نسیم

نسیم

نسیم
نسیم

نسیم

نسیم

احادیث و ایات قرانی (۲ ابان ۹۴)

مروری بر شب عاشورا


على بن حسین (ع) – حضرت زین العابدین، گفته است: مردى از آنان مرا پناه داد و پنهان ساخت و نیکو میهماندارى کرد. هر گاه پیش من مى‏آمد مى‏گریست و چون آهنگ رفتن مى‏کرد مى‏گریست. آن چنان که با خود مى‏گفتم اگر پیش کسى وفایى باشد پیش همین است. و چون جار زن ابن زیاد جار زد که هر کس على بن حسین را بیابد و او را بیاورد سیصد درم جایزه برایش نهاده‏ایم، به خدا سوگند در این هنگام پیش من آمد و در حالى که مى‏گریست دستهایم را به گردنم بست و مى‏گفت: سخت مى‏ترسم. و به خدا سوگند مرا همچنان دست بسته بیرون آورد و به آنان تسلیم کرد و سیصد درم را گرفت و من به درمها مى‏نگریستم.


طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدى (وفات 230 ه.ق)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، 1374ش. (ج 5، صفحه 109)





گزارش ساعت به ساعت از روز عاشورا با ترکیب اوقات شرعی کربلا با متن مقاتل.


طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی» واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی می شود 21 مهر سال 59 شمسی. تاریخ شمسی هم که مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و می شود با در آوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ حرفهای مقتل نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند. ما اوقات شرعی روز 21 مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر 3-+ دقیق اختلاف می تواند داشته باشد) را استخراج کرده ایم و روایات مقتل نگراها را با این ساعتها تنظیم کرده ایم.


 


5:47 اذان صبح


امام (ع) بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد. و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب... خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»


آن طرف نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.


 


حدود 6


امام حسین(ع) دستور داد تا اطراف خیمه ها خندق بکنند و آن را با خاربوته ها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند.


 


7:06 طلوع آفتاب


کمی بعد از طلوع آفتاب. امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبه روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبه ای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام (ع) نامه نوشته اند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجّار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکرده اند؟ آنها انکار کردند. امام نامه هایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام (ع) پرسید چرا حکم ابن زیاد را نمی پذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمی رهاند؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: «أَلَا وَإنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ: بَیْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه ... فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است. من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده. ذلت از ما دور است.» سخنرانی امام (ع) حدوداً نیم ساعت طول کشده است.


 


حدود 8


بعد از سخنرانی امام (ع) چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» (آقای قرآن خوانهای) کوفه بود (الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند.


بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حُر. فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند. بعید نیست که کسانی دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.


 


حدود 9


روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. اولین تیر را به سمت سپاه امام (ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره ای جز پذیرش آن نیست. آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمی دانیم . تعداد کشتگان تیر اندازی. با تعداد کشتگان حمله اول 50 نفر ذکر شده.)


 


حدود 10


بعد از تیراندازی ،«یسار»، غلام«زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.


 بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین (ع) حمله کرد؛ اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزه‌ها حمله را دفع کردند.


همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام‌(ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت بعد از عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد 500 تیر انداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیر باران و آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر 23 اسب لشکریان امام(ع) تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح آن نفرات را 50 نفر و این شهر آشوب 38 نفر ذکر کرده


 


اولین شهید، ابوالشعثا بود و 8 تیر انداخت که 5 نفر از دشمن را کشت. امام(ع) او را دعا کرد.


گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام(ع)حمله کنند زهیر و 10 نفر به آنها حمله کردند.


 


حدود 11

بعد از این حملات، امام‌(ع) دستور تک تک به میدان

رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زنده‌اند نگذارند کسی از بنی‌هاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند. ‌بعضی «در مقابل نگاه امام‌(ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش می‌توانستم وصیت‌های تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین(ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است». 

 یک بار هفت نفر از اصحاب امام‌(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد.


۱۲:۵۰ اذان ظهر


 حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشته‌اند امام(ع) خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی‌شود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمی‌شود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام(ع) از شهادت حبیب متاثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو می‌گذارم.»



 امام‌(ع) نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام‌(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟»


حدود ساعت ۱۳


 ۳۰ نفر از اصحاب امام(ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند.


 بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر پسر امام حسین(ع) بود. البته الفتوح عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خوانده است. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانه‌ای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعموهای من بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.»


 حدود ساعت ۱۴



 عاقبت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تنها ماندند. عباس(ع) اجازه میدان خواست اما امام او را مامور رساندن آب به خیمه ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس(ع) دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام(ع) برای دومین بار بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود «اکنون دیگر پشتم شکست.»


 حدود ساعت ۱۵ 


 امام(ع) به طرف خیمه‌ها برگشت تا خداحافظی بکند. همچنین پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنه‌اش نکنند. وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره اش علی اصغر را به میدان برد تا او را سیراب کند که به تیر حرمله کشته شد.



 امام(ع) به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان می‌شد. بعضی تیر می‌انداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب می‌کردند. شمر و ده نفر به مقابله امام(ع) آمدند. بعد از شهادت امام(ع)، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد.



در مقاتل نوشته اند زمانی که امام(ع) در آستانه شهادت بود اما کسی جرات نمی‌کرد به سمت ایشان برود اهل حرم از صدای اسب ایشان ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن (ع) دوید و به طرف مقتل امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!»


۱۶:۰۶ اذان عصر


وقت شهادت امام(ع) را وقت نماز عصر گفته‌اند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایع‌نگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: پیش از آن که حسین کشته شود شنیدم که می‌گفت «به خدا پس از من کس را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم آرد.»


گوید: آن‌گاه شمر میان کسان بانگ زد که «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، بکشیدش!» گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در قلب امام(ع) فرو برد ...»


 حدود ساعت ۱۷ 


 بعد از شهادت امام(ع)، عده‌ای لباس‌های آن حضرت را غارت کردند که نوشته اند تمام این افراد بعدها به مرض‌های لاعلاج دچار شدند.

 غارت عمومی اموال امام حسین(ع) و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبانی برای خیمه‌ها گذاشت.



 یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بن‌مطاع بعد از شهادت امام به کربلا رسید و برای دفاع از حرم امام جنگید تا شهید شد.



 نزدیک غروب آفتاب است . سر امام را جدا می‌کنند و به خولی می‌دهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببر.





سلام دوستان 

پیامبرگرامی اکرم (ص):

از جمله بندگان آن کس پیش خدا محبوبتر است که براى بندگان خدا سودمندتر است.

 أحبّ عباد اللَّه إلى اللَّه أنفعهم لعباده.



عن حسین بن علی علیه السّلام : النّاسُ عَبیدُالدُّنْیا ، وَالدّینُ لَعِبٌ عَلی الْسِنَتِهِمْ ، یَحُوطُونَهُ ما دارَتْ بِهِ مَعائِشَهُمْ ، فَا ذا مُحِصُّوا بِالْبَلا قَلَّ الدَّیّانُونَ . 


ترجمه 


فرمود : افراد جامعه بنده و تابع دنیا هستند و مذهب ، بازیچه زبانشان گردیده است و برای ا مرار معاش خود ، دین را محور قرار داده اند - و سنگ اسلام را به سینه می زنند - . پس اگر بلائی همانند خطر - مقام و ریاست ، جان ، مال ، فرزند و موقعیّت ، . . . - انسان را تهدید کند ، خواهی دید که دین داران واقعی کمیاب خواهند شد .






زیارت عاشورا،مصداقی از آیات ۵۶و۵۷سوره احزاب است.


امروز عاشورای حسین (ع) است.یکبار دیگر ایات 56و57 را مرور می کنیم:


إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا ﴿۵۶﴾


خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود مى‏فرستند اى کسانى که ایمان آورده‏اید بر او درود فرستید و به فرمانش بخوبى گردن نهید (۵۶) 



إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا ﴿۵۷﴾ 


بى‏گمان کسانى که خدا و پیامبر او را آزار مى‏رسانند خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابى خفت‏آور آماده ساخته است (۵۷) 


ابتدا سلام وصلوات بر پیامبر و آلش و تسلیم شدن و سپس لعن کسانی که با آزار خدا ورسول،مورد لعن خدا در دنیا و اخرت قرار گرفتند.


امروز روز زیارت عاشورا خواندن است.چه جالب !زیارت عاشورا را بعد از این ایات خواندن حال دیگری دارد. اصلا زیارت عاشورا هم مصداقی 


از این ایات است


اول سلام میدهیم:



*- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خِیَرَةَ اللَّهِ و َابْنَ خِیَرَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ و َابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ 


سلام بر تو اى ابا عبداللّه سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى برگزیده خدا و فرزند برگزیده اش سلام بر تو اى فرزند امیر مؤ منان و فرزند آقاى اوصیاء 



سپس در فراز بعد میخوانیم:


*- و َجَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصیبَتُکَ فِى السَّمواتِ عَلى جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ 


و گران و عظیم گشت مصیبت تو در آسمانها بر همه اهل آسمانها پس خدا لعنت کند مردمى را که ریختند شالوده ستم و بیدادگرى را بر شما خاندان 



*- وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ و َاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتى رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فیها 


و خدا لعنت کند مردمى را که کنار زدند شما را از مقام مخصوصتان و دور کردند شما را از آن مرتبه هائى که خداوند آن رتبه ها را به شما داده بود 



*- و َلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ 


و خدا لعنت کند مردمى که شما را کشتند (قتل ،مصداقی کامل از ازار ) 



*- یا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلى اللَّهِ وَ اِلى رَسُولِهِ وَ اِلى امیرِالْمُؤْمِنینَ وَ اِلى فاطِمَةَ وَ اِلَى الْحَسَنِ 


اى اباعبداللّه من تقرب جویم به درگاه خدا و پیشگاه رسولش و امیرالمؤ منین و فاطمه و حسن 



*- وَ اِلَیْکَ بِمُوالاتِکَ وَ بِالْبَراَّئَةِ (مِمَّنْ قاتَلَکَ وَ نَصَبَ لَکَ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرائَةِ مِمَّنْ اَسَّسَ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِعَلَیْکُمْ وَ اَبْرَءُ اِلَى اللّهِ وَ اِلى رَسُولِهِ) 


مِمَّنْ اَسَسَّ اَساسَ ذلِکَ وَ بَنى عَلَیْهِ بُنْیانَهُ وَ جَرى فى ظُلْمِهِ وَ جَوْرِهِ عَلَیْکُمْ وَ على اَشْیاعِکُمْ


و شما بوسیله دوستى تو و بوسیله بیزارى از کسى که با تو مقاتله کرد و جنگ با تو را برپا آرد و به بیزارى جستن از کسى که شالوده ستم و ظلم 


بر شما را ریخت و بیزارى جویم بسوى خدا و بسوى رسولش از کسى که پى ریزى کرد شالوده این کار را و پایه گذارى کرد بر آن بنیانش را و دنبال کرد


ستم و ظلمش را بر شما و بر پیروان شما 




*- بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ اَتَقَرَّبُ اِلَى اللَّهِ ثُمَّ اِلَیْکُمْ بِمُوالاتِکُمْ وَ مُوالاةِ وَلِیِّکُمْ 


بیزارى جویم بدرگاه خدا و به پیشگاه شما از ایشان و تقرب جویم بسوى خدا سپس بشما بوسیله دوستیتان و دوستى دوستان شما 



*- وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَعْداَّئِکُمْ وَ النّاصِبینَ لَکُمُ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ 


و به بیزارى از دشمنانتان و برپا کنندگان (و آتش افروزان ) جنگ با شما و به بیزارى از یاران و پیروانشان 



پس در انتها مى گوئى صد مرتبه : 



*- اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ 


خدایا لعنت کن نخستین ستمگرى را که بزور گرفت حق محمد و آل محمد را و آخرین کسى که او را در این زور و ستم پیروى کرد.لینک




خاتمه قمه زنی در یک شهر با یک استدلال قرآنی


حجت الاسلام قرائتی در خاطره ای که مجله مبلغان، در شماره 39 فروردین 1382،منتشر شده است، از استدلال قرآنی جالبی که برای متقاعد کردن مردم یکی از شهرهای کشور برای خاتمه دادن به قمه زنی اینگونه سخن می گوید: در یکی از شهرها با وجود توصیه های مبلغین بزرگوار مبنی بر پرهیز از قمه‎زنی، مردم به خاطر اعتقادات خود دست ‏برنمی‏ داشتند. به ما گفتند به آنجا برویم و آنها را از این کار باز داریم . ایام ماه محرم بود و چون اعلام کرده بودند فلانی می ‏آید و مردم ما را در تلویزیون دیده بودند، در مسجد جمع شدند.

وقتی وارد شدم گفتند: آقای قرائتی آمده ‏ای برای قمه‎زنی بگویی. گفتم: شغل من چیست؟ گفتند: تو معلم قرآن هستی. گفتم: به عنوان معلم قرآن قبولم دارید؟ گفتند: بله قبولت داریم ولی حرف قمه نزنی، فقط قرآن بگو . من روی تخته نوشتم: «بسم الله الرحمن الرحیم - یا ایها الذین آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا» «ای کسانی که ایمان آورده ‏اید! "راعنا" نگویید، بلکه بگویید: "انظرنا".» و بعد توضیح دادم که: «یا ایها الذین آمنوا» یعنی: ای مؤمنین . «لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا» یعنی: راعنا نگویید بلکه انظرنا بگویید. راعنا نگویید یعنی چه؟ این قصه‏ ای دارد و قصه‏ اش این است که: پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در حال سخنرانی بود، یک نفر از پای سخنرانی گفت: راعنا، یعنی مراعات ما را هم بکن . یعنی آرام‎تر صحبت کن یا به این طرف و آن طرف نگاه کن .

این کلمه راعنا مثل کوکو است که هم می‏ شود آن را با سیب زمینی درست کرد و هم با سبزی. «راعنا» را هم می ‏شود از ریشه «رعی‏» گرفت و هم از ریشه «رعن‏». اگر از «رعی‏» گرفته شود به معنای «مراعات ما را بکن‏» است، ولی اگر از ریشه «رعن‏» گرفته شود، رعونت ‏به معنای خر کردن است و «راعنا» یعنی «خرمان کن.»

وقتی که مسلمانان می‏ گفتند «راعنا» هدفشان مقدس بود و معنای «مراعاتمان کن‏» را اراده می ‏کردند، ولی یهودی‎ها از این کلمه استفاده کرده و گفتند: مسلمان‎ها به پیغمبرشان می‏ گویند خرمان کن. در اینجا آیه نازل شد که: «یا ایها الذین آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا»؛ «ای کسانی که ایمان آورده ‏اید، "راعنا" نگویید بلکه "انظرنا" بگویید.» یعنی کلمه‏ ای را که دشمن از آن سوء استفاده می‏ کند به کار نبرید .

