نسیم

نسیم

نسیم
نسیم

نسیم

نسیم

خطبه ۹۹

مطالعه بخش اول خطبه 99 


نَحْمَدُهُ عَلى ما کانَ، وَ نَسْتَعِینُهُ مِنْ اءَمْرِنا عَلى ما یَکُونُ، وَ نَسْاءَلُهُ الْمُعافاةَ فِی الْاءَدْیَانِ کَما نَسْاءَلُهُ الْمُعافاةَ فِی الْاءَبْدانِ.

عِبادَ اللَّهِ اءُوصِیکُمْ بِالرَّفْضِ لِهَذِهِ الدُّنْیَا التَّارِکَةِ لَکُمْ وَ إِنْ لَمْ تُحِبُّوا تَرْکَها، وَ الْمُبْلِیَةِ لِاءَجْسامِکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ تَجْدِیدَها، فَإِنَّما مَثَلُکُمْ وَ مَثَلُها کَسَفْرٍ سَلَکُوا سَبِیلاً، فَکَاءَنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوهُ، وَ اءَمُّوا عَلَما فَکَاءَنَّهُمْ قَدْ بَلَغُوهُ.

وَ کَمْ عَسَى الْمُجْرِی إ لَى الْغَایَةِ اءَنْ یَجْرِیَ إِلَیْها حَتَّى یَبْلُغَها، وَ ما عَسَى اءَنْ یَکُونَ بَقَاءُ مَنْ لَهُ یَوْمٌ لا یَعْدُوهُ، وَ طَالِبٌ حَثِیثٌ مِنَ الْمَوْتِ یَحْدُوهُ وَ مُزْعِجٌ فِی الدُّنْیا حَتَّى یُفارِقَها رَغْما،



ترجمه : 

 خطبه اى از آن حضرت (ع ) 

حمد مى گوییم او را، بر آنچه بوده است و از او یارى مى جوییم در کار خود، براى آنچه خواهد بود. و از او مى خواهیم که دین ما را به سلامت دارد، همانگونه که از او سلامت تنهایمان را مى طلبیم .

اى بندگان خدا، شما را وصیت مى کنم که این دنیا را ترک گویید، که دنیا شما را ترک خواهد گفت ، هر چند، راضى به ترک او نباشید و جسمتان را کهنه مى کند، هرچند، شما خواستار تازه بودن آن باشید. مثل شما و دنیا مثل مسافرانى است که به راهى مى روند و تا به خود آیند، بینند که آن را پیموده اند. یا آهنگ رسیدن به نشانه و هدفى کنند و تا دیده بر مى کنند، بینند که به آن رسیده اند. اى بسا رونده اى که مى تازد و شتابان مى تازد تا به پایان راه رسد.

به چه امید مى بندد، کسى که زندگیش به مثابه یک روز است و از آن در نمى گذرد.

و همواره کسى در قفاى او افتاده و او را به شتاب مى راند و نگذارد که درنگ کند. تا اینکه از این جهانش برکند،


اتمام بخش اول خطبه



شرح بخش اول خطبه ۹۹(ابن میثم)


امیر مؤمنان (ع) در گفتار خود که فرموده است: نحمده... تا فی الأبدان،

حمد و سپاس را به آنچه در گذشته واقع شده تخصیص داده است، زیرا سپاس بر نعمت پس از حصول آن انجام می گردد، و استعانت را به آنچه پس از این روی می دهد اختصاص داده است بدین سبب که یاری خواستن نسبت به کاری است که در آینده انجام می شود، سپس از خداوند در خواست سلامت در دین را کرده همچنان که سلامت در بدن را تقاضا فرموده است زیرا در حقیقت بیماریهایی که دین بدانها دچار می شود بسیار سخت تر از بیماریهایی است که بدن بدانها گرفتار می گردد،



امام (ع) سخن را با اندرزهایی شایسته و سفارشهایی خیر خواهانه در- باره رهایی از دنیا ادامه داده و با بیان معایب آن به شرح زیر مردم را از آن پرهیز داده است: 1- این که دنیا را در همه احوال ترک کنند هر چند رهایی و دوری جستن از آن را دوست نداشته باشند، این بی شک از بزرگترین مصلحتهاست که انسان محبوبی را که ناگزیر از او جدا خواهد شد به تدریج رها کند، و نفس خویش را بدین امر رام سازد زیرا اگر این کار را نکند، و یک باره از او جدا شود، با ریشه دوانیدن مهر آن در ژرفای جانش، همچون کسی خواهد بود که از معشوقش به دور افتاده، و در جایی تاریک و ظلمانی در آمده باشد.

2- دنیا بدنها را می پوساند اگر چه مردم دوست دارند بدنهایشان تازه و شاداب باشد، این پوسیدگی بدن در دنیا به سبب بیماری و پیری است و سزاوار است از هر چه آزار می رساند دوری شود، نه این که دوستدار اصلاح آن باشد، سپس با ذکر تمثیلی از زندگانی مردم در دنیا به بیان خود ادامه داده آنان را به مسافران و دنیا را به راهی که در آن حرکت می کنند تشبیه کرده و فرموده است اینها به کسانی می مانند که این راه را پیموده باشند.


سپس چون هر راهی ناگزیر غایت و نهایتی دارد که مقصود سالک است، لذا کسی که در پی مقصدی در راهی روان است،به سبب نزدیک شدن او به مقصد ،همانند کسی است که به آن رسیده است، و این هشداری است در باره مرگ و مراحل پس از آن و ناچیز شمردن ایّام زندگی و زیست در دنیا و این معنا را با این سخن خود تأکید می فرماید که: چه بسا رونده ای که با شتاب تمام مرکب می راند تا به مقصد برسد، و جمله أن یجری الیها به معنای إجرائه إلیها بسیار سریع می باشد یعنی راندن آن با شتاب تمام. و در برخی نسخه ها «و کم عسی» به جای «و ما عسی» آمده است. و معنا این است: چه بسیار امیدوار است کسی که به سوی مقصدی با شتاب تمام می راند که به آن برسد، و این استفهام برای تحقیر و ناچیز شمردن مدّت حرکت است که مراد از آن همان مدّت زندگی در دنیاست،همچنین است قول آن حضرت: «و ما عسی أن یکون بقاء من له... تا یفارقها» یعنی: چه امید و آرزویی بر این بقا و دوام است و «کان» در این جا تامّه است، و استفهام در هر دو جا برای تحقیر و ناچیز شمردن مدّت زیست در دنیا و ردّ بر آرزومندان و امیدواران به آن است. و مقصود از «الطّالب الحثیث» مرگ است که طلب کننده ای شتابان است. و بر سبیل مجاز لفظ طلب به مرگ نسبت داده شده و حدو برای آن استعاره گردیده و مناسبت آن بر خواننده پوشیده نیست، زیرا واژه حدو کنایه از علل و اسبابی است که آدمی را پیوسته به سوی مرگ می کشاند.





به نام خدا


خطبه 99 در یک نگاه


با توجه به اینکه امام(علیه السلام) - طبق بعضى از روایات - این خطبه را به عنوان خطبه نماز جمعه ایراد فرموده است، سعى مى کند که در آن مردم را به زهد در دنیا ترغیب کند و چنان از بىوفایى دنیا و ناپایدارى آن سخن بگوید که طالبان و عاشقان دنیا از آن دلسرد شوند و فریب زرق و برق آن را نخورند; مخصوصاً تصویر زنده اى از کسانى ارائه مى دهد که به خاطر از دست رفتن عزیزانشان، اشک مى ریزند و گروهى دیگر آنها را تسلیت مى گویند و گروههاى دیگرى که در بستر بیمارى افتاده اند و با مرگ دست به گریبانند;تا غافلان را بیدار و مست هاى هوا و هوس را هوشیار کند و در مجموع، داروى شفابخشى است براى بیماردلان دنیا پرست و غافلان مغرور و مست.



شرح قسمت اول خطبه


تقاضای سلامت دین و تن

امام(علیه السلام) در آغاز و مقدّمه این خطبه، به حمد و ثناى الهى مى پردازد، تا دلها آماده پذیرش سخنان آینده او شود و ضمن چهار جمله، گفتنى ها را مى گوید.


نخست مى فرماید: «ما خدا را بر آنچه رخ داده است، حمد و سپاس مى گوییم».

مفهوم این سخن وسیع است: هم نعمت هایى را که از سوى خدا ارزانى شده، شامل مى شود و هم حوادث تلخ و دردناک را. چرا که بندگان خاصّ خدا هر چه را از سوى اوست، نعمت و رحمت مى شمرند و در برابر همه آنها سپاسگزارند.

سپس مى افزاید: «و از او یارى مى طلبیم، در همه کارهاى آینده خود».

بدیهى است حمد و سپاس برگذشته است و یارى طلبیدن براى آینده; و بندگان خالص و مخلص، در برخورد با حوادث گذشته و آینده چنین اند، که یکى را سپاس مى گویند و براى دیگرى از پروردگار یارى مى طلبند.

در سومین و چهارمین جمله، مى فرماید: «ما از او سلامت در دین مى طلبیم، آن گونه که سلامت در بدن ها را تقاضا مى کنیم!»

این عبارت اشاره به نکته لطیفى است و آن اینکه اگر مردم به همان اندازه که به عافیت و سلامت جسمانى اهمیّت مى دهند، به سلامت دینشان اهمیت مى دادند وضع خوبى داشتند. ولى افسوس! یک بیمارى مختصر جسمانى گاه انسان را به دنبال طبیبان متعدّد مى فرستد، در حالى که به خاطر ده ها بیمارى خطرناک معنوى و اخلاقى و دینى، حتّى به دنبال یک طبیب هم نمى رود!!.

بعضى از «شارحان نهج البلاغه» این سخن را از بعضى از متفکّران انسان شناس نقل کرده اند که: «اگر یک صدم اشکهایى که براى شکم هاى گرسنه و بدنهاى برهنه ریخته مى شود، براى ارواح گرسنه معرفت و برهنه از فضایل ریخته مى شد، هم گرسنگى ها و برهنگى هاى جسمانى از بین مى رفت و هم گرسنگى ها و برهنگى هاى روحى زایل مى گشت!».

این نکته نیز قابل دقّت است که ذکر «ادیان» به صورت جمع، اشاره به دین باورى نفرات انسانهاست، نه ادیان مختلف; همانگونه که جمع آوردن «ابدان» به خاطر همین منظور است.



به سرعت همه چیز دنیا پایان می یابد

در این بخش از خطبه، امام(علیه السلام) بعد از حمد وثناى الهى - که در بخش پیشین گذشت - مردم را با عباراتى بسیار مؤثّر و نافذ، به زهد در دنیا ترغیب مى کند و بى اعتبارى دنیا را در لابه لاى عباراتى لطیف و پویا مجسّم مى سازد. مى فرماید: «اى بندگان خدا! شما را به ترک این دنیایى که سرانجام رهایتان مى سازد توصیه مى کنم، هر چند شما ترک آن را دوست نداشته باشید!»

چه دردناک است که انسان دنبال معشوقى بدود که او با تمام قدرت از وى فرار مى کند! امام(علیه السلام) مى فرماید حال که دنیا چنین است شما هم آن را ترک کنید، هر چند بر خلاف امیال و هوس هاى شما باشد; چرا که به مصداق آیه شریفه: «وَ عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ» ممکن است امورى باشد که انسان ظاهر بین آن را دوست داشته باشد، ولى در درونش سمّ جانگدازى نهفته باشد!

سپس مى افزاید: «دنیایى که جسم هاى شما را کهنه و فرسوده کند، با اینکه شما دوست دارید همواره تازه و نو گردد!».

هر کس با گذشت زمان، آثار پیرى و فرسودگى را در خود ملاحظه مى کند: از بین رفتن طراوت پوست بدن، سُست شدن استخوانها، کم نور شدن چشم، سنگینى گوش، لکنت زبان، خمیدگى قامت، ضعف عضلات و اعصاب و مانند آن; و به یقین هر کس از مشاهده آنها نگران و متأسّف مى شود و گاه تلاش و کوشش مى کند که این حرکت طبیعىِ برگشت ناپذیر را، با وسایلى برگرداند! ولى به یقین، اگر موفقیّت جزیى نصیب او شود، سرانجام این مسیر را خواه ناخواه طى مى کند. آیا سزاوار است با مشاهده این امور باز هم انسان به آن دل ببندد؟

قابل توجّه اینکه دنیا نه تنها موجودات زنده و بخصوص جسم انسان ها را کهنه و فرسوده مى کند، بلکه قانون فرسودگى بر تمام جهان مادّه، از کهکشان ها گرفته تا اتم ها حاکم است. حتّى این آفتاب عالمتاب و خورشید درخشان نیز، تدریجاً کهنه و فرسوده مى شود و روزى به کلّى نابود خواهد شد. نه تنها قرآن سخن از «تکویر شمس» (تاریکى خورشید) مى گوید، بلکه علم امروز هم با صراحت به این معنا اشاره دارد.

در ادامه سخن امام(علیه السلام) با ذکر تشبیهى، وضع ساکنان دنیا را روشن مى سازد. مى فرماید: «شما نسبت به دنیا، به مسافرانى مى مانید که وقتى گام در جاده نهاده اند، احساس مى کنند به آخر رسیده اند; و تا قصد رسیدن به نشانه اى در (وسط راه) کرده اند، گویى بلافاصله در کنار آن قرار گرفته اند; (آرى، دنیا آنچنان به سرعت مى گذرد که تا چشم بر هم مى زنند همه چیز پایان مى یابد)».

در ادامه این سخن و تأکید بر مطلب بالا مى افزاید: «چه نزدیک است کسى که (دراین دنیا) به سوى مقصد پیش مى رود، به محض حرکت، به آن برسد!». 

و در تعبیر و تأکید دیگرى اضافه مى فرماید: «چگونه مى تواند امید به بقاء داشته باشد آن کس که روز معیّنى در پیش دارد که از آن نمى تواند فراتر برود، و مرگ به سرعت او را دنبال مى کند، و به پیش مى راند، و اجل او را به زور و بر خلاف میلش به جدایى از دنیا وادار مى سازد!».

این تعبیرهاى چهارگانه، که هر یک در قالب الفاظى نوریخته شده، یک حقیقت را بیان مى کند و آن ناپایدارى دنیا و بى اعتبارى آن است. حقیقتى که غالب انسانها از آن غافل و بى خبرند وهمین غفلت، بلاى سعادت وخوشبختى آنها است.

سپس امام(علیه السلام) از این بحث (ناپایدارى و بى اعتبارى دنیا) نتیجه گیرى مى کند و در بیانى زنده و گویا مى فرماید: «حال که چنین است براى به دست آوردن عزّت و افتخارات (موهوم) دنیا، سرو دست نشکنید و به زینت و نعمتهایش فریفته نشوید و از رنج و ناراحتى هاى آن جزع و بى تابى نکنید!». 

«چرا که عزّت و افتخاراتش به زودى پایان مى گیرد، زینت و نعمتهایش زایل مى گردد، و رنج و ناراحتى هایش تمام مى شود و (در یک کلمه) دوران هر چیز، سپرى مى شود و هر موجود زنده اى به سوى فنا پیش مى رود!».

امام(علیه السلام) در این عبارات زیبا، نخست انگشت روى عزّتها و افتخارات، نعمت ها و زینت ها و درد و رنجهاى دنیا مى گذارد وهمه را فانى و ناپایدار معرّفى مى کند و بعد به صورت یک قانون کلّى مى فرماید: «همه چیز این دنیا پایان مى پذیرد و همه زندگان بدون استثناء به سوى مرگ پیش مى روند; حال که چنین است این همه دعوا و کشمکش و قال و غوغا و بى تابى و زارى براى چیست؟» به گفته یکى از «شارحان نهج البلاغه» پیشینیان، رفتند و خاک شدند و ما از روى آنها عبور مى کنیم و ما هم به زودى خاک مى شویم و آیندگان از روى ما مى گذرند، ولى باز هم بیدار نمى شویم!!

جالب اینکه امام باقر(علیه السلام) در حدیثى زرق و برق نعمت هاى دنیا را تشبیه به مالى مى کند که انسان در خواب پیدا مى کند، ولى هنگامى که بیدار شد چیزى در دست خود نمى بیند: «أَوْکَمَال وَجَدْتَهُ فِی مَنَامِکَ، فَاسْتَیْقَظْتَ وَ لَیْسَ مَعَکَ مِنْهُ شَىْءٌ




مطالعه بخش دوم خطبه 99 رو آغاز می کنیم.ان شاءالله


فَلاتَنافَسُوا فِی عِزِّ الدُّنْیا وَ فَخْرِها، وَ لا تَعْجَبُوا بِزِینَتِهَا وَ نَعِیمِهَا، وَ لا تَجْزَعُوا مِنْ ضَرَّائِها وَ بُؤْسِها، فَإ نَّ عِزَّها وَ فَخْرَها إ لَى انْقِطاعٍ، وَ زِینَتَها وَ نَعِیمَها إ لَى زَوالٍ، وَ ضَرَّاءَها وَ بُؤْسَها إِلَى نَفَادٍ، وَ کُلُّ مُدَّةٍ فِیها إ لَى انْتِهَاءٍ، وَ کُلُّ حَیٍّ فِیها إ لى فَنَاءٍ.

اءَوَلَیْسَ لَکُمْ فِی آثارِ الْاءَوَّلِینَ مُزْدَجَرٌ؟ وَ فِی آبَائِکُمُ الْماضِینَ تَبْصِرَةٌ وَ مُعْتَبَرٌ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ؟!

اءَوَلَمْ تَرَوْا إ لَى الْماضِینَ مِنْکُمْ لا یَرْجِعُونَ؟ وَ إ لَى اْخَلَفِ الْبَاقِینَ لا یَبْقَوْنَ؟ اءَوَلَسْتُمْ تَرَوْنَ اءَهْلَ الدُّنْیَا یُمْسُونَ وَ یُصْبِحُونَ عَلى اءَحْوَالٍ شَتَّى ؟ فَمَیِّتٌ یُبْکى وَ آخَرُ یُعَزَّى ، وَ صَرِیعٌ مُبْتَلى ، وَ عَائِدٌ یَعُودُ، وَ آخَرُ بِنَفْسِهِ یَجُودُ، وَ طالِبٌ لِلدُّنْیا وَ الْمَوْتُ یَطْلُبُهُ، وَ غافِلٌ وَ لَیْسَ بِمَغْفُولٍ عَنْهُ، وَ عَلى اءَثَرِ الْماضِی مَا یَمْضِی الْبَاقِی .

اءَلا فَاذْکُرُوا هَادِمَ اللَّذّاتِ وَ مُنَغِّصَ الشَّهَواتِ وَ قاطِعَ الْاءُمْنِیاتِ، عِنْدَ اْلمُسَاوَرَةِ لِلْاءَعْمالِ الْقَبِیحَةِ، وَ اسْتَعِینُوا اللَّهَ عَلى اءَداءِ واجِبِ حَقِّهِ، وَ ما لا یُحْصَى مِنْ اءَعْدادِ نِعَمِهِ وَ إِحْسانِهِ.



پس در عزّت و افتخار این جهان با یکدیگر رقابت مکنید و به زیورها و خواسته هاى آن بر خود مبالید و از سختیها و رنجهایش فغان و زارى سر مدهید، زیرا عزت و افتخارش پایان پذیر است و زیور و خواسته اش روى در زوال دارد و سختیها و رنجهایش بر دوام نباشد، هر مدتى در آن به پایان رسد و هر زنده اى بمیرد. اگر خردمندید، چرا در آثار پیشینیان و آنچه بر نیاکانتان گذشته است نمى نگرید و عبرت نمى گیرید؟ و باز نمى ایستد؟

آیا نمى بینید که رفتگان باز نمى گردند؟ آیا نمى بینید که بر جاى ماندگان را بقایى نیست ؟ آیا نمى بینید که مردم دنیا، شب را به روز مى آورند و روز را به شب مى رسانند و هر یک در حالى دیگر هستند؟ یکى مرده اى است که بر او مى گریند، یکى را در مرگ عزیزى تسلیت مى گویند، یکى بیمارى است بر زمین افتاده و گرفتار، یکى به عیادت بیمارى مى رود یکى در حال جان دادن است و، در همان حال ، مرگ در پى اوست ، و او خود در طلب دنیاست ، در عالم غفلت و، حال آنکه ، مرگ از او غافل نیست . آنسان که گذشتگان گذشته اند، بر جاى ماندگان هم خواهند گذشت .

هنگامى که آهنگ کارى ناپسند مى کنید، به یاد داشته باشید مرگ را که ویرانگر خوشیهاست و تیره کننده شهوتهاست و قطع کننده رشته آرزوهاست . از خدا یارى خواهید تا بتوانید حق واجب او را ادا کنید و شکر نعمتها و احسانهاى بیحسابش را به جاى آورید.



به نام خدا

شرح قسمت آخر خطبه 99

صحنه های عبرت انگیز دنیا

امام(علیه السلام) این معلّم بزرگ جهان انسانیّت، براى بیدار ساختن ارواح خفته، به دنبال بحثهاى بیدارگر گذشته در زمینه ناپایدارى دنیا، در این فراز چنین مى افزاید: «(به گذشته تاریخ باز گردید)، آیا اگر درست بیندیشید براى شما در آثار پیشینیان عامل بازدارنده اى نیست، و در نیاکان گذشته شما وسیله بینایى و عبرت وجود ندارد؟!»

در توضیح این سخن مى فرماید: «آیا نمى دانید که گذشتگانتان باز نمى گردند و بازماندگان باقى نمى مانند؟!».

اشاره به اینکه قانون مرگ و فنا قانونى است فراگیر و شامل، که هیچ گونه استثنایى نمى پذیرد. آنها که رفتند باز نمى آیند و آنها که هستند، به دنبال آنها در حرکتند و همه در این قافله شرکت دارند. با این تفاوت که بعضى در صفوف مقدّم اند و بعضى در صفوف مؤخّر.

باز در شرح این سخن، به تحلیل دقیق تر و گویاترى پرداخته و حال مردم دنیا را که در چنگال حوادث گوناگون گرفتارند، در یک تقسیم بندى هفتگانه چنین بیان مى کند. مى فرماید: «آیا اهل دنیا را مشاهده نمى کنید! که صبح و شام حالات گوناگونى دارند: یکى مى میرد، و بر او مى گریند، دیگرى مى ماند و به او تسلیت مى گویند ،یکى در بستر بیمارى افتاده، و دیگرى به عیادت او مى رود، و یکى دیگر در حال جان کندن است; یکى به دنبال دنیا مى رود، در حالى که مرگ (همچون سایه) در پى او در حرکت است، دیگرى در عالم غفلت فرو رفته، در حالى که مرگ از او غافل نیست; و بدین گونه، بازماندگان به دنبال گذشتگان در حرکتند!».

این تجزیه و تحلیل چقدر جالب، گویا و فراگیر است که اگر کسى صحنه هاى آن را بتواند مجّسم کند و انسانها پشت سر هم، این صحنه ها را ببینید چقدر مؤثّر خواهد بود: در جایى کسى از دنیا رفته و بر او اشک مى ریزند! در جایى دیگر مجلس عزا و یادبود برپاست و مردم گروه گروه به بازماندگان تسلیت مى گویند!

در جاى دیگر، گروهى در بستر بیمارى ناله مى کنند و به خود مى پیچند و جمعى از دوستان و آشنایان در گرد بستر آنها، به عنوان عیادت حلقه زده اند!.

در جاى دیگر، کسانى آخرین ساعات عمر خود را طى مى کنند و در حال جان کندن هستند و کارى از دست هیچ کس براى آنها برنمى آید!

در صحنه دیگرى، افرادى با تمام قدرت به دنبال دنیا مى دوند و بدون توجّه به حلال و حرام، مشروع و ممنوع، در پى به چنگ آوردن آن هستند; ولى حوادث مرگبار به دنبال آنها و در کمین آنهاست; ناگهان در یک لحظه آنها و مرکبشان را به درون درّه اى واژگون مى کند و همه چیز پایان مى یابد!

و بالأخره; در جاى دیگر، گروهى غافل، مشغول عیش و نوش و مست باده غرورند و فریاد شادى آنها به آسمان بلند است، در حالى که مرگ در کمین آنهاست; ناگهان یکى را از آن میان در یک لحظه مى گیرد و مجلس شادى شان به عزا مبدّل مى شود و یا سقف بر آنها فرود مى آید و تمام مجلس تعطیل مى شود.

اینها صحنه هایى است که همیشه در تاریخ بشر بوده و همیشه خواهد بود و چقدر عبرت انگیز و آموزنده است، افسوس که عبرت گیران و فرهیختگان کم اند!!



در هم کوبنده لذات

امام(علیه السلام) در پایان این خطبه بلیغ و فصیح و نافذ، اشاره به دونکته مى فرماید که بحثهاى گذشته را کامل و جامع مى سازد:نخست، اشاره به مرگ است که یادآورى آن از عوامل بسیار مهم بیدارى انسانهاست. مى فرماید: «به هوش باشید! در آن زمان که با شتاب به سراغ اعمال قبیح مى روید نابود کننده لذّات و برهم زننده خواسته ها و قطع کننده آروزها را به یاد آورید! 

در این جا، امام(علیه السلام) از مرگ به سه عنوان یاد کرده است: نخست «نابود کننده لذّتها;» چرا که بسیارى از مردم، یک عمر زحمت مى کشند تا وسایل زندگى و عیش و نوش و لذّت را ازهر جهت فراهم سازند و درست این در زمانى است که نشانه هاى مرگ به صورت انواع بیماریها ظاهر شده است. اضافه بر این، بسیار دیده شده که مجالس عیش و نوش، در یک لحظه، با یک حادثه به مجلس عزا مبدّل گشته است و عجب اینکه هیچ تضمینى درباره هیچ کس درباره این خطرها وجود ندارد.

دیگر: «گلوگیر کننده شهوات و خواستها»; چرا که مرگ - همان مرگى که تاریخ و زمان معیّنى ندارد و به هیچ وجه قابل پیش بینى نیست - در آن لحظه که انسان جرعه شهوات و کامیابى ها را سر مى کشد، گلویش را مى فشارد و به همه چیز پایان مى دهد.

سوّم: «قطع کننده آرزوها»; چرا که آروزهاى انسان به قدرى دامنه دار است که هرگز پایان نمى پذیرد; بلکه گاه با گذشت عمر - همانند سایه هایى که نزدیکى غروب آفتاب گسترده تر مى شود - دامنه دارتر مى گردد و تنها چیزى که آروزها را قطع مى کند، مرگ است و مرگ!

این تعبیرات به قدر کوبنده و هشدار دهنده است که هر انسانى را تحت تأثیر قرار مى دهد و جالب اینکه مى فرماید: «از مرگ زمانى یاد کنید که به اعمال قبیح حمله ور مى شوید»

اشاره به اینکه بسیار مى شود که زشتى ها آن چنان زرق و برق دارد و هواى نفس آن را تزیین مى کند که انسان مانند جانور درنده اى که به صید خود حمله مى کند و بر آن مى پرد به سراغ آن مى رود و در این لحظه یاد مرگ مى تواند عامل بازدارنده اى باشد.

و در دومین نکته، همگان را توصیه مى کند که به یاد نعمت هاى خدا باشند که آن، عامل بازدارنده دیگرى است در برابر گناه; مى فرماید: «براى اداى حقّ واجب خداوند و نعمت هاى بى شمار و احسان هاى بى پایانش، از او یارى بطلبید!»

شکر مُنعم (سپاسگزارى در برابر بخشنده نعمت ها) نه تنها انسان را به معرفة الله رهنمون مى شود; بلکه در اداى واجبات و ترک محرّمات نیز، عامل مؤثّرى است.

شرح نهج البلاغه ناصر مکارم شیرازی



شرح بخش دوم خطبه ۹۹(ابن میثم)

بیان آن حضرت که فرموده است: و لا تنافسوا... تا إلی فناء
نهی است از این که به دنیا در هیچ یک از احوال آن، چه خوب و چه بد اعتماد کنیم، عزّت و افتخارات و زیورها و تنعّمات آن را که از جمله محاسن و خوبیهای دنیاست، پایدار بدانیم، و نهی کرده است از این که به اینها دلبستگی و به خاطر آنها با یکدیگر همچشمی داشته باشیم، و امّا شرّ دنیا عبارت از زیانها و سختیهای آن است که از بی تابی و ناشکیبایی در برابر آنها نهی کرده است و در باره وجوب خود داری از ارتکاب آنچه نهی کرده استدلال فرموده است به ناپایداری و زوال آنها، و این که هر چه زایل شدنی و از میان رفتنی است شایسته دلبستگی و رغبت نیست هر چند هم سودمند افتد، و در برابر سختیها و رنجها که زوال پذیر است جزع و بی تابی روا نیست اگر چه زیان آور به شمار آید.
فرموده است: أو لیس لکم فی آثار الأوّلین... تا لا یبقون.
امام (ع) در این بیان به مردم آثار پیشینیان و پدران آنها را که در گذشته اند یادآوری می کند و می پرسد آیا بدانها عبرت گرفته اید و این از نوع استفهام انکاری است که دلالت دارد بر این که عبرت نگرفته اند، و این بنا بر این فرض است که گذشتگان و پدران آنها از خرد برخوردار بوده اند، چنان که اینها همین گمان را در باره آنها دارند. سپس هشداری است بر این که بنگرند و پند گیرند که گذشتگان باز نمی گردند و بازماندگان باقی نمی مانند، زیرا همین امر مایه عبرت بسیار است، و نیز تذکّری است بر این که از اختلافی که در احوال مردم دنیا مشاهده می کنند و حالات گوناگون و متنّوعی را که در مردم می بینند، می توانند دریابند که دنیا در هر حالی که باشد پایدار نیست، و شایستگی دوام و بقا را ندارد، و این مردم دنیا هستند که یکی مرده و دیگری بر او می گرید، به یکی تسلیت داده می شود، دیگری بر روی زمین افتاده و دچار بیماری ها و دردهاست دیگری به عیادت او می رود و اندوه او را دارد، و دیگری در حال جان دادن و احتضار است، و آن که از همه اینها سلامت مانده است در تکاپوی دنیاست بی خبر از این که مرگ در پشت سر اوست و او را دنبال می کند و از اراده ای که در باره اش دارد آگاه نمی باشد و خداوند هم از او غافل نیست، و سر انجام هم باید به دنبال گذشتگان برود هر چند ماندن او در این دنیا به درازا کشد.
«ما» در جمله ما یمضی مصدری است، و این که در بیان گروههای مردم دنیا مرده را مقدّم داشته است، برای این است که یادآوری مرگ بزرگترین موعظه
است، واژه جود در جمله: «و آخر بنفسه یجود» را برای کسی که در حال جان دادن است استعاره آورده است، بدین مناسبت که آدمی هنگام مرگ جان خود را می دهد و تسلیم می کند، همان گونه که جواد یا بخشنده دارایی خود را می بخشد، پس از این دستور می دهد که مرگ را به یاد آورند، و آن را با آثار و صفات نفرت انگیزش توصیف می کند که ویران کننده لذّات و خوشیها، و تباه کننده شهوات و امیال، و قطع کننده آرزوها و امیدهاست، و فرموده است در آن هنگام که به سوی کارهای زشت می شتابید مرگ را به خاطر آورید تا یادآوری آن شما را از ارتکاب اعمال ناروا باز دارد، سپس مردم را ترغیب می فرماید که رو به سوی خدا آورند و از او کمک بخواهند تا مشمول عنایات او شوند و لطف جمیل او را بخواهند که توفیق دهد با مواظبت بر انجام دادن تکالیفی که بر عهده ما گذاشته است، نسبت به ادای حقوق واجب او اقدام کنیم، و نعمتهای بی کران او را پیوسته معترف و سپاسگزار باشیم، و با در نظر گرفتن جلال کبریایی او همه چیز را از او بدانیم، که توفیق نیز از اوست.



خطبه ۹۸

مطالعه خطبه 98 رو به لطف خدا شروع می کنیم


و من کلام له ع 

وَ اللَّهِ لا یَزالُونَ حَتَّى لا یَدَعُوا لِلَّهِ مُحَرَّما إِلا اسْتَحَلُّوهُ، وَ لا عَقْدا إِلا حَلُّوهُ، وَ حَتَّى لا یَبْقَى بَیْتُ مَدَرٍ وَ لا وَبَرٍ إ لا دَخَلَهُ ظُلْمُهُمْ، وَ نَزَلَ بِهِ عَیْثُهُمْ وَ نَبا بِهِ سُوءُ رَعْیِهِمْ، وَ حَتَّى یَقُومَ الْبَاکِیانِ یَبْکِیَانِ: بَاکٍ یَبْکِی لِدِینِهِ؛ وَ بَاکٍ یَبْکِی لِدُنْیَاهُ، وَ حَتَّى تَکُونَ نُصْرَةُ اءَحَدِکُمْ مِنْ اءَحَدِهِمْ کَنُصْرَةِ الْعَبْدِ مِنْ سَیِّدِهِ، إِذا شَهِدَ اءَطَاعَهُ، وَ إ ذا غابَ اغْتَابَهُ، وَ حَتَّى یَکُونَ اءَعْظَمَکُمْ فِیها عَناءً اءَحْسَنُکُمْ بِاللَّهِ ظَنّا، فَإ نْ اءَتَاکُمُ اللَّهُ بِعَافِیَةٍ فَاقْبَلُوا، وَ إ نِ ابْتُلِیتُمْ فَاصْبِرُوا، فَإ نَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ.



به خدا سوگند، بنى امیه ، همچنان بمانند تا هر چه را که خدا حرام کرده است ، حلال شمارند و هر پیمانى را بگسلند و هیچ خانه و خیمه اى نماند، جز آنکه ، ظلمشان در آن داخل گردد و تبهکاریشان در آن فرود آید. رفتار زشتشان مردم را از مساکنشان گریزان سازد و دو گروه بگریند گروهى براى دینشان و گروهى براى دنیایشان . و بمانند تا آنگاه که یارى یکى از شما، یکى از آنان را، همچون یارى بنده اى باشد خداوندش را، که چون ببیندش ، اطاعتش کند و چون غایب گردد، زبان به بد او گشاید و تا آنگاه که آنانکه حسن ظنشان به خدا بیشتر است رنج و محنتشان بیشتر گردد. اگر خداوند شما را از شرشان سلامت داد به سوى او روى آورید و اگر به بلایى گرفتار ساخت ، شکیبایى ورزید که سرانجام نیک از آن پرهیزگاران است .




خطبه 98 در یک نگاه

در این خطبه، امام(علیه السلام) در جمله هاى کوتاهى از فاجعه حکومت بنى امیّه و ظلم و انحراف آنها سخن مى گوید و به قدرى رسا و گویا است که تمام مظالم و رسوایى هاى این قوم بى دادگر، در همین عبارات فشرده بیان شده است و نشان مى دهد که سستى مردم در مبارزه با آنها چه عواقب دردناکى براى خودشان و کلّ جامعه اسلامى در بر خواهد داشت.

تاریخ نیز نشان مى دهد که تمام پیش بینى هاى امام درست بود و عدم توجّه به این هشدارها، سرانجام کار خود را کرد و چنان ظلم و ستمى بر مسلمین رفت که در تاریخ بشریّت کم سابقه، یا بى سابقه بود!

این خطبه، در ضمن پاسخى است دندان شکن به ساده اندیشانى که اصرار امام(علیه السلام) را در جنگ با بنى امیّه زیر سؤال مى برند و مى گویند چرا مسلمان با مسلمان بجنگند؟


شرح خطبه

مظالم بی حساب بنی امیه

نخست مى فرماید: «به خدا سوگند! آنها همچنان به حکومت خود ادامه مى دهند تا آنجا که حرامى را باقى نگذارند، مگر این که حلال بشمارند و پیمانى (از پیمان هاى الهى و مردمى) نمى ماند مگر اینکه آن را مى شکنند».

بعضى از بزرگان، فهرستى از بدعت هاى بنى امیّه و حرام هایى را که آنها حلال کردند و پیمان هایى را که شکستند، گرد آورى نموده اند، که در بحث نکات خواهد آمد. از مطالعه آنها روشن مى شود که این قوم بیدادگر، چه بلایى بر سر اسلام آوردند.

در دومین فاجعه اى که آنها براى مسلمین به وجود مى آورند، اشاره به ظلم گسترده و فراگیر آنها کرده، مى فرماید: «خانه و خیمه اى باقى نمى ماند مگر اینکه ظلم و ستم شان در آن راه مى یابد و فساد و سوء تدبیرشان، مردم را از خانه هاى خویش فرارى مى دهد».

«مَدَر» در لغت گاه به معناى گِل هاى به هم فشرده و گاه به معناى خشت و گاه به معناى آجر و سنگ تشکیل شده; بنابراین، «بَیْتُ مَدَر» اشاره به خانه هایى است که در شهرها ساخته مى شود و «وَبَر» به معناى پشم شتر، اشاره به خانه هاى روستایى و بادیه نشینان است که در آن زمان و در میان اعراب به صورت خیمه هایى بنا مى شد. و این، بهترین تعبیر براى فراگیر بودن ظلم آنها است که هیچ کس از ظلم آنها در امان نبود. و این ظلم و ستم در بسیارى از اوقات سبب مى شد آنها از خانه هاى خود فرار کنند و دربه در شوند.

سپس در بیان فاجعه سوم مى فرماید: «کار حکومت آنها بدانجا مى رسد که مردم دو گروه مى شوند و هر دو گروه گریانند: گروهى براى دینشان و گروهى براى دنیایشان!»

آرى! دین باوران به خاطر خطراتى که از سوى این گروه بازمانده جاهلى، متوجّه دین مى شوند اشک مى ریزند و دنیا طلبان به خاطر هجوم ظالمانه آنها به دنیاى مردم; چرا که آنها، هم عقاید مردم را غارت مى کردند و هم دنیایشان را.

در بیان چهارمین فاجعه مى فرماید: «در این حکومت خودکامه، کار به قدرى سخت مى شود که شما همچون برده اى خواهید بود که به یارى ارباب (ظالم وستمگرش) بر مى خیزد; در حضور ناگزیر از اطاعت است و درغیاب از او بدگویى مى کند!».

اشاره به اینکه آنها مردم را به بردگى و عبودیّت مى کشند; نه عبودیّتى که حداقل توأم با رابطه عاطفى باشد و غلام مورد محبّت آقا و آقا مورد علاقه غلام قرار گیرد، بلکه عبودیّتى توأم با ظلم و تحقیر! که گویى زنجیر بر گردن آنها نهاده اند و به هر جا مى خواهند مى کشند.

در بیان پنجمین و آخرین فاجعه مى فرماید: «این حکومت ظالم و بیدادگر تا آنجا پیش مى رود که هر کس به خدا امیدوارتر (و نزدیک تر) است، بیش از همه رنج و مصیبت مى بیند».

از یک حکومت جنایتکار و ستم پیشه و فاقد دین و اخلاق غیر از این انتظار نمى رود که هر کس پاک تر است در آن حکومت جام بلا و مصیبت بیشترى به او مى دهند.

در پایان اصحاب و یارانش خود را در برابر حوادث دردناکى که در پیش دارند با این جمله دلدارى مى دهد; مى فرماید: «اگر خداوند براى شما عافیت و سلامت پیش آورد (و از این امواج خطرناک در امان بودید، این نعمت الهى را) بپذیرید (و خدا را شکر گویید) و اگر (طوفان حوادث شما را گرفت و) به رنج و ناراحتى گرفتار شدید، شکیبا باشید! که «سرانجام نیک براى پرهیزکاران است!»

از این تعبیر استفاده مى شود که اگر چه در حکومت بنى امیّه اکثریت عظیم مردم در رنج و فشار و تعب بودند، ولى گروه اندکى از امواج این حوادث بر کنار بودند و امام(علیه السلام) به هر دو گروه نصیحت مى کند; گروه اوّل را به صبر و شکیبایى و انتظار فرج و گروه دوم را به شکرگزارى در برابر حق!



فجایع بی سابقه بنی امیه

پیش بینى عجیبى که امام(علیه السلام) در این خطبه از فجایع فراگیر بنى امیّه فرموده است - به گواهى تاریخ اسلام - همه بدون استثناء، به وقوع پیوست و این حکومت ظالم و جبّار و بیدادگر جاهلى، از هیچ ظلم و ستمى فروگذار نکرد و براى تحکیم پایه هاى قدرت خود، خون هاى زیادى ریخت و بى گناهان بسیارى را به زندان افکند و چنان وحشت و اضطراب بر مردم حاکم شد که حتّى در درون خانواده ها، گاه خویشاوندان نزدیک از هم مى ترسیدند.

مرحوم «علاّمه امینى» در کتاب نفیس «الغدیر» با ذکر اسناد و مدارک روشن فجایعى را که شخص معاویه انجام داد، جمع آورى کرده است; در اینجا فهرست آن از نظر خوانندگان عزیز مى گذرد و شرح و تفصیل منابع آن را مى توانند در «الغدیر» جلد یازدهم مطالعه کنند.

این مرد محقّق مى نویسد:

«نخستین کسى که آشکارا به شرب خمر و خریدن آن اقدام کرد، معاویه بود.

نخستین کسى که در محیط اسلام فحشا را اشاعه داد، معاویه بود.

نخستین کسى که ربا را حلال شمرد، معاویه بود.

نخستین کسى که ازدواج با دو خواهر را در یک زمان اجازه داد، معاویه بود.

نخستین کسى که سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) را در باب دیات تغییر داد، معاویه بود.

نخستین کسى که لبّیک را (در مراسم زیارت خانه خدا) ترک کرد، معاویه بود.

نخستین کسى که از اجراى حدود الهى سر باز زد، معاویه بود.

نخستین کسى که اموالى را براى جعل حدیث اختصاص داد، معاویه بود.

نخستین کسى که به هنگام بیعت با مردم بیزارى از على(علیه السلام) را شرط مى کرد، معاویه بود.

نخستین کسى که سرِ یکى از اصحاب پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) (عمروبن حَمِق) را جدا کرد و در شهرها گردش داد، معاویه بود.

نخستین کسى که خلافت پیامبر(صلى الله علیه وآله) را به سلطنت مبدّل ساخت، معاویه بود.

نخستین کسى که به دین خدا اهانت کرد و فرزند فاجرش را به خلافت برگزید، معاویه بود.

نخستین کسى که دستور داد مدینه پیامبر(صلى الله علیه وآله) را غارت کنند، معاویه بود.

نخستین کسى که سبّ و ناسزاگویى به على(علیه السلام) را رواج داد، معاویه بود.

نخستین کسى که خطبه نماز عید را (بر خلاف دستور پیامبر(صلى الله علیه وآله)) بر نماز عید مقدّم داشت، تا در ضمن آن سبّ على(علیه السلام) کند و مردم متفرّق نشوند، معاویه بود».

این تنها بخشى از فجایع معاویه در زمینه تغییر احکام الهى و نقض سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و زیر پا نهادن دستورات خدا بود و اگر کسى تمام تاریخ زندگانى او و سایر بنى امیّه را بررسى کند، باز هم به نمونه هاى بیشترى دست مى یابد و به راستى اگر حکومت این ظالمان بیگانه از اسلام ادامه مى یافت، به یقین چیزى از اسلام باقى نمى ماند و این سخن با مدارک گسترده اى که در دست است، جاى انکار ندارد! و ما تعجّب مى کنیم چرا بعضى اصرار دارند چشم بر هم نهند و با این همه فجایع، باز معاویه و بنى امیّه را بستایند; براستى شگفت آور است.!!




شرح خطبه ۹۸ (ابن میثم)


در این کلام امام (ع) به ستمکاری بنی امیّه اشاره و سوگند یاد می کند که ظلم بنی امیّه استمرار می یابد. خبر در جمله امام (ع) که واژه ظلم بنی امیه بوده حذف شده است چون از محتوای کلام معلوم است که خبر چه کلمه ای است.

برای ظلم و ستم بنی امیه حدودی را به شرح زیر بیان داشته است.

1- حرامی از محرّمات الهی را باقی نمی گذارند جز این که همه را حلال اعلام می کنند. بزرگترین حرام، ظلم و قتل نفس است و بنی امیّه در ارتکاب این دو عمل شهرت کامل داشته بنا بر این بقیّه محرّمات الهی بخوبی روشن است.

«استحلّوه» در کلام امام (ع) یعنی حرام را به کار می بستند و انجام می دادند درست مانند یک وظیفه مشروع و حلال، در انجام کار حرام گناه و حرجی برای خود قبول نداشتند.

2- قوله علیه السلام: ان لا یدعو عقدا الّا حلّوه:

یعنی هیچ عقد و قراردادی از عقود اسلامی که نظام عالم بر مدار همین قوانین شرع و ضوابط آن دور می زند، نبود جز این که نادیده انگاشته و در زیر پا گذاشتند. «حلّوه» کنایه از منتفی دانستن قواعد شرعی است که صریحا با آنها مخالفت کرده و در عمل نیز به آنها پایبندی نداشتند.

3- هیچ خانه گلینی و یا چادر پشمینی نماند جز آن که ستم بنی امیه بدان وارد شود. این عبارت کنایه از دشمنی عمومی و ستمگری آنها نسبت بتمام مردم شهرنشین و بادیه نشین می باشد.

قوله علیه السلام: نبابه سوء رعیهم:

یعنی بد رفتاری آنها نسبت بمردم موجب شده بود که خلق از آنها فاصله بگیرند و برای فرار از شرّشان ترک دیار کنند.

4- مردم بدو دسته گریان که برخی بر دین خود و بعضی برای دنیاشان اشک بریزند.

5- یاری دادن هر یک از شما هر یک از حکام بنی امیّه را بمانند یاری کردن برده از اربابش باشد. در این عبارت تشبیه کرده است مردم را ببرده و بنی امیّه را به ارباب جهت شباهت را چنین بیان کرده است، که هر گاه ارباب حاضر باشد فرمانش را ببرند و هرگاه غایب باشد از او بدگویی کنند. (چون اطاعت از اجبار و زور است نه از جهت ارادت و محبّت).

6- بیشترین زجر ظلم را از دست بنی امیّه کسانی می کشند که حسن ظنّشان بخدا بیشتر باشد. دلیل این واقعیت این است، هر کس بخدا حسن ظن بیشتری داشته باشد از بنی امیّه فاصله بیشتری می گیرد و توکّلش بر خدا بیشتر می شود.

بدیهی است که نسبت به چنین کسی بدگمان گشته او را بیشتر بگزند و تعقیبش کنند. پس از دست آنها رنج بیشتری خواهد برد.

سپس می فرمایند: آن کس که عافیت بیشتری به او روی آورد بر این نعمت عافیت خدا را شاکر باشد. مقصود حضرت از این سخن آن است که: عافیت داشتن و بدور ماندن از شرور بنی امیّه برای بعضی از مردم ممکن می شود. و همچنین فردی که بعدالت قیام کند و از بلای آنها وارهد. و آن را که به بلای بنی امیّه مبتلی شود، دستور صبر و شکیبایی بر ابتلائات آنها را توصیه می کند. و در زمینه صبر و شکیبایی، حسن عافیت را که لازمه تقوی و صبر است، بدانها وعده می دهد. زیرا خداوند می فرماید: تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْب

azan

AZAN


☑️ The christianity use bell for calling people to worship and muslims to do this; intonate special words called "AZAN".


 The call to prayer or Azan is some sentences in Arab


 The call to prayer or Azan is some Arabic sentences and someone declare it by a loud and smooth voice several times a day, in worship time, to remind people about God. The meaning of sentences is:


▫️ God is greater to be described


▫️ I witness that there is no God except "Allah"


▫️ I witness that "Muhammad" is an apostle sent by God


▫️ I witness that "Ali" is a argumentum sent by God 


▫️ hurry up to prayer


▫️ hurry up to salvation


▫️ hurry up to the best action 


▫️ God is greater to be described


▫️ There is no God except "Allah" 


I Am Thankful

 I Am Thankful.

I can see the beauty all around me.

There are those whose world is always dark.




I Am Thankful

I can walk.

There are those who have never taken their first step.




I Am Thankful

My heart can be broken.

There are those who are so hardened they cannot be touched.




 I Am Thankful

For the opportunity to help others.

There are those who have not been so abundantly blessed as I.




 I Am Thankful

I can work.

There are those who have to depend on others for even their most basic needs.




 I Am Thankful

I have been loved.

There are those for whom no one has ever cared.


?(What Is Unbelief (kufr


 ?(What Is Unbelief (kufr) 

 Part : 1 

 It means to cover, to cover the bounties that one attains by not thanking for it, to show ingratitude. Therefore, night is called kafir (coverer) in Arabic because it covers everything with its darkness.

 As a term, unbelief is the opposite of belief; that is, it means faithlessness. In other words, it means to deny the existence and oneness of Allah, prophethood and the things that Hz. Muhammad definitely brought from Allah.

 A person who does not believe in the things that are necessary to be believed in Islam is called a kafir (unbeliever) because he covers and hides the truth.

 It is not necessary to disbelieve all of the things that are necessary to be believed in order to be an unbeliever. It is unbelief not to believe in one or some of them.




 ?(What Is Unbelife (kufr 

 Part : 2 

 Unbelief can take place through the heart, words and deeds. A person who utters something that makes him an unbeliever though there is no necessity to utter it, a person who despises or makes fun of the things that are necessary to be believed or a person who does things that are not compatible with belief becomes an unbeliever. 

 However, if a person who is threatened to be killed utters something that makes him an unbeliever though his heart is full of belief in order to save his life does not exit Islam. (Hamdi Yazır, Hak Dini Kur'an Dili, İstanbul 1960, Vol. 1, P. 207-208; Asım Efendi Kamus Tercümesi, Vol. 2, P. 662).




 ?(What Is Unbelief (kufr

 Part : 3 

➤ The following is stated in the Quran for the permission given to those who are forced to abandon Islam:

 "Anyone who, after accepting faith in Allah, utters unbelief―except under compulsion, his heart remaining firm in Faith―but such as open their breast to unbelief―on them is Wrath from Allah, and theirs will be a dreadful Penalty." (an-Nahl, 16/106).

 The reason why this verse was sent down is as follows: In Makkah, Qurayshi polytheists were forcing three Companions, Ammar, his father Yasir and his mother Sumayya (may Allah be pleased with them) to abandon Islam.

 They tied Sumayya between two camels, dragged the camels toward opposite directions and broke her body into pieces because she did not abandon Islam.

 They martyred Yasir, inflicting various tortures upon him. They were the first martyrs of Islam. They threw Ammar into a well. When he was about to drown, he had to accept what the polytheists wanted.




?(What Is Unbelief (kufr

 Part : 4 

 Thus, he saved his life. When somebody went to the Prophet (pbuh) and said that Ammar had exited the religion of Islam, the Messenger of Allah (pbuh) said, "No, Ammar is a believer from head to foot.

 Belief has penetrated into his flesh and bone." Meanwhile, Ammar arrived, crying. Hz. Prophet wiped his tears and said, "Do not worry! If they force you again, pretend to accept what they say through your tongue." (Ibn Kathir, Tafsiru'l-Qur'ani'l Azim, Istanbul 1985, IV, 524 ff.; Elmalılı Hamdi Yazır, ibid, İstanbul 1936, IV, 3130, 3131).

 Man was created to know and worship his creator; therefore, it is unlucky for him to be alienated from this purpose, to be deprived of belief and to fall into the swamp of unbelief.

 When he sees the harsh truth during death, in the grave and in the hereafter, he will want to be sent back to the earth; however, this request will be rejected since the world life is given to a person only once.



the quran the alive miracle


 The Quran The Alive Miracle 


 Part: 1 


 The Quran is the Muslim' s holy book, which was revealed on Muhammad (PBUP), six centuries after the emergence of the Prophet Jesus (PBUH).The Quran is in Arabic and include 30 sections and 114 Chapters and 6236 verses.


 This book has been revealed on the Prophet Muhammad during 23 years.Specific feature of the Qur'an that makes it different from other holy books is that every word of it is revealed to Muhammad (PBUH) by God, every word of it and it is not the advices or discourses of Muhammad (PBUH).


 The other special feature of this Book is that there is no falsification in it during these 1400 years after its revelationis, as God said no word is added or removed, old Qurans that were discovered from different areas of Islamic territories in different centuries prove this claim.






The Quran The Alive Miracle 

 Part : 2 

 This was because of the Quran scribes hafzan that immediately after hearing the language of revelation from the Prophet wrote it carefully and kept it.

 Another specific point that there is in the Book and is one of the aspects of the miracle of this holy Book is a pleasant harmony of the verses in it. Certain tracks that falsify or subtracting verses and passages or even change the words, in addition to the change in the meaning of this particular songs also have a compromise.

 The existence of certain verses and songs and the weight of the individual style of speech of God in this book as well as a profound education in which it lies has caused any book in the world is not like that. Therefore, the Lord in his book to all those who have suspicious than has this book says that if we can bring it like a chapter but it is up to this point has not been attained by no one



The Quran The Alive Miracle 

 Part : 3 

 There is a very prominent and tangible feature in the Quran, which is tips and scientific facts that has been proved by different scientists in different fields in recent centuries. we will talk about about the scientific miracles of the Qur'an and historical references in future.

 All of these features and most of other features that there is no time to talk about in this article make this Book the alive miracle of the Prophet after 14 centuries so people who are looking for truth can use it in any condition for finding their way .It is like a sun in a darkness. 




?What Is A Miracle


 ?What Is A Miracle


 Part : 1 


 Miracles are wonders that mankind has been unable to do but Allah enabled His prophets to do them


 Since a prophet is chosen among people, other people may oppose and even deny his prophethood by doubting him because he is at a higher rank than them


 As a matter of fact, that issue is stated in the Quran and it is informed that prophets that were sent by Allah was addressed by their nations as follows: “We see (in) thee nothing but a man like ourselves: nor do we see that any follow thee but the meanest among us, in judgment immature: nor do we see in you (all) any merit above us.” (For instance, see: Hud, 27)


Then, the person who is a prophet needs a spiritual superiority, loftiness and distinction in order to establish and maintain authority over people 


 He needs evidence to show that he is a prophet and he has a connection with Allah. That evidence 

is miracles. (İşaratü’l-İcaz, 86.)





 ?What Is A Miracle 


 Part : 2 


 Miracles are for the approval of the cause of the prophets by Allah, the Creator of the universe. If a person says, “The Sultan appointed me to do such and such a task” before that Sultan, and when he is asked for evidence, if the Sultan approves it, will there be any doubt about it since the Sultan confirmed and approved him


 Similarly, when a Sultan changes a custom, law or situation of his that he always does based on the wish of a person, he is regarded to have confirmed and approved the claim of that person


 Just like the case in the example, the prophets claimed, “I am the messenger of the Creator of this Universe. My evidence is that he will change some of his long-established and continuous customs based on my supplication and wish.” And, Allah Almighty showed hundreds of miracles through their hands. (Mektubat, 92.)





The end of series

why hijab?

 ? why Hijab 


 Part : 1 


 One of the many questions that I have been asked is why does Islam make hijab mandatory for women? Islam has introduced hijab as part of the decency and modesty in interaction between members of the opposite sex.


 Verse 59 of chapter 33 gives a very good reason; it says, 

“This is more appropriate so that they may be known [as Muslim women] and thus not be harassed [or molested].”


 Men, whether they confess it or not, are slaves of lust and desire.


Hijab protects women from such men; it symbolizes that she has been sanctified to one man only and is off-limit to all others.


 Hijab contributes to the stability and preservation of marriage and family by eliminating the chances of extramarital affairs.


Finally, it compels men to focus on the real personality of the woman and de-emphasizes her physical beauty. It puts the woman in control of strangers’ reaction to her.






 ?Why Hijab 

 Part :  

 Commenting on the attire of women in North Africa and South East Asia, Germaine Greer, one of the pioneers of the women’s liberation movement, wrote:
“Women who wear cortes or huipiles or saris or jellabas or salwar kameez or any other ample garments can swell and diminish inside them without embarrassment or discomfort.

 Women with shawls and veils can breastfeed anywhere without calling attention to themselves, while baby is protected from dust and flies. In most non-Western societies, the dress and ornaments of women celebrate the mothering function. Ours deny it.”

 Note that she also specifically mentions the salwar, kameez and jellabas that are used by Muslim women in the East.



  ?Why Hijab

Part: 3 

 Feminists and the Western media often portray the hijab as a symbol of oppression and slavery of women. This sexist angle of viewing the hijab reflects the influence of Western feminists who are subconsciously reacting to the Judea-Christian concept of veil –– “the symbol of woman’s subjection to her husband”.

 To look at one’s own religious or cultural history and then to pass a judgment against another religion is, on the milder side, an intellectual miscalculation, and, on the harsher side, outright cultural imperialism!

 My father made an interesting observation in an article that when the Europeans penetrated the interior of Africa a century ago, they found some tribes who went about naked.

 They forced the tribes to wear clothes as mark of civilization. “Now those advocates of ‘civilization’ are themselves discarding their clothes.

 One often wonders if the ‘primitive tribes’ of the last century were not more civilized than the rest of the world. After all, it is rest of the world which is now imitating the ways of the so-called primitive society.” 





  ?Why Hijab 

Part :  4 

 I am surprised at the society which shows tolerance towards those who would like to go around topless but finds it difficult to tolerate a lady who by her own choice wants to observe hijab!

 According to Naheed Mustafa, a Canadian Muslim, “In the Western world, the hijab has come to symbolize either forced silence or radical, unconscionable militancy.

 Actually, it’s neither. It is simply a woman’s assertion that judgment of her physical person is to play no role whatsoever in social interaction. Wearing the hijab has given me the freedom from constant attention to my physical self.

 Because my appearance is not subjected to scrutiny, my beauty, or perhaps lack of it, has been removed from the realm of what can legitimately be discussed.




 ?Why Hijab 

 Part :  5 

 Hijab is not a symbol of oppression. Women are oppressed because of socio-economic reasons even in countries where women have never heard about hijab.

 On the contrary, the practice of displaying pictures of almost naked women in the commercials, billboards, and in the entertainment industry in the west is a true symbol of oppression.

 Neither does the hijab prevent a woman from acquiring knowledge or from contributing to the betterment of human society.

 Historically women have also greatly contributed to Islam. Lady Khadijah, the first wife of the Prophet, played a significant role in the early history of Islam. 




 ?Why Hijab 

 Part : 6 

 A successful businesswoman in her own right, she was the first person to accept the message of Prophet Muhammad (s.a.w.).

 Her acceptance and faith were a great source of emotional support for the Prophet. She stood by her husband in the difficult days of early Islam, and spent her wealth for the promotion of the new religion.

 The first Muslim person to be martyred in Muslim history was a woman by the name of Sumayya, the wife of Yasir and the mother of ‘Ammar. She was killed along with her husband for refusing to renounce Islam. 




 ?Why Hijab 

 Part : 7 

 Lady Falimatu ’z-Zahra’, the daughter of Prophet Muhammad, was a beacon of light and a source of guidance for the women of her time.

 She faithfully stood by her husband, Imam ‘Ali, in his struggle for his right of caliphate, and strongly protested against the first violation of the right of inheritance for daughters in Islam. 

 One of the most important events in the early history of Islam was the event of Karbala, which was a protest led by Imam Husayn against the tyranny of Yazid.

 In that protest, the soldiers of Yazid massacred Husayn and about seventy-two of his supporters. It was Husayn’s sister, Zaynab, who continued the social protest and was very influential in bringing about the awakening among the people to stand up against the tyranny of the rulers.

 Zaynab greatly contributed to the factors that eventually brought about the downfall of the Umayyads.




 The end of series

(Poem For Imam Ali (A.S)


( Poem For Imam Ali (A.S)



 He was born in the Ka’ba

The Prophet he saw

He supported him always

Though times were raw.


 He married Fatima

And had Hassan and Hussain

And Zainab and Umme Kulthum

Who would later all be in pain.


 He stuck by the Prophet

From the beginning till the end

He became successor

Little did he know that the Prophet had few real friends


 They set his house on fire

And killed Fatima’s unborn son

They took away Fadak

The pain of Ali’s family was their fun.


 Fatima was dead

Nobody knows where

She never forgave the enemies

Who never did care


 Ali married another Fatima

Who was called another name

They had Osman, Abdullah, Jafar and Abbas

Who’s relationship with Hussain was like the Prophet and Ali all the same.


 Imam stood loyal to Islam no matter

Until he got struck by Ibn Muljim, may Allah curse him

He told Abbas his new master was Hussain

And then he took his last breath; Najaf he is buried in.


 May Allah curse all oppressors who troubled the Imam (A.S) and his family .

May Allah bring back the Imam Mahdi (A.S) soon .


احادیث و ایات قرانی (۱۹ مهر ۹۴)

جهت مطالعه نظرات مختلف پیرامون تفسیر آیات حجاب،لینک زیر کلیک کنید.



رزق 
قل من یرزقکم من السماء و الارض امن یملک السمع و الابصار و من یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی و من یدبر الامر فسیقولون الله فقل ا فلا تتقون(یونس / 31) 
 بگو: «چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی می‌دهد؟ یا چه کسی مالک (و خالق) گوش و چشمهاست؟ و چه کسی زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون می‌آورد؟ و چه کسی امور (جهان) را تدبیر می‌کند؟» بزودی (در پاسخ) می‌گویند: «خدا»، بگو: «پس چرا تقوا پیشه نمی‌کنید (و از خدا نمی‌ترسید)؟! 
 
از خطبه ی 185 نهج البلاغه(ترجمه ی محممد دشتی): 
اگر مردم در عظمت قدرت خدا، و بزرگى نعمت هاى او مى اندیشیدند، به راه راست باز مى گشتند، و از آتش سوزان مى ترسیدند، امّا دل ها بیمار، و چشم ها معیوب است. 
آیا به مخلوقات کوچک خدا نمى نگرند که چگونه آفرینش آن را استحکام بخشید و ترکیب اندام آن را برقرار، و گوش و چشم براى آن پدید آورد، و استخوان و پوست متناسب خلق کرد به مورچه و کوچکى جثّه آن بنگرید، که چگونه لطافت خلقت او با چشم و اندیشه انسان درک نمى شود، نگاه کنید چگونه روى زمین راه مى رود، و براى به دست آوردن روزى خود تلاش مى کند دانه ها را به لانه خود منتقل مى سازد، و در جایگاه مخصوص نگه مى دارد، در فصل گرما براى زمستان تلاش کرده، و به هنگام درون رفتن، بیرون آمدن را فراموش نمى کند. روزى مورچه تضمین گردیده، و غذاهاى متناسب با طبعش آفریده شده است. خداوند منّان از او غفلت نمى کند، و پروردگار پاداش دهنده محرومش نمى سازد، گر چه در دل سنگى سخت و صاف یا در میان صخره اى خشک باشد... 
اگر اندیشه ات را به کار گیرى تا به راز آفرینش پى برده باشى، دلائل روشن به تو خواهند گفت که آفریننده مورچه کوچک همان آفریدگار درخت بزرگ خرماست، به جهت دقّتى که جدا جدا در آفرینش هر چیزى به کار رفته، و اختلافات و تفاوت هاى پیچیده اى که در خلقت هر پدیده حیاتى نهفته است. همه موجودات سنگین و سبک، بزرگ و کوچک، نیرومند و ضعیف، در اصول حیات و هستى یکسانند، و خلقت آسمان و هوا و بادها و آب یکى است. 
پس اندیشه کن در آفتاب و ماه، و درخت و گیاه، و آب و سنگ ، و اختلاف شب و روز، و جوشش دریاها، و فراوانى کوه ها، و بلنداى قلّه ها، و گوناگونى لغت ها، و تفاوت زبان ها، که نشانه هاى روشن پروردگارند. پس واى بر آن کس که تقدیر کننده را نپذیرد، و تدبیر کننده را انکار کند.


به نام خدا
مبحث سی و هفتم از ایات مرتبط با روابط اجتماعی (انفاق)
اهمیت انفاق و تاکید متعدد قران به انفاق
آیه 11 سوره حدید
مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ 
مکارم: کیست که به خدا وام نیکو دهد (و از اموالی که به او ارزانی داشته انفاق کند) تا خداوند آنرا برای او چندین برابر کند، و برای او اجر فراوان پرارزشی است.
راستى تعبیر عجیبى است خدایى که بخشنده تمام نعمتها است، و همه ذرات وجود ما لحظه به لحظه از دریاى بى پایان فیض او بهره مى گیرد و مملوک او است، ما را صاحبان اموال شمرده، و در مقام گرفتن وام از ما برآمده، و بر خلاف وامهاى معمولى عین همان مقدار باز پس مى دهند، او چندین برابر، گاه صدها و گاه هزار برابر، بر آن اضافه مى کند و علاوه بر اینها وعده" اجر کریم" که پاداشى است عظیم که جز خدا نمی داند و نیز می دهد.
تعبیر به" قرضا حسنا" در آیه فوق اشاره اى به این حقیقت است که وام دادن خود انواع و اقسامى دارد که بعضى را" وام نیکو" و بعضى را وام کم ارزش و یا حتى بى ارزش مى توان شمرد.لینک


فارسی :

سوره انعام آیه 17: 
اگر از خدا به تو ضرری رسد، هیچ کس جز خدا نتواند تو را از آن ضرر برهاند و اگر از او چیزی به تو خیری رسد( هیچ کس تو را از آن چیز منع نتواند کرد).

شعر :

به تو گر زیانی رسد از خدا چه کس جز خدا می رهاند تو را
اگر بر تو آید از او خیر و سود چه کس رحمتش را تواند زدود

English :

And if Allah should let you be touched by any harm none can remove that affliction but Allah; and if Allah [should let] any good happens to you [nothing can deprive you from it].


استاد حمید مغربی

آل‏داوود: خاندان داوود، فرزندان داوود، سلیمان‏
در قرآن، یک بار آل‏داوود آمده است: «اعمَلوا ءَالَ داوُودَ شُکراً/ اى خاندان داوود! شکرگزار باشید». (سبأ/ 34، 13) آل‏داوود
مقصود از آل‏داوود:
مفسّران صحابى و تابعى، درباره این که آل‏داوود چه کس یا کسانى هستند، اظهار نظرى نکرده‏اند؛ ولى نظر به اختلاف اهل لغت در معناى آل* و سیاق برخى از آیات و قراین موجود در آن‏ها، وجوهى را براى آل‏داوود برشمرده‏اند: 1. بنا به نقلى، داوود* علیه السلام نماز را بر خانواده، فرزندان و زنانش تقسیم کرد و پس از آن، هر ساعتى از شبانه روز، یکى از آنان در محراب عبادت به نماز مى‏ایستاد. براساس این نقل، منظور از آل‏داوود مى‏تواند خانواده، فرزندان و همسران وى باشد. 2. از کلام زمخشرى که مخاطب‏ «اعمَلوا» را داوود و اهلش دانسته، استفاده مى‏شود که خود داوود نیز مشمول آل‏داوود بوده است. آلوسى نیز همین نظر را از بعضى نقل کرده. 3. برخى، آل‏داوود را فقط فرزندان داوود دانسته‏اند و به نقل ابن اثیر نوزده نفر بودند که شاید از عهد عتیق متأثّر باشد که براى داوود، نوزده پسر شمرده است. 4. بُرسُوى با استناد به سیاق آیات مربوط به سلیمان* علیه السلام و یادآورى نعمت‏هاى بزرگ و متنوّع خداوند به وى، آل‏داوود را سلیمان‏بن‏داوود و علّت جمع آمدن‏ «اعمَلوا» را تعظیم و تکریم سلیمان دانسته است؛ ولى علّامه طباطبایى، با همین استدلال، در کنار سلیمان، سایر آل‏داوود را نیز مخاطب آیه مى‏داند. 5. قول دیگر، آن دسته از امّت داوود را که شکرگزار خداوند بودند، آل‏داوود مى‏داند. بر اساس روایتى در قصص‏الانبیا از راوندى، امام صادق علیه السلام فقط به تعداد آل‏داوود اشاره کرده، بدون بیان نسبت آن‏ها با داوود مى‏گوید: آل‏داوود هشتاد مرد و هفتاد زن بودند که هیچ‏گاه محراب عبادت از آن‏ها خالى نبود. 
شکرگزارى آل‏داوود:
کلمه «شکر» در آیه‏ «اعمَلوا ءالَ‏داوودَ شُکراً» مى‏تواند حامل یکى از چند نقش نحوى، چون مفعولٌ‏له، حال، مفعول مطلق و مفعول‏به باشد؛ بنابر دو صورت اوّل، به آل‏داوود امر شده تا عمل و عبادت‏هاى خود را براى شکرگزارى خداوند انجام دهند. مجاهد نیز در تفسیر آیه گفته است: به آل‏داوود گفتیم: براى شکر نعمت‏هایى که خداوند به شما داده، او را اطاعت کنید. بنا به نقلى از ابن‏مسعود، آل‏داوود پس از این دستور، به نماز مشغول شدند و در شبانه‏روز، ساعتى نبود، مگر آن‏که یکى از آن‏ها به نوبت در محراب به نماز مى‏ایستاد. روایت امام صادق نیز همین‏معنا را تأیید مى‏کند. در دو فرض بعدى، به‏آل‏داوود به‏طورمستقیم دستور شکرگزارى داده شده است. کلام زهرى در تفسیر آیه که به آل‏داوود گفته شد: «الحمد للَّه» بگویید، در همین جهت قابل توجیه است. قرطبى، با استناد به روایتى که مى‏گوید: سلیمان نان جو مى‏خورد و براى خانواده‏اش از آرد زِبر، نان تهیه مى‏کرد و آردهاى نرم و سفید را به فقیران مى‏داد و مى‏گفت: مى‏ترسم اگر سیر باشم، گرسنگان را فراموش کنم، معتقد است: این عمل سلیمان، شکر خداوند است که اندکى از آفریدگان به آن اقدام مى‏کنند. طبرسى نیز خطاب خداوند به آل‏داوود را فضیلتى براى آن‏ها دانسته، مى‏گوید: این نوع خطاب در آیه، اشاره دارد که خویشاوندى با پیامبران، در نزدیکى به خداوند و برخوردارى از رضایت او تأثیر دارد. مفسّران، علّت فرمان خداوند به شکرگزارى آل‏داوود را اعطاى نعمت‏هاى بزرگى دانسته‏اند که خداوند پیش از آن یاد کرده است. 
ذرّیّه داوود:خداوند در آیه 87 انعام/ 6 پس از ذکر نام شمار فراوانى از پیامبران از جمله داوود، به بعضى از ذرّیّه آن‏ها نیز اشاره کرده، خبر مى‏دهد که آن‏ها برگزیده و به راه راست هدایت شده‏اند: «وَ مِن ءَابآئِهِم وَ ذرّیَّتِهِم وَ إخونِهم وَاجتَبَینهُم وَ هَدَینهُم إلى‏ صِرطٍ مُستقِیم». برخى، برگزیدگى در این آیه را به نبوّت تفسیر کرده‏اند. راغب مى‏گوید: برگزیدن بنده از جانب خدا، به معناى اختصاص دادن او به فیض الهى و سرازیر شدن نعمت به سوى او است که این، ویژه پیامبران و بعضى از صدّیقان و شهیدانى است که به آن‏ها نزدیکند. خداوند در آیه 89 انعام/ 6 نیز خبر مى‏دهد که به آن‏ها کتاب، حکم و نبوت داده است: «أُولئِکَ الَّذِینَ ءَاتَینهُم الکِتبَ وَالحُکمَ وَالنُّبُوَّة». «کتاب» در این آیه، به کتاب‏هاى پیامبران گذشته‏ یا به علم کثیر و «حکم» نیز به فهم‏ یا فهم کتاب و شناخت احکام آن، خِرد، داورى میان مردم‏ یا حکمت‏ تفسیر شده است.علّامه طباطبایى، به قرینه آمدن حکم در کنار کتاب، آن را به معناى داورى دانسته است. در روایات متعدّدى از اهل‏بیت علیهم السلام از داورى آل‏داوود یاد شده است. براساس این روایات امام حسین، حضرت سجاد و امام صادق علیهم السلام مى‏گویند: ما مانند آل‏داوود، قضاوت مى‏کنیم. امام صادق در روایتى خبر مى‏دهد: هنگامى که امام مهدى ظهور کند، میان مردم مانند آل‏داوود داورى خواهد کرد. در چگونگى داورى آل‏داوود روایت شده که از مردم گواه نمى‏خواستند. در احادیثى، از حکمت آل‏داوود نیز یاد شده است. امام صادق علیه السلام نیز از پدر بزگوارش نقل مى‏کند که در حکمت آل‏داوود آمده: اى پسر آدم که به خداوند، عالِم، و به عظمتش عارفى! پیوسته باید از او بیمناک و به وعده‏اش امیدوار باشى. چگونه است که قبر و تنهایى آن را یاد نمى‏کنى؟ منابع----------
الامالى، طوسى؛ بحارالأنوار؛ التبیان فى تفسیر القرآن؛ تفسیر روح‏البیان؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن‏کثیر؛ التفسیر الکبیر؛ جامع‏البیان عن تأویل آى القرآن؛ الجامع لأحکام القرآن، قرطبى؛ روح‏المعانى فى‏تفسیر القرآن العظیم؛ قصص الأنبیاء، راوندى؛ الکافى؛ الکامل فى التاریخ؛ الکشّاف؛ کشف‏الاسرار و عدّةالابرار؛ مجمع‏البیان فى تفسیر القرآن؛ مفردات الفاظ القرآن؛ المیزان فى تفسیرالقرآن.


( 1). ابن‏کثیر، ج 3، ص 536؛ بحارالانوار، ج 14، ص 71.
 ( 2). الکشّاف، ج 3، ص 571.
 ( 3). روح المعانى، مج 12، ج 22، ص 175.
 ( 4). روح البیان، ج 7، ص 276.
 ( 5). الکامل، ج 1، ص 228.
 ( 6). کتاب مقدّس: اوّل تواریخ، 3: 1 تا 9.
 ( 7). روح‏البیان، ج 7، ص 276.
 ( 8). المیزان، ج 16، ص 363.
 ( 9). روح‏البیان، ج 7، ص 276.
 ( 10). قصص‏الانبیاء، راوندى، ص 211.
 ( 11). الکشّاف، ج 3، ص 573.
 ( 1). مجمع‏البیان، ج 8، ص 600.
 ( 2). روح‏المعانى، مج 12، ج 22، ص 175.
 ( 3). قصص‏الانبیاء، راوندى، ص 211.
 ( 4). قرطبى، ج 14، ص 177.
 ( 5). قرطبى، ج 14، ص 177.
 ( 6). مجمع‏البیان، ج 8، ص 600.
 ( 7). التبیان، ج 8، ص 383؛ مجمع‏البیان، ج 8، ص 600.
 ( 8). کشف‏الاسرار، ج 3، ص 415؛ التفسیر الکبیر، ج 13، ص 67.
 ( 9). مفردات، ص 186،« جبى».
 ( 10). جامع‏البیان، مج 5، ج 7، ص 343؛ الکشّاف، ج 2، ص 43؛ مجمع‏البیان، ج 4، ص 513.
 ( 11). التفسیر الکبیر، ج 13، ص 68.
 ( 12). قرطبى، ج 7، ص 24.
 ( 13). جامع‏البیان، مج 5، ج 7، ص 343.
 ( 14). مجمع‏البیان، ج 4، ص 513؛ التفسیر الکبیر، ج 13، ص 68.
 ( 15). روح‏البیان، ج 3، ص 62.
 ( 1). بحارالانوار، ج 25، ص 56 و 57 و ج 52، ص 320.
 ( 2). همان، ج 52، ص 320.
 ( 3). الکافى، ج 1، ص 462.
 ( 4). الامالى، طوسى، ص 203.
 مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دائرة المعارف قرآن کریم - قم، چاپ: دوم، 1389.



گفتم: ﻋﺒﺎﺱ ﺁﻗﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺁﻣﺪﺕ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﯿﭽﺮﺧﻪ؟
ﮔﻔﺖ : ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺷﮑﺮ ، ﮐﻢ ﻭﺑﯿﺶ ﻣﯿﺴﺎﺯﯾﻢ . ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺩﺵ
ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ .
ﮔﻔﺘﻢ : ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﻟﻮ ﻧﻤﯿﺪﯼ !؟
ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻫﻢ
ﮐﺎﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﺟﻮﺭ ﺑﺸﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻡ ، ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮔﻪ
ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻤﻮﻧﻢ .
ﮔﻔﺘﻢ : ﻧﻪ . ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ
ﮔﻔﺖ : ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺣﻞ ﺷﺪﻩ . ﺧﺪﺍ
ﺭﺯﺍﻗﻪ ، ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ...
ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﻣﺎ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ . ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ
ﺩﯾﮕﻪ !
ﮔﻔﺖ : ﺗﻮﻓﮑﺮﮐﻦ ﯾﻪ ﺗﺎﺟﺮ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺗﻮﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﺴﺖ
ﻫﺮ ﻣﺎﻩ ﯾﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﮐﻤﮏ ﺧﺮﺟﻢ ﺑﺎﺷﻪ .
ﮔﻔﺘﻢ : ﺁﻫﺎﻥ . ﻧﺎﻗﻼ ﺩﯾﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ . ﺣﺎﻻ ﺷﺪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ .
ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﻧﻤﯿﮕﯽ؟
ﮔﻔﺖ : ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭ
ﻧﮑﺮﺩﯼ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭ
ﮐﺮﺩﯼ .
ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ
ﻧﺪﺍﺭﻩ .. ! ؟
ﻫﯽ ﺳﺠﺪﻩ ﻣﯿﮑﻨﯿﻡ ﻭﻟﯽ ﻫﻨﻮﺯﺧﻮﺏ ﺑﺎﻭﺭﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ
ﯾﮑﯽ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﻻﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺑﻪ ﻣﺎﺳﺖ ..
ﺗﺎﺍﯾﻦ ﺷﮏ ﺑﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﻧﺮﺳﻪ ﻫﻤﻪ ﺧﺪﺍﺕ ﻣﯿﺸﻦ ﺍﻻ
ﺧﺪﺍ ...
‏( ﺣﺎﺝ ﺍﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﺩﻭﻻﺑﯽ ﺭﻩ)


استاد حمید مغربی (ادامه روز ۱۸ مبحث موسیقی)

غنا از دیدگاه اسلام و عرف
 با مراجعه به قرآن ملاحظه می کنیم که واژه «غنا» مستقیم به کار نرفته، ولی آیاتی وجود دارد که در روایات یکی از مصداق‌های آن را به «غنا» نسبت داده اند؛ از جمله در آیاتی که لهوالحدیث، لغو و قول زور آمده، با غنا همراه شده است. آیه «و من الناس من یشتری لهوالحدیث لیضل عن سبیل ا... بغیر علم و تتخذها هزوا اولئک لهو عذاب مهین»، عده ای از مردم خریدار سخنان بیهوده‌اند تا بدون علم مردم را گمراه کنند و قرآن را به مسخره می گیرند برای آنها عذابی خوار کننده است.
 در روایت صحیحی وارد شده است که «الغنی مما قال ا... عزوجل: «و من الناس...» ، یعنی غنا از مواردی است که خداوند در قرآن فرموده عده ای از مردم....
 در روایت صحیح دیگری آمده است: «الغنی مما وعدا... علیه النار و تلا هذه الایه» ، یعنی غنا از آن مواردی است که خداوند وعده آتش داده است.آن گاه آیه فوق را تلاوت فرمود.
 در آیاتی نظیر آیه «واجتنبوا قول الروز»، از سخن باطل دوری گزینید. در روایتی آمده است: «قول الروز الغنی» و در آیاتی نظیر آیه «والذین هم عن اللغو معرضون» ، مومنان کسانی‌اند که از لغو دوری می نمایند. در بعضی از روایات آمده است که «عن الغنی و الملاهی». 
 در روایات صحیح و مستقلی نیز به حرمت غنا تصریح شده است مانند «الغناء مما وعدا... علیه النار» ، غنا از چیزهایی است که خدا برآن وعده جهنم داده است. روایات باب غنا در وسائل‌الشیعه حدود 50 مورد است.
 در مجموع آیات و روایات حرمت غنای لهوی قطعی است، ولی غنا در تعریف شرعی آن با غنا در عرف تفاوت دارد و فقهای بزرگ بعضی به صراحت فرموده‌اند. غنا در عرف اعم از غنای لهوی و غیرلهوی است، ولی غنای حرام در شرع غنای لهوی است. بعضی عالمان تصریح کرده‌اند غنا همان موسیقی و موسیقی همان غناست ، ولی بعضی دیگر لفظ موسیقی را بر آهنگ حاصل از ابزارهای موسیقی می دانند، یعنی هر غنا، موسیقی هست، ولی هر موسیقی، غنا نیست و کاربرد امروزی نیز همین است.


لغویون در مفهوم «غنا» مطالبی را ذکر کرده‌اند که عبارت است از «صدای شادی آفرین» ، «آواز خوش و طرب انگیز» ، «صدای کشیده و زیبا که در گلو غلتانده شود» ، «صدایی که طرب آور باشد» ، و منظور از طرب «یک نوع سبکی است که از شدت شادی یا اندوه به وجود آید». 
 امام خمینی (ره) می فرمایند: «صدایی که به صورت آواز در گلو بچرخاند یا آنچه در عرف غنا گویند گرچه طرب آور نباشد، صدای لهوی، صدای اهل فسق و گناه و آنچه با مجالس لهو سازگاری دارد، آنچه با آلات لهو و لعب سازگاری دارد، صدای آماده شدن برای مجالس لهو و لعب، صدای برانگیزاننده شهوت جنسی، صدای در بردارنده چرخش در گلو و طرب آور، صدایی که به گونه ای است که در اکثر مردم طرب انگیزد و طرب آن سبکی و سستی است؛ به طوری که عقل در آن حالت از بین برود، صدایی که زیبایی ذاتی دارد؛ به گونه ای که اکثر مردم را تحت تاثیر طرب خود قرار دهد» .
عالمان دینی عموما لهوی بودن غنا را موجب حرمت میدانند ولی بعضی لهوی ومطرب بودن را موجب حرمت دانسته اند . 
در معنای لهو شاید دقیق‌ترین معنا همان سخن مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر ارزشمند «المیزان» نوشته است، می‌باشد: «کلمه لهو به معنای هر چیزی که آدمی را از مهمش باز بدارد، [است]، و لهوالحدیث آن سخنی است که آدمی را از حق منصرف نموده و به خود مشغول سازد مانند حکایات خرافی و داستانهایی که آدمی را به فاسد و فجور می کشاند و یا از قبیل سرگرمی به شعر و موسیقی و مزمار و سایر آلات لهو است که همه اینها از مصادیق «لهوالحدیث»‌اند. (لیضل عن سبیل ا... بغیر علم) به مقتضای سیاق این است که مراد از سبیل ا... قرآن کریم ومعارف حقه از اعتقادات و دستورالعملها مخصوصا داستانهای انبیا و امم گذشته بوده است» .ومنظور از غنای لهوی سازگاری آواز وآهنگ با مجالس فساد می باشد.

آیت ا... خویی در این باره می فرمایند: «غنا برحسب معنای لغوی از غنای حرام وسیع‌تر است و همه صداهای خوش را در برمی گیرد و به همین جهت در بعضی از روایات به غنا در قرآن فرمان داده شده است» .
 ونیز در پاسخ به سوالی که موسیقی کلاسیک در آرامش اعصاب موثر است و بعضی پزشکان برای درمان آن توصیه می کنند در صورتی که مناسب مجالس اهل گناه نیست، آیا شنیدن آن جایز است، می فرمایند اشکال ندارد. 
 از دقت در تعریف اهل لغت و نیز تعریف عالمانی چون امام خمینی(ره) از غنا و تصریح عالمانی چون آیت الله خویی فهمیده می شود که غنا در عرف بر دو نوع است: نوعی صدای خوش که مانعی ندارد و نوعی صدای خوش مطرب است که موضوع حرمت شرعی قرار گرفته است. غنا در اصطلاح شرع نوعی ویژه از غنای عرفی را در بر می گیرد و به همین دلیل سفارش شده است قرآن را با غنا بخوانید. این صدای خوبی است که عرف آن مطرب نمی داند والا اگر قرآن نیز به گونه ای مطرب خوانده شود، حرام است.
 فقها بر مبنای فوق آن غنا و موسیقی را که در شرع ویژگی های آن ذکر شده است، حرام اعلام کرده اند، منتهی بعضی از علما گمان کرده‌اند امکان ندارد در خارج غنا و موسیقی ای باشد که طرب آور و لهوی نباشد، لذا حکم به حرمت غنا به طور مطلق داده‌اند.

فقیه برجسته صاحب جواهر می فرماید: «از کسبهای حرام غنا است که هیچ اختلافی در آن نیست، بلکه اجماع و اتفاق علما بر آن دلالت دارد و روایاتی وجود دارد که بیان کننده آن است که غنا عبارت از لغو و لهو و باطل است که در قرآن از آنها نهی شده است. بنابراین دلیلهایی از قرآن، سنت و اجماع بر حرمت غنا دلالت دارد به طوری که حتی می توان گفت از ضروریات مذهب شیعه حرمت غنا است ».

 شیخ انصاری نیز می فرماید: «صدای لهوی باطل، حرام است » و «صدای لهوی باطل در خارج در همه نمونه های غنا محقق است». به نظر می رسد این دو بزرگوار به غنا در اصطلاح شرع – که در روایات به ویژگی های آن اشاره شده است- و نیز به حرمت آن که قطعی است، توجه داشته اند، ولی عالمان دیگری به غنا از نظر عرف توجه نموده‌اند و حکم به تفصیل بین غنای لهوی و شهوانی و غنای غیر لهوی داده‌اند. از دیدگاه این علما دو نوع غنا در خارج و در عرف دیده می شود: نوعی غنای لهوی باطل و نوعی غنای غیر لهوی. از جمله این افراد محدث کاشانی است که می فرماید: «آنچه از روایات به دست می آید حرام بودن غنا و... به غنای دوران بنی امیه اشاره دارد، از جمله غنای زنان آواز خوان که کلام باطل بر زبان جاری می کردند و... حرام است.» و در جای دیگر می فرماید: «جایز است قرآن را با غنا خواندن و روایاتی که در مورد نهی از غنا آمده است، در مورد آوازهای اهل گناه و فسق است که در زمان امامان، این نوع غنا در میان خلفای اموی و عباسی و مردم فاسق رواج داشته است» .

 بعضی عالمان به دلیل دو دسته روایات در باب غنا بنا بر قاعده «الجمع مهما امکن اولی من الطرح» به جمع بندی آنها پرداخته‌اند. محقق سبزواری در این باره می فرماید: «به نظر ما در حرمت غنا اختلاف نیست و روایاتی که دلالت بر حرمت آن دارند بسیار است... ولی روایاتی وجود دارد که جایز است و بلکه مستحب است قرآن را با غنا خواندن. پس جمع بندی این روایات این است که غنای لهوی که زنان آواز خوان در مجالس گناه می خوانند و حتی قرآن را با آن لحن بخوانند، حرام است .»

روایات زیر نمونه هایی است که این گروه فقیهان را به حلال بودن نوعی غنا نظر دارند؛ روایاتی که صدای خوش وزیبا مدح شده است: «ان من اجمل الجمال الشعر الحسن ونغمه الصوت الحسن» . از زیباترین زیباییها موی نیکو و آهنگ و آواز زیباست.
 و نیز روایاتی که به توصیه به نوعی شادی و صدا در مجالس عروسی شده است. «قال اجتاز نبی (ص) بدار علی بن هبار فسمع صوت دف. فقال: ماهذا قالوا علی ابن هبار اعرس باهله حسن هذا النکاح لا السفاح ثم قال (ص) اشیدوا بالنکاح و اعلنوه بینهم و اضربو علیه بدف، فجرت السنه فی النکاح بذلک» ، پیامبر از در خانه علی بن هبار می گذشت، صدای دایره شنید، پرسید این سرو صدا چیست؟ گفتند: عروسی علی بن هبار است. پیامبر فرمود: این برای ازدواج نیکوست، نه برای کارهای بیهوده. ازدواج را محکم بگیرید و بین خودتان اعلام کنید و در آن دایره بزنید و این را سنت ازدواج قرار دهید.

 اساسا اینکه انسان از شعری خوشش بیاید یا از آوازی لذت ببرد، در اسلام حرام نیست. بسیاری از مشرکان و اهل کتاب گاه تنها با شنیدن آهنگ زیبای قرآن، ایمان آوردند. پیامبر فرمود: «هر چیزی را زیوری است و زیور قرآن صدا و آهنگ خوش است.» و بنابر روایاتی، همه پیامبران دارای صدای خوش بوده‌اند و داوود (ع) هفته ای یک روز برای خواندن زبور به صحرای بیت المقدس می رفت و همه مردم برای شنیدن صدایش گرد او جمع می شدند و او با چنان آهنگ دلنشین و زیبایی می خواند که وحوش و پرندگان نیز مانند انسانها دور او جمع می شدند.


حتی نمی‌توان هر ترجیع (چرخاندن) صوت در گلو را غنا دانست. زیرا روایت زیر که امام باقر(ع) می‌فرمایند «و رجع بالقرآن صوتک فان الله عزوجل یحب الصوت الحسن یرجع فیه ترجیعا» قرآن را با ترجیع بخوانید. 
 در روایتی آمده است: «سال رجل علی بن الحسین (ع). عن شراء جاریه لها صوت، فقال: ما علیک لو اشتریتها فذکرتک الجنه» ، شخصی از امام درباره خریداری کنیزی آوازه خوان سوال کرد، امام فرمود مانعی چون تو را با خواندنش به یاد بهشت می اندازد. یا روایتی که امام نقل شده است: «سالته عن الغنا، هل یصلح فی الفطر والاضحی و الفرح قال (ع) لاباس به مالم یعص به» ، از غنا و آواز در عید فطر و قربان و شادیها پرسیدم. امام فرمود: مادامی که به گناه منجر نشود، مانعی ندارد. صاحب مفتاح الکرامه روایات متعارض غنا را شامل 12 روایت را بر مباح بودن و 25 روایت را بر حرام بودن دانسته است و نیز صاحب مسالک در هر دو دسته از روایات صحیح وجود دارد و باید بین آنها جمع کرد. استثنا شدن برخی از انواع غنا از شمول حکم حرام مانند غنا در عروسیها، گویای آن است که غنا دو قسم لهوی و غیرلهوی است.
 برخی دیگر از فقیهان از شیوه دیگر که غنا عرفی غیر از غنای شرع است، به تفکیک غنای حلال و حرام پرداخته اند؛ از جمله محدث کاشانی و محقق سبزواری فرموده اند: «غنا در عرف دو قسم است: قسمی غنای لهوی است که شرع آن را حرام اعلام کرده است و قسمی غیر لهوی که مانعی ندارد.»
و امام خمینی (ره) می فرمایند: «عبارت کاشانی ظاهر است و بلکه صراحت دارد در این که غنا دو قسم است: یک قسم آن ذاتا حرام است و قسم دیگر حلال.» .
 عالم بزرگ سید محمد ابراهیم بحرانی که خود در فن موسیقی دست داشته، می نویسد: «ما و همه کسانی که به تفصیل نظر داریم، یعنی غنا را دو قسم، غنای حلال و غنای حرام قائلیم، می گوییم غنای ممنوع صداهای لهوی بوده که کنیزکان خوش صدا از خود در می آورده‌اند و مردان فاسق آنان را همراهی می کرده‌اند و با دایره و امثال آن تزیین می شده است» .

اختلاف نظر در دیدگاه های عالمان دینی در این موضوع، ناشی از «شیوه احتیاطی برخی از فقها در مقام بیان احکام موضوعات – که با شرایط زمانشان منافاتی نداشت – سبب شد که آراء و نظریات کارشناسی دقیق و علمی در شناخت موضوعات و حوادث واقعه براساس منابع معتبر و به دور از عوامل ذهنی و خارجی مورد بررسی قرار نگیرد. پس بر ظاهر روایات بدون توجه به دسته معارض با آنها، جمود بسنده و حتی از تجدید نظر خودداری گشت. موسیقی غنایی از مصادیق بارز این سخن است، زیرا فقیهی که خود کارشناس نیست و یا از نظر فرد متخصص استفاده نمی کند، در مقام استنباط دارای شیوه احتیاطی است» .
 حکم شرعی وقتی به صراحت بیان می شود که موضوع و عنوان کاملا روشن و مشخص باشد و در این مورد آنچه فقها استناد کرده اند، رجوع به کتابهای لغت و نیز گاه اطلاعی که از مجالس خوشگذرانی درباریان و وابستگان آنها داشته‌اند. حکم به حرمت داده‌اند که به راستی موضعگیری بجا و بیان درستی بوده است.
 با وجود این، شکل دیگری از موسیقی کمتر امکان بروز داشته است. روایات مربوط به موسیقی عموما معطوف به موسیقی دربارهای اموی و عباسی و... بوده که مسلما این گونه موسیقی های درباری با آن مجالس تناسب داشته است.
 شیخ انصاری در خصوص غنا، بین جنبه حکمی و جنبه موضوعی آن قائل به تفاوت گردیده است؛ به این بیان که غنا از حیث حکم، تا زمانی که در مصداق خارجی با یکی از عناوین حرام مثل لهو و باطل متحد نگردد، ذاتا و فی نفسه حرام نیست. اما از نظر موضوعی ایشان عقیده دارد که غنا در صدق خارجی از عناوین حرام تفکیک ناپذیر است.
 به نظر بعضی از علمای معاصر، فرض تساوی دائمی غنا با لهو و تفکیک ناپذیر بودن این دو در خارج، حدسی است که این فقیه برجسته گمان آن را برده است. 
 آیت ا... خویی می فرمایند: در تحقق و صدق خارجی غنا، وجود و تلازم دو امر ضروری است: نخست ماده و کلام آواز، باطل و لهوی باشد، دوم اینکه هیات و صورت صدا مشتمل برکش و قوس و ترجیع باشد و با منتفی شدن هر کدام از این دو رکن، غنا نیز محقق نمی شود، لذا صدای زیبا در قرائت قرآن و مراثی غنا نیست . ولی امام خمینی در این راستا می فرمایند: «ماده کلام در صدق مفهوم غنا دخیل نیست، لذا در حصول غنا تفاوتی نمی نماید که کلام آواز باطل یا حق یا حکمت یا قرآن یا مرثیه ای برای یک مظلوم باشد، زیرا غنا اصطلاح خاصی در شرع نبوده، حقیقت شرعیه ندارد تا دخالت ماده در مفهوم و تحقق آن مفروض باشد» .
منشا اختلاف غالب کسانی که غنا را در مفهوم شرعی آن حرام دانسته ولی غنای در عرف را اعم از غنای در شرع می‌دانند (مانند آیت الله خویی) و کسانی که غنا در مفهوم شرعی و عرفی آن را تفاوت قائل نبوده و آن را به دو نوع حلال و حرام تقسیم کرده‌اند (مانند امام خمینی) آن است که گروه اول غنا را حقیقت شرعیه دانسته‌اند و اصل بودن حقیقت شرعیه را پذیرفته‌اند. ولی گروه دوم غنا را حقیقت شرعیه نمی‌دانند و اصل بودن حقیقت شرعیه را نپذیرفته‌اند.


نظام اجتماعی(قسمت دوم)
استاد علی صفایی حائری

سؤالى که اینجا مطرح است، این است که آیا وقتى مى‏خواهیم جامعه‏اى اسلامى به وجود آوریم، لازمه آن این است که همه افراد جامعه عوض شوند؟
یا وقتى مهره‏هاى حساس ساخته شدند، مردم خود، گروه گروه به راه مى‏آیند:
 «یَدْخُلُونَ فِى دِینِ اللَّهِ افْوَاجاً».

براى دگرگون کردن یک جامعه، لازم نیست تک تک افراد جامعه را دگرگون کنیم؛ چون مهره‏هایى وجود دارند که رکن و کلید یک جامعه هستند و با تغییر آنها، جامعه نیز دگرگون مى‏شود.

دو اقلیت در جامعه هستند و یک اکثریت. «اقلیت اوّل» کسانى هستند که زود ساخته مى‏شوند و سازنده هم هستند. «اقلیت دوّم» کسانى که زود مى‏گندند و مى‏گندانند و «اکثریت» هم نسل واسط است.
وقتى مى‏خواهیم جامعه‏اى اسلامى بسازیم، لزومى ندارد که همه افراد مسائل را با خون و پوستشان احساس کرده باشند؛ که عرش خدا را، فقط هشت مَلَک به دوش گرفته‏اند: «یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمَانَیِةٌ».

براى دگرگون کردن یک جامعه، تنها چند مهره اساسى و کلیدى کافى است که على (ع) مى‏گفت: «اگر براى من یک نفر مثل مالک بود، بار سنگین شما بر من، سبک مى‏شد.»

این نکته را هم بگویم که این مهره‏ها، مرحله به مرحله با دیگران کار مى‏کنند. این طور نیست که تحمیلى داشته باشند و همه آنچه را فهمیده‏اند یک‏باره به دیگران منتقل کنند که این ظلم است.
این چنین جمعى کلیدهاى نفوذ؛ یعنى ساختن، یا خراب کردن یک جامعه هستند و جامعه با آنها بالا و پایین مى‏شود. 
این طور نیست که در این جامعه همه زبدة الاخیار باشند. منافق‏ها و فاسق‏ها هم وجود دارند، ولى این جمع کلیدى و اساسى است که عهده‏دارِ کارِ کلىِ جامعه است و این جامعه که از آن جمع و مهره‏هاى کلیدى برخوردار است، مى‏تواند بار حکومتى اسلام؛ یعنى نظام سیاسى آن را تحمّل کند.

در این جامعه، کمبودها و خلأها را افراد با حضور و شهادتشان و با دیدى که دارند؛ یعنى آزادى از شغل‏ها تأمین مى‏کنند.
نظام اجتماعى اسلام، این چنین شکل مى‏گیرد. در این نظام، عواملى عوامل رشد و عواملى، عوامل پاسدار و عواملى هم، عوامل سازنده این جامعه هستند.*
---------------------------------------
*- عوامل رشد، در نوارهاى رشد و کتاب رشد مطرح شده است.
عوامل پاسدار، از درون امر به معروف و نهى از منکر و از بیرون جهاد و مبارزه است.
عوامل سازنده جامعه هم، همان شناخت‏ها و اهداف هستند نه غریزه و عادت و نه قومیّت و ملیّت و نه روابط تولیدى و اقتصادى که توضیح داده شد.
حرکت، ص 127 و 128





لطفا یک سیر مطالعاتی برای شناخت اسلام معرفی کنید .

متن کامل پرسش :

بنده در حوزه علمیه درس نمی خوانم، ولی می خواهم در حد خودم «دین اسلام» را کاملا و عمیقا بشناسم. چه سیر مطالعاتی به من پیشنهاد می دهید؟( لطفا نام کتاب و مؤلف را بنویسید.)

 

پاسخ

براى بررسى تحقیقى پیرامون اسلام ناب و شناخت آن می توان کتابهای متعددی را معرفی کرد که ما آنها را در چند زمینه زیر دسته بندی می کنیم:

1- بررسى تاریخى:

وضعیت جهان در عصر بعثت چگونگى رشد اسلام؛ شبهات دشمنان دین در این زمینه و پاسخ آنها.

 در این زمینه به کتاب‏هاى زیر مراجعه فرمایید.

 فروغ ابدیت، استاد جعفر سبحانى ؛ دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم

جهان در عصر بعثت، شهید باهنر

تاریخ تحلیلى اسلام، دکتر سید جعفر شهیدى

 تاریخ تحلیلی اسلام، رسول جعفریان

تاریخ اسلام، سید هاشم رسولی محلاتی

 تاریخ پیامبر اسلام، دکتر آیتی و ابوالقاسم گرجی

 

 2- بررسى اعتقادى:

در این زمینه مبانى اعتقادى اسلام نبوت خاصه و جهان بینى اسلامى در تمام ابعادش قابل تحقیق و پژوهش است.

رجوع کنید به:

سرى جهان بینى توحیدى شهید مطهرى ج 1 - 6؛ انتشارات صدرا [یکی از بهترین منابع مطالعه در زمینه آشنایی با اسلام است. در حقیقت کتابهای استاد مطهری بهترین منبع برای مطالعه اسلام است.]

- آموزش عقاید و دستورهاى دینى علامه طباطبایى بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامى

- آموزش عقاید 3 - 1 آیت ‏اللّه‏ مصباح یزدى سازمان تبلیغات اسلامى

سلسله درس‏هاى معارف قرآن (جهان‏شناسى، انسان‏شناسى، راه‏شناسى و راهنماشناسى) محمد تقى مصباح یزدى

 

در خصوص مسائل مربوط به شیعه رجوع کنید به:

 امامت و رهبرى استاد شهید مطهرى

- شیعه در اسلام علامه طباطبایى دفتر انتشارات اسلامی

- معنویت تشیع ، علامه طباطبایی

 رهبرى امام على(ع) در قرآن (ترجمه المراجعات) ترجمه سید محمود سیاهپوش

شیعه و تهمت‏هاى ناروا علامه سید جواد شرى (چاپ و ترجمه آستان قدس رضوى)

 آن گاه هدایت شدم تیجانى سماوى ترجمه سید جواد مهرى

 

 3 - آشنایی با قرآن که اولین منبع و در حقیقت مهمترین منبع شناخت اسلام است:

 - تفسیر نمونه آیت الله مکارم شیرازی یا خلاصه آن که در چهار جلد منتشر شده است. ناشر دارا الکتب الاسلامیه تهران است.

- تفسیر نور محسن قرائتی

 

 4- بررسى اخلاقى و تربیتى:

چهل حدیث، امام خمینى

 آداب الصلوة، امام خمینى

 نقطه ‏هاى آغاز در اخلاق عملى محمدرضا مهدوى کنى

 

همچنین براى آشنایى با ادیان دیگر کتابهای زیر را مطالعه فرمایید:

 1- درآمدى بر تاریخ و کلام مسیحیت محمدرضا زیبایى نژاد معاونت امور اساتید و معارف اسلامى

 2- پسر خدا در عهدین و قرآن عبدالرحیم سلیمانى اردستانى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى

 3- کلام مسیحى توماس میشل، ترجمه حسین توفیقى، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب

 4- تاریخ جامع ادیان از آغاز تا امروز جان ناس، ترجمه: على ‏اصغر حکمت، انتشارات پیروز

 

 اما روش مطالعه به این شرح پیشنهاد می شود:

 ابتداء از کتابهای اعتقادی به ویژه کتابهای استاد مطهری شروع کنید.

در مرحله دوم به بررسی تاریخی بپردازید. به موازات آن مطالعه تفاسیر نیز مناسب است.

در مرحله بعدی مطالعه کتابهای اخلاقی و تربیتی توصیه می شود.

برای مطالعه تطبیقی نیز خواندن کتابهایی که در معرفی مسیحیت معرفی شد؛ توصیه می شود.



سوره ال عمران ایه ۱۵۹
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ

به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان [= مردم‌] نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده می‌شدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.



احادیث وایات قرانی (۱۸ مهر ۹۴)

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: 
اِنَّ مِن خَیرِ نِسَائَکُم اَلمُتَبَرَّجَةَ مِن زَوجِها الحصَانَ عَن غَیرِه ؛
بهترین زنان شما، زنی است که برای شوهرش آرایش و خودنمایی کند، اما خود را از نامحرمان بپوشاند.
بحارالانوار، ج 103، ص 235
اخلاق و توصیه ها-همسران-خصوصیات(بایدها و نبایدها)-شوهر داری-حجاب، عفاف و پاکدامنی.


سلام دوستان من
نهج الفصاحه سخنان گوهربارنبی اکرم حضرت محمد مصطفی(ص) أحبّ الأعمال إلى اللَّه الصّلاة لوقتها ثمّ برّ الوالدین ثمّ الجهاد فی سبیل اللَّه.
بهترین کارها در نزد خدا نماز بوقت است آنگاه نیکى با پدر و مادر آنگاه جنگ در راه خدا.
 صلوات



استاد حمید مغربی

آیت الله شبیری زنجانی نسبت به ترویج دهه های پیاپی عزاداری هشدار داد و گفت: افراط در عزاداری‌ها به تفریط می‌انجامد. جامعه عرفا نمی‌تواند نسبت به این همه عزاداری پیاپی مراقبت داشته باشد و سرانجام به انکار مجموع عزاداری روی می‌آورد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آیت الله شبیری زنجانی، این مرجع شیعیان در جمع تعدادی از روحانیون و طلبه‌های حوزه علمیه قم که در دفتر ایشان حضور داشتند، ترویج دهه‌های پیاپی عزاداری را زمینه ساز رویگردانی جامعه از عزای اهل بیت علیهم السلام دانست و گفت: همین طور پشت سر هم دهه درست کردن، توسط جامعه قابل پذیرش نیست و به مرور زمان زمینه انکار مجموعه عزاداری‌ها به وجود می‌آید. افراط در عزاداری‌ها به تفریط می‌انجامد.

آیت الله شبیری با غیر شرعی خواندن هتک حرمت عزاداری ها، خاطر نشان کرد: حدیث خاصی راجع به مدت زمان عزاداری‌ها نیست. اگر برپایی مجلسهای شادی در زمانی باشد که در عرف آن را هتک حرمت عزای اهل بیت – علیهم السلام- می‌دانند خلاف شرع است. البته این که چه کاری هتک حرمت است را خود افراد باید تشخیص بدهند.

این مرجع تقلید افزود: قول ما درباره اینکه آیا شادی در ایامی غیر از روز شهادت هتک هرمت هست یا نه، حجت نیست و جامعه مشخص می‌کند تا چه زمانی باید عزا نگه داشته شود. اما متاسفانه عده‌ای امروزه با افراط در عزاداری‌ها زمینه هتک حرمت را فراهم می‌کنند و این افراد در این زمینه مسوولند. آیا واقعا کسی که مدعی محب اهل بیت – علیهم السلام- بودن است موظف به این کارهاست؟!

آیت الله شبیری زنجانی ادامه داد: امروزه برخی از منبری‌ها و مداح‌های بی تقوا حرفهای بی سند و مجلسهای بی سندی را ترویج می‌کنند و پس از ترویج آن در جامعه، عرف هرگونه مجلس شادی را در این ایام هتک حرمت می‌نامند. افراد هم شرعا موظفند هتک حرمت نکنند اما حتما ما باید موضوع را درست کنیم و بعد آن را تبلیغ کنیم تا باعث هتک شود؟





به نام خدا
مبحث سی و ششم از آیات مرتبط به روابط اجتماعی (انفاق)
اهمیت انفاق و تاکید متعدد قرآن به انفاق (بخش پنجم)
آیه 10 سوره حدید
وَمَا لَکُمْ أَلَّا تُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا یَسْتَوِی مِنکُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِینَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَکُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ﴿۱۰﴾ 
فولادوند: و شما را چه شده که در راه خدا انفاق نمی کنید و [ حال آنکه ] میراث آسمانها و زمین به خدا تعلّق دارد؟ کسانی از شما که پیش از فتح [ مکّه ] انفاق و جهاد کرده اند ، [ با دیگران ] یکسان نیستند. آنان از [ حیث ] درجه بزرگتر از کسانی اند که بعداً به انفاق و جهاد پرداخته اند. و خداوند به هر کدام وعده نیکو داده است ، و خدا به آنچه می کنید آگاه است.
مکارم: چرا در راه خدا انفاق نکنید در حالی که میراث آسمانها و زمین همه از آن خداست ( و کسی چیزی را با خود نمی برد ) ! کسانی که قبل از پیروزی انفاق کردند و جنگیدند ( با کسانی که پس از پیروزی انفاق کردند ) یکسان نیستند آنها بلندمقامتر از کسانی هستند که بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد کردند و خداوند به هر دو وعده نیک داده و خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است.

از این آیه استفاده می شود که در انفاق در راه خدا هر قدر بیشتر عجله شود، نزد خدا محبوبتر و منزلت واجرش بیشتر است.
خداوند شما را خلیفه مال خود قرار داده ، پس دیگر چه انگیزه ای برای بخل و خساست و عدم انفاق شما وجود دارد؟لینک مطلب.




آیت الله بهجت:
هر کدام از اهل ایمان در رابطه با آنچه می داند، اگر چه یک کلمه باشد، باید معلم دیگران باشد، یعنی به اهلش برساند و تبلیغ کند و از نا اهل احتراز و کتمان نماید، و نسبت به کلمه ای که نمی داند مُتَعَلِّم باشد.


وَالَّذِینَ لَا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَاِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا ︿۷۲︾

[و کسانی‏اند که گواهی دروغ نمی‏دهند و چون بر لغو بگذرند با بزرگواری می‏گذرند.]

1) امام جعفر صادق علیه السلام در مورد آیه «وَالَّذِینَ لَا یَشْهَدُونَ الزُّورَ» فرموده است: منظور غناء است.#1#

2) ابو ایوب خزاز روایت می کند که در مدینه اقامت کردیم و نزد امام جعفر صادق علیه السلام رفتیم و ایشان به ما فرمودند: نزد چه کسی اقامت گزیده اید؟ جواب دادیم: نزد فلان کس، سردسته آواز خوان ها. ایشان فرمودند: «بزرگوار باشید». ما ندانستیم که منظور آن حضرت چیست و گمان کردیم که منظور آن حضرت این است که به او تفضل کنیم. دوباره نزد ایشان بازگشتیم و عرض کردیم: متوجه نشدیم که منظور شما از «بزرگوار باشید» چیست؟ ایشان فرمودند: آیا این آیه خداوند عز و جل را نشنیده اید که می گوید: «وَاِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا#2#»

1 - کافی، ج 6، ص 431، ح 6
2 - کافی، ج 6، ص 432، ح 9



1- ﺍﺯ ﺍﻣﻴﺪﻫﺎ ﻭ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻯ ﺑﺎﻃﻞ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭﻳﻢ. «ﺍﻡ ﺣﺴﺒﺘﻢ» 2- ﺍﻳﻤﺎﻥِ ﻗﻠﺒﻰ ﻛﺎﻓﻰ ﻧﻴﺴﺖ، ﺗﻠﺎﺵ ﻭ ﻋﻤﻞ ﻧﻴﺰ ﻟﺎﺯﻡ ﺍﺳﺖ. ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺎ ﺩﻫﻨﺪ ﻧﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ. «ﺍﻡ ﺣﺴﺒﺘﻢ ﺍﻥ ﺗﺪﺧﻠﻮﺍ ﺍﻟﺠﻨﺔ ﻭ ﻟﻤﺎ ﻳﻌﻠﻢ... » 3- ﻛﻠﻴﺪ ﺑﻬﺸﺖ، ﺻﺒﺮ ﻭ ﺟﻬﺎﺩ ﺍﺳﺖ. ﺻﺒﺮ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻣﺼﻴﺒﺖ، ﻣﻌﺼﻴﺖ ﻭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻭ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺭ ﺟﺒﻬﻪ ﻯ ﺟﻬﺎﺩ ﺍﻛﺒﺮ ﻭ ﺟﻬﺎﺩ ﺍﺻﻐﺮ. «ﻭ ﻳﻌﻠﻢ ﺍﻟﺼﺎﺑﺮﻳﻦ» 4- ﺻﺒﺮ ﻭ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ، ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺟﻬﺎﺩ ﻟﺎﺯﻡ ﺍﺳﺖ. ﺯﻳﺮﺍ ﺷﺮﻭﻉ ﺟﻨﮓ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻯ ﺁﻥ ﻭ ﻋﻮﺍﺭﺽ ﻭ ﺁﺛﺎﺭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ، ﻫﻤﻪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪ ﺻﺒﺮ ﻭ ﺑﺮﺩﺑﺎﺭﻯ ﺍﺳﺖ. «ﺟﺎﻫﺪﻭﺍ ﻣﻨﻜﻢ ﻭ ﻳﻌﻠﻢ ﺍﻟﺼﺎﺑﺮﻳﻦ» 
-تفسیر نور

2- ﻣﮕﺮ ﺑﺎ ﻣﺮﮒِ ﺍﻧﺒﻴﺎﻯ ﻗﺒﻞ، ﭘﻴﺮﻭﺍﻧﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﻳﻦ ﺑﺮﮔﺸﺘﻨﺪ؟! «ﻗﺪ ﺧﻠﺖ ﻣﻦ ﻗﺒﻠﻪ ﺍﻟﺮﺳﻞ... » 3- ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻯ ﺍﺳﻠﺎﻣﻰ ﺑﺎﻳﺪ ﭼﻨﺎﻥ ﺗﺸﻜّﻞ ﻭ ﺍﻧﺴﺠﺎﻣﻰ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺣﺘّﻰ ﺭﻓﺘﻦ ﺭﻫﺒﺮ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺿﺮﺑﻪ ﺍﻯ ﻧﺰﻧﺪ. «ﺃﻓﺎِﻥ ﻣﺎﺕ ﺍﻭ ﻗﺘﻞ ﺍﻧﻘﻠﺒﺘﻢ ﻋﻠﻰ ﺍﻋﻘﺎﺑﻜﻢ» 4- ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﺳﻠﺎﻡ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﻧﻴﺰ ﺗﺎﺑﻊ ﺳﻨّﺖ ﻫﺎﻯ ﺍﻟﻬﻰ ﻭ ﻗﻮﺍﻧﻴﻦ ﻃﺒﻴﻌﻰ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻣﺮﮒ ﻭ ﺣﻴﺎﺕ ﺍﺳﺖ. «ﺃﻓﺎِﻥ ﻣﺎﺕ ﺍﻭ ﻗﺘﻞ» 5 - ﺍﻧﺘﺸﺎﺭ ﺷﺎﻳﻌﻪ، ﺍﺯ ﺣﺮﺑﻪ ﻫﺎﻯ ﺩﺷﻤﻦ ﺍﺳﺖ. «ﻣﺎﺕ ﺍﻭ ﻗﺘﻞ» (ﺑﺎ ﺗﻮﺟّﻪ ﺑﻪ ﺷﺄﻥ ﻧﺰﻭﻝ) 6- ﻋﻤﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻭ. «ﺍﻓﺎِﻥ ﻣﺎﺕ ﺍﻭ ﻗﺘﻞ ﺍﻧﻘﻠﺒﺘﻢ» 7- ﻓﺮﺩﭘﺮﺳﺘﻰ ﻣﻤﻨﻮﻉ. ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﻛﻪ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪ، ﺁﻣﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﭘﻴﻤﻮﺩﻥ ﺧﻂ ﺍﻟﻬﻰ ﺿﺮﺑﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﻛﻨﺪ. «ﺃﻓﺎِﻥ ﻣﺎﺕ ﺍﻭ ﻗﺘﻞ» 8 - ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﺛﺎﺑﺖ ﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺳﺎﺯﻳﺪ ﻛﻪ ﺣﻮﺍﺩﺙ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻠﺮﺯﺍﻧﺪ. «ﺃﻓﺎِﻥ ﻣﺎﺕ ﺍﻭ ﻗﺘﻞ» 9- ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﺯ ﺧﻂ ﺍﻧﺒﻴﺎ، ﺳﻘﻮﻁ ﻭ ﻋﻘﺐ ﮔﺮﺩ ﺍﺳﺖ. «ﺍﻧﻘﻠﺒﺘﻢ ﻋﻠﻰ ﺍﻋﻘﺎﺑﻜﻢ» 10- ﻛﻔﺮ ﻣﺮﺩﻡ، ﺿﺮﺭﻯ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻧﺪﺍﺭﺩ. «ﻓﻠﻦ ﻳﻀﺮّﺍﻟﻠّﻪ» 11- ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺣﻖ، ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻧﻮﻉ ﺷﻜﺮ ﻋﻤﻠﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭘﺎﺩﺍﺷﺶ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ. «ﺳﻴﺠﺰﻯ ﺍﻟﻠّﻪ ﺍﻟﺸﺎﻛﺮﻳﻦ» 
-تفسیر نور





ماءمون رقّى - که یکى از دوستان امام جعفر صادق علیه السلام است - حکایت نماید: 
 در منزل آن حضرت بودم ، که شخصى به نام سهل بن حسن خراسانى وارد شد و سلام کرد و پس از آن که نشست ، با حالت اعتراض به حضرت اظهار داشت : 
 یاابن رسول اللّه ! شما بیش از حدّ عطوفت و مهربانى دارید، شما اهل بیت امامت و ولایت هستید، چه چیز مانع شده است که قیام نمى کنید و حقّ خود را از غاصبین و ظالمین باز پس نمى گیرید، با این که بیش از یک صد هزار شمشیر زن آماده جهاد و فداکارى در رکاب شما هستند؟! 
 امام صادق علیه السلام فرمود: آرام باش ، خدا حقّ تو را نگه دارد و سپس به یکى از پیش خدمتان خود فرمود: تنور را آتش کن . همین که آتش تنور روشن شد و شعله هاى آتش زبانه کشید، امام علیه السلام به آن شخص خراسانى خطاب نمود: برخیز و برو داخل تنور آتش ‍ بنشین . 
 سهل خراسانى گفت : اى سرور و مولایم ! مرا در آتش ، عذاب مگردان ، و مرا مورد عفو و بخشش خویش قرار بده ، خداوند شما را مورد رحمت واسعه خویش قرار دهد. 
 در همین لحظات شخص دیگرى به نام هارون مکّى - در حالى که کفش هاى خود را به دست گرفته بود - وارد شد و سلام کرد. حضرت امام صادق سلام اللّه علیه ، پس از جواب سلام ، به او فرمود: اى هارون ! کفش هایت را زمین بگذار و حرکت کن برو درون تنور آتش و بنشین . 
 هارون مکّى کفش هاى خود را بر زمین نهاد و بدون چون و چرا و بهانه اى ، داخل تنور رفت و در میان شعله هاى آتش نشست . 
 آن گاه امام علیه السلام با سهل خراسانى مشغول مذاکره و صحبت شد و پیرامون وضعیّت فرهنگى ، اقتصادى ، اجتماعى و دیگر جوانب شهر و مردم خراسان مطالبى را مطرح نمود مثل آن که مدّت ها در خراسان بوده و تازه از آن جا آمده است . 
 پس از گذشت ساعتى ، حضرت فرمود: اى سهل ! بلند شو، برو ببین در تنور چه خبر است . 
 همین که سهل کنار تنور آمد، دید هارون مکّى چهار زانو روى آتش ها نشسته است ، پس از آن امام علیه السلام به هارون اشاره نمود و فرمود: بلند شو بیا؛ و هارون هم از تنور بیرون آمد. 
 بعد از آن ، حضرت خطاب به سهل خراسانى کرد و اظهار داشت : در خراسان شما چند نفر مخلص مانند این شخص - هارون که مطیع ما مى باشد - پیدا مى شود؟ 
 سهل پاسخ داد: هیچ ، نه به خدا سوگند! حتّى یک نفر هم این چنین وجود ندارد. 
 امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: اى سهل ! ما خود مى دانیم که در چه زمانى خروج و قیام نمائیم ؛ و آن زمان موقعى خواهد بود، که حدّاقلّ پنج نفر هم دست ، مطیع و مخلص ما یافت شوند، در ضمن بدان که ما خود آگاه به تمام آن مسائل بوده و هستیم .(1) 
 
 
 1-بحارالا نوار: ج 47، ص 123، ح 176، به نقل از مناقب ابن شهرآشوب .






Lady Fatima's marriage

 Lady Fatima's marriage

 Many of Muhammad's companions as ked for Fatimah's hand in marriage, including Abu Bakr and Umar. Muhammad turned them all down, saying that he was awaiting a sign of her destiny.

Ali, Muhammad's cousin, also had a desire to marry Fatimah. When he went to see Muhammad, he could not vocalise his intention but remained silent. Muhammad understood the reason for his being there and prompted Ali to confirm that he had come to seek Fatimah in marriage.



 He suggested that Ali had a shield, which if sold, would provide sufficient money to pay the bridal gift (mahr). Muhammad put forward the proposal from Ali to Fatimah, who remained silent and did not reject the proposal like the previous ones. Muhammad took this to be a sign of affirmation and consent.

The actual date of the marriage is unclear, but it most likely took place in 623, the second year of the hijra, although some sources say it was in 622. The age of Fatimah is reported to have been 9 or 19 (due to differences of opinion on the exact date of her birth i.e. 605 or 615) at the time of her marriage while Ali was between 21 and 25.



 Muhammad told Ali that he had been ordered by God to give his daughter Fatimah to Ali in marriage. Muhammad said to Fatimah: "I have married you to the dearest of my family to me." Ali sold his shield to raise the money needed for the wedding, as suggested by Muhammad.

However, Uthman ibn Affan, to whom the shield was sold, gave it back to Ali saying it was his wedding gift to Ali and Fatimah. Muhammad himself performed the wedding ceremony and two of his wives, Aisha and Umm Salama, prepared the wedding feast with dates, figs, sheep and other food donated by various members of the Madinan community.



 Their marriage possesses a special spiritual significance for all Muslims because it is seen as the marriage between the greatest saintly figures surrounding Muhammad. Their marriage lasted about ten years and ended when Fatimah died. Although polygyny is permitted by Islam, Ali did not marry another woman while Fatimah was alive.

احادیث و ایات قرانی (۱۷ مهر ۹۴)

نهج الفصاحه،سخنان گوهربار رسول اکرم حضرت محمد مصطفی(ص ) 
اثنان یکرههما ابن آدم الموت و الموت خیر له من الفتنة و یکره قلّة المال و قلّة المال أقلّ للحساب.
فرزند آدم از دو چیز بیزار است یکى مرگ در صورتى که مرگ براى او از فتنه بهتر است و کمى مال در صورتى که هر چه مال کمتر باشد حساب آن آسانتر است.
 صلوات

بنام خدا.مطلبی متفاوت در خصوص آیات ناظر بر ظهور امام زمان از آقای مهندس جمال گنجه ای مطالعه نمودم که در زیذ برای استحضار شما کاربران نیز ارسال میکنم.

"اثبات وجود امام زمان (ع) بر اساس مستندات قرآنی

در ترجمه جلد 13 بحارالانوار که تماما مربوط به امام زمان (ع) است ، آیاتی را از قرآن کریم ذکر نموده ومدعی شده که آنها دالّ بر وجود آنحضرت است ، اما به نظر این قلم آنها هیچ تصریحی به این موضوع ندارند . آنها آیاتی ازقبیل «ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض.....» و «ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله.....» و «بقیه الله خیر لکم...» و «ان الارض یرثها عبادی الصالحون» و امثال آن می باشند .
اما ، به نظر این قلم ، یک چنین موضوع مهمی نمیتواند مستند قرآنی روشن و واضح نداشته باشد .

مستندات قرآنی مورد بحث را در دو جا باید جستجو کرد :
1 – وظایفی که پیامبر (ص) موظف به انجام آنها شد ، اما ، به علت وفاتش موفق به انجام آنها نشد ، و البته امام زمان کسی است که آن وظایف را به انجام برساند ، زیرا که خداوند سخن لغو نمیگوید و دستوری نمیدهد که اجرا نشده بر زمین بماند .
2 – وظیفه ثابت پیامبرانهء همه پیامبران ، از جمله پیامبر عظیم الشان ما ، که نمیتوان آن را «پست بلا تصدی» تصور کرد .

و اینک شرح مختصر هریک :

ا – وظایف بر زمین مانده پیامبر (ص)

در آیه 73 سوره توبه ، و در آیه 9 سوره تحریم می فرماید «یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم...»
آیا پیامبر (ص) این کار را کرد؟ سوره های مذکور آخرین سوره های نازله ، و عمر شریف آن حضرت رو به اتمام بود که آیه های مذکور و (آیات مشابه دیگر) نازل میشد . آیا خداوند نمیدانست که آن حضرت فرصت نخواهد داشت؟ چرا خداوند این نوع آیات را نازل فرمود؟ برای اجرا نشدن؟
همه اینها بما میگوید پس از آنحضرت کسی باید این ماموریت را به انجام برساند .

در آیه 157 سوره اعراف بعضی از ماموریت های آنحضرت را چنین بیان میکند « ...یحل لهم الطیبات و یحرم علیم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم....»
آیا آنحضرت همه این امور را به انجام رسانید؟ آیا امروز مسلمانان همه طیب میخورند و خبیث از آنها دور است و بارهای گران برپشت شان و غل و زنجیرها بر گردن هایشان و دست و پایشان نیست؟ و اساسا آیا میدانند طیب کدام است و خبیث چیست و اصلا آیا بارهای گرانشان را احساس میکنند؟ و اصولا میدانند که بار گران کمر شکن را دارند تحمل میکنند؟ و اساسا از وجود غل و زنجیری بر گردن و دست و پای خویش باخبرند؟

2 – انجام وظیفه ثابت پیامبرانه

در آیه 117 سوره مائده از قول حضرت عیسی (ع) در جواب خداوند می فرماید « ...کنت علیه شهیدا ما دمت فیهم...» و در آیه 15 سوره مزمل می فرماید «...ارسلنا الیکم رسولا شاهدا...» و در آیه 45 سوره احزاب می فرماید «...ارسلناک شاهدا...»

امروز که آنحضرت در بین ما نیست آیا این کار – یعنی نظارت بر کارهای امّت – تعطیل است؟
جواب این سوال ها ما را به امام زمان می رساند .

به دیگر سخن امام زمان کسی است که هم اکنون وظیفه «شاهد»ی پیامبر را دارد انجام میدهد و در وقت مناسب که مسلمانان احساس نیاز کردند می باید بیاید و کارهای زمین مانده پیامبر (ص) را نیز به انجام برساند ."لینک مطلب



رزق چیست؟ 

رزق کلمه ای است بسیار فراتر از آنچه مردم می دانند.

 زمانی که خواب هستی و ناگهان، به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار می‌شوی رزق است. چون بعضی‌ها بیدار نمی‌شوند.

زمانی که با مشکلی رو به رو می شوی خداوند صبری به تو میدهد که چشمانت را از آن بپوشی،این صبر، رزق است.

زمانی که در خانه لیوانی آب به دست پدرت میدهی این فرصت نیکی کردن، رزق است.

یکباره یاد کسی میفتی که مدتهاست ازو بی خبری و دلتنگش میشوی و جویای حالش میشوی، این رزق است.

رزق واقعی این است... رزق خوبی ها،
نه ماشین نه درآمد، اینها رزق مال است که خداوند به همه ی بندگانش میدهد، اما رزق خوبیها را فقط به دوستدارانش میدهد.

ودر آخر همینکه عزیزانتان هنوز در کنارتان هستند و نفسشان گرم است و سلامت این بزرگترین رزق خداوند است.

زندگیت پر از رزق باد...



نظام اخلاقى‏
استاد علی صفایی حائری

بر اساس شناخت‏هایى که در نظام تربیتى به وجود مى‏آیند؛ شناخت‏هایى که از آزادى تا تفکر تا عقیده شکل مى‏گیرند، بر این اساس، اخلاق اسلامى مایه مى‏گیرد. این اخلاق، اخلاقى دیگر است، نه فرمولى و «بکن و نکن.»

در این نظام اخلاقى، دردها شناسایى مى‏شوند؛ چه دردهایى که در جامعه وجود دارد و چه دردهایى که در خودِ انسان، در رابطه با شکوک، شبهات، کفر نفاق، بخل، حسد، ریا و ... وجود دارد. 
تمام این صفات و رذایل اخلاقى در این بینش یا مربوط به کم کارى یا پرکارى قوّه تفکر و سنجش انسان است یا مربوط به نیروهاى دیگر: جلب نفع‏ها و دفع ضررها، غضب و شهوت با آن وسعتش، تمام اینها با دو مسأله «ترکیب و تبدیل» حلاجى مى‏شود.

در نظام اخلاقى، مراحل اخلاقى پشت سر هم مى‏آیند: تفکر، شناخت و شناخت، ایمان و ایمان، زهد و آزادى و آزادى، رضا و رضا، تسلیم و تفویض را مى‏آورد که این تسلیم، خود نتیجه تشهد و شهود انسان است.

نظام اخلاقى، در هر مرحله دردهایى را درمان و کمبودهایى را تأمین مى‏نماید. با شناخت‏ها خیلى از رذایل در انسان تبدیل مى‏شوند. نیروهایى که در یک حد به بن‏بست مى‏رسند با ترکیب با یک «شناخت» و با ترکیب با یک «احساس» تبدیل مى‏شوند. هوس‏ها تبدیل مى‏شوند. ترس، تبدیل به قدرت و حب نفس، تبدیل به فداکارى و بخل، تبدیل به سخاوت و یأس تبدیل به انقطاع مى‏شود و ...

پس در نظام اخلاقى اسلام که از این مراحل برخوردار است، تمام دردها با ترکیب با دو عامل؛ یعنى شناخت و عشق به حق (معرفت و حبّ اللَّه) تبدیل مى‏شوند: «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنَاتٍ»
 بدى‏ها و کسرى‏هاى انسان در رابطه با این ترکیب، تبدیل مى‏شوند و از آنها بهره‏بردارى مى‏شود و دیگر فاجعه‏اى به وجود نمى‏آید.

این اخلاق، نه متکى به امر و نهى است و نه به روابط تولیدى جامعه. این ترکیب و این تبدیل (اخلاق)، در رابطه با نظامى است که بر انسان و بر جهان حاکم است؛ یعنى در هستى که «قدر و اندازه» وجود دارد، «حدود» به وجود مى‏آید. این حدود در رابطه انسان با خودش، با نیروهایى که در او جریان دارند، «اخلاق» را به وجود مى‏آورد و در رابطه انسان با دیگران «حقوق اسلامى» را شکل مى‏دهد.
پس اخلاق و حقوق اسلامى، بر اساس اقدار و اندازه‏ها و تبدیل‏هایى که در کل هستى شکل گرفته و بر اساس حدود؛ یعنى مرزها به وجود مى‏آید.

حرکت، ص 123



دوستان لطفا راهنمایی بفرمایند درکدام سوره آمده که نامه اعمال مابه کدام دستمان داده میشود؟

71 اسرا.
19 و 25 حاقه
7 انشقاق



داستان های اخلاقی
استاد علی صفایی حائری

جرقه‏هاى زندگى‏

یک روز صبح با صداى استارت ماشینى از خواب بیدار شدم. استارت مداوم بود و جرقه‏ها زیاد و مایع قابل احتراق؛ اما با این وصف حرکتى نبود و پیشرفتى نبود.
من به یاد جرقه‏هایى افتادم که در زندگى خودم مدام سر مى‏کشیدند. 
و به یاد استعدادهایى افتادم که قابل سوختن بودند. 
و به یاد رکود و توقفى افتادم که با این همه جرقه و استعداد گریبان‏گیرم بوده است. 
در این فکر رفتم که ببینم نقص از کجاست که شنیدم راننده مى‏گوید باید هلش داد. هوا برداشته است. و همین جواب من بود.
هنگامى که هواها وجود مرا در بر مى‏گیرند و دلم را هوا بر مى‏دارد، دیگر جرقه‏ها برایم کارى نمى‏کنند و اگر مى‏خواهم به راه بیافتم باید هلم بدهند و ضربه‏ام بزنند و راهم بیندازند تا آن همه استعداد راکد نماند.
 آیه هاى سبز، ص 11




انتظار
استاد علی صفایی حائری

ما خود را از منتظران حساب کرده‏ایم و جاى حرفى باقى نگذاشته‏ایم؛ در حالى که حرف‏ها بسیار است و مى‏توانیم خود را دوباره ارزیابى کنیم. 
لااقل تا این قدر که اگر در متن عدالت و رفاه و حتى آزادى و آگاهى و عرفان نشستیم، آیا انتظارمان برآورده شده و دیگر مهدى را نمى‏خواهیم و انتظار قائم آل محمّد را نداریم؟ 
اگر مااز مهدى تااین مرحله انتظار داشته باشیم، دیگر انتظارى نخواهیم کشید و توقعى نخواهیم داشت.
مناسب است که با این حساب، نگاهى دیگر به انتظار داشته باشیم و مفهوم و حقیقت انتظار، ریشه‏ هاى انتظار، ادب انتظار و اثر انتظار را دوباره ارزیابى کنیم.

تو مى آیى، ص 11



استاد حمید مغربی (تحقیقى در مورد موسیقى)

موسیقی و معیارهای آن در اسلام 

چکیده 
موسیقی همچون هنر برخاسته از عمق درون آدمی و بلکه یک نیاز روحی است و مانند هر هنری می‌تواند مبتذل یا متعهد باشد. 
موسیقی علمی از یونان باستان وارد ایران شد که ارسطو آن را به عنوان شاخه‌ای از ریاضیات می‌دانست و فیلسوفان اسلامی نیز آن را پذیرفتند البته علاوه بر قواعد علمی، ذوق و عاطفه نیز در پیدایش آن دخالت دارد هنر نیز محسوب می‌شود موسیقی ترجمه واژه Music انگلیسی که در فارسی معادل آهنگ می‌باشد و غنا را خواندن با آهنگ می‌گویند که همان موسیقی آوازی است. موسیقی ترکیب (composition) الحان (ملودی) و الحان به نغمه‌ها (Note) و نت‌ها دارای ریتم (Rhytm) هماهنگ است. 
در قرآن واژه غنا به کار نرفته ولی آیاتی وجود دارد که در روایات یکی از مصداق‌های آن را «غنا» دانسته‌اند. لغویون غنا را «آواز خوش و طرب انگیز» دانسته‌اند و فقها آن را صدای لهوی مناسب مجالس اهل فسوق دانسته‌اند که حرام می‌باشد. بسیاری از علما تصریح کرده‌اند که غنا بر حسب معنای لغوی و در عرف از غنای حرام یعنی غنا در شرع وسیع‌تر است. 
از دقت در کتب فقهی فقها می‌توان سه دیدگاه را متوجه شد. 
الف- حرمت مطلق غنا 
ب- عدم حرمت غنا و حرمت آن بواسطه گناهان مقارن با آن 
ج- تفضیل میان غنای مبتذل و غیرآن 
که دیدگاه دوم و سوم در کاربرد عملی یکی می‌باشد. 
به طور کلی هر موسیقی و غنا چه ایرانی، غربی و غیرآن با ویژگی‌های زیر حرام است: 
1- موسیقی مبتذل و تحریک کننده جنسی 2- موسیقی مجالس رقص و گناه 3- موسیقی مجالس عیش و نوش 4- موسیقی موجب فساد 5- موسیقی محتوی اشعار باطل. 
در همه موارد فوق و موارد مشکوک این عرف عام است که تشخیص دهنده موسیقی و غنا می‌باشد. 
واژگان کلیدی: 
موسیقی - غنا - اسلام (شرع) - عرف عام - لهو ـ طرب


درآمد
 
 هنر برخاسته از فطرت زیبایی دوستی انسانهاست. در انسان گرایشی به جمال و زیبایی وجود دارد؛ چه به معنی زیبایی دوستی و چه به معنی زیبایی آفرینی که نامش «هنر» است و به معنی مطلق وجود دارد. 
در تعریف هنر دیدگاه‌های گوناگون مطرح شده است . افلاطون زیبایی را حقیقتی از عالم بالا می‌داند و تولستوی هنر را سرایت دادن و اشاعه عاطفه می‌داند و بعضی آنرا خلق زیبایی دانسته‌اند که تعریف مشترک و در عین حال جامع می‌توان گفت «هنر بیان زیبا و متعالی احساس، عاطفه و اندیشه انسانی است.» نمودهایی چون تناسب و توازن، خلاقیت، احساس، عاطفه و اندیشه به کار رفته است و بیشتر، کار دل است. هنر زبان خاص خود را دارد همچنان که فلسفه، ریاضی و... چنین است در این تعریف هنر، فقط وسیله‌ای نیست برای تعیین حقایق یا ابزاری برای فساد، هنر یک نیاز روحی و درونی و برخاسته از عمق درون آدمی است و همچنین هنر دارای پیام است.
دوران تاریخی و اجتماعی و سیاسی نقش مهم در تحولات هنر داشته است از آنجا که نقش ادیان الهی به ویژه اسلام در اصلاح انسان و جامعه است، سعی براین بوده پدیده هایی را که جهت باطل و منفی دارد، حرام اعلام کند و پدیده هایی را که از درون حرکت های مردمی مطابق نیازهای آنها بوده است ونیز دارای اشکالاتی هست، با تعیین ملاک‌ها و ضوابطی اصلاح نماید. 
 در دوران حاکمیت شاهان و درباریان منحرف بر مسلمانان، آنچه از موسیقی نمود داشته، آهنگها و تصنیف های نادرستی بوده است که برای بسیاری این گمان را به وجود آورده که موسیقی چیزی جز جنبه های منفی نیست، حال آنکه موسیقی مانند سایر هنر‌ها می تواند در خدمت علم، تربیت و کمال باشد، احساسات و عواطف انسانی را زنده نموده، رشد دهد.



تاریخچه مختصر موسیقی
 هنر به قضاوت تاریخ از آغاز پیدایش انسانهابا وی همراه بوده است باستان شناسان آثار هنری انسانهای اولیه را در غارهاتصریح کرده‌اند.
 هنر ترکیبی از خلاقیت، ابتکار، احساس، اندیشه پدیده‌ای جهانی و بشری است و توانمند ارتباط با همه انسانها از هر قوم و ملت میباشد در عصر حاضر آثار هنری هر ملتی مانند شعر، موسیقی، نقاشی، خوشنویسی، مجسمه سازی، معماری، گرافیک، سینما، تئاتر و.... نشان دهنده میزان رشد و چگونگی فرهنگ و تمدن آن ملت به شمار می‌رود.
 پیشرفت علم و فن آوری به هنر توانائیهای چشمگیری بخشید به ویژه در عرصه پیام رسانی نقش اصلی را دارد و در کمترین زمان،موثرترین زبان بیان را دارد. یکی از وجوه اعجاز قرآن زبان هنری آن است و ماندگاری آن از جهتی معلول همین قالب هنری آن است.
 شوپنهاور نخستین کسی بود که ادعا کرد همه هنرها می‌خواهند به مرحله موسیقی برسند . 
 انسان ابتدایی موسیقی را از طبیعت آموخت: صدای آبشار، ریزش باران، رعد و برق و وزش باد از میان برگها، آواز پرندگان، صدای امواج دریا و هزاران صدای دیگر. این صداها بزرگترین الهام بخش انسان برای ساختن و به وجود آوردن موسیقی بوده‌اند .
 خداجویی انسان از دیرباز موجب شده است که وی نیازی درونی برای پرستش موجودی برتر د رخود احساس نماید. این نیاز گاه به صورت پرستش عوامل طبیعت و به عنوان نمودی از خدا، مانند خورشید و ماه و ستاره و... و گاه به صورت پرستش عوامل طبیعی مثل آتشفشان، طوفان، زلزله و... به عنوان نمودهایی از خشم پروردگار بود، و از آنجا که ترسی را در دل انسان به وجود می آورد، آوازهایی به عنوان تمنا از درگاه خدا به وجود آورد که بتدریج به صورت سروده های مذهبی و آوازهای جمعی عبادی درآمد .
 موسیقی علمی از هشت قرن قبل از میلاد در یونان وجود داشت و قواعدی نیز برای آن پایه گذاری گردید. رومی‌ها که در تمدن وارث یونانی‌ها بودند، موسیقی را از آنان اقتباس کردند. پس از آنکه کشورهای غربی مسیحیت را طی چهار قرن اول میلادی پذیرفتند، همزمان موسیقی نیز با ترویج و توسعه سروده های مذهبی تکامل پیدا کرد .
 بعدها با تاثیر تمدن یونانی بر تمدن ایرانی، موسیقی در ایران رو به ترقی نهاد. بنابر نوشته مورخان تاریخ مثل هردوت و گزنفون، ایرانیان باستان برای مردگان و نیز در جنگها از نوعی آواز و موسیقی استفاده می کرده اند . جشن و سرود ملی ایرانیان همواره با سرود و موسیقی دسته جمعی همراه بوده که در دوره ساسانی درخشش فوق العاده ای داشته است. اعراب پیش از اسلام با موسیقی و سایر هنرهای زیبا آشنا نبودند و تنها در سرودن شعر و ساختن قطعات منظوم تبحر داشتند. آنان هنگامی که هنوز چادرنشین بودند، موسیقیشان محدود به آوازهایی بود که برای تهییج و تحریک شترها به کار می بردند و اصطلاحا به آن «حدی» می گفتند. ¬ 
 در هر حال اعراب دارای نوعی موسیقی بوده‌اند و تاریخ جنگهای پیامبر با مشرکین نشان می دهد که مشرکین قریش برای تحریک جنگجویان خود نوعی از موسیقی استفاده می کرده‌اند. 
 ابوالفرج اصفهانی در کتاب «الاغانی» خود، مسعودی در «مروج الذهب» و ابن خلدون در «مقدمه» تاریخ خود ورود موسیقی به دربارهای اموی و عباسی را از موسیقی ایران می دانند. ایرانیان تجربه طولانی در موسیقی داشته‌اند. در دوره ترجمه، موسیقی علمی از یونانی ترجمه شده، به تدریج موسیقی ایران و اعراب برمبنای علم موسیقی کاملتر گردید. 
 جالب است بدانیم پس از بعثت پیامبر اکرم (ص) موسیقی غنایی لهوی متداول بین استفاده کنندگان آن از پیشرفت باز ایستاد و سیرنزولی یافت و موسیقی جدیدی بدون اختلاط با فعل حرام رواج یافت. اما با روی کار آمدن امویان و سپس عباسیان، موسیقی غنایی لهوی بار دیگر با افعال حرام همراه شد و در مجالس بزم و میگساری و نیز اجتماع مردان و زنان فاسد رواج یافت.
 از آنجا که موسیقی احساسات را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد، دارای جنبه های منفی و مثبت است. البته گرایش به جنبه های منفی آن، جایگاه خود را در دربار شاهان و خلفا بیشتر باز کرد. در دوران بنی امیه، از زمان معاویه چهره مبتذل موسیقی شکل گرفت و کار به جایی رسید که ابن عباس به یزید پرخاش کرد و او را به خاطر اینکه پیوسته با زنان خواننده و نوازنده اوقات خود را می گذراند، نکوهش نمود. 
 ابونصر محمدبن فارابی، فیلسوف ایرانی خراسانی چندین کتاب در موسیقی علمی نوشته است؛ کتابهایی مثل «کلام فی الموسیقی» و «الموسیقی الکبیر». این سینا نیز دو رساله در مورد موسیقی نوشته که یکی به زبان عربی بوده و جزئی از کتاب شفا است، و دیگری رساله ای در «دانشنامه علایی» به زبان فارسی است.


زکریای رازی، ابوالفرج اصفهانی، محمد غزالی، خواجه نصیر طوسی عموما علم موسیقی را مورد بررسی قرار داده اند، بعدها صفی الدین ارموی موسیقی را به صورت نت درآورد. در واقع باید گفت که قرن سوم تا هفتم هجری پربارترین دوره موسیقی علمی در ایران به شمار می رود. 
 بعدها موسیقی در دوره صفویه و قاجاریه تحولاتی داشته است. در دوران جدید موسیقی سنتی ایرانی و عربی تاثیر فراوانی از موسیقی غربی پذیرفت. البته موسیقی کلاسیک و جدید غربی یکسره موسیقی مبتذل نیست، مانند سمفونی هایی که حاکی ازعمق عواطف انسانی می باشد.


موسیقی چیست؟ 
 موسیقی را با تعابیری نظیر علم صداها، یا صداهایی که دارای ریتم، ملودی یا آهنگ و ساخت هستند، تعریف کرده‌اند. موسیقی ترجمه واژه Mousike یونانی است که معادل آن در زبان انگلیسی Music است. در زبان فارسی واژه «آهنگ» برای آن به کار برده می شود.
 با تاسیس بیت‌الحکمه در زمان عباسیان و نهضت ترجمه واژه موسیقی راه یافته و جایگزین غنا عربی شده است . واژه موسیقی در آثار فارابی، ابن سینا، خوارزمی و رسایل اخوان‌الصفا آمده است. «الموسیقی معناه تالیف الالحان و اللغه یونانیه» تالیف همان ترکیب (composition) و الحان جمع لحن ملودی (Melody) می‌باشد و نیز «ان الموسیقی هی الغنا» که در عربی الغنا معادل موسیقی آوازی است. 
در عصر حاضر واژه موسیقی به معنای صدای ابزارهای موسیقی و غنا آواز همراه با موسیقی می‌باشد. بنابراین هر غنایی موسیقی هست ولی هر موسیقی غنا نیست. 
 در تعریف موسیقی یا آهنگ چنین آمده است: گروهی از نت(Note) نغمه های پی در پی با نظم معین و گاهی به گروهی از نتها که به منظور همگامی با حروف، الفاظ و کلمات یک شعر که برای بیان یک معنی و مقصود خاص بنابر قواعد جاری زبان ترکیب شده اند، اطلاق می گردد. ولی اکنون محققان واژه موسیقی را صدای ابزار و غنا را خواندن با آهنگ(خوانندگی) می‌گویند.ضرب یا ایقاع همان واژه ریتم Rhythm است.موسیقی را می توان ترکیب الحان (ملودی) و الحان به نغمه‌ها (نتها) و نتهای دارای ریتم یا هماهنگ دانست. 
 عنصر اصلی موسیقی، صوت و زیر و بم اصوات است که در اثر نسبتهای ریاضی پیدا می شود. از طرفی تمام قواعد موسیقی به گونه ای است که به ذوق و قریحه سازنده هم مربوط می شود و به همین جهت آن را هنر می نامند. 
 زبان عبارت از ترکیب حروف و کلمات و جمله ها، و موسیقی ترکیب اصوات و صداها است. محققان معتقدند زبان زیربنای هر موسیقی است. 
 آنچه مسلم است اینکه هنرهای زیبا (مانند موسیقی) نماینده ذوق و احساسات و روحیات ملت‌هاست. در این باره باید گفت که نه تنها طبیعت افراد فرق دارد، بلکه روحیات ملل مختلف نیز مختلف است. البته افراد ملت و گاه ملت‌ها آمال و آرزوهای مشترکی دارند. 
 ارسطو موسیقی را یکی از شعب ریاضی می دانست و فیلسوفان اسلامی نیز این فرمول را پذیرفتند، ولی از آنجا که همه قواعد موسیقی مانند ریاضی مسلم و تغییرناپذیر نیست و ذوق و قریحه سازنده و نوازنده هم در آن دخالت تام دارد، آن را هنر نیز محسوب می دارند. 
 نغمه نگاری، در آثار کندی در مورد موسیقی نغمه‌ها را با حروف ابجد از الف تا کاف نشان می‌داده است بعد‌ها فارابی موسیقی شناس ایرانی در کتاب موسیقی الکبیر و صفی الدین ارموی در اثر الادوار فی الموسیقی تکمیل کرده‌اند.
 نغمه نگاری کنونی تقلیدی از روش غربی است از اواخر دوران ناصرالدین شاه شروع شد اکنون در اروپا از حروف الفبا استفاده می‌شود.
نت‌های شهرت یافته عبارت است از: دو ر-می-فا-سول-لا سی- میباشد.
Do – Re – Mi – Fa – Sol – La – Si 
 با تکامل فیزیک وشناخت فرکانس زمینه تشخیص صدا به وجود آمد در موسیقی هم مانند فیزیک نت هااز روی فرکانس مشخص می‌کنند اما موسیقی دانان قدیم اسلامی و ایرانی نت‌ها را از روی جایگاه انها روی سیم (تار) مشخص می‌کردند.
 موسیقی با انگیزش احساس برروی انسان تاثیر می گذارد و هر احساسی یک نوع خاص از تفکر را به عنوان یکی از اجزای خود در بر دارد. البته نوع تفکر در هر احساس، با نوعی تفکر در احساسی دیگر متفاوت است. هر احساسی در نهایت موجب رضایت یا نارضایتی، خوشحالی یا ناراحتی است. متخصصان اعصاب از نظر بیولوژیکی احساس را عکس‌العملی برای تحریک سیستم اعصاب (سمپاتیک و پاراسمپاتیک) می دانند. 
 موسیقی خود به وجود آورنده و تحریک کننده احساسات و عواطف انسانی است؛ حال اگر پیدایش احساس و عاطفه همراه با درکی از موسیقی باشد، آن را هنر موسیقی شناسی و زیباشناسی می نامند. 
 موسیقی شناسان معتقدند که احساس باید برپایه تعقل و تفکر و معرفت باشد، و تنها موسیقی قادر است بر قلوب تاثیر بگذارد که از اعماق روحی هنرمند تراوش کرده باشد. 
 چایکوفسکی می گوید: «بلی من به زبان موسیقی سخن می گویم، برای اینکه همیشه چیزی برای گفتن دارم».


نگاهی به موسیقی ایرانی
 موسیقی ملی ایرانی که موسیقی علمی است و سهم عمده‌ای فارابی , ابن سینا , صفی الدین ارمُوِی و عبدالقادر مراغه‌ای داشته اند . بین موسیقی عملی ونظری درایران فاصله وشکافی نیست و
به دو نوع کلی تقسیم می شود: موسیقی سنتی و موسیقی تلفیق شده با موسیقی غربی؛ و موسیقی سنتی خود به سه بخش مجزا تقسیم می شود:
 1) «موسیقی اصیل» که گاه به آن «موسیقی ردیف» و «موسیقی هفت دستگاه» می گویند. این موسیقی شامل هفت دستگاه (شور، سه گاه، چهارگاه، همایون، پنجگاه، ماهور، نوا) است.
 این موسیقی با سازهای تار، سه تار، کمانچه و... نواخته می شود و ممکن است به شکل تک نوازی، همنوازی، تکخوانی، خواندن غزل یا بدون آن صورت گیرد. موسیقی اصیل ایرانی پیوند بسیار نزدیکی با شعر و ادبیات فارسی دارد. این موسیقی از نظر ارزش هنری به سه نوع تقسیم می شود: نوع عالی، نوع متوسط، نوع کوچه بازاری یا مطربی.
 مخاطبان نوع عالی، صاحبدلان و اهل فن بوده‌اند و گاه درباریان نیز تظاهر به آن می کرده‌اند. در سرودن این گونه موسیقی بیشتر از غزلیات عارفانه حافظ، سعدی، مولوی استفاده می شود. (مانند وزیری و صبا و...)
 مخاطبان نوع میانه یا متوسط، مخاطبان رادیو و تلویزیونی این آثار بوده‌اند که در آن بیشتر از غزلیات معمولی ساده و روان استفاده می شود. (مانند ایرج، قوامی، شجریان، سراج، ناظری)
 مخاطبان نوع سوم، مردم عامی و معمولی‌اند که در جشنها و عروسی‌ها آن را به کار می برند و بسیار ساده و گاه سطحی بوده است. (مانند روحبخش)
 2) «موسیقی بومی یا تقریبا محلی ایرانی»؛موسیقی محلی محدود‌تر از بومی است، این موسیقی مربوط به روستاها و ایلات و عشایر و قبایل است، مانند موسیقی های کردی، آذری، ترکمنی، لری، خراسانی و....این موسیقی براساس ذوق واستعداد افراد عامی وعادی است که وسیله تسکین آلام وکاهش فشارهای اجتماعی به شمارمی رفته یا آرزوها وعشق‌ها وناکامی‌ها وجلوهای گوناگون زندگانی های ساده وطبیعی را در خود متبلور کرده آنچنان مورد پسند واقع شده که سالها وقرن‌ها استمرا یافته است. که خود به دونوع موسیقی محلی داخلی وموسیقی محلی مرزی تقسیم می شود موسیقی بومی و محلی در قلمرو شاخه ای از فرهنگ وهنر قرار می گیرد که فولکور که معنای فرهنگ عامه و مجموعه افکار آداب ورسوم وسنت های قومی است می باشد ویژگی های موسیقی بومی،ساده وبی پیرایه و شفاهی بوده است.موسیقی بومی جویبار هایی بوده که به موسیقی اصیل ریخته است. 
 3) «موسیقی مذهبی»؛ همه دین‌ها و مذاهب د رجهان دارای موسیقی خاص خود هستند؛ به طوری که بسیاری از محققان دین را زادگاه اصلی موسیقی دانسته‌اند و نمونه بارز موسیقی مذهبی در ایران، در موسیقی عاشورایی و نوحه خوانی، موسیقی خانقاهی یا موسیقی عرفانی است. 
 4) «موسیقی تلفیقی» که خود بخشهای مختلفی دارد. در سده اخیر نوعی موسیقی تلفیقی پیدا شده است که خود نیاز به شناخت موسیقی غربی دارد، مانند موسیقی ارکستری، مارشهای نظامی، موزیک های متن فیلم. موسیقی مادون هم شکل گرفت که موسیقی لاله زاری می نامیده‌اند و در کاباره‌ها استفاده می شد. 
 با وجود اینکه در ایران باستان نوعی موسیقی ارکستری وجود داشته است، تلفیق مناسب و به جا می تواند عامل رشد باشد ولی افراط در آن و تقلیدی بودن آن می تواند خطری برای فرهنگ بومی و تقویت فرهنگ غربی در جامعه به شمار می آید.
 5) «موسیقی وارداتی» مانند موسیقی پاپ , جاز و موسیقی روز غرب گرایش به موسیقی غربی به دلیل عدم توجه به موسیقی اصیل ایرانی است.


نگاهی به موسیقی غربی
 موسیقی در غرب مانند تاریخ تحولات اجتماعی آن و نیز تحولات فرهنگی- فلسفی آن مراحلی را طی کرده است و به چند بخش تقسیم می شود:
 1) موسیقی قدیم: در دوران تمدن یونان و روم باستان که بیشتر جنبه تئوریک و نظری آن پیشرفت کرده بود.
 2) موسیقی قرون وسطا: در این دوران بیشتر موسیقی مذهبی و کلیسایی رشد یافته است و مایه های عرفانی و معنوی دارد و دارای جنبه های اشراقی است.
 3) موسیقی کلاسیک: این موسیقی در دوران جدید اروپا از قرن هفدهم به بعد پا به عرصه وجود نهاد و شخصیت هایی چون بتهوون و باخ از جمله آنهایند.
 4) موسیقی مدرن و معاصر: این موسیقی در دهه های اخیر نمود بیشتری یافته است. 
 موسیقی کلاسیک غرب از این جنبه قابل توجه است که پیوند بیشتری با موسیقی مذهبی دارد و بخشی از آن برانگیزاننده احساسات مثبت و روحانی است. همچنین این موسیقی وسیله رشد شخصیت فردی و جمعی و جنبه روحانی است.
 در قرن 19 میلادی موسیقی رمانتیک که دارای احساسات لطیف‌تر و محتوای مردمی‌تر داشت پیدا شد سپس موسیقی نئو کلاسیک شامل اپرا (گروه همخوان بهمراه آواز) باله (رقص) شکل گرفت. 
امروزه موسیقی الکترونیک امکانات بسیار وسیعی دارد و تنوع فراوانی را بوجود آورده است.
 موسیقی پاپ در قرن 20 میلادی (دهه 1960) که جهانی شد این موسیقی به علت تحرک زیاد و ریتمهای بسیار هیجان انگیز , مقبولیت شدید بویژه در میان جوانان پیدا کرد و حتی به فیلمها کشیده شد و به آنها جاذبه داد.
موسیقی جاز و موسیقی روز از تکثر بسیار برخوردار شده است ولی سطحی شده است.
 موسیقی های سمفونی از جمله موسیقی های کلاسیک است که احساسات درونی را بیان می نماید. بتهوون نخستین کسی بود که احساسات درونی خود را در سمفونی هایش ارائه نمود. بتهوون می گفت در سفونی خود هارمونی عالم را می شنوم و ترجمه می کنم.
 سمفونی چایکوفسکی داستان تراژدی زندگی انسان را بیان می کند که عمیقا احساس می کند به روشنی می اندیشد، با مصائب می ستیزد، به آینده روشن امید دارد و خوشی و سعادت را نه تنها برای خود، بلکه برای هموطنان خویش می طلبد. 
 بعدها موسیقی رمانتیک خیال پردازی را وسعت داده و احساسات لطیف‌تر و گویاتری را به وجود آورد. سمفونی ممکن است موزیکی باشد که انسان را به رقص و پایکوبی وادارد مانند سمفونی کارناوال ساخته شومان. در دوره معاصر عموما موسیقی های جاز تحریک کننده امیال دنیوی و شهوانی است.







خطبه ۹۷

متن فراز 1 و 2


وَ لَئِنْ اءَمْهَلَ اللّ هُ الظَّالِمَ فَلَنْ یَفُوتَ اءَخْذُهُ، وَ هُوَ لَهُ بِالْمِرْصَادِ عَلَى مَجَازِ طَرِیقِهِ، وَ بِمَوْضِعِ الشَّجى مِنْ مَسَاغِ رِیقِهِ.

اءَما وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَیَظْهَرَنَّ هؤُلاءِ الْقَوْمُ عَلَیْکُمْ لَیْسَ لِاءَنَّهُمْ اءَوْلَى بِالْحَقِّ مِنْکُمْ، وَ لکِنْ لِإِسْراعِهِمْ إ لى باطِلِ صاحِبِهِمْ وَ إ بْطائِکُمْ عَنْ حَقِّی ، وَ لَقَدْ اءَصْبَحَتِ الْاءُمَمُ تَخافُ ظُلْمَ رُعَاتِها، وَ اءَصْبَحْتُ اءَخَافُ ظُلْمَ رَعِیَّتِی .

اسْتَنْفَرْتُکُمْ لِلْجِهَادِ فَلَمْ تَنْفِرُوا، وَ اءَسْمَعْتُکُمْ فَلَمْ تَسْمَعُوا، وَ دَعَوْتُکُمْ سِرّا وَ جَهْرا فَلَمْ تَسْتَجِیبُوا، وَ نَصَحْتُ لَکُمْ فَلَمْ تَقْبَلُوا، اءَشُهُودٌ کَغُیَّابٍ؟ وَ عَبِیدٌ کَاءَرْبَابٍ؟ اءَتْلُو عَلَیْکُمْ الْحِکَمَ فَتَنْفِرُونَ مِنْهَا، وَ اءَعِظُکُمْ بِالْمَوْعِظَةِ الْبَالِغَةِ فَتَتَفَرَّقُونَ عَنْهَا، وَ اءَحُثُّکُمْ عَلَى جِهَادِ اءَهْلِ الْبَغْیِ فَما آتِی عَلَى آخِرِ قَوْلِی حَتَّى اءَراکُمْ مُتَفَرِّقِینَ اءَیادِی سَباء.

تَرْجِعُونَ إ لى مَجالِسِکُمْ، وَ تَتَخادَعُونَ عَنْ مَواعِظِکُمْ، اءُقَوِّمُکُمْ غُدْوَةً، وَ تَرْجِعُونَ إ لَیَّ عَشِیَّةً کَظَهْرِ الْحَیَّةِ، عَجَزَ الْمُقَوِّمُ، وَ اءَعْضَلَ الْمُقَوَّمُ.

اءَیُّهَا الشَّاهِدَةُ اءَبْدانُهُمْ، الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ، الْمُخْتَلِفَةُ اءَهْوَاؤُهُمْ، الْمُبْتَلى بِهِمْ اءُمَرَاؤُهُمْ، صاحِبُکُمْ یُطِیعُ اللَّهَ وَ اءَنْتُمْ تَعْصُونَهُ، وَ صَاحِبُ اءَهْلِ الشّامِ یَعْصِی اللَّهَ وَ هُمْ یُطِیعُونَهُ.

لَوَدِدْتُ وَاللَّهِ اءَنَّ مُعَاوِیَةَ صَارَفَنِی بِکُمْ صَرْفَ الدِّینارِ بِالدِّرْهَمِ، فَاءَخَذَ مِنِّی عَشَرَةً مِنْکُمْ وَ اءَعْطَانِی رَجُلاً مِنْهُمْ.





ترجمه : 

 سخنى از آن حضرت (ع ) 

اگر خداوند ستمگر را روزى چند مهلت دهد، هرگز بازخواستش را فرو نگذارد، بلکه همواره بر گذرگاه در کمین اوست و گلویش را چنان بفشارد که از فرودادن آب دهان هم عاجز آید.

آگاه باشید، سوگند به کسى که جان من در قبضه قدرت اوست ، که این قوم بر شما غلبه خواهند کرد، نه از آن جهت که از شما بر حق ترند، بلکه از آن روى که در یارى فرمانرواى خود، با آنکه بر باطل است ، شتاب مى ورزند و شما در اجراى فرمان من ، با آنکه بر حقم ، درنگ مى کنید. مردم از ستم فرمانروایان خود بیمناک اند و من از ستم رعیت خویش در هراسم . شما را به جهاد برانگیختم ، از جاى نجنبیدید، خواستم سخن خود به گوش شما برسانم ، نشنیدید، در نهان و آشکارا دعوتتان کردم ، پاسخم ندادید، اندرزتان دادم نپذیرفتید.حاضرانى هستید به مثابه غایبان و بندگانى هستید چون خداوندان . سخنان حکمت آمیز بر شما خواندم از آن رمیدید. به اندرزهاى نیکو پندتان دادم هر یک از سویى پراکنده شدید. شما را به جهاد با تبهکاران فرا مى خوانم ، هنوز سخنم به پایان نرسیده ، مى بینم هرکس که به سویى رفته است ، آنسان که قوم ((سبا)) پراکنده شدند. به جایگاههاى خود باز مى گردید و یکدیگر را به اندرزهاى خود مى فریبید. هر بامداد شما را همانند چوب کجى راست مى کنم و شب هنگام خمیده چون پشت کمان نزد من باز مى گردید. راست کننده به ستوه آمده و، کار بر آنچه راست مى کند دشوار گردیده .

اى کسانى که به تن حاضرید و به خرد غایب ، هر یک از شما را عقیدتى دیگر است . فرمانروایانتان گرفتار شمایند. فرمانرواى شما، خدا را اطاعت مى کند و شما نافرمانیش مى نمایید و فرمانرواى آنان (27) خدا را نافرمانى مى کند و ایشان سر بر خط فرمانش دارند. دلم مى خواهد معاویه با من معاملتى کند چون صرافى که به دینار و درهم . دو تن از شما را از من بستاند و یک تن از مردان خود را به من دهد.





به نام خدا

خطبه 97 در یک نگاه

با توجه به اینکه شأن ورود این خطبه - به گونه اى که شارحان نهج البلاغه نوشته اند - جریان سرپیچى مردم کوفه از فرمان على(علیه السلام) جهت مقابله با لشکریان غارتگر معاویه بعد از واقعه جنگ نهروان بوده است، امام در بخش اوّل این خطبه، مردم متمرّد کوفه را با شدیدترین عتاب و سرزنش - که در نوع خود کم نظیر یا بى نظیر است - رو به رو مى سازد و به این امید که غیرت آنها به جوش آید و آماده نبرد با ظالمان شوند، آنها را با شلاّق هاى توبیخ مى نوازد و از تعبیرات مختلف، براى بیدار کردن آنها از خواب خرگوشى بهره مى گیرد و مقصود از همه این توبیخ ها و سرزنش ها آن است که پیش از سیطره ظالمان بى رحم، بر جان و مال و ناموس آنها و بر حکومت اسلامى، به خود آیند و به پا خیزند و آتش فتنه را خاموش و دست ظالمان را از قلمرو حکومت اسلامى قطع کنند!

سپس در بخش دیگرى از این خطبه، آنها را به پیروى اهل بیت - که سبب هدایت و نجات آنهاست - دعوت مى کند و در واقع، همان مضمون و محتواى حدیث «ثَقَلَین» را به آنها یادآور مى شود.

و در آخرین بخش خطبه، مردم کوفه را با یاران پیامبر اسلام مقایسه مى کند و با این مقایسه، روشن مى سازد که چقدر میان آنها و یاران پیامبر از نظر ایمان و تقوا و عبادت و جهاد و استقامت و شجاعت، تفاوت وجود داشت.

روشن است که هر سه بخش خطبه، یک هدف را تعقیب مى کند و آن بسیج لشکر کوفه است براى مقابله با دشمن; دشمنى که بر هیچ چیز آنها - نه دین نه دنیایشان - رحم نمى کرد.






شرح بخش اول

نخست مى فرماید: «اگر خداوند، ظالم و ستمگر را (چند روزى) مهلت دهد، چنان نیست که فرصت مجازات او از دستش برود».

«او در کمین گاه، بر سر راه ستمگر است و گلوى وى را در دست دارد; هر زمان بخواهد مى فشارد، آن چنان که نتواند آب دهان را فرو برد».

این تعبیرات ممکن است اشاره به معاویه و لشکریان شام باشد; که مبادا فرصت خداوند به آنها، سبب شکّ و تردید شما گردد و در حقّانیت خود، یا باطل بودن آن ها تردیدى به خود راه دهید و این، در واقع نوعى دلدارى به لشکریان امام(علیه السلام) است تا با توجّه به این حقیقت، روحیّه خود را از دست ندهند.

این احتمال نیز وجود دارد که منظور از ظالم، همان لشکر متمرّد و عصیانگر است و در واقع، تهدیدى است در برابر آنها که اگر چند صباحى خداوند به شما مهلت داده، از عذاب و مجازات او در برابر عصیان و گردنکشى تان ایمن نباشید! ولى تفسیر اوّل، مناسب تر به نظر مى رسد.

به هر حال، این همان چیزى است که قرآن مجید کراراً به آن اشاره کرده و مى فرماید: «وَ لاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لاَِنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوَ اإِثْماً وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ; آنها که کافر شدند تصوّر نکنند اگر به آنان مهلت مى دهیم به سودشان است; ما به آنها مهلت مى دهیم براى آنکه بر گناهان خود بیفزایند و براى آنها عذاب خوار کننده اى است.»

و در جاى دیگر مى فرماید: «اِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ; به یقین پروردگار تو در کمین گاه (ظالمان) است.»

در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که: «خداوند فرشته اى را (براى مأموریتى) به زمین فرستاد; مدّتى در زمین ماند و سپس به آسمان عروج کرد; به او خطاب شد در زمین چه دیدى؟ گفت: شگفتى هاى فراوانى دیدم و از عجیب ترین چیزهایى که دیدم این بود که بنده اى از بندگانت را غرق نعمتت دیدم; رزق و رزوىِ تو را مى خورد و ادّعاى خدایى مى کرد، من از جرأت و جسارت او در برابر تو و از حلم تو در برابر او در شگفتى فرو رفتم! خداوند فرمود: آیا از حلم من تعجّب کردى؟! من چهار صد سال به او مهلت دادم، کمترین ناراحتى جسمانى پیدا نکرد و هر چه از دنیا مى خواست به آن مى رسید و غذا و آب او کمترین تغییرى پیدا نمى کرد (اینها همه براى این بوده است تا او را بیازمایم و بندگان را هم به وسیله او آزمایش کنم).»

سپس امام(علیه السلام) آینده وضع آنهارا در برابر دشمنان بى رحم چنین پیش بینى مى کند و مى فرماید: «آگاه باشید! سوگند به آن کس که جانم در دست قدرت اوست! این قوم سرانجام بر شما پیروز مى شوند; امّا نه به خاطر این که آنها در حقّانیّت، از شما سزاوارترند; بلکه به این جهت که آنها در راه باطل زمامدارانشان سریع و کوشا هستند، در حالى که شما در اداى حقّ من کُند و سُست هستید!»

در واقع، امام(علیه السلام) در اینجا به نکته مهمّى اشاره مى کند; مى فرماید: سرانجام آنها بر شما پیروز مى شوند، ولى گمان نکنید که این پیروزى به خاطر حقّانیّت آنهاست! مبادا کسى گمان کند که عامل پیروزى آنها تکیه بر حق است و این امر سبب گمراهى شما شود. آنها قطعاً بر باطلند، ولى در باطل خود کوشا و مصمّم اند و گوش بر فرمان معاویه دارند; ولى شما با اینکه در مسیر حق گام بر مى دارید، افرادى سست و بى اراده و در برابر فرمانده خود، سرکش و عصیانگرید و این صفات در هر کس و هر قوم و ملّتى باشد، سرنوشتى جز شکست نخواهد داشت.

و عجب اینکه، همین سخن را «مسلم بن عقبه» (همان کسى که از سوى یزید، فرمانده لشکرى بود که مدینه را به خاک و خون کشید) در برابر اهل شام هنگامى که مى خواست آنها را به میدان نبرد بکشاند تکرار کرد. گفت: اى مردم شام! شما از نظر شخصیّت و نسب برترین عرب نیستید; جمعیّت شما نیز بیش از دیگران نیست و منطقه زندگى شما نیز گسترده تر نمى باشد. اگر شما بر دشمنانتان پیروز مى شوید، تنها به خاطر انضباط و اطاعت از پیشوایان، و ایستادگى در برابر دشمن است; در حالى که دشمنان شما چنین نیستند.

سپس به نکته مهمّى در این رابطه اشاره کرده، مى فرماید: «اُمت ها همواره از ظلم زمامدارانشان در وحشتند، ولى من از ظلم پیروانم بیمناکم!»

همیشه در طول تاریخ، ملّت ها از حکومت هاى خودکامه خود و مظالم آنها در وحشت و اضطراب بودند، به گونه اى که این یک امر طبیعى محسوب مى شود; ولى این مسأله در مورد امام(علیه السلام) دگرگون شد! هیچ کس ترسى از ظلم و ستم او نداشت، چرا که کمترین ظلم و ستمى از او سر نمى زد و به عکس، امام پیوسته نگران کارشکنى ها، بىوفایى ها، توطئه ها و ندانم کارى هاى اصحابش بود; و البتّه چنین افرادى باید سرانجام زیر چکمه ستمگران، پایمال شوند و شدند.





سپس مطلب را باز کرده و انگشت روى نقاط ضعف عجیب کوفیان و عراقیان آن زمان مى گذارد و مى فرماید: «من شما را براى جهاد با دشمن برانگیختم، امّا حرکت نکردید; به گوش شما خواندم، امّا نشنیدید; در آشکار و نهان شما را (براى جهاد) دعوت کردم، اجابت ننمودید; اندرزتان دادم، ولى نپذیرفتید!» 

آیا لشکریان عراق خطر را مى دیدند و بر اثر سستى و تن پرورى به استقبال دشمن نمى رفتند؟ یا به راستى تصوّر مى کردند که حکومت معاویه براى آنها مشکلى ایجاد نخواهد کرد؟ هر دو احتمال وجود دارد; اضافه بر بُزدلى و اختلافات قبیلگى و جهل و نادانى.

سپس براى تحریک آنها، با جملات کوبنده اى - که هر انسانى غیرتمندى را به حرکت در مى آورد - آنان را مخاطب ساخته، مى فرماید: «آیا شما حاضرانى همچون غائبان هستید؟ (که سخنانم را نمى شنوید) و یا بردگان (ضعیف) در قیافه مالکان (سرکش و قدرتمند)!».

«پیوسته حکمت هاى الهى را بر شما مى خوانم، از آن مى گریزید; و با مواعظ بالغه و اندرزهاى رسا شما را موعظه مى کنم، پراکنده مى شوید; به مبارزه با ظالمان شما را ترغیب مى کنم، امّا هنوز سخنانم به آخر نرسیده مى بینم همچون «ایادى سبا» متفرّق مى شوید!» 

«أیادى سَبا» (و به تعبیر دیگر «مثل ایادى سبا») اشاره به ضرب المثلى است معروف در میان عرب، براى گروهى که به شدّت پراکنده مى شوند و اصل آن چنین است که «سبا» مردى بود که قبائل عرب «یمن» از او نشأت گرفتند; وى داراى ده فرزند بود که شش نفر از آنها را به منزله دست راست خود قرار داده بود و چهار نفر را به منزله دست چپ; ولى بعداً فرزندان او به شدّت از هم دور و پراکنده شدند و هر کدام در گوشه اى زندگى کرد و قبیله اى از او بوجود آمد; سپس پراکندگى آنها به عنوان یک ضرب المثل، معروف شد.

به هر حال، جمله هاى بالا به خوبى نشان مى دهد که امام نخست به نصیحت آنها با کلمات حکمت آمیز و مواعظ سودمند پرداخت و گفتنى ها را با منطق صحیح به آنها گفت و تا آنجا که مى شد مدارا کرد و اگر تعبیرات تند و شدیدى در این خطبه نسبت به آن ها مى بینیم، همه بعد از سخنان حکیمانه و اندرزهاى مشفقانه بوده است; و این، در زمانى که طرف مقابل به قدرى لجوج و خیره سر است که جز با شلاّق عتاب و تازیانه هاى ملامت و سرزنش از خواب غفلت بیدار نمى شود!

سپس در ادامه این سخن مى فرماید: «(شما اندرزهاى بلیغ مرا مى شنوید، ولى) به مجالس خود باز مى گردید و یکدیگر را از این مواعظ فریب مى دهید (و آثار سخنان من را خنثى مى کنید)»

به همین دلیل، من «صبحگاهان شما را مستقیم مى سازم، ولى شامگاهان همچون کمان خمیده سخت و محکمى که نه کسى قدرت صاف کردن آن را دارد و نه خودش قابلیّت صاف شدن را، به سوى من باز مى گردید!» 

این جمله ها اشاره به نکته مهمّى دارد و آن اینکه: منافقان زیادى در میان اهل عراق بودند که براى خنثى کردن تأثیر کلام امام کوشش مى کردند; هنگامى که نزد امام(علیه السلام) مى آمدند تحت تأثیر جاذبه اخلاقى و سخنان حکمت آمیزش قرار مى گرفتند و باور مى کردند که باید آماده پیکار با دشمن شوند; امّا هنگامى که به جلسات خصوصى و عمومى خود باز مى گشتند، گروهى شیطان صفت، به سم پاشى مى پرداختند، افکار آنها را مشوّش، اراده آن ها را ضعیف و رشته اتّحاد آن ها را پاره مى کردند; صبح در محضر امام(علیه السلام)، دلها را با آب توبه مى شستند و عصر که به خدمتش باز مى گشتند، با قلبى سیاه و تاریک و افکارى منحرف و کج و معوج مى آمدند و این نبود مگر به خاطر فقدان شخصیّت درونى و عدم اراده قوى و رنگ پذیرى از هر کس و هر چیز.

«نافع بن کلیب» مى گوید: براى سلام گفتن به على(علیه السلام) وارد کوفه شدم; به مسجد آمدم و کنار منبر نشستم. على بر فراز منبر بود و عمامه سیاهى بر سر داشت... (و مردم را پیوسته نصیحت مى کرد و اندرز مى داد) هنگامى که از منبر پایین آمد، دیدم اشک از چشمان مبارکش جارى است. فرمود: «إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»; صبح گاه آنها را صاف و مستقیم مى کنم، ولى وقت عصر به نزدم مى آیند در حالى که مثل کمان خم شده اند; تا کى و تا چه زمانى (این کار را ادامه مى دهند؟)»





بخش دوم

در این بخش از خطبه امام(علیه السلام) لحن سخن را تندتر کرده و تازیانه سرزنش را محکمتر بر پیکر روح آنها وارد مى کند، به این امید که حرکتى در این ارواح خمود و سُست پیدا شود و پیش از بروز خطرِ شدید، به پا خیزند مى فرماید: «اى قومى که بدن هایتان حاضر است و عقل هایتان پنهان، و خواسته هایتان مختلف و پراکنده و زمامدارانتان به شما مبتلا هستند».

در این عبارت، امام(علیه السلام) روى سه نقطه ضعف آنها انگشت مى گذارد: نخست، غایب بودن عقل ها; گویى عقل هایشان از تن جدا شده و تدبیرِ آن را رها نموده و وجودشان همچون کشورى بدون مدیر و مدبّر باقى مانده است.

دیگر اینکه، هیچگونه حلقه اتّصالى در میان آنها وجود ندارد; هر کدام خواسته اى دارند به اندازه هواى نفس و عقل کوچکشان.

بدیهى است! چنین گروهى، هیچ مشکلى را از خودشان و از دیگران حل نخواهند کرد.

و سومین نقطه ضعف آنها این بود که زمامداران ناچار بودند، با آنها بسازند و جانشینى براى آنان نداشتند.

مجموع این صفات سبب مى شد که در میدان نبردِ با دشمن، کفایت و کارآیى نداشته باشند.

در ادامه این سخن مى افزاید: «رهبر شما خداى را اطاعت مى کند; و شما او را عصیان مى کنید; امّا زمامدار اهل شام خدا را معصیت مى کند، ولى آنها اطاعتش مى کنند!» 

راستى شگفت انگیز است! کسى که مطیع فرمان خدا است، سزاوارترین فردى است که باید او را اطاعت کرد و آن کس که عصیانگر است باید با او مخالفت نمود; ولى در اینجا قضیه به عکس شد; مطیع فرمان خدا مورد بى مهرى قرار گرفت و عصیانگر مورد احترام!!

در جمله پایانى این بخش، به تعبیرى بر مى خوریم که در نهج البلاغه بى مانند است. مى فرماید: «به خدا سوگند! بسیار دوست داشتم معاویه شما را با نفرات خود مبادله مى کرد، همچون مبادله کردن دینار به درهم: ده نفر از شما را از من مى گرفت و یک نفر از آنها را به من مى داد». 

تأکیدات متعدّدى که در این جمله آمده، نشان مى دهد که این سخن امام(علیه السلام)واقعاً جدّى است و کمترین مبالغه در آن راه ندارد. شامیان را به منزله سکّه طلا فرض کرده و عراقیان را به منزله سکّه نقره، که در آن زمان یک دهم آن (دینار) ارزش داشت و این نشان مى دهد که مردم شام افرادى با انضباط بودند حتّى هنگامى که معاویه آنان را فریب داد باز هم پشت سر او محکم ایستادند; ولى لشکر کوفه و عراق به هیچ وجه انضباطى نداشتند و حتّى ده نفر از آنها به اندازه یک نفر از شامیان ارزش نداشت!

در طول تاریخ شام و عراق قبل از اسلام و بعد از اسلام شواهدى براى این مطلب پیدا مى شود.

پایان شرح بخش دوم خطبه 97





شرح فراز اول و دوم خطبه ۹۷(ابن میثم)


فقوله علیه السلام: و لئن أمهل الظّالم إلی قوله ریقه:

این فراز از کلام امام (ع) برای تهدید مردم شام آورده شده است، که خداوند آنها را گرفتار می کند، قوّت و نیرومندیشان را از میان خواهد برد. پروردگار در تمام حرکات، اعمال و رفتار در کمین آنهاست و در مسیر حرکتشان که گمراهی و ضلالت است قرار گرفته است. روزی گلویشان را گرفته، و جانشان را می ستاند.

از به کار بردن واژه «شجی» و بر «مرصاد» بودن خدا، فهمیده می شود که حق تعالی، ستمگران را به کیفر و عقوبت گرفتار می کند (هر چند این عقوبت تأخیر داشته باشد، امّا قطعی و یقینی است)



سپس امام (ع) سوگند یاد می کند که اصحاب معاویه بر آنها پیروز می شوند، تا مگر کوفیان را بر مقاومت و پایداری بسیج کند. پس از آن تصوّر بعضی را در علّت پیروزی اصحاب معاویه بر یارانش را که موجب ضعف روحیّه آنها می شود رد کرده، می فرماید: دلیل غلبه اصحاب معاویه بر حق بودنشان نیست، بلکه پیروی بیچون و چرای آنها از دستورات معاویه در امر باطل و تسامح خودداری شما از پیروی از من با وجودی که حقّم می باشد زیرا پیروزی و موفقیّت در وحدت کلمه و فرمانبرداری از امام و پیشواست نه این که به حقّانیّت امام اعتقاد داشته باشی ولی در عمل و میدان کارزار او را رها کرده و تنها بگذاری.


امام (ع) سخن را در توبیخ و اهانت مردم کوفه ادامه داده، و بدلیل تخلّف و سرپیچی از دستوراتش از آنها اظهار تنفّر و انزجار کرده می فرماید: و لقد اصبحت الأمم الی قوله رعیّتی: «امّتها از سلطانشان می ترسند امّا عجب این است من که علی هستم از پیروانم می ترسم» بطور طبیعی و همگانی رعایا از سلطان خود می ترسند، وقتی که قضیّه بر عکس باشد یعنی امیر از افراد تحت امرش بترسد چنان پیروانی سزاوار ملامت و سرزنش هستند و هیچ بهانه و دلیلی بر علیه حاکم خود ندارند.


همین تخلّف از دستور امام (ع) که دقیقا نوعی ظلم بر خودشان بود، آنها را مستحقّ تنفّر و انزجار امام (ع) کرد. چه آن حضرت در موارد زیادی آنها را مورد تفقّد و دلسوزی قرار داد. از جمله روز حکمیّت در صفّین، ولی آنها نصیحت و صلاحدید امام (ع) را نپذیرفته و بعنوان تمرّد از دستور به آن حضرت گفتند: اگربحکمیّت راضی نشوی آنچه با عثمان کردیم با تو خواهیم کرد.


امام (ع) در ادامه سخن تقصیر مردم کوفه و راهنماییهای خود را نسبت به آنها در جهت ارشاد و هدایت و اصلاح امورشان بر می شمارد، و بعنوان مشت نمونه خروار، فرار آنها از جهاد با دشمن و حفظ بلادشان، و دعوت آنها بطور علنی و سرّی بر انجام کارهای شایسته، و پند و اندرز دادن آنها بر اندیشه صحیح در امور را، یادآور می شود.امام (ع) مردمان کوفه را با وجودی که حاضر بودند به غایبان، و در صورتی که ادّعای بندگی خدا را داشتند به اربابان متمرّد از فرمان تشبیه کرده است. جهت تشبیه این است که اشخاص حاضر از موعظه و نصیحت پندی می گیرند، اما افراد غایب چون قادر به شنیدن نیستند از پند و اندرز سودی نمی برند. وقتی که افراد حاضر پند گیرنده نباشند با افراد غائب تفاوتی ندارند.

وظیفه بندگان نیز اطاعت و فرمانبرداری از دستورات فرماندهان می باشد، ولی وقتی که از روی غرور و تکبّر فرمانبرداری نداشته باشند، همچون اربابانی خواهند بود که همواره دستور می دهند و دستور نمی برند (پیروان حضرت نه گوش به نصیحت می دادند، و نه فرمانبردار بودند. بدین لحاظ آنها را به افراد غایب و ارباب تشبیه کرده است)

در ادامه مذمّت و بدگویی، آنها را توبیخ می کند که گوش به سخن حکمت آمیز و موعظه بلیغ آن حضرت نداده اند و بدین سبب سزاوار ملامت شده اند.

منظور حضرت از «اهل بغی» مردم شام، پیروان معاویه اند، و «ایادی سبا» ضرب المثلی که به هنگام نهایت تفرقه جمعیّتی، بدلیل عدم اجتماعشان در مجالس و محافل تصمیم گیری آورده می شود.



با توجّه به این که خدعه و فریب، بی توجّهی به مصلحت اجتماعی می باشد، امام (ع) در باره اصحاب خود می فرماید: «یتخادعون» یعنی یاران من (دارای این خصیصه زشت اخلاقی هستند که) هرگاه از مجلس وعظ و پند باز می گردند هر یک دیگری را از موضوع وعظ و نصیحت غافل می گرداند. و به موضوعات دیگری توجّهش می دهد. هر چند انجام این امر بقصد فریب نباشد، نتیجه آن خدعه یعنی غافل ساختن از مصلحت امر است. (چنان که آل سبا آنچه کاهن گفته بود از یکدیگر پوشیده می داشتند).

منظور کلام امام (ع) که فرمود: «در صبحگاه آنها را قوام می بخشم» این است که به اصلاح اخلاق آنها با حکمت و موعظه می پردازم، امّا شب هنگام که باز می گردند مانند پشت کمان کج شده اند این جمله تشبیه معقول به محسوس است. انحراف آنها از زیبایی اخلاق و کجی فکر و اندیشه معقول به کمان محسوس تشبیه شده است.




قوله علیه السلام: عجز المقوّم:

این جمله إشاره بخود حضرت دارد و اعترافی است که آن بزرگوار بر ناتوانی خود در قوام بخشیدن به یارانش می کند (پیش از این متذکّر شدم که امام (ع) نمی خواست با دیکتاتوری آنها را به راه خیر وا دارد.- م.)



قوله علیه السلام: و اعضل المقوّم:

یعنی نصیحت پذیر کارش مشکل است و در معالجه و دواء به بن بست رسیده است. انحراف اخلاقی پیروان، موجب گردیده بود که توجّهی به نصایح دلسوزانه حضرت نداشته باشند، و دل آن بزرگوار را بدرد آورند که با اندوه و تأسّف بگوید. پند دهنده از نصیحت عاجز و پند شنونده از پند پذیری درمانده است.

پس از بیان این موضوع امام (ع) آنها را مورد خطاب قرار داده و معایبشان را متذکّر می گردد. شاید خرد و عقل اصحابش را از بی توجّهی به حقایق منصرف و به تأمّل و فکر وادارشان کند. لذا اوصافی را به شرح زیر برای آنها بیان می کند.

- بدنهاشان حاضر و عقل شان غائب است.

- خواسته های مختلفی دارند.

- امرا و فرماندهانشان بدانها مبتلی و گرفتار شده اند.

سپس اصحابش را متوجّه رذلیت با بخشودیشان کرده می فرماید: با وجودی که من مطیع فرمان خدایم، شما با دستورات من مخالفت می کنید و با وجودی کهپیشوای مردم شام معصیت خدا را مرتکب می شود آنها از فرامین وی تبعیّت می کنند. این مقایسه را امام (ع) در فرق میان خود و معاویه می آورد تا غیرت آنها را بر جهاد و پیروی از دستوراتش بر انگیزد (امّا وقتی که تغییری در وضع آنها مشاهده نمی کند) اصحابش را تحقیر و فضیلت دشمنان را نسبت به آنها در جنگ و شجاعت استقامت بیان کرده سوگند یاد می کند. که مایل است معاویه معاوضه طلا با نقره را انجام دهد (یکی از پیروان خود را بدهد و ده نفر از پیروان امام را بگیرد، چنان که ده درهم نقره را با یک دینار طلا معاوضه می کنند) .





سپس امام (ع) خود را گرفتار پنج خصلت از پیروان خود می داند. سه صفتی که در آنها وجود دارد و متناسب با یکدیگرند و دو صفتی که در آنها نیست سه صفت موجود در آنها بدین قرار است: با این که گوش دارند کرند. با این که حرف می زنند گنگند و با این که چشم دارند کورند. جمع این اوصاف با ضدّشان (یعنی در عین شنوائی کر بودن و در عین حرف زدن گنگ بودن و در عین چشم داشتن کور بودن) موجب تعجّب گردیده و بیان توبیخ آنهاست.



مطالعه بخش دوم خطبه 97 را آعاز می کنیم . به لطف خدا


اءَهْلَ الْکُوفَةِ مُنِیتُ مِنْکُمْ بِثَلاَثٍ وَ اثْنَتَیْنِ: صُمُّ ذَوُو اءَسْمَاعٍ، وَ بُکْمٌ ذَوُو کَلاَمٍ، وَ عُمْیٌ ذَوُو اءَبْصَارٍ، لا اءَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ اللِّقَاءِ، وَ لا إِخْوانُ ثِقَةٍ عِنْدَ الْبَلاءِ، تَرِبَتْ اءَیْدِیکُمْ یَا اءَشْبَاهَ الْإِبِلِ غَابَ عَنْها رُعَاتُهَا، کُلَّما جُمِعَتْ مِنْ جَانِبٍ تَفَرَّقَتْ مِنْ جانِبٍ آخَرَ.

وَ اللَّهِ لَکَاءَنِّی بِکُمْ فِیما إِخالُ اءَنْ لَوْ حَمِسَ الْوَغَى ، وَ حَمِیَ الضِّرَابُ، قَدِ انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ اءَبِی طَالِبٍ انْفِراجَ الْمَرْاءَةِ عَنْ قُبُلِها، وَ إ نِّی لَعَلى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی ، وَ مِنْهاجٍ مِنْ نَبِیِّی ، وَ إِنِّی لَعَلَى الطَّرِیقِ الْوَاضِحِ اءَلْقُطُهُ لَقْطا.

انْظُرُوا اءَهْلَ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ، وَاتَّبِعُوا اءَثَرَهُمْ، فَلَنْ یُخرِجُوکُمْ مِنْ هُدًى ، وَ لَنْ یُعِیدُوکُمْ فِی رَدىً، فَإ نْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا، وَ إ نْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا، وَ لا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا، وَ لا تَتَاءَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِکُوا.

لَقَدْ رَاءَیْتُ اءَصْحابَ مُحَمَّدٍ صَلّى اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه فَما اءَرى اءَحَدا مِنْکُمْ یُشْبِهُهُمْ، لَقَدْ کانُوا یُصْبِحُونَ شُعْثا غُبْرا، وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّدا وَ قِیاما، یُراوِحُونَ بَیْنَ جِباهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ، وَ یَقِفُونَ عَلى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِکْرِ مَعَادِهِمْ، کَاءَنَّ بَیْنَ اءَعْیُنِهِمْ رُکَبَ الْمِعْزى مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ! إ ذا ذُکِرَ اللَّهُ هَمَلَتْ اءَعْیُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ جُیُوبَهُمْ، وَ مَادُوا کَمَا یَمِیدُ الشَّجَرُ یَوْمَ الرِّیحِ الْعَاصِفِ خَوْفا مِنَ الْعِقَابِ وَ رَجَاءً لِلثَّوَابِ.





مردم کوفه ، به سه چیز که در شما هست و دو چیز که در شما نیست ، گرفتار شما شده ام . اما آن سه چیز با آنکه گوش دارید، کرید و با آنکه زبان دارید، گنگید و با آنکه چشم دارید، کورید. و اما آن دو نه در رویارویى با دشمن ، آزادگانى صدیق هستید و نه به هنگام بلا یارانى درخور اعتماد. دستهایتان پر خاک باد، همانند اشترانى هستید بى ساربان ، که هرگاه از یک سو گرد آورده شوند، از دیگر سو پراکنده گردند. سوگند به خدا، گمان آن دارم که چون جنگ سخت شود و آتش پیکار افروخته گردد، از گرد پسر ابوطالب پراکنده شوید، آنسان که زن به هنگام زادن رانها از هم گشاید. در حالى که ، من از جانب پروردگارم حجتى و گواهى دارم و به راه روشن پیامبرم گام مى زنم . راه من راهى روشن است . آن را گام به گام مى پیمایم و چشم از راه برنمى گیرم تا به ورطه باطل نیفتم .

به خاندان پیامبرتان بنگرید و به آن سو روید که آنان مى روند و پاى به جاى پاى آنان نهید، که هیچگاه شما را از طریق هدایت منحرف نکنند و به هلاکت نسپارند. اگر نشستند، بنشینید و اگر برخاستند، برخیزید. بر آنان پیشى مگیرید که گمراه شوید و از آنان واپس نمانید که هلاک گردید. من اصحاب محمد (صلى اللّه علیه و آله ) را دیده ام . در میان شما نمى بینم کسى را که همانند ایشان باشد. آنان روزها ژولیده موى و غبارآلود بودند و شبها یا در سجده بودند یا در قیام . گاه چهره بر زمین مى سودند و گاه پیشانى . چون سخن معادشان به گوش مى رسید، گویى پاى بر سر آتش ‍ دارند.

میان دو چشمانشان در اثر سجده هاى طولانى چون زانوان بز پینه بسته بود. چون خدا را یاد مى کردند، سرشک دیدگانشان گریبانهایشان را تر مى کرد و از بیم عذاب و امید ثواب بر خود مى لرزیدند، آنسان که درخت در روز بادناک مى لرزد.

اتمام خطبه





امام (ع) خود را گرفتار پنج خصلت از پیروان خود می داند. سه صفتی که در آنها وجود دارد و متناسب با یکدیگرند و دو صفتی که در آنها نیست سه صفت موجود در آنها بدین قرار است: با این که گوش دارند کرند. با این که حرف می زنند گنگند و با این که چشم دارند کورند. جمع این اوصاف با ضدّشان (یعنی در عین شنوائی کر بودن و در عین حرف زدن گنگ بودن و در عین چشم داشتن کور بودن) موجب تعجّب گردیده و بیان توبیخ آنهاست. مقصود این است که در مصالح دین و نظام امور دولتشان بر شنوایی و گویایی و بینایی آنها نفعی مترتّب نیست. آن که از شنوایی و بینائی خود سودی نبرده و عبرت نگیرد و آن که گفتارش مفید فایده ای نباشد، مانند کسی است، که این احساسات را نداشته باشد. بلکه حال این افراد بدتر است، زیرا شنوایی، گویایی و بینایی هرگاه مفید فایده نباشند، به نسبت آن که این ابزار را ندارد مضرّ خواهند بود (گاهی موجب خلافکاری می شوند و انسان به کیفر گناه آنها گرفتار می آید).

امّا دو صفتی که در آن مردم وجود نداشت، یکی آن که هنگام ملاقات و بر خورد، صداقت در آزادگی نداشتند، یعنی بدلیل آمیزه ای که از ترس، خواری و فرار در ذات خویش داشتند بهنگام برخورد و ملاقات، آزادگی و حریّت، بزرگواری و صداقت از آنها بروز نمی کرد زیرا شخص آزادمنش از زشتی رذیلت و کارهایی که موجب طعن و ملامت شود وارسته است.

صفت دوّمی که در ذاتشان دیده نمی شد. به هنگام بروز بلا برادران مورد اعتمادی نبودند، یعنی برادرانی، که بگاه گرفتاری و نزول حوادث بتوان بدانها اعتماد کرد.

سپس امام (ع) با اظهار دلتنگی بر علیه آنها در شکل نعمت خواهی دعا می کند و می فرماید: «دستهایتان خاک آلود باد» کنایه از این است که هیچ خیری به آنها نرسد.


قوله علیه السلام: یا اشباه الإبل غاب عنها رعاتها کلّما جمعت من جانب تفرقّت من جانب آخر.

در عبارت فوق تشبیهی را به کار برده و مردم کوفه را به گلّه شتری که ساربان نداشته و از هر سو متفرّق اند مانند کرده است، وجه شباهت بیان رذیلتی است که امام (ع) در وجود آنها سراغ داشت. نشانه این رذیلت تفرقه و پراکندگی بود که بهنگام جنگ پیروان حضرت دچار آن بودند.

سپس جدایی و نامأنوسی آن مردم را به جدا شدن زن از بچّه اش در هنگام ولادت تشبیه کرده است، تا بیان این مطلب بغیرتشان برخورد کند.

تشبیه در مورد تسلیم شدن زن به ولادت فرزند و جدا شدن از او بیان کننده زمان ولادت و یا ملامت و طعنی است که برای افراد آورده می شود.

امام (ع) پس از این توبیخ به بیان فضیلت خود پرداخته، تا دلهای پیروان خود را قوّت بخشیده و میان آنها الفت برقرار کند، و بیّنه روشنی که امام (ع) از جانب خداوند بر علیه آنها عرضه می کرد، آیات کریمه قرآن و ادلّه واضحی بود که بر معرفت وجود حق تعالی و اعتماد کاملی که بر پیمودن راه خداوند داشت، چنان که خداوند متعال می فرماید: قُلْ إِنِّی عَلی بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّی. مقصود از «منهاج» پیامبر (ص) طریقه و سنت پیغمبر (ص) می باشد و راه روشنی الهی، که امام سالک آن بوده است شریعت و دیانت رسول گرامی اسلام است منظور از این جمله امام (ع) «القطه لقطا» بررسی و تمیز دادن راه حق از طریق ضلالت و گمراهی، و سلوک بر مسیر حقیقت می باشد، که حضرت همواره مراقب آن بوده است.

امام (ع) فضیلت خود را با دستور به تبعیّت از اهل بیت و سمت گیری در جهت آن رسول و پیروی از آن بزرگواران تکمیل می کند. دلیل وجوب اطاعت از اهل بیت را سالک بودن آنها بر راه خدا، و عدم انحراف از طریق حق، دانسته است بدین توضیح که اهل بیت مردم را دوباره به جاهلیّت و گمراهی باز نمی گردانند. در این کلام اشاره ضمنی به این حقیقت است که اگر مردم از غیر اهل پیامبر تبعیّت کنند، به دوران جاهلیّت و ضلالت باز خواهند گشت.


قوله علیه السلام: فان لبدوا:

اگر اهل بیت پیامبر از گرفتن خلافت منصرف بودند و دوست داشتند که از توسّل بزور در قبضه کردن مقام خلافت خودداری کرده و در خانه بنشینند، و یا اگر برای گرفتن خلافت از دست غاصبان بپا خاستند (در هر دو حال) از آنها پیروی کنید. زیرا انزوا و سکون آنها از پذیرش خلافت برای مصلحتی است که علم آن از دیگران مخفی است. و اگر هم قیام کردند با آنها قیام کنید و همراه آنها باشید.

سپس امام (ع) در همین راستا، مردم را از سبقت گرفتن بر اهل البیت نهی می کند، زیرا جلو افتادن بر آل رسول نتیجه اش ضلالت و گمراهی است.

در انجام امور مقدم شدن بر اهل البیت روا نیست، زیرا لازمه جلو افتادن بر دلیل و راهنما، گمراه شدن و راه نبردن به مقصد می باشد.

همچنین پا پس کشیدن و عقب ماندن از آل رسول نتیجه اش هلاکت و نابودی است.

از اوامر و افعالی که آل رسول دستور می دهند، نباید عقب ماند، یعنی بمخالفت آنها نباید پرداخت، زیرا مخالفت با آل پیامبر جز سرگشتگی در وادی جهالت و عذاب آخرت و هلاکت همیشگی نتیجه ای ببار نمی آورد.

شیعه این ویژگی را به دوازده امام اختصاص می دهد و آنها را واجب الاطاعه و امامان بر حق می داند.


قوله علیه السلام: و لقد رأیت اصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله الی آخره.

این فراز از کلام امام (ع) در ستایش و مدح صحابه مخصوص (پیامبر) و بیان منزلت و مقام آنها در خائف بودن از خدا و دین اوست. و ترغیبی بر کسب چنان فضایل برای دیگران می باشد. و با این بیان «که احدی را ندیده ام مانند آنها باشد» شنوندگان را بر سر غیرت می آورد تا مگر برای به دست آوردن فضیلتهای عبادی اخلاقی که اصحاب خاص رسول گرامی اسلام داشتند، و اینان ندارند تلاش کنند. آن گاه حضرت اوصافی را به شرح زیر برای صحابی خاص پیامبر حق، می آورند.

1- موی سرشان پریشان و صورتشان خاک آورد است. این کلام حضرت اشاره به لاغری پوست بدن اصحاب و ترک زینت و لذّتهای دنیوی آنها دارد.

2- شب را با قیام و سجده زنده می دارند: این جمله امام (ع) اشاره به این است که شب را بنماز صبح می کنند، چنان که خداوند متعال در این باره می فرماید: وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً.

3- میان پیشانی و صورتشان از جهت استراحت نوبت بندی کرده اند.

یعنی هرگاه یکی از آنها بر اثر سجده طولانی پیشانی اش خسته شود، برای رفع خستگی آن، صورت بر خاک می نهد.

4- از یاد معاد همچون کسی هستند که پا بر آتش سوزان گذاشته باشد.

این کلام اشاره به بیتابی و اضطرابی است که از یاد معاد و ترس قیامت به آنها دست می دهد، چنان که شخص پا بر آتش نهاده از حرارت آن تاب نمی آورد اینان نیز ناراحتند و بیتابی می کنند.

5- میان دو چشمشان «پیشانی» همچون زانوی بز، بدلیل سجده های طولانی پینه بسته است. وجه شباهت این است که جایگاه سجده در چهره آنها بتدریج کبود و پس از مدّتی پوستش می میرد و سخت و سفت می شود. چنان که زانوی بز «بعلّت خوابیدن بر زانو» روی زمینهای خشک و خشن پینه می بندد.

6- هنگامی که در نزد آنها یاد خدا آورده شود، چنان چشمهایشان پر از اشک می شود، که گریبان و دامنشان را تر می کند.

بعضی از روات نهج البلاغه کلمه «جیوبهم» را «جباههم» که بمعنی صورت است، قرائت کرده اند. مطابق این روایت تر شدن صورت از اشک چشم، در حال سجده ممکن است.

چنان که درخت از باد تند می لرزد، آنها از خوف عذاب پروردگار و یا محروم ماندن از رحمت الهی ترس دارند و بر خود می لرزند.

گاهی ترس و اضطراب بدلیل ترس از کیفر خداوند است و گاهی بدلیل شوق و علاقه وافری که به ثواب خداست و انسان می ترسد که از آن محروم شود.

این سخن امام (ع) مطابق کلام حق تعالی است که می فرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّه


شرح خطبه ۹۷(ابن میثم)





شرح فراز سوم خطبه 97

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه، تازیانه های ملامت و سرزنش را محکمتر بر ارواح خفته آنها فرود می آورد و نقاط ضعف آنها را یکی بعد از دیگری بیان می کند; باشد که به خود آمده، درصدد اصلاح برآیند. نخست می فرماید: «ای اهل کوفه! من به سه چیز (که در شما هست) و دو چیز (که در شما نیست) مبتلا شده ام:

گوش دارید امّا نمی شنوید، زبان دارید امّا سخن نمی گویید، حقایق را نمی بینید، در حالی که چشم دارید!».

در اینجا امام(علیه السلام) اشاره به ناتوانی آنها از مشاهده حوادث و تحلیل صحیح پیرامون آن و تلاش برای پیدا کردن راه حل ها می کند، که در عین توانایی بر این امور، همه چیز را نادیده گرفته و در لاک خود فرو رفته بودند; صیّاد بی رحم را می دیدند، امّا عکس العملی نشان نمی دادند; پیام تهدیدآمیز دشمن را می شنیدند، امّا تکان نمی خوردند.

و امّا آن دو چیز که در آنها می بایست باشد، ولی نبود، همان است که در ادامه سخن فرموده: «نه در هنگام نبرد، آزاد مردان صادقید، و نه در آزمایش های سخت برادران قابل اعتماد!».

بی شک، زندگی فراز و نشیب های زیادی دارد: گاه زمان صلح است و گاه زمان جنگ و گاه راحتی است و گاه بلا; دوستان باوفا و برادران قابل اعتماد در آرامش و راحتی شناخته نمی شوند، بلکه سختی ها، جنگها، بلاها و حوادثِ پیچیده و ناراحت کننده، میدان آزمون آنها است و متأسّفانه مردم کوفه و عراق، در آن زمان در این آزمون ها روسفید نبودند و بارها بیوفایی و عدم استقامت و سُستی و تنبلی خود را نشان داده بودند.

به همین جهت، امام(علیه السلام) در جمله های بعد نخست به آنها نفرین می کند، سپس با دو تشبیه گویا از وضع روانی آن جمعیّت، آخرین سخن را درباره آنها بیان می فرماید. می گوید: «دستهایتان خاک آلود باد! (و بر خاک مذلّت بنشینید)».

«ای کسانی که به شتران بی ساربانی می مانید که هرگاه از یک سو جمعشان کنند، از سوی دیگر پراکنده می شوند!».

این تشبیه، تعبیر روشنی از جهل و نادانی و عدم انضباط آنها است. نخست آنها را به حیوانات تشبیه می کند و سپس به نداشتن صاحب نافذ الکلام.

روشن است جمع کردن شتران توسط ساربان ها میسّر است و آنها به ندای هر کس گوش نمی دهند; به همین دلیل، اگر دیگری بخواهد آنها را جمع کند، به مقصود خود نائل نمی شود.

امام(علیه السلام) در ادامه این سخن، سوگند یاد می کند و می فرماید: «به خدا سوگند! من درباره شما چنین گمان می کنم که اگر جنگ سختی روی دهد، و آتش آن زبانه کشد، از گِرد فرزند ابوطالب جدا می شوید همانند جدا شدن زن (هنگام وضع حمل) از نوزاد خویش!».

برای جمله «إِنْفَرَجْتُمْ...» تفسیرهای گوناگونی شده، ولی مناسب تر با مقام شامخ امیرمؤمنان علی(علیه السلام) و رعایت موازین فصاحت، و رعایت تناسب در مقام تشبیه، همان است که در بالا گفتیم.

زیرا زن به هنگام وضع حمل، به خاطر درد زیادی که می کشد هر لحظه می خواهد فرزند از او جدا شود، تا نَفَس راحتی بکشد! امام(علیه السلام) مردم کوفه را به چنین زنی تشبیه می کند که برای جدا شدن از فرزند، لحظه شماری می نماید; آنها نیز در میدان نبرد، پیچ و تاب می خوردند و در انتظار لحظه ای بودند که راه فرار را پیدا کنند و از محضر امام(علیه السلام) بگریزند; گریختنی که بازگشتنی در آن نمی باشد; همانگونه که نوزاد به شکم مادر باز نمی گردد.

سرانجام در پایان این بخش، موضوع خود را در این گیر و دارها روشن می سازد و می فرماید: «من نشانه روشنی (بر حقّانیت خویش) از پروردگارم دارم; و بر طریقِ آشکار پیامبرم گام برمی دارم; و من در راهی واضح با هوشیاری و دقّت به پیش می روم!»

بدیهی است کسی که تکیه گاهش فرمان خدا و مسیرش مسیر پیامبر(صلی الله علیه وآله) باشد، گمراهی و شکستی برای او متصوّر نیست و هر چه برای او پیش آید، فتح و پیروزی و انجام وظیفه است.

جمله «أَلْقُطُهُ لَقْطاً» در اصل به معنای جمع آوری کردن چیزی از نقاط مختلف است، که نیاز به هوشیاری و دقّت دارد و منظور امام(علیه السلام) از این تعبیر، این است که من برای پیشرفت در مسیر حق، پیوسته گزینش می کنم و با هوشیاری، بهترین راه را برمی گزینم و مسیر خود را از لابلای موانع، با تلاش و کوشش انتخاب می کنم.

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه به هنگام مقایسه مردم عراق و شام، تعبیر بی سابقه ای داشت که فرمود: «من دوست دارم که معاویه شما را با مردم شام معاوضه کند; ده نفر از شما را بگیرد و یک نفر از شامیان را به من بدهد» در حالی که قضیّه باید بر عکس باشد، چون قرآن مجید در مقایسه مؤمنان با افراد بی ایمان می فرماید «إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْروُنَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِأَتَیْنِ...; هرگاه از شما بیست نفر با استقامت باشند، بر دویست نفر غلبه می کنند».





شرح فراز چهارم خطبه 97

امام(علیه السلام) در این بخش - که آخرین بخش خطبه است - به دو نکته مهم اشاره می فرماید; نخست، رهبرانی را که هرگز گمراه نمی شوند به یارانش معرّفی می کند، تا دست از دامن آنها برندارند و در پرتو آنان راه رستگاری را بیابند و دیگر، بخشی از صفات برجسته اصحاب خاص پیامبر (صلی الله علیه وآله) را به عنوان سرمشقی برای آنان بازگو می کند تا به مضمون آیه شریفه «وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَان» گام در جای گام آنها نهند و فضایلی را که از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) آموخته بودند، عملا به آنان منتقل سازند.

در قسمت اوّل می فرماید: «به اهل بیت پیامبرتان نگاه کنید! از همان سو که آنها گام بر می دارند، گام بردارید; و قدم در جای قدمهای آنها بگذارید! (و بدانید) آنها هرگز شما را از جاده هدایت بیرون نمی برند و به پستی و هلاکت نمی کشانند!».

این سخن، در واقع اشاره به همان حدیث «ثقلین» است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در آن حدیث متواتر، بدان اشاره فرمود که اگر دست از دامان قرآن و اهل بیت برندارید هرگز گمراه نخواهید شد و روشن است که منظور از اهل بیت در اینجا همان امامان معصوم است که به مفاد آیه شریفه «إِنَّمَا یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً; خداوند آنها را از هرگونه رجس و پلیدی و گناه برکنار ساخته و از هر نظر پاک نموده است».

سپس این دستور کلّی و اجمالی را باز می کند و شرح می دهد; می فرماید: «اگر آنها توقّف کردند، توقّف کنید و اگر آنها قیام کردند قیام کنید!»

به یقین شرایط زمانها و مکانها متفاوت است; در آنجا که شرایط ایجاب می کند، قیام کنند و وارد معرکه جهاد شوند، سکوت و سکون سبب بدبختی است و آنجا که شرایط، اجازه قیام نمی دهد قیام کردن، مایه خسران و هدر دادن نیروها است. عالمان معصوم از اهل بیت به خوبی این شرایط را می شناسند و طبق آن حرکت می کنند و هرگونه تخلّف از روش آنان مایه عقب افتادگی است.

و سرانجام با دو جمله دیگر این سخن را تکمیل می کند. می فرماید: «از آنها سبقت نگیرید که گمراه می شوید! و از آنان عقب نمانید که هلاک خواهید شد!»

همیشه و در هر جامعه ای افراد افراطی و تفریطی یافت می شوند; افراط گرایان روش پیشوایان راستین را کُند می شمرند و بر آنهاسبقت می گیرند و جامعه را به تباهی می کشند و به عکس، تفریط گرایان حرکت پیشوایان را تند می پندارند و به بهانه حزم و دوراندیشی و احتیاط، از آنها عقب می افتند; هم خود را هلاک می کنند و هم جامعه را گرفتار نابسامانی.

در واقع، سخن امام(علیه السلام) هم سو با حدیث معروف نبوی است که فرمود: «مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی فِیْکُمْ، مَثَلُ سَفِینَةِ نُوح مَنْ رَکِبَهَا نَجَی وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَلَکَ». این حدیث که با تعبیرات مختلفی در کتب شیعه و اهل سنّت با تفاوتهای مختصری نقل شده، نشان می دهد که اهل بیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) که علم و دانش آنها از قرآن مجید و از سنّت پیامبر(صلی الله علیه وآله) مایه می گیرد، تنها وسیله نجات در این دنیای طوفانی اند. همان گونه که هنگام وقوع طوفان نوح هیچ وسیله نجاتی جز کشتی نوح نبود.

در قسمت دوم این بخش از خطبه، امام(علیه السلام) به سراغ ویژگی های گروه خاصّی از یاران پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می رود و آنها را برای اصحابش الگو و سرمشق می سازد و در عبارت مبسوطی، هفت ویژگی درباره آنها بیان می کند.

نخست می فرماید: «من اصحاب محمّد(صلی الله علیه وآله) را دیده ام، امّا هیچ یک از شما را مانند آنان نمی بینم! آنها موهایی ژولیده و چهره های غبارآلود داشتند (زاهد بودند و در فقر و تنگ دستی زندگی می کردند و خم به ابرو نمی آوردند!)».

در دومین وصف می فرماید: «آنها شب تا به صبح در حال سجده و قیام بودند (و هرگز از عبادت خسته نمی شدند) گاه پیشانی و گاه دو طرف صورت را (در پیشگاه خدا) به خاک می گذاردند».

هر زمان پیشانی آنها خسته می شد طرف راست را بر زمین می نهادند و هر زمان طرف راست خسته می شد طرف چپ را.

در سومین توصیف می افزاید: «آنها از ترس رستاخیز (و محاسبه اعمال) گویی بر شعله های آتش ایستاده بودند و آرام نداشتند».

آری آنها عذاب الهی را با تمام وجود خود، احساس می کردند و به همین دلیل آرامش نداشتند.

در چهاردهمین توصیف می افزاید: «پیشانی آنها از سجده های طولانی، پینه بسته بود همچون زانوی گوسفند!»

آری، لذّت عبادت و عشق به بندگی، آنها را به سجده های طولانی در برابر محبوب مطلق وادار می ساخت و آثارش بر پیشانی آنها می نشست.

در پنجمین وصف آنها می فرماید: «هنگامی که نام خدا برده می شد، اشک از چشمانشان فرو می ریخت، آن قدر که گریبانشان تر می گشت!».

گاه از عشق خدا و درد فراق اشک می ریختند و گاه از خوف عقاب!

و در ششمین و آخرین وصف بار دیگر به چهره دیگری از ایمان قوی و خوف و رجاء آنها اشاره کرده، می فرماید: «آنها همچون درختی که در روز طوفانی از شدت تندباد به خود می لرزد، از ترس عقاب و عشق به ثواب می لرزیدند!» (وَ مَادُوا کَمَا یَمِیدُ الشَّجَرُ یَوْمَ الرِّیحِ الْعَاصِفِ، خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، وَ رَجَاءً لِلثَّوَابِ!).

تشبیه به درخت که در برابر تندباد لرزان می شود، تشبیه جالبی است که امام(علیه السلام)دلیل آن را نیز بیان فرموده، که گاه از ترس عقاب و گاه به امید ثواب صورت می گیرد. از یک چشم، اشک شوق دیدار پروردگار می ریزند و از چشم دیگر، اشک خوف عقاب! و این است راه و رسم بندگان خالص و مخلص که در میان خوف و رجاء و بیم و امید در حرکتند.

پایان شرح خطبه 97





انجمن انگلیسی زبانان انقلاب اسلامی ۲

Imam Hassan al-Askari (A.S), introduced the savior of humanity

(imam mahdi (a.s)



Imam Hassan al-Askari (A.S) has said: "There are two characteristics, which surpass all others: having faith in Allah, and benefiting one's brothers (in faith)."


One of the major responsibilities of Imam Hassan al-Askari (A.S), for which he endeavored earnestly, was to introduce the Imam after him to the Shiites and to inform them of the next Imam's occultation. At the time, the Abbasid dynasty, having had heard the words of the previous Imams (A.S) and those of Prophets' (A.S. about the savior that would be born to Imam Hassan al-Askari (A.S), were in close watch of Imam Hassan's (A.S) residency to make sure he would not have a son. Thereupon, Imam Hassan al-Askari (A.S) had to hide his son from the guards sent by the government and in that manner save his son's life. After the martyrdom of Imam Hassan al-Askari (A.S), Imam Mahdi (A.S) went into the periods of his short and long occultation, whereupon most Shiites were deprived from seeing their Imam. Upon this matter, at the time of Imam al-Askari (A.S) it was necessary to introduce Imam Mahdi (A.S) to certain Shiites, and clarify his processes of occultation. Many narrations have been recorded on this matter, but in this excerpt we will refer to only one 

Ahmad ibn Is'haq, one of the reliable companions of Imam Hassan al-Askari (A.S), has narrated: "In one of my visits to the Imam, I had intended to ask about his successor. Yet before I had spoken, the Imam (A.S) said: 'O Ahmad ibn Is'haq! From the creation of Adam, Allah (SWT) has never left the earth without His successor on people, and will never do so until the Day of Judgment…'


I asked: 'O son of the messenger of Allah! So who is the successor and Imam after you?'

Imam Askari (A.S) stood up immediately, and entered the house. He then returned carrying a three year old boy, whose face was filled with a halo of light. He said:
'O Ahmad! If it were not for your eminence in the eyes of Almighty Allah and His chosen people, I would not have shown you my child. His name and nickname are the same as that of Prophet Muhammad's (PBUH); and it is he who will fill the earth with justice after it has been corrupted with oppression…

By Allah (SWT)! He will live through a long occultation from which people will not survive perdition and deviation, except for those who stand firm on believing in his Imamate, and those who are honored with the opportunity to pray for haste in his reappearance."

Ahmad ibn Ishaq narrates: "the minute I asked Imam Askari (A.S): 'Will any sign or miracle appear to make me confident?' the child began speaking:




(Selection taken from," An Analysis of the Life of Imam Hassan Askari (A.S)", by Muhammad Baqir Qurashi)
Source: tebyan.net

انرزی مثبت فصل پنجم

کارت دعوت فکرت........!


وقتی به چیزی فکر میکنید در واقع برایش کارت دعوت میفرستید... ؛

آیا هرگز برایتان پیش آمده که به دوستی که مدتها از او بی خبر بوده اید فکر کنید و او ناگهان پس از سالها به شما تلفن بزند!؟ 

شما با کلام خود میتوانید روند حوادث را تغییر دهید.آیا هیچوقت به این موضوع فکر کرده اید که اراده ی شما،تولیدکننده افکارتان است نه اتفاقات روزمره...!!؟

افکار و تصاویر ذهنی خود را کنترل کنید و اراده خود را بر آنها تحمیل کنید...!

هرگز اجازه ندهید فردی یا موضوعی افکار شما را دستخوش نوسان کند یا تصویر ذهنی نامطلوبی برای شما بسازد...!

بجای تصاویر درهم و منفی،تصاویری زیبا در ذهنتان بسازید آنگاه خواهید دید که ذهن شما چه پیشگوی قابلیست....!

وقتی به چیزی فکر میکنید در واقع برایش کارت دعوت میفرستید...!


کارت دعوت افکار مثبت ات رو بفرست....




 من محصول شرایطم نیستم. من محصول تصمیماتم هستم. (استیفن کاوی)


مرد میلیونری برای درد چشمش درمانی پیدا نمیکرد.
بعد از نا امید شدن از اطباء نزد راهبی رفت.
راهب به او پیشنهاد کرد به غیر از رنگ سبز به رنگ دیگری نگاه نکند.
وی پس از بازگشت دستور خرید چندین بشکه رنگ سبز را داد و همه خانه را رنگ سبز زدند، همه لباسهایشان را
و وسایل خانه و حتی ماشینشان را به رنگ سبز تغییر دادند....
و چشمان او خوب شد!
تا اینکه روزی مرد میلیونر راهب را برای تشکر به منزلش دعوت کرد؛
زمانیکه راهب نزد میلیونر میرسد جویای حال وی میشود.
مرد میلیونر میگوید:
خوب شدم ولی این گرانترین مداوایی بود که تا به حال داشته ام...
راهب با تعجب گفت:
اتفاقا این ارزانترین نسخه ای بوده که تجویز کرده ام؛
برای مداوا، تنها کافی بود عینکی با شیشه سبز تهیه میکردید!!

برای درمان دردهایت، نمیتوانی دنیا را تغییر دهی...
بلکه با تغییر نگرشت میتوانی دنیا را به کام خود دربیاوری!
تغییر دنیا کار احمقانه ایست 
ولی،
تغییر نگرش ارزانترین و موثرترین راه است!!
و البته کاریست سخت...


همه چیز در زندگی گذرا و موقتی است.
هروقت باران بیاید ، بالاخره بند خواهد آمد .
هروقت ضربه می‌خورید، بالاخره خوب می‌شوید. بعد از تاریکی همیشه روشنایی ست.
هر روز صبح طلوع خورشید می‌خواهد همین را بگوید اما شما یادتان می‌رود و درعوض فکر می‌کنید که شب همیشه باقی میماند.
اما اینطور نیست. هیچ‌چیز همیشگی نیست.
پس اگر اوضاع زندگی خوب است از آن لذت ببرید چون همیشگی نیست.
اگر اوضاع بد است، نگران نباشید چون این شرایط هم همیشه نمی‌ماند.
فقط به این دلیل که دراین لحظه زندگی‌تان سخت شده به این معنی نیست که نمی‌توانید بخندید.
فقط به این دلیل که چیزی اذیتتان می‌کند به این معنی نیست که نمی‌توانید لبخند بزنید.
هر لحظه برای شما شروعی تازه و پایانی تازه است.
هر لحظه فرصت جدیدی به شما داده می‌شود.
فقط باید از این فرصت بهترین استفاده را ببرید. 


فقط 10 ثانیه تصور کنید دارید « گوجه سبزِ ترش» میخورید ،
ببینید دهنتون بزاق ترشح میکنه
این مثال را زدم که بگم چطور با 10 ثانیه فکر کردن به گوجه سبزِ ترش اینقدر بدن ما واکنش میده ، اونوقت مقایسه کنید که وقتی شما 10 دقیقه ،10 ساعت، 10 روز یا 10 سال به اتفاقات و مسائل منفی تمرکز میکنید یا ساعتها عصبانی هستید یا استرس و اضطراب یا کینه در ذهنتون دارید چه تاثیرات ویرانگری روی سیستم جسمی و روحی شما میذاره . و برعکسش هم همینطوره که شما اگر 10 ثانیه و 10 دقیقه 10 روز 10 سال به مسایل مثبت و خوب فکر کنید جسم و روح شما واکنش های مثبتی نشون میدن و سرشار از انرژی میشید
مثال گوجه سبز یادت باشه
تاافکار منفی اومد تو سرت بدون که اگه تا 20 ثانیه ادامه شون بدی
دیگه داری تیشه به ریشه زندگیت میزنی . خیلی خوبه که دائما از خودمون بپرسیم٫
انرژی بخش ترین فکری که باید بکنیم چیه؟؟
انرژی بخش ترین حرفایی که باید بزنیم چیه؟؟
شاد باشید 
شادی هیچ قیمتی نداره و به چیزای قشنگ فکر کنید 
آینده شما حاصل افکار و رویای امروزتونه
با آرزوی موفقیت وسلامتی وشادی برای شما.



میگویند شخصی سرکلاس ریاضی خوابش برد. وقتی که زنگ را زدند بیدار شد، باعجله دو مسأله را که روی تخته سیاه نوشته بود یادداشت کرد و به خیال اینکه استاد آنها را بعنوان تکلیف منزل داده است به منزل برد
و تمام آن روز وآن شب برای حل آنها فکر کرد.هیچیک را نتوانست حل کند، اما تمام آن هفته دست از کوشش بر نداشت. سرانجام یکی را حل کرد و به کلاس آورد.
استاد به کلی مبهوت شد، زیرا آنها را بعنوان دونمونه از مسائل غیر قابل حل ریاضی داده بود.اگر این دانشجو این موضوع را میدانست احتمالاً آنرا حل نمیکرد، ولی چون به خود تلقین نکرده بود که مسأله غیر قابل حل است ،بلکه برعکس فکر میکرد باید حتماً آن مسأله را حل کند سرانجام راهی برای حل مسأله یافت.
این دانشجو کسی جز آلبرت انیشتین نبود...

" حل نشدن بیشتر مشکلات زندگی ما، به افکار خودمون بستگی دارد ."


در یک سمینار موفقیت ، سخنران از حضار پرسید :
 آیا برادران رایت هرگز تسلیم شدند ؟
حضار فریاد زدند : نه نشدند !
 آیا ادیسون تسلیم شد ؟
حضار : نه نشد !
 سخنران پرسید : مارک راسل تسلیم شد ؟
یک نفر گفت : ما تا الان اسم او را نشنیده ایم !
سخنران گفت : حق دارید که نامی از او نشنیده اید ، چون او تسلیم شد.


هرگز تسلیم نشوید!
تو میتونی


بازنده کسی است که در انتظار معجزه می ماند،
تا کسی از راه برسد و آرزوهایش را برآورده کند.
باور کن همه بدنبال رسیدن به آرزوهای خودشان هستند،
با یکجا نشستن به جایی نمی رسی،
پس تصمیم بگیر در دسته ی برنده ها باشی...
خودت معجزه زندگی خودت باش!
محدودیت های ذهنی ات را کنار بگذار ،
و باورهای نیکت را تقویت کن.

. روزتون به زیبایی آسمان
عاقبتتون بخیر
تنور دلتون گرم
یااااا علی مدد...

زندگی را طلاق ندهید...این متن زیبا رو همه بخونن

ماکسول مالتز , پدر تصویر ذهنی :
 "زندگی را طلاق ندهید."
 این یعنی اینکه خودتون رو از خوشی های دنیا و زندگی , محروم نکنید
در مقابل مشکلات , تسلیم نشید و زانوی غم بغل نگیرید. خودتون رو دوست داشته باشید و به خودتون و خواسته هاتون احترام بذارید . یادتان باشد بهترین دوست شما
 "تصویر ذهنی های خوب شما از خودتان " است .
دیگران را دوست بدارید حتی کسانی که با شما همراه و هم عقیده نیستند.
از کسی متنفر نباشید ک روزگارتان رنگ تنفر نگیرد و سیاهی جذب نکند.
از هیچ کس توقعی نداشته باشید که جز دلگیری پیامدی به همراه ندارد. یادتان باشد که شاید کسی هم از شما توقعی داردو شما نمیدانید.!!!!!
پس زندگی را زندگی کنید .....
چندان هم که فکر میکنید وقت نیست !!!!!

 ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﺜﺒﺖ 


اگه قدم درمسیر تحول گذاشتین خیلی ساده وراحت قدرت خودتون رو باور کنین 

ومدام تکرار کنین که اگه من تصمیم گرفتم که متحول بشم اینقدر قدرت دارم که بتونم هم خودم تغییر کنم هم بر اطرافیانم تاثیر بذارم 


گاهی پیش میاد بعضی سوالها که مگه میشه ادم عوض بشه نهایتش من دیدم تغییر بکنه چه فایده اطرافیان چی ....



ولی واقعیت اینه که انرژی هایی که از ما منتشر میشه چه مثبت چه منفی بر اطرافیانمون هم تاثیر میذاره

درادامه بیشتر وارد این بحث میشیم فقط خواستم این نکته رو بگم که اگه وارد این مسیر تحول دید شدید نا امید در راه ماندن یا نتیجه نگرفتن نباشید چون اشرف مخلوقات ونا امیدی درکنارهم نمیگنجند 

با چهره ای خندان به استقبال تحول بریم تا انرژی های مثبت فراوان یکدیگر رو دریافت کنیم 

دکتر احمد حلت


کارلوس کاستاندا می گوید: 

گاهی اوقات از یاد می بریم که هر چیز ناخوشایندی را می شود در یک چشم بر هم زدن از زندگی پاک کرد! این نعمتی است که در ذهن هر انسان قرار داده شده و باید آن را به کار گرفت!



ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯿﻢ

ﻏﺒﺎﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺷﺎﻧﻪﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻓﺮﻭ ﺭﯾﺰﯾﻢ

ﻫﺮ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺩﺭ ﺗﯿﺮﮔﯽ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻗﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﻢ،
ﺍﺯ ﻧﻮﺭ ﻭ ﺩﺭﺧﺸﺶ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺩﻭﺭ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺷﺪ 

ﻓﺮﻭ ﻣﺎﻧﺪن ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ،
ﻓﺮﻭ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺩﺭ 
ﺳﯿﺎﻫﯽ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻭ ﻇﻠﻤﺖ
ﺍﺳﺖ . 
ﮐﻠﯿﺪ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ 
ﻣﺘﻤﺮﮐﺰ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺫﻫﻦ ﺑﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺣﺎﻝ
ﺍﺳﺖ 

ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺭﺩﯼ ﺭﺍ ﺩﻭﺍ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ
ﺑﻠﮑﻪ 
ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻭ ﻧﺎﮐﺎﻣﯽﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﺩﺭﺱ ﮔﺮﻓﺘﻪ

ﻭ ﺑﻨﺎﯼ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻝ ﭘﯽﺭﯾﺰﯼ ﮐﺮﺩ

ﺗﺎ ﺁﯾﻨﺪﻩﺍﯼ ﺭﻭﺷﻦ ﭘﯿﺶ ﺭﻭﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ

ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻋﺎﻟﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﺧﯿﺮ ﻭ ﺻﻼﺣﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.


اثرات عجیب دعا و نفرین!

مطلبی بسیار جالب وحیرت انگیزاز کارکرد امواج نامریئ در اطراف ما 

وقتی برای کسی از ته قلب آرزوی موفقیت شادی و سلامتی می کنید، امواج نامرئی تفکرات و انرژی شما تشخیص نمی دهد که این آرزو متوجه دیگریست.
 این موج نیک خواهی ابتدا خود شما را سرشار از ماهیت خویش می کند
در حالت دعا تمامی قوای معنوی، سلول های مغز و حتی سیستم عصبی، زیر بارش این ذرات بهشتی قرار می گیرند که خود شما آن را تولید کردید.

 اگر از کسی بیزار و متنفر باشید نیز ذرات و امواج کسالت و تنفر، نخست بر خود شما می بارد و سپس در ضمیرتان رسوب می کند.

با توجه به این واقعیت، ضمیر ناخودآگاه کسی که دعا و نفرین می کند، نمیتواند تشخیص دهد که این محصولات شفا بخش و یا مسموم کننده متعلق به فرد دیگریست و باید به سوی او صادر شود بلکه در این شرایط، ضمیر ناخودآگاه، آن محصولات را ابتدا خودش جذب می کند.

همیشه به یاد داشته باشید آبی که در رودخانه جاریست، نخست بستر خود را تر و سرشار از ذات خویش میکند و در نهایت به دریا میرسد

 با انسانهای مثبت معاشرت کن؛ چون آنها بر اندیشه وعقل ورفتارت تأثیر می گذرد.




مدیریت زمان چیست؟ 

مدیریت زمان به این معناست که فعالیت‌ها، وظایف و تعهدات خود را تحت کنترل در آوریم و با توجه به اولویت‌ها راجع به اهمیت وظایفمان تصمیم گیری کنیم. 

چرا مدیریت زمان مهم است؟ 

وقتی احساس می‌کنیم که کارهای زیادی برای انجام دادن داریم ولی وقتمان محدود است، خواه ناخواه دچار استرس می‌شویم. همین طور اگر زمانی که داریم صرف کارهای کم اهمیت شود دلهره و استرس به سراغمان می‌آید. مدیریت زمان به شما کمک می‌کند تا کنترل امور را به دست بگیرید و بدین ترتیب احساس آرامش بیشتری بکنید.

چگونه زمان خود را مدیریت کنیم؟ 

برای استفاده بهتر از زمان و جلوگیری از اتلاف آن،، نکات زیر را مدنظر قرار دهید: 

. کار‌هایتان را اولویت بندی کنید. 

فهرستی از کارهای روزانه یا هفتگی خود تهیه کنید. سپس آن‌ها را با توجه به اهمیتی که دارند دسته بندی کنید. 

 کارهای اضطراری کارهایی هستند که باید هرچه سریع‌تر انجام شوند وگرنه مشکل ایجاد می‌کنند، مثلاً ممکن است ناچار باشیم همین امروز قبض برق را بپردازیم چون فردا برق خانه را قطع می‌کنند. بسیاری افراد آنقدر کارهای مهم را به تعویق می‌اندازند که این کارهای مهم تبدیل به کارهای اضطراری می‌شوند، و همین امر باعث به وجود آمدن استرس می‌شود. 

 کارهای مهم کارهایی هستند که برای شما اهمیت دارند، مانند بودن با خانواده، کمک به دوستان، یا شرکت در یک جلسه کاری. 

 کارهای کم اهمیت کارهایی هستند که برای شما مهم نیستند یا در صورت انجام نشدن مشکلی برایتان به وجود نمی‌آورند. 

بعد از تهیه فهرست، کارهای خود را رتبه بندی کنید، به نحوه استفاده‌تان از زمان فکر کنید.
اگر کارهای مهم را به موقع انجام دهید، تبدیل به کارهای اضطراری نخواهند شد.
سعی کنید زمان خود را بر فعالیت‌های مهم متمرکز کنید


کار امروز را به فردا نیندازید

هرچقدر کاری ناخوشایند و استرس زا باشد، احتمال به تعویق انداختن آن بیشتر است. برای رهایی از این عادت می‌توانید از نکات زیر استفاده کنید: 

 برنامه ریزی و یادداشت کنید.
حتی دیدن یک کاغذ می‌تواند کار‌ها را به شما یادآوری کند.

 کارهای بزرگ‌تر را به اجزای کوچک‌تر تقسیم کنید.

 برای خود ضرب الاجل‌های کوتاه مدت تعیین کنید.
بدین ترتیب وقتی با ضرب الاجل‌های درازمدت روبروهستید، فشار کمتری را تحمل خواهید کرد. 

 کار امروز را به فردا نیندازید.
به خودتان زمان کافی بدهید و هرچه در توانتان هست انجام دهید، این کار استرس شما را کم خواهد کرد. 

ممکن است گاهی احساس کنید که به برنامه‌هایی که داشته‌اید عمل نکرده‌اید، اشکالی ندارد. خودتان را سرزنش نکنید. اعتماد به نفس و تفکر مثبت به شما کمک می‌کنند تا دوباره به مسیر اصلی خود بر گردید.

تعهدات خود را مدیریت کنید. 

تعهدات بسیار زیاد یا بسیار کم هر دو تولید استرس می‌کنند. هم به تاخیر انداختن و هم عمل به تعهدات تا حدی دشوار است. 

به تاخیر انداختن یک تعهد به معنی انصراف از آن نیست.
بلکه ببینید چه چیز برایتان مهم است، محدودیت‌های خود را در نظر بگیرید
 با رعایت نکات زیر می‌توانید به راحتی تعهدات خود را مدیریت کنید: 
 خود را نسبت به چیزهایی که برایتان مهم نیستند متعهد نکنید. 
 بپذیرید که زندگی شما در حال حرکت به سمت جلو است.
 اگر اهمیت یکی از اهدافتان از بقیه کمتر است، می‌توانید آن را عقب بیندازید و در مرحله دیگری از زندگیتان به آن بپردازید. 

قبول یک تعهد به اندازه تاخیر آن دشوار است. معمولاً تعداد زیاد وظایف و تعهدات موجب استرس می‌شود
اگر احساس می‌کنید به وظایف بیشتری احتیاج دارید، به نکات زیر توجه کنید: 
 تعهد جدیدی برای خودتان ایجاد کنید و کاملاً به آن پایبند شوید. 
احساس مسئولیت کنید و تعهد خود را جدی بگیرید. از زیر کار شانه خالی نکنید. 
 از ایده‌ها و پیشنهادات جدید استقبال کنید، و سعی کنید بیشتر یاد بگیرید.




مثبت اندیشی کلید موفقیت

مثبت اندیشی موقتی آن هم تنها برای چند لحظه کوتاه، چیزی عایدتان نخواهد کرد. باید ترس های خود را کنار بگذارید و سست ارادگی و بی عقیدگی را از خود دور کنید.با اتکا به تفکرات مثبت کارهای روزمره را راحت تر میتوان به پایان رسـاند، زنـدگی روشـنی در انتـظارتان خواهد بود، و نهایتاً رضایت بیشتری پیش رویتان قرار خواهد گرفت. 


مثـبت انـدیشی بـه هـمراه خـود صـلح، آرامــش، موفقیت، بـهبود در روابـط، و سلامت جسمی را به دنبال دارد. با اتکا به تفکرات مثبت کارهای روزمره را راحت تر میتوان به پایان رسـاند، زنـدگی روشـنی در انتـظارتان خواهد بود، و نهایتاً شادی و رضایت بیشتری پیش رویتان قرار خواهد گرفت. 

مثبت اندیشی فـرآینـدی همه گیر است. افرادی که در کنار شما هستـند از تـفـکرات و حـالات درونـی شـما تـاثیر می پـذیرنـد. سعی کنید تا جایی که می توانید به خوشحالی، مـوفـقـیت، و سلامت فکر کنید. با چنین طرز تفکری دیگران تمایل پیدا می کنند تا شما را در کارهایتان یاری کنند. آنها از امواج مثبتی که شما از خود ساطع می کنید به شدت لذت می برند. 


به منظور بهره گیری تمام و کمال از انرژی مثبت درونی، شما ملزم هستید تا تغییراتی را در درون خود ایجاد کنید. باید با دیدی مثبت به زندگی نگاه کنید، نتیجه موفقیت آمیز تمام تلاش های خود را از ابتدا در ذهنتان مجسم کنید؛ همچنین از هر گونه اقدام لازمی برای تثبیت موفقیتتان مضایقه نکنید. 

 مثبت گرایی موثر: 

چنین طرز فکری خیلی بیشتر از تکرار چند جمله مثبت و یا اینکه دائماً به خودتان تلقین کنید همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت، می باشد. باید طرز فکر و نگرش خود را به طور کلی تغییر دهید و در عمیق ترین لایه های مغزی خود، انرژی مثبت را جای دهید. مثبت اندیشی موقتی آن هم تنها برای چند لحظه کوتاه، چیزی عایدتان نخواهد کرد. 


باید ترس های خود را کنار بگذارید و سست ارادگی و بی عقیدگی را از خود دور کنید. همانطور که پیش تر نیز بدان اشاره شد، کمی تلاش و اقدام موثر درونی در این زمینه از ملزومات قضییه به شمار می رود. آیا به راستی قصد دارید که در درون خود یک تغییر بنیادین ایجاد کنید؟ آیا قصد دارید که روش اندیشیدن خود را تغییر دهید؟ آیا دوست دارید صاحب قدرتی ذهنی شوید و با استفاده از آن تاثیر مثبتی بر روی خود، اطرافیان و محیط پیرامونتان بگذارید؟ 


در این قسمت نکاتی ارائه شده که با استفاده از آن به راحتی می توانید قدرت مثبت اندیشی را در خود افزایش دهید: 


 در مکالمه های درونی فقط از عبارات مثبت استفاده کنید. از لغاتی نظیر: "من میتوانم"، "من قادر هستم"، "چنین چیزی ممکن است"، و "از عهده انجام آن بر می آیم" استفاده کنید. 
 

 همواره شادی، قدرت و موفقیت را در وجود خود زنده نگه دارید. 


 از افکار منفی به شدت دوری کنید. با حفظ آرامش، ذهن خود را از منفی گرایی منحرف سازید و آنها را با افکار سازنده و شادی بخش جایگزین سازید. 


 در هنگام صحبت کردن با دیگران از لغاتی استفاده کنید که حس احترام، شادی و موفقیت را در آنها زنده کند. 


 پیش از اینکه هر یک از پروژه های خود را عملی کنید، نتیجه موفقیت بخش آن را در ذهن خود مجسم کنید، اگر این کار را با تمرکز و ایمان کامل انجام دهید، مطمئناً از نتیجه بدست آمده شگفت زده خواهید شد. 


 سعی کنید حداقل روزی یکبار یک صفحه از اشعار امید بخش ادبی را مطالعه کنید. 


فیلم و سریال هایی را تماشا کنید که باعث ایجاد خوشحالی در شما می شوند. 


اخبار نگاه کنید و روزنامه بخوانید، اما این کار را کاملاً بیطرفانه و بدون جانبداری از فرد یا گروه خاصی انجام دهید. 


 با افرادی معاشرت کنید که خودشان منشا نیروهای مثبت هستند. 
 

 هنگام نشستن و یا راه رفتن کمر خود را راست نگه دارید، این امر توانایی های ذاتی و اعتماد به نفس شما را افزایش می دهد. 


پیاده روی کنید، شنا کنید و یا ورزش های دیگری انجام دهید. این امر حس مثبت گرایی را در وجود شما زنده نگه می دارد. 


فقط مثبت فکر کنید و در افکار خود تنها نتایج مثبت را مورد محاسبه قرار دهید. اگر در حال حاضر زندگی بر وفق مراد شما نیست، مطمئن باشید که با مثبت اندیشی میتوانید همه چیز را تغییر دهید.




تا حالا شده از خودمون بپرسیم که
قیمت یک روز زندگی چنده؟
پوستر تمام رخ ماه قیمتش چنده؟
چرا آبونماه اکسیژن هوا رو پرداخت نمیکنیم؟
قیمت یک ساعت روشنایی خورشید چنده؟
قیمت یک دست سالم چنده؟
یک چشم بی عیب چقدر می ارزه؟
قیمت یک سلامتی فابریک چنده؟
اینا همه لطفه...همه نعمته که ما به حساب حق و حقوق خودمون میذاریم تا اونجا که اگه صاحبش بخواد میتونه همه رو آنی ازمون پس بگیره
قدر خودت رو بدون و لطف دوستان و اطرافیانت رو هم دست کم نگیر...
به زندگیت ایمان داشته باش تا بشه تموم قشنگیای دنیا مال تو.



انرزی مثبت فصل چهارم

افکار قبل از خواب شبانه...



افکار قبل از خواب شبانه تأثیر بسیار زیادی در آرامش روز بعد و همین‌طور رسیدن به خواسته‌های شما دارد. دقایقی قبل از اینکه به خواب بروید، رابطهٔ ذهن خود را با مسائلی‌ که در روزتان گذشته است را قطع کنید و با تمرکز به خواسته‌هایتان از آن یک فیلم سینمایی کوتاه بسازید و آنرا در ذهنتان مرور کنید. تصور کنید به خواسته تان رسیده أید و خوشحالی‌ خودتان و اطرافیانتان را در آن فیلم تجسم کنید که چطور از بدست آوردن هدفتان شادمانی می‌کنید. سعی‌ کنید هیچ فکر دیگری دیدن این فیلم پر آرامش را مختل نکند چون این تمرین به معنی‌ دادن دستورات لازم جهت تسریع بدست آوردن خواسته شما به کائنات است و زمانیکه شما به این صورت و با مرور هدفتان به خواب می‌روید کائنات شروع به مهیا کردن زمینه‌های آشکار شدن هدف شما خواهد کرد و همچنین بدین شکل به خواب رفتن، بدون شک روز بعد روزی بسیار آرام خواهید داشت.




زنان شاد چه می‌کنند

محققان با بررسی و مطالعه عوامل شادی در زنان مختلف به این نتیجه رسیده‌اند که:

1. زنان‌شاد می‌دانند کامل‌گرایی با کمال گرایی متفاوت است، بنابراین به دنبال واقعی نگاه کردن به خود و نقاط ضعف و قوت‌شان هستند و نگاه آرمانی و اید‌ه‌آل‌گرایانه ندارند.


2. زنان شاد می‌دانند ارزش‌ آن‌ها بستگی به این ندارد که چه دارند و چگونه به نظر می‌رسند.برای آن‌ها مهم این است که از چه روابط موفق و سلامت احساسی برخوردارند.


3. زنان شاد می‌دانند تنها خودشان هستند که می‌توانند کاری برای شادبودن خود انجام دهند و نباید آن را به دیگری واگذار کنند و از دیگران انتظار داشته باشند.


4. زنان شاد درک می‌کنند امروز تنها روزی است که می‌توانند از آن مطمئن باشند.آن‌ها می‌دانند که از این روز چگونه بیشترین استفاده را کنند.


5. زنان شاد می‌دانند که با «نه گفتن» به دیگران فرصتی را پیدا می‌کنند که به خودشان «آری» بگویند.


6. زنان شاد اهمیت داشتن قدرت شخصی را درک می‌کنند و این باور را دارند که زندگی‌شان متعلق به خودشان است نه وابسته به دیگران.


7. زنان شاد قدرت انتخاب در زندگی را باور دارند بنابراین به انتخاب‌های زندگی‌شان توجه ویژه‌ای می‌کنند.


8. زنان شاد از قدرت بخشش مطلع هستند، چرا که می‌دانند بخشیدن به یک فرد کمک به او نیست بلکه کمک کردن به خودشان است.


9. زنان شاد برنامه ویژه‌ای برای وقت گذراندن با خود دارند و برای شاد زیستن برنامه‌ریزی‌ می‌کنند.


10. زنان شاد هرگز موقعیت‌های بد و اتفاقات ناخوشایند را فراگیر و همیشگی‌ نمی‌دانند و آن را شخصی ارزیابی نمی‌کنند.


11. زنان شاد می‌دانند که خوشبختی و شادمانی بدون تلاش و زحمت نیست، بنابراین در مواقع بروز مشکلات به دنبال حل مسأله و یافتن راه‌حل‌های منطقی هستند.


12. زنان شاد می‌دانند که در هرمرحله از زندگی، چیزی را از دست خواهند داد اما در مقابل، چیزی را هم به‌دست می‌آورند.


13. زنان شاد می‌دانند بخشی از هویت آن‌ها به شغل و کاری که انجام می‌دهند مربوط می‌شود، اما هرگز اجازه نمی‌دهند همه‌ هویت‌شان را کارشان رقم بزند.


14. زنان شاد می‌دانند که می‌توانند صاحب همه چیز شوند، اما لزوماً همه چیز را در یک زمان به دست نمی‌آورند.


15. زنان شاد می‌دانند نگرش مثبت، روابط ارزشمند و زندگی پرمعنا اجزای تشکیل‌دهنده‌ شادمانی و خوش‌بختی هستند.


16. زنان شاد خود را باور دارند، قدر‌شناس و عامل‌ هستند.


17. زنان شاد مقایسه نمی‌کنند زیرا می‌دانند همیشه کسانی وجود دارند که بیش از آن‌ها دارند.


18. زنان شاد می‌دانند اعتراف‌‌کردن به مسائلی که وجود دارد نخستین قدم برای تغییر دادن است.


19. زنان شاد به هر قیمتی وارد یک رابطه عاطفی نمی‌شوند.آنها ترجیح می‌دهند عشق برابر و پایدار و با‌ثبات را تجربه کنند.


20. زنان شاد به دنبال یادگیری و تغییر هستند و هیچ گاه قدرت خلاقیت خود را دست‌کم نمی‌گیرند.


وقت را تلف نکنید. به این موضوعات فکر کنید و آن‌ها را اجرا کنید. این ۲۰ اصل به عنوان راز‌هایی برای تبدیل شدن به یک زن شاد زندگی شما را دگرگون می‌کند. فراموش‌نکنید که هیچ لوازم آرایشی به‌اندازه‌ «شادی» شما را زیبا نمی‌کند.



بیایید خوشحال زندگی کنیم

خوشحالی یک وضعیت خاص ذهنی است. هر فردی در زندگی خود روزهایی را تجربه کرده که برایش خوشایند نبوده است. اما ناخشنودی مزمن می تواند سلامتی، شغل و روابط شما را تحت تاثیر قرار دهد. در این قسمت نکته های وجود دارند که شما را در این کار یاری می کنند:

۱) خوش بین باشید: به زندگی با دیدی مثبت نگاه کنید تا خود را به دلیل احساس انرژی و خوشحالی بسیار زیادی که نصیبتان خواهد شد، متعجب سازید. 

۲) دید وسیعی داشته باشید: اجازه ندهید مسائل کوچک شما را آشفته نماید. 

۳) سپاسگزار باشید: از دیگران قدردانی کنید. از همکار خود به خاطر کمکش تشکر کرده و به دلیل موفقیت در انجام کارش به او تبریک بگویید.
 
۴) به کارهایی مبادرت ورزید که از انجام دادن آنها لذت می برید: اتومبیلتان را بشویید، به برخی تعمیرات جزیی در منزل بپردازید، تلویزیون تماشا کنید، خرید بروید.

۵) از جسم خود مراقبت کنید: خوب بخورید و ورزش کنید. به باشگاه رفته و کمی بدوید یا در یک بازی ورزشی شرکت کنید. 

۶) برنامه های خود را تغییر دهید: برنامه های روزانه خود را عوض کرده تا انرژی جدیدی پیدا کنید. 

۷) با مردم در تماس باشید: آیا به خاطر می آورید زمانی که یک دوست قدیمی به طور غیرمنتظره با شما تماس گرفت چه احساسی داشتید؟ با افراد فامیل و یا دوستان قدیمی خود تماس گرفته و از حال آنها باخبر شوید.

۸) خلاق باشید: روزنه ای برای انرژی خلاق خود بیابید. این ممکن است شامل کاردستی، بازسازی، نقاشی، ترسیم کاریکاتور، نویسندگی و یا حتی باغداری باشد. مهم نیست که چقدر مشغله داشته باشید و یا تا چه اندازه در آخر هفته احساس بی حالی می کنید، اگر زمانی را برای انجام فعالیت های خلاق اختصاص دهید، احساسی شادتر و سالم تر خواهید کرد.

۹) تخیل کنید: آرزوها و بلندپروازی های خود را یادداشت کرده و به تدریج آنها را واقعیت بخشید آنگاه همیشه چیزهایی برای انتظار کشیدن، و جایی برای متمرکز کردن انرژی خود خواهید داشت.

۱۰) بخشنده باشید: شاید زمان آن فرا رسیده باشد که کسی (یا خودتان) را به خاطر چیزی که اتفاق افتاده و یا گفته شده مورد بخشایش قرار دهید. اتفاقات و اشتباهات گذشته را پذیرفته و فراموش کنید. بدانید که نمی توانید زمان را به عقب برگردانید. شادمانی خود را با از یاد بردن ناامیدی ها و شکست های گذشته دوباره به دست آورید.


یکی از اصول موفقیت در زندگی ...

با وقار باشید.

تقریبا همه افراد موفق نوعی وقار دارند. منظور از وقار چیست؟ 
آن ها آدم های متین، خود ساخته و کار درستی هستند. نیازی ندارند که لاف بزنند؛ نیازی ندارند توجه دیگران را به خود جلب کنند؛ چون علاقه خاصی به آنچه دیگران می اندیشند ندارند؛ سرشان مشغول زندگی خودشان است و مبادی ادب و معاشرت را رعایت می کنند. 
اگر می خواهید بازیگر موفق بازی قاعده مند زندگی باشید باید بدانید که مهم است که متین، باوقار، جدی و آرام باشید، مؤدب باشید، اخلاق و رفتار خوبی داشته باشید، ملاحظه دیگران را بکنید و کسی باشید که دیگران به دیده احترام به شما بنگرند. لازم نیست خودتان را بگیرید یا ادای بزرگ تر ها را در بیاورید. می توانید شوخ طبع هم باشید؛ البته مواظب باشید سوتی ندهید. می توانید راحت باشید؛ البته نه خیلی زیاد. می توانید ریلکس باشید؛ اما مواظب باشید که از پرتگاه نیفتید.
وقار یعنی نشان دادن عزت نفس و داشتن عزت نفس همراه با آرامش.
اگر با وقار باشید از اینکه دیگران چقدر به شما احترام خواهند گذاشت و به شما تکریم خواهند کرد، متعجب خواهید شد. پس:

وقار یعنی نشان دادن عزت نفس
و
داشتن عزت نفس

منبع: کتاب 100 قاعده زندگی از ریچارد تمپلا


وضو ؛ راهی برای رفع انرژیِ منفی 

 
... متافیزیک برای همه است . همه ی ادیان قبولش دارند . متافیزیک هیچ ربطی به دین ندارد
 
کاری به جنبه ی مذهبی وضو گرفتن در دین اسلام نداریم. 
 
...در واقع وضو گرفتن فلسفه ی خاصی برای خودش دارد و ربطی به دین و مذهب ندارد و تعریفی از دنیای تو در توی 
 
با اینکار شما انرژی منفی رو دفع میکنید ... به چه صورت ؟؟؟
 
آب یکی از پاک ترین و مقدس ترین منابع موجود روی کره خاکیست که با استفاده از آن شما دفع انرژی منفی میکنید و انرژی 
 
... مثبت و پاکی آب رو به درون وجودتان منتقل میکنید ...
 
کف دستان شما چاکراست هنگام شستن دست انرژی منفی رو تخلیه میکنید بعد نوبت به شستن صورت میرسد .

 بالای پیشانی شما یک چاکرای دیگر است که شما با ریختن آب از بالای صورت به سمت پائین تخلیه انرژی منفی میکنید ،

نوبت شستن دستها میرسد آقایان روی آرنج چاکرا دارند و خانومها پشت آرنج که شما با شستن آن به صورت وارونه یعنی
 
.ریختن آب از بالای آرنج به سمت پایین دفع انرژی منفی میکنید
 
نوبت به شستن چاکرای هفت که همان مسح سر است میرسد و باز همان عمل برعکس . یعنی از سمت فرق سر به پایین ...
 
اگر دقت کرده باشید هنگام وضو گرفتن تنها جایی که از پایین به بالا شسته میشود مسح پاست .
 
 شما از نقطه ی انگشت شست پا دست خود را به سمت بالا میکشید . چرا ؟؟؟
 
... تنها جاییکه انرژی مثبت به بدن برمیگردانید مسح پا میباشد 
 
.در تمام مراحل وضو گرفتن با هفت چاکرای بدن سر و کار داریم
 
 در تمام مراحل از تمام چاکراها به وسیله ی آب که منبع پاکی و قداسته انرژی های منفی بدن رو به سمت خارج دفع کرده و در 
 
... مرحله ی آخر وضو گرفتن انرژی مثبت رو وارد بدن میکنیم 
 

وضو گرفتن علاوه بر اینکه یکی از راه های دفع انرژی منفی و جذب انرژی مثبت است باعث آرامش انسان هم میشود ...
 
 مثلا هروقت که سردرد دارید ... عصبی هستید و یا احساس میکنید که روحتان سنگین شده وضو بگیرید . 
 
اینکار به شما آرامش میدهد.
زندگیتون پر از آرامش.




عبارات مثبتی که متحول میکنند

کسی بین ما نیست که ابوعلی سینا – دانشمند برجسته ایرانی – را نشناسد و به خدمات فراوان وی به علم و بشریت اذعان نداشته باشد.
وقتی از ابن سینا پیرامون دلیل موفقیتش می پرسند می گوید :

 4 ساله بودم که استادم مرا نابغه خطاب می کرد ، او به من گفت هر روز این جمله را چندین بار تکرار کنم * حافظه ی من هر روز بهتر و بهتر می شود.* به توصیه استاد عمل کردم و هر روز چندین بار این جمله را تکرار می کردم چنانکه باورم میشد.
کار به جایی رسید که گذشته ی دور خود را به یاد آوردم ، زمانی را به یاد آوردم که در قنداق بودم و دنیا را سوراخ سوراخ می دیدم ، روزی از مادرم در مورد این موضوع سوال کردم ، مادرم در کمال شگفتی گفت : آری ، زمانی که در قنداق بودی من در حیاط خانه کار می کردم و برای اینکه خطری از جانب حیوانات خانگی و حشرات متوجه تو نشود ، آبکش بزرگی را بالای سر تو می گذاردم."

مثال دیگر ادیسون است ، جالب است بدانید ادیسون 1093 اختراع اساسی و مهم دارد. وی در مورد زندگی اش می گوید:

 16 ساله بودم که به جرم کودن بودن از مدرسه اخراجم کردن ، روز یا شبی رو به یاد نمیارم که از پدرم کتک نخورده باشم.
موفقیت من دو دلیل مهم داشت ، یکی پشتکار فراوانی که داشتم و دیگری مادرم که علی رغم بداخلاقی های پدرم به شدت مرا دوست داشت و همیشه با شوق تمام مرا *نابغه* خطاب می کرد. به طوری که باورم شد نابغه هستم و به این جایی که هستم رسیدم."

یکی از مشکلات عمده ی ما "منفی" هایی است که در زندگی ما جاری است و توسط خود یا اطرافیانمان مدام تکرار می شود به طوری که به یک باور عمیق در ما تبدیل می شود.

گوته می گوید :" بزرگترین شیطان گمان بدی است که نسبت به خودت داری."
 بهتر است از همین امروز که می خواهیم در جاده ی موفقیت و تحول گام برداریم ، واژه های "نمی شود" ، "نمی توانم" و "نمی گذارند" را از ادبیات کلاممان حذف کنیم.
کلمات نقش اساسی در جهت دهی به ضمیرناخودآگاه ما ایفا می کنند ، به این دو نکته ی بسیار مهم توجه کنید.
1- در جملات تاکیدی مثبت خود کلمات منفی بکار نبرید

بعضی از جملات شاید به خودی خود منفی نباشند ، اما کلمات منفی در آنها بکار رفته است. باید توجه کنیم در عبارات تاکیدی مثبت حتی کلمه ی منفی نیز نباید بکار ببریم ، چرا که ضمیر ناخودآگاه به تک تک واژه ها توجه می کند.

2 – این جملات مشهور ولی به شدت منفی را از مکالمات روزمره ی خود حذف
کنید:
فراموش نکنیم مثبت اندیشی با ساده اندیشی تفاوتی اساسی و مهم دارد. ما در مثبت اندیشی واقعیت ها را می بینیم چرا که معتقدیم:

"منفی ها و مشکلات در زندگی ما وجود دارند ، اما ما به لطف خدا اثر آنها را در زندگی خود خنثی کرده و بر آنها غلبه می کنیم"

ما با بی توجهی به منفی ها ، سعی می کنیم اثر آنها را در زندگی خود خنثی کنیم. 

در اینجا یک نکته ی اساسی و بسیار مهم را نباید فراموش کرد ، بنابر یک قانون طبیعی تا شروع به انجام کاری می کنیم ، در مقابل آن مقاومت می شود. 
بنابراین طبیعی است که تا شروع به تفکر مثبت و مثبت اندیشی در زندگی می کنیم و سعی می کنیم منفی ها در ما اثری نداشته باشد ، شیطان زمزمه های منفی را در ذهن ما تقویت کرده و منفی ها را بزرگ جلوه می دهد و با جملاتی از جنس جمله ی زیر سعی می کند ما را از تحول و مثبت اندیشی بازدارد. 

چرا خودتو گول میزنی ؟
مگه میشه مشکلات رو ندید گرفت ؟
اینا همش حرفه ، مثبت اندیشی چیه دیگه ؟
و ...
 هر وقت چنین جملاتی در ذهن ما وسوسه شد ، نباید شک کرد این همان وسوسه ی شیطان است که نمی خواهد بگذارد تحول در ما اتفاق افتاده و دید ما نسبت به زندگی مثبت شود.
فراموش نکنیم باید در ابتدای راه تحول آماده ی مقابله با منفی ها و مقاومتها بود.



قانون جذبی در کار نیست!!...


تو هر چیزی که بخواهی را جذب نمی کنی و بدست نمی آوری!
تو همان چیزی را جذب می کنی که هستی!
میخواهی چیز متفاوتی جذب زندگی تو شود؟
راه حل ساده است ، متفاوت شو!
نمیشود اخلاقت ، رفتارت ، کلامت ، نشست و برخاستهایت یک چیز باشد و رویاها و آرزوهایت چیز دیگر
تو باید با آرزوهایت در یک طیف قرار بگیری 
کلامت ، رفتارت و ...
همگی باید بوی رویاهایت را بدهد 
باید هزاران بار در روز از همان کلمات رویاهایت در گفتگوهای روزمره استفاده کنی
مگر میشود تو هنوز موسیقی های غمگین و پر گله و شکایت گوش کنی، ناله سنتی و هزار وهم و غم و درد و رنج دیگر را از طریق گوشهایت بریزی به حلق ضمیر نیمه هشیارت ، بعد رویایت این باشد که زیبا شوی !! که خوشحال و خوشبخت شوی ؟؟ که آزاد و رها شوی ؟؟!! نمیشود جانم .. نمیشود رفیق
تو باید آنچه گوش میکنی .. آنچه میبینی ، در راستای رویاهایت باشد 
در موسیقیهایت .. در فیلمهایت .. در دوستانت .. در کتابهایت .. در جای جای زندگی ات .... تجدید نظر کن
اگر واقعا خواهان رویاهایت هستی 
اگر براستی آرزوهایت را میخواهی 
دوست من باید تغییر کنی ..
تعارف هم ندارد
اگر رویاهایت را میخواهی .. 
اگر آرزوهایت را میخواهی 
باید ، باید ، باید ، باید علایقت را سر و سامان بدهی ، تغییر بدهی و از نو انتخاب کنی
بله .. بی تعارف .. علایقت را از نو ، انتخاب کن

جهان به ندای دل ما گوش میدهد ، 
نه حرفهایمان یا افکارمان

تاکید می کنم با احساس و هم آمیخته شدن با اهدافتان آنها را به زندگی خود وارد خواهید کرد


جهان خلقت فقط به قلب انسان و احساس مان از هر آنچه که می خواهیم واکنش نشان می‌دهد

شاد و سربلند باشید
محسن فریدونی


شکار میمون زنده و رابطه آن با ذهن انسان

شکار میمون زنده بخاطر چابکی و سرعت عمل جانور، بسیار مشکل است. یکی از روشهای شکار میمون این است که شکارچی در سوراخ کوچکی در یک سنگ بزرگ، مقداری خوراکی می ریزد و دور می شود. میمونهای گرسنه و کنجکاو دستشان را به درون سوراخ می برند و خوراکیها را در مشت خود می ریزند اما دهانه سوراخ کوچکتر از آن است که مشت میمون از آن خارج شود. میمون وحشت زده می شود و تقلا می کند تا خسته شود اما هرگز مشت بسته خود را باز نمی کند تا رها شود.

ذهن انسان هم گاه مانند مشت بسته میمون است، در مواجهه با مشکلی وحشت زده می شود، تقلا می کند و بی تاب می شود و روی آن مسئله قفل می شود در حالی که بهترین و آسان ترین راه چاره در رها کردن آن و آزادی ذهن از قید و بندهای آن مشکل است.

چیزی را که می توانید، حل کنید و چیزی که در اختیار شما نیست، رها کنید...






انرزی مثبت فصل سوم

برای هرانسانی 

معجزه ای ازطرف خدا تعیین شده 

که قطعأ در زندگی، 

در زمان مناسب نمایان خواهد شد!


یک شخص خاص، 

یک اتفاق خاص، 

یا یک موهبت خاص... منتظر اعجاز خدا در زندگیت باش، 

بدون ذره ای تردید!


زندگی درست مثل نقاشی کردن است.


خطوط را با امید بکش...

اشتباهات را با آرامش پاک کن...

قلم مو را در صبر غوطه ور کن... 

و باعشق رنگ بزن...




اگر افکار منفی دست از سر شما برنمی دارد این راهکارها را امتحان کنید:


۱ - در اولین قدم اعتماد به نفستان را افزایش دهید: برخی از ما استاد منفی جلوه دادن اتفاقات مثبت هستیم! بخشی از این کار به خاطر کمبود اعتماد به نفسمان است. ما حس می کنیم که شایستگی چیزی را نداریم در نتیجه مثلا وقتی یکی از اطرافیان یا همکاران از ما تعریف می کند سریعا در مقابل تعریفش گارد می گیریم و تصور می کنیم مشغول چاپلوسی است و یا قصد دارد به طور غیرمستقیم برخی از نقایص ما را به رخمان بکشد. از طرفی تعدادی از افراد با این تصور که «من دوست داشتنی نیستم»، بسیاری از رفتارهای همسرشان را به گونه دیگری تعبیر و تفسیر می کنند. این دسته از افراد حتی رفت و آمد همسر با خانواده پدری اش را این گونه تفسیر می کنند: او نسبت به من «بی اعتنا و بی تفاوت» است.


۲ - موقعیت هایی را که در آن، افکار منفی تان نسبت به خود یا دیگران فعال می شود شناسایی کنید و سریعا آن موقعیت را ترک کنید: ممکن است شما زمانی که در موقعیت تنهایی قرار گرفته اید بیشتر از قبل شروع به منفی بافی درباره خود، دیگران یا اتفاقات بکنید. یا ممکن است در موقعیت هایی که دو نفر مشغول پچ پچ کردن هستند، فکر منفی تان تشدید شود که مبادا درباره من حرف می زنند یا زمانی که مثلا همسرتان مشغول تماشای تلویزیون، خواندن روزنامه، مکالمه با تلفن یا دادن پیامک است، این فکر به ذهنتان خطور کند که «من ذره ای برای او مهم و دوست داشتنی نیستم و گرنه وقتش را با من سپری می کرد». چنانچه این اتفاقات در زندگی سابقتان رخ داده، خود را آماده کنید تا در زندگی دومتان این موقعیت های خطرناک را ترک کنید و با این روش اجازه ندهید دوباره افکار مسموم، رابطه شما با همسرتان را به ورطه سقوط بکشاند.


۳ - لازم است به چند پرسش پاسخ بدهید: حتما در زندگی مشترک قبلی تان زمان هایی وجود داشته که هجوم افکار منفی درباره خود و یا همسرتان لحظه ای شما را راحت نگذاشته است. تحقیقات نشان می دهد بخش زیادی از افکار منفی ما ساخته و پرداخته ذهنمان است و ریشه در واقعیت ندارد. در نتیجه قبل از آن که در برخورد با هر رفتاری از سمت همسرتان سریعا فکری به ذهنتان خطور کند و بر آن اساس تصمیم گیری و رفتار کنید ابتدا این سوال ها را از خود بپرسید:


الف- چه شواهد و مدارکی از تفسیر من حمایت می کند؟ آیا من برای ثابت کردن افکارم، تاکنون از او موردی دیده ام؟


ب- چه شواهدی وجود دارد که برخلاف تفسیر من است؟آیا تاکنون رفتاری از همسرم دیده ام که متوجه شوم درباره او اشتباه فکر می کردم؟


ج - آیا ممکن است پشت این رفتار همسرم دلیل دیگری هم به جز آنچه من با افکار منفی تفسیر کرده ام، وجود داشته باشد؟


۴ - از هم نشینی با افرادی که افکار منفی را به شما تزریق می کنند دوری کنید حتی اگر از عزیزان شما باشند: مطمئنا افرادی که نمی توانند درباره خودشان و توانایی هایشان به گونه ای مثبت بیندیشند و جملاتی از این قبیل استفاده می کنند که «من یک آدم بد شانسم و همیشه در زندگی یک بازنده بودم»، فکرهای فلج کننده خود را به شما نیز منتقل خواهند کرد. از طرفی دسته ای از افراد نیز وجود دارند که اگر چه همواره درباره خود مثبت اندیشند اما موفق نمی شوند افکار منفی خود را درباره دیگران متوقف کنند. همنشینی با این دسته از افراد نیز باعث می شود شما دیر یا زود تحت تاثیر افکار منفی آن ها حتی درباره اطرافیان خود قرار بگیرید.


۵ - وضعیت خود را تغییر دهید: شاید خنده دار به نظر برسد اگر توصیه کنم زمانی که افکار منفی به ذهن شما هجوم می آورد یا یأس و ناامیدی بر شما غالب می شود، وضعیت بدن خود را تغییر دهید. مثلا اگر نشسته اید، بلند شوید یا اگر ایستاده اید، بنشینید و یا اگر متمایل به چپ هستید، به سمت راست مایل شوید. در واقع با این روش به افکار منفی خود نوعی دهن کجی می کنید. مثل این است که کسی درباره موضوعی با شما صحبت کند ولی شما به او بی توجهی کنید؛ او نیز ادامه نخواهد داد! تحقیقات نشان می دهد افرادی که قادرند به افکار منفی خود به چشم یک دشمن بیرونی نگاه کنند، به راحتی می توانند در برابر این دشمن قرار بگیرند و با او بجنگند. شیوه تفکر افرادی که در جنگ با افکار منفی و فلج کننده خود پیروز هستند اینگونه است: اگر پای چپ من درد می کند باید خوشحال باشم که پای راستم سالم است و درد نمی کند!


۶ - سر خود را شلوغ کنید: کار کردن و فعالیت نسبتا زیاد راه درمانی خوبی برای بسیاری از افرادی است که مدام درباره خود یا دیگران دست به قضاوت، پیشداوری و ارزیابی می زنند. فعالیت زیاد و حضور در جمع های سالم، فکر شما را درگیر می کند و با ایجاد خستگی فرصتی برای منفی بافی باقی نمی گذارد.




 برای شنا کردن در جهت مخالف رودخانه سختکوشی لازم است وگرنه هر ماهی مرده ای می تواند در جهت آب شنا کند.


شما میتونی از پس هر کاری بر بیای! تلاشت رو بیشتر کن.



حیاتی‌ترین اصل شاد زیستن، نگاه مناسب و صحیح داشتن به زندگی و مسائل روزمره است. هر انسانی با اراده‌ی خود می‌تواند فکر سالم و یا ناسالم را بیافریند نه اینکه حوادث و اتفاقات روزمره را تولید نماید. اما ازآنجاکه آینده‌ی زندگی انسان و رفتار او بدون تأثیر از افکار و تصاویر ذهنی او نیست، لازم است برای ساختن زندگی شاداب و بی‌دلهره و غم، تصاویر ذهنی و اندیشه‌هایش صحیح مدیریت شوند. اینکه در تعالیم برخی از انبیای الهی می‌خوانیم که به اطرافیانشان خود می‌گفتند، "فلان پیامبر الهی گفت گناه نکنید، اما من می‌گویم فکر گناه را نکنید" به این دلیل است که اگر انسان در خلوت خود فکر انجام گناهی را در ذهنش پرورش دهد، رفته‌رفته در طول رفتار روزمره‌‌اش به‌سمت آن گناه کشیده می‌شود.

احتمالاً این تجربه را شما هم داشته‌اید که با فکر کردن به یک دوست قدیمی، خودش با شما تماس بگیرد. این پدیده نشان می‌دهد که فکر شما امواج خاصی را صادر می‌کند. حال اگر خانم یا آقایی از آینده خود تصویر منفی و تاریکی بسازد و باور کند که آدم بدبختی است، در واقع زمینه‌ی ناامیدی را در وجودش فراهم و امواج شیطانی را متوجه‌ی خود می‌کند، ولی اگر او از آینده‌ی خود تصویر زیبا و دل‌نشینی بسازد، زمینه امیدواری را فراهم و عنایات خداوند را به‌سوی خود سرازیر می‌کند. بنابراین برای رسیدن به شادابی ماندگار باید از گمان‌های مثبت و آینده‌ای درخشان و سراسر امید حرف زد. 


در تعالیم دینی هم به مثبت‌اندیشی توصیه شده است. سراسر قرآن و احادیث اسلامی مملو از آموزه‌هایی است که حسن ظن به خداوند، امید به آینده و نگرش صحیح به مسائل مختلف زندگی را به انسان تعلیم می‌دهند. به چند نمونه ‌توجه کنید:

الف) امام رضا(ع) فرمودند: «به خدا خوش‌گمان باش؛ چون خداوند می‌فرماید، "من با گمان بنده‌ی مؤمن خود همراه هستم. اگر خوب است خوب پیش آید و اگر بد است بد پیش آید!" 

به احادیث زیر از امام علی(ع) توجه کنید:

الف) «آدمی باید تلاش کند خوش‌گمانی دیگران به او از بین نرود.» 

ب) مطابق دلالت برخی از احادیث «حسن ظن به خداوند از تمام عبادات بالاتر است.» 

ج) به هر سخنی که از دهان کسی خارج می‌شود گمان بد مبر درحالی‌که می‌توانی آن را حمل بر مثبت و صحیح نمایی .

د) «کسی که نسبت به مردم، خوش‌بین باشد علاقه و محبت آنان را به سوی خود جلب خواهد کرد. »

ه) «نگاه خوب داشتن نسبت به دیگران از برترین صفات انسانی و پربارترین مواهب پروردگار است.» 

و) «نگاه مثبت داشتن به اطرافیان مایه‌ی آرامش قلب و سلامت دین آدمی است.»





شش ﮐﻠﯿﺪ ﻃﻼﯾﯽ ﺁﺭﺍﻣﺶ :


ﯾﮏ : ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﺎﺛﯿﺮﯼ ﺑﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ .

ﺩﻭ : ﻣﺮﺩﻡ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﻨﺪ.

سه : ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻟﻄﻔﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺗﻮﻗﻌﯽﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﻟﻄﻒ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﻖ ﺍﻭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ.

چهار : ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻧﺎﺟﻮﺍﻧﻤﺮﺍﺩﻧﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺗﻮﺳﻂ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺸﻮﻡ.

پنج : ﺩﻧﯿﺎ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﮐﺴﯽ، ﺭﺍﻩ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻣﺮﺍ ﺗﻨﮓ ﮐﻨﺪ .

شش : ﻣﻼﮎ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺷﺮﺍﻓﺘﻤﺪﺍﻧﻪ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﻪ ﻣﺜﻞ.


چرا زنان شاد نیستند ؟
به نظر می رسد میزان شادی در زنان نسبت به مردان کمتر است ، به نظر شما علت اصلی آن چیست ؟ دلایل زیادی شامل مسایل اجتماعی، خانوادگی ، فرهنگی و...دراین امر دخیل هستند ،اما ما به بررسی برخی علل فردی شاد نبودن بانوان می پردازیم ، البته توجه داشته باشید که این مسئله درمورد همه خانم ها صدق نمی کند ولی باید این مشکل را بپذیریم تا برای حل آن راهکارهای درستی اتخاذ کنیم " 
بر اساس نوشته هایِ دکتر الیزابت لومباردو نویسنده کتاب "یک تو یِ شاد : نسخه نهایی برای شاد بودن" هیچ دلیلی وجود ندارد که نا راحتی را به عنوان یک مسئله عادی بپذیریم. او شایع ترین موانع خوش بینی زنان را به همراه راهکارهای داشتن یک قلب شاد نام می برد .
موانع خوشحالی
دکتر لومباردو معتقد است که شادی خصلتی ذاتی نیست که مردم با آن به دنیا آمده باشند بلکه خوشحال بودن یک مهارت است." برخی مردم توانایی های ذاتی بیشتری نسبت به بقیه دارند، مثلا بازی گلفِ یک کسی بهتر از دیگری است" او در ادامه توضیح می دهد :" اما اگر آموزش و تمرین به درستی انجام شود هر کسی می تواند مثلا در بازی گلف خود پیشرفت کند. در مورد توانایی خوشحال بودن هم این مسئله صدق می کند."
مشکل بسیاری از خانم ها این است که آنها در دایره ای از افکار منفی گیر افتاد ه اند و هرگز این فرصت را نداشته اند که خوشحال بودن را تمرین کنند.از نظر دکتر لومباردو شایع ترین موانع خوشحال بودن خانم ها عبارت است از :
 سندرم ِ " اگه فقط...."
 خانم هایی که فکر می کنند "اکر فقط" این اتفاق افتاده بود آنها خوشحال بودند به دنبال یک عامل خارجی برای شاد بودن می گردند." بساری از خانم ها این احساس را دارند که "اگه فقط من میتونستم--— اونموقع می تونستم خوشحال باشم." جای خالی می تواند با "کم کردن وزن"،"بچه دار شدن"، "ترفیع گرفتن" و یا هر چیز دیگری پر شود. کارشناس خشنودی در ادامه می گوید " اما خوشحال بودن یک امر درونی است و اگر ما برای خوشحال بودن به اتفاقات بیرونی وابسته باشیم ، تا زمان به دست آوردن آنها ناراحتیم و زمانی که آنها را به دست می آوریم تنها به مدت کوتاهی می توانیم شاد باشیم." او همین طور یاد آور می شود که هر گاه این منبع خارجی خوشحالی به دست آمد ، زنان به دنبال "مورد" بعدی برای یافتن خوشحالی می گردند.
 مقایسه های غیر منصفانه:
 بسیاری از زنان احساس رضایت از خود نمی کنند در نتیجه همیشه غمگین هستند برای اینکه خود را با دیگران مقایسه می کنند. دکتر لومباردو اضافه میکند "وقتی خودت را با شخص دیگری مقایسه میکنی از خودت نا امید می شوی چرا که به اندازه کافی باهوش،لاغر (قلمی)، پولدار، یا هر چیز دیگری...نیستی و در نتیجه هیچ وقت احساس خوبی نسبت به خودت نداری."
 استفاده از کلمه "باید..."
دکتر لومباردو می گوید : چرخه دیگری از افکارمنفی زنان زمانیست که با خودشان فکر می کنند "باید " خودشان یا دیگران این طور یا آن طور می بودند. زنانی که مدام به این فکر می کنند که بهتر بود فلان کار را می کردم...احساس گناهکار بودن و شکست خوردگی می کنند.علاوه برآن فکر کردن به اینکه بقیه باید این کار را انجام دهند یا این طور باشند (مثلا شوهرم باید بیشتر به من کمک می کرد) آنها را عصبی و دلخور می کند. کارشناس خوشحالی می گوید راه حل خیلی ساده است : " کلمه "باید..." را از دایره لغات خود پاک کنید آن وقت می بینید که احساس بهتری خواهید داشت."
 
غلبه بر موانعِ خوش بینی: 
از خوشحالی خود در برابر تنش ها محافظت کنید ، شکی در این نیست که استرس می تواند خوشحالی شما را مختل کند اما برای دکتر لومباردو استرس توجیه خوبی برای خوشحال نبودن نیست. موارد زیر را مدنظرداشته باشید :
 حواستان به نیازهایتان باشد
 اگر از خواب و خوراک کافی بهره مند شوید و ورزش کنید با بهترین شرایط فیزیکی آماده اید که استرس های خانه و کار را به خوبی مدیریت کنید.
برنامه ای برای تفریح در نظر بگیرید
 ناخن های خود را مانیکور کنید . به سالن ماساژ بروید.برای شام با همسر یا دوستِ خود بیرون بروید و هر کاری که باعث می شود به شما خوش بگذرد انجام دهید. یک برنامه منظم بچینید و آن را دنبال کنید. اگر بدانید که یک برنامه ِ تفریحی در آینده ای نزدیک دارید به شما کمک می کند تا شرایط استرس زا را به راحتی پشت سربگذارید.
از کمال گرایی بپرهیزید ( وسواس را کنار بگذارید )
خودتان را در مضیقه قرار ندهید که حتما بهترین لباس ها را بپوشید ، بهترین ظروف را داشته باشید، و یا بهترین وسایل مدرسه را برای کودک خود بخرید. به جای فکر کردن به اینکه چه کاستی هایی دارید ، روی نقاط قوت خود و چیزهای زیبایی که دارید تمرکز کنید .

انرزی مثبت فصل دوم

برای رسیدن به قله موفقیت میبایست در زندگی سه کلمه را فراموش کرد :

نمیتونم

نمیدونم

نمیشه

توانایی هر کاری رو که بخوای خدا بهت میده

دانایی هر چیزی رو که بخوای میتونی کسب کنی

انجام هر کاری رو که بخوای خدا برات ممکن میکنه

پس میتونی

میدونی

میشه...



هر روز صبح با کلمات و جملات کلیدی مثبت روز خودتون رو شروع کنید.



شمع به کبریت گفت:

از تو میترسم تو قاتل من هستی...

کبریت گفت:

از من نترس...

از ریسمانی بترس که در دل خود جای دادی!!!

عامل نابودی انسان ها تفکرات منفی خودشان است 

نه عوامل بیرونی...



خدای خوبم :

 دلم میخواد برای همه بنده هایت دعاکنم ،،

دعایی ازاعماق وجود،،


خدایا ::

شاد کن دلی را که گرفته و دلتنگه،،


بی نیازکن کسی را که بدرگاهت نیازمنده،،


امیدوارکن کسی را که به آ ستانت نا امیداست،،


بگیردستانی که اکنون بسوی توبلند است،،،


مستجاب کن امروز دعای کسی که با اشکهایش تورا صدا میزند،،،


حامی اون دلی باش که تنها شده،،،


دستگیر کسی باش که درموندست و رو به آسمونت درازه،،،


پروردگارا !

با دستهای مهربانت ،،،


با تمام قدرت وعظمت و تواناییت ...


امروز و همیشه سلامتى و شادى را مهمان دائمى دلهاى عزیزان و دوستانم گردان.




ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﻄﺢ ﺍﺭﺗﻌﺎﺷﺎﺕ ﻣﺜﺒﺖ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﻓﺰﺍﻳﺶ ﺩﻫﻴﻢ ؟


1 - ﺷﻜﺮﮔﺰﺍﺭ ﺑﺎﺷﻴﺪ .

2 - ﺗﺤﺮﻙ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ .

3 - ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺗﻐﺬﻳﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺷﻴﺪ .

4 - ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻳﺎﺩﮔﻴﺮﻱ ﺑﺎﺷﻴﺪ .

5 - ﺑﺎ ﻃﺒﻴﻌﺖ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﺱ ﺑﺎﺷﻴﺪ .

6 - ﺧﻮﺩ ﻭ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ .

7 - ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺧﻠﻮﺕ ﻛﻨﻴﺪ .

8 - ﺩﺭ ﺣﻖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻛﺎﺭ ﻧﻴﻚ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻴﺪ .

9 - ﻗﺪﺭﺕ ﺧﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺟﺪﻱ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ .

10 - ﺑﻪ ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺕ ﻏﺬﺍ ﺑﺪﻫﻴﺪ .

11 - ﺍﮔﺮ ﺑﭽﻪ ﻛﻮﭼﻜﻲ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺩﺍﺭﻳﺪ، ﺑﺎ ﺍﻭ ﻭﻗﺖ ﺑﮕﺬﺭﺍﻧﻴﺪ.

12 - ﺑﺎ ﮔﻴﺎﻫﺎﻥ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﻨﻴﺪ .

13 - ﺩﺭ ﺣﻖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺩﻋﺎﻱ ﺧﻴﺮ ﻛﻨﻴﺪ .

14 - ﺑﻪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺟﺎﻧﺒﻲ ﻣﺜﻞ ﻧﻘﺎﺷﻲ ﻭ ﺁﺷﭙﺰﻱ ﻭ ﻋﻜﺎﺳﻲ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﻳﺪ .

15 - ﻛﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺻﺮﻓﺎ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻴﺪ .

16 - ﺟﻨﺒﻪ ﻣﺜﺒﺖ ﻗﻀﺎﻳﺎ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻨﻴﺪ .

17 - ﮔﺎﻫﻲ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﺳﻔﺮ ﻛﻨﻴﺪ .

18 - ﻣﻮﺳﻴﻘﻲ ﮔﻮﺵ ﻛﻨﻴﺪ .

19- ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺁﺭﺍﺳﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ .

20 - ﺑﺎ ﺍﻓﺮﺍﺩﻱ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﻓﺮﻛﺎﻧﺲ ﺍﺭﺗﻌﺎﺷﻲ ﺑﺎﻻ ﺑﻴشتر در ارتباط باشید.




عادتهائى که موجب موفقیت در زندگى مى شود 


با ملایمت = سخن بگوئید،

عــمــیـــق = نفس بکشید،

شــــــیــک = لباس بپوشید،

صـبـورانه = کار کنید.

نـجـیـبـانه = رفتار کنید،

هــمـــواره = پس انداز کنید،

عــاقــلانـه = بخورید،

کــــافـــى = بخوابید،

بى باکانه = عمل کنید،

خـلاقـانـه = بیندیشید،

صـادقانه = کسب کنید،

هوشمندانه = خرج کنید،


خوشبختی یک «سفر»است,نه یک «مقصد.»

هیچ زمانی بهتراز«همین لحظه »برای شادبودن وجودندارد. 

زندگی کنیدواز«حال» لذت ببرید.

* ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﻧﺮﮊﯼ مثبت *



همه چیز در زندگی گذرا و موقتی است.

هروقت باران بیاید ، بالاخره بند خواهد آمد .

هروقت ضربه می‌خورید، بالاخره خوب می‌شوید. بعد از تاریکی همیشه روشنایی ست.

هر روز صبح طلوع خورشید می‌خواهد همین را بگوید اما شما یادتان می‌رود و درعوض فکر می‌کنید که شب همیشه باقی میماند.

اما اینطور نیست. هیچ‌چیز همیشگی نیست.

پس اگر اوضاع زندگی خوب است از آن لذت ببرید چون همیشگی نیست.

اگر اوضاع بد است، نگران نباشید چون این شرایط هم همیشه نمی‌ماند.

فقط به این دلیل که دراین لحظه زندگی‌تان سخت شده به این معنی نیست که نمی‌توانید بخندید.

فقط به این دلیل که چیزی اذیتتان می‌کند به این معنی نیست که نمی‌توانید لبخند بزنید.

هر لحظه برای شما شروعی تازه و پایانی تازه است.

هر لحظه فرصت جدیدی به شما داده می‌شود.

فقط باید از این فرصت بهترین استفاده را بکنید.



لبخند شما تو کائنات دقیقا حکم wi-fi گوشیتون رو داره ،اگه لبخند به لب دارین اگه شادین،اگه روحیتون عالیه یعنی متصل به شعور نامحدود جهان و کائنات هستید

 ،در غیر این صورت خاموشین و متصل نیستین...چون انرژی مثبت کائنات جذب انسان های مثبت و شاد میشه و تنها نشانه شادی، چهره بشاش و لبخند است...


لطفا همین حالا وای فای لبخندتون رو روشن کنید...

تمرین کنیم ...



آدم‌های زیبا و دوست‌داشتنی، به صورت تصادفی به وجود نمی‌‌آیند.


زیباترین و دوست‌داشتنی‌ترین انسانهایی که می‌شناسیم، آنهایی هستند که با شکست آشنا شده‌اند. آنهایی که رنج را تجربه کرده‌اند. آنهایی که از دست دادن را تجربه کرده‌اند. آنهایی که پس از این رویدادهای دشوار، دوباره مسیر خود را به سمت زندگی پیدا کرده‌اند.


این افراد، زندگی را به شکل متفاوتی می‌فهمند. آن را به شکل متفاوتی تحسین می‌کنند. و نیز به شکل متفاوتی حس می‌کنند.


به همین دلیل، آرام‌تر می‌شوند و دوست داشتن و محبت به دغدغه‌شان تبدیل می‌شود.


وین دایر



مرکز انرژی هر کس مانند یک گل است.
درحضور بعضی از افراد شکفته می شودو در حضور عده ای دیگر بسته می شود.
وقتی به طورمشخص امواج منفی رااحساس می کنید به راحتی می توانید آن برخورد را پایان بخشید.

به خودتان و دریافتی که دارید اعتماد کنید.
سفر به نقاطی که سرشاراز انرژی هستند بسیار مفید است.
قرار داشتن در معرض آسمان.آفتاب.باران وباد هشیاری فرد را تغییر می دهد.

باید زمانی که دیگران انرژی مارا تخلیه می کنند آنها را متوقف ساخت و باید بدانیم مرزمان را کجا بگذاریم.
مردم وقتی که حدو مرز قایل نشویم اغلب نمی دانند چه زمانی دست از گرفتن بردارند.

اما اگر به آنها بگوییم به تو اهمیت می دهم ولی همین قدر می توانم به تو کمک کنم آنها به راه حل های بهتری می رسند.در نزدیکی افراد مهربان احساس گرما و دوستی دلپذیری می کنیم.نقطه ای که در آن احساس ناراحتی می کنید مرز حریم شخصی شماست.

استراحت هایی کوتاه ولی منظم ودور از همسر و فرزندان برای خود تعیین کنید.بسیاری از ما تشخیص نمی دهیم که حتی گریزی کوچک می تواند سلامت روح و تن مارا حفظ کند.

برگرفته ازکتاب:

انرژی مثبت اثر جودیت اورلف


یکی از اصول موفقیت در زندگی ...

با وقار باشید.

تقریبا همه افراد موفق نوعی وقار دارند. منظور از وقار چیست؟ 
آن ها آدم های متین، خود ساخته و کار درستی هستند. نیازی ندارند که لاف بزنند؛ نیازی ندارند توجه دیگران را به خود جلب کنند؛ چون علاقه خاصی به آنچه دیگران می اندیشند ندارند؛ سرشان مشغول زندگی خودشان است و مبادی ادب و معاشرت را رعایت می کنند. 
اگر می خواهید بازیگر موفق بازی قاعده مند زندگی باشید باید بدانید که مهم است که متین، باوقار، جدی و آرام باشید، مؤدب باشید، اخلاق و رفتار خوبی داشته باشید، ملاحظه دیگران را بکنید و کسی باشید که دیگران به دیده احترام به شما بنگرند. لازم نیست خودتان را بگیرید یا ادای بزرگ تر ها را در بیاورید. می توانید شوخ طبع هم باشید؛ البته مواظب باشید سوتی ندهید. می توانید راحت باشید؛ البته نه خیلی زیاد. می توانید ریلکس باشید؛ اما مواظب باشید که از پرتگاه نیفتید.
وقار یعنی نشان دادن عزت نفس و داشتن عزت نفس همراه با آرامش.
اگر با وقار باشید از اینکه دیگران چقدر به شما احترام خواهند گذاشت و به شما تکریم خواهند کرد، متعجب خواهید شد. پس:

وقار یعنی نشان دادن عزت نفس
و
داشتن عزت نفس

منبع: کتاب 100 قاعده زندگی از ریچارد تمپلار


این سؤال، موجب دگرگونى شدیدى در زندگى عده اى، از جمله پیتر دراکر (نظریه پرداز معروف مدیریت) شده است.
معلم او ، در سیزده سالگى، سؤالى پرسیده و گفته انتظار ندارم بتوانید به سؤال من پاسخ دهید. اما اگر در پنجاه سالگى هم نتوانید پاسخى براى آن بیابید، در این صورت، حتم بدانید که زندگی تان را ضایع کرده اید.
 آن سؤال این است:

"به خاطر چه چیزى باید از تو، یاد کنند؟"


 انسانهای بزرگ : درباره عقاید حرف می زنند
 انسانهای متوسط : درباره وقایع حرف می زنند
 انسانهای کوچک : پشت سر دیگران حرف می زنند!!!


انسانهای بزرگ : درد دیگران را دارند
انسانهای متوسط : درد خودشان را دارند
انسانهای کوچک : بی دردند!!!


انسانهای بزرگ : عظمت دیگران را می بینند
انسانهای متوسط : به دنبال عظمت خود هستند
انسانهای کوچک : عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند!!!


انسانهای بزرگ : به دنبال کسب حکمت هستند
 انسانهای متوسط : به دنبال کسب دانش هستند
 انسانهای کوچک : به دنبال کسب پول هستند!!!


 انسانهای بزرگ : به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند
انسانهای متوسط : پرسش هایی می پرسند که پاسخ دارند
انسانهای کوچک : می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند!!!


انسانهای بزرگ : به دنبال خلق مسئله هستند
انسانهای متوسط : به دنبال حل مسئله هستند
 انسانهای کوچک : مسئله ندارند!!

 /////تقدیم به شما انسان بزرگ/////



 
در طولِ زندگی ما وضعیتهایِ مختلفی از هوشیاری را تجربه میکنیم، "بیداریِ عادی و آگاهانه"، "خوابیدن" و "رویا دیدن"، وضعیتهایِ عمومیِ مغزی هستند. گاهی اوقات ما وضعیتهایِ فوق العاده ای از هوشیاری و خلاقیت را تجربه میکنیم، هر یک از این وضعیت ها دارایِ الگوهایِ منحصر به فردی از امواجِ مغزی هستند، که این الگوها قابل اندازه گیری و قابل ترسیم هستند.
امواجِ مغزی، امواجِ الکترومغناطیسی هستند که در نتیجۀ فعالیتهایِ الکتریکی و شیمیایی مغز بوجود می آیند. این امواج را میتوان بواسطۀ تجهیزاتِ الکتریکیِ حساسی مانند الکتروآنسفالوگرام(موج نگارِ مغزی) اندازه گیری نمود. فرکانسِ این امواج در واحدِ "سیکل بر ثانیه" یا هرتز"Hz" اندازه گیری میشود. محققان، ارتباطی بین این فرکانسها با وضعیت هایِ فکری و ذهنی را یافته اند. این یافته ها اساسِ "تکنولوژیِ امواجِ موسیقیایی-مغزی" است.

 
چهار فرکانسِ بنیادینِ مغزیِ وجود دارد:
1> امواجِ بِتا (30-13 هرتز) ، این امواج مربوط به "حالتِ بیداریِ عادی" هستند، در این وضعیت مغز در حالِ محاسبه، تنظیم، وسازماندهیِ ادراکات ازجهانِ بیرونی(فیزیکی) است. امواجِ بِتا در مواقعِ استرس و اضطراب افزایش میابند که امکان مدیریتِ شرایط و رفعِ سریعِ مشکلات را فراهم میسازد.
2> امواجِ آلفا (13-7 هرتز) ، این امواج نشاندهندۀ یک "حالتِ هُشیاریِ ساکت ولی گوش به زنگِ مغز" هستند. در این فرکانس مغز به صورتِ دوحالته کار میکند، > یا توجه مغز متمرکز رویِ جهانِ بیرونی است تا در صورتِ بروز مشکل در پسِ رفعِ آن برآید و > یا متمرکز بر درون است برایِ رسیدن به حالتِ مراقبۀ هُشیار. این موج هنگامِ تمریناتِ "مدیتیشن"، "یوگا" و "تای چی" افزایش می یابد.
3> امواجِ تِتا (7-3 هرتز) ، این امواج بازتابی از "حالتِ هماهنگیِ مغز، برایِ تجسم، تصور و الهام بخشیِ خلاقانه" هستند. امواجِ تِتا در حالتِ مدیتیشنِ عمیق و حالتِ خیال بافی تولید میشوند. این امواج همچنین با حرکاتِ سریعِ چشم همراه هستند. در حالتِ هوشیار به امواجِ تِتا، ما به الهاماتِ بصری و خلاقیت عمیق دسترسی پیدا میکنیم.
4> امواجِ دِلتا (3-0.1 هرتز) ، این امواج مربوط به "عمیقترین مرحله از آرامشِ فیزیکی" هستند، امواجِ دِلتا ریتمِ حالتِ خلسه هستند، حضورِ این امواج معمولاً با جوانسازی و شفایِ فیزیکیِ بدن همراه است.


کشیدنِ مغز:
مغزِ انسان تمایل دارد که به سمت فرکانسهایِ پیرامونش کشیده شود، این تمایل به عنوانِ قانونِ "Entrainment" در سالِ 1665، توسطِ دکتر "کریستیان هویگنس"، مخترعِ ساعتِ پاندولی (آونگی)، کشف شد، او متوجه شد که دو پاندولی که در یک دیوار نصب کرده بود، پس از شروع در نواسانهایِ مختلف، رفته رفته به یک نوسانِ یکسان میرسند، در این قانون بواسطۀ دو نوسان ساز که بطور مستقل کار میکنند دو سیستمِ نوسانی متفاوت بوجود می آید، تعامل و برخوردِ این دو سیستم باعثِ کاهشِ فرکانس در سیستمی که فرکانسِ بالاتری دارد و افزایشِ فرکانس در سیستمی که فرکانسِ پایینتری دارد میشود. به عبارتی "یک فرکانس، فرکانسِ دیگر را به سمتِ خود میکشد".


از این قانون میتوان برایِ تاثیرگزاری رویِ امواجِ مغزی استفاده کرد، مطالعات نشان میدهند که مغز، به سمتِ پالس هایِ نور، صدا و الکترومغناطیس کشیده میشود.
دکتر جِفری تامسون "Dr. Jeffrey Thompson "، مطالعه رویِ تاثیر پالس هایِ صوتی بر مغز را در سالِ 1981 در مرکزِ جامعِ درمانی در ویرجینیا آغاز کرد. او اولین کسی بود که با مطالعه رویِ هزاران نفر، موفق به ارائۀ ترکیبی از پالسهایِ صوتی، موسیقی و طبیعت، برایِ تنظیم یا به عبارتی کوک کردنِ مغز شد.
این پالسها بر مبنایِ تغییر در فرکانسِ امواجی که بطور جداگانه واردِ گوش سمتِ چپ و گوشِ سمتِ راستِ شما میشوند، ایجاد شده اند، این تفاوتِ فرکانس باعثِ تنظیمِ ضربانِ نیمکرۀ سمتِ چپ و نیمکرهِ سمتِ راستِ مغز میشود. برایِ نمونه یک پالس با فرکانسِ 100 هرتز به یک گوش و یک پالس با فرکانسِ 108 هرتز به گوش دیگر فرستاده میشود، در نتیجه این اختلاف دو نیمکرۀ مغز با همکاری همدیگر یک فرکانسِ 8 هرتز تولید میکنند. به عبارتی مغز به سمتِ فرکانسِ 8 هرتز(آلفا) کشیده میشود.



کاریزما چیست؟

افرادی که انرژى مثبت دارند، 
اغلب مهربان و با عاطفه هستند،
 به زمین و زمان مهربانی می کنند، 
غصه دارند اما آن را قصه نمی کنند تا خُلق مردم را تنگ نکنند، اغلب افرادى خوش خُلقند، 
دنبال نقاط مثبت هستند، 
در برابر نا ملایمات خم به ابرو نمی آورند. 
این افراد در بلند مدت یک نیروی بدست می آورند که از همه لحاظ مورد قبول اطرافیان هستند و به قول روانشناسان
 "کاریزما " دارند.

پر از دید مثبت باشید.


شنیدن عبارت «دوستت دارم»

 شنیدن عبارت دوستت دارم
برای مادر و پدرت یعنی سرشان را بلند کنند و بگویند : 
خدایا شکر 
فرزندم را حفظ کن و آن جمله ی معروف :
 دستت به خاک بخورد طلا شود فرزند 
که خودت می دانی چقدر معجزه می کند .

شنیدن عبارت «دوستت دارم»
برای یک مرد... او را برای مصاف با سخت ترین ها ی زندگی زره پوش می کند ..
و آماده می شود ....توان می گیرد... برای آنکه بیشتر بکوشد . مرد احساس می کند حتی قدش بلند تر شده است، چون به مرد بودنش افتخار می کند .

شنیدن عبارت «دوستت دارم»
برای زن آنچنان انرژی و توان مضاعفی برایش ایجاد می کند که آمادگی این را می یابد که لحظه ای پس از شنیدن این جمله یک خانه تکانی مفصل به راه بیاندازد .
و همه جای زندگی را با عشق ، از نو بیاراید