نسیم

نسیم

نسیم
نسیم

نسیم

نسیم

دعای احتجاب

متن دعای(حِرز) احتجاب چنین است:


«احْتَجَبْتُ‏ بِنُورِ وَجْهِ اللَّهِ الْقَدِیمِ الْکَامِلِ وَ تَحَصَّنْتُ بِحِصْنِ اللَّهِ الْقَوِیِّ الشَّامِلِ وَ رَمَیْتُ مَنْ بَغَى عَلَیَّ بِسَهْمِ اللَّهِ وَ سَیْفِهِ الْقَاتِلِ اللَّهُمَّ یَا غَالِباً عَلَى أَمْرِهِ وَ یَا قَائِماً فَوْقَ خَلْقِهِ وَ یَا حَائِلًا بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ حُلْ بَیْنِی وَ بَیْنَ الشَّیْطَانِ وَ نَزْغِهِ وَ بَیْنَ مَا لَا طَاقَةَ لِی بِهِ مِنْ أَحَدٍ مِنْ عِبَادِکَ کُفَّ عَنِّی أَلْسِنَتَهُمْ وَ اغْلُلْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَرْجُلَهُمْ وَ اجْعَلْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ سَدّاً مِنْ نُورِ عَظَمَتِکَ وَ حِجَاباً مِنْ قُدْرَتِکَ وَ جُنْداً مِنْ‏ سُلْطَانِکَ إِنَّکَ حَیٌّ قَادِرٌ اللَّهُمَّ اغْشُ عَنِّی أَبْصَارَ النَّاظِرِینَ حَتَّى أَرُدَّ الْمَوَارِدَ وَ اغْشُ عَنِّی أَبْصَارَ النُّورِ وَ أَبْصَارَ الظُّلْمَةِ حَتَّى لَا أُبَالِیَ عَنْ أَبْصَارِهِمْ‏ "یَکادُ سَنا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ"[1] "بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ کهیعص"[2]‏ "بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ حم عسق‏"[3] "کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ"‏[4] "هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ"‏[5] "یَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ کاظِمِینَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ"[6]‏ "عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْکُنَّسِ وَ اللَّیْلِ إِذا عَسْعَسَ وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ"[7]‏ "ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ"[8]‏ شَاهَتِ الْوُجُوهُ شَاهَتِ الْوُجُوهُ شَاهَتِ الْوُجُوهُ وَ عَمِیَتِ الْأَبْصَارُ وَ کَلَّتِ الْأَلْسُنُ اللَّهُمَّ اجْعَلْ خَیْرَهُمْ بَیْنَ عَیْنَیْهِمْ وَ شَرَّهُمْ تَحْتَ قَدَمَیْهِمْ وَ خَاتَمَ سُلَیْمَانَ بَیْنَ أَکْتَافِهِمْ‏ "فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ"[9]‏ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِینَ».[10]
ترجمه: پنهان شدم به‌وسیله نور خداوندی که قدیم و کامل است و حصار کشیده و سنگر ساختم به‌وسیله دیوارهای خداوندی که قوی بوده و شامل همه چیز است. کسی که با من دشمنی کرد را با تیر الهی هدف قرار داده و با شمشیر خدایی بر او یورش بردم. خدایا! ای کسی که بر امور دشمن من غالب هستی! و ای کسی که بر امور مخلوقات خود مسلطی! ای کسی که بین مرد و قلبش فاصله و مانع هستی! بین من و شیطان و فتنه او مانع شو. و مانع شو میان من و آنچه که طاقت آن‌را از هیچ‌یک از بندگانت ندارم. خدایا! زبان آنها را از من باز دار، دست و پای آنها را به زنجیر بکش و میان من و آنها مانعی از نور عظمت خود و حجابی از قدرت خود و سپاهی از سلطنت خود قرار ده. همانا تو زنده و قدرتمند هستی. خدایا! چشم‌های بینندگان را از من بپوشان تا این‌که از امور و مشکلات رهایی یابم، و بپوشان از دیدگان نور و ظلمت آنها تا این‌که دیدگانشان نسبت به من بی‌اعتنا باشد (ظاهراً مقصود این است که؛ بین من و برخی مردم مانعی ایجاد کن تا از مکر و حیله آنها در امان باشم). نزدیک است درخشندگى برقش دیده‌ها را کور کند. خدا شب و روز را [دگرگون و] جابجا می‌کند مسلماً در این دگرگونى و جابجایى عبرتى براى صاحبان بصیرت است. به نام خدا که رحمتش بى‏اندازه است و مهربانى‏اش همیشگى. کهیعص، به نام خدا که رحمتش بى‏اندازه است و مهربانى‏اش همیشگى. حم، عسق». مانند آبى است که آن‌را از آسمان نازل کنیم، پس گیاه زمین به وسیله آن [به طور انبوه و در هم پیچیده‏] بروید، [و طراوت و سرسبزى شگفت‏انگیزى پدید آورد] آن گاه [در مدتى کوتاه‏] خشک و ریز ریز شود که بادها آن‌را به هر سو پراکنده کنند. او خدایى است که معبودى جز او نیست، داناى آشکار و نهان است، و او رحمان و رحیم است!. از آن روز نزدیک، آن‌گاه که [از شدت ترس‏] جان‏ها به گلوگاه رسد، در حالى‌که همه وجودشان پر از غم و اندوه است. براى ستمکاران هیچ دوست مهربانى و شفیعى که شفاعتش پذیرفته شود، وجود ندارد! [در چنین موقعیت و زمانى است که‏] هر کس هر عملى را [از خیر و شر] حاضر کرده است، بداند. پس سوگند به ستارگانى که باز مى‏گردند، ستارگانى که به سرعت مى‏روند و پنهان مى‏شوند، و سوگند به شب هنگامى که [روى مى‏آورد، و زمانى که‏] مى‏رود، و سوگند به صبح هنگامى که مى‏دمد [و با گستردن نورش تاریکى را مى‏زداید]. صاد، سوگند به قرآن که مشتمل بر ذکر [حقایق، معارف، مطالب اخلاقى و اجتماعى و احکام حلال و حرام‏] است. [این‌که قرآن را نمى‏پذیرند، براى این نیست که زمینه‏اى براى پذیرش آن وجود ندارد] بلکه کافران [غرق‏] در تکبّر [و سرکشى و عداوت‏] و دشمنى‏اند. زشت باد چهره‌ها، زشت باد چهره‌ها، زشت باد چهره‌ها، کور باد چشم‌ها، سنگین باد زبان‌هایشان. خدایا! خیرشان را در میان چشم‌هایشان قرار ده و شر آنها را در زیر پایشان بگذار. مُهر زد سلیمان بین کتف‌هایشان، پس به زودى خدا شرّ آنان را [به کشته شدن یا آوارگى از خانه و کاشانه‏] دفع خواهد کرد و او شنوا و داناست و درود خداوند بر محمد(ص) و آل محمد.

زیارت آل یس

زیارت آل یس


سَلامٌ عَلى آلِ یسَّ اَلسَّلا مُ عَلَیْکَ یا داعِىَ اللَّهِ وَ رَبّانِىَّ آیاتِهِ

سلام بر آل یاسین سلام بر تو اى دعوت کننده به خدا و عارف به آیاتش

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بابَ اللَّهِ و َدَیّانَ دینِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ اللَّهِ

سلام بر تو اى واسطه خدا و سرپرست دین او، سلام بر تو اى خلیفه خدا

وَ ناصِرَ حَقِّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللَّهِ وَ دَلیلَ اِرادَتِهِ

و یاور حق او، سلام بر تو اى حجت خدا و راهنماى اراده‌اش،

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا تالِىَ کِتابِ اللَّهِ وَتَرْجُمانَهُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ فى آناءِ لَیْلِکَ وَاَطْرافِ نَهارِکَ

سلام بر تو اى تلاوت کننده کتاب خدا و تفسیر کننده آیات او، سلام بر تو در تمام آنات و دقایق شب و سرتاسر روز

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّةَ اللَّهِ فى اَرْضِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا میثاقَ

سلام بر تو اى بجاى مانده از طرف خدا در روى زمین، سلام بر تو اى پیمان محکم

اللَّهِ الَّذى اَخَذَهُ وَ وَکَّدَهُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَعْدَ اللَّهِ الَّذى ضَمِنَهُ

خدا که از مردم گرفت و سخت محکمش کرد، سلام بر تو اى وعده خدا که تضمینش کرده

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصوُبُ وَالْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَالْغَوْثُ

سلام بر تو اى پرچم برافراشته و دانش ریزان و فریادرس خلق

وَالرَّحْمَةُ الْواسِعَةُ وَعْداً غَیْرَ مَکْذوُبٍ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تَقوُمُ

و رحمت وسیع حق، و آن وعده‌اى که دروغ نشود. سلام بر تو هنگامى که بپا مى‌ایستى

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تَقْعُدُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تَقْرَءُ و َتُبَیِّنُ

سلام بر تو هنگامى که مى‌نشینى، سلام بر تو هنگامى که (فرامین حق را) مى‌خوانى و تفسیر مى‌کنى

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تُصَلّى وَتَقْنُتُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تَرْکَعُ وَ تَسْجُدُ

سلام بر تو هنگامى که نماز مى‌خوانى و قنوت می‌گیری، سلام بر تو هنگامى که رکوع و سجده بجاى آورى

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تُهَلِّلُ وَ تُکَبِّرُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تَحْمَدُ

سلام بر تو هنگامى که "لا اله الا اللّه" و "اللّه اکبر" گویى. سلام بر تو هنگامى که خدا را ستایش کنى

و َتَسْتَغْفِرُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تُصْبِحُ وَ تُمْسى اَلسَّلامُ عَلَیْکَ فِى

و از او آمرزش خواهى. سلام بر تو هنگامى که بامداد کنى و شام کنى، سلام بر تو در

اللَّیْلِ اِذا یَغْشى وَالنَّهارِ اِذا تَجَلّى اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الاِْمامُ الْمَاْموُنُ

شب هنگامى که تاریکیش فرا گیرد و در روز هنگامى که پرده برگیرد، سلام بر تو اى امام امین

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَاْموُلُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ بِجَوامِعِ

سلام بر تو اى مقدم (بر همه خلق و) مورد آرزو(ى آنان)، سلام بر تو به همه

السَّلامِ اُشْهِدُکَ یا مَوْلاىَ اَ نّى اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا

سلام‌ها. گواه گیرم تو را اى مولا و سرور من که من گواهى دهم به این که معبودى نیست جز خداى یگانه

شَریکَ لَهُ وَاَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ لا حَبیبَ اِلاّ هُوَ وَاَهْلُهُ

که شریک ندارد و نیز (گواهى دهم که) محمد بنده و رسول او است و محبوبى نیست جز او و خاندانش

وَ اُشْهِدُکَ یا مَوْلاىَ اَنَّ عَلِیّاً اَمیرالْمُؤْمِنینَ حُجَّتُهُ وَالْحَسَنَ حُجَّتُهُ

و گواه گیرم تو را اى مولاى من که على امیر مؤمنان حجت خدا است و حسن حجت او است

وَالْحُسَیْنَ حُجَّتُهُ وَعَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ حُجَّتُهُ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِی حُجَّتُهُ

و حسین حجت او است و على بن الحسین حجت او است و محمد بن على حجت او است

وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍّ حُجَّتُهُ وَموُسَى بْنَ جَعْفَرٍ حُجَّتُهُ وَعَلِىَّ بْنَ موُسى

و جعفر بن محمد حجت او است و موسى بن جعفر حجت او است و على بن موسى

حُجَّتُهُ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِی حُجَّتُهُ وَعَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ وَالْحَسَنَ بْنَ

حجت او است و محمد بن على حجت او است و على بن محمد حجت او است و حسن بن

عَلِی حُجَّتُهُ وَاَشْهَدُ اَ نَّکَ حُجَّةُ اللَّهِ اَنْتُمُ الاَْوَّلُ وَالاْ خِرُ وَاَنَّ رَجْعَتَکُمْ

على حجت او است و گواهى دهم که تو حجت خدایى ، شمایید اول و آخر و مسلماً بازگشت شما

حَقُّ لا رَیْبَ فیها یَوْمَ لا یَنْفَعُ نَفْساً ایمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ

حق است که شکى در آن نیست، روزى که سود ندهد کسى را ایمانش که پیش از آن ایمان نیاورده یا در (مدت(

اَوْ کَسَبَتْ فى ایمانِها خَیْراً وَاَنَّ الْمَوْتَ حَقُّ وَاَنَّ ناکِراً وَنَکیراً حَقُّ

ایمان خویش کار خیرى انجام نداده و همانا مرگ حق است و ناکر و نکیر (دو فرشته سؤ ال قبر) حق است

وَاَشْهَدُ اَنَّ النَّشْرَ حَقُّ وَالْبَعْثَ حَقُّ وَاَنَّ الصِّراطَ حَقُّ وَالْمِرْصادَ حَقُّ

و گواهى دهم که زنده شدن پس از مرگ حق است و برانگیخته شده حق است و صراط حق است و مرصاد (ُ یا کافى یا شافى یا وافى یا

یگانه اى بى همتا اى جاویدان اى تکیه گاه اى بى نیاز اى کفایت کننده اى شفا دهنده اى وفا دار اى


مُعافى یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا مُتَکرِّمُ یا مُتَفَرِّدُ یا

صحت بخش اى نیکوکار اى زیب بخش اى نعمت ده اى فزون بخش اى بزرگوار اى یگانه شناخته شده ، اى که از برترى


مَنْ عَلا فَقَهَرَ یا مَنْ مَلَک فَقَدَرَ یا مَنْ بَطَنَ فَخَبَرَ یا مَنْ عُبِدَ فَشَکرَ

بر همه قاهر است اى که فرمانروا است و نیرومند اى که در درونى و از درون آگاه اى بپرستندش و او پاداش دهد


یا مَنْ عُصِىَ فَغَفَرَ یا مَنْ لا تَحْویهِ الْفِکرُ وَ لا یدْرِکهُ بَصَرٌ وَ لا

اى که نافرمانیش کنند و بیامرزد اى که در فکرها نگنجد و دیده اى او را درنیابد و هیچ


یخْفى عَلَیهِ اَثَرٌ یا رازِقَ الْبَشَرِ یا مُقَدِّرَ کلِّ قَدَرٍ یا عالِىَ الْمَکانِ یا

کارى بر او پنهان نماند اى روزى ده بشر اى اندازه گیر هر اندازه اى والا مکان اى


شَدیدَ الاْرْکانِ یا مُبَدِّلَ الزَّمانِ یا قابِلَ الْقُرْبانِ یا ذَاالْمَنِّ

سخت قدرت اى جابجا کننده زمان اى قبول کننده قربانى اى دارنده نعمت


وَالاِْحْسانِ یا ذَاالْعِزَّةِ وَالسُّلْطانِ یا رَحیمُ یا رَحمنُ یا مَنْ هُوَ کلَّ یوْمٍ

و احسان اى صاحب عزت و سلطنت اى بخشاینده اى مهربان اى که هر روز


فى شَاْنٍ یا مَنْ لا یشْغَلُهُ شَاْنٌ عَنْ شَاْنٍ یا عَظیمَ الشَّاْنِ یا مَنْ هُوَ بِکلِّ

در کارى است اى که کارى از کار دیگر سرگرمش نکند اى بزرگ مقام اى که در هر


مَکانٍ یا سامِعَ الاْصْواتِ یا مُجیبَ الدَّعَواتِ یا مُنْجِحَ الطَّلِباتِ یا

جا هستى اى شنواى هر صدا اى اجابت کننده دعاها اى برآرنده خواسته ها اى


قاضِىَ الْحاجاتِ یا مُنْزِلَ الْبَرَکاتِ یا راحِمَ الْعَبَراتِ یا مُقیلَ

روا کننده حاجتها اى فرو فرستنده برکات اى رحم کننده بر اشکها (و گریه ها) اى نادیده گیر


الْعَثَراتِ یا کاشِفَ الْکرُباتِ یا وَلِىَّ الْحَسَناتِ یا رافِعَ الدَّرَجاتِ یا

لغزشها اى برطرف کننده ناراحتیها اى بدست دارنده نیکیها اى بالا برنده مقامها اى


مُؤْتِىَ السُّؤُلاتِ یا مُحْیىَ الاْمْواتِ یا جامِعَ الشَّتاتِ یا مُطَّلِعا عَلَى

دهنده خواسته ها اى زنده کننده مرده ها اى گردآورنده پراکنده ها اى آگاه بر


النِّیاتِ یا رادَّ ما قَدْ فاتَ یا مَنْ لا تَشْتَبِهُ عَلَیهِ الاْصْواتُ یا مَنْ لا

نیتهاى دل اى برگرداننده آنچه از دست رفته ، اى که صداها بر او مشتبه نشود اى که (زیادى ) خواهشها او را


تُضْجِرُهُ الْمَسْئَلاتُ وَ لا تَغْشاهُ الظُّلُماتُ یا نُورَ الاْرْضِ

به ستوه و خستگى در نیاورد و تاریکیها او را فرا نگیرد اى روشنى زمین


والسَّمواتِ یا سابِغَ النِّعَمِ یا دافِعَ النِّقَمِ یا بارِئَ النَّسَمِ یا جامِعَ

و آسمانها اى سرشار دهنده نعمتها اى جلوگیر رنج و ملالها اى آفریننده انسان اى گردآورنده


الاُْمَمِ یا شافِىَ السَّقَمِ یا خالِقَ النُّورِ وَالظُّلَمِ یا ذَاالْجُودِ وَالْکرَمِ یا

ملتها اى بهبودى ده بیماریها اى خالق روشنى و تاریکیها اى صاحب جود و کرم اى


مَنْ لا یطَاءُ عَرْشَهُ قَدَمٌ یا اَجْوَدَ الاْجْوَدینَ یا اَکرَمَ الاْکرَمینَ یا اَسْمَعَ

که گامى به عرشش نرسد اى بخشنده ترین بخشندگان اى کریم ترین کریمان اى شنواترین


السّامِعینَ یا اَبْصَرَ النّاظِرینَ یا جارَ الْمُسْتَجیرینَ یا اَمانَ الْخائِفینَ

شنوایان اى بیناترین بینایان اى پناه پناه جویان اى ایمنى بخش ترسناکان


یا ظَهْرَ اللاّجینَ یا وَلِىَّ الْمُؤْمِنینَ یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ یا غایةَ

اى پشت و پناه پناهندگان اى یاور مؤ منان اى فریادرس فریادطلبان اى منتها مقصود


الطّالِبینَ یا صاحِبَ کلِّ غَریبٍ یا مُونِسَ کلِّ وَحیدٍ یا مَلْجَاَ کلِّ

خواهندگان اى رفیق هر غریب و مونس هر تنها اى پناه هر


طَریدٍ یا مَاْوى کلِّ شَریدٍ یا حافِظَ کلِّ ضآلَّةٍ یا راحِمَ الشَّیخِ الْکبیرِ

آواره اى جاى ده هر گریخته اى نگهدار هر گمشده اى رحم کننده پیر کهن سال


یا رازِقَ الّطِفْلِ الصَّغیرِ یا جابِرَ الْعَظْمِ الْکسیرِ یا فاک کلِّ اَسیرٍ یا

اى روزى ده کودک خردسال اى پیوند دهنده استخوان شکسته اى رها کننده هر گرفتار دربند اى


مُغْنِىَ الْبآئِسِ الْفَقیرِ یا عِصْمَةَ الْخائِفِ الْمُسْتَجیرِ یا مَنْ لَهُ التَّدْبیرُ

بى نیاز کن هر بینواى مستمند اى پناه ترسناک پناه جو اى که چاره اندیشى


وَالتَّقْدیرُ یا مَنِ الْعَسیرُ عَلَیهِ سَهْلٌ یسیرٌ یا مَنْ لا یحْتاجُ اِلى

و اندازه گیرى کارها بدست او است اى که هر مشکلى براى او سهل و آسان است اى که بى نیازى از


تَفْسیرٍ یا مَنْ هُوَ عَلى کلِّشَىْءٍ قَدیرٌ یا مَنْ هُوَ بِکلِّ شَىْءٍ خَبیرٌ یا

شرح و تفسیر اى که بر هر چیز توانایى اى که بهر چیز خبیر و آگاهى اى

مَنْ هُوَ بِکلِّ شَىْءٍ بَصیرٌ یا مُرْسِلَ الرِّیاحِ یا فالِقَ الاِْصْباحِ یا باعِثَ

که به هر چیز بینایى اى فرستنده بادها 


اى شکافنده روشنى صبح اى برانگیزنده


الاْرْواحِ یا ذَاالْجُودِ وَالسَّماحِ یا مَنْ بِیدِهِ کلُّ مِفْتاحٍ یا سامِعَ کلِّ

جانها اى صاحب جود و سخا اى که بدست قدرت او است هر کلید اى شنونده هر


صَوْتٍ یا سابِقَ کلِّ فَوْتٍ یا مُحْیىَ کلِّ نَفْسٍ بَعْدَ المَوْتِ یا عُدَّتى

صدا اى جلوتر از هر گذشته اى زنده کننده هر شخصى پس از مرگ اى ذخیره من در روز


فى شِدَّتى یا حافِظى فى غُرْبَتى یا مُونِسى فى وَحْدَتى یا وَلِیى

سختى و دشوارى اى نگهدارم در روز غربت و بى کسى اى همدمم در تنهایى اى ولى


فى نِعْمَتى یا کهْفى حینَ تُعْیینِى الْمَذاهِبُ وَ تُسَلِّمُنىِ الاْقارِبُ

نعمتم اى پناهگاه من در آن هنگام که راهها مرا مانده و خسته کنند و نزدیکان


وَ یخْذُلُنى کلُّ صاحِبٍ یا عِمادَ مَنْ لا عِمادَ لَهُ یا سَنَدَ مَنْ لا سَنَدَ لَهُ

مرا واگذارند و هر رفیق و دوستى دست از یاریم بکشند اى تکیه گاه هرکس که تکیه گاهى ندارد اى پشتوان آن کس که پشتوانه ندارد


یا ذُخْرَ مَنْ لا ذُخْرَ لَهُ یا حِرْزَ مَنْ لا حِرْزَ لَهُ یا کهْفَ مَنْ لا کهْفَ لَهُ

اى ذخیره تهیدستان اى نگهدار کسى که نگهدارى ندارد اى پناهگاه آن کس که پناهگاهى ندارد


یا کنْزَ مَنْ لا کنْزَ لَهُ یا رُکنَ مَنْ لا رُکنَ لَهُ یا غِیاثَ مَنْ لا غِیاثَ لَهُ

اى گنج بى گنجان اى پایه محکم آن کس که پایه محکمى ندارد اى فریادرس کسى که فریادرس ندارد


یا جارَ مَنْ لا جارَ لَهُ یا جارِىَ اللَّصیقَ یا رُکنِىَ الْوَثیقَ یا اِلهى

اى همسایه بى همسایگان اى همسایه به من پیوسته اى رکن استوار من اى معبود


بِالتَّحْقیقِ یا رَبَّ الْبَیتِ الْعَتیقِ یا شَفیقُ یا رَفیقُ فُکنى مِنْ حَلَقِ

مسلَّم من اى پروردگار خانه کعبه اى مهربان اى رفیق آزادم کن از حلقه هاى


الْمَضیقِ وَاصْرِفْ عَنّى کلَّ هَمٍّ وَ غَمٍّ وَ ضیقٍ وَاکفِنى شَرَّ ما لا اُطیقُ

تنگ (روزگار) و بگردان از من هر غم و اندوه و فشارى را و کفایت کن مرا از هر چه طاقتش را ندارم


وَاَعِنّى عَلى ما اُطیقُ یا رآدَّ یوسُفَ عَلى یعْقُوبَ یا کاشِفَ ضُرِّ

و یاریم کن بر آنچه طاقتش را دارم اى که یوسف را به یعقوب برگرداندى اى که ایوب را از گرفتارى


اَیوبَ یا غافِرَ ذَنْبِ داوُدَ یا رافِعَ عیسَى بْنِ مَرْیمَ وَ مُنْجِیهُ مِنْ

نجات بخشیدى اى آمرزنده خطاى داود اى بالا برنده عیسى بن مریم و نجات دهنده او از


اَیدِى الْیهوُدِ یا مُجیبَ نِدآءِ یونُسَ فِى الظُّلُماتِ یا مُصْطَفِىَ

دست یهود اى پاسخ دهنده آواز یونس در تاریکیهاى دریا اى برگزیننده


وُدَ یَا رَافِعَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَ مُنْجِیَهُ مِنْ أَیْدِی الْیَهُودِ یَا مُجِیبَ نِدَاءِ یُونُسَ فِی الظُّلُمَاتِ یَا مُصْطَفِیَ مُوسَى بِالْکَلِمَاتِ،

اى پشتوانه کسى‏که پشت‏وپناهى ندارد اى اندوخته هر بى‏اندوخته،اى نگهدار آن‏که نگهدارى ندارد،اى پناه بى‏پناهان،اى گنجینه کسى‏که برایش گنج نیست‏ اى تکیه‏گاه هر بى‏کس،اى فریادرس آن‏که برایش فریادرسى نیست،اى همسایه بى‏همسایگان،اى همسایه همراه من‏ اى تکیه‏گاه محکم،اى خداى من به حقیقت،اى پرورگار خانه کعبه،اى مهربان اى دوست،رهایم کن از بندهاى تنگناها،و هر غم و اندوه و تنگى را از من برگردان و شرّ آنچه را تاب نیاورم از من دور ساز و بر آنچه مى‏توانم‏ یارى‏ام ده،اى بازگرداننده یوسف نزد یعقوب،اى برطرف کننده رنج ایّوب،اى آمرزنده خطاى داود،اى‏ بالا برنده عیسى بن مریم و رهایى‏بخش او از دست یهود،اى پاسخ‏دهنده به نداى یونس در دل تاریکیها اى برگزیننده موسى براى سخن‏گویى،

یَا مَنْ غَفَرَ لِآدَمَ خَطِیئَتَهُ وَ رَفَعَ إِدْرِیسَ مَکَانا عَلِیّا بِرَحْمَتِهِ یَا مَنْ نَجَّى نُوحا مِنَ الْغَرَقِ یَا مَنْ أَهْلَکَ عَادا الْأُولَى وَ ثَمُودَ فَمَا أَبْقَى وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کَانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغَى وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوَى یَا مَنْ دَمَّرَ عَلَى قَوْمِ لُوطٍ وَ دَمْدَمَ عَلَى قَوْمِ شُعَیْبٍ یَا مَنِ اتَّخَذَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلا یَا مَنِ اتَّخَذَ مُوسَى کَلِیما وَ اتَّخَذَ مُحَمَّدا صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ حَبِیبا یَا مُؤْتِیَ لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ وَ الْوَاهِبَ لِسُلَیْمَانَ مُلْکا لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ یَا مَنْ نَصَرَ ذَا الْقَرْنَیْنِ عَلَى الْمُلُوکِ الْجَبَابِرَةِ یَا مَنْ أَعْطَى الْخِضْرَ الْحَیَاةَ وَ رَدَّ لِیُوشَعَ بْنِ نُونٍ الشَّمْسَ بَعْدَ غُرُوبِهَا،

اى آن‏که خطاى آدم را بخشید و ادریس را به رحمت خویش به جایگاه‏ بلندى برکشید،اى آن‏که نوح را از غرق شدن نجات بخشید،اى آن‏که هلاک ساخت قوم عاد نخستین و قوم ثمود را و هیچکس از آنان را باقى نگذاشت،و پیش از آنها قوم نوح را هلاک نمود زیرا آنها ستمکارتر و سرکش تر بودند و نابود ساخت افترازنندگان را که در زمین فرو رفتند،اى‏ آن‏که بر قوم لوط واژگون نمود،و بر قوم شعیب عذابى دردناک فرستاد،اى آن‏که ابراهیم را دوست خویش ساخت،اى آن‏که موسى را همسخن خود ساخت،و محمد)درود خدا بر او و همه خاندانش(را محبوب خویش برگرفت،اى بخشنده حکمت به لقمان و بخشنده فرمانروایى به سلیمان، چنان فرمانروایى که براى احدى پس او سزاوار نیست،اى آن‏که ذو القرنین را بر فرمانروایان سرکش پیروز نمود،اى آن‏که به خضر زندگى جاودان عطا فرمود،و خورشید را پس از غروبش براى یوشع بن نون برگرداند،

یَا مَنْ رَبَطَ عَلَى قَلْبِ أُمِّ مُوسَى وَ أَحْصَنَ فَرْجَ مَرْیَمَ ابْنَتِ عِمْرَانَ یَا مَنْ حَصَّنَ یَحْیَى بْنَ زَکَرِیَّا مِنَ الذَّنْبِ وَ سَکَّنَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبَ یَا مَنْ بَشَّرَ زَکَرِیَّا بِیَحْیَى یَا مَنْ فَدَى إِسْمَاعِیلَ مِنَ الذَّبْحِ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ یَا مَنْ قَبِلَ قُرْبَانَ هَابِیلَ وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلَى قَابِیلَ یَا هَازِمَ الْأَحْزَابِ لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى جَمِیعِ الْمُرْسَلِینَ وَ مَلائِکَتِکَ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَهْلِ طَاعَتِکَ أَجْمَعِینَ وَ أَسْأَلُکَ بِکُلِّ مَسْأَلَةٍ سَأَلَکَ بِهَا أَحَدٌ مِمَّنْ رَضِیتَ عَنْهُ فَحَتَمْتَ لَهُ عَلَى الْإِجَابَةِ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا رَحِیمُ یَا رَحِیمُ ،

اى آن‏که آرامش بخشید به قلب مادر موسى و عفت و پاکى مریم دختر عمران را حفظ نمود،اى آن‏که یحیى پسر زکریّا را از گناه پاک داشت‏ و خشم را از موسى باز نشاند،اى آن‏که زکریّا را به تولّد یحیى مژده داد،اى آن‏که با فرستادن ذبح عظیم،اسماعیل را از ذبح‏ شدن نجات داد،اى آن‏که قربانى هابیل را پذیرفت،و لعنت را بر قابیل قرار داد،اى گرزدهنده گروهها دشمن‏ محمّد(درود خدا بر او و خاندانش)،بر محمّد و خاندان محمّد و بر همه فرستادگان و فرشتگان‏ بارگاهت و بر اهل طاعتت همگان درود فرست،و از تو خواستارم هر خواهشى را که بندگان مورد خشنودیت‏ از تو خواسته‏اند،و اجابت خواهش آنها حتم فرمودى،اى خدا،اى خدا،اى خدا،اى بخشنده،اى بخشنده،اى بخشنده، اى مهربان،اى مهربان،اى مهربان،

یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ بِهِ بِهِ بِهِ بِهِ بِهِ بِهِ بِهِ أَسْأَلُکَ بِکُلِّ اسْمٍ سَمَّیْتَ بِهِ نَفْسَکَ أَوْ أَنْزَلْتَهُ فِی شَیْ‏ءٍ مِنْ کُتُبِکَ أَوْ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَکَ وَ بِمَعَاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِکَ وَ بِمُنْتَهَى الرَّحْمَةِ مِنْ کِتَابِکَ وَ بِمَا لَوْ أَنَّ مَا فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ وَ أَسْأَلُکَ بِأَسْمَائِکَ الْحُسْنَى الَّتِی نَعَتَّهَا فِی کِتَابِکَ فَقُلْتَ:

،اى داراى شکوه و کرامت،اى داراى شکوه و کرامت،اى داراى شکوه و کرامت،به او،به او،به او،به او،به او،به او،به او،از تو خواستارم به هر نامى که خود را به آن نامیدى،یا آن را در کتابى از کتابهایت‏ فرو فرستادى،یا آن را در علم غیبت نزد خود نگاه داشتى،و به بندگاههاى بلند عرشت،و و بهنتهاى رحمت از کتاب سرنوشت خویش و به آنچه در این آیه است:«اگر همه درختان روى زمین قلم باشند و دریا هم مرکب شود که از پس آن هفت دریاى دیگر مدوش کنند کلمات خدا تمام نمى‏شود،همانا خدا عزیز است»،و تو را مى‏خوانم به نامهاى‏ نیکویت که آنها را در کتابت وصف کرده و گفتى:

وَ لِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَ قُلْتَ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ وَ قُلْتَ وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ وَ قُلْتَ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ وَ أَنَا أَسْأَلُکَ یَا إِلَهِی وَ أَدْعُوکَ یَا رَبِّ وَ أَرْجُوکَ یَا سَیِّدِی وَ أَطْمَعُ فِی إِجَابَتِی یَا مَوْلایَ کَمَا وَعَدْتَنِی وَ قَدْ دَعَوْتُکَ کَمَا أَمَرْتَنِی فَافْعَلْ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ یَا کَرِیمُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِینَ

«و براى خدا نامهاى نیکوست،پس خدا را به آنها بخوانید»،و نیز گفتى: «مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم»،و گفتى:«هرگاه بندگانم از تو درباره من بپرسند پس به یقین من به آنان نزدیکم،دعاى دعا کننده را هرگاه دعا کند پاسخ مى‏دهم»،و گفتى:«اى بندگانم که بر خود اسراف کردید از رحمت خدا ناامید نباشید، همانا خدا همه گناهان را مى‏آمرزد،به یقین او آمرزنده مهربان است«و من از تو درخواست مى‏کنم‏ اى خداى من و تو را مى‏خوانم اى پروردگارم،و به تو امیدوارم اى آقایم و در اجابت دعایم به تو طمع دارم اى مولایم،آنطور که‏ به من وعده اجابت دادى،تو را خواندم،و آنگونه که به من امر فرمودى،پس با من چنان رفتار کن که سزاوار تو است اى کریم و سپاس خداى را پروردگار جهانیان و درود خدا بر محمّد و خاندانش همگان.

پس خاجت خود را ذکر کن که انشا الله تعالى‏ برآورده خواهد شد و در روایت«مهج الدعوات»است که این دعا را هرگز بدون طهارت نخوان.

دعاى مَشلُول

دعاى مَشلُول


موسوم به دعاء الشّاب المأخوذ بذنبه

منقول از کتب کفعمى و مهج الدّعوات ، و آن دعائى است که تعلیم فرموده آنرا حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام بجوانى که بواسطه گناه و ستم در حقّ پدر خویش شل شده بود پس این دعا را خواند در خواب حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله را دید که دست بر اندام او مالید و فرمود محافظت کن بر اسم اعظم خدا که کار تو بخیر خواهد بود پس بیدار شد در حالتى که تندرست بود و دعا این است :


اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُک بِاسْمِک بِسْمِ اللّهِ

خدایا از تو مى خواهم به نامت بسم الله


الرَّحْمنِ الرَّحیمِ یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکرامِ یا حَىُّ یا قَیوُمُ یا حَىُّ لا اِلهَ

الرحمن الرحیم اى صاحب جلال و بزرگوارى اى زنده پاینده اى زنده اى که معبودى


اِلاّ اَنْتَ یاهُوَ یامَنْ لایعْلَمُ ما هُوَ وَ لاکیفَ هُوَ وَ لا اَینَ هُوَ وَ لا حَیثُ هُوَ

جز تو نیست اى کسى که جز او کسى نداند که چیست او و چگونه است او و در کجاست او و در کدام


اِلاّ هُوَ یا ذَاالْمُلْک وَالْمَلَکوُتِ یا ذَاالْعِزَّةِ وَالْجَبَروُتِ یا مَلِک یاقُدُّوسُ یا

سو است اى داراى ملک و ملکوت اى داراى عزت و جبروت (قهر و قدرت ) اى پادشاه جهان اى منزه از هر عیب اى


سَلامُ یا مُؤْمِنُ یا مُهَیمِنُ یا عَزیزُ یا جَبّارُ یا مُتَکبِّرُ یا خالِقُ یا

سالم از هر نقص اى ایمنى بخش اى نگهبان اى عزیز اى داراى قهر اى با عظمت اى آفریننده اى


بارِئُ یا مُصَوِّرُ یا مُفیدُ یا مُدَبِّرُ یا شَدیدُ یا مُبْدِئُ یا مُعیدُ یا مُبیدُ

پدید آورنده اى صورت بخش اى سود دهنده اى تدبیر کننده اى محکم کار اى سبب آغاز خلقت و اى سبب پایان آن اى نابود کننده


یا وَدُودُ یا مَحْمُودُ یا مَعْبوُدُ یا بَعیدُ یا قَریبُ یا مُجیبُ یا رَقیبُ یا

اى محبت شعار اى پسندیده اى معبود خلق اى دور و اى نزدیک اى پاسخ دهنده اى نگهبان اى


حَسیبُ یا بَدیعُ یا رَفیعُ یا مَنیعُ یا سَمیعُ یا عَلیمُ یا حَلیمُ یا کریمُ

حساب دارنده اى نوین آفرین اى رفیع مقام اى بلند مرتبه اى شنوا اى دانا اى بردبار اى کریم


یا حَکیمُ یا قَدیمُ یا عَلِىُّ یا عَظیمُ یا حَنّانُ یا مَنّانُ یا دَیانُ یا

اى فرازنه اى قدیم اى والا اى بزرگ اى مهرپیشه و اى نعمت بخش اى پاداش ده اى


مُسْتَعانُ یا جَلیلُ یا جَمیلُ یا وَکیلُ یا کفیلُ یا مُقیلُ یا مُنیلُ یا نَبیلُ

یارى جسته شده اى پُر جلالت اى زیبا اى وکیل اى کفیل اى درگذرنده اى نعمت رساننده اى ماهر


یا دَلیلُ یا هادى یا بادى یا اَوَّلُ یا اخِرُ یا ظاهِرُ یا باطِنُ یا قآئِمُ یا

اى راهنما اى رهبر اى آغاز کننده اى اول اى آخر اى ظاهر اى باطن اى استوار اى


دآئِمُ یا عالِمُ یا حاکمُ یا قاضى یا عادِلُ یا فاصِلُ یا واصِلُ یا طاهِرُ

ابدى اى دانا اى حکم فرما اى داور اى دادگر اى جدا کننده اى پیوند کننده اى پاک


یا مُطَهِّرُ یا قادِرُ یا مُقْتَدِرُ یا کبیرُ یا مُتَکبِّرُ یا واحِدُ یا اَحَدُ یا صَمَدُ

اى پاکیزه اى توانا اى با اقتدار اى بزرگ اى با عظمت اى یگانه اى تک اى بى نیاز


یا مَنْ لَمْ یلِدْ وَ لَمْ یولَدْ وَ لَمْ یکنْ لَهُ کفُوا اَحَدٌ وَ لَمْ یکنْ لَهُ صاحِبَةٌ

اى کسى که نزاید و زائیده نشده و نیست برایش همتایى هیچکس و نیست برایش همسر و رفیقى


وَ لا کانَ مَعَهُ وَزیرٌ وَلااتَّخَذَ مَعَهُ مُشیرا وَلاَ احْتاجَ اِلى ظَهیرٍ وَ لا

و نباشد با او وزیرى و نگرفته براى خود مشاورى و نه نیازمند به کمک کارى است و نه


کانَ مَعَهُ مِنْ اِلهٍ غَیرُهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ فَتَعالَیتَ عَمّا یقُولُ الظّالِمُونَ

معبودى جز او است شایسته ستایشى جز تو نیست پس تو برترى از آنچه ستمکاران گویند


عُلُوّا کبیرا یا عَلِىُّ یا شامِخُ یا باذِخُ یا فَتّاحُ یا نَفّاحُ یا مُرْتاحُ یا

بسیار برتر، اى والا اى بلند رتبه اى والا مقام اى گشاینده اى عطا بخشنده اى فرح بخش اى


مُفَرِّجُ یا ناصِرُ یا مُنْتَصِرُ یا مُدْرِک یا مُهْلِک یا مُنْتَقِمُ یا باعِثُ یا

گشایش دهنده اى یاور اى مددکار اى دریابنده اى هلاک کننده اى انتقام گیرنده اى برانگیزنده اى


وارِثُ یا طالِبُ یا غالِبُ یا مَنْ لا یفُوتُهُ هارِبٌ یا تَوّابُ یا اَوّابُ

ارث برنده اى جوینده اى پیروزمند اى کسى که از دستش نرود گریز پایى اى توبه پذیر اى رجوع پذیر


یا وَهّابُ یا مُسَبِّبَ الاْسْبابِ یا مُفَتِّحَ الاْبْوابِ یا مَنْ حَیثُ ما دُعِىَ

اى بخشنده اى سبب ساز هر سبب اى گشاینده درهاى بسته اى کسى که هر زمان بخوانندش


اَجابَ یا طَهُورُ یا شَکورُ یا عَفُوُّ یا غَفُورُ یا نُورَ النُّورِ یا مُدَبِّرَ

اجابت کند اى پاکى بخش اى پاداش ده شاکران اى درگذرنده اى آمرزنده اى نور روشنیها اى تدبیر کننده


الاُْموُرِ یا لَطیفُ یا خَبیرُ یا مُجیرُ یا مُنیرُ یا بَصیرُ یا ظَهیرُ یا کبیرُ یا

امور اى نعمت بخش اى بینا اى پناه ده اى روشنى ده اى بینا اى پشتیبان اى بزرگ اى

وِتْرُ یا فَرْدُ یا اَبَدُ یا سَنَدُ یا صَمَد.


متن کامل دعا در لینک

احادیث و ایات قرانی (۷ ابان ۹۴)

 بنده ای که قرآن می خواند فقیر نمی شود و بعد از قرآن هیچ بی نیازی وجود ندارد.  نهج الفصاحه، ص 442



پیامبر گرامی اسلام ص ):


بهترین کارها در پیش خدا دوستی و دشمنى در راه خداست.

 أحبّ الأعمال إلى اللَّه الحبّ فی اللَّه و البغض فی اللَّه.


فارسی :


سوره انعام آیه 125: 

پس هر که را خدا هدایت او خواهد، قلبش را به نور اسلام روشن و گشاده گرداند و هر که را خواهد گمراه نماید (یعنی بعد از اتمام حجت به حال گمراهی وا گذارد)؛ دل او را از پذیرفتن ایمان تنگ و سخت گرداند.


شعر :


اگر هم خداوند خواهد، به خواست که کس را هدایت نماید به راست

به قلبش بتابد از اسلام نور که روشن شود جان او ز آن حضور

اگر میل سازد یگانه اله که گمراه سازد کسی را ز راه

کند قلب او را چنان تنگ و تار که ایمان نیارد به پروردگار


English :


And whomsoever Allah Wills to guide, expands his breast for Islam, and whomsoever He Wills to be left in their error, He

makes his breast closed.

ghorany.com


تفسیر «الرَّحْمـَْـنِِ الرَّحِیمِ»


«رحمت» از دل‌نوازترین کلمات قرآن کریم و دارای معانی گسترده‌ای است. گروهی آن ‌را به‌معناى نعمت می‌دانند و بر پایۀ آن، «الرَّحْمـَْنِِ» و «الرَّحِیم» را «مُنعِم» معنا می‌کنند که البته اتفاق نظری بر این معنا وجود ندارد. گروهی دیگر برآن‌اند که رحمت به‌معنای انعطاف درونى و رقّت قلبى است که موجب لطف و احسان می‌شود؛ بدین معنا که هرگاه تماشای صحنه‌اى انسان را متأثر کند و او را به عمل خیرخواهانه‌اى برانگیزاند، چنین عملى، نوعى رحمت است. برای نمونه، اگر انسان، نیازمندی را ببیند و رقّت قلبى بیاید که باعث شود به او کمک مالى کند، آن فردِ نیازمند، مشمول رحمت قرارگرفته است. 

البته باید گفت در انسان‌ها اوصافی همچون رحمت و غضب و مانند آن، شامل دو مرحلۀ مقدمه و نتیجه است. برای مثال، هنگامى‌که انسان از فردی آزار می‌بیند، حالت عصبانیت و غضب در او ایجاد می‌شود و دراصطلاح، خونش به‌جوش می‌آید که این حالت، مقدمۀ غضب است. حال، ممکن است دست به اقدامی بزند، مثلاً صدمه‌اى به شخصِ آزاردهنده وارد کند که این کار نتیجۀ غضب است. 

به ‌همین ترتیب اگر آدمی صحنۀ رقّت‌آورى را مشاهده کند، مثلاً نیازِ نیازمندی را ببیند، در ابتدا عواطف انسانىِ او تحریک مى‌شود و حالت دل‌نازکى به وی دست می‌دهد؛ حال، ممکن است ازخودگذشتگى نشان داده و درصدد رفع آن حاجت بر‌آید و به آن نیازمند محبت ‌کند که این احسان، نتیجۀ رحمت است. 

پس این‌گونه حالات در انسان دو مرحله دارند: ابتدا تأثر قلبی و سپس جامۀ عمل پوشاندن به آن. اما تطبیق این معنا بر خداوند جایز نیست؛ زیرا خداوند سبحان مانند انسان‌ها تحت تأثیر عواطف و احساسات قرار نمی‌گیرد تا فعلى از او صادر شود. شأن حضرت احدیت با این معنا سازگار نیست. امام‌علی(ع) در این‌باره می‌فرماید: 


«رَحِیمٌ لَا یُوصَفُ بِالرِّقَّۀِ». 

مهربان است [از راه انعام و بخشش بر بندگان] نه از روى نازک‌دلى [و دلسوزى بر آنان]. 


چنین اِشکالى بر تفسیر ظاهریِ افعال دیگر خداوند نیز وارد است؛ برای مثال از عبارت «غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ» برداشت می‌شود که خداوند داراى غضب است. حال آنکه وصف غضب در مصداق بشریِ آن که آثار ناپسندی همچون تکدّر روح را دربردارد، در خداوند وجود ندارد. همچنین استهزای الهی در عبارت «اللهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» (خدا آنان را استهزا می‌کند) بدین معنا نیست که خداوند مخالفان خود را تمسخر و استهزا می‌کند. 

درحقیقت چنین اوصافی در خصوص خداوند مانند همین اوصاف در انسان‌ها نیست.برای حضرت حق، فقط مرحلۀ دوم یعنی غایات و نتایج آن‌ها مصداق دارد، نه مبادی و مقدماتشان؛ به عبارتی، خداوند از هرگونه تأثری منزّه است. تأثیر اولیۀ غضب و استهزا و رحمت برای خداوند بی‌معناست و فقط نتیجۀ آن‌هاست که مفهوم دارد. پس اگر خداوند به کسى غضب کند، بدین معناست که او از رحمت الهی دور می‌شود و حتی ممکن است نابود گردد. همینطور اگر خداوند کسی را استهزا کند، حیثیت و شخصیتش نابود خواهد شد. 

دربارۀ رحمت نیز چنین است؛ اگر خداوند بر کسی رحمت کند، او را مشمول لطف و احسان قرار داده است و به وی نعمت فزون‌تری اعطا می‌کند. پس آن مقدماتِ بشرى همچون رقّت قلب در خداوند وجود ندارد.


بخش هایی از کتاب مشکاة، جلد1، تفسیر سوره مبارکه حمد، محمدعلی انصاری





احادیث و ایات قرانی (۶ ابان ۹۴)

.قصه قشنگیه حتما بخونید

روزی جوانی پیش پدرش آمدو گفت:دختری رادیده ام ومیخواهم بااوازدواج کنم .من شیفته زیبایی این دختر وجادوی چشمانش شده ام .

پدرباخوشحالی گفت :بگواین دخترکجاست تابرایت خواستگاری کنم وبه اتفاق رفتند تادخترراببینند اماپدربه محض دیدن دختر دلباخته اوشدوبه پسرش گفت:

ببین پسرم این دخترهم ترازتونیست وتونمیتوانی اوراخوشبخت کنی اورابایدمردی مثل من که تجربه زیادی درزندگی داردسرپرستی کند تابتواندبه اوتکیه کند 

پسر حیرت زده جواب داد :امکان نداردپدرکسی که بااین دخترازدواج میکند من هستم نه شما.....

پدروپسرباهم درگیرشدند وکارشان به اداره پلیس کشید 

ماجرارابراب افسرپلیس تعریف کردند.افسردستورداددختررااحضارکنندتاازخوداوبپرسندکه میخواهد با کدامیک ازاین دوازدواج کندافسرپلیس بادیدن دخترشیفته جمال ومحودلربایی اوشد وگفت :این دختر مناسب شمانیست بلکه شایسته ی شخص صاحب منصبی چون من است واین بارسه نفری باهم درگیرشدند وبرای حل مشکل نزدوزیررفتند وزیربادیدن دخترگفت :اوباید باوزیری مثل من ازدواج کند .....و.....قضیه ادامه پیداکرد تا رسید با شخص امیر امیرنیز مانند بقیه گفت:این دخترفقط بامن ازدواج میکند...

بحث ومشاجره بالاگرفت تااینکه دخترجلوآمدوگفت :راه حل مسئله نزدمن است .من میدوم وشما نیز پشت سرمن بدوید اولین کسی که بتواند مرابگیرد بااوازدواج خواهم کرد.

.....وبلافاصله شروع به دویدن کردوپنج نفری :پدر؛ پسر؛ افسرپلیس ؛ وزیر وامیر بدنبال او.........

ناگهان ...هرپنج نفر باهم به داخل چاله عمیقی سقو ط کردند 

دخترازبالای گودال به آنهانگاهی کردوگفت:آیا میدانید من کیستم

 ؟!!

من دنیا هستم !!

من کسی هستم که مردم بدنبالم میدوندوبرای بدست آوردنم باهم رقابت میکنند ودرراه رسیدن به من ازدینشان غافل میشوندتازمانیکه درقبر گذاشته میشوند درحالی که هرگز به من نمیرسند.






پیامبر گرامی اسلام (ص):

أحبّ الأعمال إلى اللَّه من أطعم من جوع أو دفع عنه مغرما أو کشف عنه کربا

بهترین کارها در پیش خدا آنست که بینوائى را سیر کنند، یا قرض او را بپردازند یا زحمتى را از او دفع نمایند.





از خدا پرسیدم:خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟ خدا جواب داد : گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر.


با اعتماد زمان حالت را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو.


ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .


شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن.


زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانید که چطور زندگی کنید،


مهم این نیست که قشنگ باشی ، قشنگ این است که مهم باشی! حتی برای 1 نفر


مهم نیست شیر باشی یا آهو مهم این است با تمام توان شروع به دویدن کنی


کوچک باش و عاشق.. که عشق می داند آئین بزرگ کردنت را


بگذارعشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو باکسی


موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن


فرقى نمی کند گودال آب کوچکى باشى یا دریاى بیکران... 


زلال که باشى، آسمان توست.






ترجمه‌ناپذیری واژۀ «الله» 


در واژه‌پژوهی نام مبارک «الله»، مباحث ادبی فراوانی مطرح شده که پرداختن به همۀ آن‌ها از محدوده و مقصود این نوشتار خارج است؛ اما در ترجمۀ واژۀ «الله» باید به این نکته توجه کرد که این واژه در دیگر زبان‌های موجود در دنیا معادلِ کامل و برابری ندارد. برای مثال در زبان انگلیسی نمی‌توان واژگان «Lord» یا «God» را برابر با «الله» دانست؛ زیرا «Lord» به‌معنای ربّ و «God» به‌معنای واجب‌الوجود است. به عبارتی، ترجمۀ «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمـَْنِِ الرَّحیمِ» می‌شود: 

«In the name of Allah» 

در زبان پارسی نیز دو واژۀ «خداوند» و «خدا» نمی‌توانند از نظر معنایی، کاملاً با «الله» برابری کنند؛ زیرا خداوند به ‌معنای صاحب است و این معنا در متون فارسی فراوان به ‌کار رفته است؛ از جمله سعدی می‌گوید: 


یکى بر سـر شاخ، بُن می‌برید 

خداوندِ بُستان نگه کرد و دید 


البته احتمال دارد واژۀ «خدا» نیز به ‌معنای واجب‌الوجود باشد که در هر دو صورت، هیچ‌یک دربرگیرندۀ معنای «الله» نیستند. 

شیخ محمدحسن نجفی در کتاب جواهرالکلام، دائرۀالمعارف بزرگ فقه شیعه، به ترجمه‌ناپذیربودن واژۀ «الله» اشاره می‌کند و معتقد است نزدیک‌ترین لغت به «الله» در زبان فارسی، واژگان «ایزد» و «یزدان» است که البته هیچ‌یک مترادف دقیقی برای واژۀ «الله» نیستند. 

پس بسیار مشکل است که بتوان معادل کامل و دقیقی برای واژۀ «الله» پیدا کرد و بهترین تعریف همان است که این واژه را اسم جامعِ صفات کمال و جلال الهی می‌داند: «إِسْمٌ مُسْتَجْمِعٌ لِجَمیعِ الصِّفَاتِ الجَلَالِ وَ الکَمَالِ». 

«الله» سرچشمه‌ای است که دل انسان‌های بیدار، در خلوت و جلوت، آن ‌را می‌جوید و حقیقتی است که انسان‌ها در مشکلات و گرفتاری‌ها به‌سوی او جذب می‌شوند و تکیه‌گاهی است برای تمامی هستی و آفرینش.

بخش هایی از کتاب مشکاة، جلد1، تفسیر سوره مبارکه حمد، محمدعلی انصاری




ارسی :

سوره یونس آیه 36: 
و اکثراین مردم الا از خیال و گمان باطل خود،از چیزی پیروی نمی کنند.

شعر :

گروه کثیری از این مردمان نباشند پیرو مگر از گمان

English :

And most of them do not follow anything but conjecture.


الهی! اگر جز سوختگان را به ضیافت خود نمی خوانی، ما را بسوز! آنچنان که هیچ کس را آنگونه نسوخته باشی......(شهید آوینی)



گاندی:

اﻧﺴﺎن ﮐﻪ ﻏﺮق ﺷﻮد ﻗﻄﻌﺎً میمیرد؛

مواظب باشیم غرق ﻧﺸﻮﻳﻢ! انی ندارد ! 

انسان بودن، خود به تنهایی یک دین خاص است که پیروان چندانی ندارد

نامه عاشقانه خداوند به تمام بندگان”

سوگند به روز وقتی نور میگیرد و به شب وقتی آرام میگیرد که من نه تو را رها کرد ه‌ام و نه با تو دشمنی کرده‌ام
( ضحی ۱تا ۳)
 افسوس که هرکس را فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به مسخره گرفتی.
 (یس ۳۰)
و از تمام پیامهایم روی برگرداندی
(انعام ۴)
و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام
(انبیا ۸۷)
و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری.
 (یونس ۲۴)
و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری
(حج ۷۳)
پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من شک داشتی .
 ( احزاب ۱۰)
تا زمین با آن وسعت بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی،که من مهربانترینم در بازگشتن.
 (توبه ۱۱۸)




ادامه تفسیر عاشورا


برداشت کلی


با صلوات بر پیامبر اعظم ، محمد بن عبدالله (ص)

آنچه به عنوان نکات برجسته زیارات ، بخصوص زیارت عاشورا ، مورد توجه محققین و مفسرین می باشد ، توجه و تاکید خاصی است که به جهت گیری مکتبی انسان اشاره داشته است ، که در نهایت بیان کننده دیدگاه و جهان بینی فرد است که از لوح دل عشاق به زبان جاری شده و مداومت بر آن اعتقاد که ملکه ی نفس آدمی می گردد ، علاوه بر هدایت عملی انسان ، بعنوان هشدار و تذکر بر او جلوه می کند تا با اعلام وابستگی فرد موحد ، مشخص کننده جبهه و مرام اعتقادی وی باشد و او را از دیگران متمایز نماید . 
بدیهی است وقتی فرد خود را به یک گروه و جریان فکری می سپارد آنهم گروه و جبهه تایید شده ای که هدایتِ امامت را به دنبال داشته و با قبول ولایت ، زندگی دنیوی و اخروی خود را بیمه می نماید، حتما فرد به فکر وادار می شود که گروه مورد نظر چگونه گروهی است ، خصوصیات این گروه کدامند و چه ویژگیهائی دارند ، او به عنوان یگ پیرو باید چه ویژگیهائی داشته باشد .
برابر این آگاهی با مشخص نمودن موضع خویش سعی در تقویت راه و مرام خویش خواهد داشت .
اصولاً مشخص کردن جبهه اعتقادی فرد ، دارای ضرورتی حتمی و واجد اهمیت بسیار است و فرد با تعیین این جبهه به کم و کیف کار خود در قالب زمان آگاه شده ، قدرت تشخیص و تمیز پیدا می کند و به عنوان یک وظیفه به تعهدات مکتب اعتقادی خویش وفادار خواهد ماند .
همه این مسائل می تواند انسان را از پوچ گرائی و بی هدفی نجات داده و حقیقت و حقانیت وجود زندگی را به او بنمایاند .
زیارت عاشورا دارای چنین خصوصیت مهمی است که فرد موحّد در فرازهای گوناگون آن ، مرتب از علاقه و علل وابستگی خود به جبهه حق و برائت و عدم پیوستگی خود نسبت به جبهه باطل سخن می گوید و خود را با تمام وجود آماده و تشنه هر گونه همراهی و همکاری و فداکاری در راه حق و مقابله و مبارزه باطل اعلام می دارد .