بعد از این که این آیه را تفسیر کردم، گفتم: شما که قمه می ‏زنید هدفتان مقدس است و به عشق امام حسین علیه السلام این کار را می‏ کنید، ولی تلویزیون کشورهای اروپایی این کار شما را دوازده مرتبه نشان داده و گفته است که شیعه ‏ها دچار مرض خودآزاری هستند. دشمن از این کار شما چنین سوء استفاده می‏ کند . این کار امروز شما مثل همان «راعنا» گفتن مسلمانان صدر اسلام است که دشمن از آن سوء استفاده می‏کرد و قرآن کریم با آیه مورد بحث‏ به مسلمانان آن روز و امروز هشدار می ‏دهد که از هر کاری که دشمن از آن سوء استفاده می‏کند پرهیز کنید. پس چون امروز دشمنان از قمه ‏زنی شما سوء استفاده می‏ کنند، شما دیگر قمه نزنید. گفتند: حالا فهمیدیم و دیگر قمه نمی ‏زنیم .

پس از این جلسه به تهران رفتیم و آن سال در آن شهر جز چند نفر کسی قمه نزد .




سم الله الرحمن الرحیم
اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد
پرودگارا! مرا به آیین محمد و آل اطهارش زنده بدار و گاه رحلت هم به آن آیین بمیران.
حیات جاودانه‏
چگونه زندگی خود را با زندگی ائمه معصوم علیهم‏السلام پیوند زنیم تا جاودانه شود؟
ابتدا لازم است هدف از بعثت انبیاء و نقش هدایتگرانه آن‏ها، به صورت تفصیلی بیان گردد و سپس ابهام‏هایی که از عدم شناخت کامل از معصوم علیه‏السلام برای انسان‏ها به وجود می‏آید را پاسخ داده و در پایان، راه کارهای مناسب، جهت استفاده از مشی علمی و هدایت‏های گفتاری ائمه معصوم علیه‏السلام در سراسر زندگی فردی و اجتماعی خویش را ارائه گردد:
برداشت آگاهانه‏
دستورات الهی، باید به واسطه وحی در اختیار پیامبر قرار گیرد و کلام خدا به خوبی درک شود و بدون کاستی به مردم عرضه گردد. سپس در مقام تفسیر و تبیین، تداوم بخش کلام وحی باشند.
برای این که وحی الهی، بدون کم و کاستی به مردم برسد، واسطه‏ وحی، باید ویژگی‏های ذاتی خاصی را دارا باشد.
این امتیاز فقط در نفس قدسیه محمدیه تحقق یافته است. او تنها موجودی است که نزدیک‏ترین موجود به وجود مطلق است و توان ارتباط مستقیم با منبع وحی را دارد.
این دید نسبت به ائمه معصوم علیهم‏السلام که مفسران وحی هستند، با اندکی تنزل قابل تصور است، چرا که دریافت و درک واقعی کلام الهی، فقط از موجوداتی برمی‏آید که نزدیک‏ترین موجودات به خداوند هستند.
شخصیت‏هایی که اسوه و مقتدا و پیشوای عملی انسان‏ها هستند، گفتار و کردارشان حجت و هدایت است؛ به این معنا که تمامی ابعاد زندگی آن‏ها قابل تقلید و الگوبرداری و راهنمایی برای یک زندگی خداپسندانه است.
نمی‏توان موجودی را اسوه قرار داد که افق وجودی او به اندازه‏ای با انسان فاصله دارد که حتی تصور صحیح و واقعی آن غیر مقدور است.
عدم هماهنگی در شرایط و خصوصیات ذاتی، عملاً یک موجود را از دایره تقلید و الگو برداری خارج نموده، امکان ارتباط را نیز منتفی خواهد ساخت.لینک


چرا خدواند در سورة بلد فرموده است: انسان را برای رنج دیدن آفریده است؟
خداوند در سورة بلد آیه ی 4 می فرماید:«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ؛ که ما انسان را در رنج آفریدیم»(و زندگی او مملو از رنج ها است)
«کبد» بر وزن«فَرَس» به معنای«سختی» و بر وزن«کَتْف» به معنای جگر و درد جگر سیاه است. همچنین«کُباد» به معنی درد جگر است. و بیش از یکبار در قرآن نیامده است.
«کبد السماء» که در وسط آسمان است به «کبد انسان» که در وسط بدن قرار دارد تشبیه شده است.[1] مراد از «کبد؛ سختی» در آیة، این است که انسان را در رنج و تعب آفریدیم، زندگی او پر از مشقت و رنج است و همین رنج و تعب است که او را به کمال و ترقی سوق می دهد. اگر انسان در مشقت و سختی نبود برای از بین بردن آن تلاش نمیکرد و اگر تلاش نمی کرد،‌ ابواب اسرار کائنات به رویش گشوده نمی شد:«یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ؛[2] ای انسان ! تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت می روی و او را ملاقات خواهی کرد.»
انسان از یک طرف دارای بُعد روحانی و از طرف دیگر دارای بعد جسمانی است. آنچه از این دو بقاء و جاویدان است؛ روح الهی انسان می باشد. روح انسان، چند صباحی در این دنیا با جسم، همراه می شود جسم نیز و به سبب مادی بودن و تعلقات او؛ با دنیا دارای اثرات و توابع است. لذا زندگی روح با جسم در این دنیا، همراه مشقّت و رنج است. تا در آزمایش الهی سر بلند بیرون آیند: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛[3]خداوند مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدامیک از شما بهتر عمل می کند.»
از اینکه قرآن می فرماید: ما انسان را در رنج آفریدیم.» در بیان هدف از خلقت انسان است. چون هدف از خلقت انسان در آیات دیگر؛ آزمایش بندگان[4]، عبادت[5]، آگاهی از قدرت خداوند.[6] رسیدن به رحمت الهیه و .... معرفی شده است. آنچه آیه فوق در بیان آن است، این است که انسان با وجود جسم خاکی، از لحظه ای که نطفه او در قرار گاه رحم واقع می شود، مراحل زیادی از مشکلات و درد و رنج ها را طی می کند تا متولد شود و بعد از تولد و دوران طفولیت و سپس جوانی و پیری مواجه با انواع مشقّت ها و رنج هاست، حتی کسانی که زندگی مرفه دارند؛ نیز دارای رنج است زمانی که انسان از درد و رنج و خستگی نجات پیدا می کند: که روح الهی از جسم جدا گردد و به لقاء دوست ملحق شود.[7]

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج 27، ص 10.
2. تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ذیل آیه 4 سوره بلد.
3. تفسیر مجمع البیان، طبرسی، ذیل آیه 4 سوره بلد.



من یڪــــــ آریایی ام؛ 
 اهورامزدای من" اللّٰہ "است،
از تبار ڪوروشم ، ولی شاهم" حسین بن علی (ع) "ست،
از دیار آرشم ، ولی ڪماندار من" مسلم بن عقیل" است،
امپراطوری ام هخامنشی ست ، ولی جغرافیای من" بین الحرمین" است،
شاه عباس را دوست دارم ، ولی شاه من "عباس بن علی "ست ،
آری من ایرانی ام عاشق ڪاوه ، مدیون نادرشاه ، ولی پیامبرم "محمدبن عبدالله(ص)"است،
قدمت ڪشورم از ماورای تاریخ است وبه قدمت آن مینازم
 زیبایی های تاریخ ڪشورم را دوست دارم ، ولی تمام زیبایی های دنیا را در ڪلام" مولایم حیدرڪرار" میبینم ، 
آری... آری... من یڪــــــــ ایرانی ام...
و متنفرم از ڪسانی ک به اسم تاریخ ڪشورم ;
به اعتقاداتم ضربه میزنند...
من یڪـــــــــ آریایی شیعه ام



بنام خدا
۱-یزید که پس از مرگ معاویه و برخلاف صلح نامه امام حسن و معاویه،به خلافت رسیده بود،برخلاف توصیه پدرش بر بیعت گرفتن از امام حسین اصرار کرد.

۲-امام حسین که خلافت یزید را باطل و برخلاف صلح نامه دید، بیعت با او را جایز نمیدانست.لذا در پاسخ حاکم مدینه که از جانب یزید، امام را به بیعت اجباری فرا میخواند،هجرت از مدینه را بر نفی عقیده خویش و بیعت با یزید ترجیح داد.

۳-در مکه هم امام پس از اطلاع یافتن از نقشه ترورشان به جهت حفظ حرمت بیت الله الحرام و نیز پاسخ مثبت به دعوت شمار زیادی از کوفیان،مکه را به سمت کوفه ترک کرد.

۴-پس از سد کردن راه کاروان امام توسط حر ،امام فرمودند به دعوت کوفیان آمده ام.حتی تقاضای برگشت به مدینه را مطرح کردند که با پاسخ منفی مواجه شد.

۵-در شب عاشورا و پس از حمله نخست سپاه عمر سعد،امام آن شب را جهت نماز و قرآن،مهلت خواستند.در روز عاشورا هم ایشان به یاران خود فرمودند که ما آغاز کننده جنگ نیستیم و پس از حمله سپاه عبیداله،جهاد دفاعی عزتمندانه و انسانی خود رابه برگ زرین و نقطه عطفی در تحولات جهان اسلام تبدیل نمودند.

تشخیص درست حق و باطل و استقامت بر عقیده،و نهایتا روش درست ابراز و حمایت از حق،راز ماندگاری حرکت امام حسین ع بوده است.



دلم میخواهد از غمها بمیرم
 
ز سوز داغ عاشورا بمیرم

کنار گودی مقتل نشینم 

شوم هم ناله با زهرا بمیرم 

یابن الحسن کجایی 

مردم از این جدایی 

قطعه ای بسیار دلنشین و حزین با صدای استاد حاج محمدرضا غلامرضازاده 

التماس دعا در شام غریبان 

جهت رفع گرفتاریها و ادای دیون وشفای بیماران صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمدوعجل فرجهم وفرجنا بهم اجمعین واغثنا بحقهم یا ارحم الراحمین .



«حر بن یزید ریاحى» اولین کسى بود که آب را به روى « امام حسین» بست و اولین کسى شد که خونش را براى «او» داد...
"عمر سعد" ، اولین کسى بود که به «امام» ﻧﺎﻣﻪ نوشت و دعوتش کرد براى آنکه رهبرشان شود و اولین کسى شد که تیر را به سمت او پرتاب کرد...
و "شمرى" که سر «امام حسین» (علیه السلام) را برید، همان جانباز جنگ صفین بود که تا مرز شهادت پیش رفت...

چه کسى مى داند آخر کارش به کجا مى رسد!؟

دنیا دار ابتلاست.
با هر امتحانى،
چهره اى از ما آشکار مى شود،
چهره اى که گاهى خودمان را شگفت زده میکند...!

چطور مى شود در این دنیا بر کسى خرده گرفت و خود را ندید!؟

مى گویند «خداوند» داستان ابلیس را تعریف کرد تا بدانى نمى شود به «عبادتت» ، به «تقرّبت» ، به «جایگاهت» اطمینان کنى.
هیچ تعهدى براى آنکه «تو» همان که هستى، بمانى، نیست ...!
خدایا ما را کمتر از آنی به خودمان وا مگذار . 

{ اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً }


کاش سهراب اینگونه میگفت:
آب را گل نکنید
شاید از دور علمدار حسین (ع)
مشک طفلان بر دوش،
زخم و خون بر اندام،
میرسد تا که از این آب روان،
پر کند مشک تهی،
ببرد جرعه آبی برساند به حرم،
تا علی اصغر (ع) بی شیر رباب (س)
نفسش تازه شود و بخوابد آرام... 
آب را گل نکنید
تا که شرمنده نگردد عباس (ع)
تا که پژمرده نگردد گل یاس.





نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد