نسیم

نسیم

نسیم
نسیم

نسیم

نسیم

خطبه ۹۹

مطالعه بخش اول خطبه 99 


نَحْمَدُهُ عَلى ما کانَ، وَ نَسْتَعِینُهُ مِنْ اءَمْرِنا عَلى ما یَکُونُ، وَ نَسْاءَلُهُ الْمُعافاةَ فِی الْاءَدْیَانِ کَما نَسْاءَلُهُ الْمُعافاةَ فِی الْاءَبْدانِ.

عِبادَ اللَّهِ اءُوصِیکُمْ بِالرَّفْضِ لِهَذِهِ الدُّنْیَا التَّارِکَةِ لَکُمْ وَ إِنْ لَمْ تُحِبُّوا تَرْکَها، وَ الْمُبْلِیَةِ لِاءَجْسامِکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ تَجْدِیدَها، فَإِنَّما مَثَلُکُمْ وَ مَثَلُها کَسَفْرٍ سَلَکُوا سَبِیلاً، فَکَاءَنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوهُ، وَ اءَمُّوا عَلَما فَکَاءَنَّهُمْ قَدْ بَلَغُوهُ.

وَ کَمْ عَسَى الْمُجْرِی إ لَى الْغَایَةِ اءَنْ یَجْرِیَ إِلَیْها حَتَّى یَبْلُغَها، وَ ما عَسَى اءَنْ یَکُونَ بَقَاءُ مَنْ لَهُ یَوْمٌ لا یَعْدُوهُ، وَ طَالِبٌ حَثِیثٌ مِنَ الْمَوْتِ یَحْدُوهُ وَ مُزْعِجٌ فِی الدُّنْیا حَتَّى یُفارِقَها رَغْما،



ترجمه : 

 خطبه اى از آن حضرت (ع ) 

حمد مى گوییم او را، بر آنچه بوده است و از او یارى مى جوییم در کار خود، براى آنچه خواهد بود. و از او مى خواهیم که دین ما را به سلامت دارد، همانگونه که از او سلامت تنهایمان را مى طلبیم .

اى بندگان خدا، شما را وصیت مى کنم که این دنیا را ترک گویید، که دنیا شما را ترک خواهد گفت ، هر چند، راضى به ترک او نباشید و جسمتان را کهنه مى کند، هرچند، شما خواستار تازه بودن آن باشید. مثل شما و دنیا مثل مسافرانى است که به راهى مى روند و تا به خود آیند، بینند که آن را پیموده اند. یا آهنگ رسیدن به نشانه و هدفى کنند و تا دیده بر مى کنند، بینند که به آن رسیده اند. اى بسا رونده اى که مى تازد و شتابان مى تازد تا به پایان راه رسد.

به چه امید مى بندد، کسى که زندگیش به مثابه یک روز است و از آن در نمى گذرد.

و همواره کسى در قفاى او افتاده و او را به شتاب مى راند و نگذارد که درنگ کند. تا اینکه از این جهانش برکند،


اتمام بخش اول خطبه



شرح بخش اول خطبه ۹۹(ابن میثم)


امیر مؤمنان (ع) در گفتار خود که فرموده است: نحمده... تا فی الأبدان،

حمد و سپاس را به آنچه در گذشته واقع شده تخصیص داده است، زیرا سپاس بر نعمت پس از حصول آن انجام می گردد، و استعانت را به آنچه پس از این روی می دهد اختصاص داده است بدین سبب که یاری خواستن نسبت به کاری است که در آینده انجام می شود، سپس از خداوند در خواست سلامت در دین را کرده همچنان که سلامت در بدن را تقاضا فرموده است زیرا در حقیقت بیماریهایی که دین بدانها دچار می شود بسیار سخت تر از بیماریهایی است که بدن بدانها گرفتار می گردد،



امام (ع) سخن را با اندرزهایی شایسته و سفارشهایی خیر خواهانه در- باره رهایی از دنیا ادامه داده و با بیان معایب آن به شرح زیر مردم را از آن پرهیز داده است: 1- این که دنیا را در همه احوال ترک کنند هر چند رهایی و دوری جستن از آن را دوست نداشته باشند، این بی شک از بزرگترین مصلحتهاست که انسان محبوبی را که ناگزیر از او جدا خواهد شد به تدریج رها کند، و نفس خویش را بدین امر رام سازد زیرا اگر این کار را نکند، و یک باره از او جدا شود، با ریشه دوانیدن مهر آن در ژرفای جانش، همچون کسی خواهد بود که از معشوقش به دور افتاده، و در جایی تاریک و ظلمانی در آمده باشد.

2- دنیا بدنها را می پوساند اگر چه مردم دوست دارند بدنهایشان تازه و شاداب باشد، این پوسیدگی بدن در دنیا به سبب بیماری و پیری است و سزاوار است از هر چه آزار می رساند دوری شود، نه این که دوستدار اصلاح آن باشد، سپس با ذکر تمثیلی از زندگانی مردم در دنیا به بیان خود ادامه داده آنان را به مسافران و دنیا را به راهی که در آن حرکت می کنند تشبیه کرده و فرموده است اینها به کسانی می مانند که این راه را پیموده باشند.


سپس چون هر راهی ناگزیر غایت و نهایتی دارد که مقصود سالک است، لذا کسی که در پی مقصدی در راهی روان است،به سبب نزدیک شدن او به مقصد ،همانند کسی است که به آن رسیده است، و این هشداری است در باره مرگ و مراحل پس از آن و ناچیز شمردن ایّام زندگی و زیست در دنیا و این معنا را با این سخن خود تأکید می فرماید که: چه بسا رونده ای که با شتاب تمام مرکب می راند تا به مقصد برسد، و جمله أن یجری الیها به معنای إجرائه إلیها بسیار سریع می باشد یعنی راندن آن با شتاب تمام. و در برخی نسخه ها «و کم عسی» به جای «و ما عسی» آمده است. و معنا این است: چه بسیار امیدوار است کسی که به سوی مقصدی با شتاب تمام می راند که به آن برسد، و این استفهام برای تحقیر و ناچیز شمردن مدّت حرکت است که مراد از آن همان مدّت زندگی در دنیاست،همچنین است قول آن حضرت: «و ما عسی أن یکون بقاء من له... تا یفارقها» یعنی: چه امید و آرزویی بر این بقا و دوام است و «کان» در این جا تامّه است، و استفهام در هر دو جا برای تحقیر و ناچیز شمردن مدّت زیست در دنیا و ردّ بر آرزومندان و امیدواران به آن است. و مقصود از «الطّالب الحثیث» مرگ است که طلب کننده ای شتابان است. و بر سبیل مجاز لفظ طلب به مرگ نسبت داده شده و حدو برای آن استعاره گردیده و مناسبت آن بر خواننده پوشیده نیست، زیرا واژه حدو کنایه از علل و اسبابی است که آدمی را پیوسته به سوی مرگ می کشاند.





به نام خدا


خطبه 99 در یک نگاه


با توجه به اینکه امام(علیه السلام) - طبق بعضى از روایات - این خطبه را به عنوان خطبه نماز جمعه ایراد فرموده است، سعى مى کند که در آن مردم را به زهد در دنیا ترغیب کند و چنان از بىوفایى دنیا و ناپایدارى آن سخن بگوید که طالبان و عاشقان دنیا از آن دلسرد شوند و فریب زرق و برق آن را نخورند; مخصوصاً تصویر زنده اى از کسانى ارائه مى دهد که به خاطر از دست رفتن عزیزانشان، اشک مى ریزند و گروهى دیگر آنها را تسلیت مى گویند و گروههاى دیگرى که در بستر بیمارى افتاده اند و با مرگ دست به گریبانند;تا غافلان را بیدار و مست هاى هوا و هوس را هوشیار کند و در مجموع، داروى شفابخشى است براى بیماردلان دنیا پرست و غافلان مغرور و مست.



شرح قسمت اول خطبه


تقاضای سلامت دین و تن

امام(علیه السلام) در آغاز و مقدّمه این خطبه، به حمد و ثناى الهى مى پردازد، تا دلها آماده پذیرش سخنان آینده او شود و ضمن چهار جمله، گفتنى ها را مى گوید.


نخست مى فرماید: «ما خدا را بر آنچه رخ داده است، حمد و سپاس مى گوییم».

مفهوم این سخن وسیع است: هم نعمت هایى را که از سوى خدا ارزانى شده، شامل مى شود و هم حوادث تلخ و دردناک را. چرا که بندگان خاصّ خدا هر چه را از سوى اوست، نعمت و رحمت مى شمرند و در برابر همه آنها سپاسگزارند.

سپس مى افزاید: «و از او یارى مى طلبیم، در همه کارهاى آینده خود».

بدیهى است حمد و سپاس برگذشته است و یارى طلبیدن براى آینده; و بندگان خالص و مخلص، در برخورد با حوادث گذشته و آینده چنین اند، که یکى را سپاس مى گویند و براى دیگرى از پروردگار یارى مى طلبند.

در سومین و چهارمین جمله، مى فرماید: «ما از او سلامت در دین مى طلبیم، آن گونه که سلامت در بدن ها را تقاضا مى کنیم!»

این عبارت اشاره به نکته لطیفى است و آن اینکه اگر مردم به همان اندازه که به عافیت و سلامت جسمانى اهمیّت مى دهند، به سلامت دینشان اهمیت مى دادند وضع خوبى داشتند. ولى افسوس! یک بیمارى مختصر جسمانى گاه انسان را به دنبال طبیبان متعدّد مى فرستد، در حالى که به خاطر ده ها بیمارى خطرناک معنوى و اخلاقى و دینى، حتّى به دنبال یک طبیب هم نمى رود!!.

بعضى از «شارحان نهج البلاغه» این سخن را از بعضى از متفکّران انسان شناس نقل کرده اند که: «اگر یک صدم اشکهایى که براى شکم هاى گرسنه و بدنهاى برهنه ریخته مى شود، براى ارواح گرسنه معرفت و برهنه از فضایل ریخته مى شد، هم گرسنگى ها و برهنگى هاى جسمانى از بین مى رفت و هم گرسنگى ها و برهنگى هاى روحى زایل مى گشت!».

این نکته نیز قابل دقّت است که ذکر «ادیان» به صورت جمع، اشاره به دین باورى نفرات انسانهاست، نه ادیان مختلف; همانگونه که جمع آوردن «ابدان» به خاطر همین منظور است.



به سرعت همه چیز دنیا پایان می یابد

در این بخش از خطبه، امام(علیه السلام) بعد از حمد وثناى الهى - که در بخش پیشین گذشت - مردم را با عباراتى بسیار مؤثّر و نافذ، به زهد در دنیا ترغیب مى کند و بى اعتبارى دنیا را در لابه لاى عباراتى لطیف و پویا مجسّم مى سازد. مى فرماید: «اى بندگان خدا! شما را به ترک این دنیایى که سرانجام رهایتان مى سازد توصیه مى کنم، هر چند شما ترک آن را دوست نداشته باشید!»

چه دردناک است که انسان دنبال معشوقى بدود که او با تمام قدرت از وى فرار مى کند! امام(علیه السلام) مى فرماید حال که دنیا چنین است شما هم آن را ترک کنید، هر چند بر خلاف امیال و هوس هاى شما باشد; چرا که به مصداق آیه شریفه: «وَ عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ» ممکن است امورى باشد که انسان ظاهر بین آن را دوست داشته باشد، ولى در درونش سمّ جانگدازى نهفته باشد!

سپس مى افزاید: «دنیایى که جسم هاى شما را کهنه و فرسوده کند، با اینکه شما دوست دارید همواره تازه و نو گردد!».

هر کس با گذشت زمان، آثار پیرى و فرسودگى را در خود ملاحظه مى کند: از بین رفتن طراوت پوست بدن، سُست شدن استخوانها، کم نور شدن چشم، سنگینى گوش، لکنت زبان، خمیدگى قامت، ضعف عضلات و اعصاب و مانند آن; و به یقین هر کس از مشاهده آنها نگران و متأسّف مى شود و گاه تلاش و کوشش مى کند که این حرکت طبیعىِ برگشت ناپذیر را، با وسایلى برگرداند! ولى به یقین، اگر موفقیّت جزیى نصیب او شود، سرانجام این مسیر را خواه ناخواه طى مى کند. آیا سزاوار است با مشاهده این امور باز هم انسان به آن دل ببندد؟

قابل توجّه اینکه دنیا نه تنها موجودات زنده و بخصوص جسم انسان ها را کهنه و فرسوده مى کند، بلکه قانون فرسودگى بر تمام جهان مادّه، از کهکشان ها گرفته تا اتم ها حاکم است. حتّى این آفتاب عالمتاب و خورشید درخشان نیز، تدریجاً کهنه و فرسوده مى شود و روزى به کلّى نابود خواهد شد. نه تنها قرآن سخن از «تکویر شمس» (تاریکى خورشید) مى گوید، بلکه علم امروز هم با صراحت به این معنا اشاره دارد.

در ادامه سخن امام(علیه السلام) با ذکر تشبیهى، وضع ساکنان دنیا را روشن مى سازد. مى فرماید: «شما نسبت به دنیا، به مسافرانى مى مانید که وقتى گام در جاده نهاده اند، احساس مى کنند به آخر رسیده اند; و تا قصد رسیدن به نشانه اى در (وسط راه) کرده اند، گویى بلافاصله در کنار آن قرار گرفته اند; (آرى، دنیا آنچنان به سرعت مى گذرد که تا چشم بر هم مى زنند همه چیز پایان مى یابد)».

در ادامه این سخن و تأکید بر مطلب بالا مى افزاید: «چه نزدیک است کسى که (دراین دنیا) به سوى مقصد پیش مى رود، به محض حرکت، به آن برسد!». 

و در تعبیر و تأکید دیگرى اضافه مى فرماید: «چگونه مى تواند امید به بقاء داشته باشد آن کس که روز معیّنى در پیش دارد که از آن نمى تواند فراتر برود، و مرگ به سرعت او را دنبال مى کند، و به پیش مى راند، و اجل او را به زور و بر خلاف میلش به جدایى از دنیا وادار مى سازد!».

این تعبیرهاى چهارگانه، که هر یک در قالب الفاظى نوریخته شده، یک حقیقت را بیان مى کند و آن ناپایدارى دنیا و بى اعتبارى آن است. حقیقتى که غالب انسانها از آن غافل و بى خبرند وهمین غفلت، بلاى سعادت وخوشبختى آنها است.

سپس امام(علیه السلام) از این بحث (ناپایدارى و بى اعتبارى دنیا) نتیجه گیرى مى کند و در بیانى زنده و گویا مى فرماید: «حال که چنین است براى به دست آوردن عزّت و افتخارات (موهوم) دنیا، سرو دست نشکنید و به زینت و نعمتهایش فریفته نشوید و از رنج و ناراحتى هاى آن جزع و بى تابى نکنید!». 

«چرا که عزّت و افتخاراتش به زودى پایان مى گیرد، زینت و نعمتهایش زایل مى گردد، و رنج و ناراحتى هایش تمام مى شود و (در یک کلمه) دوران هر چیز، سپرى مى شود و هر موجود زنده اى به سوى فنا پیش مى رود!».

امام(علیه السلام) در این عبارات زیبا، نخست انگشت روى عزّتها و افتخارات، نعمت ها و زینت ها و درد و رنجهاى دنیا مى گذارد وهمه را فانى و ناپایدار معرّفى مى کند و بعد به صورت یک قانون کلّى مى فرماید: «همه چیز این دنیا پایان مى پذیرد و همه زندگان بدون استثناء به سوى مرگ پیش مى روند; حال که چنین است این همه دعوا و کشمکش و قال و غوغا و بى تابى و زارى براى چیست؟» به گفته یکى از «شارحان نهج البلاغه» پیشینیان، رفتند و خاک شدند و ما از روى آنها عبور مى کنیم و ما هم به زودى خاک مى شویم و آیندگان از روى ما مى گذرند، ولى باز هم بیدار نمى شویم!!