فردی که سعی دارد چهره ظاهری اش را در مقابل نامحرم، با ابزار دنیایی سرخ و سفیدتر و زیباتر و جذاب تر جلوه دهد، این فرد رنگ های دنیایی را برای چهره خود پسندیده است ، اما رنگ چهره ی کسی بهتر است که رنگ خدایی داشته باشد....صِبغَةَ اللّه''
رنگ خدایی را همه بر چهره دارند چرا که همه مخلوق خدایند؛ و خدای متعال خود می فرماید: ''و مَن أحسنُ مِنَ الله صِبغَةً ''؟ 
آیا رنگی بهتر از رنگ خدایی وجود دارد؟ 
درحالیکه این رنگ خداست برچهره ی هر فردی که سعی در جلب نامحرم ندارد؛ رنگ خدا البته بهتر از رنگ های ساخته ی انسان هاست...
افراد محجوب و عفیف،شایسته است در برابر تمسخر دیگران در باب سادگی ظاهرشان بگویند:
«این رنگ خداست، صِبغَة الله... و چه رنگی بهتر از رنگ خدا؟؟ ، و مَن أحسنُ مِن الله صِبغَةً؟؟.... و ما او را می پرستیم، و نحن لهُ عابِدون*
اثبات ادعای عاشقی و پرستش، شدن به شکل معشوق و محبوب است، ما در ادعای عشق خود صادقیم و به رنگ زیبایی که خدا به ما داده است، سپاس گزاریم،، و رنگی غیر از رنگ خدا را نمی خواهیم.»

دو سوره در قرآن، با کلمه "ویل" شروع شده،
"ویل" یکی از شدید ترین تهدید های قرآن هست،
و اون دو آیه اینها هستند:

۞ویل للمطففین۞
وای بر کم فروشان...

۞ویل لکل همزه لمزه۞
وای بر عیبجویان طعنه زننده...

اولی در مورد مال مردم
و دوم در مورد آبروی مردم...

مراقب هر دو باشیم
چرا که هردو حق الناس است.






احادیث و ایات قرانی (۵ ابان ۹۴)

رسول اکرم (ص)
اِتَّقِ المَحارِمَ تَکُن أعبَدَ النّاسِ وَ ارضِ بِما قَسَمَ اللَّهُ لَکَ تَکُن أغنَى النّاسِ؛
از چیزهاى حرام بپرهیز تا از همه کس عابدتر باشى و بقسمت خویش راضى باش تا از همه کس ثروتمندتر باشى.


واژه‌پژوهی «الله»

درباره اینکه ریشه واژه "الله" چیست، نظریات متفاوتی وجود دارد. 
برخی این واژه را برگرفته از «أَلَهَ» به‌معنای «عَبَدَ» می‌دانند؛ در این صورت، واژۀ «الله» به‌معنای معبودِ به‌حق و شایستۀ پرستش است.
 گروهی دیگر «الله» را از ریشۀ «أَلِهَ» به‌معنای «تَحَیَّرَ» دانسته‌اند. براین‌اساس، «الله» یعنی ذاتی که همۀ هستی در او متحیّر و سرگردان است. این همان مقامی است که عاشقان و عارفان گفته‌اند: «إلهی زِدْنی فیکَ تَحَیُّراً». 

 برخی نیز «الله» را از «وَلَهَ» به‌معنای واله و شیداشدن می‌دانند. در این معنا «الله» به‌معنای وجودی است که همۀ موجودات واله و شیدای اویند. به‌تعبیر شیخ اجل: 

گـر کسى وصف او ز من پرسد 
بى دل از بى نشان چه گوید باز 
عاشقان کشتگان معشوقند 
بر نیاید ز کشتگان آواز 

همچنین گروهی «الله» را برگرفته از «لاهَ، یَلُوهُ» به‌معنای «إحْتَجَبَ» دانسته‌اند. براین‌اساس، «الله» به‌معنای ذات پوشیده و نهان است؛ البته هرچند تجلّی صفات خداوند، همۀ عوالم وجود و پهنۀ خلقت را درنوردیده است و به‌تعبیر شاعر: 

یار، بى پرده از در و دیوار 
در تجلّى است یا اولى‌الابصار 

اما ذات او در نهایتِ خفاست؛ تا حدّی که: 
«وَ لَوْ لَا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ»
 (اگر تو نبودی، درنمی‌یافتم که تو کیستی). 

و سعدی چه زیبا سروده است: 

نه ادراک در کُنه ذاتش رسد 
نه فکرت به غور صفاتش رسد 
توان در بلاغت به سَحبان رسید 
نه در کُنهِ بی‌چونِ سُبحان رسید 
که خاصان در این ره فرَس رانده‌اند 
به لاأحصی از تگ فرومانده‌اند 
نه هر جای مرکب توان تاختن 
که جاها سپر باید انداختن

بخش هایی از کتاب مشکاة، جلد1، تفسیر سوره مبارکه حمد، محمدعلی انصاری



باغبانان رفته اند وغنچه تنها مانده است
بلبلی در خیمه های سوخته جا مانده است
اشک در چشمان زینب ، خون به گوش کودکان
مشک،خالی در کنار دست سقا مانده است
جای طفل شیر خوار آغوش گرم مادرست
لیکن آن شش ماهه بر آغوش بابا مانده است
کیست تا زیر بغل گیرد اسیر درد را؟
محرمی دیگر برای زینب آیا مانده است؟
با دلی لبریزِ ماتم همره این کاروان
می رود اما دلش در قتلگه جا مانده است
با اسیران می رود طفلی سه ساله سوی شام
ردّ پای کوچکش بر روی صحرا مانده است
دست دشمن ها خشن،رخساره ی طفلان لطیف
جای سیلی بر رخ گلهای زهرا مانده است 
هست از خونهای سرخ آن ز پا افتادگان
پرچم توحید اگر اینگونه بر پا مانده است.


(آیه 160).
نتیجه توکل !.
در ایـن آیـه کـه مـکمل آیه قبل است , نکته توکل بر خداوند بیان شده است وآن این که : قدرت او بـالاتـرین قدرتهاست و ((اگر خداوند شما را یارى کند هیچ کس برشما پیروز نخواهد شد, و اگر دست از یارى شما بردارد کیست که بعد از او شما رایارى کند)) (ان ینصرکم اللّه فلا غالب لکم وان یخذلکم فمن ذا الذى ینصرکم من بعده ).
در آیه گذشته روى سخن به پیامبر اکرم (ص ) بود و به او دستور مى داد, اما دراین آیه روى سخن بـه هـمه مؤمنان است و به آنها مى گوید: همانند پیامبر, باید برذات پاک خدا تکیه کنند, و لذا در پـایـان آیـه مـى خـوانـیـم : ((و مؤمنان تنها بر ذات خداوند, باید توکل کنند)) (وعلى اللّه فلیتوکل المؤمنون ).





در فضیلت زیارت امام حسین (ع) در روز عاشورا ، روایات و احادیث زیادی نقل شده است ، ازجمله روایتی که از امام باقر (ع) در ابتدا و مقدمه زیارت عاشورا آمده است و ثواب ملاقات خداوند در روز قیامت را همراه با دو هزار حج و دوهزار عمره و دوهزار جهاد به زوار مخلص آن حضرت بشارت داده است .



خاصه آنکه این حج و عمره و جهاد از ثواب اعمالی برخوردار است که در خدمت رسول خدا (ص) و ائمه طاهرین باشد . یعنی هیج انحراف و توسل به غیر خدا در انجام این اعمال وجود نداشته و از ثواب کامل برخوردار گردیده است .
از امام صادق (ع) هم روایتی در کامل الزیارات آمده است که مضمون آن چنین است:
“ همانا زیارت حسین (ع) از هر عمل پسندیده ای ارزش و فضیلتش بیشتر است ، زیرا این زیارت در حقیقت ، مدرسه ای بزرگ و عظیم است که به جهانیان درس ایمان و عمل صالح می دهد و گوئی روح را بسوی ملکوت خوبی ها و پاکدامنی ها و فداکاری ها پرواز می دهد.
هرچند عزاداری و گریه بر مصائب امام حسین (ع) ارزش و معیاری والا دارد لکن باید دانست که همه این زیارات ، گریه ها و غم گساری ها ، فلسفه دین داری ، فداکاری و حمایت از قوانین آسمانی را به ما گوشزد می کند.
هدف این برنامه های انسان ساز جز این نیست و نیاز بزرگ ما از درگاه حسینی آموختن انسانیت و خالی کردن دل ، از هر چه غیر خداست .
بحول و قوه الهی هدفمان آن است که برداشتی عارفانه از زیارت معروفه عاشورا را ارائه کنیم و بر این اساس از نظرات مفسران و صاحب نظران ، استفاده نموده سعی به بالابردن شناخت در محتوای مطالب داشته ایم .
از خداوند متعال می خواهیم ما را به ولایت ائمه اطهار خاصه صاحب این زیارت محشور بگرداند و با هدایت و کرامت خود به ما معرفت و شناخت بیشتر عنایت فرماید تا شاید به برکت اعتصام به عترت ، تقرب خداوند میسّرگردد.
-----— ان شاء الله —----لینک




حسرت در روز قیامت

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مَا مِنْ أَحَدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا وَ هُوَ یَتَمَنَّى أَنَّهُ زَارَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع لَمَّا یَرَى لِمَا یُصْنَعُ بِزُوَّارِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ مِنْ کَرَامَتِهِمْ عَلَى اللَّهِ

از امام صادق علیه السلام روایت شده: 
هیچ کس نیست در روز قیامت مگر اینکه آرزو می کند ای کاش امام حسین علیه السلام را زیارت کرده بودم 
آن هنگامی که می بیند که با زوار امام حسین علیه السلام چه می کنند، چقدر نزد خداوند مورد کرامت واقع می شوند.
 (وسائل الشیعه/ ج14/)


داستانی را بسیار شنیده ام، 
حضرت علی.ع. زیر سایه ی دیواری نشسته بودند با دوستان شان، وقتی دیدند خطر ریزش دیوار هست از آنجا بلند شده، جای خود را تغییر دادند.
کسی از اصحابشان پرسید آیا از مرگ می گریزی؟
حضرت فرمودند: از قضای الهی به قدر الهی پناه می برم!
مرگ حقه، اما طول عمر و سلامتی رو میشه کم و زیاد کرد، به طور کلی.
مثلا با جلوگیری کردن از خوردن فست فود ها سلامتی رو حفظ می کنیم و طبیعتا از مشکلات احتمالی و بیماری های مربوطه پیش گیری می کنیم.



آیت الله جوادی آملی:

ما اگر خواستیم بفهمیم نمازی که خواندیم مقبول است یا نه، این نیازی به مسئله قیامت ندارد چون علامت و اثر نماز را مشخص کردند که (إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ).
اگر کسی نماز ظهر و عصر را خواند و تا غروب در معرض امتحان الهی قرار گرفت و سرفراز از این امتحان به در آمد و با هوس مبارزه کرد و آلوده نشد این مطمئن باشد که نمازش قبول شد زیرا آنچه او را از زشتی باز می‌ دارد نماز است و اگر ـ خدای ناکرده ـ در این امتحان مردود شد و دست به گناه زد مطمئن باشد که نماز او قبول نشده است گرچه [از نظر فقهی] صحیح است که اعاده و قضا ندارد.


هشدار شهید مطهری درباره خطر "نیمچه عالمان"

من خیلی اوقات فکر کرده ام مقاله‏ ای تحت عنوان «نیم‏ها» بنویسم که خیلی چیزها وجود ناقصش خطرش بیشتر از عدم محض است. می ‏گویند غزالی راجع به علم این حرف را زده و گفته است: «هر چیزی وجود ناقصش به از عدم محض است مگر علم که وجود ناقصش بدتر از عدم محض است» و ریشه این حرف معلوم است. 
آدمی که هیچ عالم نیست، چون می ‏داند عالم نیست لااقل در مقابل عالم تسلیم است. مثل کسی که طبیب نیست و می‏ داند که طبیب نیست، دیگر لااقل در مقابل طبیب تسلیم است و در نتیجه از وجود طبیب بهره می‏ برد. ولی نیمچه طبیب چون خودش را طبیب می‏ داند تسلیم یک طبیب نیست، می‏ خواهد از همان علم ناقصش استفاده کند، در نتیجه به جای سود زیان می ‏برد.
از همین جا بروید سراغ نیمچه مجتهدها و نیم روشنفکرها و نیم‏های دیگر، اینهایی که یک چیزکی می ‏دانند...ُ چیزکی می ‏دانند و چیزها نمی‏ دانند! 

اتفاقاً اینها خطرشان بیشتر است. چهارتا شعار می‏ شنوند، بدون اینکه متعمق بشوند و درست فکر کنند و دریابند؛ می‏ بینید این چهارتا شعار اینها را از جا حرکت‏ می ‏دهد (استاد مطهری، فلسفه تاریخ، ج1،ص 112).



آدرس کانال قرآن پویان

telegram.me/quranpuyan

احادیث و ایات قرانی (۴ ابان ۹۴)

«توکل بر خدا» 


 امام حسین(علیه‌السلام) در راهی قدم می‌نهاد که از خطراتش آگاه و مطلع بود. ایشان در پایان وصیت‏نامه‏اى که قبل از حرکت به کربلا نوشتند، به این آیه استناد کردند: «وَ ما تَوْفیقی‏ إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ» (هود/88) توفیق من جز به (اراده) خداوند نیست که بر او توکّل کرده‏ام و به او روى آورده‏ام.


پیامبر اکرم حضرت محمد (ص) 

اِتَّقِ اللَّهَ وَ لا تَحقِرَنَّ مِنَ المَعرُوفِ شَیئاً وَ لَو أن تَفرُغَ مِن دَلوِکَ فِی إناءِ المُستَسقِی وَ أن تُلقِىَ أخاکَ وَ وَجهُکَ إلیهِ مُنبَسِطٌ؛

از خدا بترس و هیچ کار نیکى را حقیر مشمار گر چه کار نیک منحصر باین باشد که دلو خویش را در ظرف تشنه اى بریزى و برادر خود را با روى گشاده ملاقات کنى.



آیت الله بهجت:

نه ایمان اهل یقین را داریم و نه یقین اهل یقین را. یا باید بگوییم فردایی نیست و مانند حیوانات تکلیف نداریم و یا این که مامنی و پناهگاهی از عذاب الهی پیدا کنیم؛زیرا غیر از خدا چیزی نیست که بتواند ازما دستگیری کند. پسر نوح هم برای فرار از عذاب الهی به غیر خدا پناه برد.

فردا غیر از خدا همه چیز فانی است.

والله خیر و ابقی

-

درس عاشورا:

مسلمان حق ندارد دربرابر فسادوبدعت وتحریف، سکوت وسازش کند.






آیه صبحگاهی

آیه 48،سوره مایده

از دوره قرائت جمعی9230ام

تعداد آیه های قرائت شده: 807تا


وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ


ترجمه آیه:

«48» و ما این کتاب (=قرآن) را به حق به سوى تو فرو فرستادیم، در حالى که تصدیق‌کننده کتابهاى پیشین و حاکم بر آنهاست. پس میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل کرده حکم کن، و از هواهایشان (با دور شدن) از حقى که به سوى تو آمده، پیروى مکن. براى هر یک از شما (امتها) شریعت و راه روشنى قرار داده‌ایم. و اگر خدا مى‌خواست شما را یک امت قرار مى‌داد، ولى (خواست) تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید. پس در کارهاى نیک بر یکدیگر سبقت گیرید. بازگشت (همه) شما به سوى خداست؛ آنگاه در باره آنچه در آن اختلاف مى‌کردید آگاهتان خواهد کرد.


به امید موفقیت





اسما و صفات الهی از یک دیدگاه، بر دو گونه‌اند:

 اول، اسامى و نشانه‌هایى که در سراسر عالَم هستى پراکنده‌اند؛ یعنی هرآنچه در عالم هستى دیده می‌شود، از دورترین کهکشان‌ها تا کوچک‌ترین ذرات، نشانه‌هایى از ذات احدیت‌اند و همۀ آن‌ها «اسمُ الله» و اسامى تکوینى خداوندگارند؛ دوم، اسم‌هایی که در قالب الفاظ و کلمات وارد شده‌اند و حضرت حق، خویش را بدین نام‌ها ستوده و معرّفى کرده است؛ مانند: 


«هُوَ اللهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ».


اوست خدایی که جز او معبودی نیست؛ همان فرمانروای پاکِ سلامت‌بخشِ امان‌دِه، چیرۀ پیروزمند، جبران‌کنندۀ دارای بزرگی. منزّه است خداوند از آنچه شریک او می‎گردانند.

 

در حکایت است که حکیمى مجنون را دید که بر روى شن‌هاى ساحل چیزى می‌نویسد. از او پرسید: چه می‌نویسى؟ 


گفت شرح حُسن لیلی می‌دهم 

خاطر خود را تسلّى می‌دهم 

نیست جز نامی از او در دست من 

زان بلندی یافت قدر پست من 

ناچشیده جرعه‌ای از جام او 

عشق‌بازى می‌کنم با نام او 


شاید بتوان گفت ما هم از طریق نام‌های خداوند با او عشقبازى می‌کنیم؛ همان نام‌هایى که خود، تحت عنوان «الأََسْمَاءُ الْحُسْنىَْ» به ما تعلیم داده و وسیلۀ تقرّب ما به ذات خویش قرار داده است. 

خداوند متعال هرکدام از اوصاف قدسى خود را در قالب اسمى به بشر معرفى نموده است: هنگامى‌که می‌خواهد قدرت خود را به انسان بشناساند، از آن به «قادر» و «قدیر» تعبیر می‌نماید و هرگاه می‌خواهد احاطۀ علمى خویش را بر عالَم وجود و هستى مطرح سازد، از صفت «علیم» یاد می‌کند؛ وقتی می‌خواهد از رحمت و رأفتی پرده بگشاید که به بندگان دارد، خود را «رحمان» و «رئوف» معرفی می‌کند و آنگاه که می‌خواهد گذشت و مغفرت خود را به بندگان بازگو فرماید، «غفور» و «غفّار» را به صحنه می‌آورد.

به‌ بیان ‌دیگر، حضرت حق براى اوصاف خود، اسم قرار داده است: قدرتش را به «قدیر»، حکمتش را به «حکیم»، عزتش را به «عزیز»، علمش را به «علیم» و... نام‌گذارى فرموده است. 

البته خداوند براى هرکدام از اوصاف خود، لفظى مقرّر نموده که این لفظ، اسم آن وصف است. بنابراین اسم «الله» در «بِسْمِ الله»، یعنى قدرت، حکمت، رحمت، حلم، جود، صبر و سایر صفاتِ خداوند؛ پس «بِسْمِ الله» یعنى خدایا، با استعانت از تمام اوصاف حضرت تو، کار را آغاز می‌کنم. 

البته ذکر این نکته ضروری است که اسامى حضرت حق، عین ذات اوست و مانند دیگر اسامى و مسمّیات نیست که بین اسم و مسمّا تغایر و تفاوت وجود دارد.


بخش هایی از کتاب مشکاة، جلد1، تفسیر سوره مبارکه حمد، محمدعلی انصاری





 در نیویورک، در ضیافت شامى که به منظور جمع‌آورى کمک مالى براى مدرسه‌اى مربوط به بچه‌هاى داراى ناتوانى ذهنى بود، پدر یکى از بچه‌ها نطقى کرد که هرگز براى شنوندگان آن فراموش نمى‌شود... او با گریه گفت: «کمال، در بچه من «شایا» کجاست؟ هر چیزى که خداوند مى‌آفریند کامل است، اما بچه من نمى‌تواند چیزهایى را بفهمد که بقیه بچه‌ها مى‌توانند. بچه من نمى‌تواند چهره‌ها و چیزهایى را که دیده، مثل بقیه بچه‌ها به یاد بیاورد. کمال خدا در مورد شایا کجاست؟»
افرادى که در جمع بودند، با شنیدن این جملات، شوکه و اندوهگین شدند...
پدر شایا ادامه داد: «به اعتقاد من، هنگامى که خدا بچه‌اى شبیه شایا را به دنیا مى‌آورد، کمال آن بچه را در روشى مى‌گذارد که دیگران با او رفتار مى‌کنند.» و سپس داستان زیر را درباره شایا تعریف کرد:
«یک روز که شایا و من در پارک قدم مى‌زدیم، تعدادى بچه را دیدیم که بیسبال بازى مى‌کردند. شایا پرسید: بابا، به نظرت اونا منو بازى مى‌دن...؟ من مى‌دانستم که پسرم بازى بلد نیست و احتمالا بچه‌ها او را توى تیمشان نمى‌خواهند؛ اما فهمیدم که اگر پسرم براى بازى پذیرفته شود، حس یکى بودن با آن بچه‌ها مى‌کند. پس به یکى از بچه‌ها نزدیک شدم و پرسیدم که آیا شایامى‌تواند بازى کند؟! آن بچه به هم‌تیمى‌هایش نگاه کرد تا نظر آنها را بخواهد، ولى جوابى نگرفت و خودش گفت: ما 6امتیاز عقب هستیم و بازى در رآند 9 است. فکر مى‌کنم اون بتونه در تیم ما باشه...
در نهایت تعجب، چوب بیسبال را به شایا دادند! همه مى‌دانستند که این غیرممکن است؛ زیرا شایا حتى بلد نیست که چطور چوب را بگیرد! اما همین که شایا براى زدن ضربه رفت، توپ‌گیر چند قدمى نزدیک شد تا توپ را خیلى آرام بندازد که شایا حداقل بتواند ضربه آرامى به آن بزند... اوّلین توپى که پرتاب شد، شایا ناشیانه زد و از دست داد!
یکى از هم‌تیمى‌هاى شایا نزدیک شد و دوتایى چوب را گرفتند و روبه‌روى پرتاب‌کن ایستادند. توپ‌گیر دوباره چند قدمى جلو آمد و آرام توپ را انداخت. شایا و هم‌تیمیش، ضربه آرامى زدند و توپ نزدیک توپ‌گیر افتاد؛ توپ‌گیر، توپ را برداشت و مى‌توانست به اوّلین نفر تیمش بدهد و شایا باید بیرون مى‌رفت و بازى تمام مى‌شد... اما به جاى این کار، او توپ را جایى دور از نفر اوّل تیمش انداخت و همه داد زدند: شایا، برو به خط اوّل، برو به خط اوّل!!! تا به حال شایا به خط اوّل ندویده بود!
شایا هیجان‌زده و با شوق، خط عرضى را با شتاب دوید. وقتى که شایا به خط اوّل رسید، بازیکنى که آنجا بود مى‌توانست توپ را جایى پرتاب کند که امتیاز بگیرد و شایا از زمین بیرون برود، ولى فهمید که چرا توپ‌گیر، توپ را آنجا انداخته است. توپ را بلند، آن‌طرف خط سوم پرت کرد و همه داد زدند: بدو به خط 2، بدو به خط 2!!!
شایا به سمت خط دوم دوید. در این هنگام بقیه بچه‌ها در خط خانه هیجان‌زده و مشتاق، حلقه زده بودند... همین که شایا به خط دوم رسید، همه داد زدند: برو به 3!!! وقتى به 3 رسید، افراد هر دو تیم دنبالش دویدند و فریاد زدند: شایا، برو به خط خانه...! شایا به خط خانه دوید و همه 18 بازیکن، شایا را مثل یک قهرمان روى دوش‌شان گرفتند، مانند اینکه او یک ضربه خیلى عالى زده و کل تیم برنده شده باشد...»
پدر شایا در حالى که اشک در چشمانش بود، گفت: «آن 18 پسر به کمال رسیدند...»

این داستان را تعمیم بدهیم به خودمان و همه کسانى که با آنها زندگى مى‌کنیم. هیچ‌کدام ما کامل نیستیم و جایى از وجودمان ناتوانى‌هایى داریم، اطرافیان ما هم همین‌طورند. پس بیایید با آرامش، از ناتوانى‌هاى اطرافیانمان بگذریم و همدیگر را به خاطر نقص‌هایمان خُرد نکنیم؛ بلکه با عشق، هم خودمان را به سمت بزرگى و کمال ببریم و هم اطرافیانمان را.

«آسمان فرصت پرواز بلندى است... قصه این است چه اندازه کبوتر باشى.» 

تا هنگامى که انسان کلیه موجودات زنده را در دایره مهر و شفقت خود وارد نکند، به آرامش حقیقى نخواهد رسید.





امروز چگونه مى‌توان شهید شد!؟

درمعناى لغوى شهادت گفتیم که شهید، نه الزاماً کشته شده در میدان نبرد، بلکه آگاه برمسئولیت‌هاى اجتماعى و حاضر در صحنه و میدان عمل و ایثار است. شهید کسى است که غائب نیست، عافیت طلبى و محافظه کارى نمى‌کند . بیداراست و خود را به خواب نمى‌زند! میدان‌هاى زندگى هم محدود به میدان‌هاى جنگ نمى‌شود، سرنوشت ملت‌ها در دنیاى امروز در میادین صلح نیز، رقم خوردنى‌تر است. واقعیت‌ها این حقیقت را نشان مى‌دهد، اگر نخواسته باشیم سرمان را زیر برف باورهاى دیروز کنیم!

از آن مهم‌تر، جبهه جهاد با نفس بسى گستره‌تر ازجهاد با دشمنان بیرونى است. اولى همیشگى و همه جائى، و دومى موقت و مقطعى است. براى ملتى همچون سوئد ممکن است هرگز چنین جبهه‌اى گشوده نشده باشد! علاوه برآن، دشمنى‌ها و رقابت‌هاى درونى یک ملت یا پیروان یک دین و مذهب نیزممکن است بسى عمیق‌تر و خونبارتر از دشمنى با بیگانگان باشد و جنگ هفتاد و دو ملت درون یک امت سخت‌تر از رویاروئى با مهاجمى بیرونى باشد! در چنین گستره‌اى است که قرآن میدان‌هاى شهادت بازترى به شرح زیر براى ما گشوده است.


 مبارزه و مجاهده، مدرسه شهادت

رسیدن به مرحله شهادت و مقام و موقعیت شهید، مثل همه مقام و موقعیت‌هاى سیاسى، علمى، هنرى و اقتصادى، نیازمند ممارست و مجاهدت طولانى است. مبارزات سیاسى یک ملت براى کسب آزادى‌هاى مدنى و حقوق اجتماعى، خود مدرسه بزرگى است که آحاد ملت را رشد مى‌دهد و آثار عمیق استبداد را که از فکر و فرهنگ مردم ریشه‌کن مى‌سازد. در مدرسه شهادت، مسیر همان قدر ارزش دارد که مقصد. اصلا مقصد در همین مسیر تحقق مى‌یابد و وجود مستقلى از راه ندارد. آزادى و امنیت و ارزش‌هاى برتر، به زودى و با زور و ضربت حاصل نمى‌شوند، میدان مبارزه است که با حضورآگاهانه در آن، به تدریج نمونه‌هاى برتر، الگوها و قهرمانانى را پرورش مى‌دهد که به اصطلاح قرآنى "شهید" نامیده مى‌شوند، شهید به همان معناى انسان حقیقتاً زنده و حاضر و ناظرى که نشانه‌اى است از خداوند شهید. تشخیص این شهیدان چندان دشوار نیست، این‌ها همان رهبران یک جنبش، نخبه‌ها، نوادرو نمونه‌هاى ممتازى هستند که در کوره ابتلائات حق آبدیده مى‌شوند و درآسمان ظلمانى دوران سلطه ظلم و ستم همچون ستاره‌هاى درخشان، به مردم روشنائى و امید مى‌بخشند:

 ...و ما این روزگار (شکست و پیروزى) را میان مردم مى‌گردانیم تا (دراین میدان ابتلاء) خداوند مؤمنین راستین را محقق سازد و شهیدانى (الگوهاى نمونه و ممتازى) از میان شما برگیرد و خدا ستمگران را دوست نمى‌دارد.

 آل عمران ۱۴۰- ... وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ ۗ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ

منبع: عبدالعلی بازرگان، شهیــدان زنــده ؛ زنــده‌هاى شهیــد




ایات امر به معروف و نهی از منکر

به نام خدا 

مبحث پنجاهم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (امر به معروف و نهی از منکر)

شرایط امر به معروف و نهی از منکر


سوره بقره ایه 44


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم


«أتامرون الناس بالبر و تنسون أنفسکم و أنتم تتلون الکتاب أفلا تعقلون»


آیا مردم را به نیکی (و ایمان به پیامبری که صفات او آشکارا در تورات آمده) دعوت می‌کنید، اما خودتان را فراموش می‌نمائید؛ با اینکه شما کتاب (آسمانی) را می‌خوانید! آیا نمی‌اندیشید؟

در تفسیر این آیه نکاتی هست که امروز به پاره ای از آنها اشاره می کنم.


نکات تفاسیر

1- باید بین قول و عمل آمر به معروف و ناهی از منکر هماهنگی وجود داشته باشد تا امر و نهی تأثیر داشته باشد و یکی از شرایط تأثیرامر به معروف و نهی از منکر طبق این آیه عمل به گفته‌هایست که آمر و ناهی باید آنرا بر خود لازم بداند. (جامع البیان فی تفسیر القرآن- عیاشی)


2- آمر به معروف و ناهی از منکر باید خودش عامل به گفته‌هایش باشد تا امر و نهی وی مثمر ثمر واقع گردد. (جامع البیان)


3- یکی از شرایط واجب شدن امر به معروف و نهی از منکر، احتمال تأثیر می‌باشد. (جامع‌البیان)


4- یکی از فواید امر به معروف و نهی از منکر پیوستن به امّت پیامبر (صلی الله علیه وآله) می‌باشد. (جامع‌البیان)


5- فرقی میان منافقین با کسانی که امر و نهی می‌کنند امّا به گفته‌های خود عمل نمی‌کنند نمی‌باشد. (جامع البیان)


6- امر به معروف و نهی از منکر واجب فوری می‌باشد. (جامع البیان)


7- عمل نکردن به گفته‌های خود از نشانه‌های بی‌عقلی است. (ترجمه المیزان)


8- در این آیه، کلمه‌ «النّاس» آمده است و آن دلالت بر عموم دارد و شخص یا اشخاص خاصّی مورد نظر نمی‌باشد. (ترجمه‌ المیزان)


9- امر به معروف و نهی از منکر باید استمرار داشته باشد. (ترجمه تفسیر المیزان). لینک





به نام خدا 
مبحث پنجاه و یکم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی فرد مسلمان (امر به معروف و نهی از منکر)
شرایط امر به معروف و نهی از منکر

به بیان دیگر نکات تفسیری آیه 52 سوره بقره می پردازم
أتامرون الناس بالبر و تنسون أنفسکم و أنتم تتلون الکتاب أفلا تعقلون»

آیا مردم را به نیکی (و ایمان به پیامبری که صفات او آشکارا در تورات آمده) دعوت می‌کنید، اما خودتان را فراموش می‌نمائید؛ با اینکه شما کتاب (آسمانی) را می‌خوانید! آیا نمی‌اندیشید؟


10- علم داشتن به معروف و منکر از شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر می‌باشد. (ترجمه‌ی تفسیر المیزان)

11- هر چیزی که معروف است، شایستگی مورد امر واقع شدن را دارد. «الف و لام» »البّر» یعنی تمام نیکی‌ها. (ترجمه‌تفسیر المیزان)

12- کسی که امر به معروف و نهی از منکر می‌کند ولی خودش به آنچه امر و نهی کرده عمل نمی‌نماید، گویا خودش را قربانی کرده است. (عیاشی)

13- امر کنندگان و ارشاد کنندگان بی‌عمل را نکوهش می‌کند. (تفسیر راهنما)

14- کسی که دیگران را ارشاد می‌کند، باید ارشادگر خود نیز باشد. (تفسیر راهنما)

15- ارشادگر به خیر، باید خود نیز عامل به خیر باشد. (تفسیر راهنما)

16- هماهنگی قول و عمل جزء شرایط لزوم امر به معروف و نهی از منکر نمی‌باشد بلکه جزء شروط تأثیر آن می‌باشد، بنابراین افرادی که عامل 

به قول خویش نیستند؛ می‌توانند امر و نهی نمایند و نباید به بهانه‌ی عمل نکردن به قول خود این دو فریضه بزرگ ترک شود. (الدّر المنثور)

17- یکی از تأثیرات هماهنگی بین قول و عمل آمر به معروف و ناهی از منکر، نجات از عذاب الهی است. (الدر المنثور)

18- از جمله عذابهایی که در انتظار آمران و ناهیان بدون عمل می‌باشد؛ بریدن لبهای آنان با قیچی‌هایی از آتش است. (نور الثّقلین)

19- گرچه روی سخن آیه به قوم بنی اسرائیل است ولی مسلماً مفهوم آن گسترده است و دیگران را نیز شامل می‌شود. لینک




به نام خدا
مبحث پنجاه و دوم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی فرد مسلمان (امر به معروف و نهی از منکر)
شرایط امر به معروف و نهی از منکر
به بیان نکات اخر تفسیری آیه 52 سوره بقره می پردازم
20- بعضی از علمای یهود به بستگان خود که اسلام آورده بودند توصیه به ایمان می‌کردند ولی خودشان ایمان نمی‌آوردند.

21- علمای یهود قبل از ظهور پیامبر (صلی الله علیه وآله) مردم را به ایمان به پیامبر (صلی الله علیه وآله) دعوت می‌کردند اما هنگام ظهور آن حضرت از ایمان آوردن به آن حضرت خودداری کردند.

22- آمر به معروف باید آنچه را به دیگران توصیه می‌کند (نیکی‌ها را) خود نیز عامل به آن باشد.

23- کسی که کتاب آسمانی را می‌خواند باید اهل تدبر و تفکّر در آیات نیز باشد. صرف خواندن کفایت نمی‌کند.

24- آمر به معروف و ناهی از منکر و مبلغ باید بیش از سخن گفتن مردم را با عمل راهنمائی و ارشاد نماید. حدیث (مردم را به غیر زبان به اسلام دعوت نمائید.)

25- وقتی سخن امر به معروف و ناهی از منکر از دل و جان برخیزد لاجرم بر دل شنونده و مخاطب می‌نشیند اما اگر تنها از زبان گوینده(آمر به معروف و ناهی از منکر) باشد از گوشها بیشتر تجاوز نمی‌کند.

25- امر به نیکی باید مدام باشد.

26- امر به نیکی همراه با عمل پسندیده‌تر است.

27- عمل نکردن به گفته‌ها نشانه‌ی بی عقلی است.

28- وقتی عمل صورت گرفت انسان به مقام تعقل و رشد می‌رسد. (عمل کردن به گفته‌ها نشانه‌ی تعقل و رشد است).

29- بهترین نصیحت و موعظه به کسانی که فقط با زمان مردم را دعوت به نیکی می‌کنند نه با عمل دعوت به تعقل است
تفسیرنمونه  لینک




به نام خدا
مبحث پنجاه و سوم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی فرد مسلمان (امر به معروف و نهی از منکر)
شرایط امر به معروف و نهی از منکر
در رساله نوین آیت اله دکتر صادقی تهرانی در باب امر به معروف ونهی از منکر چنین آمده است:

مسأله ی 859- برحسب آیه ى کریمه ى «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أمَّةٌ یَدْعُونَ إلى الْخَیْرِ وَ یَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» (سوره ى آل عمران، آیه ى 104)
تا هنگامى که شخص تارک واجب و مرتکب حرام، وجوب و حرمت را نشناسد، و یا قانع به وجوب و حرمت آن ها نشده باشد، زمینه اى براى امر به معروف و نهى از منکر نیست، زیرا برحسب ترتیب یاد شده در این آیه نخست «یَدْعونَ إلَى الْخَیْرِ» است که خیر شامل علم و عقیده و عمل مى باشد، 

و سپس «یأمرونَ بِالْمعروفِ وَ یَنْهونَ عَنِ الْمُنکرِ» که در صورت سرپیچى از انجام واجبى که مى داند و به آن معتقد شده، و یا ترک حرامى که مى داند و به آن معتقد شده، بایستى مورد امر و نهى قرار گیرد که این امر و نهى داراى مراتب سه گانه ى قلبى، لفظى و عملى است، که نخست در قلبش با فعل واجب و ترک حرام هم آهنگ باشد و سپس با عباراتى روشن و ملایم امر و نهى کند و اگر لفظ بى اثر ماند او را در زاویه اى تنها گذارده و با او ترک معاشرت نماید، و در آخر کار، امر و نهى عملى است که با قهر کردن، تهدید کردن، شماتت شایسته کردن و در پایان پس از طى همه مراحل و با توجه به شرائط دیگرى با زدن و مانند آن امر و نهى کند و این خود مرتبه ى سومِ امر و نهى مى باشد که بخش عملى است.
مسأله ی 860- امر و نهى کننده باید واجب و حرام مورد امر و نهى را به خوبى بشناسد، و نیز بداند که طرف مقابل با علم و اعتقاد به وجوب و یا حرمت بدون هیچ عذر و ضرورتى واجب را ترک و یا حرام را انجام داده و توبه هم نکرده و تصمیم بر توبه هم ندارد، که در این جا امر و نهى در صورت توان و امکان واجب است. 
مسأله ی 861- امرکننده، به چیزى باید امر کند که خود آن رابدون عذر ترک نکرده باشد، و نهى کننده از چیزى باید نهى کند که خود آن را بدون عذر مرتکب نشده باشد، و یا اگر واجبى را ترک و یا حرامى را انجام داده توبه کرده باشد، زیرا برحسب کریمه ى «أتأمُرُونَ النّاسَ بالْبرِّ وَ تَنْسَوْنَ أنفُسَکُمْ وَ أنْتمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أفَلا تَعْقِلُونَ» (سوره ى بقره، آیه ى 44): «آیا مردم را به نیکى امر مى کنید و خودتان را فراموش مى کنید و حال آن که شما کتاب الهى را مى خوانید، آیا پس تعقل نمى کنید» 
به سه مسئله باقی مانده در این زمینه انشاءالله در روز آینده اشاره می کنم. لینک



به نام خدا
مبحث پنجاه و ششم از ایات مرتبط با روابط اجتماعی فرد مسلمان (امر به معروف و نهی از منکر)
شرایط امر به معروف و نهی از منکر
علی،علیه السلام،تعابیر زیادی در خصوص آمر و ناهی و این که چه خصوصیاتی باید داشته باشد و به چه نکاتی توجه نماید،دارند.مهم ترین خصوصیت آمر به معروف و ناهی از منکر از نظر امیر المؤمنین این است که باید خودش به آن چه که می گوید،عامل باشد.دیگر این که اهل مدارا،سازش و تابع مطامع نباشد.همچنین آمر و ناهی باید در این راه از سرزنش ملامت گران نهراسند.

بخش دوم

4)«کفی بالمرء غوایة أن یأمر الناس بما لا یأتمر و ینهاهم اعمالا ینتهی عنه 30: برای گمراهی انسان همین کافی است که دیگران را به چیزی امر کند که خود،بدان عمل نمی کند و دیگران را از چیزی نهی کند که خود از آن دست نمی کشد».

5)«و الا للّذکر لاهلا...و یأمرون بالقسط و یأتمرون به و ینهون عن المنکر و یتناهون عنه 35:اهل ذکر کسانی هستند که...امر به قسط می کنند و خود نیز بدان عاملند،از منکر نهی می کنند و خود نیز از آن دوری می جویند».

می بینیم که ائتمار و تناهی از صفات«اهل ذکر»به حساب می آید و آنان را که این گونه نباشند،باید اهل غفلت و ناآگاهی دانست که روایت های قبل به خوبی نمایانگر این امر می باشد.

6)«لا تکن ممن...ینهی و لا ینتهی و یأمر بما لا یأتی :از جمله کسانی نباش که نهی می کنند.ولی خود از آن دست برنمی دارند و امر می کنند اما خود عمل نمی کنند».

7)«و انهوا عن المنکر و تناهوا عنه فانما امرتم بالنهی بعد التناهی :نهی از منکر کنید و خود نیز از آن بپرهیزید.همانا نهی از منکر بر شما واجب شده است بعد از تناهی(ترک منکر)».

امام(ع)تناهی و ترک منکر را مقدم بر نهی از منکر می داند.لذا انسان باید اول خودش را اصلاح نماید،سپس همت به اصلاح دیگران بگمارد؛چراکه در غیر این صورت اقدامش تأثیر مطلوب را نداشته و نمی تواند دیگران را اصلاح نماید.لینک




به نام خدا
مبحث پنجاه و هفتم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی فرد مسلمان (امر به معروف و نهی از منکر)
وجوب و تعریف امر به معروف و نهی از منکر از منظر قران 
این موضوع را با ایات سوره ال عمران اغاز می کنیم:

وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (104)

باید از میان شما، جمعى دعوت به نیکى، و امر به معروف و نهى از منکر کنند! و آنها همان رستگارانند.

نکات تفسیری از تفسیرنمونه:

در آیه فوق دستور داده شده که همواره در میان مسلمانان باید امتى باشند که این دو وظیفه بزرگ اجتماعى را انجام دهند: 

مردم را به نیکى ‏ها دعوت کنند، و از بدى‏ها باز دارند. و در پایان آیه تصریح مى‏کند که فلاح و رستگارى تنها از این راه ممکن است.
سؤال

در اینجا این سؤال پیش مى‏ آید که ظاهر" منکم امة" این است که این امت بعضى از جمعیت مسلمانان را تشکیل مى ‏دهد، نه همه آنها را،

و به این ترتیب وظیفه امر به معروف و نهى از منکر جنبه عمومى نخواهد داشت، بلکه وظیفه طایفه خاصى است، اگر چه انتخاب و تربیت این جمعیت، وظیفه همه مردم است، و به عبارت دیگر این دو وظیفه واجب کفایى است نه عینى، با اینکه از دیگر آیات قرآن بر مى‏ آید که این دو وظیفه جنبه عمومى دارد، و به عبارت دیگر واجب عینى است نه واجب کفایى، مثلا در چند آیه بعد از این آیه مى‏خوانیم: 

کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ" شما بهترین امتى بودید که بسود مردم مبعوث شدید، چه اینکه امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنید" و در سوره" العصر" مى‏فرماید:" همه مردم در زیانند جز آنان که ایمان و عمل صالح دارند 

و دعوت به حق و توصیه به صبر و استقامت مى ‏کنند" طبق این آیات و مانند آنها این دو وظیفه اختصاص به دسته معینى ندارد.
پاسخ:
دقت در مجموع این آیات پاسخ سؤال را روشن مى‏سازد، زیرا چنین استفاده مى‏شود که" امر به معروف و نهى از منکر" دو مرحله دارد: 

یکى" مرحله فردى" که هر کس موظف است به تنهایى ناظر اعمال دیگران باشد، و دیگرى" مرحله دسته جمعى" که امتى موظفند براى پایان دادن به نابسامانیهاى اجتماع دست به- دست هم بدهند و با یکدیگر تشریک مساعى کنند.

قسمت اول وظیفه عموم مردم است، و چون جنبه فردى دارد طبعا شعاع آن محدود بتوانایى فرد است، اما قسمت دوم شکل واجب کفایى بخود مى‏گیرد و چون جنبه دسته جمعى دارد و شعاع قدرت آن وسیع و طبعا از شئون حکومت اسلامى محسوب مى‏شود. این دو شکل از مبارزه با فساد و دعوت به سوى حق، از شاهکارهاى قوانین اسلامى محسوب مى‏گردد، و مسئله تقسیم کار را در سازمان حکومت اسلامى و لزوم تشکیل یک گروه نظارت بر وضع اجتماعى و سازمانهاى حکومت مشخص مى‏سازد.
ادامه این مبحث ان شاءالله فردا ارسال خواهد شد.لینک




به نام خدا 
مبحث پنجاه و هشتم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی فرد مسلمان (امر به معروف و نهی از منکر)
وجوب و تعریف امر به معروف و نهی از منکر از منظر قران 
ادامه مبحث روز گذشته

وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (104)

باید از میان شما، جمعى دعوت به نیکى، و امر به معروف و نهى از منکر کنند! و آنها همان رستگارانند.
سابق بر این در ممالک اسلامى (و امروز در پاره‏اى از کشورهاى اسلامى، مانند حجاز) با الهام از آیه فوق تشکیلاتى مخصوص مبارزه با فساد و دعوت به- انجام مسئولیت‏هاى اجتماعى به نام اداره حسبه و ماموران آن به نام" محتسب" و یا" آمرین بمعروف" وجود داشته است که مامور بودند با همکارى یکدیگر با هر گونه فساد و زشت‏کارى در میان مردم، و یا هر گونه ظلم و فساد در دستگاه حکومت مبارزه کنند، و هم چنین مردم را به کارهاى نیک و پسندیده تشویق نمایند.

بنا بر این وجود این جمعیت با آن قدرت وسیع، هیچگونه منافاتى با عمومى بودن وظیفه امر بمعروف و نهى از منکر در شعاع فرد و با قدرت محدود ندارد

از آنجا که این بحث از مباحث مهم قرآن مجید است، و در آیات فراوانى به آن اشاره شده، لازم است نکاتى را در اینجا یادآور شویم:

1-" معروف" و" منکر" چیست؟

" معروف" در لغت به معنى شناخته شده (از ماده عرف) و" منکر" به معنى" ناشناس" (از ماده انکار) است. و به این ترتیب کارهاى نیک، امورى شناخته شده،و کارهاى زشت و ناپسند، امورى ناشناس معرفى شده‏اند. چه اینکه فطرت پاک انسانى با دسته اول آشنا و با دوم ناآشنا است!

2- آیا امر به معروف یک وظیفه عقلى است یا تعبدى؟

جمعى از دانشمندان اسلامى معتقدند که وجوب این دو وظیفه تنها با دلیل نقلى ثابت شده، و عقل فرمان نمى‏ دهد که انسان دیگرى را از کار بدى که زیانش تنها متوجه خود او است باز دارد.

ولى با توجه به پیوندهاى اجتماعى و اینکه هیچ کار بدى در اجتماع انسانى در نقطه خاصى محدود نمى‏شود، بلکه هر چه باشد همانند آتشى ممکن است به نقاط دیگر سرایت کند، عقلى بودن این دو وظیفه مشخص مى ‏شود.

به عبارت دیگر: در اجتماع چیزى به عنوان" ضرر فردى" وجود ندارد، و هر زیان فردى امکان این را دارد که به صورت یک" زیان اجتماعى" درآید، و به- همین دلیل منطق و عقل به افراد اجتماع اجازه مى‏دهد که در پاک نگه داشتن محیط زیست خود از هر گونه تلاش و کوششى خود دارى نکنند.

اتفاقا در بعضى از احادیث به این موضوع اشاره شده است. از پیغمبر اکرم ص چنین نقل شده که فرمود:" یک فرد گنهکار، در میان مردم همانند کسى است که با جمعى سوار کشتى شود، و به هنگامى که در وسط دریا قرار گیرد تبرى برداشته و به سوراخ کردن موضعى که در آن نشسته است بپردازد، و هر گاه به او اعتراض کنند، در جواب بگوید من در سهم خود تصرف مى‏کنم!، اگر دیگران او را از این عمل خطرناک باز ندارند، طولى نمى‏کشد که آب دریا به داخل کشتى نفوذ کرده و یکباره همگى در دریا غرق مى‏شوند".

پیامبر ص با این مثال جالب منطقى بودن وظیفه امر به معروف و نهى از منکر را مجسم ساخته، و حق نظارت فرد بر اجتماع را یک حق طبیعى که ناشى از پیوند سرنوشتهاست، مى‏داند.لینک







احادیث و ایات قرانی (۳ ابان ۹۴)

صبح یکشنبه 11محرم مان راآعاز میکنیم با گهواره بدون اصغر.علم بدون عباس.کاروان بدون حسین وزینب بدون محرم.خدایا مادیشب خوابیدیم ونفهمیدیم برآل رسول چه گذشت.خدایا خارزارهای دشت کربلا امروز میزبان پاهای برهنه رقیه است.خدایا امروز 72خورشید بربالای نیزه ها طلوع میکند.کاین زینب است که ازامروزمبعوث میشود تااین پیام محرم رابه گوش کوفیان وشامیان که نه به گوش تاریخ برساند.صل الله علیک یا ابا عبدالله وعلی الارواح التی حلت بفنایک.آجرک الله یاصاحب الزمان فی مصیبت جدک.

صبح آکنده به عشق وماتم حسین بر شما پرخیروبرکت باد.




آیت الله بهجت:

_اگر اهل ایمان پناهگاه حقیقی خود(امام زمان عج) را بشناسند و به آن پناه ببرند آیا امکان دارد که از آن ناحیه مورد عنایت واقع نشوند؟!

_حضرت عیسی(ع) میفرمود:برادرم موسی(ع) میفرمود:گناه نکنید ولی من میگویم حتی فکر گناه هم نکنید موسی(ع) میفرمود:قسم دروغ نخورید ولی من میگویم سوگند راست هم نخورید.

-

درس عاشورا:

مدعیان مسلمانی بسیارند، اما صحنه امتحان، صادقان و مدعیان راستین را نشان میدهد.




فضائل قرآن کریم 


امام علی علیه السلام فرموده است :


ای بندگان خدا بدانید قرآن شفاعت کننده ایست که شفاعتش پذیرفته میگردد ، و راستگوئی است که گفتارش تصدیق میشود ، و کسیرا که قرآن روز قیامت شفاعت کرد شفاعتش در بارۀ او قبول میشود ، و کسیرا که قرآن روز قیامت زشت دانست گفتارش بزیان او تصدیق میگردد ، زیرا روز قیامت ندا کننده ای فریاد میکند : « آگاه باشید هر کِشتکاری در عاقبت عمل و کِشتۀ خود گرفتار است مگر کِشتکاران قرآن » پس شما از کِشت کنندگان و پیروان آن بوده آنرا راهنمای بسوی پروردگارتان قرار دهید ، و از آن اندرز بگیرید ، و اندیشه هایتان را که بر خلاف آن است متّهم سازید و خواهشهای خود را در برابر آن خیانتکار بدانید . 


نهج البلاغه باب 3 قسمتی از خطبه 175


طوسی toosi



گفتم:
اگر در کربلا بودم تا پای جان برای حسین تلاش میکردم

گفت:
یک حسینِ زنده داریم. نامش مهدی ست
بسم الله....



حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی اظهار داشتند: این عرض تسلیت در ایام عاشورا دو بخش دارد: یکی درخواست اجر است بگوییم «أعظم الله اجورنا و اجورکم بمصابنا بالحسین» اما آنکه پیام جاودانه دارد این است که «و جعلنا و ایاکم من الطالبین لثاره» ثار یعنی خونبها، این شعار الی یوم القیامه هست یعنی از خدا درخواست می‌کنیم آن توفیق را به ما بدهد که خونبهای کربلا را از قاتلان کربلا بگیریم.
معظم له با بیان اینکه جریان کربلا، رویارویی حق علیه باطل بود، اظهار داشتند: وجود مبارک سیّدالشهداء نفرمود من با یزید بیعت نمی‌کنم فرمود: «مثلی لا یبایع مثله» سخن از تمثیل است نه تعیین, پس حق در برابر باطل خضوع نمی‌کند.
ایشان سپس با بیان اینکه چرا ما شیعیان طالب خونبهای حسین از دشمنان او هستیم، بیان داشتند: در جواب اینکه چرا ما خونبها بگیریم، برای اینکه پدر ما را شهید کردند! ما اینها را به عنوان پدری قبول کردیم وجود مبارک پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) فرمود هر کس بالغ شد موظّف است برای خود شناسنامه بگیرد ما حاضریم شما را به عنوان فرزندی قبول کنیم بیایید بچه‌های ما بشوید «أنا و علی أبوا هذه الامّة» ما هم اطاعت کردیم، گفتیم فرزندان شماییم پدر ما علی‌بن‌ابی‌طالب است و مادر ما صدیقه کبراست، پس پدر ما را کشتند چون پدر ما را شهید کردند ما خونبها طلب داریم.

حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در بخش دیگری از سخنان خود بیان داشتند: اصل دوم و عنصر محوری دوم این است که چگونه جریان کربلا سامان پذیرفت؟ چگونه همه جمع شدند پسر دختر پیغمبر را شهید کنند؟ آنها که دست‌اندرکاران دنیا بودند دینشان را به دنیا فروختند در اواخر عمر مبارک پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) نقشه مشئومی کشیدند گرچه از اول بی‌نقشه نبودند; ولی برنامه رسمی آنها بود که اگر حضرت رحلت کرد ما چه کنیم؟ لذا در جریان جیش اُسامه تخلّف کردند که مشمول آن طرد حضرت شدند. اینها اوّلین کاری که کردند آمدند این گنجینه را به اسارت بردند، دین که مجموعه قرآن و سنّت است همه چیز را دارد; یعنی سیاست دارد, فرهنگ دارد, مسائل فقهی دارد, اخلاقی دارد, اجتماعی دارد و ده‌ها حکم دیگر، آمدند این گنجینه را یکجا غارت کردند و به اسارت بردند.لینک



احادیث و ایات قرانی (۲ ابان ۹۴)

مروری بر شب عاشورا


على بن حسین (ع) – حضرت زین العابدین، گفته است: مردى از آنان مرا پناه داد و پنهان ساخت و نیکو میهماندارى کرد. هر گاه پیش من مى‏آمد مى‏گریست و چون آهنگ رفتن مى‏کرد مى‏گریست. آن چنان که با خود مى‏گفتم اگر پیش کسى وفایى باشد پیش همین است. و چون جار زن ابن زیاد جار زد که هر کس على بن حسین را بیابد و او را بیاورد سیصد درم جایزه برایش نهاده‏ایم، به خدا سوگند در این هنگام پیش من آمد و در حالى که مى‏گریست دستهایم را به گردنم بست و مى‏گفت: سخت مى‏ترسم. و به خدا سوگند مرا همچنان دست بسته بیرون آورد و به آنان تسلیم کرد و سیصد درم را گرفت و من به درمها مى‏نگریستم.


طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدى (وفات 230 ه.ق)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، 1374ش. (ج 5، صفحه 109)





گزارش ساعت به ساعت از روز عاشورا با ترکیب اوقات شرعی کربلا با متن مقاتل.


طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی» واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی می شود 21 مهر سال 59 شمسی. تاریخ شمسی هم که مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و می شود با در آوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ حرفهای مقتل نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند. ما اوقات شرعی روز 21 مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر 3-+ دقیق اختلاف می تواند داشته باشد) را استخراج کرده ایم و روایات مقتل نگراها را با این ساعتها تنظیم کرده ایم.


 


5:47 اذان صبح


امام (ع) بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد. و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب... خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»


آن طرف نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.


 


حدود 6


امام حسین(ع) دستور داد تا اطراف خیمه ها خندق بکنند و آن را با خاربوته ها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند.


 


7:06 طلوع آفتاب


کمی بعد از طلوع آفتاب. امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبه روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبه ای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام (ع) نامه نوشته اند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجّار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکرده اند؟ آنها انکار کردند. امام نامه هایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام (ع) پرسید چرا حکم ابن زیاد را نمی پذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمی رهاند؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: «أَلَا وَإنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ: بَیْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه ... فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است. من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده. ذلت از ما دور است.» سخنرانی امام (ع) حدوداً نیم ساعت طول کشده است.


 


حدود 8


بعد از سخنرانی امام (ع) چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» (آقای قرآن خوانهای) کوفه بود (الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند.


بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حُر. فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند. بعید نیست که کسانی دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.


 


حدود 9


روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. اولین تیر را به سمت سپاه امام (ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره ای جز پذیرش آن نیست. آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمی دانیم . تعداد کشتگان تیر اندازی. با تعداد کشتگان حمله اول 50 نفر ذکر شده.)


 


حدود 10


بعد از تیراندازی ،«یسار»، غلام«زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.


 بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین (ع) حمله کرد؛ اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزه‌ها حمله را دفع کردند.


همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام‌(ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت بعد از عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد 500 تیر انداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیر باران و آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر 23 اسب لشکریان امام(ع) تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح آن نفرات را 50 نفر و این شهر آشوب 38 نفر ذکر کرده


 


اولین شهید، ابوالشعثا بود و 8 تیر انداخت که 5 نفر از دشمن را کشت. امام(ع) او را دعا کرد.


گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام(ع)حمله کنند زهیر و 10 نفر به آنها حمله کردند.


 


حدود 11

بعد از این حملات، امام‌(ع) دستور تک تک به میدان

رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زنده‌اند نگذارند کسی از بنی‌هاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند. ‌بعضی «در مقابل نگاه امام‌(ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش می‌توانستم وصیت‌های تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین(ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است». 

 یک بار هفت نفر از اصحاب امام‌(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد.


۱۲:۵۰ اذان ظهر


 حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشته‌اند امام(ع) خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی‌شود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمی‌شود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام(ع) از شهادت حبیب متاثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو می‌گذارم.»



 امام‌(ع) نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام‌(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟»


حدود ساعت ۱۳


 ۳۰ نفر از اصحاب امام(ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند.


 بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر پسر امام حسین(ع) بود. البته الفتوح عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خوانده است. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانه‌ای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعموهای من بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.»


 حدود ساعت ۱۴



 عاقبت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تنها ماندند. عباس(ع) اجازه میدان خواست اما امام او را مامور رساندن آب به خیمه ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس(ع) دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام(ع) برای دومین بار بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود «اکنون دیگر پشتم شکست.»


 حدود ساعت ۱۵ 


 امام(ع) به طرف خیمه‌ها برگشت تا خداحافظی بکند. همچنین پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنه‌اش نکنند. وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره اش علی اصغر را به میدان برد تا او را سیراب کند که به تیر حرمله کشته شد.



 امام(ع) به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان می‌شد. بعضی تیر می‌انداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب می‌کردند. شمر و ده نفر به مقابله امام(ع) آمدند. بعد از شهادت امام(ع)، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد.



در مقاتل نوشته اند زمانی که امام(ع) در آستانه شهادت بود اما کسی جرات نمی‌کرد به سمت ایشان برود اهل حرم از صدای اسب ایشان ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن (ع) دوید و به طرف مقتل امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!»


۱۶:۰۶ اذان عصر


وقت شهادت امام(ع) را وقت نماز عصر گفته‌اند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایع‌نگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: پیش از آن که حسین کشته شود شنیدم که می‌گفت «به خدا پس از من کس را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم آرد.»


گوید: آن‌گاه شمر میان کسان بانگ زد که «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، بکشیدش!» گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در قلب امام(ع) فرو برد ...»


