نسیم

نسیم

نسیم
نسیم

نسیم

نسیم

تولد حضرت فاطمه سلام الله علیه


پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: آنگاه که خداوند آدم و حوا را آفرید، آنان در بهشت به خود بالیدند. آدم به حوا گفت: خداوند خلقى زیباتر از ما نیافریده است. 


خدا به جبرئیل وحى نمود: دو بنده ام (آدم و حوّا) را به فردوس اعلى ببر. وقتى وارد فردوس شدند، به دخترى بر روى تختى از 


تختهاى بهشت نظر کردند که تاجى از نور بر سر و دو گوشواره از نور در گوش داشت، و بهشت از نور چهره اش روشن بود. 


آدم گفت: حبیبم جبرئیل، این دختر که بهشت از زیبائى چهره اش روشن شده کیست؟! جبرئیل گفت: این فاطمه دختر محمد پیامبر از فرزندان توست که در آخرالزمان است. آدم گفت: این تاجى که بر سر دارد چیست؟ جبرئیل گفت: شوهرش على بن ابى طالب است. آدم پرسید: این دو گوشواره که در گوش دارد چیست؟ جبرئیل گفت: دو فرزندش حسن و حسین است. آدم گفت: حبیبم جبرئیل، آیا آنان پیش از من خلق شده اند؟ جبرئیل گفت: آنان در علم پوشیده ى خدا موجود بودند، چهار هزار سال قبل از آنکه تو آفریده شوى. [ کشف الغمه: ج 1 ص 456 از کتاب الآل ابن خالویه از پیامبر صلى الله علیه و آله.]پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند عزوجل من و على و فاطمه و حسن و حسین را از یک نور آفرید، و بعد این نور را فشرد و شیعیان ما از آن بوجود آمدند. بعد ما تسبیح گفتیم و آنان نیز تسبیح گفتند، و ما تقدیس کردیم و آنان نیز تقدیس کردند، و ما تهلیل گفتیم و آنان نیز تهلیل گفتند، و ما تمجید کردیم و آنان نیز تمجید کردند، و ما خدا را به وحدانیت یاد کردیم و آنان نیز توحید خدا گفتند. 


سپس خداوند آسمانها و زمین و ملائکه را آفرید. ملائکه صد سال درنگ نمودند در حالیکه نه تسبیح و نه تقدیس مى دانستند. آنگاه که ما تسبیح کردیم و شیعیان ما تسبیح کردند فرشتگان نیز تسبیح کردند، و همینطور بقیه ى ذکرها را از ما تقلید کردند. 


ما موحّد بویم آنگاه که موحّدى نبود. پس همانطور که خداوند ما و شیعیان ما را اختصاص داده سزاوار است بر خدا که ما را و شیعیان ما را به اعلى علییّن پیش ببرد. خداوند ما و شیعیان ما را قبل از آنکه اچسام باشیم برگزیده است. خدا ما را خوانده و ما او را اجابت کرده ایم، و خدا ما و شیعیان ما را آمرزید قبل از آن که ما از خدا طلب آمرزش کنیم. [ الموسوعه الکبرى عن فاطمه الزهراء علیهاالسلام: ج 1 المطاف الثانى ح 24، از کشف الغمه والمحتضر و جامع الاخبار.] 


روزى از روزها حضرت خدیجه علیهاالسلام از پیامبر صلى الله علیه و آله خواست تا به بعضى از میوه هاى بهشت دارالسلام نظر کند. جبرئیل دو سیب خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آورد و گفت: یا محمد، خدائى که براى هر چیز قدر و اندازه قرار داده به تو مى گوید: یکى از این سیبها را تو میل کن، و دیگرى را به خدیجه بده تا میل کند. من از شما دو نفر فاطمه زهرا را مى آفرینم. 

آنچه جبرئیل امین دستور داده بود پیامبر صلى الله علیه و آله انجام داد. وقتى کفار از پیامبر صلى الله علیه و آله خواستند که شکافتن ماه را به آنان نشان دهد، در حالیکه حمل فاطمه براى خدیجه ظاهر شده بود. خدیجه از این سخن کفار ناراحت شد و گفت: ناامید باد کسى که محمد را تکذیب کند. او بهترین رسول و نبى است.

 هنگامى که رسول خدا صلى الله علیه و آله با خدیجه علیهاالسلام ازدواج کرد، زنان مکه از خدیجه کناره گیرى نمودند و نزد وى نمى رفتند، به او سلام نمى کردند، و به هیچ زنى اجازه نمى دادند که با او معاشرت و تماس داشته باشد. این برخورد زنان سبب ناراحتى و اندوه خدیجه شد، البته غم و اندوه وى بیشتر براى پیامبر اسلام بود که مبادا آسیبى متوجه وى گردد.
وقتى خدیجه به حضرت فاطمه حامله شد، فاطمه در رحم مادر همدم او بود و با مادر سخن مى گفت ، و وى را به صبر توصیه مى نمود، خدیجه این موضوع را از رسول خدا مخفى مى داشت تا اینک یک روز پیامبر نزد خدیجه آمد و شنید که با او کسى سخن مى گوید، پس به او گفت : اى خدیجه ! با چه کسى سخن مى گویى ؟ خدیجه گفت : با این بچه اى که در رحم دارم ؛ او با من سخن مى گوید و مونس ساعات تنهایى من است .
رسول خدا فرمود: اى خدیجه ! جبرئیل مرا بشارت داده که او دختر است ، و گفته که ا منشاء نسلى پاک و مبارک است و خداوند تبارک و تعالى مقدر نموده که نسل من از طریق او برقرار و پایدار بماند، و مقرر فرموده که فرزندان او پس از انقطاع وحى امام و خلیفه خدا در زمین باشند.
خدیجه دائما در همین حال بود تا اینکه هنگام وضع حمل وى فرا رسید، پس کسى را نزد زنان قریش و بنى هاشم فرستاد که بیایید و مرا در امر تولد فرزند یارى نمایید. آنان در جواب گفتند: چون تو سخن ما را درباره ازدواج با محمد صلى الله علیه و آله نادیده گرفتى و با آن مرد فقیر و یتیم ازدواج کردى ، پس ما نزد تو نخواهیم آمد و تو را در این امر یارى نخواهیم نمود.خدیجه از شنیدن این جواب غمگین شد؛ در همان حال چهار زن گندمگون و بلندبالا که خدیجه فکر مى کرد از زنان بنى هاشم هستند نزد او حاضر شدند، هنگامى که خدیجه آنها را دید اظهار درد و ناراحتى کرد، یکى از آنان گفت : اى خدیجه ! نگران نباش ، زیرا ما فرستاده خداییم تا تو را در امر زایمان کمک کنیم ، ما خواهران تو هستیم ، من ساره هستم ، و این بانو آسیه دختر مزاحم است که در بهشت دوست و همراه تو خواهد بود، و این مریم دختر عمران ، و آن دیگر کلثم خواهر موسى بن عمران است ، پس یکى از آنان در سمت راست خدیجه ، و یکى در طرف چپ وى ، و دیگرى در مقابل او و چهارمى ایشان در بالاى سر او نشستند، و بدین ترتیب خدیجه ، حضرت فاطمه علیهاالسلام را در حالى که پاک و پاکیزه بود، به دنیا آورد.
هنگامى که آن حضرت متولد شد نورى از او ساطع گردید و داخل خانه هاى مکه شد به طورى که در شرق و غرب این شهر خانه اى باقى نبود مگر آنکه نور در آن داخل شده بود، آنگاه ده تن از حورالعین در حالى که به دست هر کدامشان یک طشت و ابریقى از بهشت که پر از آب کوثر بود داخل اتاق شدند، آن بانویى که در پایین پاهاى خدیجه قرار گرفته بود آن ظرفها را از دست ایشان گرفته و فاطمه علیهاالسلام را با آب کوثر شستشو داد، سپس ‍ طفل را در دو حوله سفید و خوشبو پیچید و بعد از آن از او خواست که سخن بگوید، پس فاطمه زبان گشود و فرمود: شهادت مى دهم که معبودى جز خداى یگانه وجود ندارد، و شهادت مى دهم که پدرم رسول خدا و برترین پیامبران است و همسرم على برتری اوصیا، و فرزندانم برترین بازماندگان و سرور مردمان هستند؛ و پس از این گفتار به آن بانوان سلام کرد و هر یک را به نامشان خطاب کرد، پس آنان خندان و شادمان گردیدند و تولد او را به یکدیگر گفتند و اهل آسمان نیز ولادت او را به یکدیگر تبریک مى گفتند، و به واسطه تولد فاطمه در آسمان نیز نور خیره کننده اى ظاهر گردید که ملائکه پیش از آن نظیر آن را ندیده بودند. پس آن زنان به خدیجه گفتند: این مولود پاک و مبارک را بگیر که در خود او و نسل او برکت قرار داده شده ، خدیجه در حالى که خوشحال و مسرور بود فاطمه را در آغوش گرفت و پستان خود را در دهان او نهاد و شیر در دهان او جارى نمود، و این نوزاد از رشد فوق العاده اى برخوردار بود به طورى که در هر روز به اندازه یک ماه ، و در هر ماهى به اندازه یک سال رشد مى کرد.