نسیم

نسیم

نسیم
نسیم

نسیم

نسیم

احادیث و ایات قرانی (۱۷ مهر ۹۴)

نهج الفصاحه،سخنان گوهربار رسول اکرم حضرت محمد مصطفی(ص ) 
اثنان یکرههما ابن آدم الموت و الموت خیر له من الفتنة و یکره قلّة المال و قلّة المال أقلّ للحساب.
فرزند آدم از دو چیز بیزار است یکى مرگ در صورتى که مرگ براى او از فتنه بهتر است و کمى مال در صورتى که هر چه مال کمتر باشد حساب آن آسانتر است.
 صلوات

بنام خدا.مطلبی متفاوت در خصوص آیات ناظر بر ظهور امام زمان از آقای مهندس جمال گنجه ای مطالعه نمودم که در زیذ برای استحضار شما کاربران نیز ارسال میکنم.

"اثبات وجود امام زمان (ع) بر اساس مستندات قرآنی

در ترجمه جلد 13 بحارالانوار که تماما مربوط به امام زمان (ع) است ، آیاتی را از قرآن کریم ذکر نموده ومدعی شده که آنها دالّ بر وجود آنحضرت است ، اما به نظر این قلم آنها هیچ تصریحی به این موضوع ندارند . آنها آیاتی ازقبیل «ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض.....» و «ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله.....» و «بقیه الله خیر لکم...» و «ان الارض یرثها عبادی الصالحون» و امثال آن می باشند .
اما ، به نظر این قلم ، یک چنین موضوع مهمی نمیتواند مستند قرآنی روشن و واضح نداشته باشد .

مستندات قرآنی مورد بحث را در دو جا باید جستجو کرد :
1 – وظایفی که پیامبر (ص) موظف به انجام آنها شد ، اما ، به علت وفاتش موفق به انجام آنها نشد ، و البته امام زمان کسی است که آن وظایف را به انجام برساند ، زیرا که خداوند سخن لغو نمیگوید و دستوری نمیدهد که اجرا نشده بر زمین بماند .
2 – وظیفه ثابت پیامبرانهء همه پیامبران ، از جمله پیامبر عظیم الشان ما ، که نمیتوان آن را «پست بلا تصدی» تصور کرد .

و اینک شرح مختصر هریک :

ا – وظایف بر زمین مانده پیامبر (ص)

در آیه 73 سوره توبه ، و در آیه 9 سوره تحریم می فرماید «یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم...»
آیا پیامبر (ص) این کار را کرد؟ سوره های مذکور آخرین سوره های نازله ، و عمر شریف آن حضرت رو به اتمام بود که آیه های مذکور و (آیات مشابه دیگر) نازل میشد . آیا خداوند نمیدانست که آن حضرت فرصت نخواهد داشت؟ چرا خداوند این نوع آیات را نازل فرمود؟ برای اجرا نشدن؟
همه اینها بما میگوید پس از آنحضرت کسی باید این ماموریت را به انجام برساند .

در آیه 157 سوره اعراف بعضی از ماموریت های آنحضرت را چنین بیان میکند « ...یحل لهم الطیبات و یحرم علیم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم....»
آیا آنحضرت همه این امور را به انجام رسانید؟ آیا امروز مسلمانان همه طیب میخورند و خبیث از آنها دور است و بارهای گران برپشت شان و غل و زنجیرها بر گردن هایشان و دست و پایشان نیست؟ و اساسا آیا میدانند طیب کدام است و خبیث چیست و اصلا آیا بارهای گرانشان را احساس میکنند؟ و اصولا میدانند که بار گران کمر شکن را دارند تحمل میکنند؟ و اساسا از وجود غل و زنجیری بر گردن و دست و پای خویش باخبرند؟

2 – انجام وظیفه ثابت پیامبرانه

در آیه 117 سوره مائده از قول حضرت عیسی (ع) در جواب خداوند می فرماید « ...کنت علیه شهیدا ما دمت فیهم...» و در آیه 15 سوره مزمل می فرماید «...ارسلنا الیکم رسولا شاهدا...» و در آیه 45 سوره احزاب می فرماید «...ارسلناک شاهدا...»

امروز که آنحضرت در بین ما نیست آیا این کار – یعنی نظارت بر کارهای امّت – تعطیل است؟
جواب این سوال ها ما را به امام زمان می رساند .

به دیگر سخن امام زمان کسی است که هم اکنون وظیفه «شاهد»ی پیامبر را دارد انجام میدهد و در وقت مناسب که مسلمانان احساس نیاز کردند می باید بیاید و کارهای زمین مانده پیامبر (ص) را نیز به انجام برساند ."لینک مطلب



رزق چیست؟ 

رزق کلمه ای است بسیار فراتر از آنچه مردم می دانند.

 زمانی که خواب هستی و ناگهان، به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار می‌شوی رزق است. چون بعضی‌ها بیدار نمی‌شوند.

زمانی که با مشکلی رو به رو می شوی خداوند صبری به تو میدهد که چشمانت را از آن بپوشی،این صبر، رزق است.

زمانی که در خانه لیوانی آب به دست پدرت میدهی این فرصت نیکی کردن، رزق است.

یکباره یاد کسی میفتی که مدتهاست ازو بی خبری و دلتنگش میشوی و جویای حالش میشوی، این رزق است.

رزق واقعی این است... رزق خوبی ها،
نه ماشین نه درآمد، اینها رزق مال است که خداوند به همه ی بندگانش میدهد، اما رزق خوبیها را فقط به دوستدارانش میدهد.

ودر آخر همینکه عزیزانتان هنوز در کنارتان هستند و نفسشان گرم است و سلامت این بزرگترین رزق خداوند است.

زندگیت پر از رزق باد...



نظام اخلاقى‏
استاد علی صفایی حائری

بر اساس شناخت‏هایى که در نظام تربیتى به وجود مى‏آیند؛ شناخت‏هایى که از آزادى تا تفکر تا عقیده شکل مى‏گیرند، بر این اساس، اخلاق اسلامى مایه مى‏گیرد. این اخلاق، اخلاقى دیگر است، نه فرمولى و «بکن و نکن.»

در این نظام اخلاقى، دردها شناسایى مى‏شوند؛ چه دردهایى که در جامعه وجود دارد و چه دردهایى که در خودِ انسان، در رابطه با شکوک، شبهات، کفر نفاق، بخل، حسد، ریا و ... وجود دارد. 
تمام این صفات و رذایل اخلاقى در این بینش یا مربوط به کم کارى یا پرکارى قوّه تفکر و سنجش انسان است یا مربوط به نیروهاى دیگر: جلب نفع‏ها و دفع ضررها، غضب و شهوت با آن وسعتش، تمام اینها با دو مسأله «ترکیب و تبدیل» حلاجى مى‏شود.

در نظام اخلاقى، مراحل اخلاقى پشت سر هم مى‏آیند: تفکر، شناخت و شناخت، ایمان و ایمان، زهد و آزادى و آزادى، رضا و رضا، تسلیم و تفویض را مى‏آورد که این تسلیم، خود نتیجه تشهد و شهود انسان است.

نظام اخلاقى، در هر مرحله دردهایى را درمان و کمبودهایى را تأمین مى‏نماید. با شناخت‏ها خیلى از رذایل در انسان تبدیل مى‏شوند. نیروهایى که در یک حد به بن‏بست مى‏رسند با ترکیب با یک «شناخت» و با ترکیب با یک «احساس» تبدیل مى‏شوند. هوس‏ها تبدیل مى‏شوند. ترس، تبدیل به قدرت و حب نفس، تبدیل به فداکارى و بخل، تبدیل به سخاوت و یأس تبدیل به انقطاع مى‏شود و ...

پس در نظام اخلاقى اسلام که از این مراحل برخوردار است، تمام دردها با ترکیب با دو عامل؛ یعنى شناخت و عشق به حق (معرفت و حبّ اللَّه) تبدیل مى‏شوند: «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنَاتٍ»
 بدى‏ها و کسرى‏هاى انسان در رابطه با این ترکیب، تبدیل مى‏شوند و از آنها بهره‏بردارى مى‏شود و دیگر فاجعه‏اى به وجود نمى‏آید.

این اخلاق، نه متکى به امر و نهى است و نه به روابط تولیدى جامعه. این ترکیب و این تبدیل (اخلاق)، در رابطه با نظامى است که بر انسان و بر جهان حاکم است؛ یعنى در هستى که «قدر و اندازه» وجود دارد، «حدود» به وجود مى‏آید. این حدود در رابطه انسان با خودش، با نیروهایى که در او جریان دارند، «اخلاق» را به وجود مى‏آورد و در رابطه انسان با دیگران «حقوق اسلامى» را شکل مى‏دهد.
پس اخلاق و حقوق اسلامى، بر اساس اقدار و اندازه‏ها و تبدیل‏هایى که در کل هستى شکل گرفته و بر اساس حدود؛ یعنى مرزها به وجود مى‏آید.

حرکت، ص 123



دوستان لطفا راهنمایی بفرمایند درکدام سوره آمده که نامه اعمال مابه کدام دستمان داده میشود؟

71 اسرا.
19 و 25 حاقه
7 انشقاق



داستان های اخلاقی
استاد علی صفایی حائری

جرقه‏هاى زندگى‏

یک روز صبح با صداى استارت ماشینى از خواب بیدار شدم. استارت مداوم بود و جرقه‏ها زیاد و مایع قابل احتراق؛ اما با این وصف حرکتى نبود و پیشرفتى نبود.
من به یاد جرقه‏هایى افتادم که در زندگى خودم مدام سر مى‏کشیدند. 
و به یاد استعدادهایى افتادم که قابل سوختن بودند. 
و به یاد رکود و توقفى افتادم که با این همه جرقه و استعداد گریبان‏گیرم بوده است. 
در این فکر رفتم که ببینم نقص از کجاست که شنیدم راننده مى‏گوید باید هلش داد. هوا برداشته است. و همین جواب من بود.
هنگامى که هواها وجود مرا در بر مى‏گیرند و دلم را هوا بر مى‏دارد، دیگر جرقه‏ها برایم کارى نمى‏کنند و اگر مى‏خواهم به راه بیافتم باید هلم بدهند و ضربه‏ام بزنند و راهم بیندازند تا آن همه استعداد راکد نماند.
 آیه هاى سبز، ص 11




انتظار
استاد علی صفایی حائری

ما خود را از منتظران حساب کرده‏ایم و جاى حرفى باقى نگذاشته‏ایم؛ در حالى که حرف‏ها بسیار است و مى‏توانیم خود را دوباره ارزیابى کنیم. 
لااقل تا این قدر که اگر در متن عدالت و رفاه و حتى آزادى و آگاهى و عرفان نشستیم، آیا انتظارمان برآورده شده و دیگر مهدى را نمى‏خواهیم و انتظار قائم آل محمّد را نداریم؟ 
اگر مااز مهدى تااین مرحله انتظار داشته باشیم، دیگر انتظارى نخواهیم کشید و توقعى نخواهیم داشت.
مناسب است که با این حساب، نگاهى دیگر به انتظار داشته باشیم و مفهوم و حقیقت انتظار، ریشه‏ هاى انتظار، ادب انتظار و اثر انتظار را دوباره ارزیابى کنیم.

تو مى آیى، ص 11



استاد حمید مغربی (تحقیقى در مورد موسیقى)

موسیقی و معیارهای آن در اسلام 

چکیده 
موسیقی همچون هنر برخاسته از عمق درون آدمی و بلکه یک نیاز روحی است و مانند هر هنری می‌تواند مبتذل یا متعهد باشد. 
موسیقی علمی از یونان باستان وارد ایران شد که ارسطو آن را به عنوان شاخه‌ای از ریاضیات می‌دانست و فیلسوفان اسلامی نیز آن را پذیرفتند البته علاوه بر قواعد علمی، ذوق و عاطفه نیز در پیدایش آن دخالت دارد هنر نیز محسوب می‌شود موسیقی ترجمه واژه Music انگلیسی که در فارسی معادل آهنگ می‌باشد و غنا را خواندن با آهنگ می‌گویند که همان موسیقی آوازی است. موسیقی ترکیب (composition) الحان (ملودی) و الحان به نغمه‌ها (Note) و نت‌ها دارای ریتم (Rhytm) هماهنگ است. 
در قرآن واژه غنا به کار نرفته ولی آیاتی وجود دارد که در روایات یکی از مصداق‌های آن را «غنا» دانسته‌اند. لغویون غنا را «آواز خوش و طرب انگیز» دانسته‌اند و فقها آن را صدای لهوی مناسب مجالس اهل فسوق دانسته‌اند که حرام می‌باشد. بسیاری از علما تصریح کرده‌اند که غنا بر حسب معنای لغوی و در عرف از غنای حرام یعنی غنا در شرع وسیع‌تر است. 
از دقت در کتب فقهی فقها می‌توان سه دیدگاه را متوجه شد. 
الف- حرمت مطلق غنا 
ب- عدم حرمت غنا و حرمت آن بواسطه گناهان مقارن با آن 
ج- تفضیل میان غنای مبتذل و غیرآن 
که دیدگاه دوم و سوم در کاربرد عملی یکی می‌باشد. 
به طور کلی هر موسیقی و غنا چه ایرانی، غربی و غیرآن با ویژگی‌های زیر حرام است: 
1- موسیقی مبتذل و تحریک کننده جنسی 2- موسیقی مجالس رقص و گناه 3- موسیقی مجالس عیش و نوش 4- موسیقی موجب فساد 5- موسیقی محتوی اشعار باطل. 
در همه موارد فوق و موارد مشکوک این عرف عام است که تشخیص دهنده موسیقی و غنا می‌باشد. 
واژگان کلیدی: 
موسیقی - غنا - اسلام (شرع) - عرف عام - لهو ـ طرب


درآمد
 
 هنر برخاسته از فطرت زیبایی دوستی انسانهاست. در انسان گرایشی به جمال و زیبایی وجود دارد؛ چه به معنی زیبایی دوستی و چه به معنی زیبایی آفرینی که نامش «هنر» است و به معنی مطلق وجود دارد. 
در تعریف هنر دیدگاه‌های گوناگون مطرح شده است . افلاطون زیبایی را حقیقتی از عالم بالا می‌داند و تولستوی هنر را سرایت دادن و اشاعه عاطفه می‌داند و بعضی آنرا خلق زیبایی دانسته‌اند که تعریف مشترک و در عین حال جامع می‌توان گفت «هنر بیان زیبا و متعالی احساس، عاطفه و اندیشه انسانی است.» نمودهایی چون تناسب و توازن، خلاقیت، احساس، عاطفه و اندیشه به کار رفته است و بیشتر، کار دل است. هنر زبان خاص خود را دارد همچنان که فلسفه، ریاضی و... چنین است در این تعریف هنر، فقط وسیله‌ای نیست برای تعیین حقایق یا ابزاری برای فساد، هنر یک نیاز روحی و درونی و برخاسته از عمق درون آدمی است و همچنین هنر دارای پیام است.
دوران تاریخی و اجتماعی و سیاسی نقش مهم در تحولات هنر داشته است از آنجا که نقش ادیان الهی به ویژه اسلام در اصلاح انسان و جامعه است، سعی براین بوده پدیده هایی را که جهت باطل و منفی دارد، حرام اعلام کند و پدیده هایی را که از درون حرکت های مردمی مطابق نیازهای آنها بوده است ونیز دارای اشکالاتی هست، با تعیین ملاک‌ها و ضوابطی اصلاح نماید. 
 در دوران حاکمیت شاهان و درباریان منحرف بر مسلمانان، آنچه از موسیقی نمود داشته، آهنگها و تصنیف های نادرستی بوده است که برای بسیاری این گمان را به وجود آورده که موسیقی چیزی جز جنبه های منفی نیست، حال آنکه موسیقی مانند سایر هنر‌ها می تواند در خدمت علم، تربیت و کمال باشد، احساسات و عواطف انسانی را زنده نموده، رشد دهد.



تاریخچه مختصر موسیقی
 هنر به قضاوت تاریخ از آغاز پیدایش انسانهابا وی همراه بوده است باستان شناسان آثار هنری انسانهای اولیه را در غارهاتصریح کرده‌اند.
 هنر ترکیبی از خلاقیت، ابتکار، احساس، اندیشه پدیده‌ای جهانی و بشری است و توانمند ارتباط با همه انسانها از هر قوم و ملت میباشد در عصر حاضر آثار هنری هر ملتی مانند شعر، موسیقی، نقاشی، خوشنویسی، مجسمه سازی، معماری، گرافیک، سینما، تئاتر و.... نشان دهنده میزان رشد و چگونگی فرهنگ و تمدن آن ملت به شمار می‌رود.
 پیشرفت علم و فن آوری به هنر توانائیهای چشمگیری بخشید به ویژه در عرصه پیام رسانی نقش اصلی را دارد و در کمترین زمان،موثرترین زبان بیان را دارد. یکی از وجوه اعجاز قرآن زبان هنری آن است و ماندگاری آن از جهتی معلول همین قالب هنری آن است.
 شوپنهاور نخستین کسی بود که ادعا کرد همه هنرها می‌خواهند به مرحله موسیقی برسند . 
 انسان ابتدایی موسیقی را از طبیعت آموخت: صدای آبشار، ریزش باران، رعد و برق و وزش باد از میان برگها، آواز پرندگان، صدای امواج دریا و هزاران صدای دیگر. این صداها بزرگترین الهام بخش انسان برای ساختن و به وجود آوردن موسیقی بوده‌اند .
 خداجویی انسان از دیرباز موجب شده است که وی نیازی درونی برای پرستش موجودی برتر د رخود احساس نماید. این نیاز گاه به صورت پرستش عوامل طبیعت و به عنوان نمودی از خدا، مانند خورشید و ماه و ستاره و... و گاه به صورت پرستش عوامل طبیعی مثل آتشفشان، طوفان، زلزله و... به عنوان نمودهایی از خشم پروردگار بود، و از آنجا که ترسی را در دل انسان به وجود می آورد، آوازهایی به عنوان تمنا از درگاه خدا به وجود آورد که بتدریج به صورت سروده های مذهبی و آوازهای جمعی عبادی درآمد .
 موسیقی علمی از هشت قرن قبل از میلاد در یونان وجود داشت و قواعدی نیز برای آن پایه گذاری گردید. رومی‌ها که در تمدن وارث یونانی‌ها بودند، موسیقی را از آنان اقتباس کردند. پس از آنکه کشورهای غربی مسیحیت را طی چهار قرن اول میلادی پذیرفتند، همزمان موسیقی نیز با ترویج و توسعه سروده های مذهبی تکامل پیدا کرد .
 بعدها با تاثیر تمدن یونانی بر تمدن ایرانی، موسیقی در ایران رو به ترقی نهاد. بنابر نوشته مورخان تاریخ مثل هردوت و گزنفون، ایرانیان باستان برای مردگان و نیز در جنگها از نوعی آواز و موسیقی استفاده می کرده اند . جشن و سرود ملی ایرانیان همواره با سرود و موسیقی دسته جمعی همراه بوده که در دوره ساسانی درخشش فوق العاده ای داشته است. اعراب پیش از اسلام با موسیقی و سایر هنرهای زیبا آشنا نبودند و تنها در سرودن شعر و ساختن قطعات منظوم تبحر داشتند. آنان هنگامی که هنوز چادرنشین بودند، موسیقیشان محدود به آوازهایی بود که برای تهییج و تحریک شترها به کار می بردند و اصطلاحا به آن «حدی» می گفتند. ¬ 
 در هر حال اعراب دارای نوعی موسیقی بوده‌اند و تاریخ جنگهای پیامبر با مشرکین نشان می دهد که مشرکین قریش برای تحریک جنگجویان خود نوعی از موسیقی استفاده می کرده‌اند. 
 ابوالفرج اصفهانی در کتاب «الاغانی» خود، مسعودی در «مروج الذهب» و ابن خلدون در «مقدمه» تاریخ خود ورود موسیقی به دربارهای اموی و عباسی را از موسیقی ایران می دانند. ایرانیان تجربه طولانی در موسیقی داشته‌اند. در دوره ترجمه، موسیقی علمی از یونانی ترجمه شده، به تدریج موسیقی ایران و اعراب برمبنای علم موسیقی کاملتر گردید. 
 جالب است بدانیم پس از بعثت پیامبر اکرم (ص) موسیقی غنایی لهوی متداول بین استفاده کنندگان آن از پیشرفت باز ایستاد و سیرنزولی یافت و موسیقی جدیدی بدون اختلاط با فعل حرام رواج یافت. اما با روی کار آمدن امویان و سپس عباسیان، موسیقی غنایی لهوی بار دیگر با افعال حرام همراه شد و در مجالس بزم و میگساری و نیز اجتماع مردان و زنان فاسد رواج یافت.
 از آنجا که موسیقی احساسات را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد، دارای جنبه های منفی و مثبت است. البته گرایش به جنبه های منفی آن، جایگاه خود را در دربار شاهان و خلفا بیشتر باز کرد. در دوران بنی امیه، از زمان معاویه چهره مبتذل موسیقی شکل گرفت و کار به جایی رسید که ابن عباس به یزید پرخاش کرد و او را به خاطر اینکه پیوسته با زنان خواننده و نوازنده اوقات خود را می گذراند، نکوهش نمود. 
 ابونصر محمدبن فارابی، فیلسوف ایرانی خراسانی چندین کتاب در موسیقی علمی نوشته است؛ کتابهایی مثل «کلام فی الموسیقی» و «الموسیقی الکبیر». این سینا نیز دو رساله در مورد موسیقی نوشته که یکی به زبان عربی بوده و جزئی از کتاب شفا است، و دیگری رساله ای در «دانشنامه علایی» به زبان فارسی است.


زکریای رازی، ابوالفرج اصفهانی، محمد غزالی، خواجه نصیر طوسی عموما علم موسیقی را مورد بررسی قرار داده اند، بعدها صفی الدین ارموی موسیقی را به صورت نت درآورد. در واقع باید گفت که قرن سوم تا هفتم هجری پربارترین دوره موسیقی علمی در ایران به شمار می رود. 
 بعدها موسیقی در دوره صفویه و قاجاریه تحولاتی داشته است. در دوران جدید موسیقی سنتی ایرانی و عربی تاثیر فراوانی از موسیقی غربی پذیرفت. البته موسیقی کلاسیک و جدید غربی یکسره موسیقی مبتذل نیست، مانند سمفونی هایی که حاکی ازعمق عواطف انسانی می باشد.


موسیقی چیست؟ 
 موسیقی را با تعابیری نظیر علم صداها، یا صداهایی که دارای ریتم، ملودی یا آهنگ و ساخت هستند، تعریف کرده‌اند. موسیقی ترجمه واژه Mousike یونانی است که معادل آن در زبان انگلیسی Music است. در زبان فارسی واژه «آهنگ» برای آن به کار برده می شود.
 با تاسیس بیت‌الحکمه در زمان عباسیان و نهضت ترجمه واژه موسیقی راه یافته و جایگزین غنا عربی شده است . واژه موسیقی در آثار فارابی، ابن سینا، خوارزمی و رسایل اخوان‌الصفا آمده است. «الموسیقی معناه تالیف الالحان و اللغه یونانیه» تالیف همان ترکیب (composition) و الحان جمع لحن ملودی (Melody) می‌باشد و نیز «ان الموسیقی هی الغنا» که در عربی الغنا معادل موسیقی آوازی است. 
در عصر حاضر واژه موسیقی به معنای صدای ابزارهای موسیقی و غنا آواز همراه با موسیقی می‌باشد. بنابراین هر غنایی موسیقی هست ولی هر موسیقی غنا نیست. 
 در تعریف موسیقی یا آهنگ چنین آمده است: گروهی از نت(Note) نغمه های پی در پی با نظم معین و گاهی به گروهی از نتها که به منظور همگامی با حروف، الفاظ و کلمات یک شعر که برای بیان یک معنی و مقصود خاص بنابر قواعد جاری زبان ترکیب شده اند، اطلاق می گردد. ولی اکنون محققان واژه موسیقی را صدای ابزار و غنا را خواندن با آهنگ(خوانندگی) می‌گویند.ضرب یا ایقاع همان واژه ریتم Rhythm است.موسیقی را می توان ترکیب الحان (ملودی) و الحان به نغمه‌ها (نتها) و نتهای دارای ریتم یا هماهنگ دانست. 
 عنصر اصلی موسیقی، صوت و زیر و بم اصوات است که در اثر نسبتهای ریاضی پیدا می شود. از طرفی تمام قواعد موسیقی به گونه ای است که به ذوق و قریحه سازنده هم مربوط می شود و به همین جهت آن را هنر می نامند. 
 زبان عبارت از ترکیب حروف و کلمات و جمله ها، و موسیقی ترکیب اصوات و صداها است. محققان معتقدند زبان زیربنای هر موسیقی است. 
 آنچه مسلم است اینکه هنرهای زیبا (مانند موسیقی) نماینده ذوق و احساسات و روحیات ملت‌هاست. در این باره باید گفت که نه تنها طبیعت افراد فرق دارد، بلکه روحیات ملل مختلف نیز مختلف است. البته افراد ملت و گاه ملت‌ها آمال و آرزوهای مشترکی دارند. 
 ارسطو موسیقی را یکی از شعب ریاضی می دانست و فیلسوفان اسلامی نیز این فرمول را پذیرفتند، ولی از آنجا که همه قواعد موسیقی مانند ریاضی مسلم و تغییرناپذیر نیست و ذوق و قریحه سازنده و نوازنده هم در آن دخالت تام دارد، آن را هنر نیز محسوب می دارند. 
 نغمه نگاری، در آثار کندی در مورد موسیقی نغمه‌ها را با حروف ابجد از الف تا کاف نشان می‌داده است بعد‌ها فارابی موسیقی شناس ایرانی در کتاب موسیقی الکبیر و صفی الدین ارموی در اثر الادوار فی الموسیقی تکمیل کرده‌اند.
 نغمه نگاری کنونی تقلیدی از روش غربی است از اواخر دوران ناصرالدین شاه شروع شد اکنون در اروپا از حروف الفبا استفاده می‌شود.
نت‌های شهرت یافته عبارت است از: دو ر-می-فا-سول-لا سی- میباشد.
Do – Re – Mi – Fa – Sol – La – Si 
 با تکامل فیزیک وشناخت فرکانس زمینه تشخیص صدا به وجود آمد در موسیقی هم مانند فیزیک نت هااز روی فرکانس مشخص می‌کنند اما موسیقی دانان قدیم اسلامی و ایرانی نت‌ها را از روی جایگاه انها روی سیم (تار) مشخص می‌کردند.
 موسیقی با انگیزش احساس برروی انسان تاثیر می گذارد و هر احساسی یک نوع خاص از تفکر را به عنوان یکی از اجزای خود در بر دارد. البته نوع تفکر در هر احساس، با نوعی تفکر در احساسی دیگر متفاوت است. هر احساسی در نهایت موجب رضایت یا نارضایتی، خوشحالی یا ناراحتی است. متخصصان اعصاب از نظر بیولوژیکی احساس را عکس‌العملی برای تحریک سیستم اعصاب (سمپاتیک و پاراسمپاتیک) می دانند. 
 موسیقی خود به وجود آورنده و تحریک کننده احساسات و عواطف انسانی است؛ حال اگر پیدایش احساس و عاطفه همراه با درکی از موسیقی باشد، آن را هنر موسیقی شناسی و زیباشناسی می نامند. 
 موسیقی شناسان معتقدند که احساس باید برپایه تعقل و تفکر و معرفت باشد، و تنها موسیقی قادر است بر قلوب تاثیر بگذارد که از اعماق روحی هنرمند تراوش کرده باشد. 
 چایکوفسکی می گوید: «بلی من به زبان موسیقی سخن می گویم، برای اینکه همیشه چیزی برای گفتن دارم».


نگاهی به موسیقی ایرانی
 موسیقی ملی ایرانی که موسیقی علمی است و سهم عمده‌ای فارابی , ابن سینا , صفی الدین ارمُوِی و عبدالقادر مراغه‌ای داشته اند . بین موسیقی عملی ونظری درایران فاصله وشکافی نیست و
به دو نوع کلی تقسیم می شود: موسیقی سنتی و موسیقی تلفیق شده با موسیقی غربی؛ و موسیقی سنتی خود به سه بخش مجزا تقسیم می شود:
 1) «موسیقی اصیل» که گاه به آن «موسیقی ردیف» و «موسیقی هفت دستگاه» می گویند. این موسیقی شامل هفت دستگاه (شور، سه گاه، چهارگاه، همایون، پنجگاه، ماهور، نوا) است.
 این موسیقی با سازهای تار، سه تار، کمانچه و... نواخته می شود و ممکن است به شکل تک نوازی، همنوازی، تکخوانی، خواندن غزل یا بدون آن صورت گیرد. موسیقی اصیل ایرانی پیوند بسیار نزدیکی با شعر و ادبیات فارسی دارد. این موسیقی از نظر ارزش هنری به سه نوع تقسیم می شود: نوع عالی، نوع متوسط، نوع کوچه بازاری یا مطربی.
 مخاطبان نوع عالی، صاحبدلان و اهل فن بوده‌اند و گاه درباریان نیز تظاهر به آن می کرده‌اند. در سرودن این گونه موسیقی بیشتر از غزلیات عارفانه حافظ، سعدی، مولوی استفاده می شود. (مانند وزیری و صبا و...)
 مخاطبان نوع میانه یا متوسط، مخاطبان رادیو و تلویزیونی این آثار بوده‌اند که در آن بیشتر از غزلیات معمولی ساده و روان استفاده می شود. (مانند ایرج، قوامی، شجریان، سراج، ناظری)
 مخاطبان نوع سوم، مردم عامی و معمولی‌اند که در جشنها و عروسی‌ها آن را به کار می برند و بسیار ساده و گاه سطحی بوده است. (مانند روحبخش)
 2) «موسیقی بومی یا تقریبا محلی ایرانی»؛موسیقی محلی محدود‌تر از بومی است، این موسیقی مربوط به روستاها و ایلات و عشایر و قبایل است، مانند موسیقی های کردی، آذری، ترکمنی، لری، خراسانی و....این موسیقی براساس ذوق واستعداد افراد عامی وعادی است که وسیله تسکین آلام وکاهش فشارهای اجتماعی به شمارمی رفته یا آرزوها وعشق‌ها وناکامی‌ها وجلوهای گوناگون زندگانی های ساده وطبیعی را در خود متبلور کرده آنچنان مورد پسند واقع شده که سالها وقرن‌ها استمرا یافته است. که خود به دونوع موسیقی محلی داخلی وموسیقی محلی مرزی تقسیم می شود موسیقی بومی و محلی در قلمرو شاخه ای از فرهنگ وهنر قرار می گیرد که فولکور که معنای فرهنگ عامه و مجموعه افکار آداب ورسوم وسنت های قومی است می باشد ویژگی های موسیقی بومی،ساده وبی پیرایه و شفاهی بوده است.موسیقی بومی جویبار هایی بوده که به موسیقی اصیل ریخته است. 
 3) «موسیقی مذهبی»؛ همه دین‌ها و مذاهب د رجهان دارای موسیقی خاص خود هستند؛ به طوری که بسیاری از محققان دین را زادگاه اصلی موسیقی دانسته‌اند و نمونه بارز موسیقی مذهبی در ایران، در موسیقی عاشورایی و نوحه خوانی، موسیقی خانقاهی یا موسیقی عرفانی است. 
 4) «موسیقی تلفیقی» که خود بخشهای مختلفی دارد. در سده اخیر نوعی موسیقی تلفیقی پیدا شده است که خود نیاز به شناخت موسیقی غربی دارد، مانند موسیقی ارکستری، مارشهای نظامی، موزیک های متن فیلم. موسیقی مادون هم شکل گرفت که موسیقی لاله زاری می نامیده‌اند و در کاباره‌ها استفاده می شد. 
 با وجود اینکه در ایران باستان نوعی موسیقی ارکستری وجود داشته است، تلفیق مناسب و به جا می تواند عامل رشد باشد ولی افراط در آن و تقلیدی بودن آن می تواند خطری برای فرهنگ بومی و تقویت فرهنگ غربی در جامعه به شمار می آید.
 5) «موسیقی وارداتی» مانند موسیقی پاپ , جاز و موسیقی روز غرب گرایش به موسیقی غربی به دلیل عدم توجه به موسیقی اصیل ایرانی است.


نگاهی به موسیقی غربی
 موسیقی در غرب مانند تاریخ تحولات اجتماعی آن و نیز تحولات فرهنگی- فلسفی آن مراحلی را طی کرده است و به چند بخش تقسیم می شود:
 1) موسیقی قدیم: در دوران تمدن یونان و روم باستان که بیشتر جنبه تئوریک و نظری آن پیشرفت کرده بود.
 2) موسیقی قرون وسطا: در این دوران بیشتر موسیقی مذهبی و کلیسایی رشد یافته است و مایه های عرفانی و معنوی دارد و دارای جنبه های اشراقی است.
 3) موسیقی کلاسیک: این موسیقی در دوران جدید اروپا از قرن هفدهم به بعد پا به عرصه وجود نهاد و شخصیت هایی چون بتهوون و باخ از جمله آنهایند.
 4) موسیقی مدرن و معاصر: این موسیقی در دهه های اخیر نمود بیشتری یافته است. 
 موسیقی کلاسیک غرب از این جنبه قابل توجه است که پیوند بیشتری با موسیقی مذهبی دارد و بخشی از آن برانگیزاننده احساسات مثبت و روحانی است. همچنین این موسیقی وسیله رشد شخصیت فردی و جمعی و جنبه روحانی است.
 در قرن 19 میلادی موسیقی رمانتیک که دارای احساسات لطیف‌تر و محتوای مردمی‌تر داشت پیدا شد سپس موسیقی نئو کلاسیک شامل اپرا (گروه همخوان بهمراه آواز) باله (رقص) شکل گرفت. 
امروزه موسیقی الکترونیک امکانات بسیار وسیعی دارد و تنوع فراوانی را بوجود آورده است.
 موسیقی پاپ در قرن 20 میلادی (دهه 1960) که جهانی شد این موسیقی به علت تحرک زیاد و ریتمهای بسیار هیجان انگیز , مقبولیت شدید بویژه در میان جوانان پیدا کرد و حتی به فیلمها کشیده شد و به آنها جاذبه داد.
موسیقی جاز و موسیقی روز از تکثر بسیار برخوردار شده است ولی سطحی شده است.
 موسیقی های سمفونی از جمله موسیقی های کلاسیک است که احساسات درونی را بیان می نماید. بتهوون نخستین کسی بود که احساسات درونی خود را در سمفونی هایش ارائه نمود. بتهوون می گفت در سفونی خود هارمونی عالم را می شنوم و ترجمه می کنم.
 سمفونی چایکوفسکی داستان تراژدی زندگی انسان را بیان می کند که عمیقا احساس می کند به روشنی می اندیشد، با مصائب می ستیزد، به آینده روشن امید دارد و خوشی و سعادت را نه تنها برای خود، بلکه برای هموطنان خویش می طلبد. 
 بعدها موسیقی رمانتیک خیال پردازی را وسعت داده و احساسات لطیف‌تر و گویاتری را به وجود آورد. سمفونی ممکن است موزیکی باشد که انسان را به رقص و پایکوبی وادارد مانند سمفونی کارناوال ساخته شومان. در دوره معاصر عموما موسیقی های جاز تحریک کننده امیال دنیوی و شهوانی است.







احادیث و ایات قران پویان (۱۶ مهر ۹۴)

امام باقر – علیه السّلام – فرمود: غنا و آوازه خوانی از جمله گناهانی است که خداوند برای آن وعده آتش داده است، سپس این آیه را تلاوت فرمود: «برخی از مردم کسانی هستند که سخن بیهوده را می خرند تا دیگران را از روی نادانی از راه خدا گمراه کنند و آیات الهی را به استهزاء گیرند، برای آنان عذابی خوارکننده خواهد بود».


«وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۲۶»

شرح مختصر واقعه مباهله


مباهله پیامبر با (ص)مسیحیان نجران، در روز بیست وچهارم ذی الحجّه سال دهم هجری اتفاق افتاد. پیامبر (ص)طی نامه ای ساکنان مسیحی نجران را به آیین اسلام دعوت کرد. مردم نجران که حاضر به پذیرفتن اسلام نبودند نمایندگان خود را به مدینه فرستادند و پیامبر (ص)آنان را به امر خدا به مباهله دعوت کرد.


وقتی هیئت نمایندگان نجران، وارستگی پیامبر (ص) را مشاهده کردند، از مباهله خودداری کردند. ایشان خواستند تا پیامبر (ص)اجازه دهد تحت حکومت اسلامی در آیین خود باقی بمانند.


موقعیت جغرافیایی

بخش با صفای نجران، با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام این نقطه، تنها نقطه مسیحی نشین حجاز بود که مردم آن به عللی از بت پرستی دست کشیده و به آیین مسیح (ع) گرویده بودند.


دعوت به اسلام

پیامبر اکرم، حضرت محمد مصطفی (ص)برای گزاردن رسالت خویش و ابلاغ پیام الهی، به بسیاری از ممالک و کشورها نامه نوشت یا نماینده فرستاد تا ندای حق پرستی و یکتاپرستی را به گوش جهانیان برساند. هم چنین نامه ای به اسقف نجران، «ابوحارثه»، نوشت و طی آن نامه ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت فرمود.


نامه حضرت محمد (ص)به اسقف نجران

مشروح نامه پیامبر (ص)به اسقف نجران چنین بود: «به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب (ع). [این نامه ایست] از محمد ((صلی الله علیه و آله وسلم))، پیامبر خدا، به اسقف نجران. خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب (ع) را ستایش می کنم و شما را از پرستش بندگان به پرستش خدا فرا می خوانم. شما را دعوت می کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند درآیید و اگر دعوت مرا نپذیرفتید باید به حکومت اسلامی مالیات (جزیه) بپردازید تا در برابر این مبلغ، از جان و مال شما دفاع کند] و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می شود».


عکس العمل نجرانی ها

نمایندگان پیامبر صلی الله علیه و آله و که حامل نامه دعوت به اسلام از جانب پیامبر (ص)بودند، وارد نجران شدند و نامه را به اسقف نجران دادند. او نیز شورایی تشکیل داد و با آنان به مشورت پرداخت. یکی از آنان که به عقل و درایت مشهور بود گفت: «ما بارها ازپیشوایان خودشنیده ایم که روزی منصب نبوت ازنسل اسحاق (ع)به فرزندان اسماعیل(ع) انتقال خواهد یافت و هیچ بعید نیست که محمد صلی الله علیه و آله وسلم ـ که از اولاد اسماعیل (ع) است ـ همان پیامبر موعود باشد». بنابراین شورا نظر داد که گروهی به عنوان هیئت نمایندگان نجران به مدینه بروند تا از نزدیک با محمد (ص)تماس گرفته، دلایل نبوت او را بررسی کنند.


گفتگوی پیامبر (ص)با هیئت نجرانی

پیامبر اکرم (ص)در مذاکره ای که با هیئت نجرانی در مدینه به انجام رسانید آنان را به پرستش خدای واحد دعوت کرد. امّا آنان بر ادعای خود اصرار داشتند و دلیل الوهیت مسیح را، تولد عیسی(ع) بدون واسطه پدر می دانستند.


در این هنگام فرشته وحی نازل شد و این سخن خدا را بر قلب پیامبر (ص) جاری ساخت: «به درستی که مَثَل عیسی نزد خداوند مانند آدم است که خدا او را از خاک آفرید». در این آیه، خداوند، با بیان شباهت تولد حضرت عیسی (ع) و حضرت آدم (ع)، یادآوری می کند که آدم(ع) را با قدرت بی پایان خود، بدون این که دارای پدر و مادری باشد، از خاک آفرید و اگر نداشتن پدر گواه این باشد که مسیح(ع) فرزند خداست، پس حضرت آدم(ع) برای این منصب شایسته تر است؛ زیرا او نه پدر داشت و نه مادر.


اما با وجود گفتن این دلیل، آنان قانع نشدند و خداوند به پیامبر خود، دستور مباهله داد تا حقیقت آشکار و دروغ گو رسوا شود.


مباهله، آخرین حربه


خداوند پیش از نازل کردن آیه مباهله، در آیاتی چند به چگونگی تولد عیسی (ع) می پردازد و مسیحیان را با منطق عقل و استدلال روبرو می کند و از آنان می خواهد که عاقلانه به موضوع بنگرند.


بنابراین پیامبر (ص)، در ابتدا سعی کرد با دلایل روشن و قاطع آنان را آگاه کند، اما چون استدلال موجب تنبّه آنان نشد و با لجاجت و ستیز آنان مواجه گشت، به امر الهی به مباهله پرداخت.


خداوند در آیه 61 سوره آل عمران می فرماید: «هرگاه بعد از دانشی که به تو رسیده، کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو بیایید فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم؛ سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم».


دیدگاه بزرگان نجران درباره مباهله

در روایات اسلامی آمده است که چون موضوع مباهله مطرح شد، نمایندگان مسیحی نجران از پیامبر(ص) مهلت خواستند تا در این کار بیندیشند و با بزرگان خود به شور بپردازند.


نتیجه مشاوره آنان که از ملاحظه ای روان شناسانه سرچشمه می گرفت این بود که به افراد خود دستور دادند اگر مشاهده کردید محمد (ص) با سر و صدا و جمعیت و جار و جنجال به مباهله آمد با او مباهله کنید ونترسید؛ زیرا در آن صورت حقیقتی در کار او نیست که متوسل به جاروجنجال شده است و اگر با نفرات بسیار محدودی از نزدیکان و فرزندان خردسالش به میعادگاه آمد، بدانید که او پیامبر خداست و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناک است.


در میعادگاه چه گذشت؟


طبق توافق قبلی، پیامبر(ص)و نمایندگان نجران برای مباهله به محل قرار رفتند. ناگاه نمایندگان نجران دیدند که پیامبر (ص) فرزندش حسین (ع)را در آغوش دارد، دست حسن (ع) را در دست گرفته و علی و زهرا علیهما السلام همراه اویند و به آنها سفارش می کند هرگاه من دعا کردم شما آمین بگویید. مسیحیان، هنگامی که این صحنه را مشاهد کردند، سخت به وحشت افتادند و از این که پیامبر (ص)، عزیزترین و نزدیک ترین کسانِ خود را به میدان مباهله آورده بود، دریافتند که او نسبت به ادعای خود ایمان راسخ دارد؛ زیرا در غیر این صورت، عزیزان خود را در معرض خطر آسمانی و الهی قرار نمی داد.


بنابراین از اقدام به مباهله خودداری کردند و حاضر به مصالحه شدند.


سخنان ابوحارثه درباره مصالحه


هنگامی که هیئت نجرانی پیامبر(ص)را در اجرای مباهله مصمّم دیدند، سخت به وحشت افتادند. ابوحارثه که بزرگ ترین و داناترین آنان و اسقف اعظم نجران بود گفت: «اگر محمد (ص) بر حق نمی بود چنین بر مباهله جرئت نمی کرد.


اگر با ما مباهله کند، پیش از آن که سال بر ما بگذرد یک نصرانی بر روی زمین باقی نخواهد ماند». و به روایت دیگر گفت: «من چهره هایی را می بینم که اگر از خدا درخواست کنند که کوه ها را از جای خود بکند، هر آینه خواهد کَند. پس مباهله نکنید که در آن صورت هلاک می شوید و یک نصرانی بر روی زمین نخواهد ماند».


سرانجام مباهله


ابوحارثه، بزرگ گروه، به خدمت حضرت آمد و گفت: «ای ابوالقاسم (ص)، از مباهله با ما درگذر و با ما مصالحه کن بر چیزی که قدرت بر ادای آن داشته باشیم».


پس حضرت با ایشان مصالحه نمود که هرسال دوهزار حُلّه بدهند که قیمت هر حلّه چهل درهم باشد و بر آنان که اگر جنگی روی دهد، سی زره و سی نیزه و سی اسب به عاریه بدهند.


مباهله پیامبر (ص) با نصرانیان نجران، از دو جنبه نشان درستی و صداقت اوست. اوّلاً، محض پیشنهاد مباهله از جانب پیامبر اکرم (ص)خود گواه این مدعاست؛ زیرا تا کسی به صداقت و حقانیّت خود ایمان راسخ نداشته باشد پا در این ره نمی نهد.


نتیجه مباهله، بسیار سخت و هولناک است و چه بسا به از بین رفتن و نابودی دروغ گو بینجامد. از طرف دیگر، پیامبر (ص)کسانی را با خود به میدان مباهله آورد که عزیزترین افراد و جگرگوشه های او بودند. این خود، نشان عمق ایمان و اعتقاد پیامبر (ص)به درستی دعوتش می باشد که با جرأت تمام، نه تنها خود، بلکه خانواده اش را در معرض خطر قرار می دهد.


مباهله، سند عظمت اهل بیت(ع)


مفسران و محدثان شیعه و اهل تسنّن تصریح کرده اند که آیه مباهله در حق اهل بیت پیامبر (ع)نازل شده است و پیامبر (ص)تنها کسانی را که همراه خود به میعادگاه برد فرزندانش حسن و حسین و دخترش فاطمه و دامادش علی (ع) بودند. بنابراین منظور از «اَبْنائَنا» در آیه منحصرا حسن و حسین (ع)هستند، همان طور که منظور از «نِساءَنا» فاطمه (س) و منظور از «اَنْفُسَنا» تنها علی (ع) بوده است.


این آیه هم چنین به این نکته لطیف اشاره داردکه علی(ع)در منزلت جان و نفس پیامبر است.


نزول آیه تطهیر در روز مباهله


روزی که پیامبر خدا (ص)قصد مباهله کرد، قبل از آن عبا بر دوش مبارک انداخت و حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین (ع)را در زیر عبای مبارک جمع کرد و گفت: «پروردگارا، هر پیغمبری را اهل بیتی بوده است که مخصوص ترینِ خلق به او بوده اند. خداوندا، اینها اهل بیت منند. پس شک و گناه را از ایشان برطرف کن و ایشان را پاکِ پاک کن.»


روز بیست و چهارم ذی الحجّه، روزمباهله پیامبر (ص) با مسیحیان نجران است که در نزد مسلمانان، اهمیت خاصّی دارد؛ چرا که گواه حقانیت و درستی دعوت پیامبر و عظمت شأن اهل بیت مکرّم اوست.



مباهله در اصل از " بَهل " به ‌معنی رها کردن و برداشتن قید و بند از چیزی است، اما مباهله به‌ معنای لعنت کردن یکدیگر و نفرین کردن است. کیفیت مباهله به این گونه است که افرادی که درباره مسئله مذهبی مهمی گفتگو دارند در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرّع کنند و از او بخواهند که دروغ گو را رسوا سازد و مجازات کند.


شرح مختصر واقعه مباهله

پیامبر اکرم، حضرت محمد(ص) برای گزاردن رسالت خویش و ابلاغ پیام الهی، به بسیاری از ممالک و کشورها نامه نوشت یا نماینده فرستاد تا ندای حق پرستی و یکتاپرستی را به گوش جهانیان برساند. هم چنین نامه ای به اسقف نجران، " ابوحارثه " نوشت و طی آن نامه ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت فرمود. (در روز 24 ذی الحجّه سال دهم هجری). مردم نجران که حاضر به پذیرفتن اسلام نبودند نمایندگان خود را به مدینه فرستادند و پیامبر (ص) آنان را به امر خدا به مباهله دعوت کرد.


وقتی هیئت نمایندگان نجران، وارستگی پیامبر (ص) را مشاهده کردند، از مباهله خودداری کردند. ایشان خواستند تا پیامبر (ص) اجازه دهد تحت حکومت اسلامی در آیین خود باقی بمانند و بر ادعای خود اصرار داشتند.


بنابراین پیامبر (ص)، در ابتدا سعی کرد با دلایل روشن و قاطع آنان را آگاه کند، اما چون استدلال موجب تنبّه آنان نشد و با لجاجت و ستیز آنان مواجه گشت، به امر الهی به مباهله پرداخت.


خداوند در آیه 61 سوره آل عمران می فرماید:

"هرگاه بعد از دانشی که به تو رسیده، کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو بیایید فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم؛ سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم". آیه 61 سوره آل عمران


در میعادگاه چه گذشت؟

پیامبر(ص) و نمایندگان نجران برای مباهله به محل قرار رفتند. ناگاه نمایندگان نجران دیدند که پیامبر (ص) فرزندش حسین (ع)را در آغوش دارد، دست حسن (ع) را در دست گرفته و علی و زهرا علیهما السلام همراه اویند و به آنها سفارش می کند هرگاه من دعا کردم شما آمین بگویید. مسیحیان، هنگامی که این صحنه را مشاهد کردند، سخت به وحشت افتادند و از این که پیامبر (ص)، عزیزترین و نزدیک ترین کسانِ خود را به میدان مباهله آورده بود، دریافتند که او نسبت به ادعای خود ایمان راسخ دارد؛ زیرا در غیر این صورت، عزیزان خود را در معرض خطر آسمانی و الهی قرار نمی داد. بنابراین از اقدام به مباهله خودداری کردند و حاضر به مصالحه شدند.


نزول آیه تطهیر در روز مباهله

روزی که پیامبر خدا (ص) قصد مباهله کرد، قبل از آن عبا بر دوش مبارک انداخت و حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین (ع)را در زیر عبای مبارک جمع کرد و گفت: 

«پروردگارا، هر پیغمبری را اهل بیتی بوده است که مخصوص ترینِ خلق به او بوده اند. خداوندا، اینها اهل بیت منند. پس شک و گناه را از ایشان برطرف کن و ایشان را پاکِ پاک کن.»

در این هنگام جبرئیل نازل شد و آیه تطهیر را در شأن ایشان فرود آورد:

"همانا خداوند اراده فرمود از شما اهل بیت پلیدی را برطرف فرماید و شما را پاک کند."

( بخشی از آیه 33 از سوره احزاب )


التماس دعا


سلام دوستان من

 سخنان گوهربار رسول اکرم حضرت محمد مصطفی(ص)

اثنان لا ینظر اللَّه إلیهم یوم القیامة قاطع الرّحم و جار السوء.

دو کس را خداوند روز قیامت بنظر رحمت نمى نگرد، آنکه با خویشان ببرد و آنکه با همسایه بدى کند.

 صلوات



غافل کردن از مقدرات 

امام خمینی (ره) در مورد موسیقی می فرمایند : از جمله چیزهایی که مغزهای باز جوان ها را مخدر و تخدیر می کند موسیقی است.موسیقی اسباب این می شود که مغز انسان وقتی چند وقت به موسیقی گوش کرد تبدیل می شود به یک مغز غیر آن کسی که جدی باشد انسان را از جدیت بیرون می کند و متوجه جهات دیگر می کند .تمام این وسایلی که در هر مملکتی رواج دارد همه برای این است که ملت خود را از مقدرات خودشان غافل کنند.


 بیرون آوردن از جدیت 

امام خمینی (ره)در مورد موسیقی می فرمایند : موسیقی از اموری است که البته هر کسی بر حسب طبع خوشش می آید لکن از اموری است که انسان را از جدیت بیرون می برد و به یک مطلب هزل می کشد . دیگر یک جوان که عادت کرده روزی چند ساعت با موسیقی سروکار داشته باشد و اکثر اوقاتش را صرف بکند و پای موسیقی بنشیند و اینها از مسائل زندگی و از مسائل جدی به طور کلی غافل می شود عادت می کند همانطور که به مواد مخدر عادت می کند دیگر نمی تواند یک انسان جدی باشد که بتواند در مسائل سیاسی فکر کند فکر انسان را موسیقی طوری بار می آورد که دیگر انسان نتواند در غیر همان محیط مربوط به شهوت و موسیقی فکر بکند.


 در مورد تلویزیون 

امام خمینی (ره) در مورد موسیقی می فرمایند : نباید دستگاه تلویزیون طوری باشد که 10 ساعت موسیقی بخواند و جوان هایی که نیرومند هستند از نیرومندی آنها کاسته شود و به یک حال خمار و خلسه آور تبدیل شوند مثل همان تریاک موسیقی با تریاک فرقی ندارد.


 حذف موسیقی

 امام خمینی (ره) در مورد موسیقی می فرمایند : اگر بخواهید مملکتتان یک مملکت صحیح باشد موسیقی را حذف کنید نترسید که از اینکه به شما بگویند کهنه پرست شده اید.باشد ما کهنه پرستیم همه این کلمات نقشه است برای اینکه شما را از کار جدی عقب بیندازند .این که می گویند اگر چنانچه موسیقی در رادیو نباشد آنها می روند از جای دیگر موسیقی می گیرند بگذارید از جای دیگر بگیرند.شما عجالتا آلوده مباشید آنها کم کم برمی گردند به اینجا . این عذر نیست که اگر موسیقی نباشد در رادیو آنها می روند از جای دیگر موسیقی می گیرند حالا اگر از جای دیگر می گیرند آیا ما باید به آنها موسیقی بدهیم!ما باید خیانت کنیم!موسیقی خیانت است به یک مملکت و خیانت است به جوانهای ما این موسیقی را حذفش کنید آن را به طور کلی عوض کنید و یک چیز دیگری بگذارید که آموزنده باشد .کم کم مردم و جوانها را عادت به امور زندگی بدهید از آن عادت خبیثی که داشتند برگردانید . آنهایی را که می بینید می گویند اگر تلویزیون موسیقی پخش نکند می رویم سراغ موسیقی برای این است که اینها عادت کرده اند. صحیفه نور جلد 8 صفحه 197 تا صفحه 201





امروز 24ذیجه روز مباهله است. این قضیه در ایه 61 سوره ال عمران بیان شده است.


باین مناسبت ضمن بیان ایه وترجمه ان ،شرح داستان را هم بطور خلاصه از تفسیر المیزان ذکر میکنیم.


إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿۵۹﴾ 

الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلاَ تَکُن مِّن الْمُمْتَرِینَ ﴿۶۰﴾

فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ


در واقع مثل عیسى نزد خدا همچون مثل [خلقت] آدم است [که] او را از خاک آفرید سپس بدو گفت باش پس وجود یافت (۵۹)


[آنچه درباره عیسى گفته شد] حق [و] از جانب پروردگار تو است پس از تردیدکنندگان مباش (۶۰)


پس هر که در این [باره] پس از دانشى که تو را [حاصل] آمده با تو محاجه کند بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم سپس مباهله کنیم و لعنت‏خدا را بر دروغگویان قرار دهیم (۶۱)


تفسیر المیزان


در تفسیر قمى از امام صادق (علیه السلام ) روایت کرده که فرمود: نصاراى نجران وقتى براى شرفیابى حضور رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) حرکت مى کردند، 


سه نفر از بزرگانشان به نام اهتم و عاقب و سید با آنان همراهى نمودند، به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) نزدیک شده، پرسیدند: مردم را به چه دینى دعوت مى کنى ؟ 


فرمود: به شهادت دادن به اینکه جز اللّه معبودى نیست و اینکه من فرستاده خدایم و اینکه عیسى (علیه السلام ) بنده اى است مخلوق که مى خورد و مى نوشید و سخن مى گفت 


پرسیدند: اگر مخلوق و بنده بود پدرش که بود؟، در اینجا به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) وحى شد که به ایشان بگو: شما درباره آدم چه مى گوئید؟ آیا بنده اى مخلوق بود، مى خورد و مى نوشید 


و سخن مى گفت و عمل زناشوئى انجام مى داد یا نه ؟ رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) همین سوالات را از ایشان کرد، جواب دادند: بله بنده اى مخلوق بود و کارهائى که برشمردى مى کرد، 


فرمود: اگر بنده بود و مخلوق پدرش که بود؟ مسیحیان مبهوت و مغلوب شدند و خداى تعالى این آیه را فرستاد: 

(ان مثل عیسى عند اللّه کمثل آدم خلقه من تراب...) و نیز این آیه را که فرمود: (فمن حاجک فیه من بعد ماجاءک من العلم - تا جمله - فنجعل لعنت اللّه على الکاذبین ). 


رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) به ایشان فرمود: پس با من مباهله کنید، اگر من صادق بودم لعنت خدا بر شما نازل شود و اگر کاذب باشم لعنتش بر من نازل شود، 


مسیحیان گفتند: با ما از در انصاف درآمدى، قرار گذاشتند همین کار را بکنند، وقتى به منزل خود برگشتند، رؤ سا و بزرگانشان مشورت کردند و گفتند: اگر خودش با امتش به مباهله بیایند، 


مباهله مى کنیم چون مى فهمیم که او پیغمبر نیست و اگر خودش با اقرباءش به مباهله بیاید مباهله نمى کنیم، چون هیچکس علیه زن و بچه خود اقدامى نمى کند، مگر آنکه ایمان و یقین داشته باشد


که خطرى در بین نیست و در این صورت او در دعویش صادق است، فردا صبح به طرف رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) روانه شدند، دیدند که تنها رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) 


و على بن ابى طالب و فاطمه و حسن و حسین (علیهماالسلام ) براى مباهله آمده اند، نصارا از اشخاص پرسیدند: اینان چه کسانى هستند؟ گفتند: این مرد پسر عم و وصى و داماد او است و 


این دخترش فاطمه سلام اللّه علیها است و این دو کودک، دو فرزندانش حسن و حسین (علیهماالسلام ) هستند، نصارا سخت دچار وحشت شدند و به رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله ) عرضه داشتند: 


ما حاضریم تو را راضى کنیم، ما را از مباهله معاف بدار، رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) با ایشان به جزیه مصالحه کرد و نصارا به دیار خود برگشتند.


در این محل در مدینه مسجدی به همین نام ساخته شده که زایران نیز به بازدید ان میروند.هم چنین تفاسیر ونتایج متعددی از این ایه بخصوص پیرامون اهلبیت وپنج تن انجام شده است 


که علاقمندان می توانند تحقیق بیشتری نمایند.لینک



همان گونه که از تعریف مباهله بر می آید، مباهله یک نحوه از دعا است؛ از این رو گفته اند: شرایطی که برای دعا ذکر شده، برای مباهله نیز لازم است، ولی با توجه به اینکه مباهله دعای خاصی است، تبعاً دارای ویژگی ها و شرایط ویژه ای نیز می باشد، از جمله کسی که می خواهد مباهله کند باید خود را سه روز اصلاح اخلاقى کند، روزه بگیرد، غسل کند، با کسى که مى ‏خواهد مباهله کند به صحرا برود، ساعتى که در آن مباهله می شود: بین الطلوعین؛ یعنی میان سپیده دم تا برآمدن آفتاب است، انگشتان دست راستش را در انگشتان راست او بیفکند، از خودش آغاز کند و بگوید: « اللّهُمَّ رَبَّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَ الارَضینَ السَّبْعِ وَ رَبَّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ اِنْ کانَ فُلانٌ جَحَدَ الْحَقَّ وَ کَفَرَ بِهِ فأَنْزِلْ عَلَیْهِ حُسْبانا مِنَ السَّماءِ وَ عَذابا الیما» یعنی: اى خدایى که پروردگار آسمان هاى هفتگانه و زمین هاى هفتگانه و پروردگار عرش با عظمت هستى! اگر فلانى (طرف مقابل در مباهله) منکر حق است و نسبت به آن کفر مى ورزد، پس نازل گردان بر او آتشى از آسمان و عذابى دردناک. و بعد بار دیگر این دعا را تکرار کند.لینک مطلب



آینة دل چو شود صافی و پاک 


 

نقشها بینی برون از آب و خاک


 

هم ببینی نقش و هم نقاش را 


 

فرش دولت را و هم فراش را


حدیث (50) پیامبر صلى‏ الله ‏علیه و‏آله :

اَرْبَعَةٌ تَلْزَمُ کُلَّ ذى حِجىً وَ عَقْلٍ مِنْ اُمَّتى، قیلَ: یا رَسولَ اللّه‏ِ، ما هُنَّ؟ قالَ: اِسْتِماعُ الْعِلْمِ، وَ حِفْظُهُ، وَ نَشْرُهُ وَ الْعَمَلُ بِهِ؛

 چهار چیز بر هر عاقل و خردمندى از امّت من واجب است. گفته شد: «اى پیامبر خدا! آن چهار چیز کدام‏اند؟». فرمودند: «گوش فرادادن به دانش، نگهدارى، نشر و عمل به آن».

(تحف العقول، ص 57)




به نام خدا

مبحث سی و پنجم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی (انفاق)

اهمیت انفاق و تاکید متعدد قرآن به انفاق (بخش چهارم)

سوره حدید و تغابن از سوره هایی اند که آیات زیادی راجع به انفاق و قرض الحسنه داشته و یکی از پیامهای اصلی سوره دعوت به انفاق و نکوهش بخل میباشد.

آیه 7 سوره حدید

آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُم مُّسْتَخْلَفِینَ فِیهِ فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَأَنفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ ﴿۷﴾

فولادوند: به خدا و پیامبر او ایمان آورید ، و از آنچه شما را در [ استفاده از ] آن ، جانشین [ دیگران ] کرده ، انفاق کنید. پس کسانی از شما که ایمان آورده و انفاق کرده باشند ، پاداش بزرگی خواهند داشت.

مکارم: به خدا و فرستاده او ایمان بیاورید ، و از آنچه ( از اموال ) شما را در آن جانشین ( خود و گذشتگان ) قرار داده انفاق کنید ، پس کسانی از شما که ایمان آورده و انفاق نمودند ( در آخرت ) پاداش بزرگی خواهند داشت.

در واقع منظور این آیه این است که:

مال دردستشان امانت است و وفایی ندارد و بزودی از ایشان به دیگری خواهد رسید.پس چه بهتر که آن را در راه خدا انفاق کنند و به این وسیله ذخیره ای برای آخرت خود فراهم نمایند و در انتها نیز به مؤمنینی که انفاق کنند وعده اجری بزرگ می دهد .لینک




استاد حمید مغربی, 

سلام 

در مورد سوال مطرح شده از پستى در مورد اصحاب رقیم


این رو هم فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که مفسرین می خواهند بگویند از این شگفت تر هم وجود دارد نه اینکه اصحاب کهف و رقیم شگفت نیست بالاخره یه وقایعی هستند که در روال طبیعی زندگی بشر نیست بنابراین آیه در نفی کامل شگفتی وقایع نیست بلکه دربیان شگفت انگیر تر بودن چیزهای دیگر است همچنین اگر این مسئله به نوعی شگفت نبود پس از بیان آیه واقعه آن را توضیح نمی داد.



ا فخر رازى (از علمای اهل سنت) سؤالی را در باره نزول آیه در حق اهل بیت (علیهم‏السلام) مطرح کرده که : چگونه ممکن است منظور از ابناءنا {فرزندان ما} حسن و حسین (ع) باشد ، درحالى که ابناء جمع است و جمع بر دو نفر گفته نمى‏شود ، و چگونه ممکن است نسائنا که معنى جمع دارد تنها بر بانوى اسلام فاطمه (س) اطلاق گردد ؟ و اگر منظور از انفسنا تنها على (ع) است چرا به صیغه جمع آمده؟!


پاسخ : اولاً – همانطور که آمد، اجماع علماى اسلام و احادیث فراوانى که در بسیارى از منابع معروف و معتبر سنى و شیعه در زمینه ورود این آیه در مورد اهل بیت (علیهم‏السلام) به ما رسیده است و در آنها تصریح شده پیغمبر (ص) غیر از على (ع) و فاطمه (س) و حسن و حسین (ع) کسى را به مباهله نیاورد ، قرینه آشکارى براى تفسیر آیه خواهد بود ، زیرا مى‏دانیم از جمله قرائنى که آیات قرآن را تفسیر مى‏کند روایات و شان نزول قطعی است .


بنابر این ، ایراد مزبور تنها متوجه شیعه نمى‏شود ، بلکه دانشمندان اهل سنت هم باید جوابگو باشند.