جالب اینکه امام باقر(علیه السلام) در حدیثى زرق و برق نعمت هاى دنیا را تشبیه به مالى مى کند که انسان در خواب پیدا مى کند، ولى هنگامى که بیدار شد چیزى در دست خود نمى بیند: «أَوْکَمَال وَجَدْتَهُ فِی مَنَامِکَ، فَاسْتَیْقَظْتَ وَ لَیْسَ مَعَکَ مِنْهُ شَىْءٌ




مطالعه بخش دوم خطبه 99 رو آغاز می کنیم.ان شاءالله


فَلاتَنافَسُوا فِی عِزِّ الدُّنْیا وَ فَخْرِها، وَ لا تَعْجَبُوا بِزِینَتِهَا وَ نَعِیمِهَا، وَ لا تَجْزَعُوا مِنْ ضَرَّائِها وَ بُؤْسِها، فَإ نَّ عِزَّها وَ فَخْرَها إ لَى انْقِطاعٍ، وَ زِینَتَها وَ نَعِیمَها إ لَى زَوالٍ، وَ ضَرَّاءَها وَ بُؤْسَها إِلَى نَفَادٍ، وَ کُلُّ مُدَّةٍ فِیها إ لَى انْتِهَاءٍ، وَ کُلُّ حَیٍّ فِیها إ لى فَنَاءٍ.

اءَوَلَیْسَ لَکُمْ فِی آثارِ الْاءَوَّلِینَ مُزْدَجَرٌ؟ وَ فِی آبَائِکُمُ الْماضِینَ تَبْصِرَةٌ وَ مُعْتَبَرٌ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ؟!

اءَوَلَمْ تَرَوْا إ لَى الْماضِینَ مِنْکُمْ لا یَرْجِعُونَ؟ وَ إ لَى اْخَلَفِ الْبَاقِینَ لا یَبْقَوْنَ؟ اءَوَلَسْتُمْ تَرَوْنَ اءَهْلَ الدُّنْیَا یُمْسُونَ وَ یُصْبِحُونَ عَلى اءَحْوَالٍ شَتَّى ؟ فَمَیِّتٌ یُبْکى وَ آخَرُ یُعَزَّى ، وَ صَرِیعٌ مُبْتَلى ، وَ عَائِدٌ یَعُودُ، وَ آخَرُ بِنَفْسِهِ یَجُودُ، وَ طالِبٌ لِلدُّنْیا وَ الْمَوْتُ یَطْلُبُهُ، وَ غافِلٌ وَ لَیْسَ بِمَغْفُولٍ عَنْهُ، وَ عَلى اءَثَرِ الْماضِی مَا یَمْضِی الْبَاقِی .

اءَلا فَاذْکُرُوا هَادِمَ اللَّذّاتِ وَ مُنَغِّصَ الشَّهَواتِ وَ قاطِعَ الْاءُمْنِیاتِ، عِنْدَ اْلمُسَاوَرَةِ لِلْاءَعْمالِ الْقَبِیحَةِ، وَ اسْتَعِینُوا اللَّهَ عَلى اءَداءِ واجِبِ حَقِّهِ، وَ ما لا یُحْصَى مِنْ اءَعْدادِ نِعَمِهِ وَ إِحْسانِهِ.



پس در عزّت و افتخار این جهان با یکدیگر رقابت مکنید و به زیورها و خواسته هاى آن بر خود مبالید و از سختیها و رنجهایش فغان و زارى سر مدهید، زیرا عزت و افتخارش پایان پذیر است و زیور و خواسته اش روى در زوال دارد و سختیها و رنجهایش بر دوام نباشد، هر مدتى در آن به پایان رسد و هر زنده اى بمیرد. اگر خردمندید، چرا در آثار پیشینیان و آنچه بر نیاکانتان گذشته است نمى نگرید و عبرت نمى گیرید؟ و باز نمى ایستد؟

آیا نمى بینید که رفتگان باز نمى گردند؟ آیا نمى بینید که بر جاى ماندگان را بقایى نیست ؟ آیا نمى بینید که مردم دنیا، شب را به روز مى آورند و روز را به شب مى رسانند و هر یک در حالى دیگر هستند؟ یکى مرده اى است که بر او مى گریند، یکى را در مرگ عزیزى تسلیت مى گویند، یکى بیمارى است بر زمین افتاده و گرفتار، یکى به عیادت بیمارى مى رود یکى در حال جان دادن است و، در همان حال ، مرگ در پى اوست ، و او خود در طلب دنیاست ، در عالم غفلت و، حال آنکه ، مرگ از او غافل نیست . آنسان که گذشتگان گذشته اند، بر جاى ماندگان هم خواهند گذشت .

هنگامى که آهنگ کارى ناپسند مى کنید، به یاد داشته باشید مرگ را که ویرانگر خوشیهاست و تیره کننده شهوتهاست و قطع کننده رشته آرزوهاست . از خدا یارى خواهید تا بتوانید حق واجب او را ادا کنید و شکر نعمتها و احسانهاى بیحسابش را به جاى آورید.



به نام خدا

شرح قسمت آخر خطبه 99

صحنه های عبرت انگیز دنیا

امام(علیه السلام) این معلّم بزرگ جهان انسانیّت، براى بیدار ساختن ارواح خفته، به دنبال بحثهاى بیدارگر گذشته در زمینه ناپایدارى دنیا، در این فراز چنین مى افزاید: «(به گذشته تاریخ باز گردید)، آیا اگر درست بیندیشید براى شما در آثار پیشینیان عامل بازدارنده اى نیست، و در نیاکان گذشته شما وسیله بینایى و عبرت وجود ندارد؟!»

در توضیح این سخن مى فرماید: «آیا نمى دانید که گذشتگانتان باز نمى گردند و بازماندگان باقى نمى مانند؟!».

اشاره به اینکه قانون مرگ و فنا قانونى است فراگیر و شامل، که هیچ گونه استثنایى نمى پذیرد. آنها که رفتند باز نمى آیند و آنها که هستند، به دنبال آنها در حرکتند و همه در این قافله شرکت دارند. با این تفاوت که بعضى در صفوف مقدّم اند و بعضى در صفوف مؤخّر.

باز در شرح این سخن، به تحلیل دقیق تر و گویاترى پرداخته و حال مردم دنیا را که در چنگال حوادث گوناگون گرفتارند، در یک تقسیم بندى هفتگانه چنین بیان مى کند. مى فرماید: «آیا اهل دنیا را مشاهده نمى کنید! که صبح و شام حالات گوناگونى دارند: یکى مى میرد، و بر او مى گریند، دیگرى مى ماند و به او تسلیت مى گویند ،یکى در بستر بیمارى افتاده، و دیگرى به عیادت او مى رود، و یکى دیگر در حال جان کندن است; یکى به دنبال دنیا مى رود، در حالى که مرگ (همچون سایه) در پى او در حرکت است، دیگرى در عالم غفلت فرو رفته، در حالى که مرگ از او غافل نیست; و بدین گونه، بازماندگان به دنبال گذشتگان در حرکتند!».

این تجزیه و تحلیل چقدر جالب، گویا و فراگیر است که اگر کسى صحنه هاى آن را بتواند مجّسم کند و انسانها پشت سر هم، این صحنه ها را ببینید چقدر مؤثّر خواهد بود: در جایى کسى از دنیا رفته و بر او اشک مى ریزند! در جایى دیگر مجلس عزا و یادبود برپاست و مردم گروه گروه به بازماندگان تسلیت مى گویند!

در جاى دیگر، گروهى در بستر بیمارى ناله مى کنند و به خود مى پیچند و جمعى از دوستان و آشنایان در گرد بستر آنها، به عنوان عیادت حلقه زده اند!.

در جاى دیگر، کسانى آخرین ساعات عمر خود را طى مى کنند و در حال جان کندن هستند و کارى از دست هیچ کس براى آنها برنمى آید!

در صحنه دیگرى، افرادى با تمام قدرت به دنبال دنیا مى دوند و بدون توجّه به حلال و حرام، مشروع و ممنوع، در پى به چنگ آوردن آن هستند; ولى حوادث مرگبار به دنبال آنها و در کمین آنهاست; ناگهان در یک لحظه آنها و مرکبشان را به درون درّه اى واژگون مى کند و همه چیز پایان مى یابد!

و بالأخره; در جاى دیگر، گروهى غافل، مشغول عیش و نوش و مست باده غرورند و فریاد شادى آنها به آسمان بلند است، در حالى که مرگ در کمین آنهاست; ناگهان یکى را از آن میان در یک لحظه مى گیرد و مجلس شادى شان به عزا مبدّل مى شود و یا سقف بر آنها فرود مى آید و تمام مجلس تعطیل مى شود.

اینها صحنه هایى است که همیشه در تاریخ بشر بوده و همیشه خواهد بود و چقدر عبرت انگیز و آموزنده است، افسوس که عبرت گیران و فرهیختگان کم اند!!



در هم کوبنده لذات

امام(علیه السلام) در پایان این خطبه بلیغ و فصیح و نافذ، اشاره به دونکته مى فرماید که بحثهاى گذشته را کامل و جامع مى سازد:نخست، اشاره به مرگ است که یادآورى آن از عوامل بسیار مهم بیدارى انسانهاست. مى فرماید: «به هوش باشید! در آن زمان که با شتاب به سراغ اعمال قبیح مى روید نابود کننده لذّات و برهم زننده خواسته ها و قطع کننده آروزها را به یاد آورید! 

در این جا، امام(علیه السلام) از مرگ به سه عنوان یاد کرده است: نخست «نابود کننده لذّتها;» چرا که بسیارى از مردم، یک عمر زحمت مى کشند تا وسایل زندگى و عیش و نوش و لذّت را ازهر جهت فراهم سازند و درست این در زمانى است که نشانه هاى مرگ به صورت انواع بیماریها ظاهر شده است. اضافه بر این، بسیار دیده شده که مجالس عیش و نوش، در یک لحظه، با یک حادثه به مجلس عزا مبدّل گشته است و عجب اینکه هیچ تضمینى درباره هیچ کس درباره این خطرها وجود ندارد.

دیگر: «گلوگیر کننده شهوات و خواستها»; چرا که مرگ - همان مرگى که تاریخ و زمان معیّنى ندارد و به هیچ وجه قابل پیش بینى نیست - در آن لحظه که انسان جرعه شهوات و کامیابى ها را سر مى کشد، گلویش را مى فشارد و به همه چیز پایان مى دهد.

سوّم: «قطع کننده آرزوها»; چرا که آروزهاى انسان به قدرى دامنه دار است که هرگز پایان نمى پذیرد; بلکه گاه با گذشت عمر - همانند سایه هایى که نزدیکى غروب آفتاب گسترده تر مى شود - دامنه دارتر مى گردد و تنها چیزى که آروزها را قطع مى کند، مرگ است و مرگ!

این تعبیرات به قدر کوبنده و هشدار دهنده است که هر انسانى را تحت تأثیر قرار مى دهد و جالب اینکه مى فرماید: «از مرگ زمانى یاد کنید که به اعمال قبیح حمله ور مى شوید»

اشاره به اینکه بسیار مى شود که زشتى ها آن چنان زرق و برق دارد و هواى نفس آن را تزیین مى کند که انسان مانند جانور درنده اى که به صید خود حمله مى کند و بر آن مى پرد به سراغ آن مى رود و در این لحظه یاد مرگ مى تواند عامل بازدارنده اى باشد.

و در دومین نکته، همگان را توصیه مى کند که به یاد نعمت هاى خدا باشند که آن، عامل بازدارنده دیگرى است در برابر گناه; مى فرماید: «براى اداى حقّ واجب خداوند و نعمت هاى بى شمار و احسان هاى بى پایانش، از او یارى بطلبید!»

شکر مُنعم (سپاسگزارى در برابر بخشنده نعمت ها) نه تنها انسان را به معرفة الله رهنمون مى شود; بلکه در اداى واجبات و ترک محرّمات نیز، عامل مؤثّرى است.

شرح نهج البلاغه ناصر مکارم شیرازی



شرح بخش دوم خطبه ۹۹(ابن میثم)

بیان آن حضرت که فرموده است: و لا تنافسوا... تا إلی فناء
نهی است از این که به دنیا در هیچ یک از احوال آن، چه خوب و چه بد اعتماد کنیم، عزّت و افتخارات و زیورها و تنعّمات آن را که از جمله محاسن و خوبیهای دنیاست، پایدار بدانیم، و نهی کرده است از این که به اینها دلبستگی و به خاطر آنها با یکدیگر همچشمی داشته باشیم، و امّا شرّ دنیا عبارت از زیانها و سختیهای آن است که از بی تابی و ناشکیبایی در برابر آنها نهی کرده است و در باره وجوب خود داری از ارتکاب آنچه نهی کرده استدلال فرموده است به ناپایداری و زوال آنها، و این که هر چه زایل شدنی و از میان رفتنی است شایسته دلبستگی و رغبت نیست هر چند هم سودمند افتد، و در برابر سختیها و رنجها که زوال پذیر است جزع و بی تابی روا نیست اگر چه زیان آور به شمار آید.
فرموده است: أو لیس لکم فی آثار الأوّلین... تا لا یبقون.
امام (ع) در این بیان به مردم آثار پیشینیان و پدران آنها را که در گذشته اند یادآوری می کند و می پرسد آیا بدانها عبرت گرفته اید و این از نوع استفهام انکاری است که دلالت دارد بر این که عبرت نگرفته اند، و این بنا بر این فرض است که گذشتگان و پدران آنها از خرد برخوردار بوده اند، چنان که اینها همین گمان را در باره آنها دارند. سپس هشداری است بر این که بنگرند و پند گیرند که گذشتگان باز نمی گردند و بازماندگان باقی نمی مانند، زیرا همین امر مایه عبرت بسیار است، و نیز تذکّری است بر این که از اختلافی که در احوال مردم دنیا مشاهده می کنند و حالات گوناگون و متنّوعی را که در مردم می بینند، می توانند دریابند که دنیا در هر حالی که باشد پایدار نیست، و شایستگی دوام و بقا را ندارد، و این مردم دنیا هستند که یکی مرده و دیگری بر او می گرید، به یکی تسلیت داده می شود، دیگری بر روی زمین افتاده و دچار بیماری ها و دردهاست دیگری به عیادت او می رود و اندوه او را دارد، و دیگری در حال جان دادن و احتضار است، و آن که از همه اینها سلامت مانده است در تکاپوی دنیاست بی خبر از این که مرگ در پشت سر اوست و او را دنبال می کند و از اراده ای که در باره اش دارد آگاه نمی باشد و خداوند هم از او غافل نیست، و سر انجام هم باید به دنبال گذشتگان برود هر چند ماندن او در این دنیا به درازا کشد.
«ما» در جمله ما یمضی مصدری است، و این که در بیان گروههای مردم دنیا مرده را مقدّم داشته است، برای این است که یادآوری مرگ بزرگترین موعظه
است، واژه جود در جمله: «و آخر بنفسه یجود» را برای کسی که در حال جان دادن است استعاره آورده است، بدین مناسبت که آدمی هنگام مرگ جان خود را می دهد و تسلیم می کند، همان گونه که جواد یا بخشنده دارایی خود را می بخشد، پس از این دستور می دهد که مرگ را به یاد آورند، و آن را با آثار و صفات نفرت انگیزش توصیف می کند که ویران کننده لذّات و خوشیها، و تباه کننده شهوات و امیال، و قطع کننده آرزوها و امیدهاست، و فرموده است در آن هنگام که به سوی کارهای زشت می شتابید مرگ را به خاطر آورید تا یادآوری آن شما را از ارتکاب اعمال ناروا باز دارد، سپس مردم را ترغیب می فرماید که رو به سوی خدا آورند و از او کمک بخواهند تا مشمول عنایات او شوند و لطف جمیل او را بخواهند که توفیق دهد با مواظبت بر انجام دادن تکالیفی که بر عهده ما گذاشته است، نسبت به ادای حقوق واجب او اقدام کنیم، و نعمتهای بی کران او را پیوسته معترف و سپاسگزار باشیم، و با در نظر گرفتن جلال کبریایی او همه چیز را از او بدانیم، که توفیق نیز از اوست.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد