نسیم

نسیم

نسیم
نسیم

نسیم

نسیم

انا اعطیناک من لدنا علما

در سال قحط که مردم سخت در فشار و مضیقه بودند یکی از دانشجویان دینی (طلبه ) ماده سگی را دید افتاده و بچه هایش بپستان او آویخته اند هر قدر ماده سگ می خواست برخیزد از ضعف نمی توانست ، نیرو و حرکت خود را از دست داده بود، دانشجو دلش بر وضع آن حیوان بسیار سوخت و غریزه ترحم و حس معاونت در او تحریک شد، چون چیزی نداشت که باو بدهد ناچار کتاب خود را فروخت و نان تهیه کرده پیش او انداخت .


سگ رو بطرف آسمان نموده دو قطره اشک تشکر از دیده فرو ریخت . گویا دعا کرد برای او شب در خواب باو گفتند. دیگر زحمت تحصیل و رنج مطالعه را بخود راه مده (انا اعطیناک من لدنا علما) ما بتو از جانب خود دانش افاضه کردیم 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد