلی محدود‌تر از بومی است، این موسیقی مربوط به روستاها و ایلات و عشایر و قبایل است، مانند موسیقی های کردی، آذری، ترکمنی، لری، خراسانی و....این موسیقی براساس ذوق واستعداد افراد عامی وعادی است که وسیله تسکین آلام وکاهش فشارهای اجتماعی به شمارمی رفته یا آرزوها وعشق‌ها وناکامی‌ها وجلوهای گوناگون زندگانی های ساده وطبیعی را در خود متبلور کرده آنچنان مورد پسند واقع شده که سالها وقرن‌ها استمرا یافته است. که خود به دونوع موسیقی محلی داخلی وموسیقی محلی مرزی تقسیم می شود موسیقی بومی و محلی در قلمرو شاخه ای از فرهنگ وهنر قرار می گیرد که فولکور که معنای فرهنگ عامه و مجموعه افکار آداب ورسوم وسنت های قومی است می باشد ویژگی های موسیقی بومی،ساده وبی پیرایه و شفاهی بوده است.موسیقی بومی جویبار هایی بوده که به موسیقی اصیل ریخته است. 
 3) «موسیقی مذهبی»؛ همه دین‌ها و مذاهب د رجهان دارای موسیقی خاص خود هستند؛ به طوری که بسیاری از محققان دین را زادگاه اصلی موسیقی دانسته‌اند و نمونه بارز موسیقی مذهبی در ایران، در موسیقی عاشورایی و نوحه خوانی، موسیقی خانقاهی یا موسیقی عرفانی است. 
 4) «موسیقی تلفیقی» که خود بخشهای مختلفی دارد. در سده اخیر نوعی موسیقی تلفیقی پیدا شده است که خود نیاز به شناخت موسیقی غربی دارد، مانند موسیقی ارکستری، مارشهای نظامی، موزیک های متن فیلم. موسیقی مادون هم شکل گرفت که موسیقی لاله زاری می نامیده‌اند و در کاباره‌ها استفاده می شد. 
 با وجود اینکه در ایران باستان نوعی موسیقی ارکستری وجود داشته است، تلفیق مناسب و به جا می تواند عامل رشد باشد ولی افراط در آن و تقلیدی بودن آن می تواند خطری برای فرهنگ بومی و تقویت فرهنگ غربی در جامعه به شمار می آید.
 5) «موسیقی وارداتی» مانند موسیقی پاپ , جاز و موسیقی روز غرب گرایش به موسیقی غربی به دلیل عدم توجه به موسیقی اصیل ایرانی است.


نگاهی به موسیقی غربی
 موسیقی در غرب مانند تاریخ تحولات اجتماعی آن و نیز تحولات فرهنگی- فلسفی آن مراحلی را طی کرده است و به چند بخش تقسیم می شود:
 1) موسیقی قدیم: در دوران تمدن یونان و روم باستان که بیشتر جنبه تئوریک و نظری آن پیشرفت کرده بود.
 2) موسیقی قرون وسطا: در این دوران بیشتر موسیقی مذهبی و کلیسایی رشد یافته است و مایه های عرفانی و معنوی دارد و دارای جنبه های اشراقی است.
 3) موسیقی کلاسیک: این موسیقی در دوران جدید اروپا از قرن هفدهم به بعد پا به عرصه وجود نهاد و شخصیت هایی چون بتهوون و باخ از جمله آنهایند.
 4) موسیقی مدرن و معاصر: این موسیقی در دهه های اخیر نمود بیشتری یافته است. 
 موسیقی کلاسیک غرب از این جنبه قابل توجه است که پیوند بیشتری با موسیقی مذهبی دارد و بخشی از آن برانگیزاننده احساسات مثبت و روحانی است. همچنین این موسیقی وسیله رشد شخصیت فردی و جمعی و جنبه روحانی است.
 در قرن 19 میلادی موسیقی رمانتیک که دارای احساسات لطیف‌تر و محتوای مردمی‌تر داشت پیدا شد سپس موسیقی نئو کلاسیک شامل اپرا (گروه همخوان بهمراه آواز) باله (رقص) شکل گرفت. 
امروزه موسیقی الکترونیک امکانات بسیار وسیعی دارد و تنوع فراوانی را بوجود آورده است.
 موسیقی پاپ در قرن 20 میلادی (دهه 1960) که جهانی شد این موسیقی به علت تحرک زیاد و ریتمهای بسیار هیجان انگیز , مقبولیت شدید بویژه در میان جوانان پیدا کرد و حتی به فیلمها کشیده شد و به آنها جاذبه داد.
موسیقی جاز و موسیقی روز از تکثر بسیار برخوردار شده است ولی سطحی شده است.
 موسیقی های سمفونی از جمله موسیقی های کلاسیک است که احساسات درونی را بیان می نماید. بتهوون نخستین کسی بود که احساسات درونی خود را در سمفونی هایش ارائه نمود. بتهوون می گفت در سفونی خود هارمونی عالم را می شنوم و ترجمه می کنم.
 سمفونی چایکوفسکی داستان تراژدی زندگی انسان را بیان می کند که عمیقا احساس می کند به روشنی می اندیشد، با مصائب می ستیزد، به آینده روشن امید دارد و خوشی و سعادت را نه تنها برای خود، بلکه برای هموطنان خویش می طلبد. 
 بعدها موسیقی رمانتیک خیال پردازی را وسعت داده و احساسات لطیف‌تر و گویاتری را به وجود آورد. سمفونی ممکن است موزیکی باشد که انسان را به رقص و پایکوبی وادارد مانند سمفونی کارناوال ساخته شومان. در دوره معاصر عموما موسیقی های جاز تحریک کننده امیال دنیوی و شهوانی است.