 حدود ساعت ۱۷ 


 بعد از شهادت امام(ع)، عده‌ای لباس‌های آن حضرت را غارت کردند که نوشته اند تمام این افراد بعدها به مرض‌های لاعلاج دچار شدند.

 غارت عمومی اموال امام حسین(ع) و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبانی برای خیمه‌ها گذاشت.



 یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بن‌مطاع بعد از شهادت امام به کربلا رسید و برای دفاع از حرم امام جنگید تا شهید شد.



 نزدیک غروب آفتاب است . سر امام را جدا می‌کنند و به خولی می‌دهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببر.





سلام دوستان 

پیامبرگرامی اکرم (ص):

از جمله بندگان آن کس پیش خدا محبوبتر است که براى بندگان خدا سودمندتر است.

 أحبّ عباد اللَّه إلى اللَّه أنفعهم لعباده.



عن حسین بن علی علیه السّلام : النّاسُ عَبیدُالدُّنْیا ، وَالدّینُ لَعِبٌ عَلی الْسِنَتِهِمْ ، یَحُوطُونَهُ ما دارَتْ بِهِ مَعائِشَهُمْ ، فَا ذا مُحِصُّوا بِالْبَلا قَلَّ الدَّیّانُونَ . 


ترجمه 


فرمود : افراد جامعه بنده و تابع دنیا هستند و مذهب ، بازیچه زبانشان گردیده است و برای ا مرار معاش خود ، دین را محور قرار داده اند - و سنگ اسلام را به سینه می زنند - . پس اگر بلائی همانند خطر - مقام و ریاست ، جان ، مال ، فرزند و موقعیّت ، . . . - انسان را تهدید کند ، خواهی دید که دین داران واقعی کمیاب خواهند شد .






زیارت عاشورا،مصداقی از آیات ۵۶و۵۷سوره احزاب است.


امروز عاشورای حسین (ع) است.یکبار دیگر ایات 56و57 را مرور می کنیم:


إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا ﴿۵۶﴾


خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود مى‏فرستند اى کسانى که ایمان آورده‏اید بر او درود فرستید و به فرمانش بخوبى گردن نهید (۵۶) 



إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا ﴿۵۷﴾ 


بى‏گمان کسانى که خدا و پیامبر او را آزار مى‏رسانند خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابى خفت‏آور آماده ساخته است (۵۷) 


ابتدا سلام وصلوات بر پیامبر و آلش و تسلیم شدن و سپس لعن کسانی که با آزار خدا ورسول،مورد لعن خدا در دنیا و اخرت قرار گرفتند.


امروز روز زیارت عاشورا خواندن است.چه جالب !زیارت عاشورا را بعد از این ایات خواندن حال دیگری دارد. اصلا زیارت عاشورا هم مصداقی 


از این ایات است


اول سلام میدهیم:



*- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خِیَرَةَ اللَّهِ و َابْنَ خِیَرَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ و َابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ 


سلام بر تو اى ابا عبداللّه سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى برگزیده خدا و فرزند برگزیده اش سلام بر تو اى فرزند امیر مؤ منان و فرزند آقاى اوصیاء 



سپس در فراز بعد میخوانیم:


*- و َجَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصیبَتُکَ فِى السَّمواتِ عَلى جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ 


و گران و عظیم گشت مصیبت تو در آسمانها بر همه اهل آسمانها پس خدا لعنت کند مردمى را که ریختند شالوده ستم و بیدادگرى را بر شما خاندان 



*- وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ و َاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتى رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فیها 


و خدا لعنت کند مردمى را که کنار زدند شما را از مقام مخصوصتان و دور کردند شما را از آن مرتبه هائى که خداوند آن رتبه ها را به شما داده بود 



*- و َلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ 


و خدا لعنت کند مردمى که شما را کشتند (قتل ،مصداقی کامل از ازار ) 



*- یا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلى اللَّهِ وَ اِلى رَسُولِهِ وَ اِلى امیرِالْمُؤْمِنینَ وَ اِلى فاطِمَةَ وَ اِلَى الْحَسَنِ 


اى اباعبداللّه من تقرب جویم به درگاه خدا و پیشگاه رسولش و امیرالمؤ منین و فاطمه و حسن 



*- وَ اِلَیْکَ بِمُوالاتِکَ وَ بِالْبَراَّئَةِ (مِمَّنْ قاتَلَکَ وَ نَصَبَ لَکَ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرائَةِ مِمَّنْ اَسَّسَ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِعَلَیْکُمْ وَ اَبْرَءُ اِلَى اللّهِ وَ اِلى رَسُولِهِ) 


مِمَّنْ اَسَسَّ اَساسَ ذلِکَ وَ بَنى عَلَیْهِ بُنْیانَهُ وَ جَرى فى ظُلْمِهِ وَ جَوْرِهِ عَلَیْکُمْ وَ على اَشْیاعِکُمْ


و شما بوسیله دوستى تو و بوسیله بیزارى از کسى که با تو مقاتله کرد و جنگ با تو را برپا آرد و به بیزارى جستن از کسى که شالوده ستم و ظلم 


بر شما را ریخت و بیزارى جویم بسوى خدا و بسوى رسولش از کسى که پى ریزى کرد شالوده این کار را و پایه گذارى کرد بر آن بنیانش را و دنبال کرد


ستم و ظلمش را بر شما و بر پیروان شما 




*- بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ اَتَقَرَّبُ اِلَى اللَّهِ ثُمَّ اِلَیْکُمْ بِمُوالاتِکُمْ وَ مُوالاةِ وَلِیِّکُمْ 


بیزارى جویم بدرگاه خدا و به پیشگاه شما از ایشان و تقرب جویم بسوى خدا سپس بشما بوسیله دوستیتان و دوستى دوستان شما 



*- وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَعْداَّئِکُمْ وَ النّاصِبینَ لَکُمُ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ 


و به بیزارى از دشمنانتان و برپا کنندگان (و آتش افروزان ) جنگ با شما و به بیزارى از یاران و پیروانشان 



پس در انتها مى گوئى صد مرتبه : 



*- اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ 


خدایا لعنت کن نخستین ستمگرى را که بزور گرفت حق محمد و آل محمد را و آخرین کسى که او را در این زور و ستم پیروى کرد.لینک




خاتمه قمه زنی در یک شهر با یک استدلال قرآنی


حجت الاسلام قرائتی در خاطره ای که مجله مبلغان، در شماره 39 فروردین 1382،منتشر شده است، از استدلال قرآنی جالبی که برای متقاعد کردن مردم یکی از شهرهای کشور برای خاتمه دادن به قمه زنی اینگونه سخن می گوید: در یکی از شهرها با وجود توصیه های مبلغین بزرگوار مبنی بر پرهیز از قمه‎زنی، مردم به خاطر اعتقادات خود دست ‏برنمی‏ داشتند. به ما گفتند به آنجا برویم و آنها را از این کار باز داریم . ایام ماه محرم بود و چون اعلام کرده بودند فلانی می ‏آید و مردم ما را در تلویزیون دیده بودند، در مسجد جمع شدند.

وقتی وارد شدم گفتند: آقای قرائتی آمده ‏ای برای قمه‎زنی بگویی. گفتم: شغل من چیست؟ گفتند: تو معلم قرآن هستی. گفتم: به عنوان معلم قرآن قبولم دارید؟ گفتند: بله قبولت داریم ولی حرف قمه نزنی، فقط قرآن بگو . من روی تخته نوشتم: «بسم الله الرحمن الرحیم - یا ایها الذین آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا» «ای کسانی که ایمان آورده ‏اید! "راعنا" نگویید، بلکه بگویید: "انظرنا".» و بعد توضیح دادم که: «یا ایها الذین آمنوا» یعنی: ای مؤمنین . «لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا» یعنی: راعنا نگویید بلکه انظرنا بگویید. راعنا نگویید یعنی چه؟ این قصه‏ ای دارد و قصه‏ اش این است که: پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در حال سخنرانی بود، یک نفر از پای سخنرانی گفت: راعنا، یعنی مراعات ما را هم بکن . یعنی آرام‎تر صحبت کن یا به این طرف و آن طرف نگاه کن .

این کلمه راعنا مثل کوکو است که هم می‏ شود آن را با سیب زمینی درست کرد و هم با سبزی. «راعنا» را هم می ‏شود از ریشه «رعی‏» گرفت و هم از ریشه «رعن‏». اگر از «رعی‏» گرفته شود به معنای «مراعات ما را بکن‏» است، ولی اگر از ریشه «رعن‏» گرفته شود، رعونت ‏به معنای خر کردن است و «راعنا» یعنی «خرمان کن.»

وقتی که مسلمانان می‏ گفتند «راعنا» هدفشان مقدس بود و معنای «مراعاتمان کن‏» را اراده می ‏کردند، ولی یهودی‎ها از این کلمه استفاده کرده و گفتند: مسلمان‎ها به پیغمبرشان می‏ گویند خرمان کن. در اینجا آیه نازل شد که: «یا ایها الذین آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا»؛ «ای کسانی که ایمان آورده ‏اید، "راعنا" نگویید بلکه "انظرنا" بگویید.» یعنی کلمه‏ ای را که دشمن از آن سوء استفاده می‏ کند به کار نبرید .

بعد از این که این آیه را تفسیر کردم، گفتم: شما که قمه می ‏زنید هدفتان مقدس است و به عشق امام حسین علیه السلام این کار را می‏ کنید، ولی تلویزیون کشورهای اروپایی این کار شما را دوازده مرتبه نشان داده و گفته است که شیعه ‏ها دچار مرض خودآزاری هستند. دشمن از این کار شما چنین سوء استفاده می‏ کند . این کار امروز شما مثل همان «راعنا» گفتن مسلمانان صدر اسلام است که دشمن از آن سوء استفاده می‏کرد و قرآن کریم با آیه مورد بحث‏ به مسلمانان آن روز و امروز هشدار می ‏دهد که از هر کاری که دشمن از آن سوء استفاده می‏کند پرهیز کنید. پس چون امروز دشمنان از قمه ‏زنی شما سوء استفاده می‏ کنند، شما دیگر قمه نزنید. گفتند: حالا فهمیدیم و دیگر قمه نمی ‏زنیم .

پس از این جلسه به تهران رفتیم و آن سال در آن شهر جز چند نفر کسی قمه نزد .




سم الله الرحمن الرحیم
اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد
پرودگارا! مرا به آیین محمد و آل اطهارش زنده بدار و گاه رحلت هم به آن آیین بمیران.
حیات جاودانه‏
چگونه زندگی خود را با زندگی ائمه معصوم علیهم‏السلام پیوند زنیم تا جاودانه شود؟
ابتدا لازم است هدف از بعثت انبیاء و نقش هدایتگرانه آن‏ها، به صورت تفصیلی بیان گردد و سپس ابهام‏هایی که از عدم شناخت کامل از معصوم علیه‏السلام برای انسان‏ها به وجود می‏آید را پاسخ داده و در پایان، راه کارهای مناسب، جهت استفاده از مشی علمی و هدایت‏های گفتاری ائمه معصوم علیه‏السلام در سراسر زندگی فردی و اجتماعی خویش را ارائه گردد:
برداشت آگاهانه‏
دستورات الهی، باید به واسطه وحی در اختیار پیامبر قرار گیرد و کلام خدا به خوبی درک شود و بدون کاستی به مردم عرضه گردد. سپس در مقام تفسیر و تبیین، تداوم بخش کلام وحی باشند.
برای این که وحی الهی، بدون کم و کاستی به مردم برسد، واسطه‏ وحی، باید ویژگی‏های ذاتی خاصی را دارا باشد.
این امتیاز فقط در نفس قدسیه محمدیه تحقق یافته است. او تنها موجودی است که نزدیک‏ترین موجود به وجود مطلق است و توان ارتباط مستقیم با منبع وحی را دارد.
این دید نسبت به ائمه معصوم علیهم‏السلام که مفسران وحی هستند، با اندکی تنزل قابل تصور است، چرا که دریافت و درک واقعی کلام الهی، فقط از موجوداتی برمی‏آید که نزدیک‏ترین موجودات به خداوند هستند.
شخصیت‏هایی که اسوه و مقتدا و پیشوای عملی انسان‏ها هستند، گفتار و کردارشان حجت و هدایت است؛ به این معنا که تمامی ابعاد زندگی آن‏ها قابل تقلید و الگوبرداری و راهنمایی برای یک زندگی خداپسندانه است.
نمی‏توان موجودی را اسوه قرار داد که افق وجودی او به اندازه‏ای با انسان فاصله دارد که حتی تصور صحیح و واقعی آن غیر مقدور است.
عدم هماهنگی در شرایط و خصوصیات ذاتی، عملاً یک موجود را از دایره تقلید و الگو برداری خارج نموده، امکان ارتباط را نیز منتفی خواهد ساخت.لینک


چرا خدواند در سورة بلد فرموده است: انسان را برای رنج دیدن آفریده است؟
خداوند در سورة بلد آیه ی 4 می فرماید:«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ؛ که ما انسان را در رنج آفریدیم»(و زندگی او مملو از رنج ها است)
«کبد» بر وزن«فَرَس» به معنای«سختی» و بر وزن«کَتْف» به معنای جگر و درد جگر سیاه است. همچنین«کُباد» به معنی درد جگر است. و بیش از یکبار در قرآن نیامده است.
«کبد السماء» که در وسط آسمان است به «کبد انسان» که در وسط بدن قرار دارد تشبیه شده است.[1] مراد از «کبد؛ سختی» در آیة، این است که انسان را در رنج و تعب آفریدیم، زندگی او پر از مشقت و رنج است و همین رنج و تعب است که او را به کمال و ترقی سوق می دهد. اگر انسان در مشقت و سختی نبود برای از بین بردن آن تلاش نمیکرد و اگر تلاش نمی کرد،‌ ابواب اسرار کائنات به رویش گشوده نمی شد:«یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ؛[2] ای انسان ! تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت می روی و او را ملاقات خواهی کرد.»
انسان از یک طرف دارای بُعد روحانی و از طرف دیگر دارای بعد جسمانی است. آنچه از این دو بقاء و جاویدان است؛ روح الهی انسان می باشد. روح انسان، چند صباحی در این دنیا با جسم، همراه می شود جسم نیز و به سبب مادی بودن و تعلقات او؛ با دنیا دارای اثرات و توابع است. لذا زندگی روح با جسم در این دنیا، همراه مشقّت و رنج است. تا در آزمایش الهی سر بلند بیرون آیند: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛[3]خداوند مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدامیک از شما بهتر عمل می کند.»
از اینکه قرآن می فرماید: ما انسان را در رنج آفریدیم.» در بیان هدف از خلقت انسان است. چون هدف از خلقت انسان در آیات دیگر؛ آزمایش بندگان[4]، عبادت[5]، آگاهی از قدرت خداوند.[6] رسیدن به رحمت الهیه و .... معرفی شده است. آنچه آیه فوق در بیان آن است، این است که انسان با وجود جسم خاکی، از لحظه ای که نطفه او در قرار گاه رحم واقع می شود، مراحل زیادی از مشکلات و درد و رنج ها را طی می کند تا متولد شود و بعد از تولد و دوران طفولیت و سپس جوانی و پیری مواجه با انواع مشقّت ها و رنج هاست، حتی کسانی که زندگی مرفه دارند؛ نیز دارای رنج است زمانی که انسان از درد و رنج و خستگی نجات پیدا می کند: که روح الهی از جسم جدا گردد و به لقاء دوست ملحق شود.[7]

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج 27، ص 10.
2. تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ذیل آیه 4 سوره بلد.
3. تفسیر مجمع البیان، طبرسی، ذیل آیه 4 سوره بلد.



من یڪــــــ آریایی ام؛ 
 اهورامزدای من" اللّٰہ "است،
از تبار ڪوروشم ، ولی شاهم" حسین بن علی (ع) "ست،
از دیار آرشم ، ولی ڪماندار من" مسلم بن عقیل" است،
امپراطوری ام هخامنشی ست ، ولی جغرافیای من" بین الحرمین" است،
شاه عباس را دوست دارم ، ولی شاه من "عباس بن علی "ست ،
آری من ایرانی ام عاشق ڪاوه ، مدیون نادرشاه ، ولی پیامبرم "محمدبن عبدالله(ص)"است،
قدمت ڪشورم از ماورای تاریخ است وبه قدمت آن مینازم
 زیبایی های تاریخ ڪشورم را دوست دارم ، ولی تمام زیبایی های دنیا را در ڪلام" مولایم حیدرڪرار" میبینم ، 
آری... آری... من یڪــــــــ ایرانی ام...
و متنفرم از ڪسانی ک به اسم تاریخ ڪشورم ;
به اعتقاداتم ضربه میزنند...
من یڪـــــــــ آریایی شیعه ام



بنام خدا
۱-یزید که پس از مرگ معاویه و برخلاف صلح نامه امام حسن و معاویه،به خلافت رسیده بود،برخلاف توصیه پدرش بر بیعت گرفتن از امام حسین اصرار کرد.

۲-امام حسین که خلافت یزید را باطل و برخلاف صلح نامه دید، بیعت با او را جایز نمیدانست.لذا در پاسخ حاکم مدینه که از جانب یزید، امام را به بیعت اجباری فرا میخواند،هجرت از مدینه را بر نفی عقیده خویش و بیعت با یزید ترجیح داد.

۳-در مکه هم امام پس از اطلاع یافتن از نقشه ترورشان به جهت حفظ حرمت بیت الله الحرام و نیز پاسخ مثبت به دعوت شمار زیادی از کوفیان،مکه را به سمت کوفه ترک کرد.

۴-پس از سد کردن راه کاروان امام توسط حر ،امام فرمودند به دعوت کوفیان آمده ام.حتی تقاضای برگشت به مدینه را مطرح کردند که با پاسخ منفی مواجه شد.

۵-در شب عاشورا و پس از حمله نخست سپاه عمر سعد،امام آن شب را جهت نماز و قرآن،مهلت خواستند.در روز عاشورا هم ایشان به یاران خود فرمودند که ما آغاز کننده جنگ نیستیم و پس از حمله سپاه عبیداله،جهاد دفاعی عزتمندانه و انسانی خود رابه برگ زرین و نقطه عطفی در تحولات جهان اسلام تبدیل نمودند.

تشخیص درست حق و باطل و استقامت بر عقیده،و نهایتا روش درست ابراز و حمایت از حق،راز ماندگاری حرکت امام حسین ع بوده است.



دلم میخواهد از غمها بمیرم
 
ز سوز داغ عاشورا بمیرم

کنار گودی مقتل نشینم 

شوم هم ناله با زهرا بمیرم 

یابن الحسن کجایی 

مردم از این جدایی 

قطعه ای بسیار دلنشین و حزین با صدای استاد حاج محمدرضا غلامرضازاده 

التماس دعا در شام غریبان 

جهت رفع گرفتاریها و ادای دیون وشفای بیماران صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمدوعجل فرجهم وفرجنا بهم اجمعین واغثنا بحقهم یا ارحم الراحمین .



«حر بن یزید ریاحى» اولین کسى بود که آب را به روى « امام حسین» بست و اولین کسى شد که خونش را براى «او» داد...
"عمر سعد" ، اولین کسى بود که به «امام» ﻧﺎﻣﻪ نوشت و دعوتش کرد براى آنکه رهبرشان شود و اولین کسى شد که تیر را به سمت او پرتاب کرد...
و "شمرى" که سر «امام حسین» (علیه السلام) را برید، همان جانباز جنگ صفین بود که تا مرز شهادت پیش رفت...

چه کسى مى داند آخر کارش به کجا مى رسد!؟

دنیا دار ابتلاست.
با هر امتحانى،
چهره اى از ما آشکار مى شود،
چهره اى که گاهى خودمان را شگفت زده میکند...!

چطور مى شود در این دنیا بر کسى خرده گرفت و خود را ندید!؟

مى گویند «خداوند» داستان ابلیس را تعریف کرد تا بدانى نمى شود به «عبادتت» ، به «تقرّبت» ، به «جایگاهت» اطمینان کنى.
هیچ تعهدى براى آنکه «تو» همان که هستى، بمانى، نیست ...!
خدایا ما را کمتر از آنی به خودمان وا مگذار . 

{ اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً }


کاش سهراب اینگونه میگفت:
آب را گل نکنید
شاید از دور علمدار حسین (ع)
مشک طفلان بر دوش،
زخم و خون بر اندام،
میرسد تا که از این آب روان،
پر کند مشک تهی،
ببرد جرعه آبی برساند به حرم،
تا علی اصغر (ع) بی شیر رباب (س)
نفسش تازه شود و بخوابد آرام... 
آب را گل نکنید
تا که شرمنده نگردد عباس (ع)
تا که پژمرده نگردد گل یاس.





احادیث و ایات قرانی (۱ ابان ۹۴)

آمر به معروف،باید خود عامل باشد.

سوره بقره ایه 44


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم


«أتامرون الناس بالبر و تنسون أنفسکم و أنتم تتلون الکتاب أفلا تعقلون»


آیا مردم را به نیکی (و ایمان به پیامبری که صفات او آشکارا در تورات آمده) دعوت می‌کنید، اما خودتان را فراموش می‌نمائید؛ 


با اینکه شما کتاب (آسمانی) را می‌خوانید! آیا نمی‌اندیشید؟


«نکات تفاسیر»


1- باید بین قول و عمل آمر به معروف و ناهی از منکر هماهنگی وجود داشته باشد تا امر و نهی تأثیر داشته باشد و یکی از شرایط تأثیر


امر به معروف و نهی از منکر طبق این آیه عمل به گفته‌هایست که آمر و ناهی باید آنرا بر خود لازم بداند. (جامع البیان فی تفسیر القرآن- عیاشی)


2- آمر به معروف و ناهی از منکر باید خودش عامل به گفته‌هایش باشد تا امر و نهی وی مثمر ثمر واقع گردد. (جامع البیان)


3- یکی از شرایط واجب شدن امر به معروف و نهی از منکر، احتمال تأثیر می‌باشد. (جامع‌البیان)


4- یکی از فواید امر به معروف و نهی از منکر پیوستن به امّت پیامبر (صلی الله علیه وآله) می‌باشد. (جامع‌البیان)


5- فرقی میان منافقین با کسانی که امر و نهی می‌کنند امّا به گفته‌های خود عمل نمی‌کنند نمی‌باشد. (جامع البیان).لینک





نهم ماه محرم، روز تاسوعا،


 منتسب به غیرت و ساقی دشت کربلا، حضرت ابوالفضل العباس (ع) است.


تاسوعا بزرگداشت شهادت اسوه ایثار، ادب و دلاوری بزرگ مردی است که با گذشت بیش از هزار و چهارصد سال ، هنوز تاریخ، روشن از کرامتهای اوست و نام او با وفا و ادب و مردانگی همراه است. آن سردار فداکار با لبی تشنه و جگری سوخته، پا به فرات گذاشت، اما جوانمردی و وفایش نگذاشت که او آب بنوشد و امام و اهل ‏بیت و کودکان تشنه کام باشند، لب تشنه از فرات بیرون آمد تا آب را به کودکان برساند.


دستان ابواالفضل(ع) قلم شد و این دستها برای آزادگان جهان علم گشت و عباس آموزگار بی بدیل فتوت و مردانگی در تاریخ شد.در این روز علاوه بر شهادت حضرت ابوالفضل(ع) وقایع دیگری نیز که متصل به حماسه عاشورا هستند، رخ داده است که یکی از آنها ورود شمر به کربلا است.


شمر بن ذی الجوشن که در دشمنی به اهل بیت پیش قدم تر از دیگران بود و با حرارت ویژه ای در واقعه کربلا حضور یافت، نامه شدید اللحن عبیدالله را در روز نهم ماه محرم به دست عمر بن سعد رساند و او را از منظور عبیدالله باخبر کرد.

پسر سعد که نسبت به صلح با امام حسین خوشبین و در این راه تلاش زیادی کرده بود، یک باره در برابر نامه عبیدالله قرار گرفت و راه گریزی برای خود نیافت. او یا باید با امام حسین نبرد می کرد و یا فرماندهی را از دست می داد و برای همیشه از دستیابی به حکومت ری محروم می شد.


وی پس از دریافت نامه عبیدالله بن زیاد احساس کرد، اگر در مبارزه با امام حسین تعلل بورزد، موقعیت خویش را از دست خواهد داد و شمر به جای او به فرماندهی سپاه خواهد رسید. بدین جهت در عصر تاسوعا بدون هیچگونه اخطار قبلی و با دستپاچگی تمام فرمان حمله عمومی به سوی خیمه های امام حسین را صادر کرد.


امام در این هنگام خیل عظیم سپاهیان دشمن را در روبروی خیمه های خود مشاهده کرد.

آن حضرت ، بلادرنگ برادرش عباس را طلبید و وی را به همراه بیست تن از یاران فداکارش چون زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر به سوی سپاه دشمن فرستاد، تا عمر بن سعد را ملاقات کرده و علت آتش افروزی های بی حاصل آنان را جویا گردند. حضرت عباس به همراه یاران امام به سپاهیان دشمن نزدیک شد و از سرکردگان آنان پرسید: منظور شما از این حرکت بی جا و غوغاها چیست؟ آنان پاسخ دادند: از امیر عبیدالله بن زیاد فرمان آمده که باید بر شما عرضه کنیم و آن این است که یا در طاعت او درآیید و با وی بیعت کنید و یا آماده نبرد سرنوشت ساز باشید!


حضرت عباس فرمود: پس قدری تأمل کنید تا من این گزارش را به سرورم برسانم .


حضرت عباس علیه السلام ، پیام دشمن را به امام رساند. امام به وی فرمود: به سوی ایشان برو و از آنان مهلت بخواه که امشب را صبر و کار نبرد را به فردا واگذار کنند. چون دوست دارم در شب آخر عمرم مقداری بیشتر به نماز و عبادت بپردازم و خدا می داند که من به راز و نیاز با وی و نیایش در درگاهش چه قدر علاقمند هستم .


حضرت عباس پیام امام را به دشمن رساند. عمر بن سعد که مظنون به مسامحه کاری شده بود و شمر را رقیب خود می دید، از درخواست امام سرباز زد و گفت: برای حسین دیگر مهلتی نیست !


اما برخی از فرماندهان سپاه ، از جمله قیس بن اشعث و عمر بن حجاج بر او اعتراض کرده و گفتند: اگر سپاهیان کفر و شرک از ما مهلت می خواستند، ما دریغ نمی کردیم ولی از مهلت دادن به فرزند زاده رسول خدا دریغ می ورزیم؟ لازم است او را مهلت دهید. عمر بن سعد، ناگزیر درخواست امام را پذیرفت و پیام داد که یک شب را به شما مهلت دادم ولی بامدادان فردا اگر بر فرمان امیر، سر طاعت فرود نیاورید، فیصله کار را به شمشیر می سپاریم . در این هنگام ، آرامش نسبی حاکم گردید و هر دو سپاه به خیمه گاه خویش برگشته و منتظر فرا رسیدن روز بعد شدند ...


اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنین ، وَ ابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِه ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ ، عَلَیْکُمْ مِنّى جَمیعاً سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ


التماس دعا



رخصت بده از داغ شقـــــایق بنویسم . . .

از بغض گلوگیـــــر دقایــــــق بنویسم . . .


مے خواهم از آن ساقے عاشق بنویسم . . .

نم نم بہ خروش آیم و هق هق بنویسم . . .


دل خون شد و از معــــــــرکہ دلدار نیامد . . .

ا ےاهل حرم میر و علمــــــدار نیامد"


در هــــــــر قدمت هر نفست جلوۀ ذات است . . .

وصف تو فراتـــــــر ز شعور کلمات است . . .


در حسرت لبها ےتو لبها ے فرات است . . .

عالم همہ از این همہ ایثار تو مات است . . .


از علقمہ با دیدۀ خونبـــــــار نیامد . . .

" اے اهل حرم میر و علمدار نیامد"


تنت چون آسمان ـ زخمت ستاره
تو عطشان ـ مشک آبت پاره پاره
بنفسی انت یا عباس ـ عباس
برادر جان امیرم شو دوباره 
عبدالرحیم سعیدی



علت پاداش عجیب و بسیار به زوار امام حسین علیه السلام 

ماجرای سیدبحرالعلوم

سید بحرالعلوم رحمة الله علیه به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد، در بین راه راجع به این مسئله، که گریه بر امام حسین(علیه السلام) گناهان را می آمرزد، فکر می کرد. همان وقت متوجه شد که شخصی عرب سوار بر اسب به او رسید و سلام کرد، بعد پرسید: جناب سید درباره چه چیز به فکر فرو رفته ای؟ و در چه اندیشه ای؟ اگر مسئله علمی است بفرمایید شاید من هم اهل باشم؟
سید بحرالعلوم گفت: در این باره فکر می کنم که چطور می شود خدای متعال این همه ثواب به زائران و گریه کنندگان بر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) می دهد مثلاً در هر قدمی که در راه زیارت برمی دارد، ثواب یک حج و یک عمره در نامة عملش نوشته می شود و برای هر یک قطره اشک تمام گناهان صغیره و کبیره اش آمرزیده می شود؟
آن سوار عرب فرمود: تعجب نکن! من برای شما مثالی می آورم تا مشکل حل شود.ـ سلطانی به همراه درباریان خود به شکار می رفت، در شکارگاه از همراهیانش دور افتاده و به سختی فوق العاده ای افتاد و بسیار گرسنه شد. خیمه ای را دید و وارد آن خیمه شد، در آن سیاه چادر، پیرزنی را با پسرش دید، آنان در گوشة خیمه عنیزه ای «بز شیرده» داشتند و از راه مصرف شیر آن، زندگی خود را می گرداندند. وقتی سلطان وارد شد، او را نشناختند، ولی به خاطر پذیرایی از مهمان آن بز را سر بریده و کباب کردند، زیرا چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند.
سلطان شب را همان جا خوابید و روز بعد از ایشان جدا شد و به هر طوری که بود خود را به درباریان رسانید و جریان را برای اطرافیان نقل کرد. در نهایت از ایشان سؤال کرد: اگر بخواهم پاداش میهمان نوازی پیرزن و فرزندش را داده باشم، چه عملی باید انجام بدهم؟یکی از حضار گفت: به او صد گوسفند بدهید. دیگری که از وزراء بود، گفت: صد گوسفند و صد اشرفی بدهید.یکی دیگر گفت: فلان مزرعه را به ایشان بدهید.
سلطان گفت: هر چه بدهم کم است، زیرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل کرده ام، چون آنها هر چه را که داشتند به من دادند من هم باید هرچه را که دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود.
سپس سوار عرب به سید فرمود: حالا جناب بحرالعلوم، حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) هر چه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت همه را در راه خدا داد، پس اگر خداوند به زائرین و گریه کنندگان آن همه اجر و ثواب بدهد، نباید تعجب نمود، چون خدا که خدائیش را نمی تواند به سیدالشّهدا(علیه السلام) بدهد، پس هر کاری که می تواند انجام می دهد، یعنی با صرف نظر از مقامات عالی خودش، به زوّار و گریه کنندگان آن حضرت، در جایی عنایت می کند در عین حال این ها را جزای کامل برای فداکاری آن حضرت نمی داند. چون شخص عرب این مطالب را فرمود، از نظر سید بحرالعلوم غایب شد. پس از غایب شدن سوار عرب، سید فهمید که جواب سؤالش را از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) دریافت کرده است.
--------------------------------------
«برگرفته از عبقری الحسان، مرحوم شیخ علی اکبر نهاوندی، ص 136»



دل اگر نذر حسین است
خریدن دارد

اشک اگر مال حسین است
که ریختن دارد

همه ی عالم و آدم به فدایت ارباب
غم ارباب به دلها چه کشیدن دارد.......


به نام خدا
مبحث چهل و نهم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)
پاداش عظیم انفاق و اطعام مسکین
انفاق، با وجود نیاز شدید:

در سوره انسان در توصیف ابرار که در بهشت مستقر خواهند شد این چنین بیان شده است:

وَ یُطعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَیٰ حُبِّهِ مِسکیناً وَ یَتیماً وَ اَسیراً:

وطعام را با آن که دوستش دارند، به مستمند و یتیم و اسیر دهند.

انسان/۸

علامه طباطبائی در مورد آیه ۸ سوره انسان گوید: ضمیر در جمله «عَلَیٰ حُبِّهِ» به کلمه «طعام» برمی گردد و منظور از «حب طعام» اشتیاق و اشتهای زیاد 

به طعام است، به خاطر شدت احتیاج به آن، مؤید این معنا آیه شریفه «لَن تَنَالُوا البِرَّ حَتَّیٰ تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آل عمران/۹۲) است ولی بعضی از مفسرین گفته اند: 

ضمیر به خدای سبحان برمی گردد و معنای آیه این است که طعام را به خاطر محبتی که به خدا دارند، به دیگران می خورانند، نه به خاطر ثوابی که خدا به ایشان بدهد.

فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِکَ الْیَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا ﴿۱۱﴾

فولادوند: پس خدا [هم] آنان را از آسیب آن روز نگاه داشت و شادابى و شادمانى به آنان ارزانى داشت


وَجَزَاهُم بِمَا صَبَرُوا جَنَّةً وَحَرِیرًا ﴿۱۲﴾

فولادوند: و به [پاس] آنکه صبر کردند بهشت و پرنیان پاداششان داد
تفسیر المیزان/ج۲۰/ص۲۰۲  لینک



ﻣﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺍﺛﺮ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ

ﺩﺭ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﺻﺤﯿﺤﻪ ﮐﺎﻣﻞ ﺍﻟﺰﯾﺎﺭﺍﺕ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ:

ﺇﻧّﮑُﻢ ﻟَﻮ ﺗَﻌﻠﻤُﻮﻥ ﻣَﺎﯾُﺪﺧَﻞ ﻋﻠَﯽ ﺃﻫﻞ ﺍﻟﺒﺤﺎﺭ ﻭ ﺳﮑّﺎﻥ ﺍﻟﺠﺒﺎﻝ ﻓﯽ ﺍﻟﻐﯿﺎﺽ ﻭﺍﻵﮐﺎﻡ ﻭ ﺃﻫﻞ ﺍﻟﺴّﻤﺎﺀ ﻣﻦ ﻗﺘﻠﻪ ﻟَﺒَﮑﯿﺘُﻢ ﻭﺍﻟﻠﻪ ﺣﺘّﯽ ﺗَﺰﻫَﻖَ ﺃﻧﻔﺴُﮑﻢ،»[۲]

«ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯿﺪﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﺮ ﺍﻫﻞ ﺩﺭﯾﺎﻫﺎ ﻭ ﺳﺎﮐﻨﯿﻦ ﮐﻮﻩ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺟﻨﮕﻞ ﻫﺎ ﻭ ﺗﭙﻪ ﻫﺎ ﻭﺍﺭﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﻮﺩ، ﻭﺍﻟﻠﻪ ﮐﻪ ﺟﺎﻥ ﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﺍﺯ ﺳﯿﻨﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ. »

“ﺍﺯﻫﺎﻕ” ﺩﺭ ﮐﺘﺐ ﻟﻐﺖ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺷﺪﻥ ﻭ ﻫﻼﮎ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ ﭼﻨﺎﻧﮑﻪ ﺩﺭ ﺁﯾﻪ ﺷﺮﯾﻔﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ “ﺟﺎﺀ ﺍﻟﺤﻖ ﻭ ﺯﻫﻖ ﺍﻟﺒﺎﻃﻞ”؛

ﺩﺭ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻓﻮﻕ، ﺣﻀﺮﺕ ﻧﻤﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ ﺍﮔﺮ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯿﺪ ﻗﺎﻟﺐ ﺗﻬﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﺪ؛ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ. ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ: ﺍﮔﺮ ﺍﺛﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺑﺮ ﺍﻫﻞ ﺩﺭﯾﺎﻫﺎ ﻭ ﺳﺎﮐﻨﯿﻦ ﮐﻮﻫﻬﺎ ﮐﺮﺩ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯿﺪ ﻣﯽ ﻣﺮﺩﯾﺪ. ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺯ ﺍﺛﺮ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﻣﯽ ﻣﺮﺩﯾﺪ؛ ﺧﻮﺩ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. ﮐﺎﻣﻞ ﺍﻟﺰﯾﺎﺭﺍﺕ:۷۳؛ ﺑﺤﺎﺭﺍﻷﻧﻮﺍﺭ: ۴۵/۲۱۹؛ ﻋﻮﺍﻟﻢ:۱۷/۴۵۵ /۱؛ ﺗﺬﮐﺮﻩ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ:۱/۱۲۱٫   لینک



امشبی را شه دین در حرمش مهمان است،
صبح فردا بدنش زیر سم اسبان است...
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع...



پرسش
چرا باید برای امام حسین(ع) که در 1400 سال پیش شهید شده اند، این قدر عزاداری کرد؟ (لطفاً با بیان دلایل عقلانی، یا با روایات معتبر و یا با آیات قرآن توضیح دهید؟

پاسخ اجمالی:
حوادث گذشته ی هر جامعه ای، حامل تجربیات و درس های گران بهایی است که با زحمت بسیار و قیمت گزاف به دست آمده است و می تواند در سرنوشت و آینده ی آن جامعه تأثیر عظیمی داشته باشد. برای استفاده از این سرمایه ی با ارزش، باید این حوادث، همواره بازنگری، بازسازی و حفظ گردند. یکی از این سرمایه های بی نظیر واقعه ی کربلاست. در کلمات ائمه ی معصومین (ع) تأکید بسیاری بر زنده نگه داشتن واقعه ی خونین کربلا و شهادت امام حسین(ع) شده است که برای بهره برداری هر بیشتر نسل های بشر، از درس ها و عبرت های این واقعه ی عظیم می باشد.
از جهت دیگر، همه ی افراد، در مقابل کسانی که برای بیداری و بهبود زندگی آنان تلاش و جان فشانی کرده اند، وظیفه شکرگزاری (تشکر) دارند و مجالس عزاداری حسین بن علی (ع) به نوعی تشکر و قدردانی از رنج ها و مرارت هایی است که آن حضرت و یارانش در راه بیداری و بصیرت بشریت متحمل شدند.
علاوه بر این، مجالسی که به منظور تعظیم و بزرگداشت و عزاداری سالار شهیدان کربلا همه ساله در سراسر جهان برگزار می شود، دارای آثار و برکاتی همچون ایجاد وحدت بین صفوف پیروان آن حضرت، آشنا شدن مردم با راه و رسم ائمه (ع)، ایجاد پیوند قلبی با حجج الهی، اصلاح منکرات و ظلم های موجود در هر جامعه و ...می باشد که تعطیل شدن چنین مراسمی موجب محروم شدن از چنین مواهبی است.لینک