ثانیاً - اطلاق صیغه جمع بر مفرد یا بر تثنیه تازگى ندارد ، و در قرآن و غیر قرآن از ادبیات عرب، و حتى غیر عرب این معنى بسیار است .


توضیح : بسیار مى‏شود که به هنگام بیان یک قانون ، یا تنظیم یک عهدنامه ، حکم به صورت کلى و به صیغه جمع آورده مى‏شود ، یک مثال عادّی مثلا در عقد اجاره ای ، صاحب خانه شرط میکند که در این خانه فقط مستأجر به همراه همسر و فرزندانش(جمع) زندگی نماید در حالیکه ممکن است مستأجر در حال حاضر اصلا فرزندی نداشته باشد یا تنها یک یا دو فرزند داشته باشد ، این موضوع هیچگونه منافاتى با تنظیم قانون یا اجاره یا … به صورت جمع ندارد .


به عبارت دیگر حضرت رسول(ص) موظف بود طبق قراردادى که با نصاراى نجران بست، همه فرزندان و زنان خاص خاندانش و تمام کسانى را که به منزله جان او بودند، همراه خود به مباهله ببرد ، ولى اینها مصداقى جز دو فرزند و یک زن و یک مرد نداشت .لینک








احادیث و ایات قرانی (۱۵مهر ۹۴)

سخنان گوهربار رسول اکرم حضرت محمد مصطفی (ص )
اِتَّقِ المَحارِمَ تَکُن أعبَدَ النّاسِ وَ ارضِ بِما قَسَمَ اللَّهُ لَکَ تَکُن أغنَى النّاسِ؛
از چیزهاى حرام بپرهیز تا از همه کس عابدتر باشى و بقسمت خویش راضى باش تا از همه کس ثروتمندتر باشى.
 صلوات

ﺍﺯ ﺍﻓﻼﻃﻮﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﺷﮕﻔﺖ ﺍﻧﮕﯿﺰﺗﺮﯾﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ :
' ﺍﺯ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ،ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻥ ﻋﺠﻠﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺩﻭﺭﺍﻥ
ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ!
ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﺐ ﻣﺎﻝ ﻭ ﺛﺮﻭﺕ ﺍﺯ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﻣﺎﯾﻪ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ،ﺳﭙﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺯﭘﺲ
ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻪ ﭘﻮﻝ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﺮﺝ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
ﻃﻮﺭﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﯽ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻃﻮﺭﯼ ﻣﯿﻤﯿﺮﺩ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﯽ
ﻫﺮﮔﺰ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ !
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﺯﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺧﻮﺩ ﻧﯿﺴﺖ ،ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ
ﮐﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﯾﺎ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ، ﺑﻠﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺎﻻﺳﺖ ...

از قرآن بپرس: 
چرا بعضی از ملت‌ها این گونه غرق شهوات و هوای نفس شده‌اند که روز به بروز در لجن زار آلودگی‌ها بیشتر فرو می‌روند؟ اشکال کار از کجاست؟ 
فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ ۖ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا ﴿٥٩﴾
آنگاه، پس از آنان جانشینانى به جاى ماندند که نماز را تباه ساخته و از هوس‌ها پیروى کردند، و به زودى [سزاى‌] گمراهى [خود] را خواهند دید. 
سوره مبارکه مریم – آیه ۵۹
........................................
از قرآن بپرس: 
چرا برخی از جوامع پی در پی دچار حوادث تلخ و مصیبت بار، مشکلات بزرگ و تنگدستی می‌شوند؟ این ملت‌ها چگونه باید از رحمت الهی بهره‌مند شوند؟ 
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَ‌ىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَ‌کَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْ‌ضِ وَلَـٰکِن کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ ﴿٩٦﴾
و اگر مردم شهر‌ها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعاً برکاتى از آسمان و زمین برایشان مى‌گشودیم، ولى تکذیب کردند؛ پس به [کیفر] دستاوردشان [گریبان‌] آنان را گرفتیم. 
سوره مبارکه اعراف – آیه ۹۶


سلام ،صبح همه بخیر ، تشکر مى کنم از مطالب مفید دوستان ، سوالى داشتم و اون اینکه ، خداوند بیش از وسع ، به کسى تکلیف نمى فرماید ، این وسع را ما چگونه تشخیص بدهیم ، خدا که قطعا میداند ، ولى خود ما چطور مى توانیم ، بفهمیم که وسع و ظرفیت ما چقدر است ، چون مى شود به بهانه نداشتن وسع از زیر بار تکلیف شانه خالىى کرد، 
شاهد مثال هم ، ایه ١٤٣ ،انان که ارزوى شهادت داشتند ، ولى در معرکه واقعى ، گریختند 
ایا مى توان گفت ، فرار کنندگان ،ظرفیت مواجهه نداشتند ، پس خداوند هم تکلیف را از انها برداشت ، و مىفرماید در این سخن ثابت نماندند ، مگر انان که خدا خواست ، به عبارتى خداوند ، تکلیف را بر دوش کسانى گذارد که ظرفیتش را پیدا کرده بودند ، 
البته این مطلب ، بدین معنا نیست که، حالا که ما وسعش را نداریم ، پس تکلیف هم نداریم ، بلکه بهتر است ، ظرفیت خود را بالا ببریم تا بتوانیم تکلیف را بپذیریم ، ولى تا زمانى که ظرفیت و وسع ما کافى نباشد ، خداوند تکلیف به ما نمى دهد ، و البته تکلیفى که نباشد ، پاداشى هم در پى نیست ، معلم از شاگردان زرنگ انتظار بیشترى دارد و تکالیف سخت ترى مى دهد 
خوشحال مى شوم ،شاهد نظرات دوستان باشم ، ببخشید طولانى شد ، سپاس 

سؤال خوبی است ولی اینجا مسأله فرق دارد!
خیلی کوتاه:
این افراد خودشان اصرار داشتند که جان نثاری کنند و ظرفیت خود را نشان دهند و خداوند موقعیتی و امتحانی پیش آورد تا مرتبه آن ها مشخص شود!


به نام خدا
مبحث سی و چهارم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)
اهمیت انفاق و تاکید متعدد قرآن به انفاق (بخش سوم)
قُل لِّعِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلَاةَ وَیُنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِیَةً مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لَّا بَیْعٌ فِیهِ وَلَا خِلَالٌ

به بندگان من که ایمان آورده‌اند بگو نماز را برپا دارند؛ و از آنچه به آنها روزی داده‌ایم، پنهان و آشکار، انفاق کنند؛

پیش از آنکه روزی فرا رسد که نه در آن خرید و فروش است، و نه دوستی! (نه با مال می‌توانند از کیفر خدا رهایی یابند، و نه با پیوندهای مادی).لینک

در هنگام نیایش


به آنچه خدا به شما نداده ، فکر نکنید ...


به نعمت های بیشماری فکر کنید که ...

 خـــــــــدا 

بدون نیایش به شما بخشیده است ...!!!

فردا روز مباهله ست ! به‌بهانه ۲۴ ذی‌الحجه؛
روز مباهله چه روزی است؟
مباهله در اصل از «بَهل» به‌معنی رها کردن و برداشتن قید و بند از چیزی است، اما مباهله به‌معنای لعنت کردن یکدیگر و نفرین کردن است.کیفیت مباهله به این گونه است که افرادی که درباره مسئله مذهبی مهمی گفتگو دارند در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرّع کنند و از او بخواهند که دروغ گو را رسوا سازد و مجازات کند.
اعمال روز مباهله

روز بیست و چهارم ذی الحجّه، روزمباهله پیامبر (ص) با مسیحیان نجران است که در نزد مسلمانان، اهمیت خاصّی دارد؛ چرا که گواه حقانیت و درستی دعوت پیامبر و عظمت شأن اهل بیت مکرّم اوست.

در کتاب شریف مفاتیح الجنان، اعمال مخصوصی بدین شرح برای این روز ذکر شده است:

اول: غسل، که نشان پالایش ظاهر از هر آلودگی و آمادگی برای آرایش جان و صفای باطن است؛

دوم: روزه، که سبب شادابی درون است؛

سوم: دو رکعت نماز؛ چهارم: دعای مخصوص این روز که به دعای مباهله معروف است و شبیه دعای سحر ماه رمضان می باشد.

هم چنین در این روز خواندن زیارت امیرالمؤمنین(ع) به ویژه زیارت جامعه روایت شده است. احسان به فقرا و محرومان به تأسّی از مولی الموحدین علی (ع) که در رکوع نمازش به نیازمند احسان فرمود، سفارش شده است.


خدایا ! ؛ 
همون طور که به پیامبرمون کمک کردى،
 ملت مظلوم و نجیب ایران رو هم که از عاشقان راستین رسولت هستن ، در رویارویى با دشمنان بیشمارشون یاری کن ...

آمین 


دیروز امام جماعت محل ما،بین نماز ظهر وعصر که بمناسبت عید غدیر بحث ولایت را مطرح میکرد،به آیات 55-58 سوره مائده اشاره کرد و با استفاده از آیه زیر ،گریزی هم به دست دادن آقای ظریف وزیر خارجه کشورمان با اوباما رییس جمهور آمریکا زد
وبا استناد به آیه زیر ،دست دادن ظریف و اوباما را مصداق دوستی با اهل کتاب دانست.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الَّذِینَ اتَّخَذُواْ دِینَکُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ﴿۵۷﴾

فولادوند: اى کسانى که ایمان آورده ‏اید کسانى را که دین شما را به ریشخند و بازى گرفته‏ اند [چه] از کسانى که پیش از شما به آنان کتاب داده شده و [چه از] کافران دوستان [خود] مگیرید و اگر ایمان دارید از خدا پروا دارید


از این برداشت و تفسیر ایشان متاثر شدم.همانطور که در پستهای بالا به تفصیل بیان شد،رویکرد کلی قرآن در بحث تولی و تبری مشخص و شرایط و حدود آن بیان شده است و نمی توان یک آیه یا یک جمله را به هر نحوی معنا کرد.

نمی توان در آیه 55(آیه ولایت)،ولی را به معنای سرپرست و امام بگیریم و در آیه 58 مفهوم ولی و اولیا را به کوچکترین حد آن (که حتی منطبق بر معنای کلمه هم نیست)،به دست دادن دو نفر تنزل دهیم.

مطابق نظر علامه طباطبایی در تفسیر المیزان اتخاذ اولیا به معنی سلام وعلیک ظاهری و دست دادن نیست بلکه نزدیکی زیاد در حد اعتماد و سرسپردگی است.خلاصه نظر المیزان بشرح زیر است:

"در مجمع البیان مى گوید: (اتخاذ) به معناى اعتماد کردن بر چیزى است ، به این صورت که شخص به آن دلگرم باشد که در فلان کار به دردم مى خورد و آن را براى آن کار ذخیره بسازد.

و راغب در مفردات خود گفته کلمه : (ولاء) و نیز کلمه (توالى ) به این معنا است که دو چیز و یا چند چیز طورى نسبت به یکدیگر متصل باشند که چیزى از غیر جنس آنها در بین قرار نداشته باشد، و کلمه به عنوان استعاره در معناى نزدیکى استعمال مى شود، حال یا نزدیکى از حیث مکان ، یا از حیث نسبت و خویشاوندى ، یا از حیث دین ، یا از حیث صداقت و نصرت و یا اعتقاد.

و سخن کوتاه اینکه ولایت یک نوع خاصى از نزدیکى چیزى به چیز دیگر است ، بطورى که همین ولایت باعث شود که موانع و پرده ها از بین آن دو چیز بر داشته شود، البته نه همه موانع ، بلکه موانع آن هدفى که غرض از ولایت رسیدن به آن هدف است ، 


.....

پس حاصل کلام این شد که مراد از جمله : (لا تتخذوا الیهود و النصارى اولیاء) نهى از دوستى با یهود و نصارا است ، 

دوستى به حدى که باعث کشش روحى بین مسلمین و اهل کتاب شود و در نتیجه اخلاق اهل کتاب در بین مسلمین راه یابد چون چنین دوستى سرانجام سیره دینى جامعه مسلمان را که اساس آن پیروى از حق و سعادت انسانها است ، دگرگون ساخته ، سیره کفر در بین آنان جریان مى یابد که اساسش پیروى از هواى نفس و پرستش شیطان و خروج از راه فطرى زندگى است .لینک

اصحاب رَقیم: نام دیگر اصحاب کهف به سبب نگاشته شدن نام و سرگذشت آنان در یک لوح‏

فرهنگ نویسان عربى، رقیم را به معناى «مرقوم» و برگرفته از ریشه «ر- ق- م» دانسته و معانى «نوشته» ، «خط و نوشته برجسته» و برخى نیز «دوات» را براى آن گفته‏اند. شمارى از آنها، «رقم» را نقطه و اعراب گذارى کردن‏ نوشته‏ و گروهى نیز نوشتن‏ معنا کرده‏اند؛ اما چنان که برخى نیز در جمع میان معانى گفته‏اند کاربردهاى گوناگون «رقم» و واژگان برگرفته از آن نشان مى‏دهد که ریشه یاد شده، در اصل به معناى ایجاد نشانه در هر چیزى است که متناسب با موارد کاربرد، معناى متفاوتى دارد؛ رَقَم الکتاب؛ یعنى کتاب را نوشت، رَقَمَ الشى‏ء؛ یعنى آن چیز را با نشانه‏اى، متمایز کرد، رَقَمَ الکلمات؛ یعنى واژگان را نقطه و اعراب گذارى کرد. در مقابل، پاره‏اى از قرآن پژوهان، «رقیم» را از واژگان دخیل مى‏دانند؛ از جمله آن را واژه‏اى رومى و به معناى «لوح» و واژه‏اى سریانى و به احتمال، نام مکانى دانسته‏اند. 
واژه «رقیم» فقط یک بار در قرآن آمده است:
«ام حَسِبتَ انَّ اصحبَ الکَهفِ والرَّقیمِ کانوا مِن ءایتِنا عَجَبا». (کهف/ 18، 9) هویّت اصحاب رقیم که از آیات شگفت الهى خوانده شده‏اند و نیز وجه تسمیه آنان به این نام، اصلى‏ترین موضوع مورد چالش در میان صاحب نظران است. منابع نخست تفسیرى شیعه‏ و سنى‏ نشان مى‏دهد که در عصر نزول و سده‏هاى آغازین تاریخ اسلام، همه مفسّران، هماهنگ با سیاق آیات، اصحاب کهف و رقیم را گروه واحدى مى‏دانسته‏اند و تنها موضوع مورد اختلاف آنان، معناى «رقیم» و وجه تسمیه اصحاب کهف به آن بوده است؛ این گروه معانى متفاوتى را براى رقیم گفته‏اند. بیشتر آنان با استناد به ریشه لغوى‏ و پاره‏اى از احادیث‏ و نیز احتمالًا برخى منابع اهل کتاب، آن را به معناى کتیبه و لوحى دانسته‏اند که نام و سرگذشت اصحاب کهف در آن نگاشته شده بود. سنگ یا مس بودن لوح، نویسندگان و محل نصب یا نگهدارى آن، مورد اختلاف این گروه است. رقیم به عنوان نام قریه اصحاب کهف، کتاب دینى، درهمها و سگ آنان و همچنین وادى و کوهى که غار در آن قرار داشت، دیدگاههاى دیگرى است که از سوى این مفسران ارائه شده است. انگاره‏هاى یاد شده، گاه با پذیرش‏ یا نقد 
دائرة المعارف قرآن کریم، ج‏3، ص: 407
مفسران متأخر رو به رو گشته و گاهى نیز بدون هیچ اظهار نظرى گزارش شده است. 
بنابراین دیدگاه که مورد پذیرش مشهور مفسران متأخر از اهل سنت نیز بوده‏ عطف «الرقیم» بر «الکهف» عطف بیان‏ و براى متمایز کردن اصحاب کهف از دیگر گروههاى مشابه است. البته در دوره‏هاى بعد گویا کشف اجسادى از مردگان در غارهایى چند و مشابهتها و تفاوتهاى آن با داستان اصحاب کهف‏ و نیز روایت مرفوعه‏اى از پیامبر صلى الله علیه و آله‏ زمینه چالش بر سر هویت اصحاب رقیم شد. در مقابل نظریه اوّل برخى، اصحاب رقیم را گروهى دیگر دانسته و داستان موسوم به «حدیث غار» در روایت مرفوعه نعمان بن بشیر از پیامبر صلى الله علیه و آله را سرگذشت آنان پنداشته‏اند. براساس این روایت، روزى سه نفر در بیابان و در پى بارش شدید باران به غارى پناه مى‏برند. دهانه غار بر اثر سقوط سنگى بزرگ از بالاى کوه، بسته شده و آنان در آنجا محبوس مى‏شوند. پس از استغاثه فراوان بر آن مى‏شوند که هر یک به بیان کار نیکى از خود بپردازند، باشد که خداوند از سر رحمت نجاتشان دهد، پس چنین مى‏کنند و دهانه غار گشوده مى‏شود. این انگاره از سوى صاحبان دیدگاه نخست رد شده است. برخى از آنان با بیان وجه ارتباط سرگذشت اصحاب کهف با آیات پیش از آن، حدیث غار را با سیاق آیات مذکور ناسازگار دانسته و نیز معتقدند که نام بردن از دو گروه جداگانه و پرداختن به سرگذشت یکى و وانهادن دیگرى از بلاغت دور است. نکته مهم‏تر اینکه افزون بر گزارش متفاوت حدیث غار در منابع گوناگون، در متن آن نامى از اصحاب رقیم نیامده است‏ ، گویا برخى راویان، افراد یاد شده را که همانند اصحاب کهف به غار پناهنده شده‏اند، بر اصحاب رقیم تطبیق کرده‏اند. هویّت و سرگذشت اصحاب رقیم و سبب این نامگذارى در احادیث اسلامى و منابع مربوط به آن نیز بازتاب یافته است. در پاره‏اى از روایات شیعى، اصحاب کهف و رقیم، گروه واحدى معرفى شده‏اند که نام و سرگذشت آنان در لوحى از مس نگاشته شده بود. در این روایات به جزئیات بیشترى درباره نام، زمان، مکان، سرگذشت و پادشاه عصر آنان پرداخته شده است. (اصحاب کهف) منابع‏-
( 6). الصحاح، ج 5، ص 1936؛ النهایه، ج 2، ص 254،« رقم»
 ( 7). مفردات، ص 362،« رقم»
 ( 8). جمهرةاللغه، ج 2، ص 790؛ لسان‏العرب، ج 5، ص 291،« رقم»
 ( 1). ترتیب العین، ص 323؛ لسان‏العرب، ج 5، ص 291؛ القاموس المحیط، ج 2، ص 1469،« رقم»
 ( 2). القاموس‏المحیط، ج 2، ص 1469؛ مقاییس‏اللغه، ج 2، ص 425؛ الصحاح، ج 5، ص 1936،« رقم»
 ( 3). التحقیق، ج 4، ص 174؛ المصباح، ج 1، ص 236؛ القاموس المحیط، ج 2، ص 1469،« رقم»
 ( 4). الاتقان، ج 1، ص 293؛ البرهان فى علوم‏القرآن، ج 1، ص 384
 ( 5). واژه‏هاى دخیل، ص 224
 ( 6). تفسیر عیاشى، ج 2، ص 322؛ تفسیر قمى، ج 2، ص 31؛ التبیان، ج 7، ص 11
 ( 7). تفسیر عبدالرزاق، ج 2، ص 325؛ جامع البیان، ج 15، ص 247- 248؛ معانى القرآن، ج 2، ص 134
 ( 8). مجمع البحرین، ج 2، ص 725،« رقم»؛ الصافى، ج 3، ص 231؛ المیزان، ج 13، ص 245، 246
 ( 9). تفسیر العیاشى، ج 2، ص 321؛ تفسیر القمى، ج 2، ص 31؛ نورالثقلین، ج 3، ص 244، 246
 ( 10). جامع‏البیان، ج 15، ص 247- 249؛ التبیان، ج 7، ص 11؛ زادالمسیر، ج 5، ص 107- 108
 ( 11). تفسیر ابى‏السعود، ج 5، ص 206؛ تفسیر بیضاوى، ج 3، ص 7- 8؛ روح‏المعانى، ج 15، ص 303- 304
 ( 12). الفرقان، ج 15، ص 24- 25
 ( 1). التبیان، ج 7، ص 11؛ مجمع‏البیان، ج 6، ص 697- 698؛ زادالمسیر، ج 5، ص 108
 ( 2). جامع البیان، ج 15، ص 248؛ التفسیر الکبیر، ج 21، ص 82؛ تفسیر بیضاوى، ج 3، ص 7
 ( 3). اضواء البیان فى تفسیرالقرآن، ج 9، ص 12
 ( 4). المحررالوجیز، ج 3، ص 497؛ تفسیر قرطبى، ج 10، ص 232؛ التحقیق، ج 4، ص 175
 ( 5). المحرر الوجیز، ج 10، ص 367؛ تفسیر قرطبى، ج 10، ص 232؛ التحقیق، ج 4، ص 173
 ( 6). مسند احمد، ج 5، ص 343- 344؛ صحیح البخارى، ج 3، ص 50؛ مجمع الزوائد، ج 8، ص 140- 142
 ( 7). تفسیر قرطبى، ج 10، ص 232- 233
 ( 8). مسند احمد، ج 5، ص 343- 344؛ صحیح البخارى، ج 3، ص 50؛ مجمع الزوائد، ج 8، ص 140- 142
 ( 9). تفسیر بیضاوى، ج 3، ص 7- 8؛ التفسیر الکبیر، ج 21، ص 82؛ المیزان، ج 13، ص 246، 281
 ( 10). المیزان، ج 13، ص 246
 ( 11). مسند احمد، ج 5، ص 343- 344؛ صحیح البخارى، ج 3، ص 50؛ مجمع الزوائد، ج 8، ص 140- 142
 ( 12). مسند احمد، ج 5، ص 343- 344؛ صحیح البخارى، ج 3، ص 50؛ ج 5، ص 273؛ بحارالانوار، ج 14، ص 408- 422
 ( 1). تفسیر عیاشى، ج 2، ص 321؛ تفسیر قمى، ج 2، ص 31؛ بحارالانوار، ج 14، ص 426
 مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دائرة المعارف قرآن کریم - قم، چاپ: دوم، 1389.

از عارفی پرسیدند : چرا اینقدر ذکر صلوات در منابع دینی ما تاکید شده! و برای آمرزش گناهان، وسعت روزی ، صحت و سلامتی، گشایش در کارها و... صلوات تجویز کرده اند. سر و راز این ذکر چیست؟؟؟
فرمود: اگر به قرآن نگاه کنید، فقط و فقط یکجا در قرآن هست که خداوند انسان رو همشأن و هم درجه ی خودش میکنه! یعنی از انسان میخواد که بیاد کنار او و با هم در یک کاری مشارکت کنن و اون این آیه ست:
"انّ الله و ملائکته یصلّون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلّوا علیه و سلموا تسلیما"
خدا و ملائکه اش دارند برای پیامبر صلوات میفرستند شما هم بیایید و همراهی کنید.
علت عظمت و بزرگی ذکر صلوات همینه که انسان رو یکباره تا کنار خدا بالا می بره...
"الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم "


موسیقی باعث ارتقاء هیچ چیزی که از قبل در قلب نباشد، نمی شود.
بنابر این کسی که نفس اش به چیزی غیر از خدا متصل باشد، توسط موسیقی به امیال حسی و حیوانی برانگیخته می شود. 
اما کسی که در درون به محبت الهی متصل باشد، با شنیدن موسیقی در جهت خواست الهی بر انگیخته می شود.
آنچه غلط و نادرست است حاصل حجاب نفس است و آنچه درست و حقیقی است در لفافه دل است.
پوشش و لفافه نفس، تاریک و زمینی است
در حالی که (لفافه) دل، آسمانی و درخشان می باشد. 
افراد عادی برحسب طبایع حیوانی خود به موسیقی گوش می سپارند 
و استماع سالکان طریقت نیز از روی میل و خوف می باشد 
در حالی که استماع آن توسط اولیاء موجب فراهم آمدن مشاهده الطاف و عطایی الهی خواهد شد، و اینان عرفایی هستند که نزد ایشان استماع موسیقی به معنای تفکر و شهود می باشد.
ابوحفص سهروردی
ابعاد عرفانی اسلام 
صفحه 310 و 311
شاه کلید
 مراقب افکارت باش که تبدیل به گفتارت می شود. 
مراقب گفتارت باش که رفتارت را تعیین می کند.
 مراقب رفتارت باش که عادتت می شود.
 مراقب عادتت باش که تبدیل به شخصیت تو می شود. 
و شخصیت تو سرنوشتت را ترسیم می کند. (حضرت علی علیه السلام).



احادیث و ایات قرانی(۱۴ مهر ۹۴)

سخنان گوهربار رسول اکرم حضرت محمد مصطفی (ص ) 
اِتَّقِ اللَّهَ حَیثُما کُنتَ وَ أتبَع السَّیِّئَةَ الحَسَنَةَ تَمحُها وَ خالِقِ النّاسَ بِخُلقٍ حَسَنٍ؛
هر کجا هستى از خدا بترس؛ به دنبال گناه کار نیک انجام بده تا آن را محو کند و با مردم خوش اخلاق و نیکو رفتار باش.
 صلوات

بنام خدا

در آیات 17-19 سوره حج ،قران به مذاهب اصلی آن روز اشاره میکند و داوری بین اختلافات انها را به داوری خدا در روز قیامت موکول میکند.سپس اشاره میکند همه این مذاهب و همه انسانها در دو گروه اصلی جای می گیرند:تسلیم شوندگان وسجده کنندگان در برابر خدا و کافران 

علامه طباطبایی در تقسیر آیه 19 نکات جالبی اشاره کرده که با بحث بالا(اسلام ظاهری و باطنی)مطابقت دارد.

ان الذین آمنوا و الذین هادوا والصابین و النصارى و المجوس و الذین اشرکوا ان اللّه یفصل بینهم یوم القیمه ان اللّه على کل شى ء شهید (17)

الم تر ان اللّه یسجد له من فى السماوات و من فى الارض و الشمس و القمر و النجوم و الجبال و الشجر و الدواب و کثیر من الناس و کثیر حق علیه العذاب و من یهن اللّه فما له من مکرم ان اللّه یفعل ما یشاء (18)

هذان خصمان اختصموا فى ربهم فالذین کفروا قطعت لهم ثیاب من نار یصب من فوق رؤ سهم الحمیم (19)

کسانى که ایمان آوردند و آنان که یهودى شدند و صابئى ها و نصارى و مجوس و کسانى که شرک آوردند خدا در روز رستاخیز میانشان امتیاز مى نهد، و از هم جدایشان مى کند که خدا به همه چیز گواه است (17).

مگر ندانى که هر که در آسمانها و در زمین هست با خورشید و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جانوران و بسیارى مردمان خدا را سجده مى کنند و بسیارى نیز عذاب بر آنها محقق شده و هر کس که خدا خوارش کند دیگر کسى نیست که او را گرامى بدارد که خدا هر چه بخواهد مى کند (18).

این دو طایفه دشمنان هم هستند که در مورد پروردگارشان با یکدیگر مخاصمه کرده اند، و کسانى که کافرند برایشان جامه هایى از آتش ‍ بریده شده و از بالاى سرهایشان آب جوشان ریخته مى شود(19)

""اشاره با کلمه (هذان ) به دو طایفه اى است که جمله (ان اللّه یفصل بینهم یوم القیمه ) و جمله بعدى اش : (و کثیر من الناس و کثیر حق علیه العذاب ) بر آن دو دلالت مى کرد.

و از اینکه اختلاف کنندگان بشر را با اینکه ادیان آنان و مذاهبشان بسیار است، منحصر در دو طایفه کرده فهمیده مى شود که برگشت تمامى ادیان مختلف به دو طایفه است، یکى حق و یکى باطل، چون اگر این دو جامع را در نظر نگیریم، به هیچ معناى دیگرى نمى توانیم مذاهب مختلف عالم را در تحت آن معنا دو تا کنیم. و محق و مبطل در عالم دو طایفه هستند در مقابل هم، یکى به حق ایمان دارد و دیگرى به آن کفر مى ورزد. 

پس طوائف مذکور در آیه هم، با همه اختلافى که در اقوال آنان است منحصر در دو خصمند، و با اینکه دو خصم هستند، اقوال مختلفى بیشتر از دو تا دارند. بنابراین خوب مى توان فهمید که تعبیر (خصمان اختصموا) چقدر جالب و پر معنا است. از یک طرف اهل خصومت را تثنیه آورده،و از سوى دیگر خصومتشان را به صورت جمع تعبیر کرده، 

و آنگاه خصومتشان را در بارها پروردگارشان دانسته و فهمانده که اختلافشان در وصف ربوبیت خداى تعالى بوده، و در نتیجه فهمانده است که برگشت تمامى اختلافات مذاهب هر قدر هم که زیاد باشند در یک مسأله است، و آن وصف ربوبیت خدا است.

برای مطالعه ادامه تفسیر و مشاهده متن سخنان دکتر مغربی لینک  را کلیک کنید.


«اتخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباً من دون الله و المسیح ابن مریم و ما امروا الا لیعبدوا الها واحداً لا اله الا الله هم سبحانه عما یشرکون» (توبه / 31) قرآن می‌فرماید که یهود و نصاری عالِمان دین خود را می‌پرستیدند، پس می‌شود روحانیت‌پرستی کرد. روحانیت‌پرستی هم یک نوع بت‌پرستی است. هر چیزی را می‌شود پرستید.

 و اتفاقاً در ذیل همین آیه «اتخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباٌ من دون الله» صحابی‌ای از امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) می‌پرسد که آیا واقعاً علمای یهود و نصاری به مردمشان می‌گفتند ما را بپرستید؟ آن وقت حضرت قَسَم می‌خوردند و می‌گویند «لا والله»‌به خدا قسم اینگونه نبوده است. علمای آنها به ایشان نمی‌گفتند ما را بپرستید و اگر هم می‌گفتند، آنها قبول نمی‌کردند که عالمان دینشان را بپرستند؛ آن وقت صحابی می‌پرسد پس منظور چیست؟ قرآن دارد می‌گوید که علمای خودشان را می‌پرستیدند!


آن وقت حضرت در جواب می‌گویند، این که قرآن می‌گوید علمای خودشان را به جای خدا یا علاوه بر خدا می‌پرستیدند، معنایش این است که رفتاری با علمایشان می‌کردند که فقط باید با خدا این رفتار را می‌کردند. بعد توضیح می‌دهند و می‌گویند فقط خداست که باید بدون پرس و سوال سخنش را شنید و پذیرفت. اینها با علمای خودشان همین رفتار را می‌کردند، بدون اینکه بپرسند آخر دلیلتان چیست؟ می‌گویند چون عالِم دین این را گفته است، باید آن را پذیرفت. نباید با عالِم دینی همان رفتاری را که با خدا می‌کنید، داشته باشید، چرا که فقط خداست که «لا یُسئلُ عَما یَفعَلُ» فقط خداست که مورد سوال قرار نمی‌گیرد، اگر با امر یا فرد دیگری همین رفتار را داشتی، شما او را پرستیده‌ای.

همه‌‌مان جنگل درون خود را پر از خدایان دروغین کرده‌ایم؛ شخصیت‌پرستی، خداپرستی نیست، بلکه بُت‌پرستی است و متاسفانه این شخصیت‌پرستی در زندگی ما وجود دارد و به عالِمان دینی هم اختصاص ندارد، شما اگر استاد خودتان را هم بپرستید، فرقی نمی‌کند، ما از پرستش منع شده ایم، نه از پرستش خاص، ما از هر پرستشی منع شده‌ام، ما باید فقط یک پرستنده و معبود داشته باشیم، البته اگر متدین هستیم.

استاد مصطفی ملکیان

سلام
دعا میکنم
برای دلهایمان
برای چشمهایمان
برای گریه و خنده هایمان
دعا میکنم مهربان خدای من!
میدانم که تا آسمان راهی نیست
ولی تا آسمانی شدن راه بسیار است...
این دست های خالی به سوی
تو بلند می شود
ما بی سلیقه ایم
طلب آب و نان می کنیم
تو خود ای خزآنه دار بخششها
بهترین ها را برایمان مقدر کن...
روزتون بخیر ....

خداوند در سوره آل عمران و درحین رد عقاید نادرست اهل کتاب و مسیحیان راجع به حضرت عیسی ،در آیه 79و80 اینگونه میفرماید:

مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُواْ عِبَادًا لِّی مِن دُونِ اللّهِ 

وَلَکِن کُونُواْ رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنتُمْ تَدْرُسُونَ ﴿۷۹﴾

فولادوند: هیچ بشرى را نسزد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبرى بدهد سپس او به مردم بگوید به جاى خدا بندگان من باشید بلکه [باید بگوید] به سبب آنکه کتاب [آسمانى] تعلیم مى‏ دادید و از آن رو که درس مى ‏خواندید علماى دین باشید

مکارم: برای هیچ بشری سزاوار نیست که خداوند، کتاب آسمانی و حکم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگوید: غیر از خدا، مرا پرستش کنید! بلکه (سزاوار مقام او، این است که بگوید:) مردمی الهی باشید، آن گونه که کتاب خدا را می‏آموختید و درس می‏خواندید! (و غیر از خدا را پرستش نکنید!)


وَلاَ یَأْمُرَکُمْ أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلاَئِکَةَ وَالنِّبِیِّیْنَ أَرْبَابًا أَیَأْمُرُکُم بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ ﴿۸۰﴾

فولادوند: و [نیز] شما را فرمان نخواهد داد که فرشتگان و پیامبران را به خدایى بگیرید آیا پس از آنکه سر به فرمان [خدا] نهاده‏ اید [باز] شما را به کفر وامى ‏دارد

مکارم: و نه اینکه به شما دستور دهد که فرشتگان و پیامبران را، پروردگار خود انتخاب کنید. آیا شما را، پس از آنکه مسلمان شدید، به کفر دعوت می‏کند؟!  لینک

با سلام، ممنون مطلب ارزنده ای بود. 
ولی از طرفی بقول جناب آقای صادقی چالش برانگیز.
در بسیاری از موارد برای روشن شدن ابهامی که در مسایل دینی و اعتقادی وجود دارد، بویژه در مورد عامه مردم، به نظر کارشناسان دینی و مرجعیت رجوع می شود و مبنای اعتقاد و عمل قرار می گیرد .
آیا مطلبی که شما فرمودید به این معناست که اطاعت مطلق و بی چون و چرا صحیح نیست بلکه در کنار کسب تکلیف از یک کارشناس، باید با توکل به خداوند و بهره گرفتن از نیروی تعقل و عقل مسایل را حل و فصل کرد؟

وَ لَقَدْ کُنتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ
۱۴۳/آل عمران

و بی گمان، (بعداز جنگ بدر) جان نثاری در راه خدا را پیش از آنکه با آن روبه‌رو شوید آرزو داشته‌اید، بدان منوال، زمینه ی وقوع آن آرزو (در جنگ احد) به صحنه ی عمل رسید، در حالی که شمایان نظاره گر آن شُدید!

در نقد موضوعی که مطرح فرمودید نکاتی قابل توجه است اول اینکه تفاوت بین برستش و بیروی وجود دارد دوم تفاوت بین عالمان دینی و روحانیونی که مصداق ان علمای یهود و نصاری میباشند وجود دارد و ثالثا در عصر حاضر که جبهه کفر در نبردی نابرایر بدنبال تضعیف جبهه إسلامی است بایستی با زیرکی مواظب باشیم رهبر ان با تقوی جامعه را در أنظار جوانان مورد هجمه قرار ندهیم که واضح است أطاعت بی قید و شرط از عالمان فاسد منظور نظر کسی نیست ولی الکو قراردادن رهبران ارزشی دینی و قرار کرفتن در خیمه انان دستور قرآنی است که أطیعوا لله و أطیعوا الرسول و أولی الامر منکم.

درس علم ظاهر و علم باطن و ادب علم آموزی را در داستان خضر و موسی علیهم السلام از آیات ۶۰ تا ۸۲ کهف ببینیم که بسیار راه گشاست!


به نام خدا
مبحث سی و سوم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)
اهمیت انفاق و تاکید متعدد قرآن به انفاق (بخش دوم)
یکی دیگر از ایاتی که به اصل انفاق تاکید کرده واتفاقا انجام انرا تا قبل از اینکه مرگ بسراغ انسان بیاید توصیه کرده،ایه 10 سوره منافقون است.

با توجه به جالب بودن ایه 9 انرا هم میاورم:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُمْ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿۹﴾ 

فولادوند: اى کسانى که ایمان آورده‏اید [زنهار] اموال شما و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نگرداند و هر کس چنین کند آنان خود زیانکارانند

مکارم: ای کسانی که ایمان آورده‏اید اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند، و هر کس چنین کند زیانکار است.



وَأَنفِقُوا مِن مَّا رَزَقْنَاکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِی إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِّنَ الصَّالِحِینَ ﴿۱۰﴾ 

فولادوند: و از آنچه روزى شما گردانیده‏ایم انفاق کنید پیش از آنکه یکى از شما را مرگ فرا رسد و بگوید پروردگارا چرا تا مدتى بیشتر [اجل] مرا به تاخیر نینداختى 

تا صدقه دهم و از نیکوکاران باشم

مکارم: از آنچه به شما روزی داده‏ایم انفاق کنید، پیش از آنکه مرگ یکی از شما فرا رسد، و بگوید پروردگارا! چرا مرا مدت کمی به تاخیر نینداختی، تا صدقه دهم 

و از صالحان باشم!

این دو ایه نشان میدهد که انفاق حکایت از این دارد که اموال واولاد ،انسان را کاملا بخود مشغول و از خدا غافل نکرده است.

انفاق از «نفق» گرفته شده است.

«نفق» در لغت به معنای سوراخ است، برای مثال موش در پشت لانه اش سوراخی ایجاد می کند که هنگام احساس خطر از آن سوراخ مخفی فرار کند، 

در عرب به این سوراخ «نفق» گویند. 

حالا «نفق» به باب افعال رفته و معنای «زائل کردن» را پیدا کرده است، در واقع «انفاق» یعنی پر کردن سوراخهای موجود در اقتصاد جامعه، 

و یا می توان گفت: هر کسی با انقاق از اسراف اموال و هدر رفتن آن از سوراخهای نامرئی جلوگیری می کند. 

معنی انفاق برگرفته از سایت زیر اسمان دنیای مجازی است.لینک


حجت الاسلام سعیدی : دستور انفاق و کمک به مستمندان و نیازمندان دستوری کلی و همه گیر است و کسی نباید تنگدستی را بهانه انفاق نکردن قرار دهد چرا که امامان ما نیز در اوج ساده زیستی این چنین انفاق می کردند. وی در ادامه عنوان کرد: تمام مصادیق معروف و نیک می تواند موضوع انفاق قرار بگیرد، بنابراین بدون شک خوش اخلاقی با همسر و فرزندان، کمک به همنوع، در راه دین از آبرو و اعتبار گذشتن از مصادیق انفاق در راه خدا محسوب می شود. . .لینگ

حدیث (9) امام على علیه السلام:
اِنَّ القرآنَ ظاهِرُهُ اَنیقٌ و َباطِنُهُ عَمیقٌ لا تَفنى عَجائِبُهُ و َلا تَنقَضى غَرائِبُهُ و َلا تُکشَفُ الظُّلُماتُ اِلاّ بِهِ؛
براستى که قرآن ظاهرش زیباست و باطنش عمیق، عجایبش پایان ندارد، اسرار نهفته آن پایان نمى پذیرد و تاریکى هاى جهل جز بوسیله آن رفع نخواهد شد.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ص223 ، خطبه 18

حدیث (10) امام صادق علیه السلام:
مَن لَم یَعرِفِ الحَقَّ مِنَ القُرآنِ لَم یَتَنَکَّبِ الفِتَنَ؛
هر کس حقیقت را از طریق قرآن نشناسد، از فتنه ها برکنار نمى ماند.
محاسن، ج1، ص216

سلام علیکم 
در مورد متنى که از استاد ملکیان گذاشته شده بود 
آیه چند نکته را اشاره دارد
١- اگر تحریم حلال و تحلیل حرام الهى باشد عبادت احبار و رهبان و عالمان است
٢- اطاعت بى قید و شرط آنان باشد 
٣- شخص پرستى و انسان پرستى باشد
٤- عالمان را تا حد معصوم بالا بردن 
از قرینه انتهاى عبارت استاد ملکیان منظورشان همان شخص و شخصیت پرستى است و اشکالى به مفهوم نیست 
البته رفتار با عالمان مانند خدا هم شامل مى گردد.

بنام خدا 

در تفسیر المیزان،مراد از بندگی و عبادت راهبان و احبار و علمای دین،اطاعت بی چون و چرا ذکر شده است.

"کلمه (احبار) جمع (حبر) - به فتح اول و هم به کسر آن - به معناى دانشمند است، و بیشتر در علماى یهود استعمال مى شود. و کلمه (رهبان ) جمع (راهب ) است، و راهب به کسى گویند که خود را به لباس رهبت و ترس از خدا درآورده باشد، و لیکن استعمال آن در عابدان نصارى غلبه یافته است.

و مقصود از اینکه مى فرماید: (بجاى خداى تعالى احبار و رهبان را ارباب خود گرفته اند) این است که بجاى اطاعت خدا احبار و رهبان را اطاعت مى کنند و به گفته هاى ایشان گوش فرا مى دهند، و بدون هیچ قید و شرطى ایشان را فرمان مى برند، و حال آنکه جز خداى تعالى احدى سزاوار این قسم تسلیم و اطاعت نیست.

اطاعت بدون قید و شرط و بالاستقلال همان عبادت و پرستش است و مختص به خداى سبحان مى باشد

اول اینکه همانطورى که عبادت هر چیز مساوى با اعتقاد به ربوبیت او است، همچنین اطاعت بدون قید و شرط هر چیز نیز مساوى با رب دانستن آن چیز است، پس طاعت هم وقتى بطور استقلال باشد خود، عبادت و پرستش است و لازمه این معنا این است که شخص مطاع را بدون قید و شرط و به نحو استقلال اله بدانیم، زیرا اله آن کسى است که سزاوار عبادت باشد، و جمله مورد بحث بر همه اینها دلالت دارد، 

زیرا با اینکه ظاهر کلام اقتضاء داشت که بفرماید: (و ما امروا الا لیتخذوا ربا واحدا) بجاى (رب ) کلمه (اله ) را بکار برد، تا بفهماند اتخاذ رب بوسیله اطاعت بدون قید و شرط، خود عبادت است، و رب را معبود گرفتن همان اله گرفتن است، چون اله به معناى معبود است - دقت فرمائید.

دوم اینکه هر جا در کلام مجید به عبادت خداى واحد دعوت کرده و مثلا فرموده : (لا اله الا انا فاعبدون ) و یا فرموده : (فلا تدع مع الله الها آخر) و امثال آن، همانطورى که مرادش عبادت نکردن غیر خدا به معناى متعارف در عبادت خدا است ؛ همچنین مقصودش ‍ نهى از اطاعت غیر او نیز هست، زیرا در آیه مورد بحث مى بینیم وقتى مى خواهد یهود و نصارى را در اطاعت بدون قید و شرط احبار و رهبان خود مواخذه نماید، مى فرماید: (و حال آنکه ماءمور نبودند مگر بعبادت معبودى واحد، که جز او معبودى نیست ).

و بر همین معنا دلالت مى کند آیه شریفه (الم اعهد الیکم یا بنى آدم...) زیرا مقصود از عبادت شیطان اطاعت او است، و این بحث، بظاهر یک بحث است لیکن هزار بحث از آن منشعب مى شود.

جمله (لا اله الا هو) کلمه توحیدى را که جمله (و ما امروا الا لیعبدوا الها واحدا) متضمن بود تتمیم مى کند، چه بسیارى از بت پرستان با اینکه معتقد بوجود آلهه بسیارى بودند، لیکن در عین حال یک اله را مى پرستیدند. بنا بر این گفتن اینکه جز اله واحدى را نپرستید، کافى نیست و توحید را نمى رساند، و باید اضافه کرد آن الهى را باید پرستید که جز او الهى نیست.

این دو معنا از عبادت را خداى تعالى در آیه (قل یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون ) جمع نموده، و اضافه کرده است که باید عبادت را بهر دو معنایش به خداى تعالى اختصاص داد، و اختصاص دادن آن به خدا همان اسلام و تسلیم در برابر اوست که هیچ انسانى از آن مفرى ندارد.لینک


نقطه‌ی شروع در مطالعات قرآنی کجاست؟
مهر ۱۳۹۱

پرسش
من مجموعه‌ی سخنرانی های شما با موضوع «قرآن و انسان معاصر» را دنبال کردم. مدت هاست که فکر می کنم که لازم است که به عنوان یک مسلمان، به قرآن تسلط داشته باشم تا بتوانم هم از کلام الهی بیشترین بهره رو ببرم و هم قادر به دفاع از دین ام باشم. اما راستش پیدا کردن نقطه ی شروع، کمی دشوار است. بار ها فکر کردم که بنشینم و روزانه حداقل یک صفحه از قرآن را به کمک تفاسیر بخوانم. اما مطمئن نیستم که ایده ی از اول خوندن قرآن، ایده ی خوبی باشد. کلا نمی دانم از کجا و چه طور باید شروع کرد؟ فکر کردم که شاید بتوانید مرا کمی راهنمایی کنید و پیشنهاد هایی در این مورد به من بدهید. به نظر شما چه طور باید شروع کرد؟ (با در نظر گرفتن ما جوان هایی کم حوصله ایم و دوست داریم زود به نتیجه برسیم !)

پاسخ
ضمن تشکر از پرسش ارزنده ای که در میان گذاشته اید، در اینکه نقطه شروع در مطالعات قرآنی کجاست نسخه واحدی وجودی ندارد، اما یک امر یقینی هست: باید شروع کرد، حتما هم باید شروع کرد، یک وعده بسیار امیدبخش هم هست: خدا بنده اش را در این راه یقینا و حتما و بدون برو برگرد یاری خواهد کرد و خود به او راه را نشان خواهد داد و از جایی که انتظارش را ندارد روزی معنوی او را خواهد رسانید. راههای مختلفی هست. ببینید کدامیک با طبع شما سازگارتر است: شروع از سوره های کوچک یعنی از آخر قرآن که ساده تر است. شروع از ابتدای قرآن که کمی دشوارتر است. مطالعه به ترتیب نزول و بالاخره مطالعه موضوعی که از همه سخت تر است. مهمترین نکته مداومت و استمرار در مطالعه است. سنگ بزرگ هم علامت نزدن است. روزی یک صفحه یا یک حزب عالی است، بعد از نماز صبح یا قبل از خواب. با خود قرار گذاشتن که حداقل سالی یک بار قرآن را دوره کردن، نه فقط قرائت کردن و تلاوت نمودن که تدبر کردن. خواندن یک تفسیر قرآن بتدریج از اول تا آخر کار بسیار خوبی است، می توان بتدریج سطح تفسیر را بالا برد و البته از ساده ترین تفاسیر هم شروع کرد. اگر حوصله تفسیر هم نداریم حداقل یک ترجمه مطمئن را دنبال کنیم. سوالهایمان را هم یادداشت کنیم و با آشنایان قرآن در میان بگذاریم. می توان روزهای جمعه با خانواده جلسه قران داشت، همه اعضا را درگیر کرد و هر بار یکی زحمت بحث را بکشد. انس با قرآن برکات فراوانی دارد. کوشش کنیم شیرینی این انس را بچشیم.
موفق باشید






احادیث و ایات قرانی( ۱۳ مهر ۹۴)


سخنان گوهرباررسول اکرم حضرت محمد مصطفی (ص )

 اِتَّقُوا دَعوَةَ المَظلُومِ وَ إن کانَ کافِراً فَإنّها لَیسَ دُونَها حِجابٌ؛


از نفرین مظلوم بترسید اگر چه کافر باشد، زیرا در برابر نفرین مظلوم پرده و مانعى نیست.

 صلوات


قرآن کریم بر کتب آسمانی قبل خود هیمنه و تسلط دارد.

بنام خدا


در سوره مائده ،خداوند قرآن را تصدیق کننده کتابهای قبلی و مهیمن بر انها خوانده است.


وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءکَ مِنَ الْحَقِّ


لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِن لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَآ آتَاکُم فَاسْتَبِقُوا الخَیْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿۴۸﴾



فولادوند: و ما این کتاب [=قرآن] را به حق به سوى تو فرو فرستادیم در حالى که تصدیق‏ کننده کتابهاى پیشین و حاکم بر آنهاست پس میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل کرده حکم کن و از هواهایشان [با دور شدن] از حقى که به سوى تو آمده پیروى مکن 


براى هر یک از شما [امتها] شریعت و راه روشنى قرار داده ‏ایم و اگر خدا مى‏ خواست‏ شما را یک امت قرار مى ‏داد ولى [خواست] تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید پس در کارهاى نیک بر یکدیگر سبقت گیرید بازگشت [همه] شما به سوى خداست آنگاه در باره آنچه در آن اختلاف مى‏ کردید آگاهتان خواهد کرد


در تفسیر المیزان در تفسیر مهیمن این گونه آمده است:


"کلمه (مهیمن ) از ماده (هیمنه ) گرفته شده و به طورى که از موارد استعمال آن بر مى آید معناى هیمنه چیزى بر چیز دیگر این است که آن شى ء مهیمن بر آن شى ء دیگر تسلط داشته باشد، البته هر تسلطى را هیمنه نمى گویند، بلکه هیمنه تسلط در حفظ و مراقبت آن شى ء و تسلط در انواع تصرف در آن است ،


و حال قرآن که خداى تعالى در این آیه در مقام توصیف آن است نسبت به سایر کتب آسمانى همین حال است ، چون خداى تعالى در جاى دیگر قرآن فرموده که قرآن (تبیان کل شى ء بیانگر هر چیزى مى باشد) است ، آرى قرآن از کتب آسمانى آنچه که جنبه زیر بنا و ریشه دارد و قابل تغییر نیست گرفته و آنچه از فروع که قابل نسخ بوده و مى باید نسخ شود نسخ کرده ، چون اگر نسخ نمى کرد آن احکام احکامى بود که در مرور زمان دست تحول ، خود به خود آنرا از بین مى برد و به شکلى که متناسب با حال بشر و کمک کار او در صراط ترقى و تکامل باشد در مى آورد، 


لذا مى بینیم که خداى تعالى در وصف قرآن مى فرماید: (ان هذا القرآن یهدى للتى هى اقوم )، و نیز فرموده : (ما ننسخ من آیة او ننسها نات بخیر منها او مثلها)، و نیز فرموده : (الذین یتبعون الرسول النبى الامى الذى یجدونه مکتوبا عندهم فى التوریة و الانجیل ، یامرهم بالمعروف و ینهیهم عن المنکر، و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث ، و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التى کانت علیهم ، فالذین آمنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذى انزل معه ، اولئک هم المفلحون ).


پس جمله مورد بحث که مى فرماید: (و مهیمنا علیه ) متمم جمله قبل است که مى فرماید: (و مصدقا لما بین یدیه من الکتاب ) متممى است که آن را توضیح هم مى دهد، چون اگر این جمله نبود ممکن بود کسى توهم کند که لازمه تصدیق تورات و انجیل این است که قرآن احکام و شرایع آن دو را نیز تصدیق کرده باشد، به این معنا که حکم کرده باشد به اینکه شرایع تورات و انجیل هم اکنون نیز باقى است ، و قرآن هیچ تغییر و تبدیلى در آن نداده ،


تصدیق تورات و انجیل با اعتقاد به منسوخ گشتن و تکمیل آنها با قرآن منافات ندارد


و همینکه فرمود: قرآن در عین اینکه تورات و انجیل را تصدیق دارد، مهیمن بر آن دو نیز هست ، دیگر جاى این توهم باقى نمى ماند، و مى فهماند که تصدیق قرآن به این معنا است که قرآن قبول دارد که این دو کتاب از ناحیه خدا نازل شده ، و خداى تعالى مى تواند هر گونه تصرفى در آنها بنماید، پارهاى احکام آن دو را نسخ ، و پاره اى دیگر را تکمیل کند، همچنانکه جمله بعدى که در ذیل آیه است به این نکته اشاره نموده و مى فرماید: (و لو شاء الله لجعلکم امة واحدة ، و لکن لیبلوکم فیما آتاکم ).


بنابراین معناى جمله : (مصدقا لما بین یدیه ) این است که قرآن قبول دارد که تورات و انجیل و معارف و احکامش از ناحیه خدا نازل شده بود و مناسب با حال انسانهاى قبل از این بود، پس منافات ندارد که در عین اینکه از ناحیه خدا بوده امروز نسخ و تکمیل شود، چیزى از آنها حذف و چیز دیگرى اضافه شود، همانطور که مسیح (علیه السلام ) و یا انجیل مسیح (علیه السلام ) مصدق تورات بود، و در عین حال بعضى از محرمات تورات را حذف نموده ، آنها را حلال کرد و قرآن کریم این معنا را از آن جناب حکایت نموده که فرمود: (و مصدقا لما بین یدیه من التوریة و لا حل لکم بعض الذى حرم علیکم ).


دوستان :


روزگارتان از رحمت *الرَّحْمَنُ الرَّحِیم* لبریز...


دستانتان از نعمت * رَبُّ الْعَالَمِین* سرشار...


چشمانتان به نور*اللَّه نور السَّموَاتِ وَالَارض* روشن...


کفه ترازویتان در ردیف * فَأمَّا مَن ثَقُلَت مَوَازِینُه * میزان باد.


زندگانیتان * فِی عِیشَةِ رَّاضِیَة * باد.


و عاقبتتان * عِندَ مَلِکَ الْمُقتَدِر" ختم به خیر باد...


آمین یا رب العالمین



به نام خدا 

ترجمه و تفسیر آیه 141 سوره آل عمران (آیات جنگ احد)

وَلِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَمْحَقَ الْکَافِرِینَ ﴿١٤١﴾


و تا آنکه اهل ایمان رااز هر عیب و نقص پاک و کامل کند وکافران را محو و نابود گرداند.



به نام خدا

مبحث سی و دوم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)

اهمیت انفاق و تاکید متعدد قرآن به انفاق (بخش اول)

اصل انفاق در موارد زیادی در قرآن (در حدود 100بار )تاکید شده است.که توجه دین اسلام به خدمت وکمک به همنوعان را نشان میدهد.


با توجه به زمینه های مختلف انفاق ،مثل مصادیق ان،افراد مستحق،زمینه های انفاق ومیزان آن و... در این پست ایات مربوط به دعوت به انفاق را ارسال میکنیم 


در سوره بقره 20بار کلمات و افعال مرتبط با انفاق بیان شده است.


در مطالعه ترجمه صفحه 42 قران که شامل ایات 253-256سوره بقره می باشد به ایه 254 _قبل از شروع ایت الکرسی-برخوردم که برای شروع بحث مناسب است.


یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَّ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿۲۵۴﴾ 


فولادوند: اى کسانى که ایمان آورده‏ اید از آنچه به شما روزى داده‏ ایم انفاق کنید پیش از آنکه روزى فرا رسد که در آن نه داد و ستدى است ونه دوستى و نه شفاعتى و کافران خود ستمکارانند.


مکارم: ای کسانی که ایمان آورده ‏اید! از آنچه به شما روزی داده ‏ایم، انفاق کنید! پیش از آنکه روزی فرا رسد که در آن، نه خرید و فروش است )تا بتوانید سعادت و نجات از کیفر را برای خود خریداری کنید)، و نه دوستی (و رفاقتهای مادی سودی دارد)، و نه شفاعت، )زیرا شما شایسته شفاعت نخواهید بود). و کافران، خود ستمگرند، (هم به خودشان ستم می‏کنند، هم به دیگران).



مطالبه کردن موسی علیه‌السلام حضرت را کی خلقت خلقا اهلکتهم و جواب آمدن

.................

روزی حضرت موسی به خداوند عرض کرد: ای خدای دانا وتوانا ! حکمت این کار چیست که موجودات را می‌آفرینی و باز همه را خراب می‌کنی؟ چرا موجودات نر و مادة زیبا و جذاب می‌آفرینی و بعد همه را نابود می‌کنی؟

خداوند فرمود : ای موسی! من می‌دانم که این سؤال تو از روی نادانی و انکار نیست و گرنه تو را ادب می‌کردم و به خاطر این پرسش تو را گوشمالی می‌دادم. اما می‌دانم که تو می‌خواهی راز و حکمت افعال ما را بدانی و از سرّ تداوم آفرینش آگاه شوی. و مردم را از آن آگاه کنی. این سؤال از علم برمی‌خیزد. هم سؤال از علم بر می‌خیزد هم جواب. هم گمراهی از علم ناشی می‌شود هم هدایت و نجات. همچنانکه دوستی و دشمنی از آشنایی برمی‌خیزد.

آنگاه خداوند فرمود : ای موسی برای اینکه به جواب سؤالت برسی، بذر گندم در زمین بکار. و صبر کن تا خوشه شود. موسی بذرها را کاشت و گندمهایش رسید و خوشه شد. داسی برداشت ومشغول درو کردن شد. ندایی از جانب خداوند رسید که ای موسی! تو که کاشتی و پرورش دادی پس چرا خوشه‌ها را می‌بری؟ موسی جواب داد: پروردگارا ! در این خوشه‌ها، گندم سودمند و مفید پنهان است و درست نیست که دانه‌های گندم در میان کاه بماند، عقل سلیم حکم می‌کند که گندمها را از کاه باید جدا کنیم. خداوند فرمود: این دانش را از چه کسی آموختی که با آن یک خرمن گندم فراهم کردی؟ موسی گفت: ای خدای بزرگ! تو به من قدرت شناخت و درک عطا فرموده‌ای.

خداوند فرمود : پس چگونه تو قوة شناخت داری و من ندارم؟ در تن خلایق روحهای پاک هست، روحهای تیره و سیاه هم هست. همانطور که باید گندم را از کاه جدا کرد باید نیکان را از بدان جدا کرد. خلایق جهان را برای آن می‌آفرینم که گنج حکمتهای نهان الهی آشکار شود.

*خداوند گوهر پنهان خود را با آفرینش انسان و جهان آشکار کرد پس ای انسان تو هم گوهر پنهان جان خود را نمایان کن.

.................................................

گفت موسی ای خداوند حساب 

نقش کردی ، باز چون کردی خراب ؟ 

نر و ماده نقش کردی جانفزا 

وانگهی ویران کنی آن را ، چرا ؟ 

گفت حق : دانم که این پرسش تورا 

نیست از انکار و غفلت وز هوی 

ورنه تأدیب و عتابت کردمی

بهر این پرسش تو را آزردمی 

لیک میخواهی که در افعال ما 

باز جویی حکمت و سر قضا 

تا از آن واقف کنی مر عام را 

پخته گردانی بدین هر خام را 

پس بفرمودش خدا ای ذو لباب 

چون بپرسیدی بیا بشنو جواب 

موسیا تخمی بکار اندر زمین 

تا تو خود هم وادهی انصاف این 

چونکه موسی کشت و کشتش شد تمام 

خوشههایش یافت خوبی و نظام 

داس بگرفت و مر آنها را برید 

پس ندا از غیب در گوشش رسید 

که چرا کشتی کنی و پروری 

چون کمالی یافت آن را میبری ؟ 

گفت یارب ز آن کنم ویران و پست 

که در اینجا دانه هست و کاه هست 

دانه لایق نیست در انبار کاه 

کاه در انبار گندم ، هم تباه 

نیست حکمت این دو را آمیختن 

فرق ، واجب میکند در بیختن 

گفت این دانش ز که آموختی ؟ 

نور این شمع از کجا افروختی ؟ 

گفت تمییزم تو دادی ای خدا 

گفت پس تمییز چون نبود مرا ؟ 

در خلایق روحهای پاک هست 

روحهای تیره گلناک هست 

این صدفها نیست در یک مرتبه 

در یکی در است و در دیگر شبه 

واجب است اظهار این نیک و تباه 

همچنان کاظهار گندمها ز کاه 

....................................

مثنوی شریف دفتر چهارم



وَاخْتَارَ مُوسَىٰ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِّمِیقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُم مِّن قَبْلُ وَإِیَّایَ أَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاءُ وَتَهْدِی مَن تَشَاءُ أَنتَ وَلِیُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الْغَافِرِینَ


(سپس خداوند به موسی دستور داد برای معذرت‌خواهی و توبه از کردار گوساله‌پرستان قوم، همراه گروهی از بنی‌اسرائیل به میعادگاه او بیایند) و موسی هفتاد مرد را از میان قوم خود (به نمایندگی از سوی آنان) برای میعادگاه ما برگزید (و ایشان را به کوه طور برد. در آنجا زمین‌لرزه‌ای درگرفت). هنگامی که زمین لرزه آنان را فراگرفت، موسی گفت: پروردگارا! اگر می‌خواستی می‌توانستی آنان و مرا پیش از این نیز هلاک کنی (تا بنی‌اسرائیل هلاک آنان را خود می‌دیدند. ولی اینک مرا به قتل ایشان متّهم می‌سازند). آیا ما را به سبب کاری که بی‌خردان ما کرده‌اند هلاک می‌سازی؟ (خداوندا! ما را به گناه آنان مگیر). این (درخواست نابه‌جای رؤیت، یا وقوع زلزله، یا کار گوساله‌پرستی) جز آزمایش تو چیز دیگری نیست که به سبب آن (برابر قوانین و سنن یزدان و گسترده در پهنه‌ی جهان) هر کس را بخواهی (و مستحقّ بدانی) گمراه می‌سازی، و هر کس را بخواهی (و شایسته بدانی) هدایت می‌کنی. تو سرپرست ما هستی. پس بر ما ببخشای و به ما رحم فرمای، چرا که تو بهترین آمرزندگانی. [[«قَوْمَهُ»: از قوم خود. حرف جرّ (مِنْ) از اوّل آن حذف شده است و تقدیر چنین بوده است: مِن قَوْمِهِ. «إِنْ هِیَ»: نیست آن. واژه (إِنْ) نافیه است، و مرجع (هِیَ) فِتْنَة به معنی امتحان، فَعْلَة به معنی کار، مَسْأَلَةُ الإِرَاءَ‌ة به معنی درخواست خود را نشان دادن است که همه محذوف است و از سیاق پیدا است، و یا این که مرجع (هِیَ) رَجْفَة مذکور است. «إِیَّایَ»: مرا. «فِتْنَتُکَ»: آزمایش تو.]]



سوال از محضر آیت الله بهجت:

چرا این همه دعا میکنیم و مستجاب نمی شود و ملایکه باز میگویند: چرا دعا نمکنید؟! جواب: زیرا استجابت دعا شرطش توبه است، لذا ملایکه میگویند: این مشروط(دعا) را با شرطش(توبه) چرا به جا نمی آورید تا مستجاب شود؟ و چرا دعای تائب و دعای با توبه نمیکنید؟!



احادیث و ایات قرانی (۱۲ مهر ۹۴)

قرآن می فرماید:

اقم الصلوه لذکری

و در جای دیگر می فرماید:

ان الذکر تنفع المومنین

و باز در جایی دیگر 

ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر

پس نماز ذکر و یادآوری خداست و برای انسان نفع دارد و بازدارنده از کارهای زشت و ناشایست است.


معنای کلمه نداولها:

ریشه کلمه(دول) به معنای گردیدن

در اقرب آمده است (دال الایام دولة) یعنی ایام گردش کرد.

آیه 140 آل عمران: وَ تلک الایامُ نُداولها بین الناس .

یعنی آن ایام را میان مردم می گردانیم گاهی به قومی و گاهی به قوم دیگری می دهیم.

نداول(فعل) ( می گردانیم) __ ها (ضمیر)(آن را : منظور از ها ایام است).


منبع قاموس قرآن


المنافقون

فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ

 ﻭ ﭼﻮﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﮔﻴﺮﺩ ، ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﭘﺮﺍﻛﻨﺪﻩ ﺷﻮﻳﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻓﻀﻞ ﻭ ﺭﺯﻕ ﺧﺪﺍ ﺟﻮﻳﺎ ﺷﻮﻳﺪ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻳﺎﺩ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﺭﺳﺘﮕﺎﺭ ﺷﻮﻳﺪ .(10)


عبادت عبارت است از قرارگرفتن در جاذبه ربوبی و تصفیه روح از الودگیهای حیوانی ورذیلت های اخلاقی به وسیله تکالیف مقرر شده به وسیله پیامبران الهی وتسلیم شدن به دستورات سازنده وجدان برین وتغییر دادن "من مجازی"به "من حقیقی"تا همه حرکات وسکنات عضوی و روانی ادمی را به عنوان عبادت به جریان بیندازد.هنگامی که اگاهی حقیقی به لزوم شرکت در اهنگ کل هستی بوجود بیاید و برای این شرکت اراده حرکت نماید ورودبه هدف اعلای زندگی اغاز می شود.این هدف حقیقتی محدود نیست چنانکه شعاع عظمتت ربوبی یک حقیقت محدود نمی باشد.پس از ورود به هدف زندگی همه کارهای عضلانی و مغزی و روانی ادمی عبادت هایی است که در پیشگاه ربوبی تحقق می پذیرد.ان صلاتی و نسکی ومحیای ومماتی لله رب العالمین.واین است معنای ماخلقت الجن والانس الا لیعبدون.وعبادت های مقرر شده ؛متمرکز ساختن قوای روحی برای احساس همیشگی لزوم ارتباط با خداست.والسلام.


سلام برای تغئیر ذائقه این شعر را مینویسم 

دونفر دزد خری دزدیدند / سر تقسیم به هم جنگیدند / آن دو بودند چو گرم زدوخورد/ دزد سوم زد وآن خر را برد.

البته در مثل مناقشه نیست 

.ً..فتفشلوا ریحکم

یا علی

نکات قابل تامل از آیات 138 تا 140 سوره آل عمران 1_در آن برای عموم مردم است ولی تنها افراد پرهیز گار و متقی پند پذیر هستند. و روحیه افراد در استفاده و بهره از آیات الهی موثر است. پس اگر قرآن میخوانیم و تحولی نمی یابیم به خودمان رجوع کنیم 2_ در جنگ و فراز و نشیب های زندگی اهل ایمان از معین دروغین باز شناخته میشوند و خدا وند شهیدانی میگیرد تا به آسانی از دین خدا دست بر نداریم.


سعی کنیم به آیات الاهی بیشتر توجه و تدبر کنیم و شناخت خود را به یگانگی خداوند افزایش دهیم و موحد باشیم و در دام انحراف و تفرقه و سطحی نگری نیفتیم!

بسیاری از این واکنش ها نتیجه تندروی های شیعیان اسمی است!


پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:


امت من چهار گروه هستند:


1 ـ گروهی نماز می خوانند، ولی در نمازشان سهل انگارند "ویل" برای آنهاست،

و "ویل" نام یکی از طبقات زیرین جهنم است، خداوند فرمود:

(فویل للمصلین الذینهم عن صلاتهم ساهون)

 ماعون آیه 4 و 5

پس "ویل" برای نمازگزاران است، آنهایی که در نمازشان سهل انگارند.


2 ـ گروهی گاهی نماز می خوانند و گاهی نمی خوانند، پس "غی" مال آنهاست،

و "غی" نام یکی از طبقات پایین جهنم است. خداوند متعال فرمود:

(فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا).

 مریم آیه 59

سپس جانشین آن مردم خداپرست قومی شدند که نماز را ضایع کرده و از شهوات پیروی کردند، و اینها به زودی در "غی" افکنده خواهند شد.

3 ـ گروهی هیچ وقت نماز نمی خوانند، "سقر" برای آنهاست،

"سقر" هم نام یکی از طبقات زیرین جهنم است که خداوند متعال فرمود:

(ما سلککم فی سقر قالوا لم نک من المصلین)

 مدثر آیه 42

(اهل بهشت از اهل جهنم سئوال می کنند) چه چیزی شما را به "سقر" کشاند؟ در جواب می گویند : ما از نمازگزاران نبودیم.


4 ـ گروهی همیشه نماز می خوانند، و در نمازشان خشوع دارند.


خداوند متعال فرمود:

(قد افلح المؤمنون الذین هم فی صلاتهم خاشعون)

 مؤمنون آیه 1 و 2

مؤمنان رستگار شدند، آنهایی که در نمازشان با خشوع هستند.


امیدواریم خداوند متعال همه ما را از گروه چهارم قرار دهد.


و اقم الصلاة ان الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر و لذکر الله اکبر.

 عنکبوت، 45

نماز را بپادار، که نماز انسان را از هر کار زشت و منکر باز می دارد و یاد خدا بزرگتر است


 نقل شده است: هنگامی که شیطان به خداوند گفت من از چهار طرف جلو، پشت، راست و چپ انسان را گرفتار و گمراه می‏کنم "لَأقْعُدَنَّ لَهُم صِراطک المستقیم‌٭ ثم لاتینَّهم مِنْ بَینِ أیدیهم ومِنْ خَلْفِهِم وعَن أیمانِهِم وعَن شمائلهم" 

فرشتگان پرسیدند: شیطان از چهار سمت بر انسان مسلّط است، پس چگونه انسان نجات می‏یابد؟ خداوند فرمود: راه بالا و پایین باز است؛ راه بالا نیایش و راه پایین سجده و بر خاک افتادن است. بنابراین، کسی که دستی به سوی خدا بلند کند یا سری بر آستان او بساید، می‏تواند شیطان را طرد کند (بحار، ج 60، ص 155)


به نام خدا

مبحث سی و یکم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)

نکوهش از اطعام نکردن مساکین و تشویق نکردن دیگران به این کار (بخش پنجم)

خداوند در سوره قلم داستان باغداران بخیلی را بیان میکند که بخاطر متوجه نشدن فقیران در هنگام جمع آوری میوه درختان ،قرار گذاشتند که مخفیانه بروند و میوه ها را بچینند اما صبح که امدند با باغ خشک مواجه شدند:


إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ کَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِینَ ﴿۱۷﴾



مکارم: ما آنها را آزمودیم همانگونه که صاحبان باغ را آزمایش کردیم، هنگامی که سوگند یاد کردند که میوه ‏های باغ را صبحگاهان (دور از انظار مستمندان) بچینند.


فَطَافَ عَلَیْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّکَ وَهُمْ نَائِمُونَ ﴿۱۹﴾


فولادوند: پس در حالى که آنان غنوده بودند بلایى از جانب پروردگارت بر آن [باغ] به گردش در آمد


فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ ﴿۲۰﴾فولادوند: و [باغ] آفت زده [و زمین بایر] گردید


فَتَنَادَوا مُصْبِحِینَ ﴿۲۱﴾فولادوند: پس [باغداران] بامدادان یکدیگر را صدا زدند



أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِکُمْ إِن کُنتُمْ صَارِمِینَ ﴿۲۲﴾فولادوند: که اگر میوه مى‏ چینید بامدادان به سوى کشت‏ خویش روید



فَانطَلَقُوا وَهُمْ یَتَخَافَتُونَ ﴿۲۳﴾


فولادوند: پس به راه افتادند و آهسته به هم مى ‏گفتند



أَن لَّا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُم مِّسْکِینٌ ﴿۲۴﴾


مکارم: مواظب باشید امروز حتی یک فقیر وارد بر شما نشود!



وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِینَ ﴿۲۵﴾


فولادوند: و صبحگاهان در حالى که خود را بر منع [بینوایان] توانا مى‏ دیدند رفتند



فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ ﴿۲۶﴾


فولادوند: و چون [باغ] را دیدند گفتند قطعا ما راه گم کرده ‏ایم



بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ﴿۲۷﴾


فولادوند: [نه] بلکه ما محرومیم

امام صادق علیه‏ السلام :
ثَلاثٌ مَنْ اَتَى اللّه‏َ بِواحِدَةٍ مِنْهُنَّ اَوْجَبَ اللّه‏ُ لَهُ الْجَنَّةَ: اَلاِْنْفاقُ مِنْ اِقْتارٍ وَ الْبِشْرُ لِجَمیعِ الْعالَمِ وَ الاِْنْصافُ مِنْ نَفْسِهِ؛
هر کس یکى از این کارها را به درگاه خدا ببرد، خداوند بهشت را براى او واجب مى‏گرداند: انفاق در تنگدستى، گشاده‏رویى با همگان و رفتار منصفانه.
نهج الفصاحه، ح 1281

در قرآن آیه ای داریم 
مناع للخیر معتد اثیم 
در جامعه انسانهای خیر زیادند وانواع کمکهای انسان دوستانه را از قبیل مدرسه ساختن ؛ سیر کردن گرسنگان ؛ خرید لباس ؛ تعهد ثبت نام وهزینه تحصیل دانش آموزان ودانشجویان و...را مینمایند وعده ای آنها را منع میکنند که تعدی کنندگان گنه کارند 
یاعلی

مَنَّاعٍ لِّلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ
مانع خیر، متجاوز، گناه پیشه،
آیه 12 سوره قلم

فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ
۲۶/قلم
امّا همین که وعده گاه را دیدند، به همدیگر گفتند: همانا درمیان گمراه شدگان قرار گرفته ایم.

جسارت است استاد
ولی هر چه در معنای ایات مذکور سیر کردم - ترجمه جناب فولادوند رو واضح تر و قابل فهم تر میبینم

با ترجمه خودم چنین میشود:
که داشتند میرفتند که میوه های باغشان را بچینند
و چون به باغ هاشان رسیدند (و دیدند که همه چیز نابود شده)
ابتدا با خود گفتند حتما راه را اشتباه امده ایم (و گم شده ایم)
و در ایه بعد
و با کمی تامل دریافتند - وای بر ما- نه - این باغ های خود ماست
که نابود شده
و ما محروم شده ایم از ان محصول باغاتمان







احادیث وایات قرانی (۱۱ مهر ۹۴)

فضل

(فَ ضْ) [ ع. ] (اِمص.)

۱- کمال، افزونی.

۲- رجحان، برتری.

۳- نیکویی، بخشش.

۴- معرفت، دانش.

حدیث (1) قال رسول الله صلى الله علیه و آله :

مَن رُزِقَ تُقىً فَقَد رُزِقَ خَیرَ الدُّنیا وَالآخِرَةِ؛

هر کس تقوا روزى اش شود، خیر دنیا و آخرت روزى او شده است.

کنزالعمال، ج13، ص 151، ح36472


حدیث (4) امام على علیه السلام :

اِنَّ لاَهلِ التَّقوى عَلاماتٍ یُعرَفونَ بِها: صِدقُ الحَدیثِ و َاَداءُ المانَةِ وَالوَفاءُ بِالعَهدِ و ... ؛

تقواپیشگان نشانه هایى دارند که با آنها شناخته مى شوند: راستگویى، امانتدارى، وفاى به عهد و... .

التوحید، ص63


حدیث (7) قال رسول الله صلى الله علیه و آله :

اَتقَى النّاسِ مَن قالَ الحَقَّ فیما لَهُ و َعَلَیهِ؛

باتقواترین مردم، کسى است که در آنچه به نفع یا ضرراوست،حق رابگوید.

نهج البلاغه، خطبه 178


حدیث (1) امام علی(ع) فرمودند:

کَم مِن شَهوَةِ ساعَةٍ اَورَثَت حُزناً طَویلاً؛

چه بسیار خواهش های نفسانی لحظه ای، که اندوه طولانی و درازی را در پی دارد.

(جهادالنفس،ح93)



به نام خدا

مبحث سی ام از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)

نکوهش از اطعام نکردن مساکین و تشویق نکردن دیگران به این کار (بخش چهارم)

خداوند در سوره بلد یکی از اعمالی که باعث رستگاری و عبور انسانها از گردنه عقبه میشود را اطعام گرسنگان بیان کرده است.


و[لى] نخواست از گردنه [عاقبت‏نگرى] بالا رود (۱۱)فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ﴿۱۱﴾


و تو چه دانى که آن گردنه [سخت] چیست (۱۲ وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ ﴿۱۲﴾


بنده‏ اى را آزادکردن (۱۳)فَکُّ رَقَبَةٍ ﴿۱۳﴾


یا در روز گرسنگى طعام ‏دادن (۱۴)أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ ﴿۱۴﴾


به یتیمى خویشاوند (۱۵)یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَةٍ ﴿۱۵﴾


یا بینوایى خاک‏نشین (۱۶)أَوْ مِسْکِینًا ذَا مَتْرَبَةٍ ﴿۱۶﴾


ثُمَّ کَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ ﴿۱۷﴾ اوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ ﴿۱۸


معمربن خلاد مى‏گوید: وقتى حضرت رضا(ص) مى‏خواستند غذا بخورند یک کاسه بزرگى را کنار سفره مى‏گذاشتند و از بهترین غذاها، از هر کدام مقدارى، در آن کاسه مى‏ریختند و مى‏فرمودند: آنرا به مساکین بدهند.

سپس این آیه مبارکه را قرائت مى‏فرمودند: فلا اقتحم العقبة - سوره بلد آیه 11 - «پس انسان. آن گردنه‏هاى سخت را نتواند پیمود.» و بعد مى‏فرمود، چون خداوند مى‏دانست که براى هر انسانى، آزاد کردن بنده، مقدور نیست راهى براى رسیدن به بهشت قرار داد با اطعام طعام.



آنگاه امیرالمؤمنین علیه السلام اضافه فرمود: ای محمدبن ابی بکر! نمازت را در این اوقات به جا آور و ملزم باش به اینکه کار نیک انجام دهی، و سنت حسنه به جا آوری و راه روشن و راست را انتخاب کنی و در این صورت از صراط مستقیم خارج نخواهی شد و پیرو حق باشی و به راه راست بروی .

گرچه خواندن نماز عصر و عشا بعد از نماز ظهر و جمع کردن این دو نماز اشکال ندارد و موجب بطلان نمی‌شود اما خواندن آن در وقت‌های خاص خود از نظر شیعه، افضل است و ثواب بیش تر دارد. اول وقتی که در اسلام اینهمه توسط پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام به آن تأکید شدکه که یکی از نشانه های شیعه واقعی شمرده شده است، همین اول وقت فضیلت نمازهاست. آیت الله خویی می فرمودند: نماز فرادای اول وقت، بهتر از نماز جماعت آخر وقت است. آیت الله بهجت نیز می‌فرمودند: نماز فرادای اول وقت افضل از نماز جماعتی است که در غیر از اول وقت فضیلت خوانده شود. همچنین آیت الله حائری شیرازی می‌فرمایند: اوقات نماز 5 وقت است و اینکه ما 3 وقت کرده ایم هر چند باعث بطلان نماز نمی‌شود اما مخالف سنت پیامبر اکرم و ائمه علیهم السلام است. اینها فلسفه و پیام دارد. پیام آن این است که از نماز صبح تا نماز ظهر وقت کار است. از نماز ظهر تا اول فضیلت نماز عصر، وقت استراحت است و از اول وقت فضیلت نماز عصر تا اذان مغرب زمان کار است و از اذان مغرب تا اول وقت فضیلت نماز عشاء، وقت جمع و جور کردن کار است.



وجود عالمان دینی خداترس و غیر متکبر،حق پذیری و مهربانی در جامعه را افزایش میدهد


بنام خدا


آیه 82 سوره مائده ،ایه مشهوری است که دو جمله اول آن زیاد مورد استفاده قرار میگیرد. اما نکته ای که من از جمله آخراین آیه برداشت کردم،را در تفاسیری که مراجعه کردم ،مشاهده نکردم.


لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى 


ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ ﴿۸۲﴾


مکارم: بطور مسلم یهود و مشرکان را دشمنترین مردم نسبت به مؤ منان خواهی یافت، ولی آنها را که می‏گویند مسیحی هستیم نزدیکترین دوستان به مومنان مییابی، این به خاطر آن است که در میان آنها افرادی دانشمند و تارک دنیا هستند و آنها (در برابر حق) تکبر نمی ‏ورزند.


خرمشاهی: یهودیان و مشرکان را دشمن ‏ترین مردم نسبت به مؤمنان [مسلمانان‏] مى‏ یابى، همچنین مهربان‏ترین مردم را نسبت به مؤمنان [مسلمانان‏] کسانى مى‏ یابى که مى ‏گویند ما مسیحى هستیم، این از آن است که در میان ایشان کشیشان و راهبانى [حق‏پرست‏] هستند و نیز از آن روى است که کبرنمى ‏ورزند


خداوند میفرماید مسیحیان ونصاری نسبت به مشرکین ویهودیان با مسلمانان مهربان تر هستند.زیرا کشیشان و راهبانی خداترس دارند که تکبر نمی کنند(خود را حق مطلق و برتر نمی دانند و در برابر حقیقت خاضع اند)


وجود چنین مبلغان دینی است که حقیقت پذیری و مودت و مهربانی را در میان مردم جامعه نیز گسترش میدهد. 



هرگاه در نمازت عجله
 کردی 

و خواستی زود آن را به پایان برسانی

  بیاد بیاور 

همه آنچه که میخواهی بعد از نماز به آنها برسی و همه آنچه که میترسی از دست
بدهی ;

به دست آن ذاتی است که در مقابلش ایستاده ای.

فریضه
(فَ ض) [ ع. فریضة ] (اِ.)
۱- واجب، لازم.
۲- آن چه که خداوند انجام آن را بر انسان واجب کرده.

شاگردان از استادشان پرسیدند: 

سفسطه چیست؟

استاد کمی فکر کرد.
 و جواب داد: گوش کنید، 
مثالی می زنم، 
دو مرد پیش من می آیند. 
یکی تمیز و دیگری کثیف . 
من به آن ها پیشنهاد می کنم .
حمام کنند. 
شما فکر می کنید، 
کدام یک این 
کار را انجام دهند؟

هر دو شاگرد یک زبان جواب دادند: خوب مسلما کثیفه!

استاد گفت: نه، 
تمیزه. چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر آن را نمی داند. پس چه کسی حمام می کند؟

حالا پسرها... می گویند: تمیزه!

استاد جواب داد: نه، 
کثیفه، چون او به حمام احتیاج دارد. و باز پرسید: خوب، پس کدامیک از مهمانان من حمام 
می کنند؟

یک بار دیگر شاگردها گفتند: کثیفه!

استاد گفت: اما نه، 
البته که هر دو! تمیزه به حمام عادت دارد و کثیفه به حمام احتیاج دارد. خوب بالاخره کی حمام می گیرد؟

بچه ها با سر درگمی جواب دادند: هر دو!

استاد این بار توضیح می دهد: نه، هیچ کدام! 
چون کثیفه به حمام عادت ندارد .
و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد!

شاگردان با اعتراض گفتند: بله درسته، ولی ما چطور می توانیم تشخیص دهیم؟ 
هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است.

استاد در پاسخ گفت: خوب پس متوجه شدید، این یعنی سفسطه! خاصیت سفسطه بسته به این است که چه چیزی را بخواهی ثابت کنی!

حقیقتی در کلام پیامبر اکرم(ص) به زیبایی مطرح شده است. آن حضرت در اعتراض به رفتار یکی از اصحاب به نام عثمان بن مظعون که روزها به روزه و شب ها به عبادت می پرداخت و به زندگی خود توجه نمی کرد و این امر، شکایت همسر او را در پی داشت فرمود: «ای عثمان! خداوند متعال، مرا به رهبانیت (گوشه گیری از مردم و ترک دنیا) نفرستاده است؛ بلکه مرا به شریعت و دینی که مستقیم و سهل و آسان است، مبعوث کرده است» الفروع من الکافی، ج 5، ص 494

حدیث (9) امام صادق علیه السلام :
یُعرَفُ مَن یَصِفُ الحَقَّ بِثَلاثِ خِصالٍ: یُنظَرُ اِلى اَصحابِهِ مَن هُم؟ و َاِلى صَلاتِهِ کَیفَ هىَ؟ و َفى اَىِّ وَقتٍ یُصَلّیها؟؛
کسى که از حق دَم مى زند با سه ویژگى شناخته مى شود: ببینید دوستانش چه کسانى هستند؟ نمازش چگونه است؟ و در چه وقت آن را مى خواند؟
محاسن ص 254، ح 281

حدیث (10) رسول اکرم صلى الله علیه و آله :
اَلصَّلاةُ مِن شَرائِعِ الدّینِ وَ فیها مَرضاةُ الرَّبِّ عَز َّوَ جَلَّ وَ هِىَ مِنهاجُ النبیاءِ وَ لِلمُصَلّى حُبُّ المَلائِکَةِ وَ هُدىً و ایمانٌ وَ نورُ المَعرفَةِ وَ بَرَکَةٌ فِى الرِّزقِ؛
 نماز، از آیین هاى دین است و رضاى پروردگار، در آن است. و آن راه پیامبران است. براى نمازگزار، محبت فرشتگان، هدایت، ایمان، نور معرفت و برکت در روزى است.
خصال ص 522، ح 11

حدیث (25) رسول اکرم صلى الله علیه و آله :
لا یَنالُ شَفاعَتی مَن اَخَّرَ الصَّلاةَ بَعدَ وَقتِها؛
کسی که نماز را از وقتش تأخیر بیندازد، (فردای قیامت) به شفاعت من نخواهد رسید.
محاسن ص 80 ، ح 5 - بحارالانوار(ط-بیروت) ج80، ص20 ، ح 35

حدیث (36) امام صادق علیه السلام:
لا یَنالُ شَفاعَتَنا مَن استَخَفَّ بِالصَّلاةِ؛
هرکس نماز را سبک بشمارد ، بشفاعت ما دست نخواهد یافت.
کافی(ط-الاسلامیه) ج 3 ، ص 270 ، ح 15

در روایات وارد شده که پرداخت دین برادر دینی از نماز اول وقت واجبتر است 


احادیث و ایات قرانی (۱۰ مهر ۹۴)

روزی مردی داخل چاهی افتاد و بسیار دردش آمد.


یک روحانی او را دید و گفت : حتما گناهی انجام داده‌ای.


یک دانشمند عمق چاه و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت.


یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد.


یک یوگیست به او گفت: این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند.


یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت.


یک پرستار کنار چاه ایستاد و با او گریه کرد.


یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاه کرده بودند پیدا کند.


یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که: خواستن توانستن است.


یک فرد خوشبین به او گفت: ممکن بود یکی از پاهات بشکنه.


سپس فرد بیسوادی که از آنجا می گذشت دست او را گرفت و او را از چاه بیرون آورد.



آسمان هرکس به اندازه ی روشنی و تاری قلب او، روشن یا تار است. مارک تواین

 


بهترین راه برای درک هر چیز ، تجربه‌ کردن آن است.چون با حدس و گمان هیچوقت دانا نخواهی شد. مارک تواین



در غدیر در گذر آن برکه آب و در کنار آن نخلهای تک افتاده و تنها و سنگهای خاره حماسه ای رخ داد وحقیقتی بوجود آمد که جهان در مقابلش تعظیم کرد غدیر یعنی عظمت و جلال یعنی بزرگی و شکوه وغدیر یعنی حماسه محمد(ص)همان خورشید رخشنده بر جهاز شتران بالا رفت صحرای وسیع در مقابلش دامن کشیده بود و شادی عجیبی در این سیاهی و سپیدی منعکس میشد صدایش بلند شد ای گروه مسلمانان تاکنون سه بار جبریل امین بر من نازل شده و مرا امر به ابلاغ رسالتم کرده اما چون میدانستم که منافق بسیار و مؤمن واقعی کمیاب است امتناع کردم سپس با قدرت بی نظیر کمربند علی را گرفت و اورا بر فراز سر بلند کرد آن چنانکه سپیدی زیر بغل او نمایان شد آنگاه منشورآسمانی خلافت را فرا خواند : من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله این عید و این حماسه واین انتخاب و این منشور بر شیعیان جهان مبارک باد . !!!



الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ 


سپاس خدای را که قرار داد ما را از متمسکان به ولایت امیر المؤمنین علیه السلام و پیشوایان و امامان که بر آنان درود باد!


إِنَّا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدَىٰ فَلِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِوَکِیلٍ


بی تردید، مصحف هدایت را برای مردمان در پرتو حکمت و مشیت الاهی بر تو نازل نمودیم، هرکه آن را دریابد، به سود خویش در مسیر هدایت قرار گرفته است، و هرکه آن را درنیابد، فقط به زیان خویش در گمراهی قرار گرفته است، بدین منوال، تو مسؤول و متولی اعمال و رفتار آن ها نیستی!


حضرت علی (علیه السلام ) فرمودند:

* زندگی کردن با مردم این دنیا همچون دویدن در گله اسب است..

تا میتازی با تو میتازند.

زمین که خوردی، آنهایی که جلوتر بودند.. هرگز برای تو به عقب باز نمیگردند.

و آنهایی که عقب بودند، به داغ روزهایی که میتاختی تورا لگد مال خواهند کرد!

* در عجبم از مردمی که بدنبال دنیایی هستند که روز به روز از آن دورتر میشوند 

و غافلند از آخرتی که روز به روز به آن نزدیکتر میشوند...



بنام خدا 


و با تبریک سالگرد عید غدیر ؛ تفاسیر مفسران در آیه 3 سوره مائده که مشهور است در روز 18 ذیحجه و در محل غدیر خم پس از بازگشت پیامبر از حجه الوداع نازل شده،را مرور می کنیم:


الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا


امروز کسانى که کافر شده‏ اند از [کارشکنى در] دین شما نومید گردیده‏ اند پس از ایشان مترسید و از من بترسید امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت‏ خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آیینى برگزیدم


علامه طباطبایی در تفسیر المیزان مطالب مشروحی در ذیل این آیه آورده که خلاصه انرا ذکر می کنم:


1-پس با نادرست بودن این سه احتمال که کلمه (یوم ) به معناى دوره و ایام باشد نه یک روز خاصى، و خلاصه وقتى نتوانستیم بگوئیم مراد از روز دوره پیدایش دعوت اسلامى ، و یا دوره بعد از فتح مکه ، و یا قطعه زمان بین نزول سوره برائت و رحلت رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) است .(تفصیل مطلب در تفسیر المیزان موجود است)


لا جرم و بناچار باید بگوئیم مراد از این کلمه الیوم یک روز معینى است ، روزى است که خود این آیه در آن روز نازل شده ، 


2-این را هم مى دانیم که کفار آرزوى سرنوشت بد براى مسلمانان در سر نمى پروریدند، مگر به خاطر دین آنان و سینه هایشان تنگى نمى کرد، و دلهایشان غش نمى کرد مگر به خاطر همینکه دین آنان و عزت و شرف ایشان را از بین مى برد و آزادى ایشان را در انجام آنچه هوا و هوسشان اقتضاء مى کرد و نفوسشان بدان عادت داشته سلب مى کرد، و به شهوترانیهاى بى قید و شرطشان خاتمه مى داد.


بنابراین آنچه در نظر کفار مورد نفرت و انزجار بود دین مسلمانان بود نه خود آنان ، با اهل دین ، هیچ غرضى و عداوتى نداشتند، مگر از جهت دین حق آنان ، آنها نمى خواستند مسلمانان از بین بروند، و چنین مردمى در د نیا نباشند، بلکه مى خواستند نور خدا را خاموش سازند، و ارکان شرک را که در حال تزلزل قرار گرفته و داشت فرو مى ریخت تحکیم ببخشند، و مؤ منین را همانطور که د ر جمله : (لو یردونکم کفارا...) گذشت به کفر قبلى خود بر گردانند، همچنانکه در آیه زیر به این حقیقت تصریح نموده ، مى فرماید: (یریدون لیطفوا نور اللّه بافواههم و اللّه متم نوره و لوکره المشرکون )، و نیز مى فرماید: (فادعوا اللّه مخلصین له الدین ، و لوکره الکافرون ).


و به همین جهت کفار هیچ همى به جز قطع این شجره طیبه و ریشه کن ساختن آن نداشتند، آنها تنها هدفشان این بود که از راه تفتین مؤ منین و راه دادن نفاق و تفرقه در بین جماعت آنان و گسترش شبه و خرافات در بین آنان ، و سر انجام افساد دین آنان ، این بنیان رفیع را سرنگون سازند.


3-آخرین امید کافران براى محو دین اسلام ، به مرگ پیامبر (ص) بسته شده بود.



یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ


ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان! و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده‌ای! خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم، نگاه می‌دارد؛ و خداوند، جمعیّت کافران (لجوج) را هدایت نمی‌کند.


إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ


کسانی که کافر شدند، برای آنان تفاوت نمی‌کند که آنان را (از عذاب الهی) بترسانی یا نترسانی؛ ایمان نخواهند آورد.




اعلام علی به عنوان بزرگ‌ترین شخصیتی که شایستگی رهبری امت را دارد، وحدتی را که در جامعه بدوی و قبایلی عرب به دست آمده است، و تنها ضامن بقای این امت جوان است، متزلزل خواهد نمود. از سوی دیگر، اگر محمد درباره علی سکوت کند، حقیقتی را فدای مصلحتی ،‌نکرده است؟



بعد داستان غدیر است؛ که پیغمبر، در حالی که دارد برمی‌گردد، یکی‌یکی اصحاب و یارانش را از زیر نظر می‌گذراند و ارزیابی می‌کند، که فردا دور چه کسانی جمع خواهند شد: عثمان اینطور است، ابوبکر آنطور است، سعدبن ابی وقاص اینطور است، عبدالرحمن آنطور است… تا به علی می‌رسد: «در این میان، علی برجستگی خاصی دارد.» (همین‌جا است که حمله کرده‌اند که: علی را آخر آورده است! خوب، جنس‌های بنجل را اول می‌آورند!)


«وی تنها صحابی نامی محمد است که با جاهلیت پیوندی نداشته است؛ نسلی است که با اسلام آغاز شده و روحش در انقلاب محمد شکل گرفته است. ویژگی تربیتی دیگر وی آن است که دست مهربان فقر او را از خانه خویش، در آن دوره سنی که نخستین ابعاد روح و فکر انسان ساخته می‌شود، به خانه محمد می‌برد، و تصادفی بزرگ، کودک را با داشتن پدر، به دست عموزاده می‌سپارد.» (در آن موقع خیلی غیرعادی بود، که بابایش زنده و مشهور و متشخص باشد، و بچه‌اش را به دست پسرعمو بسپرد!)، «تا روح شگفت مردی که باید نمونه یک انسان ایده‌آل گردد، در مدرسه‌ای پرورش یابد که در آن محمد آموزگار است و کتاب قرآن. از هم آغاز با نخستین پیامی که می‌رسد آشنا گردد و بر لوح ساده کودک خطی از جاهلیت نقش نپذیرد.»


«مرد شمشیر، سخن و سیاست؛ احساسی به رقت یک عارف و اندیشه‌ای به استحکام یک حکیم دارد. در تقوا و عدل چندان شدید است که او را در جمع یاران تحمل‌ناپذیر ساخته است. آشنایی دقیق و شاملش با قرآن قولی است که جملگی بر آنند.» (پیغمبر، در بازگشت از حجةالوداع، دارد در ذهنش در مقایسه با یاران دیگرش، که فردا روی کار می‌آیند، تخیل می‌کند). «شرایط خاص زندگی خصوصی‌اش، زندگی اجتماعی و سیاسی‌اش و پیوندش با پیغمبر و به ویژه سرنوشت روح و اندیشه‌اش همه عواملی است که او را با روح حقیقی اسلام، معنای عمیقی که در زیر احکام و عقاید و شعائر یک دین نهفته است و غالباً از چشم‌های ظاهربین پنهان می‌ماند، از نزدیک آشنا کرده است؛ احساسش و بینشش با آن عجین شده است. وی یک وجدان اسلامی دارد و این، جز اعتقاد به اسلام است.»


«در طول بیست و سه سالی که محمد نهضت خویش را در دو صحنه روح و جامعه آغاز کرده است، علی همواره درخشیده است؛ همواره در آغوش خطرها زیسته است و یکبار نلغزیده است؛ یک بار کمترین ضعفی از خود نشان نداده است. آنچه در علی سخت ارجمند است، روح چندبعدی او است، روحی که در همه ابعاد گوناگون حتی ناهمانند قهرمان است: قهرمان اندیشیدن و جنگیدن و عشق ورزیدن، مرد محراب و مردم، مرد تنهایی و سیاست، دشمن خطرناک همه پستی‌هایی که انسانیت همواره از آن رنج می‌برد، مجسمه همه آرزوهایی که انسانیت همواره در دل می‌پرورد.»

«اما پیدا است که در اجتماعی که بیش از ده سال با جاهلیت بدوی و قبایلی فاصله ندارد، روحی اینچنین تا کجا تنها است، غریب است و مجهول! این یک داستان غم‌انگیز تاریخ است و سرگذشت علی و یارانش غم‌انگیزترین آن. چه، هرگز فاصله مردی با جامعه‌اش تا این همه نبوده است». «بیشک پیغمبر به شدت به علی می‌اندیشید. قرائن بسیاری در حیاتش نشان می‌دهد که در علی به چشمی خاص می‌نگرد؛ اما از سویی می‌داند که رجال قوم هرگز به این جوان سی و اند ساله‌ای، که جز محمد در جامعه پناهی و جز جانبازی‌هایش در اسلام سرمایه‌ای ندارد، میدان نخواهند داد و رهبری او را به سادگی تحمل نخواهند کرد.»

«قویترین جناح سیاسی اسلام، جناح ابوبکر است. عمر، ابوعبیده، سعدبن ابی وقاص، عثمان، طلحه و زبیر از عناصر اصلی این باندند.» (که همگی پس از ابوبکر و به سفارش او با هم مسلمان شدند، و همین‌ها کسانی هستند که سی و پنج سال بعد در شورا هستند! خیلی عجیب است!).


«مسئولیت پیغمبر اکنون سخت خطیر و حساس است. اعلام علی به عنوان بزرگ‌ترین شخصیتی که شایستگی رهبری امت را دارد، وحدتی را که در جامعه بدوی و قبایلی عرب به دست آمده است، و تنها ضامن بقای این امت جوان است، متزلزل خواهد نمود. از سوی دیگر، اگر محمد درباره علی سکوت کند، حقیقتی را فدای مصلحتی نکرده است؟ ضعف اجتماعی علی مگر نه معلول قدرت دینی او است؟ مگر تنهایی سیاسی او جز به خاطر خشونت و قاطعیتی است که در راه محمد نشان داده است؟ مگر شمشیر پرآوازه وی که هر طایفه‌ای را داغدار کرده است جز به فرمان محمد و برای خدا فرود می‌آمده است؟ کینه‌هایی که از او در دلها هست، مگر به گفته پیغمبر، که چند روز پیش در مکه گفت، جز به خاطر خشونتی است که در ذات خدا و در راه خدا نشان می‌دهد؟»


«سکوت محمد درباره علی او را در تاریخ بی‌دفاع خواهد گذاشت. شرایط سیاسی جامعه و ترکیب اجتماعی و طبقاتی و اشرافی آن و دسته‌بندی‌های مصل

حتی چنان است که بی‌شک علی را نه تنها محروم خواهند ساخت، بلکه سیمای او را در اسلام مسخ خواهند کرد. او را در تاریخ چنان بدنام خواهند نمود که پاک‌ترین مسلمانان برای تقرب به خدا و محمد بدو لعن فرستند. مگر با این همه چنین نشد؟ آیا محمد از علی که جز او مدافعی ندارد، دفاع نخواهد کرد؟ آیا با سکوت خویش او را به دست تاریخ بیرحم پایمال نخواهد ساخت؟»


«ده میل از مکه دور شده‌اند. پیغمبر تصمیم خویش را گرفت. اینجا غدیر خم است.»


علی شریعتی، برخی ویژگی‌های شخصیت پیامبر، م.آ. 28، صص 119-116


پیامبر اکرم ﷺ:

ای عمار! اگر تمام مردم دنیا به راهی می روند و علی تنها از راه دیگری می رود، پس تو به راهی برو که علی می رود و مردم را رها کن!


مولوی شعری داره که : 

لطف حق باتو مدارا ها کند/ چون که از حد بگذرد رسوا کند 

خداوندهمواره عذابهارابه تاخیر می اندازد تا بنده توبه کند واگر نکرد زمانی اورا مبتلی میکند که انتظارش را نداشته بنا بر این سریع الحساب یا سریع العقاب بودن خدا با حلمش منافات ندارند 

پس او خدائی میکند 

وظیفه مابندگیست


فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّىٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ


(آری،) هنگامی که (اندرزها سودی نبخشید، و) آنچه را به آنها یادآوری شده بود فراموش کردند، درهای همه چیز (از نعمتها) را به روی آنها گشودیم؛ تا (کاملا) ً خوشحال شدند (و دل به آن بستند)؛ ناگهان آنها را گرفتیم (و سخت مجازات کردیم)؛ در این هنگام، همگی مأیوس شدند؛ (و درهای امید به روی آنها بسته شد).


یه روز یه کلاغه بال میزد ومیپرید که دید زنی چند تا تکه گوشت گذاشته روآتش کباب کنه وبده به بچه هاش .

کلاغه ارتفاعشو کم کرد تا رسید به گوشته نوک زد برش داشت غافل از اینکه یک تکه آتش چسبیده زیر گوشته .

رفت تا رسید به لانه اش وگوشته رو گذاشت تا بچه هاش بخورند

اما همون تکه آتشه لونه شو به آتش کشید وجوجه اش ولانه با هم سوختند .

آمد بیرون وغار غار راه انداخت که خدا 

میگن صبر کوچک تو ۴۰ساله چرا منو به این زودی گرفتی ؟ عاقلی که صدای اونو شنید گفت:

این سزای کشک دزدیای ۴۰ سال پیشته  مال این جرم مونده تا ۴۰سال بعد ادا بشه .


نظر عبدالفتاح عبد المقصود در مورد امیرالمومنین علی ع :


نه آنان که خدایش خواندند، به بندگی اش نشستند !

نه آنان که امامش دانستند، اطاعتش کردند !


جلد ۷ - نظام برابری


به نام خدا

مبحث بیست و نهم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)

نکوهش از اطعام نکردن مساکین و تشویق نکردن دیگران به این کار(بخش سوم)

در سوره مدثر خدا یکی از دلایل جهنمی شدن را اطعام نکردن مساکین ،بیان نموده است.


چه چیز شما را در آتش [سقر] درآورد (۴۲)مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ ﴿۴۲﴾


گویند از نمازگزاران نبودیم (۴۳)قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ ﴿۴۳﴾


و بینوایان را غذا نمى‏ دادیم (۴۴)وَلَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ ﴿۴۴﴾


سوره الرعد


وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ [27] کافران مى‌گویند: چرا از جانب پروردگارش معجزه‌اى بر او نازل نمى‌شود؟ بگو: خدا هر که را بخواهد گمراه مى‌کند. و هر که را به درگاه او روى کند، هدایت مى‌کند: (27)


سوره النحل


وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ [93] اگر خدا مى‌خواست، همه شما را یک امت کرده بود، ولى هر که را بخواهد گمراه مى‌سازد و هر که را بخواهد هدایت مى‌کند و از هر کارى که مى‌کنید بازخواست مى‌شوید. (93)


سوره فاطر


أَفَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَصْنَعُونَ [8] آیا آن که کردار بدش در نظرش آراسته شده، چنانکه نیکویش پنداشت، همانند کسى است که چنین نیست؟ پس خدا هر که را خواهد گمراه مى‌کند و هر که را خواهد هدایت مى‌کند. نباید که جان تو به خاطر آنها دچار اندوه شود. زیرا خدا به کارهایى که مى‌کنند آگاه است. (8)


احادیث و ایات قرانی (9 مهر 94)

تفسیر نمونه:

ﺩﺭ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺤﺚ ﺑﻪ ﻧﻜﺘﻪ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺩﺭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﺻﻠﺢ ﺣﺪﻳﺒﻴﻪ ﻭ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺁﻥ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩﻩ، ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ:" ﺁﻧﻬﺎ (ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺷﻤﺎ) ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻛﺎﻓﺮ ﺷﺪﻧﺪ، ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻣﺴﺠﺪ ﺍﻟﺤﺮﺍم ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺘﻨﺪ، ﻭ ﻗﺮﺑﺎﻧﻴﻬﺎﻯ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﻗﺮﺑﺎﻧﮕﺎﻩ ﺑﺮﺳﺪ ﻣﺎﻧﻊ ﺷﺪﻧﺪ" (ﻫُﻢُ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻛَﻔَﺮُﻭﺍ ﻭَ ﺻَﺪُّﻭﻛُﻢْ ﻋَﻦِ ﺍﻟْﻤَﺴْﺠِﺪِ ﺍﻟْﺤَﺮﺍمِ ﻭَ ﺍﻟْﻬَﺪْﻯَ ﻣَﻌْﻜُﻮﻓﺎً ﺃَﻥْ ﻳَﺒْﻠُﻎَ ﻣَﺤِﻠَّﻪُ) . ﻳﻚ ﮔﻨﺎﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻔﺮﺷﺎﻥ ﺑﻮﺩ، ﻭ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﻋﻤﺮﻩ ﻭ ﻃﻮﺍﻑ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺘﻨﺪ، ﻭ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺷﺘﺮﻫﺎﻯ ﻗﺮﺑﺎﻧﻰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺤﻠﺶ ﻳﻌﻨﻰ ﻣﻜﻪ ﻗﺮﺑﺎﻧﻰ ﻛﻨﻴﺪ (ﻣﺤﻞ ﻗﺮﺑﺎﻧﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﻋﻤﺮﻩ ﻣﻜﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺣﺞ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﻣﻨﻰ) ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻪ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﺎﺷﺪ، ﻭ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﻯ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﺭ ﺟﺎﻯ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ:


ﻭَ ﻣَﻦْ ﺃَﻇْﻠَﻢُ ﻣِﻤَّﻦْ ﻣَﻨَﻊَ ﻣَﺴﺎﺟِﺪَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺃَﻥْ ﻳُﺬْﻛَﺮَ ﻓِﻴﻬَﺎ ﺍﺳْﻤُﻪُ:" ﭼﻪ ﻛﺴﻰ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻛﺲ ﻛﻪ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ﺍﺯ ﺫﻛﺮ ﻧﺎم ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﺴﺎﺟﺪ ