قرآن می فرماید:
اقم الصلوه لذکری
و در جای دیگر می فرماید:
ان الذکر تنفع المومنین
و باز در جایی دیگر
ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر
پس نماز ذکر و یادآوری خداست و برای انسان نفع دارد و بازدارنده از کارهای زشت و ناشایست است.
معنای کلمه نداولها:
ریشه کلمه(دول) به معنای گردیدن
در اقرب آمده است (دال الایام دولة) یعنی ایام گردش کرد.
آیه 140 آل عمران: وَ تلک الایامُ نُداولها بین الناس .
یعنی آن ایام را میان مردم می گردانیم گاهی به قومی و گاهی به قوم دیگری می دهیم.
نداول(فعل) ( می گردانیم) __ ها (ضمیر)(آن را : منظور از ها ایام است).
منبع قاموس قرآن
المنافقون
فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
ﻭ ﭼﻮﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﮔﻴﺮﺩ ، ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﭘﺮﺍﻛﻨﺪﻩ ﺷﻮﻳﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻓﻀﻞ ﻭ ﺭﺯﻕ ﺧﺪﺍ ﺟﻮﻳﺎ ﺷﻮﻳﺪ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻳﺎﺩ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﺭﺳﺘﮕﺎﺭ ﺷﻮﻳﺪ .(10)
عبادت عبارت است از قرارگرفتن در جاذبه ربوبی و تصفیه روح از الودگیهای حیوانی ورذیلت های اخلاقی به وسیله تکالیف مقرر شده به وسیله پیامبران الهی وتسلیم شدن به دستورات سازنده وجدان برین وتغییر دادن "من مجازی"به "من حقیقی"تا همه حرکات وسکنات عضوی و روانی ادمی را به عنوان عبادت به جریان بیندازد.هنگامی که اگاهی حقیقی به لزوم شرکت در اهنگ کل هستی بوجود بیاید و برای این شرکت اراده حرکت نماید ورودبه هدف اعلای زندگی اغاز می شود.این هدف حقیقتی محدود نیست چنانکه شعاع عظمتت ربوبی یک حقیقت محدود نمی باشد.پس از ورود به هدف زندگی همه کارهای عضلانی و مغزی و روانی ادمی عبادت هایی است که در پیشگاه ربوبی تحقق می پذیرد.ان صلاتی و نسکی ومحیای ومماتی لله رب العالمین.واین است معنای ماخلقت الجن والانس الا لیعبدون.وعبادت های مقرر شده ؛متمرکز ساختن قوای روحی برای احساس همیشگی لزوم ارتباط با خداست.والسلام.
سلام برای تغئیر ذائقه این شعر را مینویسم
دونفر دزد خری دزدیدند / سر تقسیم به هم جنگیدند / آن دو بودند چو گرم زدوخورد/ دزد سوم زد وآن خر را برد.
البته در مثل مناقشه نیست
.ً..فتفشلوا ریحکم
یا علی
نکات قابل تامل از آیات 138 تا 140 سوره آل عمران 1_در آن برای عموم مردم است ولی تنها افراد پرهیز گار و متقی پند پذیر هستند. و روحیه افراد در استفاده و بهره از آیات الهی موثر است. پس اگر قرآن میخوانیم و تحولی نمی یابیم به خودمان رجوع کنیم 2_ در جنگ و فراز و نشیب های زندگی اهل ایمان از معین دروغین باز شناخته میشوند و خدا وند شهیدانی میگیرد تا به آسانی از دین خدا دست بر نداریم.
سعی کنیم به آیات الاهی بیشتر توجه و تدبر کنیم و شناخت خود را به یگانگی خداوند افزایش دهیم و موحد باشیم و در دام انحراف و تفرقه و سطحی نگری نیفتیم!
بسیاری از این واکنش ها نتیجه تندروی های شیعیان اسمی است!
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
امت من چهار گروه هستند:
1 ـ گروهی نماز می خوانند، ولی در نمازشان سهل انگارند "ویل" برای آنهاست،
و "ویل" نام یکی از طبقات زیرین جهنم است، خداوند فرمود:
(فویل للمصلین الذینهم عن صلاتهم ساهون)
ماعون آیه 4 و 5
پس "ویل" برای نمازگزاران است، آنهایی که در نمازشان سهل انگارند.
2 ـ گروهی گاهی نماز می خوانند و گاهی نمی خوانند، پس "غی" مال آنهاست،
و "غی" نام یکی از طبقات پایین جهنم است. خداوند متعال فرمود:
(فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا).
مریم آیه 59
سپس جانشین آن مردم خداپرست قومی شدند که نماز را ضایع کرده و از شهوات پیروی کردند، و اینها به زودی در "غی" افکنده خواهند شد.
3 ـ گروهی هیچ وقت نماز نمی خوانند، "سقر" برای آنهاست،
"سقر" هم نام یکی از طبقات زیرین جهنم است که خداوند متعال فرمود:
(ما سلککم فی سقر قالوا لم نک من المصلین)
مدثر آیه 42
(اهل بهشت از اهل جهنم سئوال می کنند) چه چیزی شما را به "سقر" کشاند؟ در جواب می گویند : ما از نمازگزاران نبودیم.
4 ـ گروهی همیشه نماز می خوانند، و در نمازشان خشوع دارند.
خداوند متعال فرمود:
(قد افلح المؤمنون الذین هم فی صلاتهم خاشعون)
مؤمنون آیه 1 و 2
مؤمنان رستگار شدند، آنهایی که در نمازشان با خشوع هستند.
امیدواریم خداوند متعال همه ما را از گروه چهارم قرار دهد.
و اقم الصلاة ان الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر و لذکر الله اکبر.
عنکبوت، 45
نماز را بپادار، که نماز انسان را از هر کار زشت و منکر باز می دارد و یاد خدا بزرگتر است
نقل شده است: هنگامی که شیطان به خداوند گفت من از چهار طرف جلو، پشت، راست و چپ انسان را گرفتار و گمراه میکنم "لَأقْعُدَنَّ لَهُم صِراطک المستقیم٭ ثم لاتینَّهم مِنْ بَینِ أیدیهم ومِنْ خَلْفِهِم وعَن أیمانِهِم وعَن شمائلهم"
فرشتگان پرسیدند: شیطان از چهار سمت بر انسان مسلّط است، پس چگونه انسان نجات مییابد؟ خداوند فرمود: راه بالا و پایین باز است؛ راه بالا نیایش و راه پایین سجده و بر خاک افتادن است. بنابراین، کسی که دستی به سوی خدا بلند کند یا سری بر آستان او بساید، میتواند شیطان را طرد کند (بحار، ج 60، ص 155)
به نام خدا
مبحث سی و یکم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)
نکوهش از اطعام نکردن مساکین و تشویق نکردن دیگران به این کار (بخش پنجم)
خداوند در سوره قلم داستان باغداران بخیلی را بیان میکند که بخاطر متوجه نشدن فقیران در هنگام جمع آوری میوه درختان ،قرار گذاشتند که مخفیانه بروند و میوه ها را بچینند اما صبح که امدند با باغ خشک مواجه شدند:
إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ کَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِینَ ﴿۱۷﴾
مکارم: ما آنها را آزمودیم همانگونه که صاحبان باغ را آزمایش کردیم، هنگامی که سوگند یاد کردند که میوه های باغ را صبحگاهان (دور از انظار مستمندان) بچینند.
فَطَافَ عَلَیْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّکَ وَهُمْ نَائِمُونَ ﴿۱۹﴾
فولادوند: پس در حالى که آنان غنوده بودند بلایى از جانب پروردگارت بر آن [باغ] به گردش در آمد
فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ ﴿۲۰﴾فولادوند: و [باغ] آفت زده [و زمین بایر] گردید
فَتَنَادَوا مُصْبِحِینَ ﴿۲۱﴾فولادوند: پس [باغداران] بامدادان یکدیگر را صدا زدند
أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِکُمْ إِن کُنتُمْ صَارِمِینَ ﴿۲۲﴾فولادوند: که اگر میوه مى چینید بامدادان به سوى کشت خویش روید
فَانطَلَقُوا وَهُمْ یَتَخَافَتُونَ ﴿۲۳﴾
فولادوند: پس به راه افتادند و آهسته به هم مى گفتند
أَن لَّا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُم مِّسْکِینٌ ﴿۲۴﴾
مکارم: مواظب باشید امروز حتی یک فقیر وارد بر شما نشود!
وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِینَ ﴿۲۵﴾
فولادوند: و صبحگاهان در حالى که خود را بر منع [بینوایان] توانا مى دیدند رفتند
فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ ﴿۲۶﴾
فولادوند: و چون [باغ] را دیدند گفتند قطعا ما راه گم کرده ایم
بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ﴿۲۷﴾
فولادوند: [نه] بلکه ما محرومیم
فضل
(فَ ضْ) [ ع. ] (اِمص.)
۱- کمال، افزونی.
۲- رجحان، برتری.
۳- نیکویی، بخشش.
۴- معرفت، دانش.
حدیث (1) قال رسول الله صلى الله علیه و آله :
مَن رُزِقَ تُقىً فَقَد رُزِقَ خَیرَ الدُّنیا وَالآخِرَةِ؛
هر کس تقوا روزى اش شود، خیر دنیا و آخرت روزى او شده است.
کنزالعمال، ج13، ص 151، ح36472
حدیث (4) امام على علیه السلام :
اِنَّ لاَهلِ التَّقوى عَلاماتٍ یُعرَفونَ بِها: صِدقُ الحَدیثِ و َاَداءُ المانَةِ وَالوَفاءُ بِالعَهدِ و ... ؛
تقواپیشگان نشانه هایى دارند که با آنها شناخته مى شوند: راستگویى، امانتدارى، وفاى به عهد و... .
التوحید، ص63
حدیث (7) قال رسول الله صلى الله علیه و آله :
اَتقَى النّاسِ مَن قالَ الحَقَّ فیما لَهُ و َعَلَیهِ؛
باتقواترین مردم، کسى است که در آنچه به نفع یا ضرراوست،حق رابگوید.
نهج البلاغه، خطبه 178
حدیث (1) امام علی(ع) فرمودند:
کَم مِن شَهوَةِ ساعَةٍ اَورَثَت حُزناً طَویلاً؛
چه بسیار خواهش های نفسانی لحظه ای، که اندوه طولانی و درازی را در پی دارد.
(جهادالنفس،ح93)
به نام خدا
مبحث سی ام از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)
نکوهش از اطعام نکردن مساکین و تشویق نکردن دیگران به این کار (بخش چهارم)
خداوند در سوره بلد یکی از اعمالی که باعث رستگاری و عبور انسانها از گردنه عقبه میشود را اطعام گرسنگان بیان کرده است.
و[لى] نخواست از گردنه [عاقبتنگرى] بالا رود (۱۱)فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ﴿۱۱﴾
و تو چه دانى که آن گردنه [سخت] چیست (۱۲ وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ ﴿۱۲﴾
بنده اى را آزادکردن (۱۳)فَکُّ رَقَبَةٍ ﴿۱۳﴾
یا در روز گرسنگى طعام دادن (۱۴)أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ ﴿۱۴﴾
به یتیمى خویشاوند (۱۵)یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَةٍ ﴿۱۵﴾
یا بینوایى خاکنشین (۱۶)أَوْ مِسْکِینًا ذَا مَتْرَبَةٍ ﴿۱۶﴾
ثُمَّ کَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ ﴿۱۷﴾ اوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ ﴿۱۸
معمربن خلاد مىگوید: وقتى حضرت رضا(ص) مىخواستند غذا بخورند یک کاسه بزرگى را کنار سفره مىگذاشتند و از بهترین غذاها، از هر کدام مقدارى، در آن کاسه مىریختند و مىفرمودند: آنرا به مساکین بدهند.
سپس این آیه مبارکه را قرائت مىفرمودند: فلا اقتحم العقبة - سوره بلد آیه 11 - «پس انسان. آن گردنههاى سخت را نتواند پیمود.» و بعد مىفرمود، چون خداوند مىدانست که براى هر انسانى، آزاد کردن بنده، مقدور نیست راهى براى رسیدن به بهشت قرار داد با اطعام طعام.
آنگاه امیرالمؤمنین علیه السلام اضافه فرمود: ای محمدبن ابی بکر! نمازت را در این اوقات به جا آور و ملزم باش به اینکه کار نیک انجام دهی، و سنت حسنه به جا آوری و راه روشن و راست را انتخاب کنی و در این صورت از صراط مستقیم خارج نخواهی شد و پیرو حق باشی و به راه راست بروی .
گرچه خواندن نماز عصر و عشا بعد از نماز ظهر و جمع کردن این دو نماز اشکال ندارد و موجب بطلان نمیشود اما خواندن آن در وقتهای خاص خود از نظر شیعه، افضل است و ثواب بیش تر دارد. اول وقتی که در اسلام اینهمه توسط پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام به آن تأکید شدکه که یکی از نشانه های شیعه واقعی شمرده شده است، همین اول وقت فضیلت نمازهاست. آیت الله خویی می فرمودند: نماز فرادای اول وقت، بهتر از نماز جماعت آخر وقت است. آیت الله بهجت نیز میفرمودند: نماز فرادای اول وقت افضل از نماز جماعتی است که در غیر از اول وقت فضیلت خوانده شود. همچنین آیت الله حائری شیرازی میفرمایند: اوقات نماز 5 وقت است و اینکه ما 3 وقت کرده ایم هر چند باعث بطلان نماز نمیشود اما مخالف سنت پیامبر اکرم و ائمه علیهم السلام است. اینها فلسفه و پیام دارد. پیام آن این است که از نماز صبح تا نماز ظهر وقت کار است. از نماز ظهر تا اول فضیلت نماز عصر، وقت استراحت است و از اول وقت فضیلت نماز عصر تا اذان مغرب زمان کار است و از اذان مغرب تا اول وقت فضیلت نماز عشاء، وقت جمع و جور کردن کار است.
وجود عالمان دینی خداترس و غیر متکبر،حق پذیری و مهربانی در جامعه را افزایش میدهد
بنام خدا
آیه 82 سوره مائده ،ایه مشهوری است که دو جمله اول آن زیاد مورد استفاده قرار میگیرد. اما نکته ای که من از جمله آخراین آیه برداشت کردم،را در تفاسیری که مراجعه کردم ،مشاهده نکردم.
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى
ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ ﴿۸۲﴾
مکارم: بطور مسلم یهود و مشرکان را دشمنترین مردم نسبت به مؤ منان خواهی یافت، ولی آنها را که میگویند مسیحی هستیم نزدیکترین دوستان به مومنان مییابی، این به خاطر آن است که در میان آنها افرادی دانشمند و تارک دنیا هستند و آنها (در برابر حق) تکبر نمی ورزند.
خرمشاهی: یهودیان و مشرکان را دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان [مسلمانان] مى یابى، همچنین مهربانترین مردم را نسبت به مؤمنان [مسلمانان] کسانى مى یابى که مى گویند ما مسیحى هستیم، این از آن است که در میان ایشان کشیشان و راهبانى [حقپرست] هستند و نیز از آن روى است که کبرنمى ورزند
خداوند میفرماید مسیحیان ونصاری نسبت به مشرکین ویهودیان با مسلمانان مهربان تر هستند.زیرا کشیشان و راهبانی خداترس دارند که تکبر نمی کنند(خود را حق مطلق و برتر نمی دانند و در برابر حقیقت خاضع اند)
وجود چنین مبلغان دینی است که حقیقت پذیری و مودت و مهربانی را در میان مردم جامعه نیز گسترش میدهد.
به نام خدا
ترجمه تفسیر آیه 139 سوره آل عمران (آیاتجنگ احد)
وَلا تَهِنُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الأعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿١٣٩﴾
و نه سستی کنید و نه اندوهگین باشید، چون شما برترین ملل دنیا هستید، اگرباایمان باشید.
تفسیر
(وهن ) به معنای ضعف است و مراد در اینجا ضعف مسلمین از حیث عزم و اهتمام بر اقامه دین و بر قتال با کافران است و کلمه (حزن )به معنای اندوه است و در اینجا مراد اندوه مؤمنان به جهت از دست دادن غنائم و متاع اندک دنیوی است و به مؤمنان می فرماید: از شکستی که در احد خوردید،اندوهگین و سست نشوید، چون مسلمانان در احد 70 نفر از شجاعان خود را از دست دادند،اماخداوند می فرماید: اگر شما مسلمانان ایمان داشته باشید،نباید در عزم خودسست شوید و اندوهناک گردید،چون ایمان امری است که با برتری شما قرین است ، زیرا ایمان ملازم صبر و تقوا بوده و ملاک فتح و ظفر هم در همین دو است و شرط کردن علو مسلمانان به ایمان ، برای آن بود که اشاره کند به اینکه مسلمانان در احد به مقتضای ایمانشان (صبر و تقوا)عمل نکردند وگرنه اثر خودرا می بخشید و در این جنگ آن آسیبها را نمی دیدند،هر چند ظاهرا خطاب به مؤمنین است ، اما مؤمنان در درجات ایمان متفاوتند و این آیه برای تقویت روحیه مؤمنین واقعی و پند مؤمنان ضعیف و عتاب و توبیخ مؤمنانی است که بهره ای از ایمان نبرده اند و مؤمنان حقیقی چون تنها برای خدا سجده می کنند وتنها پیرو راه خدا هستند و چون اوصیاء کل انبیاء هستند و از نظر مقام ، خداوندآنها را وارثان زمین نامیده است ،بنابراین همواره بر کفار برتری دارند.
تفسیر المیزان
به نام خدا
ترجمه و تفسیر آیه 140 سوره آل عمران (آیات جنگ احد)
إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْکَ الأیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ ﴿١٤٠﴾
اگر ( در میدان احد ، ) به شما جراحتی رسید ( و ضربه ای وارد شد ) ، به آن جمعیّت نیز ( در میدان بدر ) ، جراحتی همانند آن وارد گردید. و ما این روزها ( ی پیروزی و شکست ) را در میان مردم می گردانیم ( - و این خاصیّت زندگی دنیاست- ) تا خدا ، افرادی را که ایمان آورده اند ، بداند ( و شناخته شوند ) و خداوند از میان شما ، شاهدانی بگیرد. و خدا ظالمان را دوست نمی دارد.
تفسیر
(قرح )به معنای اثری است که ازجراحت و آسیب وارده بر بدن به خاطر برخورد با چیز برنده ای از خارج باقی می ماند و این کلمه کنایه از صدماتی است که در جنگ احد به مسلمانان رسید وهمه آنها را در حکم شخص واحدی فرض نموده و اما مراد از آسیب دیگر،صدمه و آسیبی است که در واقعه بدر از ناحیه مسلمانان به مشرکان وارد آمده ،(وتلک الایام نداولها بین الناس و لیعلم الله الذین امنوا و یتخذ منکم شهداء والله لا یحب الظالمین ):(این روزگار را به اختلاف احوال میان مردم می گردانیم ،تامقام اهل ایمان به امتحان معلوم شود و تا از شما مؤمنان آنها را که ثابت در دین هستند(مانند علی (ع )) گواه دیگران کند و خداوند ستمکاران را دوست ندارد)،یعنی سنت الهیه بر این جاری شده است که روزگار را در بین مردم دست به دست بگرداند، بدون اینکه برای همیشه به کام یک قوم چرخانده شود وقومی دیگر از آن محروم گردند و این سنت به خاطر مصالح عمومی است که فهم شما انسانها جز به برخی از آن مصالح احاطه ندارد،و در جملات بعدی آن مصالح را برای مردم بیان می نماید که یکی ظهور ایمان مؤمنین بعد از بطون واخفای آن است ،چون خدای متعال هرگز جاهل به حال مؤمنین نیست ، اما ظاهرشدن ایمان مؤمنین مانند هر چیز دیگر باید بر طرق سنت جاریه در اسباب ومسببات صورت بگیرد،لذا چاره ای نیست جز اینکه اموری ایجاد شود تا ایمان مؤمنان ظهور یابد.و مطلب دیگر مسأله گواه است که در اینجا منظور گواهان اعمال هستند.
تفسیر المیزان
آیـه 139ـ شـان نزول : در مورد نزول این آیه و چهار آیه بعد از آن روایات متعددى وارد شده که از آنها استفاده مى شود این چند آیه دنباله آیاتى است که درباره جنگ احد داشتیم , و این آیات تجزیه و تـحـلـیـلـى اسـت روى نـتایج جنگ احد,زیرا همانطور که گفتیم جنگ احد بر اثر نافرمانى و عـدم انضباط نظامى جمعى ازسربازان اسلام , در پایان به شکست انجامید و جمعى از شخصیتها و چهره هاى برجسته اسلام از جمله ((حمزه )) عموى پیامبر, در این میدان شربت شهادت نوشیدند.
پـیامبر همان شب با یاران خود به میان کشتگان رفت و براى بزرگداشت ارواح شهدا بر سر جنازه یکایک آنها مى نشست و اشک مى ریخت و طلب آمرزش مى نمود, و سپس اجساد همه آنها در دامنه کوه احد در میان اندوه فراوان به خاک سپرده شد, در این لحظات حساس که مسلمانان نیاز شدید به تقویت روحى و هم استفاده معنوى از نتایج شکست داشتند این آیات نازل گردید.
تفسیر:.
نتایج جنگ احدـ.
در ایـن آیـه بـه مـسـلـمـانان هشدار داده , مى گوید افراد بیدار همانطور که ازپیروزیها استفاده مـى کـنند از شکستها نیز درس مى آموزند و در پرتو آن نقاط ضعفى راکه سرچشمه شکست شده , پـیدا مى کنند و با برطرف ساختن آن براى پیروزى نهایى آماده مى شوند, لذا آیه شریفه مى فرماید: ((و سـسـت نـشـوید و غمگین مگردیدشما برترید اگر ایمان داشته باشید)) (ولا تهنوا ولا تحزنوا وانتم الا علون ان کنتم مؤمنین ) یعنى , شکست شما در حقیقت به خاطر از دست دادن روح ایمان و آثار آن بوده .
آیه 140)ـ در این آیه درس دیگرى براى رسیدن به پیروزى نهایى به مسلمانان داده شده است که : ((اگـر بـه شما جراحتى رسید به آنها هم جراحتى همانند آن رسید)) (ان یمسسکم قرح فقد مس القوم قرح مثله ).
بنابراین , سستى و اندوه شما براى چیست ؟!.
سـپس اشاره به یکى از سنن الهى شده است که در زندگى بشر حوادث تلخ وشیرین رخ مى دهد کـه هیچ کدام پایدار نیست , و ((خداوند این ایام را در میان مردم بطور مداوم گردش مى دهد)) تا سنت تکامل از لابلاى این حوادث آشکار شود(وتلک الا یام نداولها بین الناس ).
و سـپـس اشاره به نتیجه این حوادث ناگوار کرده , مى فرماید: ((اینها به خاطرآن است که افراد با ایمان , از مدعیان ایمان شناخته شوند)) (ولیعلم اللّه الذین آمنوا).
((و یـکـى از نتایج این شکست دردناک این بود که شما شهیدان و قربانیانى , درراه اسلام بدهید)) (ویتخذ منکم شهدآ).
اصـولا مـلـتـى کـه قربانى در راه اهداف مقدس خود ندهد همیشه آنها را کوچک مى شمرد اما به هنگامى که قربانى داد هم خود او, و هم نسلهاى آینده او, به دیده عظمت به آن مى نگرند.
در پـایـان آیـه مـى فـرمـاید: ((خداوند ستمگران را دوست نمى دارد)) (واللّه لایحب الظالمین ) و بنابراین از آنها حمایت نخواهد کرد.
آیات 139 و 140 سوره آل عمران،
برگزیده تفسیر نمونه
140- ﺇِﻥْ ﻳَﻤْﺴَﺴْﻜُﻢْ ﻗَﺮْﺡٌ ﻓَﻘَﺪْ ﻣَﺲَّ ﺍﻟْﻘَﻮْمَ ﻗَﺮْﺡٌ ﻣِﺜْﻠُﻪُ ﺩﺭ ﺍﺣﺪ ﻋﺪﻩ ﺍﻯ ﺍﺯ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ﻛﺸﺘﻪ ﻭ ﻋﺪﻩ ﺍﻯ ﺯﺧﻤﻰ ﺷﺪﻧﺪ. ﻭﺍﻗﺪﻯ ﻭ ﺍﺑﻦ ﻫﺸﺎم ﻋﺪﺩ ﻛﺸﺘﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻴﺴﺖ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ: ﻭَ ﻟَﻘَﺪْ ﺻَﺪَﻗَﻜُﻢُ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻭَﻋْﺪَﻩُ ﺇِﺫْ ﺗَﺤُﺴُّﻮﻧَﻬُﻢْ ﺑِﺈِﺫْﻧِﻪِ ﺧﺪﺍ ﻭﻋﺪﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﺍﺳﺖ ﻛﺮﺩ ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﻛﻪ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﻣﻰ ﻛﺸﺘﻴﺪ ﻭ ﻣﺴﺘﺄﺻﻞ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻳﺪ، ﻋﻠﻰ ﻫﺬﺍ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ﻧﻴﺰ ﻛﺸﺘﻪ ﻭ ﺯﺧﻤﻰ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻣﺮﺍﺩ ﺍﺯ ﻣﺜﻞ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﺑﺮﺍﺑﺮﻯ ﻧﻴﺴﺖ ﻳﻌﻨﻰ ﻣﺤﻠﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺿﻌﻒ ﻭ ﺣﺰﻥ ﻧﻴﺴﺖ ﺯﻳﺮﺍ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ﻧﻴﺰ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﻤﺎ ﺻﺪﻣﻪ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻋﻠّﺖ ﺳﻮم:
ﻭَ ﺗِﻠْﻚَ ﺍﻟْﺄَﻳَّﺎمُ ﻧُﺪﺍﻭِﻟُﻬﺎ ﺑَﻴْﻦَ ﺍﻟﻨَّﺎﺱِ ﻭَ ﻟِﻴَﻌْﻠَﻢَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﺁﻣَﻨُﻮﺍ ﻣﺮﺍﺩ ﺍﺯ ﺍﻳﺎم ﺭﻭﺯﻫﺎﻯ ﺷﻜﺴﺖ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻗﻬﺮﺍ ﺷﺎﻣﻞ ﺭﻭﺯﻫﺎﻯ ﻏﻠﺒﻪ ﻫﻢ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ. ﻟﻴﻌﻠﻢ ﻋﻄﻒ ﺍﺳﺖ ﺑﺮ ﻋﻠّﺘﻰ ﻣﺤﺬﻭﻑ ﻛﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺁﻥ ﺍﺣﺘﻤﺎﻟﺎﺕ ﺯﻳﺎﺩ ﺩﺍﺩ، ﻣﺜﻠﺎ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﻯ ﺷﻜﺴﺖ (ﻭ ﻏﻠﺒﻪ) ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺮﺩم ﻣﻰ ﮔﺮﺩﺍﻧﻴﻢ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ ﻛﻪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻯ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﻭﻯ ﻋﻠﻞ ﻭ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﻣﻰ ﭼﺮﺧﺪ ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﭘﻴﺮﻭﺯ ﻣﻰ ﮔﺮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﺳﺘﻘﺎﻣﺖ ﻭ ﺗﻠﺎﺵ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺍﺯ ﻓﻜﺮ ﺧﺪﺍﺩﺍﺩﻯ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺗﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻨﺎﻓﻘﺎﻥ ﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻘﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﻰ ﺍﺳﺘﻘﺎﻣﺘﺎﻥ ﺑﺸﻨﺎﺳﺎﻧﺪ ﻟﺬﺍ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻭﻫﻦ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻛﻨﻴﺪ. ﻋﻠّﺖ ﭼﻬﺎﺭم:
ﻭَ ﻳَﺘَّﺨِﺬَ ﻣِﻨْﻜُﻢْ ﺷُﻬَﺪﺍءَ ﻭ ﺗﺎ ﺑﻌﻀﻰ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺷﻬﻴﺪ ﻭ ﺟﺎﻧﺒﺎﺯ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺩﻳﻦ ﺑﮕﻴﺮﺩ (ﺗﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺮﻳﻦ ﺟﺎﻯ ﮔﻴﺮﻧﺪ ﻭ ﺳﺮﻣﺸﻖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ:
ﺍﻳﻦ ﺩﻳﻦ ﺑﺎ ﺧﻮﻥ ﻭ ﺟﺎﻧﺒﺎﺯﻯ ﺷﻬﻴﺪﺍﻥ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﺣﻔﻆ ﺁﻥ ﺑﻜﻮﺷﻴﻢ، ﺩﺭﺍﻟﻤﻴﺰﺍﻥ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ: ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﻪ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺷﻬﻴﺪ ﮔﻔﺘﻪ ﻧﺸﺪﻩ ﻭ ﺁﻥ ﺍﺯ ﻣﺴﺘﺤﺪﺛﺎﺕ ﺍﺳﻠﺎﻣﻰ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﺮﺍﺩ ﺍﺯ ﺷﻬﺪﺍء ﺩﺭ ﺁﻳﻪ ﺷﺎﻫﺪﺍﻥ ﺑﺮ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻣﺮﺩم ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺩﺭ ﺍﻟﻤﻨﺎﺭ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻭﺟﻪ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻪ ﻭ ﻭﺟﻪ ﺍﻭﻝ ﺭﺍ ﺗﺮﺟﻴﺢ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺑﻬﺮ ﺣﺎﻝ ﻣﻘﺘﻮﻟﻴﻦ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻬﻴﺪ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺑﺮ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻣﺮﺩم ﺷﺎﻫﺪ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻳﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻧﻌﻴﻢ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﻳﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻣﻠﺎﺋﻜﻪ ﺑﺎﻫﻞ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ.
ﻭَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻟﺎ ﻳُﺤِﺐُّ ﺍﻟﻈَّﺎﻟِﻤِﻴﻦَ ﺷﺎﻳﺪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻘﺎم ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﻬﺮ ﻛﺴﻰ ﻧﺼﻴﺐ ﻧﻤﻰ ﮔﺮﺩﺩ، ﺧﺪﺍ ﻓﻘﻂ ﭘﺎﻛﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﻣﻰ ﮔﺰﻳﻨﺪ.
احسن الحدیث
به نام خدا
ترجمه و تفسیر آیه 141 سوره آل عمران (آیات جنگ احد)
وَلِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَمْحَقَ الْکَافِرِینَ ﴿١٤١﴾
و تا آنکه اهل ایمان رااز هر عیب و نقص پاک و کامل کند وکافران را محو و نابود گرداند.
تفسیر
(تمحیص )به معنای خالص کردن چیزی از آمیختگی و ناخالصیهائی که از خارج داخل آن چیزشده و (محق )به معنای نابود کردن تدریجی یک چیز است ، یعنی خداوند به وسیله این اختلاف نیک و بد روزگار اهل ایمان را از شوائب و ناخالصیها پاک می گرداند و کافران را بتدریج محو و نابود می سازد و این امر به جهت مصالحی است که در مداوله ایام بین مردم وجود دارد،پس خدای سبحان اجزای کفر ونفاق و فسق را کم کم از مؤمن جدا می سازد تا ایمانش خالص برای خدا شود و ازطرف دیگر جز کفر و فسق چیزی برای کافرین باقی نمی ماند و خلاصه مطلب آنکه
1ـ ایام نیک و بد در بین مردم تقسیم شده است ،
2ـ غرض از این تقسیم امتحان و جدا سازی مؤمن ازکافر،
3ـ و خالص کردن مؤمنین و نابود کردن تدریجی کفر و کافران است .
تفسیر المیزان
(آیه 141)ـ در این آیه به یکى دیگر از نتایج طبیعى شکست جنگ احداشاره شده است و آن این که ایـن گـونـه شـکستها نقاط ضعف و عیوب جمعیتها راآشکار مى سازد و وسیله مؤثرى است براى شـسـتـشـوى این عیوب , قرآن مى گوید:((خدا مى خواست در این میدان جنگ , افراد با ایمان را خالص گرداند و نقاطضعفشان را به آنها نشان بدهد و کافران را تدریجا نابود سازد)) (ولـیمحص اللّه الذین آمنوا ویمحق الکافرین ).
(آیه 142)ـ در این آیه قرآن با استفاده از حادثه احد براى تصحیح یک اشتباه فکرى مسلمانان اقدام مـى کند و مى گوید: ((آیا شما چنین پنداشتید که بدون جهاد واستقامت در راه خدا مى توانید در بـهشت برین جاى گیرید (شما گمان کردید داخل شدن در آن سعادت معنوى تنها با انتخاب نام مسلمان و یا عقیده بدون عمل ممکن است ؟) در حالى که هنوز خداوند مجاهدان از شما و صابران را مـشـخـص نـسـاخـتـه اسـت )) (ام حـسبتم ان تدخلوا الجنة ولما یعلم اللّه الذین جاهدوا منکم ویعلم الصابرین ).
برگزیده تفسیر نمونه
وجه به معانی دوکلمه یُمَحّصَ و یَمحَقَ مفید به نظر می رسد... یُمَحّصَ از مصدر تمحیص:تصفیه، تخلیص از مواد دیگر ، کاهش دادن گناه و پستیها ، تطهیر از آلودگی ، آزمایش کردن. محَص: از عیب پاک شدن ، زر را با آتش خالص کردن ،درخشیدن ، به شتاب دویدن ، محق برعکس محص :پوشیده ، محو ، تاریک گشتن ، نابودی ، از میان رفتن ، پایان یافتن ، کاسته شدن .ّ
پس می شود خداوند مؤمنین رااز هرگونه آمیختگی خالص و درخشان میکند و کافران رابه زوال و محاق میبرد .
البته نه برای همیشه و همه ایمانها و مؤمنان، خالص و درخشان و فوق الشعاع میگردند و نه کفر به مراتب و گونه های گوناگون یکسر به محاق می رود و تحت الشعاع می ماند ، این حرکت تداولی و دورانی ادامه دارد . آنها که پایه ایمانی دارند، در کوره حوادث و برخوردها و شکستها (مانند شکست احد)از جواذب شهوات و آمیختگی از هواها خالص وآزادو تابناک میگردند تا در چهره شهدای حق و نمونه های خیر و کمال در آیند ورهبر به سوی حق و کمال و چراغی راهنما در مسیر تاریک انسانها وشبستان حیات گردند . پس این اندیشه که طرفدار حق و زیر پرچم آن بودن ضامن پیروزی باشد نادرست و با اراده خدا و مشیت و سنت او مطابق نیست و گرنه با پیروزی همیشگی و شکست ناپذیری حق ، همه مردم به آن می گرویدند و دیگر صف بندی و جهاد و ظهور درجات ایمان و کفر و تابندگی و محاق و در نتیجه حرکت فرد و تاریخ متوقف می شد .
برگرفته از پرتوی از قرآن حضرت آیةالله طالقانی).
به نام خدا
ترجمه و تفسیر آیه 142 سوره آل عمران (آیات جنگ احد)
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ ﴿١٤٢﴾
آیا گمان کردید که به بهشت وارد می شوید،بدون آنکه خداامتحان کند و آنان که جهاد در راه دین کرده و آنها که در سختیها مقاومت و صبرمی کنند، مقامشان را بر عالمی معلوم گرداند؟
تفسیر
یعنی شما گمان کرده اید که دولت برای شما واجب شده است و هرگز مبتلا به مصائب نمی شوید، بلکه یکسره وارد بهشت می شوید؟بدون آنکه مستحق بهشت از غیر مستحق مشخص گردد؟و بی آنکه کسی که دارای درجه رفیع می باشد از آنکه در درجه پایینتر است شناخته گردد؟ و بی آنکه شخص پایدار و صابر از غیر آن تمیز داده شود؟و بین علم قبل از ایجاد و علم فعلی که همان فعل ثابت خداست تفاوت وجود داردودراینجا منظور از علم ،علم قبل از ایجاد نیست ،بلکه همان علم فعلی است که عین وجود مخلوقات در عالم است .
تفسیر المیزان
تفسیر آیه ۱۴۲،احسن الحدیث
142- ﺃَمْ ﺣَﺴِﺒْﺘُﻢْ ﺃَﻥْ ﺗَﺪْﺧُﻠُﻮﺍ ﺍﻟْﺠَﻨَّﺔَ ﻭَ ﻟَﻤَّﺎ ﻳَﻌْﻠَﻢِ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﺟﺎﻫَﺪُﻭﺍ ﻣِﻨْﻜُﻢْ ﻭَ ﻳَﻌْﻠَﻢَ ﺍﻟﺼَّﺎﺑِﺮِﻳﻦَ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﻧﻈﻴﺮ ﺁﻳﻪ 124 ﺑﻘﺮﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﻣﻘﺮﺏ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺑﻬﺸﺖ ﺷﺪﻥ، ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻭ ﻧﺎﮔﻮﺍﺭﺍﻳﻰ ﻟﺎﺯم ﺩﺍﺭﺩ، ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺮ ﺣﻘﻴﺪ ﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﻏﺎﻟﺐ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﺑﻠﻜﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﺗﻨﮕﻨﺎﻫﺎ ﺑﻴﻔﺘﻴﺪ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﻣﺠﺎﻫﺪﺍﻥ ﻭ ﺍﺳﺘﻘﺎﻣﺖ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻳﻌﻠﻢ ﺗﻘﺪﻳﺮﺵ ﻭ ﺍﻥ ﻳﻌﻠﻢ ، ﻭ ﻭﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﻰ ﺑﺎ ﺍﺳﺖ ﻳﻌﻨﻰ: ﻫﻨﻮﺯ ﺧﺪﺍ ﻣﺠﺎﻫﺪﺍﻥ ﻭ ﺍﺳﺘﻘﺎﻣﺖ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﻭ ﻣﺸﺨﺺ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﻟﺼﺎﺑﺮﻳﻦ ﺷﺎﻣﻞ ﻣﺠﺎﻫﺪﺍﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﺮﻛﺰ ﺟﻨﮓ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﻭ ﺧﻠﺎﺻﻪ ﻣﻄﻠﻖ ﺍﺳﺘﻘﺎﻣﺖ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﻯ ﻭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍﺳﺖ.
«وَلَقَدْ کُنتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ(143)»
[و شما مرگ را پیش از آن که با آن روبرو شوید، سخت آرزو میکردید، پس آن را دیدید و (همچنان) نگاه میکردید]
1) علی بن ابراهیم، از ابو جارود، نقل کرده است که امام باقر علیه السلام در باره آیه: «وَلَقَدْ کُنتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ» تا آخر آیه، فرمود: هنگامی که خداوند به مؤمنان خبر داد که آنهایی که در جنگ بدر، شهید شده اند چه جایگاهی در بهشت دارند، به شهادت علاقه مند شدند و گفتند: بارخدایا! جنگی را به ما نشان بده که در آن شهید بشویم. آن گاه خداوند، جنگ اُحد را به آنها نشان داد و از آنان جز کسانی که خدا خواست ثابت قدم نماندند؛ این گفته خداوند است که می فرماید: «وَلَقَدْ کُنتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ» تا آخر آیه.#1#.تفسیر روایی البرهان
(آیه 143)ـ بعد از جنگ بدر و شهادت پرافتخار جمعى از مسلمانان عده اى در جلسات مى نشستند و پـیـوسته آرزوى شهادت مى کردند که اى کاش این افتخار در میدان بدر نصیب ما نیز شده بود, مـطـابـق مـعـمول در میان آنها جمعى صادق بودند و عده اى متظاهر و دروغگو, اما چیزى طول نـکـشـیـد کـه جـنـگ وحـشتناک احد پیش آمد, مجاهدان راستین با شهامت جنگیدند و شربت شـهـادت نوشیدند و به آرزوى خود رسیدند اما جمعى از دروغگویان هنگامى که آثارشکست را در ارتـش اسـلام مـشـاهـده کـردند از ترس کشته شدن فرار کردند, این آیه آنها را سرزنش مى کند, مـى گـویـد: ((و شـمـا تـمـنـاى مرگ (و شهادت در راه خدا) راپیش از آن که با آن روبرو شوید مى کردید, سپس آن را با چشم خود دیدید در حالى که به آن نگاه مى کردید)) و حاضر نبودید به آن تـن در دهـید, چقدر میان گفتار و کردارشما فاصله است !(ولقد کنتم تمنون الموت من قبل ان تلقوه فقد رایتموه وانتم تنظرون ).
برگزیده تفسیر نمونه
نکاتی از آیه 142 _ صبر و مقاومت همراه با جهاد لازم است. زیرا شروع جنگ و ادامه ی آن و عوارض و آثار آن همه و همه نیازمند صبر و بردباری است. _راه بهشت از طریق صبر و جهاد است در قرآن آمده سلام بر شما اهل بهشت بخاطر صبر و مقاومتی که داشتید.
وَ لَقَدْ کُنتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ
۱۴۳/آل عمران
و بی گمان، (بعداز جنگ بدر) جان نثاری در راه خدا را پیش از آنکه با آن روبهرو شوید آرزو داشتهاید، بدان منوال، زمینه ی وقوع آن آرزو (در جنگ احد) به صحنه ی عمل رسید، در حالی که شمایان نظاره گر آن شُدید!
به نام خدا
ترجمه و تفسیر آیه 143 سوره آل عمران (آیات جنگ احد)
وَلَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ﴿١٤٣﴾
شما کسانی هستید که پیش از آنکه دستور جهاد بیاید با کمال شوق آرزوی جهاد و کشته شدن در راه خدا را می کردید، پس چگونه امروز که به آن مأمور شده اید نظاره می کنید و از مرگ هراسان می شوید.
تفسیر
یعنی قبل از جنگ ظاهرا آرزوی شهادت کردید، اما هنگام وقوع جنگ بسوی آرزویتان نمی شتابیدو جان خود را در راه خدا بذل نمی کنید و پیش قدم برای جهاد نمی شوید، بلکه سستی و تعلل می نمایید و ازجنگ اعراض می کنید، پس آیا جایز است بدون امتحان و به مجرد آرزو شما را وارد بهشت کنند، بدون آنکه بین ارزش کلمه ای که بر زبان جاری است و حقیقتی که در عالم عیان آشکار می گردد، تشخیص وتمیزی حاصل شود؟ودر تفاسیر آمده است که مؤمنان زمانی که خداوند تعالی آنها را از مقام شهدای بدر مطلع گردانید که چگونه در بهشت متنعم هستند،مؤمنان به آن مقام راغب شدندو گفتند: خدایا برای ما جنگی بیاور،پس خداوند جنگ احد را برای آنان مقدر فرمود، اما آنها پایداری نکردند،جز کسانی که خدا اراده پایداری آنان را نمود و لذا این آیه نازل شد.
تفسیر المیزان
تفسیر آیه ۱۴۳ سوره آل عمران(احسن الحدیث)
143- ﻭَ ﻟَﻘَﺪْ ﻛُﻨْﺘُﻢْ ﺗَﻤَﻨَّﻮْﻥَ ﺍﻟْﻤَﻮْﺕَ ﻣِﻦْ ﻗَﺒْﻞِ ﺃَﻥْ ﺗَﻠْﻘَﻮْﻩُ ﻓَﻘَﺪْ ﺭَﺃَﻳْﺘُﻤُﻮﻩُ ﻭَ ﺃَﻧْﺘُﻢْ ﺗَﻨْﻈُﺮُﻭﻥَ.
ﺩﺭ ﺷﻮﺭﺍﻯ ﺟﻨﮕﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺗﺸﻜﻴﻞ ﺷﺪ، ﻋﺪﻩ ﺯﻳﺎﺩﻯ ﺭﺃﻯ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﺠﻨﮕﻨﺪ، ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﺎﻗﺮ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺍﻟﻠَّﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻧﻘﻞ ﺷﺪﻩ ﭼﻮﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠَّﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺑﻪ ﻣﺆﻣﻨﻴﻦ ﺍﺯ ﻧﻌﻴﻢ ﻭ ﻣﻨﺎﺯﻝ ﺑﻬﺸﺘﻰ ﺷﻬﺪﺍء ﺑﺪﺭ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩ، ﺑﺁﻥ ﻧﻌﻤﺖ ﺭﺍﻏﺐ ﺷﺪﻩ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺧﺪﺍﻳﺎ ﺑﻤﺎ ﺟﻨﮕﻰ ﭘﻴﺶ ﺁﻭﺭ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺷﻬﻴﺪ ﺷﻮﻳﻢ، ﺧﺪﺍ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺣﺪ ﺑﺁﻧﻬﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻭﻟﻰ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﺛﺎﺑﺖ ﻧﻤﺎﻧﺪﻧﺪ ﻣﮕﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺁﻳﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎم ﻣﻠﺎﻣﺖ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﺣﺎﻟﺎ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺁﺭﺯﻭﻯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻳﺪ.
ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﻓﺮﺍﺭ ﻛﺮﺩﻳﺪ؟! ﺟﻤﻠﻪ ﻭَ ﺃَﻧْﺘُﻢْ ﺗَﻨْﻈُﺮُﻭﻥَ ﻇﺎﻫﺮﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﺄﻛﻴﺪ ﺟﻤﻠﻪ ﻗﺒﻠﻰ ﺍﺳﺖ ﻳﻌﻨﻰ ﺑﺎ ﻣﺮﮒ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﻳﺪ ﻭ ﺑﺁﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻳﺪ.
آیه 144ـ شان نزول : این آیه نیز ناظر به یکى دیگر از حوادث جنگ احداست و آن این که : در همان حـال که آتش جنگ میان مسلمانان و بت پرستان به شدت شعله ور بود ناگهان صدایى بلند شد و کسى گفت : محمد را کشتم محمد راکشتم !.
جـمـعـى کـه اکـثـریـت را تشکیل مى دادند به دست و پا افتاده و از میدان جنگ به سرعت خارج مـى شـدنـد, اما در مقابل آنها اقلیتى فداکار و پایدار همچون على (ع )و ابودجانه و طلحة و بعضى دیگر بودند که بقیه را به استقامت دعوت مى کردند.
آیه در این مورد نازل گردید و دسته اول را سخت نکوهش کرد.
تفسیر:.
فردپرستى ممنوع ـ.
مـساله فردپرستى یکى از بزرگترین خطراتى است که مبارزات هدفى راتهدید مى کند, وابستگى بـه شخص معین اگرچه پیامبر خاتم باشد مفهومش پایان یافتن کوشش و تلاش براى پیشرفت , به هـنـگـام از دسـت رفتن آن شخص است و این وابستگى یکى از نشانه هاى بارز عدم رشد اجتماعى است .
قـرآن در آیـه مـورد بـحـث بـا صـراحت مى گوید: ((محمد تنها فرستاده خداست ,پیش از او هم فرستادگانى بودند که از دنیا رفتند آیا اگر او بمیرد یا کشته شود بایدشما سیر قهقرایى کنید ؟ و بـه آیـین بت پرستى باز گردید)) ؟ (وما محمد الا رسول قدخلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابکم ).
سپس مى فرماید: ((آنها که عقب گرد کنند وبه دوران کفر وبت پرستى باز گردندتنها به خود زیان مى رسانند نه به خدا)) (ومن ینقلب على عقبیه فلن یضر اللّه شیئا).
زیرا با این عمل نه تنها چرخهاى سعادت خود را متوقف مى سازند بلکه آنچه را به دست آورده اند نیز به سرعت از دست خواهند داد.
در پایان آیه به اقلیتى که در جنگ احد على رغم همه مشکلات و انتشار خبرشهادت پیغمبر, دست از جهاد برنداشتند اشاره کرده و کوششهاى آنها را مى ستایدو آنها را به عنوان شاکران و کسانى که از نعمتها در راه خدا استفاده کردند معرفى مى کند مى گوید: ((خداوند این شاکران را پاداش نیک مى دهد)) (وسیجزى اللّه الشاکرین ).
برگزیده تفسیر نمونه
علی بن ابراهیم می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز جنگ اُحد، از صحنه جنگ خارج شد و مردی او را در آن حال دید. آن مرد هر کسی را می دید به او می گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله کشته شده است، خودتان را نجات بدهید، خودتان را نجات بدهید. وقتی به مدینه برگشتند، خداوند این آیه را نازل کرد: «وَمَا مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ» تا آن جا که می فرماید: «انقلبتم علی أعقابکم» یعنی به سوی کفر.#1#
2) حنان، از پدرش، از امام باقر علیه السلام نقل کرده است که فرمود: مردم پس از پیامبر، اهل «ردة» (بازگشت به کفر) خواهند بود، به جز سه نفر. گفتم: آن سه نفر کدامند؟ گفت: مقداد بن اسود و ابوذر غفّاری و سلمان فارسی که رحمت و برکت خدا بر همه آنها باد، و پس از مدت کوتاهی افراد دیگری را نیز معرفی نمود و فرمود: اینها کسانی هستند که آسیاب بر آنان چرخید (در معرض آزمایش ها و دشواری ها قرار گرفتند) و از بیعت خودداری کردند، تا این که امیرالمؤمنین علیه السلام را با اکراه و اجبار آوردند و او هم بیعت کرد. و این گفته خداوند عز و جل است که می فرماید: «وَمَا مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَاِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ علَی أَعقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ علَیَ عقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ».#2#
3) عمرو بن ابی مقدام، از پدرش، نقل کرده است که گفت: به امام باقر علیه السلام گفتم: عامه (أهل سنت) ادعا می کنند که بیعت با ابوبکر، به خاطر این که باعث اتحاد شده، موجب رضایت خداوند متعال بوده است و خداوند نمی پسندد که امّت محمد، پس از مرگ او دچار تفرقه و پراکندگی شوند. امام باقر علیه السلام فرمود: آیا کتاب خدا را نمی خوانند؟ آیا خداوند نفرموده است: «وَمَا مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَاِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ علَی أَعقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ علَیَ عقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ» به او گفتم: مردم به گونه ای دیگر آن را تفسیر می کنند. فرمود: آیا مگر خداوند عز و جل از ملتّ های گذشته خبر نداده است که آنها پس از ارسال بیّنات نیز اختلاف ورزیدند. آن جا که می فرماید: «وَآتَیْنَا عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِن بَعدِهِم مِّن بَعدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَلَکِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّن کَفَرَ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَلَکِنَّ اللّهَ یَفْعلُ مَا یُرِیدُ»#3##4# [ و به عیسی پسر مریم دلایل آشکار دادیم و او را به وسیله روح القدس تایید کردیم و اگر خدا می خواست، کسانی را که پس از آنان بودند، بعد از آن (همه) دلایل روشن که بر ایشان آمد، به کشتار یکدیگر نمی پرداختند، ولی با هم اختلاف کردند. پس بعضی از آنان کسانی بودند که ایمان آوردند و بعضی از آنان کسانی بودند که کفر ورزیدند و اگر خدا می خواست با یکدیگر جنگ نمی کردند، ولی خداوند آن چه را می خواهد، انجام می دهد]
1 - تفسیر قمی، ج 1، ص 127
2 - کافی، ج 8، ص 245، ح 341
3 - بقره/ 253
4 - کافی، ج 8، ص 270 ح 398
تفسیر روایی البرهان
به نام خدا
ترجمه و تفسیر آیه 144 سوره حجرات (آیات جنگ احد)
وَمَا مُحَمَّدٌ إِلا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَنْ یَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ ﴿١٤٤﴾
محمد ( ص ) فقط فرستاده خداست و پیش از او ، فرستادگان دیگری نیز بودند آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود ، شما به عقب برمی گردید؟ ( و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟ ) و هر کس به عقب باز گردد ، هرگز به خدا ضرری نمی زند و خداوند بزودی شاکران ( و استقامت کنندگان ) را پاداش خواهد داد.
تفسیر
(موت )خارج شدن روح از بدن و بطلان حیات است و (قتل )کشته شدن به سبب عمدی می باشد، می فرماید: در هر صورت اگر پیامبر از دنیا برود، آیا شما مرتد می شوید و به حالت اول خود باز می گردید و از دین خدا روی گردان شده و کافرمی شوید؟، (ومن ینقلب علی عقبیه فلن یضر الله شیئا و سیجزی الله الشاکرین ):(و هر کس مرتد شود به خدا هیچ ضرری نمی رساند و البته خدا جزای نیک به اعمال شکرگزاران عطا خواهد کرد) یعنی هر کس بعد از هدایت ضلالت را برگزیند خداوند از ایمان یا کفر او تأثیری نمی پذیرد، بلکه خود اوضرر می کند،اما کسانی که پایدار بمانند و نعمت خدا را اظهار نموده و شاکرباشند و مانند کافران نعمت خدا را نپوشانند، خداوند جزای ایشان را خواهد داد،اما جزای آنان را به جهت اشعار به عظمت و ارزش آن ذکر نکرده و توضیح نداده است ، یعنی فقط خدا ارزش آن جزا را می داند و قابل بیان ووصف نیست .از سدی نقل شده است که در روز احد در بین مردم شایع شد که رسول خدا(ص )کشته شد و بعضی از اصحاب صخره گفتند:ای کاش کسی را بسوی عبدالله بن ابوسفیان بفرستیم تا برای ما امان بگیرد و گفتند:ای قوم ، محمد کشته شد، پس بسوی قوم خود باز گردید،قبل از آنکه بسوی شما بیایند و شما رابکشند و انس بن نضر گفت : ای مردم اگر محمد کشته شده ، خدای محمد نمرده است ، پس با آنانکه محمد را به قتل رساندند جهاد کنید و گفت : خدایامن از آنچه این مردم می گویند از تو عذر می خواهم و از آنان و سخنانشان بیزاری می جویم و شمشیر کشید و جنگید تا سرانجام کشته شد، و آیه مزبور در این هنگام نازل شد.
تفسیر المیزان
تفسیر آیه ۱۴۴ سوره آل عمران(احسن الحدیث)
144- ﻭَ ﻣﺎ ﻣُﺤَﻤَّﺪٌ ﺇِﻟَّﺎ ﺭَﺳُﻮﻝٌ ﻗَﺪْ ﺧَﻠَﺖْ ﻣِﻦْ ﻗَﺒْﻠِﻪِ ﺍﻟﺮُّﺳُﻞُ ﺃَ ﻓَﺈِﻥْ ﻣﺎﺕَ ﺃَﻭْ ﻗُﺘِﻞَ ﺍﻧْﻘَﻠَﺒْﺘُﻢْ ﻋَﻠﻰ ﺃَﻋْﻘﺎﺑِﻜُﻢْ ﻭَ ﻣَﻦْ ﻳَﻨْﻘَﻠِﺐْ ﻋَﻠﻰ ﻋَﻘِﺒَﻴْﻪِ ﻓَﻠَﻦْ ﻳَﻀُﺮَّ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﺷَﻴْﺌﺎً ﻭَ ﺳَﻴَﺠْﺰِﻯ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺍﻟﺸَّﺎﻛِﺮِﻳﻦَ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺍﺣﺪ ﻣﺮﺩﻯ ﺍﺯ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ﺑﻪ ﻧﺎم ﺍﺑﻦ ﻗﻤﺌﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠَّﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺳﻨﮓ ﺯﺧﻤﻰ ﻛﺮﺩ، ﺣﻀﺮﺕ ﺑﮕﻮﺩﺍﻟﻰ ﺍﻓﺘﺎﺩ، ﺑﻌﻀﻰ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﻛﺸﻴﺪﻧﺪ ﻛﻪ: ﻣﺤﻤّﺪ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪ، ﺍﻳﻦ ﻓﺮﻳﺎﺩ، ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺄﻳﻮﺱ ﻛﺮﺩ. ﺍﻧﺲ ﺑﻦ ﻧﻀﺮ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﻣﻬﺎﺟﺮﺍﻥ ﻭ ﺍﻧﺼﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﭼﻨﻴﻦ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﺪ؟! ﮔﻔﺘﻨﺪ:
ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪ. ﮔﻔﺖ: ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭼﻪ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﺪ؟! ﺑﻤﻴﺮﻳﺪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﺍﻫﻰ ﻛﻪ ﺍﻭ ﻣﺮﺩ، ﺳﭙﺲ ﺣﻤﻠﻪ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪ ﺁﻳﻪ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﻣﺤﻤّﺪ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠَّﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻓﻘﻂ ﻳﻚ ﻧﻔﺮ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺍﺳﺖ، ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺍﻭ ﺑﻤﻴﺮﺩ ﻳﺎ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﻮﺩ ﺷﻤﺎ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﺩﻳﻨﺘﺎﻥ ﺑﺮ ﮔﺮﺩﻳﺪ. ﻳﻌﻨﻰ: ﺩﻳﻦ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﻭ ﭘﺮﺍﻛﻨﺪﻩ ﺷﻮﻳﺪ، ﺑﻠﻜﻪ ﺍﻭ ﺑﻨﻴﺎﻧﮕﺬﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﻳﻦ ﻣﺎﻧﺪﻧﻰ ﺍﺳﺖ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﻳﺎ ﻧﻤﺎﻧﺪ، ﻫﺮ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺩﻳﻦ ﺑﺮ ﮔﺮﺩﺩ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺿﺮﺭﻯ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﻫﺮ ﻛﻪ ﭘﺎﻳﺪﺍﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺷﻜﺮ ﮔﺰﺍﺭﺍﻥ ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﺁﺭﻯ: ﻭَ ﺳَﻴَﺠْﺰِﻯ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺍﻟﺸَّﺎﻛِﺮِﻳﻦ.
ترجمه و تفسیر آیه 145 سوره آل عمران (آیات جنگ احد)
وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ کِتاباً مُؤَجَّلاً وَ مَنْ یُ رِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرینَ145
هیچ نفسی جز به فرمان خدا نخواهد مرد و اجل هر کس در لوح قضای الهی به وقت معین ثبت است ، و هر کس برای متاع دنیا کوشش کند از دنیا بهره مندش می کنیم و هر کس برای ثواب آخرت سعی نماید از نعمت اخرت او را بر خوردارمی نمائیم و البته خدا سپاس گزاران را جزای نیک خواهد داد.
تفسیر
این آیه تعریض ونقض قول کسانی است که می گفتند اگر شهداء به جنگ نرفته بودند کشته نمی شدند، چون سبب مرگ آنان جنگ نبود،بلکه سبب مرگ ، رسیدن اجل به اذن خداست و اگر چنین نباشد ملک الهی وتدبیر ربانی باطل می گردد، لذا مرگ سنت محکمی است که از قضای الهی نشأت می گیرد و یا آیه شریفه تعریض به کسانی است که می گفتند، اگر اختیار رهبری جنگ بدست ما بود این افراد کشته نمی شدند،(لوکان لنامن الامر شیی ء ما قتلنا هیهنا...)،لازمه سخن آن گروه این است که ایمانشان به اسلام ناشی از این پندار بوده که هر چه هست بدست رسول خداو مؤمنین است و خلاصه ، ایمان آورده اند تاصاحب اختیار دنیا باشند و اجتناب کنندگان از این پندار کسانی هستند که تنها ثواب آخرت را می جویند و خدا هردوی این طوائف را به آنچه می طلبند بهره ور می سازد، اما کسانی که تنها رضای خدا را می طلبند، خداوند آنها را تکریم می کند، پس از مدارج پست حیوانی ترقی نموده و خدا را بر این نعمت شکر گزارند و از پیامدهای چنین ایمانی زنده دل و هوشیار هستند، در واقع چنین کسانی نه کاری به ثواب دنیا دارند و نه آخرت ، آنها فقط خدا را می جویند و خدا هم جزای آنان را تقبل می نماید.
تفسیر المیزان
به نام خدا
ترجمه و تفسیر آیه 146 سوره آل عمران (آیات جنگ احد)
وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرینَ146
چه بسیار اتفاق افتاده که جمعیت زیادی از پیروان پیامبری در جنگ کشته شده اند،پس با این حال در برابرسختیهایی که در راه خدا به آنان رسید، سست و ضعیف و بیمناک نشدندو دربرابر دشمن زیر بار نرفتند و خدا صابران را دوست می دارد.
تفسیر
(ربیون )یعنی کسانی که مختص به پروردگارشان هستند و به غیر او خود را مشغول نمی کنند و (کاین )کلمه تکثیر به معنای چه بسا می باشد، یعنی آنچه از سختی و مشقت که در راه خدا دیدند دچار ضعف نفس و سستی در راه جنگ فی سبیل الله نشدند و زار وزبون نگشته و تسلیم دشمن نگردیدند، چنین کسانی که عزمشان پایدار است ونفسشان ضعیف نیست وذلت رانمی پذیرنداهل صبرند و خدا آنهارادوست دارد.
تفسیرالمیزان
.تفسیر آیه ۱۴۶(احسن الحدیث)
146- ﻭَ ﻛَﺄَﻳِّﻦْ ﻣِﻦْ ﻧَﺒِﻰٍّ ﻗﺎﺗَﻞَ ﻣَﻌَﻪُ ﺭِﺑِّﻴُّﻮﻥَ ﻛَﺜِﻴﺮٌ ﻓَﻤﺎ ﻭَﻫَﻨُﻮﺍ ﻟِﻤﺎ ﺃَﺻﺎﺑَﻬُﻢْ ﻓِﻰ ﺳَﺒِﻴﻞِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻭَ ﻣﺎ ﺿَﻌُﻔُﻮﺍ ﻭَ ﻣَﺎ ﺍﺳْﺘَﻜﺎﻧُﻮﺍ ﻏﺮﺽ ﺍﺯ ﻭﻫﻦ ﺑﺎﺧﺘﻦ ﺭﻭﺣﻴﻪ ﻭ ﺍﺯ ﺿﻌﻒ ﻋﺎﺟﺰ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻛﺸﻴﺪﻥ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﻜﺎﻧﺖ ﺗﺬﻟﻞ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺩﺷﻤﻦ ﺍﺳﺖ ﻳﻌﻨﻰ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺻﺪﻣﻪ ﺍﻯ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺩﻳﺪﻧﺪ ﺳﺴﺖ ﻧﺸﺪﻧﺪ، ﺍﺯ ﺟﻬﺎﺩ دﺴﺖ ﻧﻜﺸﻴﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﺪﺷﻤﻦ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻧﻜﺮﺩﻧﺪ، ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺷﺪﻩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺑﺮ ﻫﻢ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻭﺿﻊ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﺍﺣﺪ ﺑﻌﻀﻰ ﺑﻪ ﻓﻜﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ ﺍﺯ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠَّﻪ ﺑﻦ ﺍﺑﻰ ﻣﻨﺎﻓﻖ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﺑﻮ ﺳﻔﻴﺎﻥ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻣﺎﻥ ﺑﮕﻴﺮﺩ، ﻣﺮﺣﻮم ﺑﻠﺎﻏﻰ ﺩﺭ ﺁﻟﺎء ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ: ﺑﻌﻴﺪ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻭَ ﻣَﺎ ﺍﺳْﺘَﻜﺎﻧُﻮﺍ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﺁﻥ ﺑﺎﺷﺪ.
ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﺧﺪﺍ ﺷﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﻭَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻳُﺤِﺐُّ ﺍﻟﺼَّﺎﺑِﺮِﻳﻦَ.
به نام خدا
ترجمه و تفسیر آیه 147 سوره آل عمران (آیات جنگ احد)
وَ ما کانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فی أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرینَ147
و سخن آنان جز این نبود که می گفتند:پروردگارا گناهان ما را بیامرز و از ستمی که در باره خود کرده ایم در گذرو ما را ثابت قدم بدار و در مقابله کافران یاری فرما.
تفسیر
آنان خطاهای خویش را دربرابرشان مجسم نمودند و لذا طلب مغفرت از پروردگار خویش کردند و تمام هم و غم آنان برافراشتن پرچم دین و انتشار و شیوع آن بود و در جستجوی نعمت و غنیمت و یا ثوابی ، چه در دنیاو چه در آخرت ، نبودند و آنان نهایت ادب بندگی را در برابر خداوند بجای آوردند.
تفسیر المیزان
تفسیر آیه ۱۴۷ (احسن الحدیث)
147- ﻭَ ﻣﺎ ﻛﺎﻥَ ﻗَﻮْﻟَﻬُﻢْ ﺇِﻟَّﺎ ﺃَﻥْ ﻗﺎﻟُﻮﺍ ﺭَﺑَّﻨَﺎ ﺍﻏْﻔِﺮْ ﻟَﻨﺎ ﺫُﻧُﻮﺑَﻨﺎ ﻭَ ﺇِﺳْﺮﺍﻓَﻨﺎ ﻓِﻰ ﺃَﻣْﺮِﻧﺎ ﻭَ ﺛَﺒِّﺖْ ﺃَﻗْﺪﺍﻣَﻨﺎ ﻭَ ﺍﻧْﺼُﺮْﻧﺎ ﻋَﻠَﻰ ﺍﻟْﻘَﻮْمِ ﺍﻟْﻜﺎﻓِﺮِﻳﻦَ ﺍﻳﻦ ﺩﻋﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺷﻜﺴﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺟﻬﺖ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﻳﻜﻰ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﮔﺬﺷﺘﻪ، ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺳﻬﻞ ﺍﻧﮕﺎﺭﻯ ﻭ ﺗﻌﺪﻯ ﺩﺭ ﭘﻴﺶ ﺑﺮﺩ ﻭﺿﻊ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﺟﻨﮓ. ﻟﺬﺍ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﻜﺴﺖ، ﺍﻭﻝ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺩﻭم ﻣﻐﻔﺮﺕ ﺧﻄﺎ ﻛﺎﺭﻯ ﻭ ﻋﺪم ﺍﺳﺘﻘﺎﻣﺖ ﺩﺭ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﺇِﺳْﺮﺍﻓَﻨﺎ ﻓِﻰ ﺃَﻣْﺮِﻧﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ. ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﺷﻜﺴﺖ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﺍﺣﺪ ﻧﻴﺰ ﺩﻭ ﻭﺟﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻳﻜﻰ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻳﺎﺕ 130- 135 ﺑﺮﺭﺳﻰ ﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ ﻛﻪ: ﺇِﻥَّ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﺗَﻮَﻟَّﻮْﺍ ﻣِﻨْﻜُﻢْ ﻳَﻮْمَ ﺍﻟْﺘَﻘَﻰ ﺍﻟْﺠَﻤْﻌﺎﻥِ ﺇِﻧَّﻤَﺎ ﺍﺳْﺘَﺰَﻟَّﻬُﻢُ ﺍﻟﺸَّﻴْﻄﺎﻥُ ﺑِﺒَﻌْﺾِ ﻣﺎ ﻛَﺴَﺒُﻮﺍ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺧﺎﻟﻰ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺳﻨﮕﺮ ﻛﻮﻩ ﻋﻴﻨﻴﻦ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺗﻴﺮ ﺍﻧﺪﺍﺯﺍﻥ.
ﺑﻬﺮ ﺣﺎﻝ: ﺍﻳﻦ ﺩﻋﺎ ﭘﻰ ﺑﺮﺩﻥ ﺑﻌﻠﻞ ﺷﻜﺴﺖ ﻭ ﺍﺳﺘﻤﺪﺍﺩ ﺍﺯ ﻣﻘﺎم ﺭﺑﻮﺑﻴﺖ ﺩﺭ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ.
روزی مردی داخل چاهی افتاد و بسیار دردش آمد.
یک روحانی او را دید و گفت : حتما گناهی انجام دادهای.
یک دانشمند عمق چاه و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت.
یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد.
یک یوگیست به او گفت: این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند.
یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت.
یک پرستار کنار چاه ایستاد و با او گریه کرد.
یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاه کرده بودند پیدا کند.
یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که: خواستن توانستن است.
یک فرد خوشبین به او گفت: ممکن بود یکی از پاهات بشکنه.
سپس فرد بیسوادی که از آنجا می گذشت دست او را گرفت و او را از چاه بیرون آورد.
آسمان هرکس به اندازه ی روشنی و تاری قلب او، روشن یا تار است. مارک تواین
بهترین راه برای درک هر چیز ، تجربه کردن آن است.چون با حدس و گمان هیچوقت دانا نخواهی شد. مارک تواین
در غدیر در گذر آن برکه آب و در کنار آن نخلهای تک افتاده و تنها و سنگهای خاره حماسه ای رخ داد وحقیقتی بوجود آمد که جهان در مقابلش تعظیم کرد غدیر یعنی عظمت و جلال یعنی بزرگی و شکوه وغدیر یعنی حماسه محمد(ص)همان خورشید رخشنده بر جهاز شتران بالا رفت صحرای وسیع در مقابلش دامن کشیده بود و شادی عجیبی در این سیاهی و سپیدی منعکس میشد صدایش بلند شد ای گروه مسلمانان تاکنون سه بار جبریل امین بر من نازل شده و مرا امر به ابلاغ رسالتم کرده اما چون میدانستم که منافق بسیار و مؤمن واقعی کمیاب است امتناع کردم سپس با قدرت بی نظیر کمربند علی را گرفت و اورا بر فراز سر بلند کرد آن چنانکه سپیدی زیر بغل او نمایان شد آنگاه منشورآسمانی خلافت را فرا خواند : من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله این عید و این حماسه واین انتخاب و این منشور بر شیعیان جهان مبارک باد . !!!
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ
سپاس خدای را که قرار داد ما را از متمسکان به ولایت امیر المؤمنین علیه السلام و پیشوایان و امامان که بر آنان درود باد!
إِنَّا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدَىٰ فَلِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِوَکِیلٍ
بی تردید، مصحف هدایت را برای مردمان در پرتو حکمت و مشیت الاهی بر تو نازل نمودیم، هرکه آن را دریابد، به سود خویش در مسیر هدایت قرار گرفته است، و هرکه آن را درنیابد، فقط به زیان خویش در گمراهی قرار گرفته است، بدین منوال، تو مسؤول و متولی اعمال و رفتار آن ها نیستی!
حضرت علی (علیه السلام ) فرمودند:
* زندگی کردن با مردم این دنیا همچون دویدن در گله اسب است..
تا میتازی با تو میتازند.
زمین که خوردی، آنهایی که جلوتر بودند.. هرگز برای تو به عقب باز نمیگردند.
و آنهایی که عقب بودند، به داغ روزهایی که میتاختی تورا لگد مال خواهند کرد!
* در عجبم از مردمی که بدنبال دنیایی هستند که روز به روز از آن دورتر میشوند
و غافلند از آخرتی که روز به روز به آن نزدیکتر میشوند...
بنام خدا
و با تبریک سالگرد عید غدیر ؛ تفاسیر مفسران در آیه 3 سوره مائده که مشهور است در روز 18 ذیحجه و در محل غدیر خم پس از بازگشت پیامبر از حجه الوداع نازل شده،را مرور می کنیم:
الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا
امروز کسانى که کافر شده اند از [کارشکنى در] دین شما نومید گردیده اند پس از ایشان مترسید و از من بترسید امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آیینى برگزیدم
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان مطالب مشروحی در ذیل این آیه آورده که خلاصه انرا ذکر می کنم:
1-پس با نادرست بودن این سه احتمال که کلمه (یوم ) به معناى دوره و ایام باشد نه یک روز خاصى، و خلاصه وقتى نتوانستیم بگوئیم مراد از روز دوره پیدایش دعوت اسلامى ، و یا دوره بعد از فتح مکه ، و یا قطعه زمان بین نزول سوره برائت و رحلت رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) است .(تفصیل مطلب در تفسیر المیزان موجود است)
لا جرم و بناچار باید بگوئیم مراد از این کلمه الیوم یک روز معینى است ، روزى است که خود این آیه در آن روز نازل شده ،
2-این را هم مى دانیم که کفار آرزوى سرنوشت بد براى مسلمانان در سر نمى پروریدند، مگر به خاطر دین آنان و سینه هایشان تنگى نمى کرد، و دلهایشان غش نمى کرد مگر به خاطر همینکه دین آنان و عزت و شرف ایشان را از بین مى برد و آزادى ایشان را در انجام آنچه هوا و هوسشان اقتضاء مى کرد و نفوسشان بدان عادت داشته سلب مى کرد، و به شهوترانیهاى بى قید و شرطشان خاتمه مى داد.
بنابراین آنچه در نظر کفار مورد نفرت و انزجار بود دین مسلمانان بود نه خود آنان ، با اهل دین ، هیچ غرضى و عداوتى نداشتند، مگر از جهت دین حق آنان ، آنها نمى خواستند مسلمانان از بین بروند، و چنین مردمى در د نیا نباشند، بلکه مى خواستند نور خدا را خاموش سازند، و ارکان شرک را که در حال تزلزل قرار گرفته و داشت فرو مى ریخت تحکیم ببخشند، و مؤ منین را همانطور که د ر جمله : (لو یردونکم کفارا...) گذشت به کفر قبلى خود بر گردانند، همچنانکه در آیه زیر به این حقیقت تصریح نموده ، مى فرماید: (یریدون لیطفوا نور اللّه بافواههم و اللّه متم نوره و لوکره المشرکون )، و نیز مى فرماید: (فادعوا اللّه مخلصین له الدین ، و لوکره الکافرون ).
و به همین جهت کفار هیچ همى به جز قطع این شجره طیبه و ریشه کن ساختن آن نداشتند، آنها تنها هدفشان این بود که از راه تفتین مؤ منین و راه دادن نفاق و تفرقه در بین جماعت آنان و گسترش شبه و خرافات در بین آنان ، و سر انجام افساد دین آنان ، این بنیان رفیع را سرنگون سازند.
3-آخرین امید کافران براى محو دین اسلام ، به مرگ پیامبر (ص) بسته شده بود.
یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ
ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان! و اگر نکنی، رسالت او را انجام ندادهای! خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم، نگاه میدارد؛ و خداوند، جمعیّت کافران (لجوج) را هدایت نمیکند.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ
کسانی که کافر شدند، برای آنان تفاوت نمیکند که آنان را (از عذاب الهی) بترسانی یا نترسانی؛ ایمان نخواهند آورد.
اعلام علی به عنوان بزرگترین شخصیتی که شایستگی رهبری امت را دارد، وحدتی را که در جامعه بدوی و قبایلی عرب به دست آمده است، و تنها ضامن بقای این امت جوان است، متزلزل خواهد نمود. از سوی دیگر، اگر محمد درباره علی سکوت کند، حقیقتی را فدای مصلحتی ،نکرده است؟
…
بعد داستان غدیر است؛ که پیغمبر، در حالی که دارد برمیگردد، یکییکی اصحاب و یارانش را از زیر نظر میگذراند و ارزیابی میکند، که فردا دور چه کسانی جمع خواهند شد: عثمان اینطور است، ابوبکر آنطور است، سعدبن ابی وقاص اینطور است، عبدالرحمن آنطور است… تا به علی میرسد: «در این میان، علی برجستگی خاصی دارد.» (همینجا است که حمله کردهاند که: علی را آخر آورده است! خوب، جنسهای بنجل را اول میآورند!)
«وی تنها صحابی نامی محمد است که با جاهلیت پیوندی نداشته است؛ نسلی است که با اسلام آغاز شده و روحش در انقلاب محمد شکل گرفته است. ویژگی تربیتی دیگر وی آن است که دست مهربان فقر او را از خانه خویش، در آن دوره سنی که نخستین ابعاد روح و فکر انسان ساخته میشود، به خانه محمد میبرد، و تصادفی بزرگ، کودک را با داشتن پدر، به دست عموزاده میسپارد.» (در آن موقع خیلی غیرعادی بود، که بابایش زنده و مشهور و متشخص باشد، و بچهاش را به دست پسرعمو بسپرد!)، «تا روح شگفت مردی که باید نمونه یک انسان ایدهآل گردد، در مدرسهای پرورش یابد که در آن محمد آموزگار است و کتاب قرآن. از هم آغاز با نخستین پیامی که میرسد آشنا گردد و بر لوح ساده کودک خطی از جاهلیت نقش نپذیرد.»
«مرد شمشیر، سخن و سیاست؛ احساسی به رقت یک عارف و اندیشهای به استحکام یک حکیم دارد. در تقوا و عدل چندان شدید است که او را در جمع یاران تحملناپذیر ساخته است. آشنایی دقیق و شاملش با قرآن قولی است که جملگی بر آنند.» (پیغمبر، در بازگشت از حجةالوداع، دارد در ذهنش در مقایسه با یاران دیگرش، که فردا روی کار میآیند، تخیل میکند). «شرایط خاص زندگی خصوصیاش، زندگی اجتماعی و سیاسیاش و پیوندش با پیغمبر و به ویژه سرنوشت روح و اندیشهاش همه عواملی است که او را با روح حقیقی اسلام، معنای عمیقی که در زیر احکام و عقاید و شعائر یک دین نهفته است و غالباً از چشمهای ظاهربین پنهان میماند، از نزدیک آشنا کرده است؛ احساسش و بینشش با آن عجین شده است. وی یک وجدان اسلامی دارد و این، جز اعتقاد به اسلام است.»
«در طول بیست و سه سالی که محمد نهضت خویش را در دو صحنه روح و جامعه آغاز کرده است، علی همواره درخشیده است؛ همواره در آغوش خطرها زیسته است و یکبار نلغزیده است؛ یک بار کمترین ضعفی از خود نشان نداده است. آنچه در علی سخت ارجمند است، روح چندبعدی او است، روحی که در همه ابعاد گوناگون حتی ناهمانند قهرمان است: قهرمان اندیشیدن و جنگیدن و عشق ورزیدن، مرد محراب و مردم، مرد تنهایی و سیاست، دشمن خطرناک همه پستیهایی که انسانیت همواره از آن رنج میبرد، مجسمه همه آرزوهایی که انسانیت همواره در دل میپرورد.»
«اما پیدا است که در اجتماعی که بیش از ده سال با جاهلیت بدوی و قبایلی فاصله ندارد، روحی اینچنین تا کجا تنها است، غریب است و مجهول! این یک داستان غمانگیز تاریخ است و سرگذشت علی و یارانش غمانگیزترین آن. چه، هرگز فاصله مردی با جامعهاش تا این همه نبوده است». «بیشک پیغمبر به شدت به علی میاندیشید. قرائن بسیاری در حیاتش نشان میدهد که در علی به چشمی خاص مینگرد؛ اما از سویی میداند که رجال قوم هرگز به این جوان سی و اند سالهای، که جز محمد در جامعه پناهی و جز جانبازیهایش در اسلام سرمایهای ندارد، میدان نخواهند داد و رهبری او را به سادگی تحمل نخواهند کرد.»
«قویترین جناح سیاسی اسلام، جناح ابوبکر است. عمر، ابوعبیده، سعدبن ابی وقاص، عثمان، طلحه و زبیر از عناصر اصلی این باندند.» (که همگی پس از ابوبکر و به سفارش او با هم مسلمان شدند، و همینها کسانی هستند که سی و پنج سال بعد در شورا هستند! خیلی عجیب است!).
«مسئولیت پیغمبر اکنون سخت خطیر و حساس است. اعلام علی به عنوان بزرگترین شخصیتی که شایستگی رهبری امت را دارد، وحدتی را که در جامعه بدوی و قبایلی عرب به دست آمده است، و تنها ضامن بقای این امت جوان است، متزلزل خواهد نمود. از سوی دیگر، اگر محمد درباره علی سکوت کند، حقیقتی را فدای مصلحتی نکرده است؟ ضعف اجتماعی علی مگر نه معلول قدرت دینی او است؟ مگر تنهایی سیاسی او جز به خاطر خشونت و قاطعیتی است که در راه محمد نشان داده است؟ مگر شمشیر پرآوازه وی که هر طایفهای را داغدار کرده است جز به فرمان محمد و برای خدا فرود میآمده است؟ کینههایی که از او در دلها هست، مگر به گفته پیغمبر، که چند روز پیش در مکه گفت، جز به خاطر خشونتی است که در ذات خدا و در راه خدا نشان میدهد؟»
«سکوت محمد درباره علی او را در تاریخ بیدفاع خواهد گذاشت. شرایط سیاسی جامعه و ترکیب اجتماعی و طبقاتی و اشرافی آن و دستهبندیهای مصل
حتی چنان است که بیشک علی را نه تنها محروم خواهند ساخت، بلکه سیمای او را در اسلام مسخ خواهند کرد. او را در تاریخ چنان بدنام خواهند نمود که پاکترین مسلمانان برای تقرب به خدا و محمد بدو لعن فرستند. مگر با این همه چنین نشد؟ آیا محمد از علی که جز او مدافعی ندارد، دفاع نخواهد کرد؟ آیا با سکوت خویش او را به دست تاریخ بیرحم پایمال نخواهد ساخت؟»
«ده میل از مکه دور شدهاند. پیغمبر تصمیم خویش را گرفت. اینجا غدیر خم است.»
علی شریعتی، برخی ویژگیهای شخصیت پیامبر، م.آ. 28، صص 119-116
پیامبر اکرم ﷺ:
ای عمار! اگر تمام مردم دنیا به راهی می روند و علی تنها از راه دیگری می رود، پس تو به راهی برو که علی می رود و مردم را رها کن!
مولوی شعری داره که :
لطف حق باتو مدارا ها کند/ چون که از حد بگذرد رسوا کند
خداوندهمواره عذابهارابه تاخیر می اندازد تا بنده توبه کند واگر نکرد زمانی اورا مبتلی میکند که انتظارش را نداشته بنا بر این سریع الحساب یا سریع العقاب بودن خدا با حلمش منافات ندارند
پس او خدائی میکند
وظیفه مابندگیست
فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّىٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ
(آری،) هنگامی که (اندرزها سودی نبخشید، و) آنچه را به آنها یادآوری شده بود فراموش کردند، درهای همه چیز (از نعمتها) را به روی آنها گشودیم؛ تا (کاملا) ً خوشحال شدند (و دل به آن بستند)؛ ناگهان آنها را گرفتیم (و سخت مجازات کردیم)؛ در این هنگام، همگی مأیوس شدند؛ (و درهای امید به روی آنها بسته شد).
یه روز یه کلاغه بال میزد ومیپرید که دید زنی چند تا تکه گوشت گذاشته روآتش کباب کنه وبده به بچه هاش .
کلاغه ارتفاعشو کم کرد تا رسید به گوشته نوک زد برش داشت غافل از اینکه یک تکه آتش چسبیده زیر گوشته .
رفت تا رسید به لانه اش وگوشته رو گذاشت تا بچه هاش بخورند
اما همون تکه آتشه لونه شو به آتش کشید وجوجه اش ولانه با هم سوختند .
آمد بیرون وغار غار راه انداخت که خدا
میگن صبر کوچک تو ۴۰ساله چرا منو به این زودی گرفتی ؟ عاقلی که صدای اونو شنید گفت:
این سزای کشک دزدیای ۴۰ سال پیشته مال این جرم مونده تا ۴۰سال بعد ادا بشه .
نظر عبدالفتاح عبد المقصود در مورد امیرالمومنین علی ع :
نه آنان که خدایش خواندند، به بندگی اش نشستند !
نه آنان که امامش دانستند، اطاعتش کردند !
جلد ۷ - نظام برابری
به نام خدا
مبحث بیست و نهم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)
نکوهش از اطعام نکردن مساکین و تشویق نکردن دیگران به این کار(بخش سوم)
در سوره مدثر خدا یکی از دلایل جهنمی شدن را اطعام نکردن مساکین ،بیان نموده است.
چه چیز شما را در آتش [سقر] درآورد (۴۲)مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ ﴿۴۲﴾
گویند از نمازگزاران نبودیم (۴۳)قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ ﴿۴۳﴾
و بینوایان را غذا نمى دادیم (۴۴)وَلَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ ﴿۴۴﴾
سوره الرعد
وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ [27] کافران مىگویند: چرا از جانب پروردگارش معجزهاى بر او نازل نمىشود؟ بگو: خدا هر که را بخواهد گمراه مىکند. و هر که را به درگاه او روى کند، هدایت مىکند: (27)
سوره النحل
وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ [93] اگر خدا مىخواست، همه شما را یک امت کرده بود، ولى هر که را بخواهد گمراه مىسازد و هر که را بخواهد هدایت مىکند و از هر کارى که مىکنید بازخواست مىشوید. (93)
سوره فاطر
أَفَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَصْنَعُونَ [8] آیا آن که کردار بدش در نظرش آراسته شده، چنانکه نیکویش پنداشت، همانند کسى است که چنین نیست؟ پس خدا هر که را خواهد گمراه مىکند و هر که را خواهد هدایت مىکند. نباید که جان تو به خاطر آنها دچار اندوه شود. زیرا خدا به کارهایى که مىکنند آگاه است. (8)
#دعای.یستشیر
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلْحَمْدُ للَّهِِ الَذى لااِلهَاِلاَّ هُوَ، الْمَلِکُ الْحَقُّ الْمُبینُ، الْمُدَبِرُّ بِلا وَزیرٍ، وَلا
خَلْقٍ مِنْ عِبادِهِ یَسْتَشیرُ، الْأَوَّلُ غَیْرُ مَوْصُوفٍ، وَالْباقى بَعْدَ فَنآءِ الْخَلْقِ،
الْعَظیمُ الرُّبُوبِیَّةِ، نُورُ السَّمواتِ وَالْأَرَضینَ، وَفاطِرُهُما وَمُبْتَدِعُهُما، بِغَیْرِ
عَمَدٍ خَلَقَهُما، وَفَتَقَهُما فَتْقاً، فَقامَتِ السَّمواتُ طآئِعاتٍ بِاَمْرِهِ، وَاسْتَقَرَّتِ
الْأَرضَوُنَ بِاَوْتادِها فَوْقَ الْمآءِ، ثُمَّ عَلا رَبُّنا فِى السَمواتِ الْعُلى، اَلرَّحْمنُ
عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى، لَهُ ما فِى السَّمواتِ وَما فِى الْأَرْضِ وَما بَیْنَهُما وَما
تَحْتَ الثَّرى، فَاَنَا اَشْهَدُ بِاَنَّکَ اَنْتَ اللَّهُ لا رافِعَ لِما وَضَعْتَ، وَلا واضِعَ لِما
رَفَعْتَ، وَلا مُعِزَّ لِمَنْ اَذْلَلْتَ، وَلا مُذِلَّ لِمَنْ
اَعْزَزْتَ، وَلا مانِعَ لِما اَعْطَیْتَ، وَلا مُعْطِىَ لِما مَنَعْتَ، وَاَنْتَ اللَّهُ لا اِلهَ اِلاَّ
اَنْتَ، کُنْتَ اِذْ لَمْ تَکُنْ سَمآءٌ مَبْنِیَّةٌ، وَلا اَرْضٌ مَدْحِیَّةٌ، وَلا شَمْسٌ مُضیئَةٌ،
وَلا لَیْلٌ مُظْلِمٌ، وَلا نَهارٌ مُضیئُ، وَلا بَحْرٌ لُجِّىٌّ، وَلا جَبَلٌ راسٍ، وَلا نَجْمٌ
سارٍ، وَلا قَمَرٌ، مُنیرٌ وَلا ریحٌ تَهُبُّ، وَلا سَحابٌ یَسْکُبُ، وَلا بَرْقٌ یَلْمَعُ،
وَلا رَعْدٌ یُسَبِّحُ، وَلا رُوحٌ تَنَفَّسُ، وَلا طآئِرٌ یَطیرُ، وَلا نارٌ تَتَوَقَّدُ، وَلا مآءٌ
یَطَّرِدُ، کُنْتَ قَبْلَ کُلِّشَىْءٍ، وَکَوَّنْتَ کُلَّشَىْءٍ، وَقَدَرْتَ عَلى کُلِّشَىْءٍ،
وَابْتَدَعْتَ کُلَّشَىْءٍ، وَاَغْنَیْتَ وَاَفْقَرْتَ، وَ اَمَتَّ وَاَحْیَیْتَ، وَاَضْحَکْتَ
وَاَبْکَیْتَ، وَعَلَى الْعَرشِ اسْتَوَیْتَ، فَتَبارَکْتَ یا اَللَّهُ وَ تَعالَیْتَ اَنْتَ اللَّهُ الَّذى
لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ الْخَلاَّقُ الْمُعینُ، اَمْرُکَ غالِبٌ، وَعِلْمُکَ نافِذٌ، وَکَیْدُکَ غَریبٌ،
وَوَعْدُکَ صادِقٌ، وَقَوْلُکَ حَقٌّ، وَحُکْمُکَ عَدْلٌ، وَکَلامُکَ هُدىً، وَوَحْیُکَ
نوُرٌ، وَرَحْمَتُکَ واسِعَةٌ، وَعَفْوُکَ عَظیمٌ، وَفَضْلُکَ کَثیرٌ، وَعَطاؤُکَ جَزیلٌ،
وَحَبْلُکَ مَتینٌ، وَاِمْکانُکَ عَتیدٌ، وَجارُکَ عَزیزٌ، وَبَاْسُکَ شَدیدٌ،
وَمَکْرُکَ مَکیدٌ، اَنْتَ یا رَبِّ مَوْضِعُ کُلِّ شَکْوى، حاضِرُ کُلِّ مَلَاءٍ، وَشاهِدُ
کُلِّ نَجْوى، مُنْتَهى کُلِّ حاجَةٍ، مُفَرِّجُ کُلِّ حُزْنٍ، غِنى کُلِّ مِسْکینٍ، حِصْنُ کُلِ
هارِبٍ، اَمانُ کُلِّ خآئِفٍ، حْرِزُ الضُّعَفآءِ، کَنْزُ الْفُقَرآءِ، مُفَرِّجُ الْغَمَّآءِ،
مُعینُ الصَّالِحینَ، ذلِکَ اللَّهُ رَبُّنا، لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ، تَکْفى مِنْ عِبادِکَ مَنْ تَوَکَّلَ
عَلَیْکَ، وَاَنْتَ جارُ مَنْ لاذَ بِکَ، وَتَضَرَّعَ اِلَیْکَ عِصْمَةُ مَنِ اعْتَصَمَ بِکَ ناصِرُ
مَنِ انْتَصَرَ بِکَ تَغْفِرُ الذُّنُوبَ لِمَنِ اسْتَغْفَرَکَ جَبَّارُ الْجَبابِرَةِ، عَظیمُ
الْعُظَمآءِ، کَبیرُ الْکُبَرآءِ، سَیِّدُ السَّاداتِ، مَوْلَى الْمَوالى، صَریخُ
الْمُسْتَصْرِخینَ، مُنَفِّسٌ عَنِ الْمَکْروُبینَ، مُجیبُ دَعْوَةِ الْمُضْطَرینَ، اَسْمَعُ
السَّامِعینَ اَبْصَرُ النَّاظِرینَ، اَحْکَمُ الْحاکِمینَ، اَسْرَعُ الْحاسِبینَ، اَرْحَمُ
الرَّاحِمینَ، خَیْرُ الغافِرینَ، قاضى حَوآئِج الْمُؤْمِنینَ، مُغیثُ الصَّالِحینَ،
اَنْتَ اللَّهُ لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ، رَبُّ الْعالَمینَ اَنْتَ الْخالِقُ وَاَنَا الْمَخْلوُقُ، وَاَنْتَ
الْمالِکُ وَاَنَا الْمَمْلوُکُ، وَاَنْتَ الرَّبُّ وَاَنَا الْعَبْدُ، وَاَنْتَ الرَّازِقُ وَاَنَا
الْمَرْزُوقُ، وَاَنْتَ الْمُعْطى وَاَنَا السَّآئِلُ، وَاَنْتَ الْجَوادُ وَاَنَا الْبَخیلُ، وَاَنْتَ
الْقَوِىُّ وَاَنَا الضَّعیفُ، وَاَنْتَ الْعَزیزُ وَاَنَا الذَّلیلُ، وَاَنْتَ الْغَنِىُّ وَاَنَا الْفَقیرُ،
وَاَنْتَ السَّیِّدُ وَاَنَا الْعَبْدُ، وَاَنْتَ الْغافِرُ وَاَنَا الْمُسیئُ، وَاَنْتَ الْعالِمُ وَاَنَا
الْجاهِلُ، وَاَنْتَ الْحَلیمُ وَاَنَا الْعَجُولُ، وَاَنْتَ الرَّحْمنُ وَاَنَا الْمَرْحُومُ، وَاَنْتَ
الْمُعافى وَاَنَا الْمُبْتَلى، وَاَنْتَ الْمُجیبُ وَاَنَا الْمُضْطَرُّ، وَاَنَا اَشْهَدُ بِأنَّکَ أَنْتِْ
اللَّهُ لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ، الْمُعْطى عِبادَکَ بِلا سُؤالٍ، وَاَشْهَدُ بِاَنَّکَ اَنْتَ اللَّهُ الْواحِدُ
الْأَحَدُ الْمُتَفَرِّدُ الصَّمَدُ الْفَردُ، وَاِلَیْکَ الْمَصیرُ، وَصَلَّى اللَّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَاَهْلِ بَیْتِهِ
الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ، وَاغْفِرْلى ذُنُوبى، وَاسْتُرْ عَلَىَّ عیُوُبى، وَافْتَحْ لى مِنْ لَدُنْکَ
رَحْمَةً، وَرِزْقاً واسِعاً، یااَرْحَمَ الرَّاحِمینَ، وَالْحَمْدُ للَّهِِ رَبِّ الْعالَمینَ،
وَحَسْبُنَا اللَّهُ وَنْعِمَ الْوَکیلُ، وَلا حَوْلَ وَلاقُوَّةَ اِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ.
تفسیر نمونه:
ﺩﺭ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺤﺚ ﺑﻪ ﻧﻜﺘﻪ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺩﺭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﺻﻠﺢ ﺣﺪﻳﺒﻴﻪ ﻭ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺁﻥ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩﻩ، ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ:" ﺁﻧﻬﺎ (ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺷﻤﺎ) ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻛﺎﻓﺮ ﺷﺪﻧﺪ، ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻣﺴﺠﺪ ﺍﻟﺤﺮﺍم ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺘﻨﺪ، ﻭ ﻗﺮﺑﺎﻧﻴﻬﺎﻯ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﻗﺮﺑﺎﻧﮕﺎﻩ ﺑﺮﺳﺪ ﻣﺎﻧﻊ ﺷﺪﻧﺪ" (ﻫُﻢُ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻛَﻔَﺮُﻭﺍ ﻭَ ﺻَﺪُّﻭﻛُﻢْ ﻋَﻦِ ﺍﻟْﻤَﺴْﺠِﺪِ ﺍﻟْﺤَﺮﺍمِ ﻭَ ﺍﻟْﻬَﺪْﻯَ ﻣَﻌْﻜُﻮﻓﺎً ﺃَﻥْ ﻳَﺒْﻠُﻎَ ﻣَﺤِﻠَّﻪُ) . ﻳﻚ ﮔﻨﺎﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻔﺮﺷﺎﻥ ﺑﻮﺩ، ﻭ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﻋﻤﺮﻩ ﻭ ﻃﻮﺍﻑ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺘﻨﺪ، ﻭ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺷﺘﺮﻫﺎﻯ ﻗﺮﺑﺎﻧﻰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺤﻠﺶ ﻳﻌﻨﻰ ﻣﻜﻪ ﻗﺮﺑﺎﻧﻰ ﻛﻨﻴﺪ (ﻣﺤﻞ ﻗﺮﺑﺎﻧﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﻋﻤﺮﻩ ﻣﻜﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺣﺞ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﻣﻨﻰ) ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻪ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﺎﺷﺪ، ﻭ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﻯ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﺭ ﺟﺎﻯ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ:
ﻭَ ﻣَﻦْ ﺃَﻇْﻠَﻢُ ﻣِﻤَّﻦْ ﻣَﻨَﻊَ ﻣَﺴﺎﺟِﺪَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺃَﻥْ ﻳُﺬْﻛَﺮَ ﻓِﻴﻬَﺎ ﺍﺳْﻤُﻪُ:" ﭼﻪ ﻛﺴﻰ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻛﺲ ﻛﻪ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ﺍﺯ ﺫﻛﺮ ﻧﺎم ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﺴﺎﺟﺪ ﺍﻟﻬﻰ ﺑﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ"؟! (ﺑﻘﺮﻩ- 114) ﺍﻳﻦ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺍﻳﺠﺎﺏ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﻛﻴﻔﺮ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺳﺨﺖ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻛﻨﺪ.
ﺍﻣﺎ ﭼﺮﺍ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻜﺮﺩ؟ ﺫﻳﻞ ﺁﻳﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﺳﺎﺧﺘﻪ، ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ:" ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﻳﻦ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﻳﻤﺎﻧﻰ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﮔﺎﻫﻰ ﺷﻤﺎ ﺯﻳﺮ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﻣﻰ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﺍﻩ ﻋﻴﺐ ﻭ ﻋﺎﺭﻯ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻃﻠﺎﻉ ﺩﺍﻣﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺎﻧﻊ ﺍﻳﻦ ﺟﻨﮓ ﻧﻤﻰ ﺷﺪ، ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺴﻠﻂ ﻣﻰ ﺳﺎﺧﺖ ﺗﺎ ﻛﻴﻔﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻨﻨﺪ" (ﻭَ ﻟَﻮْ ﻟﺎ ﺭِﺟﺎﻝٌ ﻣُﺆْﻣِﻨُﻮﻥَ ﻭَ ﻧِﺴﺎءٌ ﻣُﺆْﻣِﻨﺎﺕٌ ﻟَﻢْ ﺗَﻌْﻠَﻤُﻮﻫُﻢْ ﺃَﻥْ ﺗَﻄَﺆُﻫُﻢْ ﻓَﺘُﺼِﻴﺒَﻜُﻢْ ﻣِﻨْﻬُﻢْ ﻣَﻌَﺮَّﺓٌ ﺑِﻐَﻴْﺮِ ﻋِﻠْﻢٍ) .
ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﮔﺮﻭﻫﻰ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﺳﻠﺎم ﭘﻴﻮﺳﺘﻨﺪ ﻭﻟﻰ ﺑﻪ ﻋﻠﻠﻰ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﻣﻬﺎﺟﺮﺕ ﻧﺸﺪﻩ، ﻭ ﺩﺭ ﻣﻜﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
ﺍﮔﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻜﻪ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺟﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﮔﺮﻭﻩ ﺍﺯ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻣﺴﺘﻀﻌﻒ ﻣﻜﻪ ﺑﻪ ﺧﻄﺮ ﻣﻰ ﺍﻓﺘﺎﺩ، ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﻣﻰ ﺷﺪ، ﻭ ﻣﻰ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻟﺸﻜﺮ ﺍﺳﻠﺎم ﻧﻪ ﺑﺮ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺣﻢ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺣﺘﻰ ﺑﻪ ﭘﻴﺮﻭﺍﻥ ﻭ ﻣﻮﺍﻓﻘﺎﻥ، ﻭ ﺍﻳﻦ ﻋﻴﺐ ﻭ ﻋﺎﺭ ﺑﺰﺭﮔﻰ ﺑﻮﺩ.
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ
و از مردم کسى است که جان خود را در برابر خوشنودىهاى خدا مىفروشد و خدا بر بندگان مهربان است. (سوره بقره آیه 207)
عن أبی سعید الخدری قال: لما اسری بالنبی صلّى اللّه علیه و آله و سلم یرید الغار، بات علىّ بن ابى طالب على فراش رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلم فأوحى اللّه إلى جبرئیل و میکائیل: إنی قد آخیت بینکما و جعلت عمر أحدکما أطول من الاخر فأیّکما یؤثر صاحبه بالحیاة؟ فکلاهما اختارها و أحبّا الحیاة، فأوحى اللّه الیهما أفلا کنتما مثل علىّ بن ابى طالب آخیت بینه و بین نبیّی محمد صلی الله علیه و آله فبات على فراشه یقیه بنفسه، اهبطا إلى الأرض فاحفظاه من عدوه.
فکان جبرئیل عند رأسه و میکائیل عند رجلیه و جبرئیل ینادی بخ بخ من مثلک یا بن ابى طالب، اللّه عزوجل یباهی لک الملائکة فأنزل اللّه تعالى: (و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضاة اللّه، و اللّه رؤف بالعباد).
ابو سعید خدرى گفت:
چون پیامبر شبانه سیر کرد و مىخواست به غار برود، علىّ بن ابى طالب علیه السلام در بستر او خوابید، پس خداوند به جبرئیل و میکائیل وحى کرد: همانا من شما دو نفر را برادر هم قرار دادهام و عمر یکى از شما را از دیگرى طولانىتر کردهام، پس کدام یک از شما دیگرى را به زنده بودن بر مىگزیند؟ هر دو تاى آنان زندگى را انتخاب کردند و آن را براى خود خواستند،
پس خداوند به آنان وحى کرد که چرا شما مانند علىّ بن ابى طالب نیستید او را با پیامبر خودم محمد برادر کردم پس او در بستر محمد خوابید تا او را با جان خود حفظ کند، شما به زمین فرود آیید و او را از دشمنش حفظ کنید. پس جبرئیل نزد سر او و میکائیل نزد پاهاى او قرار گرفتند و جبرئیل ندا مىداد:
آفرین به کسى مانند تو که خداوند با وجود تو به فرشتگان مباهات مىکند، پس خدا این آیه را نازل کرد: «و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه». [b]
[این حدیث در منابع دیگرى هم آمده از جمله: ابن جوزى، تذکرة الخواص ص 41 و گنجى شافعى، کفایة الطالب ص 239 و شبلنجى، نور الابصار ص 86.]
به نام خدا
مبحث بیست و هشتم از آیات مرتبط با وظایف اجتماعی ما(انفاق)
نکوهش از اطعام نکردن مساکین و تشویق نکردن دیگران به این کار(بخش دوم)
سوره فجر:نشانه های انسانهای دنیادوست و جهنمی بیان شده است:
کَلَّا بَل لَّا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ ﴿۱۷﴾: چنان نیست که شما خیال میکنید، بلکه شما یتیمان را گرامی نمیدارید.
وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۱۸﴾: و یکدیگر را بر اطعام مستمندان تشویق نمیکند.
وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلًا لَّمًّا ﴿۱۹﴾: و میراث [ضعیفان] را چپاولگرانه مى خورید
وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا ﴿۲۰﴾: و مال را دوست دارید دوست داشتنى بسیار
همانطور که دیده میشود در همه آیات بالا از تشویق نکردن به اطعام مسکین سرزنش شده است یعنی که انسانها علاوه بر آنکه خود به مستحقان و بینوایان غذا میدهند،باید دیگران را هم تشویق به این کار کنند.
چقدر این جمله از ایت الله بهجت زیباست:هیچ ذکری بالاتراز ذکرعملی نیست.وهیچ ذکر عملی بالاتر از ترک معصیت نیست.
توجه
احادیثی که شاید تا به حال نشنیده باشید :
1_حضرت رضاعلیه السلام فرمود:هرکس در روز عیدغدیر، مومنی را اطعام کند،گویا همه انبیاء و صدیقین را اطعام داده است (اقبال الاعمال ص778)
2_حضرت صادق علیهالسلام فرمود:یک درهم انفاق در روز غدیر،برابر با یک میلیون درهم(در زمان های دیگر)است(وسائل الشیعه ج97،ص117)
3_حضرت رضا علیه السلام فرمود:هرکس در روز عیدغدیر به دیدار مومنی برود،خداوند به قبراو هفتاد نور وارد می کند،قبرش را وسعت می بخشد،وهر روز هفتاد هزار فرشته قبرش را زیارت کرده و او رابه بهشت بشارت می دهند(اقبال الاعمال ص778)
4-امام صادق علیه السلام فرمود:عید غدیر، بزرگترین عید خداوند متعال است(بحارالأنوار، ج98،ص303)
5_امام صادق علیه السلام فرمود:روزه روز غدیرخم با روزه عمر دنیا برابری می کند،ونزد خداوند معادل صدهزار حج و صد هزار عمره است(وسائل الشیعه،ج3،ص338)
6_امام رضا علیه السلام فرمود:روز غدیر، روز ترک گناهان کبیره ودیگر گناهان(صغیره) است(اقبال الاعمال، ص778)
7_امام رضا علیه السلام فرمود:روز غدیر، روز زیاده خواهی از خداوند است(اقبال الاعمال ص778)
8_امام صادق علیه السلام فرمود:برای جمعی از دوستان وشیعیانش که نزد وی بودند،فرمود:در روز غدیر،جهت بزرگداشت این روز،به برادران ایمانیت بسیار نیکی کن ونیازهای آنان را برآورده ساز(بحار الأنوار، ج98،ص302)
9_احمدبن محمد گفت:در مجلس حضرت رضاعلیه السلام بودیم درحالی که آن مجلس از خانواده حضرتش پر بود ودرباره روز غدیر گفتگو می کردند.پس حضرت رضا علیه السلام (به من)فرمود:در این روز هر مرد و زن مومنی را شاد کن(تهذیب الاحکام، ج6،ص24)
10_امام صادق علیه السلام درحضور جمعی از دوستان و شیعیان خویش فرمود:هنگامی که صبح روز غدیر شد مومن باید تمیز ترین وفاخرترین لباسهایش را پوشیده وخود رادر حدتوانائیش معطر سازد(بحار الأنوار، ج98،ص301)
11_امام رضاعلیه السلام فرمود:روز غدیر، روزی است که دعا درآن مستجاب می گردد(اقبال الاعمال ص778)
12_امام رضا علیه السلام فرمود :روز غدیر، روز زدودن اندوه و روز برطرف شدن غم هاست(اقبال الاعمال، ص778)
13_امام صادق علیه السلام فرمود :شاید گمان می کنی که خداوند،روزی را آفریده که حرمت آن از روز غدیر،عظیم تر باشد؟نه به خدا سوگند، نه به خدا سوگند، نه به خدا سوگند (بحارالأنوار، ج98،ص303)
14_امام رضا علیه السلام فرمود:مثل مومنین در قبول ولایت امیرالمومنین علیه السلام در روز غدیر خم، مثل فرشتگان درسجده بر حضرت آدم علیه السلام است،ومثل کسانی که در روز غدیر از ولایت امیرالمومنین علیه السلام سر باز زدند،مثل شیطان است(اقبال الاعمال، ص778)
به نام خدا
مبحث بیست و هفتم از آیات مرتبط با وظایف اجتماعی ما (انفاق)
نکوهش از اطعام نکردن مساکین و تشویق نکردن دیگران به این کار(بخش اول)
خداوند در موارد متعدد مخصوصا در سوره های مکی ابتدای بعثت ، به موضوع توجه به همنوعان و اطعام مساکین و احترام یتیمان تاکید زیادی کرده و یکی از نشانه های افراد جهنمی را عدم توجه به این مسئله دانسته است.
سوره حاقه: {گویند] بگیرید او را و در غل کشید (۳۰) خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ﴿۳۰﴾
آنگاه میان آتشش اندازید (۳۱)) ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ﴿۳۱﴾
چرا که او به خداى بزرگ نمى گروید (۳۳)إِنَّهُ کَانَ لَا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ ﴿۳۳﴾
و به اطعام مسکین تشویق نمى کرد (۳۴) وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۳۴﴾
علامه طباطبایی(ره) در شرح « وَ لَا یحَُضُّ عَلىَ طَعَامِ الْمِسْکِینِ » می نویسد: یعنی در مورد بینوایان سهل انگاری می کردند و رنجی که فقرا می کشیدند اهمیتی برای آنها نداشت
سوره ماعون:نشانه های تکذیب کنندگان دین بیان شده که یکی ،همین است
وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۳﴾و به خوراک دادن بینوا ترغیب نمى کند (۳)
ورود به بهشت ،مستلزم تحمل سختی و زیان است.ابتلاء،سنت الهی است
ایه 214 سوره بقره این چنین می گوید:
أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُم مَّثَلُ الَّذِینَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِکُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَزُلْزِلُواْ
حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِیبٌ ﴿۲۱۴﴾
ترجمه فولادوند: آیا پنداشتید که داخل بهشت مىشوید و حال آنکه هنوز مانند آنچه بر [سر] پیشینیان شما آمد بر [سر] شما نیامده است
آنان دچار سختى و زیان شدند و به [هول و] تکان درآمدند تا جایى که پیامبر [خدا] و کسانى که با وى ایمان آورده بودند
گفتند پیروزى خدا کى خواهد بود هشدار که پیروزى خدا نزدیک است
ترجمه مکارم: آیا گمان کردید داخل بهشت میشوید، بی آنکه حوادثی همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟!
همانان که گرفتاریها و ناراحتیها به آنها رسید، و آن چنان ناراحت شدند که پیامبر و افرادی که ایمان آورده بودند
گفتند: پس یاری خدا کی خواهد آمد؟! (در این هنگام، تقاضای یاری از او کردند، و به آنها گفته شد:) آگاه باشید، یاری خدا نزدیک است!
ایه بسیار گویاست. ورود به بهشت اسان نیست باید سختی و زیان را تحمل کرد تا حدی که متقاضی و ارزومند نصرت سریعتر خدا باشید
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در ذیل این ایه چنین گفته :
کلمه (باساء) به معناى شدت و سختى است که از خارج نفس آدمى به آدمى وارد مى شود، مانند گرفتاریهاى مالى ، و جاهى ، و خانوادگى ، و نداشتن امنیتى که در زندگیش به آن نیازمند است .
و اما ضراء عبارت است از شدتى که به جان و تن انسان مى رسد، مانند جراحت و قتل و مرض ،
و کلمه زلزله و زلزال معنایش معروف است ، و اصل آن از ماده (ز - ل - ل ) است ، که به معناى لغزیدن است ، و اگر این کلمه تکرار شده ، براى این بود که بر تکرار دلالت کند، تو گوئى زمینى که مثلا دچار زلزله شده ، لغزشهائى پشت سر هم کرده ،
این آیه همانطور که قبلا هم اشاره کردیم دلالت مى کند بر اینکه مساءله ابتلا و امتحان در امت اسلام نیز جریان دارد، و این سنت همیشگى است .
و نیز دلالت دارد بر اینکه مثل و وصف امتهاى گذشته عینا تکرار مى شود، آنچه بر سر امتهاى گذشته رفته است بر امت اسلام نیز خواهد رفت ، و این همان است که نامش را تکرار تاریخ و یا عود آن مى گذاریم .
دَعُونِی وَالْتَمِسُوا غَیْرِی ، فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ اءَمْرا لَهُ وُجُوهٌ وَاءَلْوَانٌ لاَ تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لاَ تَثْبُتُ عَلَیْهِ الْعُقُولُ، وَإِنَّ الْآفَاقَ قَدْ اءَغَامَتْ، وَالْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَکَّرَتْ.
وَ اعْلَمُوا اءَنِّی إِنْ اءَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا اءَعْلَمُ، وَ لَمْ اءُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ، وَ إِنْ تَرَکْتُمُونِی فَاءَنَا کَاءَحَدِکُمْ، وَ لَعَلِّی اءَسْمَعُکُمْ وَ اءَطْوَعُکُمْ لِمَنْ وَلَّیْتُمُوهُ اءَمْرَکُمْ، وَ اءَنَا لَکُمْ وَزِیرا خَیْرٌ لَکُمْ مِنِّی اءَمِیرا.
از من دست بدارید و دیگرى جز مرا بطلبید، که روى به کارى داریم که چهره ها و رنگهاى گونه گون دارد. نه دلها را در برابر آن طاقت شکیبایى است و نه عقلها را تاب تحمل . سراسر آفاق را ابرى سیاه فرو پوشیده و راههاى روشن ناشناخته مانده .
بدانید، که اگر دعوتتان را اجابت کنم با شما چنان رفتار خواهم کرد که خود مى دانم .
نه به سخن کسى که در گوشم زمزمه مى کند گوش فرا خواهم داد و نه به سرزنش ملامتگران خواهم پرداخت . اگر مرا به حال خود رها کنید، من نیز چون یکى از شما خواهم بود. شاید بیشتر از شما، به سخن آنکه کار خود به او وامى گذارید، گوش سپارم و بیشتر از شما از او فرمان ببرم . اگر براى شما وزیر باشم بهتر از آن است که امیر باشم .
شرح خطبه ۹۲ (ابن میثم)
از محتوای سخن امام (ع) در این خطبه چنین استفاده می شود، که برای ایجاد علاقه در هر امر مطلوبی لازم است که دشواری و منعی بوجود آید، تا قدرش بخوبی دانسته شود. فلسفه و حکمت این امر این است، که اگر کسی چیزی را به اصرار بخواهد و از آن باز داشته شود، در به دست آوردن آن حرص می ورزد. طبیعت انسان چنین است که نسبت به امور ممنوعه حرص دارد. و از آنچه سریع به دست آورد، بزودی متنفّر می شود. امام (ع) با عدم پذیرش خلافت در آغاز رغبت و میل آنها را شدیدا بر انگیخت تا در قبول خلافت اصرار بورزند.
زیرا انتقال خلافت به امام (ع) بعد از دگرگونیهایی بود که در دستورات دینی پدید آمده بود و قتل عثمان اتّفاق افتاد و مردم بر ریختن خون او جرأت یافتند در زمینه این حوادث و تحولات، نیاز بود که روحیّه مردم را تقویت و آنها را بر قواعد حق و دستورات الهی تشویق کند تا رغبت و میل آنها را بر خلافت خویش بیش از پیش فزونی بخشد. با توجّه به وضع موجود و عاقبت نگری لازم، فرمود: دعونی و التمسوا غیری مرا رها کنید و دیگری را برای این امر بجویید.
مگر نمی بیند که پس از انکار قبول خلافت امام (ع) آنها را توجّه می دهد که: فرا روی ما حوادث گوناگون و مشکلی قرار دارد. مقصود حضرت از تذکّر مشکلات آینده، جلوگیری از اشکال تراشی است تا وحدت کلمه پیدا کرده برخی از آنها موجب پایداری دیگران گردند و در نهایت صلاح پذیر و آماده رویارویی پیشآمدهای سخت و دشوار آینده باشند.
علّت نپذیرفتن خلافت، حوادث ناگوار آینده و پیمان شکنی بعضی از عناصر نامطلوب بود که در آغاز خلافت اصرار فراوانی بر قبول حکومت امام (ع) داشتند. مانند طلحه و زبیر.
نظر به مشکلات و حوادث آینده بود که فرمود: به پیشواز اموری می رویم که چهره ها و رنگهای گوناگونی دارد، بدان هیبت و صلابت که دلها تحمّل صبر بر آن امور را ندارند و خردها نه تنها پذیرای آنها نیستند، بلکه از قبول آن امور به دلیل مخالفت با شریعت و نظام هستی ابا و انکار دارند. امور آینده ای که امام (ع) بر آنها واقف و آگاه بود، اختلاف مردم و تحلیلهای نادرست و شبهات بیهوده و باطلی بود که بعدها تحقق پذیرفت مانند تهمتهایی که معاویه و مردم بصره بر آن حضرت زدند و او را متهم به قتل عثمان کردند و یا خوارج او را متّهم به قبول حکمیت در جنگ صفّین کردند. چهره ها و رنگهای مختلفی که در عبارت حضرت آمده است استعاره بالکنایه از همین اتهامات می باشد.
قوله علیه السلام: و إنّ الآفاق قد أغامت و المحجّه قد تنکّرت
ابرهای تیره ظلم و جهل اطراف بلاد و دلها را فرو پوشانده و نادانی مردم شریعت را منکر گردیده است امام (ع) در عبارت فوق لفظ «غیم» را برای فروپوشی آفاق و کرانه دلها استعاره به کار برده و کنایه از این است که تاریکهای ستمگری و نادانی دلها را در جهت فساد و تباهی دگرگون کرده است. وجه شباهت این است، چنان که از ابر و رعد و برق چیزی جز نزول باران انتظار نیست از دلهای تاریک ستمگران چیزی جز شرّ و فساد انتظار نمی رود.
عبارت «محجّه» اشاره به آشکار بودن راه شریعت و انکار آن به دلیل نادانی مردم و عدم رفتار به احکام آن می باشد.
قوله علیه السلام: و اعلموا الی قوله عتب العاتب.
پس از آن که امام (ع) قبول خلافت را رد کرد و صداقت آنها را در تمایل بخلافت خویش دانست شرایطی برای قبول خلافت بیان کرد و نحوه برخورد خود با مسائل اجتماعی و یا کیفیّت عمل خود را به اجمال توضیح داد و به آنها فهماند که در صورت پذیرش خلافت جز آنچه از شریعت می داند در کار خلافت توصیه کسی را قبول نمی کند، و سخن کسی را که به خواهش هوای نفس و مخالف شریعت گفته شود نمی پذیرد، و به تهدید و ارعاب کسی که فزون طلب و یا ناراضی باشد در باره امری که بیقین مخالف شریعت است ترتیب اثر نمی دهد، زیرا ناحق گو و تهدید کننده بر خدا افترا بسته و خدا را در حقیقت تهدید کرده است. در حقیقت امام (ع) به آنچه وعده کرده بود وفا کرد. بزودی و به تفصیل در داستان برادرش عقیل توضیح خواهیم داد. که چگونه وقتی عقیل از آن حضرت تقاضای یک صاع گندم یا جو اضافی کرد آهنی را داغ کرده و به دست عقیل داد. و عقیل از سوز دست فریادی بر آورد. امام (ع) خطاب به عقیل فرمود: گریه کنندگان بحالت گریه کنند آیا از گرمای آهنی که انسانی ببازیچه داغ کرده است فریاد بر می آوری چگونه من از آتشی که خداوند با خشمش بر افروخته است فریاد برنیاورم.... لفظ «رکوب» در عبارت امام استعاره از استواری حضرت بر امور یقینی و علمی خود می باشد.
قوله علیه السلام: و ان ترکتمونی الی آخره...
یعنی اگر مرا به خودم واگذارید و قبول خلافت را از من نخواهید، در فرمانبرداری امیری که انتخاب کنید همچون یکی از شما نه، بلکه شاید فرمانبردارتر از شما نسبت به آن امیر خواهم بود. اظهار اطاعت امام (ع) از خلیفه ای که آنها انتخاب می کردند به دین دلیل بود که امام (ع) وجوب اطاعت از پیشوا را از دیگران بهتر می دانست.
در این که امام (ع) فرمود شاید فرمانبردارتر باشم بدین لحاظ است که اگر به فرض آنها امیری برای خود انتخاب می کردند و آن امیر بر خلاف فرمان خدا عمل می کرد امام (ع) در برابر چنین امیری فرمانبردارتر از آنها نبود که بماند مخالفت هم می کرد، پس چون احتمال این که آنها امیری انتخاب می کردند و او
موافق یا مخالف فرامین الهی عمل می کرد بوده است، بکار بردن کلمه «شاید» بجا و مناسب بوده است.
کلمه «واو» در کلام امام (ع) که فرمود «و أنا» به معنای حال و کلمه «وزیرا و امیرا» حال هستند. عمل کننده در این دو حال فعلی است که جار و مجرورها بدان متعلق هستند. یعنی فعل «کنت» معنای کلام چنین است: در حالی که من وزیر شما باشم از این که فرمانروا و امیر، برای شما باشم بهتر است.
مقصود امام (ع) از وزیر، معنای لغوی، یعنی کمک کار و پشتیبان می باشد. که بار سنگین مشورت را بدوش دارد. روشن است که امام (ع) همواره وزیر مسلمین و معاضد و پشتیبان آنها بود.
خیریّت امیر نبودن امام (ع) برای مسلمانها سهولت کار آنها در امر دنیا بوده است. چه اگر آن حضرت خلیفه می بود آنها را بر اموری که بر خلاف طبع و میل شان بود مانند پیکار در راه خدا و صبر و استعانت وا می داشت بعلاوه بیت المال را بطور مساوی بین مستمندان تقسیم می کرد، چنان که انجام داد و آنها را از چیزهایی که مختصر منعی در شریعت داشت باز می داشت و این همه بظاهر خیر آنها نبود و آنها را بمخالفت وا می داشت چنان که وا داشت.
امّا اگر وزیر می بود این مشکلات نبود، چون وزیر وظیفه ای جز مشورت و رای زنی شایسته و کمک در جنگ ندارد. و هر گاه مسئول را نتواند بر کار نیک الزام کند بر خلاف نظر او رأی می دهد. البتّه این خیریّت ما در آغاز که خلافت را در نمود مطرح کرد، زیرا جمله «اگر فرمانم را اجابت کنید» برای به طمع انداختن مردم بر اجابت و پذیرش آورده شده است.
شرح خطبه 92 از ناصر مکارم شیرازی
این سخن در زمانى از امام صادر شد که «عثمان» بر اثر حیف و میل در بیت المال و مسلّط ساختن بنى امیّه بر جان و مال مردم و بروز اغتشاش در مناطق مختلف، به قتل رسیده بود و مردم براى بیعت، به سوى امام هجوم آورده بودند.
مردمى که سران آنها به امتیازات بى دلیل زمان عثمان خو گرفته بودند، انتظار داشتند امام هم بیت المال مسلمین را مطابق میل آنها تقسیم کند و سیاستمدارانشان انتظار داشتند که در برابر بیعت با امیرمؤمنان(علیه السلام)، پست هاى مهمّ فرماندارى و استاندارى کشور وسیع اسلام، در اختیار آنها گذاشته شود.
بسیارى از توده مردم نیز از ارزش هاى اسلامى فاصله گرفته و به خاطر وفور غنایم جنگى، آلوده زرق و برق دنیا شده بودند; افکار جاهلى در میان آنها خودنمایى مى کرد و زندگى عصر پیامبر - به خاطر بى توجّهى خلفا - به فراموشى سپرده شده بود.
به همین دلیل، امام خود را بر سر دو راهى مى دید: تسلیم نشدن در برابر بیعت مردم در آن شرایط بحرانى، یا تن دادن به بیعت و استقبال از طوفانها و بحرانها و امواج سهمگین اجتماعى.
امام کسى نبود که مانند سیاستمداران دنیاطلب، طرح واقعى خود را براى حکومت اسلام پنهان سازد و با نشان درِ باغ سبز و فریبکارى، آنها را به بیعت بشکاند و بعد از نشستن بر تخت قدرت، طرح اصلى خود را آشکار سازد! او هرگز به این گونه فریبکارى ها تن درنمى داد و مایل بود همه چیز را قبلا به طور آشکار با مردم در میان بگذارد و مشکلات بیعتشان را براى آنها بیان کند.
بدیهى است براى کسى که از دیدگاه ارزش هاى الهى به حکومت مى نگرد، دلیلى ندارد که خود را با فریبکارى و به هر قیمت ممکن، به قدرت برساند.
امام(علیه السلام) در این خطبه مى خواهد، عدم علاقه خود را به مسأله خلافت روشن سازد و نهایت تواضع خویش را در این امر نشان دهد و هم به مردمى که اصرار در بیعت با او داشتند، بگوید که اگر من قدرت را بدست گیرم برنامه ام دنبال روى از روش هاى نادرست پیشین نیست; بلکه چاره اى جز این ندارم که شما را به راه حق باز گردانم و ارزش هاى عصر پیامبر را زنده کنم; هر چند خوشایند گروه زیادى نباشد و عَلَم مخالفت بر پا دارند و طوفان هایى بپا کنند.
با توجّه به این نکات، نوبتى براى این باقى نمى ماند که بحث کنیم، آیا این خطبه دلیل بر آن نیست که امامت منصوص نبوده. و یا اینکه معیار براى امامت و خلافت تنها آراى مردم است و بس! زیرا این سخن را کسى مى گوید که تنها ظاهر این خطبه را مورد توجّه قرار دهد و از تمام قراین تاریخى و سخنان دیگر امام(علیه السلام) در نهج البلاغه و غیر آن، چشم بپوشد!
چرا عدالت علی (ع) را بر نمی تابیدند؟
بى شک، بیعت با على(علیه السلام) - به گفته همه مورّخان - پرشورترین و مردمى ترین، بیعت بود; چرا که بیعت در «سقیفه» از چند نفر تجاوز نمى کرد و بیعت با «عمر» طبق سفارش خلیفه اوّل بود و بیعت با «عثمان» ناشى از رأى سه نفر از شوراى شش نفرى بود; در حالى که بیعت با على(علیه السلام) از آغاز به صورت گروهى انجام شد و از متن توده مردم برخاست و مردم همه یک صدا گرد او را گرفته و با او بیعت کردند; درحالى که امام به خاطر شرایط بسیار سخت جامعه اسلامى - که از سوى مدیریّت خلفاى پیشین سرچشمه گرفته بود - از قبول آن اکراه داشت.
به یقین على(علیه السلام) مى دانست که حکومت حق و عدالت بر مردمى که عادت به ظلم و ستم کرده اند، بسیار مشکل است و با مخالفت هاى شدید سران دنیاپرست روبرو خواهد شد; ولى با این همه مى دانست حفظ اصول، هرچند به قیمت مخالفت ها، کارشکنى ها و سرانجام شهادتش تمام شود، کار بسیار پرارزشى است.
هدف امام حکومت کردن به هر قیمت نبود، بلکه حکومت را براى حفظ اصول و ارزش ها لازم مى دانست، هرچند موقعیّت و حتّى جان او در این راه قربانى شود و البتّه درک این واقعیت براى کسانى که با فرهنگ انبیا و اولیا آشنا نیستند، آسان نیست.
«ابن ابى الحدید» در اینجا جمله جالبى از بعضى اندیشمندان نقل کرده است که گفته اند: «سیاست على(علیه السلام) را اگر انسان منصف، با دقّت بررسى کند و نسبت به شرایطى که او و یارانش گرفتار آن بودند آن را بسنجد، مى بیند که این سیاست واقعاً یک معجزه بود».
چرا وزیر بودن آن حضرت بهتر است؟
جمله «أَنَالَکُمْ وَزِیراً، خَیْرٌ لَکُمْ مِنِّی أمِیراً» علاوه بر اینکه مى توان آن را بر نوعى تواضع و اتمام حجّت حمل کرد، توجیه دیگرى هم مى تواند داشته باشد که اگر على(علیه السلام) امیر مى شد، مخالفت و قیام بر ضدّ او سبب کفر مى گردید; چرا که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در حدیث معروف درباره او فرموده بود: «حَرْبُکَ حَرْبِی; جنگ با تو، همچون جنگ با من است (و موجب کفر و خروج از اسلام مى شود در حالى که اگر آن حضرت مشاور بود، مخالفت با حکومت وقت، سبب کفر نمى گردید.
کوتاه سخن اینکه بعضى از ناآگاهان پیرامون این خطبه جنجال زیادى به راه انداختند و آن را بر خلاف اصول اعتقادى تشیّع پنداشتند، در حالى که هیچ مسئله اى که بر خلاف این اعتقادات باشد، در آن دیده نمى شود; زیرا
از یک سو، امام مى خواهد بى اعتنایى خود را به مقام هاى ظاهرى کاملا نشان بدهد; در حالى که دیگران براى امورى بسیار کمتر از آن دست و سر مى شکستند.
از سوى دیگر، امام نهایت تواضع خود را در برابر مردم و افراد مؤمن و با ایمان، با این تعبیرات نشان مى دهد.
از سوى سوم، به آنها هشدار مى دهد و اتمام حجّت مى کند که اگر من زمام امور را به دست گیرم جز حقّ و عدالت و کتاب و سنّتِ پیامبر و رضاى خدا را به رسمیّت نمى شناسم. هرگز از من انتظار نداشته باشید که مانند دیگران، پایه هاى حکومت خود را با ظلم و ستم و تبعیض و تزویر محکم کنم.
و از سوى چهارم، تصّور نکنید من از طوفان هاى آینده بى خبرم و بر مرکب خلافت به عنوان یک مرکب راهوار سوار مى شوم; من مى دانم در شرایط فعلى، سوار شدن بر این مرکب چموش بسیار خطرناک و پر دردسر است! اگر آن را بپذیرم به خاطر وظیفه الهى است، نه غیر آن.
پایان
اِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا
﴿قرآن کریم - سوره مبارکه احزاب - آیه 56﴾
در اهمیّت صلوات همین بس که آفریدگار هستى خود ابتدا پیامبرش را مورد عنایت و رحمت خاص قرار داده و بر او صلوات مى فرستد و تمام فرشتگانى را که تدبیر این جهان به فرمان حق بر عهده آنها گذارده شده ، به این تصلیه و تبجیل و تکریم فرا مى خواند
سپس خداوند همه ایمان آورندگان را بر صلوات بر رسول الله امر می کند.
It is usually believed that if we read Salavaat on islam's holy prophet Mohammad for a certain number of times,
our sins will be forgiven and so on and so forth.
If we see the Quran ( Holy Islam Book) , we come to know that it is not only human beings who are to do Salavaat
but Allah (GOD) and His angels as well as the prophet [s.a.] also do Salavaat on human beings.
وقتی امیرالمومنین علی (ع) در یکی از کوچه های بصره می گذشت ،جمعیت فراوانی را دید نزدیک رفت میان جمعیت جوان خوشرو دید که با لباس پاک و آراسته و دارای متانت و وقار و عزتی مخصوص روی چهار پایه ای نشسته و مردم برای اینکه از او استفاده کنند از هم نوبت می گرفتند،در میان مراجعین کسانی بودند که شیشه هائی بدست داشتند و بر او عرضه می کردند. درون شیشه ها خون یا ادرار و یا بعضی دیگر از مایعات بدن بود،طبیب جوان به آن شیشه ها نگاه می کرد و برای صاحب هر یک بر حسب آنچه می فهمید دارو یا دستور می داد.
امام علی (ع) جلو رفت و سلام کرد و فرمود:خدایت رحمت کند آیا برای درد گناه دارویی همراه آورده ای؟
طبیب گفت:مگر گناه درد یا بیماری است؟
امیر المومنین (ع) فرمود: آری گناه بیماری است و مردم را به زحمت انداخته است.
طبیب مدتی سر به زیر انداخت و ساکت ماند گوئی در اندیشه عمیقی فرو رفته است.
امام سوال را تکرار کرد و جوان ساکت بود بعد از مدتی سر بلند کرد و گفت قربانت من که چیزی نمی دانم آیا شما داروی گناه را می شناسید؟
امیر المومنین (ع)فرمود:من داروی گناهان را می شناسم و درمان می کنم.
طبیب گفت:ممکن است برای ما توصیف بفرمائید؟
امیر المومنین(ع) فرمودند: بلی ، از اینجا برخیز و به بوستان ایمان برو و چون وارد شدی مقداری از ریشه نیت و دانه های پشیمانی و قدری از برگ تدبر و تخم ورع و میوه فهم و اندازه ای از شاخه های یقین و مغز اخلاص و پوست اجتهاد و مقداری هم ساقه های انابه و زهر برگردان تواضع گرفته همه را با حواس جمع با دلی متوجه و فهمی سرشار با انگشتان تصدیق و کف توفیق میان طشت تحقیق می ریزی و با آب چشم هایت شستشو میدهی و تمام آنها را میان دیگ امید ریخته با آتش اشتیاق می جوشانی آنقدر تا مواد زائد رسوبش جدا شود و عصاره و خامه حکمت بدست بیاید سپس آنرا گرفته و در بشقاب رضا و تسلیم ریخته باد نفخ و نسیم استغفار بر آن میدمی تا پیشتر از آنکه فاسد شود خنک گردد و این شربت گوارا می شود نفس را،در جائی که آدمی نباشد و جز خدا تو را نبیند می نوشی این است داروئی که گناهان را ساکن و جراحات معصیت را التیام می بخشد چنانکه اثری از آن باقی نمی ماند.
طبیب با شنیدن این کلمات ادب و اخلاص و عجز و کوچکی خود را به ساحت مقدس امیر المومنین (ع) تقدیم کرد.
منبع: روض الریاحین از یافعی ـــ صفحه 42
لطفا با ذکر منبع منتشر کنید ( منبع: گناه شناسی 313fadaii.blog.ir)
تعدادی از ویژگی های فرشتگان از منظر قرآن :
1- فرشتگان موجوداتى عاقل و با شعورند و بندگان گرامى خدا هستند؛ «بل عباد مکرمون» (انبیاء/ 26)
2- آنها سر بر فرمان خدا دارند و هرگز معصیت او نمى کنند؛ «لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون» (انبیاء/ 27)
3- آنها وظایف مهم و بسیار متنوعى از سوى خداوند بر عهده دارند.
4- آنها پیوسته مشغول تسبیح و تقدیس خداوند هستند، چنان که در آیه 5 سوره شورى مى خوانیم: «و الملائکة یسبحون بحمد ربهم و یستغفرون لمن فی الأرض؛ فرشتگان تسبیح و حمد پروردگار خود را بجا مى آورند و براى کسانى که در زمین هستند استغفار مى کنند.»
5- با این حال انسان به حسب استعداد تکامل از آنها برتر و والاتر است تا آنجا که همه فرشتگان بدون استثنا به خاطر آفرینش آدم به سجده افتادند و آدم معلم آنها گشت.» (بقره/30- 34)
6- آنها گاه به صورت انسان در مى آیند و بر انبیاء و حتى غیر انبیاء ظاهر مى شوند چنان که در سوره مریم مى خوانیم: فرشته بزرگ الهى به صورت انسان موزون بر مریم ظاهر شد «فأرسلنا إلیها روحنا فتمثل لها بشرا سویا» (مریم/17) در جاى دیگر به صورت انسان هایى بر ابراهیم و بر لوط ظاهر شدند. (هود/ 69 و 77) حتى از ذیل این آیات استفاده مى شود که قوم لوط نیز آنها را در همان اشکال موزون انسانى دیدند. (هود/ 78). آیا ظهور در چهره انسان، یک واقعیت عینى است؟ یا به صورت تمثل و تصرف در قوه ادراک؟ ظاهر آیات قرآن معنى اول است، هر چند بعضى از مفسران بزرگ معنى دوم را برگزیده اند.
7- از روایات اسلامى استفاده مى شود که تعداد آنها بقدرى زیاد است که به هیچ وجه قابل مقایسه با انسان نیست چنان که در روایتى از امام صادق (ع) مى خوانیم: هنگامى که از آن حضرت پرسیدند آیا عدد فرشتگان بیشترند یا انسان ها؟ فرمود: «سوگند به خدایى که جانم به دست او است فرشتگان خدا در آسمان ها بیشترند از عدد ذرات خاک هاى زمین و در آسمان جاى پایى نیست مگر اینکه در آنجا فرشته اى تسبیح و تقدیس خدا مى کند.» (بحار الانوار، جلد 59، صفحه 176، حدیث 7)
آنها مقامات مختلف و مراتب متفاوت دارند بعضى همیشه در رکوعند و بعضى همیشه در سجودند؛ «ما منا إلا له مقام معلوم* و إنا لنحن الصافون* و إنا لنحن المسبحون؛ هر یک از ما مقام معلومى دارد ما همواره صف کشیده منتظر فرمان او هستیم و پیوسته تسبیح او مى گوئیم.» (صافات/ 164- 166) امام صادق (ع) مى فرماید: «و ان لله ملائکة رکعا الى یوم القیامه و ان لله ملائکة سجد الى یوم القیامه؛ خداوند فرشتگانى دارد که تا روز قیامت در رکوعند و فرشتگانى دارد که تا قیامت در سجودند!» (بحار الانوار، جلد 59، صفحه 174) (براى آگاهى بیشتر از اوصاف ملائکه و اصناف آنها به کتاب السماء و العالم، بحار الانوار، ابواب الملائکه، جلد 59 صفحه 144 تا 326 مراجعه فرمائید، همچنین نهج البلاغه خطبه هاى اول و 91 - خطبه اشباح - و 109 و 171)
سوال:حضرت علی علیهالسلام، در خطبه 91 نهج البلاغه یا خطبه اشباح، فراز «آیَةً مَمْحُوَّةً مِنْ لَیْلِهَا وَ أَجْرَاهُمَا ...» علت شب و روز را حرکت خورشید و ماه معرفی میکند، در حالی که امروزه میدانیم حرکت دورانی زمین علت شب و روز است. پاسخ چیست؟
پاسخ:متن و ترجمهی فرازی که در سؤال ذکر شده بود، به شرح ذیل میباشد:
«... وَ جَعَلَ شَمْسَهَا آیَةً مُبْصِرَةً لِنَهَارِهَا- وَ قَمَرَهَا آیَةً مَمْحُوَّةً مِنْ لَیْلِهَا- وَ أَجْرَاهُمَا فِی مَنَاقِلِ مَجْرَاهُمَا- وَ قَدَّرَ سَیْرَهُمَا فِی مَدَارِجِ دَرَجِهِمَا- لِیُمَیِّزَ بَیْنَ اَللَّیْلِ وَ اَلنَّهَارِ بِهِمَا- وَ لِیُعْلَمَ عَدَدُ اَلسِّنِینَ وَ اَلْحِسَابُ بِمَقَادِیرِهِمَا»
ترجمه: ... و خورشید را نشانهی روشنگر روزش قرار داد و ماه را آیت (نشانهای) از شبها (که گاه گاهی) ناپدید میشود قرار داد و آن دو را در انتقالگاههای (فِی مَنَاقِلِ) مجرایشان (مسیر حرکت و مدارشان) به جریان انداخت، و سیر آنها را اندازه گذاشت (وَ قَدَّرَ) در درجههای مدارجشان – برای این که شب و روز به آنها تمیز داده شود – علم به عدد سالها و حسابها بر اساس آن اندازهها دانسته شود.
گاهی در محاوره، یک جملهای بیان شده و منظور و مفهوم اصلی به مخاطب منتقل میشود، اما به هنگام مطالعه، بررسی یا نقد یک بیان، حتماً باید به کلمات، معانی و مفاهیم واقعی آنها توجه شود. به عنوان مثال: «حرکت» و «جریان» هر دو کلمات عربی هستند، پس اگر اراده گوینده، «حرکت» بود، همین واژه را به کار میبرد و یا اگر نظرش بر این معنا بود، میفرمود: علت پیدایش شب و روز، حرکت خورشید به دور زمین است، در حالی که چنین نفرموده است. یا مثلاً باید دقت شود که نفرمود: تا شب و روز پدید آید، بلکه فرمود «تا شب و روز به آنها شناخته شود». یعنی ما که در زمین هستیم، با ماه و خورشید شب و روز را تشخیص میدهیم.
حال به چند نکتهی خاص باید توجه شود:
الف – در هیچ کجای این فراز، یا سایر آیات قرآن کریم و بیانات نورانی اهل عصمت علیهمالسلام در این موضوع، بیان نشده است که «علت» پیدایش شب و روز حرکت خورشید و ماه به دور زمین است. بلکه فرمود: خورشید و ماه را «آیه = نشانه»ی شب و روز قرار داد تا برای انسان، علم شب و روز پدید آید و بتواند بین شب و روز را تمیز دهد. خورشید (آفتاب) در روز، نشانه است و وضع قرار گرفتنش در مدار، بیانگر فجر، صبح، ظهر، عصر و غروب میباشد – قرار گرفتن ماه در مدارش نشانه است، آغاز و امتداد و انتهای یک ماه را نشان میدهد و ... .
ب - فرمود بر اساس اندازههایی (قدر) که برای هر کدام قرار داده است (مقدر نموده است)، آنها را در مدار و مجرای خودشان به جریان انداخت، آن هم بر اساس درجات آنها در مدار.
بله، این فراز، ضمن اشاره به «درجه» و اهمیت آن، نشان میدهد که فرموده هم ماه در حرکت است و هم خورشید و هیچ کدام ثابت نیستند. و با چگونگی قرار گرفتن و جریان آنها در مدار و بر اساس درجات، انسان میتواند محاسبات و از جمله شمارش روزگار (سنین) را انجام دهد. بتواند بشمارد و بگوید: دیروز، امروز، فردا، سال گذشته، ده سال پیش، ده قرن پیش و یا صد سال دیگر. اما نفرمود که این حرکت آنها به دور زمین است، بلکه فرمود در مجرای خودشان میباشد (مَجْرَاهُمَا).
ج - دقت شود، اگر چه علم کشف نموده است که زمین به دور خورشید میچرخد، که البته این چرخش و تناسب درجهاش نسبت به ماه و خورشید نیز بر اساس درجه استقرار آنها در مدار است، اما این کشف بدان معنا نیست که خورشید ثابت است و حرکتی ندارد. بلکه خورشید نیز ثابت نیست. چنان چه علم امروز نیز کشف نموده که خورشید با سیاراتى که پیرامون آنند به سوى ستاره (نسر ثابت) حرکتى انتقالى دارند.
گاه حرکت به صورت چرخش است، که به آن حرکت وضعی میگویند و گاه به صورت جریان است که به آن حرکت انتقالی میگویند و میدانیم که خورشید حرکت انتقالی دارد. لذا در فراز فوق، به جریان تصریح شده است (أَجْرَاهُمَا)، و هم چنین در آیه 38 از سوره یس به جریان خورشید به سوی جایگاهش تصریح شده است و میفرماید: این همان اندازهها (تقدیرها)یی است که خداوند علیم برای آنها قرار داده است:
«وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ العَزِیزِ العَلِیمِ»
ترجمه: و خورشید به سوی قرارگاه خویش روان است این تقدیر خدای پیروزمند وداناست.
[البته این آیه به معانی دیگری نیز اشاره دارد، از جمله آن که: تا آنجا که قرار گیرد حرکت مى کند، یعنى تا سرآمدن اجلش ، و یا تا زمان استقرار، و یا محل استقرارش حرکت مى کند] – و البته علم امروز به این واقعیت نیز پیبرده است.
د - پس از دقت به نکات فوق، دقت به این مهم، لازم است که تمامی اجزای این عالم، به هم پیوستهاند، لذا وضعیت، حرکت و تحولات هر جزئی، در سایر اجزا اثر میگذارد. [چنان چه دانشمندان میگویند: اگر مگسی در پکن بال بزند، در آتمسفر لندن اثر میگذارد]؛ پس اگر گفته شد، گردش زمین به دور خورشید، سبب پیدایش تاریکی و روشنی در نیمکره میگردد، معنایش این نیست که وضعیت خورشید، چگونگی قرار گرفتنش در مدار، چگونگی جریانش در مجرای خود و ...، هیچ تأثیری در این امر ندارد، چرا که اگر این اندازهها «مقدرات» نباشد و یا به هم بریزد، همه چیز از بین میرود، چه رسد به شب و روز. به قول مرحوم علامه طباطبایی (ره) در تفسیر آیه فوق: «و به هر حال حاصل معناى آیه شریفه این است که : آفتاب پیوسته در جریان است ، مادامى که نظام دنیوى بر حال خود باقى است، تا روزى که قرار گیرد و از حرکت بیفتد، و در نتیجه دنیا خراب گشته، این نظام باطل گردد».
*- پس، حتی اگر در یک نگاه کلی گفته شود: شب، روز، ایام، سنین، فصول و ...، بر اساس حرکت و گردشهای زمین، ماه، خورشید، ستارگان، سیارات و سایر کهکشانها پدید میآیند، بیان غلطی نیست، چرا که قرار گرفتن و حرکت هر کدام در جایگاه، مدار و درجه خودشان سبب این نظم و ثبات آن میگردد.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: آنگاه که خداوند آدم و حوا را آفرید، آنان در بهشت به خود بالیدند. آدم به حوا گفت: خداوند خلقى زیباتر از ما نیافریده است.
خدا به جبرئیل وحى نمود: دو بنده ام (آدم و حوّا) را به فردوس اعلى ببر. وقتى وارد فردوس شدند، به دخترى بر روى تختى از
تختهاى بهشت نظر کردند که تاجى از نور بر سر و دو گوشواره از نور در گوش داشت، و بهشت از نور چهره اش روشن بود.
آدم گفت: حبیبم جبرئیل، این دختر که بهشت از زیبائى چهره اش روشن شده کیست؟! جبرئیل گفت: این فاطمه دختر محمد پیامبر از فرزندان توست که در آخرالزمان است. آدم گفت: این تاجى که بر سر دارد چیست؟ جبرئیل گفت: شوهرش على بن ابى طالب است. آدم پرسید: این دو گوشواره که در گوش دارد چیست؟ جبرئیل گفت: دو فرزندش حسن و حسین است. آدم گفت: حبیبم جبرئیل، آیا آنان پیش از من خلق شده اند؟ جبرئیل گفت: آنان در علم پوشیده ى خدا موجود بودند، چهار هزار سال قبل از آنکه تو آفریده شوى. [ کشف الغمه: ج 1 ص 456 از کتاب الآل ابن خالویه از پیامبر صلى الله علیه و آله.]پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند عزوجل من و على و فاطمه و حسن و حسین را از یک نور آفرید، و بعد این نور را فشرد و شیعیان ما از آن بوجود آمدند. بعد ما تسبیح گفتیم و آنان نیز تسبیح گفتند، و ما تقدیس کردیم و آنان نیز تقدیس کردند، و ما تهلیل گفتیم و آنان نیز تهلیل گفتند، و ما تمجید کردیم و آنان نیز تمجید کردند، و ما خدا را به وحدانیت یاد کردیم و آنان نیز توحید خدا گفتند.
سپس خداوند آسمانها و زمین و ملائکه را آفرید. ملائکه صد سال درنگ نمودند در حالیکه نه تسبیح و نه تقدیس مى دانستند. آنگاه که ما تسبیح کردیم و شیعیان ما تسبیح کردند فرشتگان نیز تسبیح کردند، و همینطور بقیه ى ذکرها را از ما تقلید کردند.
ما موحّد بویم آنگاه که موحّدى نبود. پس همانطور که خداوند ما و شیعیان ما را اختصاص داده سزاوار است بر خدا که ما را و شیعیان ما را به اعلى علییّن پیش ببرد. خداوند ما و شیعیان ما را قبل از آنکه اچسام باشیم برگزیده است. خدا ما را خوانده و ما او را اجابت کرده ایم، و خدا ما و شیعیان ما را آمرزید قبل از آن که ما از خدا طلب آمرزش کنیم. [ الموسوعه الکبرى عن فاطمه الزهراء علیهاالسلام: ج 1 المطاف الثانى ح 24، از کشف الغمه والمحتضر و جامع الاخبار.]
آیه تبلیغ
یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ (67)
ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان! و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده ای! خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم، نگاه می دارد؛ و خداوند، جمعیّت کافران (لجوج) را هدایت نمی کند. (67)
توضیح:
امام باقر (ع) در بیان این آیه فرمودند: خداوند به پیامبر (ص) دستور داد تا مردم را به ولایت علی (ع) خبر دهد و از سوئی آیه اطاعت از اولی الامر نازل شد و این درحالی بود که مردم تردید داشتند که خداوند به پیامبر (ص) دستور داد تا ولایت اولی الامر را تفسیر کند و شخص ولی که کسی جز علی بن ابی طالب (ع) نیست را به مردم معرفی نماید. در این موقعیت پیامبر خوف داشت که منافقین بر علیه او اقدامی کنند و کار ایشان ناتمام شود، پس خداوند این آیه را نازل نمود[5]: ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملا (به مردم) برسان؛ و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده ای. خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم، نگاه میدارد؛ و خداوند جمعیت کافران (لجوج) را هدایت نمیکند. [6]
به نام خدا
ترجمه و تفسیر آیه 121 سوره آل عمران (آیاتی در خصوص جنگ احد)
وَإِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿١٢١﴾
ای پیامبر بیاد آر زمانی را که سحرگاه از خانه خود به جهت صف آرائی مؤمنان برای جنگ بیرون آمدی و خدا به همه گفتار و کردار تو شنوا و دانا بود.
تفسیر
سیاق آیه خطاب و عتاب است و اظهار تأسف از جریانی که ظاهر شد و مؤمنین سستی و خلل در عزم جنگ نمودند و این امر در جنگ احد واقع شد و خطاب وعتاب علیه مؤمنان است و برای شرمنده نمودن آنها سرزنش را متوجه پیامبر(ص ) نموده و خدا نسبت به اقوال شما شنوا و نسبت به باطن شما آگاه است ، در تفسیر مجمع البیان از امام صادق (ع ) نقل شده است که لشکر قریش به محل احد نزدیک می شدند و رسول خدا(ص ) اصحاب خود را که هفتصد نفربودند بیاراست و عبدالله بن جبیر را به سر کردگی 50 نفر تیر انداز مأمورحفاظت از دره کرد و آنان را بر دهانه دره گماشت و تأکید فرمود که مراقب باشندتا مبادا کمین گیران دشمن از آنجا بر سپاه اسلام بتازند و به آنان فرمود:اگر دیدیدلشکر دشمن را شکست دادیم ، حتی اگر آنها را تا مکه تعقیب کردیم ، مبادا شمااز این محل تکان بخورید و اگر دیدید دشمن ما را شکست داد و تاداخل مدینه تعقیبمان کرد، باز از جای خود تکان نخورید و همچنان دره را در دست داشته باشید و در لشکر قریش ابوسفیان خالدبن ولید را با دویست سواره در کمین گمارد و گفت : هر وقت دیدید که ما با لشکر محمد در هم آمیختیم ،شما از این دره حمله کنید،تادر پشت سر آنان قرار بگیرید.رسولخدا(ص )اصحاب خود را آماده نبرد ساخته ،پرچم جنگ را به دست امیرالمؤمنین علی (ع ) داد و انصار بر مشرکین قریش حمله ور شدند که قریش به وضع قبیحی شکست خورد،اصحاب رسول خدا(ص )به تعقیبشان پرداختند،خالدبن ولید با 200 نفر سواره راه دره را در پیش گرفت تا از آنجا به سپاه اسلام حمله ور شود، لیکن به عبدالله بن جبیر و افرادش برخورد و عبدالله نفرات او راتیر باران کرد، خالد ناگزیر برگشت ، ازسوی دیگر نفرات عبدالله بن جبیراصحاب رسول خدا(ص ) رادیدند که مشغول غارت اموال دشمنند، پس به عبدالله بن جبیر گفتند:یاران همه به غنیمت رسیدند و چیزی عاید ما نشد،عبدالله گفت :از خدا بترسید که رسول خدا(ص ) به ما دستور داد از جای خودتکان نخوریم ، ولی افرادش قبول نکرده و یکی یکی سنگر را خالی نمودند وعبدالله با دوازده نفر باقی ماند، و پرچم قریش طلحه بن ابی طلحه عبدی از افرادبنی عبدالدار بود که به دست علی (ع ) به قتل رسید و پرچم را ابوسعید بن طلحه به دست گرفت که او نیز به دست علی (ع ) به قتل رسید و پرچم به زمین افتاد،اینجا بود که مسافح بن ابی طلحه آن را بدست گرفت و او نیز بدست آن جناب به قتل رسید ،تا آنکه نه نفر از بنی عبدالدار کشته شدند و لوای این قبیله به دست یکی از بردگان ایشان (به نام صواب )افتاد،علی (ع ) دست راست او را قطع کرد وچون پرچم را به دست چپ گرفت ،حضرت دست چپ او را نیز قطع کرد،دراینجا پرچم را به سینه چسبانید و رو به ابوسفیان کرد و گفت :آیا نان و نمک بنی عبدالدار را تلافی کردم ؟ درهمین لحظه علی (ع ) ضربتی بر سر او وارد نمود که کشته شد و لوای قریش به زمین افتاد.عمره دختر علقمه کنانیه آن را برداشت ، در همین موقع بود که خالدبن ولید ازکوه به طرف عبدالله بن جبیر سرازیر شد و یاران او فرار کردند و او با عده کمی پایمردی کرد تا همه در همان دره کشته شدند، آنگاه خالد از پشت سر به مسلمین حمله کرد و قریش در حال فرار لوای خود را برافراشته دیدند،پس دورآن جمع شدند و اصحاب رسول خدا(ص )پا به فرار گذاشتند و شکستی عظیم خوردند،پس زمانی که پیامبر(ص ) آنها را در حال فرار دید،کلاه خود را از سربرداشت و فرمود:من رسول خداهستم ،از خدا و رسول او به کجا فرار می کنید؟دراین هنگام هند دختر عتبه وسط لشکر بود و میل و سرمه دانی در دست داشت ،هرگاه مردی از قریش را در حال فرار می دید، میل و سرمه دان را به او می داد ومی گفت : بیا سرمه بکش ،تو مرد نیستی و به این صورت آنها را تشجیع می نمود.حمزه بن عبدالمطلب مرتب بر لشکر حمله می برد و دشمن را یارای مقابله بااو نبود، دراین بین هند همسر ابوسفیان به مردی بنام (وحشی )قول داده بود که اگر محمد و یا علی و یا حمزه را به قتل رسانی ،فلان جایزه را به تو می دهم ووحشی که برده ای بود از جبیر بن مطعم و اهل حبشه با خود گفت :محمد را که نمی توانم بکشم ، علی هم مردی بسیار هوشیار است که نمی توان او را غافلگیرکرد،پس برای کشتن حمزه کمین می کنم و چنین کرد و در زمانی که او قریش راتار و مار می کردو از کشته آنها پشته می ساخت از نزد وحشی عبور کرد و پابه لب نهری گذاشت و به زمین افتاد،در این هنگام وحشی با نیزه به او حمله ور شد که در خاصره آن جناب فرو رفت و از زیر سینه اش برون شد و به زمین افتاد،وحشی خود را به او رساند و جگر حمزه را بیرون کشید و نزد هند برد،هند آن رادر دهان خود نهاد و جوید، اما خدای تعالی جگر را در دهان او چون استخوان سر زانو سخت و محکم نمود و ناچار آن را بیرون انداخت .در این هنگام با رسول خدا(ص ) غیر از علی (ع )و ابو دجانه و سماک بن خرشه کسی نماند و علی (ع ) با نهایت شجاعت از پیامبر(ص )دفاع می کرد تاآنجا که زخمهای آن جناب به هفتاد رسید، اینجا بود که جبرئیل به رسولخدا(ص )گفت : مواسات یعنی این ،و رسول خدا(ص ) فرمود:او از من است و من از اویم و جبرئیل گفت :من از هردوی شمایم و امام صادق (ع )فرمود:رسول خدا جبرئیل را بین آسمان و زمین دید که می گوید:(لافتی الاعلی ،لاسیف الا ذوالفقار)هیچ جوانمردی جز علی وهیچ شمشیری جز ذوالفقار علی نیست .
تفسیر المیزان
121- ﻭَ ﺇِﺫْ ﻏَﺪَﻭْﺕَ ﻣِﻦْ ﺃَﻫْﻠِﻚَ ﺗُﺒَﻮِّﺊُ ﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨِﻴﻦَ ﻣَﻘﺎﻋِﺪَ ﻟِﻠْﻘِﺘﺎﻝِ ﻭَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺳَﻤِﻴﻊٌ ﻋَﻠِﻴﻢٌ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﻌﻪ ﺍﺯ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﺮﺍﺩ ﺍﺯ ﻏﺪﻭﺕ ﻣﻄﻠﻖ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﻧﻘﻞ ﺻﺤﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﻳﺎ ﻋﻠّﺖ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺩﺍﺭﺩ، ﺗﺒﻮﻯ ﺣﺎﻛﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻣﻮﺍﺿﻊ ﻟﺸﮕﺮﻳﺎﻥ ﺯﻳﺮ ﻧﻈﺮ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﭼﻮﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﭼﻴﺰﻫﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻰ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻭ ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻰ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ، ﻇﺎﻫﺮﺍ ﺑﺪﻳﻦ ﺟﻬﺖ ﺩﺭ ﺫﻳﻞ ﺁﻳﻪ ﺁﻣﺪﻩ: ﻭَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺳَﻤِﻴﻊٌ ﻋَﻠِﻴﻢٌ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﮕﻮﻫﺎﻯ ﺿﺪ ﻭ ﻧﻘﻴﺾ ﻛﻪ ﻣﻰ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺷﻨﻮﺍ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻓﻜﺎﺭ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﻭ ﻣﻮﺍﻓﻖ ﺩﺍﻧﺎﺳﺖ.
تفسیر آیه ۱۲۱ سوره آل عمران.احسن الحدیث
وَإِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ ۗ وَاللَّـهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿١٢١
آغاز نبرد احد
از اینجا آیاتی شروع میشود که درباره یک حادثه مهم و پر دامن یعنی جنگ<احد> نازل شده است; زیرا از قرائنی که در آیات فوق وجود دارد
استفاده میشود این دو آیه 121 و 122 سوره ال عمران , بعد از جنگ احد نازل شده و اشاره به گوشه ای ازجریانات این جنگ وحشتناک میکند
و بیشتر مفسران نیز بر همین عقیده اند در آغاز اشاره به بیرون آمدن پیامبر از مدینه برای انتخاب لشکرگاه در دامنه کوه <احد> کرده,
میفرماید: ای پیامبر! به خاطر بیاور آن روز را که صبحگاهان از <مدینه> از میان بستگان و اهل خود بیرون آمدی
تا برای مؤمنان پایگاههائی برای نبرد با دشمن آماده سازی.در آن روز گفتگوهای زیادی در میان مسلمانان بود و
همان طور که در شرح حادثه احد به زودی اشاره خواهیم کرد درباره انتخاب محل جنگ و این که داخل <مدینه> بوده باشد یا بیرون <مدینه>,
در میان مسلمانان اختلاف نظر شدید بود.پیامبر صل الله علیه واله پس از مشورت کافی نظر اکثریت مسلمانان را که جمع زیادی ازآنان را جوانان تشکیل میدادند
انتخاب کرد و لشکرگاه را به بیرون شهر و دامن کوه احد منتقل ساخت, و طبعاً در این میان, افرادی بودند که در دل, مطالبی پنهان میداشتند
و به جهاتی حاضر به اظهار آن نبودند.جمله آخر آیه به این معنی اشاره کرده میگوید: خداوند هم سخنان شما را میشنید و هم از اسرار درون شما آ گاه بود. (تفسیر نمونه)
به نام خدا
ترجمه و تفسیر آیه 122 سوره آل عمران (آیات مرتبط با جنگ احد)
إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا وَاللَّهُ وَلِیُّهُمَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿١٢٢﴾
و آنگاه که دو گروه از شما ترسان و در اندیشه فرار بودند و خدا یارآنها بود و باید اهل ایمان به خدا توکل کنند.
تفسیر
(همت )تصمیم و عزمی است که دردل برای کاری جزم کرده باشند و کلمه (فشل ) ضعف توأم با ترس است ،بعضی مفسرین می گویند:در اینجا ضعف و ترس در آنها خطور نمود، اما سیاق ، مدح است ، یعنی خداوند چون آنها را یاری نمود،ضعف و سستی در آنها مستقر نشدو این دو طائفه بنوحارثه و بنوسلمه بودند، لکن ضعف در مؤمنان راه ندارد وخداوند با این خطاب مؤمنان را موعظه می نماید و ملامت می کند و سیاق مدح نیست ، بلکه ملامت است ،چون مؤمن سزاوار نیست که سستی نماید،در حالیکه می داند خدا ولی اوست و هر کس به خدا توکل کند،خدا او را کفایت می کند و امراو را به انجام می رساند و او را پست و خوار نمی کند.(ومن یتوکل علی الله فهو حسبه ، ان الله بالغ امره ،قدجعل الله لکل شیی ءقدرا)،(هر کس به خدا توکل کند خدا او را کفایت می کند، بدرستی خدا امر خود را به انجام می رساند و به تحقیق خداوند برای هر چیز، مقداری قرار داده است ) .
تفسیر المیزان
تفسیر آیه ۱۲۲ آل عمران(احسن الحدیث)
122- ﺇِﺫْ ﻫَﻤَّﺖْ ﻃﺎﺋِﻔَﺘﺎﻥِ ﻣِﻨْﻜُﻢْ ﺃَﻥْ ﺗَﻔْﺸَﻠﺎ ﻭَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻭَﻟِﻴُّﻬُﻤﺎ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﻃﺎﺋﻔﻪ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺍﺯ ﺑﻨﻮ ﺳﻠﻤﻪ ﺍﺯ ﻗﺒﻴﻠﻪ ﺍﻭﺱ ﻭ ﺑﻨﻮ ﺣﺎﺭﺛﻪ ﺍﺯ ﻗﺒﻴﻠﻪ ﺧﺰﺭﺝ ﻛﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠَّﻪ ﺑﻦ ﺍﺑﻰ ﺑﺎ ﺳﻴﺼﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻴﺰ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺍﺯ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﺧﻮﺩ ﻣﻨﺼﺮﻑ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﻧﺪ، ﻳﻌﻨﻰ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺍﺯ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﮔﺮﺩﻧﺪ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﻜﻪ ﺧﺪﺍ ﻳﺎﺭ ﻭ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺳﺖ، ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﻳﺎﺭ ﻭ ﺣﺎﻣﻰ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺳﺖ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺳﺴﺖ ﮔﺮﺩﻧﺪ. ﻭَ ﻋَﻠَﻰ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻓَﻠْﻴَﺘَﻮَﻛَّﻞِ ﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨُﻮﻥَ ﻳﻌﻨﻰ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺳﺴﺖ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺑﻠﻜﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻛﺎﺭﺳﺎﺯ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﻋﻤﻞ ﺷﻮﻧﺪ.
ایات سوره ال عمران ایه 122تفسیر نمونه
سپس به گوشه دیگرى از این ماجرا اشاره کرده مىفرماید:
«در آن هنگام دو طایفه از مسلمانان (که طبق نقل تواریخ «بنو سلمه»
از قبیله اوس و «بنو حارثه» از قبیله خزرج بودند) تصمیم گرفتند
که سستى به خرج دهند و از وسط راه به مدینه باز گردند
(إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا).
علت این تصمیم شاید این بود که آنها از طرفداران نظریه
«جنگ در شهر» بودند و پیامبر با نظر آنها مخالفت کرده بود،
اما چنانکه از ذیل آیه استفاده مىشود.
آن دو طایفه به زودى از تصمیم خود بازگشتند،
و به همکارى با مسلمانان ادامه دادند،
لذا قرآن مىگوید:
«خداوند یاور و پشتیبان این دو طایفه بود و افراد با ایمان باید بر خدا تکیه کنند»
(وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ)
به نام خدا
ترجمه و تفسیر ایه 123 سوره آل عمران (آیات مرتبط با جنگ احد)
وَلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿١٢٣﴾
وحقیقتاخدا شما را در جنگ بدر یاری کرد و بر دشمن غلبه داد،با آنکه شما از هرجهت در برابر دشمن ضعیف بودید،پس خدا ترس و با تقوی شوید تا شایدشکر نعمتهای او را به جای آورید.
تفسیر
آیه شریفه در مقام تکمیل عتاب قبلی است ،یعنی سزاوار نبود که از شما مؤمنین آثار سستی و ضعف مشاهده شود،با اینکه خدا ولی شماست ، و یا اینکه خدا شما را که در بدر و ذلیل بودید،یاری فرمود،باآنکه مشرکین در بدر صاحب شوکت و قوت بودند و شکر دائر مدار تقواست وتقوی سبب شکر می باشد.
تفسیر المیزان
تفسیر آیه ۱۲۳ سوره آل عمران(احسن الحدیث)
123- ﻭَ ﻟَﻘَﺪْ ﻧَﺼَﺮَﻛُﻢُ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺑِﺒَﺪْﺭٍ ﻭَ ﺃَﻧْﺘُﻢْ ﺃَﺫِﻟَّﺔٌ ﻓَﺎﺗَّﻘُﻮﺍ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻟَﻌَﻠَّﻜُﻢْ ﺗَﺸْﻜُﺮُﻭﻥَ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﺑﻌﺪﻯ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﺠﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻣﺜﻞ ﺫﻛﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻳﻌﻨﻰ: ﭼﺮﺍ ﺳﺴﺖ ﻣﻰ ﺷﻮﻳﺪ؟! ﻭ ﭼﺮﺍ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺑﺮ ﮔﺮﺩﻳﺪ؟!! ﺣﺎﻝ ﺁﻧﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺑﺪﺭ ﺍﺯ ﺣﻴﺚ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻭ ﻣﻬﻤﺎﺕ ﺿﻌﻴﻒ ﺑﻮﺩﻳﺪ ﻭﻟﻰ ﺧﺪﺍ ﻳﺎﺭﻳﺘﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺑﺘﺮﺳﻴﺪ (ﺗﻘﺼﻴﺮ ﺭﺍ ﺑﮕﺮﺩﻥ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻧﻴﺎﻧﺪﺍﺯﻳﺪ) ﺗﺎ ﺑﻨﺪﻩ ﺷﻜﺮﮔﺰﺍﺭ ﺑﺎﺷﻴﺪ.
(آیه 123)- از اینجا به بعد آیاتى است که براى تقویت روحیه، شکستخورده مسلمانان در یک حالت بحرانى نازل گردید، نخست در آن اشاره به پیروزى چشمگیر مسلمانان در میدان بدر شده تا با یادآورى آن خاطره، به آینده خویش دلگرم شوند و لذا مىفرماید: «خداوند شما را در بدر پیروزى داد در حالى که نسبت به دشمن ضعیف، و از نظر عده و تجهیزات قابل مقایسه با آنها نبودید» (وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ).
عدد شما 313 نفر با تجهیزات کم، و مشرکان بیش از هزار نفر و با تجهیزات فراوان بودند.
«حال که چنین است، از خدا بپرهیزید، و از تکرار مخالفت فرمان پیشواى خود، یعنى پیامبر اجتناب کنید تا شکر نعمتهاى گوناگون او را بجاى آورده باشید» (فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ). تفسیر نمونه
به نام خدا
ترجمه و تفسیر آیه 124 سوره آل عمران (آیات جنگ احد)
اذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَلَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلِینَ ﴿١٢٤﴾
هنگامی که به مؤمنان گفتی :آیا خداوند با سه هزار فرشته که به یاری شما فرستاد، شما را کفایت نکرد؟
تفسیر
یعنی در روزی که جنگ بدر واقع شد،خداوند شما را یاری نمود با سه هزار فرشته مرسل و این امر به جهت تشویق مؤمنان است ، به اینکه در راه خدا ثابت قدم باشند و (امداد)به معنای مدد رساندن مستمر است .
تفسیر المیزان
ترجمه و تفسیر آیه 125 سوره آل عمران
بَلَى إِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَیَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمِینَ ﴿١٢٥﴾
بلی ،اگر صبر در جهاد داشته باشیدوپرهیزگار باشید، چون کافران بر سر شما شتابان بیایند، پروردگارتان ، شما راباپنج هزار فرشته نشاندار مدد می رساند.
تفسیر
یعنی صبر و پایداری و تقوی شرط لازم برای یاری خداوند است و(فور)از ریشه (فوران )به معنای جوشش و غلیان است و به عنوان استعاره در مورد سرعت و عجله بکار می رود تا مناسب حالت آمادگی باشد،پس (من فورهم هذا)یعنی همین ساعت (مسومین )یعنی داغ زده ونشان دار و درآیه شریفه درباره عذاب فرعونیان می فرماید(یسومونکم سوءالعذاب )،یعنی شما را به بدترین وضع شکنجه می کردند.
تفسیر المیزان
تفسیر آیه ۱۲۴ سوره آل عمران(احسن الحدیث)
124- ﺇِﺫْ ﺗَﻘُﻮﻝُ ﻟِﻠْﻤُﺆْﻣِﻨِﻴﻦَ ﺃَ ﻟَﻦْ ﻳَﻜْﻔِﻴَﻜُﻢْ ﺃَﻥْ ﻳُﻤِﺪَّﻛُﻢْ ﺭَﺑُّﻜُﻢْ ﺑِﺜَﻠﺎﺛَﺔِ ﺁﻟﺎﻑٍ ﻣِﻦَ ﺍﻟْﻤَﻠﺎﺋِﻜَﺔِ ﻣُﻨْﺰَﻟِﻴﻦَ ﮔﻔﺘﻴﻢ ﺁﻳﻪ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠَّﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺑﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩ: ﺳﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﻠﻚ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻳﺎﺭﻯ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻛﺮﺩ. ﺍﻳﻦ ﻭﻋﺪﻩ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﺍﺳﺘﻐﺎﺛﻪ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺣﻴﺚ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻰ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺟﺎﻯ ﺩﻳﮕﺮ ﺁﻣﺪﻩ: ﺇِﺫْ ﺗَﺴْﺘَﻐِﻴﺜُﻮﻥَ ﺭَﺑَّﻜُﻢْ ﻓَﺎﺳْﺘَﺠﺎﺏَ ﻟَﻜُﻢْ ﺃَﻧِّﻰ ﻣُﻤِﺪُّﻛُﻢْ ﺑِﺄَﻟْﻒٍ ﻣِﻦَ ﺍﻟْﻤَﻠﺎﺋِﻜَﺔِ ﻣُﺮْﺩِﻓِﻴﻦَ ﺍﻧﻔﺎﻝ/ 9 ﻣﻌﻠﻮم ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﺁﻥ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﻠﻚ ﺩﻭﻫﺰﺍﺭ ﻧﻔﺮ ﺩﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺩﻳﻒ ﻭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﺠﻤﻮﻋﺎ ﺳﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﻣﻀﻤﻮﻥ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺁﻳﻪ ﻳﻜﻰ ﺍﺳﺖ.
تفسیر آیه ۱۲۵ سوره آل عمران(احسن الحدیث)
125- ﺑَﻠﻰ ﺇِﻥْ ﺗَﺼْﺒِﺮُﻭﺍ ﻭَ ﺗَﺘَّﻘُﻮﺍ ﻭَ ﻳَﺄْﺗُﻮﻛُﻢْ ﻣِﻦْ ﻓَﻮْﺭِﻫِﻢْ ﻫﺬﺍ ﻳُﻤْﺪِﺩْﻛُﻢْ ﺭَﺑُّﻜُﻢْ ﺑِﺨَﻤْﺴَﺔِ ﺁﻟﺎﻑٍ ﻣِﻦَ ﺍﻟْﻤَﻠﺎﺋِﻜَﺔِ ﻣُﺴَﻮِّﻣِﻴﻦَ ﺑﺎﺯ ﺁﻳﻪ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﺑﺪﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻣﺪﻥ ﭘﻨﺠﻬﺰﺍﺭ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻣﺸﺮﻭﻁ ﺑﺎﺳﺘﻘﺎﻣﺖ ﻭ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺗﻘﻮﻯ ﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﻓﻮﺭﻯ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺳﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭ ﺁﻳﻪ ﻗﺒﻠﻰ ﻣﻄﻠﻖ ﺫﻛﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻣﺴﻮﻣﻴﻦ ﺑﺼﻴﻐﻪ ﻓﺎﻋﻞ ﻳﻌﻨﻰ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻋﻠﺎﻣﺘﺪﺍﺭ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺩﺭ ﻣﺠﻤﻊ ﺍﻟﺒﻴﺎﻥ ﺍﺯ ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎم ﻧﻘﻞ ﺷﺪﻩ: ﺭﻭﺯ ﺑﺪﺭ ﻣﻠﺎﺋﻜﻪ ﻋﻤﺎﻣﻪ ﻫﺎﻯ ﺳﻔﻴﺪ ﺩﺭ ﺳﺮ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﻠﻮم ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﺷﺮﺍﺋﻂ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﻭ ﭘﻨﺠﻬﺰﺍﺭ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﻗﻮم ﻟﻮﻁ ﻭ ﺑﺸﺎﺭﺕ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻋﻠﻴﻬﻤﺎ ﺍﻟﺴّﻠﺎم ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ ﻛﻪ ﻣﻠﺎﺋﻜﻪ ﺑﺸﻜﻞ ﺁﺩﻣﻰ ﺩﺭ ﻣﻰ ﺁﻳﻨﺪ ﭘﺲ ﻋﻠﺎﻣﺖ ﻣﻠﺎﺋﻜﻪ ﻋﻤﺎﻣﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
ﻋﻴﺎﺷﻰ ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺎﺩﻕ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺍﻟﻠَّﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩﻩ: ﻣﻠﺎﺋﻜﻪ ﺍﻯ ﻛﻪ ﻣﺤﻤّﺪ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠَّﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺪﺭ ﻳﺎﺭﻯ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺑﺁﺳﻤﺎﻥ ﻧﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ (ﺻﺎﺣﺐ ﺯﻣﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎم) ﺭﺍ ﻳﺎﺭﻯ ﻛﻨﻨﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﭘﻨﺠﻬﺰﺍﺭ ﻧﻔﺮ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﻨﺪ.
به نام خدا
ترجمه و تفسیر آیه 126 سوره آل عمران (آیات جنگ احد)
وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلا بُشْرَى لَکُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ ﴿١٢٦﴾
ترجمه
و خدا آنها را نفرستاد، مگربرای آنکه به شما مژده فتح بدهند و دل شما را به نصرت خدا مطمئن کنند و فتح نیست مگر از جانب خداوند توانای دانا به عواقب امور
تفسیر
،منظور از(عند)مقام ربوبی است که تمام اوامرو فرامین بدان جا منتهی می شود و هیچ یک از اسباب ، از آن مستقل و بی نیازنیست و مقصود آنست که ملائکه مدد رسان در امر یاری هیچ استقلالی از خودندارند،بلکه آنها اسباب ظاهری هستند که بشارت و آرامش قلبی را برای شمامی آفرینند، نه آنکه فتح و پیروزی شما مستند به یاری آنها باشد و این یاری آنهاشما را از خدا بی نیاز کند، اما حقیقت یاری و نصر از جانب خدای سبحان است که عزیز است و هرگز مغلوب نمی شود و حکیم است ،یعنی هیچگاه دچار جهل نمی گردد و قضا و قدرش به تناسب حکمتش جریان دارد.
تفسیر المیزان
ترجمه و تفسیر آیه 127 سوره آل عمران (آیات جنگ احد)
لِیَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خَائِبِینَ ﴿١٢٧﴾
ترجمه
تا گروهی از کافران را هلاک گرداند یا ذلیل و خوار کند که از مقصود خود نا امید بازگردند.
تفسیر
(قطع طرف )کنایه از کاستن عده و تضعیف نیروی کفار به کشتن و اسیرگرفتن و گرفتن سرزمین و غلبه بر آنان به جبر و به غنیمت گرفتن اموال ایشان وشکست دادن کفار است ، همچنانکه در جنگ بدر واقع شد،و(کبت )به معنای خوار کردن و به خشم آوردن است ،ودرجنگ بدر70 نفر از کفارکشته و 70نفراسیر شدندو ابوسفیان گفت : به زنان اجازه گریه ندهید تاکینه آنها علیه مسلمین ازبین نرود و چون درجنگ احد غالب شدند اجازه گریه به آنها داد.
تفسیر المیزان
126- ﻭَ ﻣﺎ ﺟَﻌَﻠَﻪُ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺇِﻟَّﺎ ﺑُﺸْﺮﻯ ﻟَﻜُﻢْ ﻭَ ﻟِﺘَﻄْﻤَﺌِﻦَّ ﻗُﻠُﻮﺑُﻜُﻢْ ﺑِﻪِ ﻭَ ﻣَﺎ ﺍﻟﻨَّﺼْﺮُ ﺇِﻟَّﺎ ﻣِﻦْ ﻋِﻨْﺪِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟْﻌَﺰِﻳﺰِ ﺍﻟْﺤَﻜِﻴﻢِ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﻋﻴﻦ ﺁﻳﻪ ﺩﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﻮﺭﻩ ﺍﻧﻔﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎﺟﺮﺍﻯ ﺑﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﺮﺭﺳﻰ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻓﺮﻕ ﻛﻪ ﺫﻳﻞ ﺁﻥ ﺇِﻥَّ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻋَﺰِﻳﺰٌ ﺣَﻜِﻴﻢٌ ﺍﺳﺖ، ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ ﺁﻳﻪ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻣﺤﻞ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ: ﻧﺰﻭﻝ ﻣﻠﺎﺋﻜﻪ ﺍﺯ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﻇﺎﻫﺮﻯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ ﻗﻠﺐ ﻭ ﺑﺸﺎﺭﺕ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﮔﺮﻧﻪ ﻳﺎﺭﻯ ﻭﺍﻗﻌﻰ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻥ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻳﺎﺭﻯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺧﺪﺍ ﺍﺳﺘﻘﻠﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﻟﻔﻆ ﻋﺰﻳﺰ ﻭ ﺣﻜﻴﻢ ﻧﻤﺎﻳﺎﻧﮕﺮ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﻳﻦ ﻛﺎﺭﻫﺎ ﺗﻮﺍﻧﺎﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﻯ ﺣﻜﻤﺖ ﻛﺎﺭ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ.
شرح آیات ۱۲۶ و ۱۲۷ سوره آل عمران(احسن الحدیث)
127- ﻟِﻴَﻘْﻄَﻊَ ﻃَﺮَﻓﺎً ﻣِﻦَ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻛَﻔَﺮُﻭﺍ ﺃَﻭْ ﻳَﻜْﺒِﺘَﻬُﻢْ ﻓَﻴَﻨْﻘَﻠِﺒُﻮﺍ ﺧﺎﺋِﺒِﻴﻦَ ﻇﺎﻫﺮ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻟﻴﻘﻄﻊ ﻋﻠّﺖ ﺍﺳﺖ ﺑﺮ ﻧَﺼَﺮَﻛُﻢُ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺩﺭ ﺁﻳﻪ 123 ﻛﻪ ﮔﺬﺷﺖ، ﻣﺮﺍﺩ ﺍﺯ ﻗﻄﻊ ﻃﺮﻑ ﺑﻪ ﻧﻈﺮم ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻛﺎﺭﻭﺍﻥ ﻗﺮﻳﺶ ﻭ ﻣﺮﺍﺩ ﺍﺯ ﻳﻜﺒﺘﻬﻢ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﻧﻔﺮ ﻭ ﺍﺳﻴﺮ ﺷﺪﻥ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﻧﻔﺮ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﻛﻔﺎﺭ ﺩﺭ ﺑﺪﺭ ﺍﺳﺖ ﻳﻌﻨﻰ:
ﺧﺪﺍ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺪﺭ ﻳﺎﺭﻯ ﻛﺮﺩ ﺗﺎ ﻃﺮﻓﻰ ﺍﺯ ﻛﻔﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﺩ (ﻛﺎﺭﻭﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﺼﻴﺐ ﺷﻤﺎ ﻛﻨﺪ) ﻭ ﻳﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺷﻜﺴﺖ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ. ﺩﻟﻴﻞ ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻤﻮﺟﺐ ﺁﻳﻪ ﻭَ ﺇِﺫْ ﻳَﻌِﺪُﻛُﻢُ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺇِﺣْﺪَﻯ ﺍﻟﻄَّﺎﺋِﻔَﺘَﻴْﻦِ ﺃَﻧَّﻬﺎ ﻟَﻜُﻢْ ﺍﻧﻔﺎﻝ/ 7 ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﻭﻋﺪﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻳﺎ ﻛﺎﺭﻭﺍﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻧﺪ ﻭ ﻳﺎ ﻗﺮﻳﺶ ﺭﺍ ﺷﻜﺴﺖ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠَّﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩ: ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺩﻭ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺑﻤﻦ ﻭﻋﺪﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺍﻟﻌﻴﺮ ﺍﻭ ﺍﻟﻨﻔﻴﺮ
ﻳﺎ ﻛﺎﺭﻭﺍﻥ ﻳﺎ ﻟﺸﮕﺮﻳﺎﻥ، ﺍﻟﻨﻬﺎﻳﻪ ﻭﻋﺪﻩ ﺩﻭﻣﻰ ﻋﻤﻠﻰ ﺷﺪ، ﻛﺎﺭﻭﺍﻥ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ ﻭﻟﻰ ﻛﻔﺎﺭ ﺭﺍ ﺷﻜﺴﺖ ﺩﺍﺩﻧﺪ.
به نام خدا
ترجمه و تفسیر آیه 128 سوره آل عمران (آیات جنگ احد)
لَیْسَ لَکَ مِنَ الأمْرِ شَیْءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ ﴿١٢٨﴾
ترجمه
ای پیامبر به دست تو کاری نیست ، اگر بخواهدبه لطف خود از آن کفاردر گذرد و اگر بخواهد به جرم آنکه مردمی ستمگرند آنها را عذاب کند.
تفسیر
،یعنی زمام مسأله قطع و کبت بدست خداست و رسول خدا در آن دخالتی ندارد تاوقتی به دشمن غلبه یافتند پیامبر را مدح کنند وعمل و تدبیر او را بستایند،وبرعکس اگر مثل روز احد از دشمن شکست خوردند آن حضرت را ملامت وتوبیخ کنند و جمله (اویتوب ...)عطف به فعل (لیقطع طرفا)است ،یعنی این عمل برای آن بود که یا آنها را موفق به توبه نماید یا آنها را عذاب کند، چون خدا مالک همه چیز است ، پس هر کس را بخواهد می آمرزد یا عذاب می کند و سبب عذاب آنهاهم ستمگر بودن ایشان است ،لذا مستحق عذاب الهی هستند.
تفسیر المیزان
ترجمه و تفسیر آیه 129 سوره آل عمران(آیات جنگ احد)
وَلِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشَاءُ وَیُعَذِّبُ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿١٢٩﴾
ترجمه
هرچه در آسمانها و زمین است متعلق به خداست ،هرکه را خواهد ببخشد و هرکه را خواهد عذاب کند و خدا نسبت به خلق بسیارآمرزنده و مهربان است.
تفسیر
بیان این مطلب است که توبه و آمرزش به خدا بازمی گرددو مغفرت و رحمت او بر عذاب و غضبش سبقت گرفته است .
تفسیر المیزان
تفسیر آیه ۱۲۸ سوره آل عمران(احسن الحدیث)
128- ﻟَﻴْﺲَ ﻟَﻚَ ﻣِﻦَ ﺍﻟْﺄَﻣْﺮِ ﺷَﻰْ ءٌ ﺃَﻭْ ﻳَﺘُﻮﺏَ ﻋَﻠَﻴْﻬِﻢْ ﺃَﻭْ ﻳُﻌَﺬِّﺑَﻬُﻢْ ﻓَﺈِﻧَّﻬُﻢْ ﻇﺎﻟِﻤُﻮﻥَ ﺟﻤﻠﻪ ﻟَﻴْﺲَ ﻟَﻚَ ﻣِﻦَ ﺍﻟْﺄَﻣْﺮِ ﺷَﻰْ ءٌ ﺩﺭ ﺟﺎﻯ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺍﺳﺖ ﻓَﻠَﻢْ ﺗَﻘْﺘُﻠُﻮﻫُﻢْ ﻭَ ﻟﻜِﻦَّ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻗَﺘَﻠَﻬُﻢْ ﻭَ ﻣﺎ ﺭَﻣَﻴْﺖَ ﺇِﺫْ ﺭَﻣَﻴْﺖَ ﻭَ ﻟﻜِﻦَّ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﺭَﻣﻰ ﺍﻧﻔﺎﻝ/ 17 ﻳﻌﻨﻰ ﺷﻤﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﻜﺸﺘﻴﺪ ﺑﻠﻜﻪ ﺧﺪﺍ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻛﺸﺖ ﻭ ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﻛﻪ ﺳﻨﮕﺮﻳﺰﻩ ﺑﺴﻮﻯ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻰ ﺗﻮ ﻧﻴﺎﻧﺪﺍﺧﺘﻰ ﺑﻠﻜﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺫﻛﺮ ﻟﻴﺲ ﻟﻚ ﻇﺎﻫﺮﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻗﻄﻊ ﻭ ﻛﺒﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﻣﺪﺡ ﻭ ﺫﻣﻰ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻧﺸﻮﺩ، ﺍﻭ ﻳﺘﻮﺏ ﻋﻄﻒ ﺍﺳﺖ ﺑﺮ ﻟﻴﻘﻄﻊ ﻳﻌﻨﻰ ﻳﺎ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮ ﮔﺮﺩﺩ ﻳﺎ ﻋﺬﺍﺑﺸﺎﻥ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﻇﺎﻟﻤﻨﺪ، ﺑﻨﻈﺮم ﻣﺮﺍﺩ ﺍﺯ ﺗﻮﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺍﺳﻴﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﻜﺸﺖ ﺑﻠﻜﻪ ﺑﺎ ﺍﺧﺬ ﻏﺮﺍﻣﺖ ﺁﺯﺍﺩ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻣﺼﺪﺍﻕ ﻳﻌﺬﺑﻬﻢ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﺳﻴﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻜﺸﺪ ﻭﻟﻰ ﺷﻖ ﺍﻭﻝ (ﻏﺮﺍﻣﺖ ﮔﺮﻓﺘﻦ) ﺑﻮﻗﻮﻉ ﭘﻴﻮﺳﺖ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﻜﺸﺖ (ﻣﮕﺮ ﺑﻌﻀﻰ ﺭﺍ) ﺧﻠﺎﺻﻪ ﺩﻭ ﺁﻳﻪ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ: ﺍﺯ ﻗﻄﻊ ﻭ ﻛﺒﺖ ﻳﻜﻰ ﻭﺍﻗﻊ ﺷﺪ ﻛﻪ ﻛﺒﺖ ﻭ ﺷﻜﺴﺖ ﻛﻔﺎﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻮﺑﻪ ﻭ ﻋﺬﺍﺏ ﻧﻴﺰ ﻓﻘﻂ ﺗﻮﺑﻪ ﻭ ﻋﻔﻮ ﺑﺎ ﻏﺮﺍﻣﺖ ﻣﺼﺪﺍﻕ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩ ﻟَﻴْﺲَ ﻟَﻚَ ... ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ﻛﻪ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﺑﻄﻰ ﺑﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
تفسیر آیه ۱۲۹ سوره آل عمران(احسن الحدیث)
129- ﻭَ ﻟِﻠَّﻪِ ﻣﺎ ﻓِﻰ ﺍﻟﺴَّﻤﺎﻭﺍﺕِ ﻭَ ﻣﺎ ﻓِﻰ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻳَﻐْﻔِﺮُ ﻟِﻤَﻦْ ﻳَﺸﺎءُ ﻭَ ﻳُﻌَﺬِّﺏُ ﻣَﻦْ ﻳَﺸﺎءُ ﻭَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻏَﻔُﻮﺭٌ ﺭَﺣِﻴﻢٌ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﻳﻚ ﺣﻜﻢ ﻛﻠﻰ ﻭ ﺩﺭ ﻋﻴﻦ ﺣﺎﻝ ﻋﻠﺖ ﺍﻭ ﻳﺘﻮﺏ- ﺍﻭ ﻳﻌﺬﺏ ﺩﺭ ﺁﻳﻪ ﺳﺎﺑﻖ ﺍﺳﺖ ﻳﻌﻨﻰ: ﻫﻤﻪ ﻣﺎﻝ ﺧﺪﺍ ﺍﺳﺖ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﻰ ﺁﻣﺮﺯﺩ ﻭ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻋﺬﺍﺏ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭﻟﻰ ﺟﻤﻠﻪ ﻭَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻏَﻔُﻮﺭٌ ﺭَﺣِﻴﻢٌ ﺣﺎﻛﻰ ﺍﺯ ﺳﺒﻘﺖ ﺭﺣﻤﺖ ﺑﺮ ﻏﻀﺐ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻟﺬﺍ ﺍﺳﻴﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻓﺪﻳﻪ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻃﻌﻤﻪ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﻧﮕﺮﺩﻳﺪﻧﺪ.
ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺍﻳﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﭘﻴﺶ ﻣﻰ ﺁﻳﺪ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻛﻔﺎﺭ ﺭﺍ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ، ﺁﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﻨﺎﻓﻰ ﺳﺮﺍﭘﺎﻯ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺻﺮﻳﺢ ﻋﻘﻞ ﻧﻴﺴﺖ؟! ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﻯ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺗﻤﺎﻣﻰ ﻭﺳﺎﻳﻞ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺍﻧﺒﻴﺎ ﻭ ﻛﺘﺎﺑﻬﺎﻯ ﺁﺳﻤﺎﻧﻰ ﺍﺳﺖ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ، ﺁﻳﺎ ﻣﻌﻘﻮﻝ ﺍﺳﺖ ﻫﻤﻴﻦ ﺧﺪﺍﻯ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺯ ﻃﺮﻓﻰ ﺑﻪ ﺍﻧﺒﻴﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺑﻮﺭﺯﺩ ﻛﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻳﺸﺎﻥ ﺁﺷﻨﺎ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﻓﻰ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻔﺮﻣﺎﻳﺪ: ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻛﻔﺎﺭ ﺭﺍ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺣﺠﺖ ﺧﺎﻟﺺ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻤﺎم ﺷﻮﺩ؟! ﻭ ﺁﻳﺎ ﺟﺰ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﺩ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻛﻔﺎﺭ ﺭﺍ ﻳﻜﻰ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ؟!. ﺟﻮﺍﺏ ﺳﻮﺍﻝ ﺍﻭﻟﻰ ﺍﻳﻨﺴﺖ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻯ ﺗﻌﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ" ﺍﻥ ﺍﻟﻠﻪ ﻟﺎ ﻳﻬﺪﻯ ﺍﻟﻘﻮم ﺍﻟﻜﺎﻓﺮﻳﻦ" ﺩﺭ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺟﻤﻠﻪ" ﻭ ﺍﻟﻠﻪ ﻳﻌﺼﻤﻚ ﻣﻦ ﺍﻟﻨﺎﺱ" ﺭﺍ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺩﺍﺩﻩ، ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺳﻌﻪ ﺍﻃﻠﺎﻕ ﺁﻥ ﺗﺼﺮﻑ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻃﻠﺎﻕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺷﺎﻣﻞ ﺗﻤﺎﻣﻰ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﻣﺤﻨﺖ ﻫﺎ، ﭼﻪ ﺁﻧﻬﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻣﻤﻜﻦ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺗﺒﻠﻴﻎ ﺍﻳﻦ ﺣﻜﻢ ﺑﺒﻴﻨﺪ ﻭ ﭼﻪ ﻏﻴﺮ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﺗﻘﻴﻴﺪ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺁﺯﺍﺭﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺧﺼﻮﺹ ﺍﻳﻦ ﺣﻜﻢ ﻭ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﺑﻪ ﺍﺟﺮﺍﻯ ﺁﻥ ﻣﻤﻜﻦ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ، ﺣﺎﻟﺎ ﻳﺎ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺟﻨﺎﺏ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﻴﻦ ﺗﺒﻠﻴﻎ ﺍﻳﻦ ﺣﻜﻢ ﺑﻘﺘﻞ ﺑﺮﺳﺎﻧﻨﺪ، ﻭ ﻳﺎ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺷﻮﺭﻳﺪﻩ ﻭ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﺭﺍ ﺩﮔﺮﮔﻮﻥ ﺳﺎﺯﻧﺪ، ﻭ ﻳﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺩ ﺗﻬﻤﺖ ﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺍﺭﺗﺪﺍﺩ ﻣﺮﺩم ﺍﺳﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﻳﺎ ﺣﻴﻠﻪ ﺍﻯ ﺑﻜﺎﺭ ﺑﺮﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺣﻜﻢ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﻋﻤﻞ ﺑﺮﺳﺪ ﺧﻔﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﮔﻮﺭ ﻛﻨﻨﺪ، ﻭ ﻟﻴﻜﻦ ﺧﺪﺍﻯ ﺗﻌﺎﻟﻰ ﻛﻠﻤﻪ ﺣﻖ ﻭ ﺩﻳﻦ ﻣﺒﻴﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻭ ﻫﺮ ﻛﺠﺎ ﻭ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻭ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻛﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﻭ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻣﻰ ﻧﻤﺎﻳﺪ، ﻛﻤﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﻛﻠﺎم ﻋﺰﻳﺰ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ:" ﺍﻥ ﻳﺸﺎ ﻳﺬﻫﺒﻜﻢ ﺍﻳﻬﺎ ﺍﻟﻨﺎﺱ ﻭ ﻳﺎﺕ ﺑﺁﺧﺮﻳﻦ ﻭ ﻛﺎﻥ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻰ ﺫﻟﻚ ﻗﺪﻳﺮﺍ" .
ﻭ ﺍﻣﺎ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﺯ ﺳﻮﺍﻝ ﺩﻭم: ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺍﺯ ﻛﻔﺮ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ، ﻛﻔﺮ ﺑﻪ ﺧﺼﻮﺹ ﺁﻳﻪ ﺍﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﺘﻀﻤﻦ ﺣﻜﻢ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺤﺚ ﺍﺳﺖ، ﺣﻜﻤﻰ ﻛﻪ ﺟﻤﻠﻪ" ﻣﺎ ﺍﻧﺰﻝ ﺍﻟﻴﻚ ﻣﻦ ﺭﺑﻚ- ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺑﺘﻮ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ" ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﺍﺭﺩ، ﻛﻤﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﺁﻳﻪ ﺣﺞ، ﻣﺨﺎﻟﻔﻴﻦ ﺧﺼﻮﺹ ﺣﺞ ﺭﺍ ﻛﺎﻓﺮ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ:" ﻭ ﻣﻦ ﻛﻔﺮ ﻓﺎﻥ ﺍﻟﻠﻪ ﻏﻨﻰ ﻋﻦ ﺍﻟﻌﺎﻟﻤﻴﻦ" ﻧﻪ ﻛﻔﺮﻯ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻯ ﺍﺳﺘﻜﺒﺎﺭ ﺍﺯ ﺍﺻﻞ ﺩﻳﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻗﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺗﻴﻦ ﺍﺳﺖ، ﺯﻳﺮﺍ ﻛﻔﺮ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﺑﺎ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﻳﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻛﺴﻰ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﻣﺮﺍﺩ ﺍﺯ" ﻣﺎ ﺍﻧﺰﻝ ﺍﻟﻴﻚ ﻣﻦ ﺭﺑﻚ" ﻣﺠﻤﻮﻉ ﺩﻳﻦ ﻭ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﺳﺖ، ﻛﻪ ﻣﺎ ﺳﺎﺑﻘﺎ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﺭﺍ ﻧﭙﺬﻳﺮﻓﺘﻴﻢ، ﻭ ﺑﻨﺎ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺍﺩ ﺍﺯ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻫﻢ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺭﺍﺳﺖ ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﻠﻜﻪ ﻣﺮﺍﺩ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﺻﺪ ﺷﻮم ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻣﻌﻨﺎﻳﺶ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺑﺰﺍﺭ ﻛﺎﺭ ﻭ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺮﺳﺸﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﻤﻰ ﺩﻫﺪ، ﻧﻈﻴﺮ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﻛﻪ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ:" ﺍﻥ ﺍﻟﻠﻪ ﻟﺎ ﻳﻬﺪﻯ ﺍﻟﻘﻮم ﺍﻟﻔﺎﺳﻘﻴﻦ" ﻭ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ:" ﻭ ﺍﻟﻠﻪ ﻟﺎ ﻳﻬﺪﻯ ﺍﻟﻘﻮم ﺍﻟﻈﺎﻟﻤﻴﻦ" ﻛﻪ ﻣﻌﻠﻮم ﺍﺳﺖ ﻣﺮﺍﺩ ﺍﺯ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﺁﻳﻪ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺑﻪ ﻓﺴﻖ ﻭ ﻇﻠﻢ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻣﺎ ﺳﺎﺑﻘﺎ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ ﺩﻭم ﺍﻳﻦ ﻛﺘﺎﺏ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺑﺤﺚ ﻛﺮﺩﻳﻢ.
ﭘﺲ ﻣﻌﻨﺎﻯ ﺁﻳﻪ ﺍﻳﻨﺴﺖ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﻄﻠﻖ ﺍﻟﻌﻨﺎﻥ ﻧﻤﻰ ﮔﺬﺍﺭﺩ ﺗﺎ ﻫﺮ ﻟﻄﻤﻪ ﻛﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﻳﻦ ﻭ ﺑﻪ ﻛﻠﻤﻪ ﺣﻖ ﻭﺍﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﻧﻮﺭﻯ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺧﻮﺩ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻩ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻛﻨﻨﺪ، ﭼﻮﻥ ﺑﻄﻮﺭ ﻛﻠﻰ ﻛﻔﺎﺭ ﻭ ﻇﺎﻟﻤﻴﻦ ﻭ ﻓﺎﺳﻘﻴﻦ ﺍﺯ ﺷﻮﻣﻰ ﻭ ﺑﺪﻯ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺩﺭ ﭘﻰ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺳﻨﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﻭ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺳﻨﺘﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﻴﻦ ﺧﻠﻖ ﺧﺪﺍ ﺟﺎﺭﻯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺴﻴﺮ ﺍﺳﺒﺎﺑﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻳﻜﻰ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺗﺤﺼﻴﻞ ﻣﺴﺒﺒﺎﺕ ﺩﺭ ﺟﺮﻳﺎﻧﻨﺪ ﻋﻮﺽ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺒﺎﺑﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻭ ﻓﻀﻴﻠﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻴﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﻭ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻧﺎم ﮔﻨﺎﻩ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻃﻠﺎﻕ ﺷﻮﺩ ﻓﺮﺳﻨﮓ ﻫﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﺳﺖ، ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﺴﻮﻯ ﻣﻘﺎﺻﺪ ﺑﺎﻃﻞ ﻭ ﻓﺎﺳﺪ ﺧﻮﺩ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﻛﻨﻨﺪ، ﺁﺭﻯ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﻳﻨﻄﻮﺭ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻭ ﻟﻴﻜﻦ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﺷﻮﻛﺖ ﺷﺎﻥ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺧﺪﺍ ﺍﺭﺯﺍﻧﻴﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﺯﺑﻮﻥ ﻭ ﻋﺎﺟﺰ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ، ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻣﺴﺎﻋﻰ ﺷﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺣﻴﺎﻧﺎ ﻭ ﺩﺭ ﭼﻨﺪ ﻗﺪم ﻛﻮﺗﺎﻩ ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ، ﻛﺎﺭﺷﺎﻥ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﻳﺎﺑﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﺻﺪ ﭘﻠﻴﺪ ﺧﻮﺩ ﻧﺎﺋﻞ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﻟﻴﻜﻦ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺘﻌﻠﺎ ﻭ ﺍﺳﺘﻘﺎﻣﺖ ﻛﺎﺭﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺟﺰ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺪﺕ ﻛﻮﺗﺎﻫﻰ ﺩﻭﺍم ﻧﻴﺎﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﺎﻟﺁﺧﺮﻩ ﺗﺒﺎﻩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ، ﺑﻠﻜﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭼﺎﻫﻰ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ ﻛﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ، ﺁﺭﻯ" ﻭ ﻟﺎ ﻳﺤﻴﻖ ﺍﻟﻤﻜﺮ ﺍﻟﺴﻴﺊ ﺍﻟﺎ ﺑﺎﻫﻠﻪ" .
خلاصه مطلب فوق اینه که در خصوص این آیه و دستور خداوند به پیامبر اگر کسی مخالفت کرد که به کفر تعبیر شده،خداوند در این کفر و عناد اونها رو هدایت نخواهد کرد و مانع پیشرفت کافران(مخالفان)خواهد شد.ﺟﻤﻠﻪ:" ﻟﻴﺲ ﻟﻚ ﻣﻦ ﺍﻟﺎﻣﺮ ﺷﻰ ء" ﺟﻤﻠﻪ ﺍﻯ ﺍﺳﺖ ﻣﻌﺘﺮﺿﻪ، ﻭ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﺍﺵ ﺑﻴﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ: ﺯﻣﺎم ﻣﺴﺎﻟﻪ ﻗﻄﻊ ﻭ ﻛﺒﺖ ﺑﺪﺳﺖ ﺧﺪﺍﻯ ﺗﻌﺎﻟﻰ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ (ﺹ) ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﺧﺎﻟﺘﻰ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺗﺎ ﻭﻗﺘﻰ ﺑﺮ ﺩﺷﻤﻦ ﻇﻔﺮ ﻳﺎﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺩﺷﻤﻦ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﺪﺡ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﻋﻤﻞ ﻭ ﺗﺪﺑﻴﺮ ﺁﻥ ﺟﻨﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﺎﻳﻨﺪ، ﻭ ﺑﺮ ﻋﻜﺲ ﺍﮔﺮ ﻣﺜﻞ ﺭﻭﺯ ﺍﺣﺪ ﺍﺯ ﺩﺷﻤﻦ ﺷﻜﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺁﺛﺎﺭ ﺷﻮم ﺷﻜﺴﺖ ﺷﺪﻧﺪ ﺁﻥ ﺟﻨﺎﺏ ﺭﺍ ﺗﻮﺑﻴﺦ ﻭ ﻣﻠﺎﻣﺖ ﻛﻨﻨﺪ، ﻛﻪ ﻣﺜﻠﺎ ﺍﻣﺮ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺗﺪﺑﻴﺮ ﻧﻜﺮﺩﻯ، ﻫﻢ ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺨﻦ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺍﺣﺪ ﺯﺩﻧﺪ، ﻭ ﺧﺪﺍﻯ ﺗﻌﺎﻟﻰ ﮔﻔﺘﺎﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
ﻭ ﺟﻤﻠﻪ:" ﺍﻭ ﻳﺘﻮﺏ ﻋﻠﻴﻬﻢ" ﻋﻄﻒ ﺍﺳﺖ ﺑﺮ ﺟﻤﻠﻪ" ﻳﻘﻄﻊ ..."، ﻭ ﻭﻗﺘﻰ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﻌﺘﺮﺿﻪ:
" ﻟﻴﺲ ﻟﻚ ﻣﻦ ﺍﻟﺎﻣﺮ ﺷﻰ ء" ﺭﺍ ﻛﻨﺎﺭ ﺑﮕﺬﺍﺭﻳﻢ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺩﺭ ﺩﻭ ﺁﻳﻪ ﮔﻔﺘﺎﺭﻯ ﺍﺳﺖ ﻣﺘﺼﻞ، ﻭ ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻳﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺤﺚ ﺳﺨﻦ ﺍﺯ ﺗﻮﺑﻪ ﺷﺪ، ﺩﺭ ﺁﻳﻪ ﺑﻌﺪﺵ ﺍﻣﺮ ﺗﻮﺑﻪ ﻭ ﻣﻐﻔﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ:" ﻭ ﻟﻠﻪ ﻣﺎ ﻓﻰ ﺍﻟﺴﻤﺎﻭﺍﺕ ﻭ ﻣﺎ ﻓﻰ ﺍﻟﺎﺭﺽ ..." ﻭ ﻣﻌﻨﺎﻯ ﻫﺮ ﺳﻪ ﺁﻳﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﺪﺑﻴﺮ ﻣﺘﻘﻦ ﺍﺯ ﻧﺎﺣﻴﻪ ﺧﺪﺍﻯ ﺗﻌﺎﻟﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻗﺘﻞ ﻭ ﺍﺳﻴﺮ ﻛﺮﺩﻥ ﻛﻔﺎﺭ ﻋﺪﻩ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻛﻢ، ﻭ ﻧﻴﺮﻭﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺤﻠﻴﻞ ﺑﺒﺮﺩ، ﻭ ﻳﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻛﺒﺖ ﻛﻨﺪ، ﻳﻌﻨﻰ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺧﻔﻴﻒ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺗﻠﺎﺷﻬﺎﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻰ ﺛﻤﺮ ﺳﺎﺯﺩ، ﻭ ﻳﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻣﻮﻓﻖ ﺑﻪ ﺗﻮﺑﻪ ﺷﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﻳﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻋﺬﺍﺑﺸﺎﻥ ﻛﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﻗﻄﻊ ﻭ ﻛﺒﺖ ﺍﺯ ﻧﺎﺣﻴﻪ ﺧﺪﺍﻯ ﺗﻌﺎﻟﻰ ﺍﺳﺖ، ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺍﻣﻮﺭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﻭ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ، ﺗﺎ ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺏ ﺍﺯ ﻛﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﺳﺘﺎﻳﺶ ﻭ ﺩﺭ ﻏﻴﺮ ﺍﻳﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﻜﻮﻫﺶ ﺷﻮﻯ، ﻭ ﺍﻣﺎ ﺗﻮﺑﻪ ﻭ ﻳﺎ ﻋﺬﺍﺏ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍ ﺍﺳﺖ، ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻣﺎﻟﻚ ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻯ ﺍﻭ ﺍﺳﺖ ﭘﺲ ﺍﻭ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﻰ ﺁﻣﺮﺯﺩ ﻭ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻋﺬﺍﺏ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ، ﻭ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺣﺎﻝ ﻣﻐﻔﺮﺕ ﻭ ﺭﺣﻤﺘﺶ ﺑﺮ ﻋﺬﺍﺏ ﻭ ﻏﻀﺒﺶ ﭘﻴﺸﻰ ﺩﺍﺭﺩ، ﭘﺲ ﺍﻭ ﻏﻔﻮﺭ ﻭ ﺭﺣﻴﻢ ﺍﺳﺖ.
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود:هیچ کس ایمانش به خدا خالص نمى شود، مگر آن زمانى که خداوند در نظرش محبوبتر از جانش، پدر، مادر، فرزند، خانواده و مالش و همه مردم باشد.
امام باقر(علیه السلام ):اگر بخواهى بدانى آدم خوبى هستى نگاهى به قلبت کن، اگر اهل طاعت خدا را دوست مى دارد، و اهل معصیتش را دشمن، بدان آدم خوبى هستى، و خدا تو را دوست مى دارد، و اگر اهل طاعتش را دشمن مى دارد و اهل معصیتش را دوست، خیرى در تو نیست،و خدا تو را دشمن مى دارد، و انسان همیشه با کسى است که او را دوست مى دارد.
و در حدیث دیگرى، آمده است:خداوند به موسى وحى فرستاد، آیا هرگز عملى براى من انجام داده اى؟ عرض کرد: آرى، براى تو نماز خوانده ام، روزه گرفته ام، انفاق کرده ام، و به
یاد تو بوده ام، فرمود: اما نماز براى تو نشانه حق است ، و روزه سپر آتش، و انفاق سایه اى درمحشر، و ذکر، نور است، کدام عمل را براى من بجا آورده اى اى موسى؟! عرض کرد:خداوندا خودت مرا در این مورد راهنمائى فرما.فرمود:آیا هرگز، به خاطر من کسى را دوست داشته اى؟ و به خاطر من کسى را دشمن داشته اى؟ اینجا بود که موسى دانست: برترین اعمال، حب فى اللّه و بغض فى اللّه است (دوستى براى خدا و دشمنى براى خدا.
خداوند براى کسانى که عشق او را بر همه چیز مقدم شمرند، و هر علاقه اى را تحت الشعاع علاقه به او قرار دهند، دوستان او را دوست دارند و دشمنان او را دشمن، پنج پاداش بزرگ، مقرر داشته که سه پاداشش را در همین جهان به آنها مى دهد، و دو پاداش را در قیامت. نخستین موهبت در این جهان، استقرار و ثبات ایمان آنها است، چنان نقش ایمان را بر قلوبشان مى زند که دست حوادث و طوفانهاى زندگى نتواند آن را محو سازد، و از این گذشته، با روح تازه اى آنها را تأیید و تقویت مى کند، و در مرحله سوم آنها را در حزب خویش جاى مى دهد و بر دشمنان پیروز مى سازد.در آخرت نیز بهشت جاویدان را با تمام نعمتهایش در اختیار آنها قرار مى دهد ، و علاوه بر
آن، خشنودى مطلق خویش را از آنان اعلام مى دارد.
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم:هر مؤمنى قلبش دو گوش دارد، گوشى که در آن"وسواس خناس"مى دمد،.و گوشى که"فرشته"در آن مى دمد، خداوند مؤمن را به وسیله فرشته تقویت مى کند،
خداوندا! اگر این روح ایمان را به ما عنایت کنى، بزرگترین لطف را در حق این بندگان ضعیفت فرموده اى و دیگر غمى ندارند.
پروردگارا! ما را به دوستى دوستانت و دشمنى دشمنانت موفق دار! و از دوستى با دشمنانت و دشمنى با دوستانت بر کنار فرما.
بار الها! تو وعده پیروزى به مؤمنان راستین داده اى، و آنها را حزب اللّه شمرده اى، اجازه ورود در این حزب را به ما مرحمت فرما! و پیروزیت را شامل حال ما گردان.
دانشمند معروف اهل سنت « حاکم ابوالقاسم حسکانى"نقل مى کند:شیبه و عباس هر کدام بر دیگرى افتخار مى کردند و در این باره مشغول به سخن بودند که
على(علیه السلام) از کنار آنها گذشت، پرسید: به چه چیز افتخار مى کنید؟ عباس گفت: امتیازى به من داده شده که احدى ندارد، و آن مسأله آب دادن به حجاج خانه خدا است.
شیبه گفت: من تعمیر کننده مسجدالحرام (و کلید دار خانه کعبه) هستم.على(علیه السلام) گفت: با این که از شما حیا مى کنم باید بگویم با این سن کم افتخارى دارم
که شما ندارید، آنها پرسیدند: کدام افتخار؟!فرمود: من با شمشیر جهاد کردم تا شما ایمان به خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله) آوردید.عباس خشمناک برخاست و دامن کشان به سراغ پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد (و به عنوان شکایت) گفت:آیا نمى بینى على(علیه السلام) چگونه با من سخن مى گوید؟
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: على(علیه السلام) را صدا کنید، هنگامى که به خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد، فرمود:چرا این گونه با عمویت (عباس) سخن گفتى؟
على(علیه السلام) عرض کرد: اى رسول خدا! اگر من او را ناراحت ساختم با بیان حقیقتى بوده است، در برابر گفتار حق هر کس مى خواهد ناراحت شود، و هر کس مى خواهد خشنود!
جبرئیل نازل شده، گفت: اى محمد! پروردگارت به تو سلام مى فرستد، و مى گوید: این آیات را بر آنها بخوان"آیا سیراب کردن حجاج و عمران مسجدالحرام را هم چون ایمان به خدا و روز رستاخیز و جهاد در راه او قرار دادید؟ هرگز مساوى نیستند"همین روایت، به همین مضمون، یا با تفاوت کمى، در کتابهاى فراوانى از اهل سنت نقل شده.به هر حال، حدیث فوق از احادیث معروف و مشهورى است که حتى افراد متعصب به آن اعتراف کرده اند.
تفسیر:
مقیاس افتخار و فضیلت
آیا سیراب کردن حاجیان خانه خدا و عمران مسجدالحرام را همانند کار کسى قرار دادید که ایمان به خدا و روز قیامت دارد و در راه خدا جهاد کرده است؟ این دو هیچ گاه در نزد خدا یکسان نیستند و خداوند جمعیت ستمکار را هدایت نمى کند.
در مسجدالحرام در میان چشمه زمزم و خانه کعبه محلى وجود دارد که به نام"سقایة العباس" معروف است، گویا در آنجا ظرف بزرگى مى گذاردند که حاجیان از آن آب بر مى داشتند.از تواریخ چنین بر مى آید که قبل از اسلام منصب"سقایة الحاج" در ردیف منصب کلیددارى خانه کعبه، و از مهم ترین مناصب محسوب مى شده.ضرورت و نیاز شدید حجاج در ایام حج به آب آن هم در آن سرزمین خشک، سوزان و کم آب که غالب ایام سال هوا گرم است به این موضوع (سقایت حاج) اهمیت خاصى مى داد، وکسى که سرپرست این مقام بود، طبعاً از موقعیت ویژه اى برخوردار مى شد; چرا که خدمت او به حجاج یک خدمت حیاتى به شمار مى رفت.
هم چنین "کلید داری"و عمران و آبادى مسجدالحرام که مقدس ترین و بزرگ ترین کانون مذهبى، حتى در زمان جاهلیت محسوب مى شد، احترام فوق العاده اى براى شخص یا اشخاصى که متصدى آن بودند، بر مى انگیخت.
با همه اینها، قرآن مجید مى گوید: ایمان به خدا و جهاد در راه او از تمام این کارها برتر و بالاتر است!
بررسى ها روشن مى سازد بعضى از مفسران اهل سنت تمایل ندارند فضائل چشمگیرى براى على(علیه السلام) اثبات شود با این که او را چهارمین پیشواى بزرگ خود مى دانند گویا از این مى ترسند اگر در برابر مدارکى که امتیازات فوق العاده على(علیه السلام) را اثبات مى کند، تسلیم شوند، ممکن است جمعیت شیعه در برابر آنها به پا خیزند و آنها را در تنگنا قرار دهند، که:
چرا دیگران را بر على(علیه السلام) مقدم داشتید؟ از این رو بسیار مى شود از واقعیت هاى تاریخى چشم مى پوشند، و تا آنجا که بتوانند به ایراد در این گونه احادیث از نظر سند مى پردازند، و اگر جاى دست اندازى در سند پیدا نکنند، سعى مى کنند به گونه اى دلالت آن را مخدوش سازند، این گونه تعصب ها متأسفانه حتى در عصر ما ادامه دارد و حتى بعضى از دانشمندان روشن فکر آنان از این کار بر کنار نمانده اند.
فراموش نمى کنم در گفتگوئى که با یکى از دانشمندان اهل سنت داشتم، هنگامى که سخن از این گونه احادیث به میان آمد، جمله عجیبى اظهار داشت، او مى گفت: به عقیده من، شیعه مى تواند تمام اصول و فروع مکتب خویش را از منابع، مدارک و کتاب هاى ما اثبات کند، چون به قدر کافى احادیثى که به نفع مکتب شیعه باشد، در کتب ما وجود دارد! ولى براى این که خود را از همه این منابع و مدارک یک باره راحت کند، گفت: به عقیده من، پیشینیان ما افراد خوش باورى بودند و تمام احادیثى را که شنیده اند در کتب خود آورده اند، و ما نمى توانیم آنچه را آنها نوشته اند به سادگى بپذیریم! (سخنش به گونه اى بود که شامل کتب صحاح و مسانید معتبر و درجه اول آنان نیز مى شد!).به او گفتم: روش محققانه این نیست، که انسان مکتبى را قبلاً روى یک سلسله وراثت ها بپذیرد و بعد هر حدیثى با آن موافق باشد صحیح و هر حدیثى با آن تطبیق نکند، از آثار خوش باورى پیشینیان بداند هر چند حدیث معتبرى باشد.
چه خوب است به جاى این طرز فکر، راه دیگرى انتخاب کنید، قبلاً خود را از هر گونه عقیده موروثى خالى سازید، سپس در برابر مدارک منطقى بنشینید، آنگاه انتخاب عقیده کنید! ملاحظه مى فرمائید، چرا و به چه علت احادیث مشهور و معروفى که از مقام والاى على(علیه السلام) خبر مى دهد، و برترى او بر دیگران را اثبات مى کند، این چنین مورد بى مهرى، بلکه مورد تهاجم رگبارهاى ایرادات قرار گرفته، و گاهى نیز به دست فراموشى سپرده مى شود و اصلاً سخنى از آن به میان نمى آید، گوئى اصلاً این همه احادیث، وجود خارجى ندارند!!
خداوند همه ما را به پیروى از حق و پیروى از این گونه پیشوایان ثابت قدم بدارد، و چشم و گوش باز و فکر دور از تعصب و عنایت کند.
در آیه بعد، به عنوان تأکید و توضیح مى فرماید:کسانى که ایمان آوردند، و هجرت نمودند، و در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، اینها در پیشگاه خداوند مقامى برتر و بزرگ تر دارند و اینها به افتخار بزرگى نائل شده اند.
سپس در ایه بعد مى فرماید: خداوند سه موهبت بزرگ در برابر این سه کار مهم (ایمان، هجرت و جهاد
به آنها مى بخشد:
آنها را به رحمت گسترده خود بشارت مى دهد.
آنها را از رضامندى و خشنودى خویش بهره مند مى کند.
باغ هائى از بهشت در اختیار آنها مى گذارد که نعمت هایش دائمى و همیشگى است.
علی ابن ابیطالب : سخنان شما سنگهای سخت را نرم می کند
علی ابن ابیطالب : در فتنه ها همچون بچه شتر باش که نه پشت دارد تا بر آن سوار شوند و نه پستانی که از آن شیر بدوشند .
علی ابن ابیطالب : دعوت کننده ای که فاقد عمل باشد مانند تیر اندازی است که کمان او زه ندارد
علی ابن ابیطالب : کسی که بر مرکب شکیبایی سوار شود به پیروزی نهایی دست می یابد
علی ابن ابیطالب : چه زشت است کوچکی به هنگام نیاز و سرکشی به هنگام بی نیازی
علی ابن ابیطالب : حاجت محتاج را به تاخیر نینداز زیرا نمی دانی از اینکه فردا برای تو چه پیش خواهد آمد
علی ابن ابیطالب : حق سنگین است اما گوارا ، باطل سبک است، اما در کام چون سنگی خارا
علی ابن ابیطالب : دوست مومن عقل است ، یاورش، علم ، پدرش مدارا و برادرش ، نرمش
علی ابن ابیطالب : علم خویش را به جهل و یقین خود را به شک مبدل نکنید، آنگاه که به علم رسیدید عمل کنید و آنگاه که به یقین دست یافتید ،اقدام نمایید.
علی ابن ابیطالب : حق بگویید تا به حق معروف شوید،حق را به کار ببندید تا از اهل حق باشید
علی ابن ابیطالب : آنچه را نمی دانی مگو ، بلکه هر آنچه را که می دانی نیز اظهار مکن
علی ابن ابیطالب : پیش از این که نسبت به کاری تصمیم بگیری مشورت کن ، و قبل از این که وارد عمل شوی ، فکر کن
علی ابن ابیطالب : اطمینان را با امیدواری مبادله نکن
علی ابن ابیطالب : همانا پاداش دانشمند از شخص روزه دار و شب زنده دارکه در راه خدا جهاد می کند بیشتر است
علی ابن ابیطالب : عاقل ترین مردم کسی است که عواقب کار را بیشتر بنگرد
علی ابن ابیطالب : بزرگترین نادانی ها برای بشر عدم شناخت خود است
علی ابن ابیطالب : برای مردم آن را بخواه که برای خود می خواهی و با دیگران طوری رفتار کن که مایلی درباره ات آنچنان کنند
علی ابن ابیطالب : گیتی برای تو شیواترین پندآموز است اگر پندپذیر باشی
علی ابن ابیطالب : بپرهیز از انجام کاری که اگر فاش شود انجام دهنده را خوار و خفیف سازد
علی ابن ابیطالب : بهترین شیوه صداقت وفای به عهد است
علی ابن ابیطالب : هیچ ارثی مانند ادب و اخلاق پر ارج و گرانمایه نیست
علی ابن ابیطالب : بهترین شیوه عدل ، یاری مظلوم
علی ابن ابیطالب : مربی لایق کسی است که از غریزه عشق به کمال و ترقی خواهی کودک استفاده کند
علی ابن ابیطالب : بوسیدن فرزند ، رحمت و محبت است
علی ابن ابیطالب : سرلوحه کتاب سعادت بشر ، رفتار پاک و سجایای اخلاقی اوست
علی ابن ابیطالب : بی خردتر از همه کسی است که خود را خردمندتر از همه پندارد
علی ابن ابیطالب : شکیبایی در مصیبت ، از نشانه های مومن است
علی ابن ابیطالب : شرط خرد حفظ تجربه ها و بکار بستن آنهاست
علی ابن ابیطالب : هر کس در نقطه ضعف های دوست خود دقیق شود ، پیوند دوستی او قطع خواهد شد
علی ابن ابیطالب : آدمی به گفتارش سنجیده می شود و به رفتارش ارزیابی می گردد، چیزی بگو که کفه سخنت سنگین شود و کاری کن که قیمت رفتارت بالا رود
علی ابن ابیطالب : هیچ شرافتی مانند فروتنی نیست
علی ابن ابیطالب : برای مشاورت ، خردمندان را برگزین تا از ملامت و ندامت در امان باشی.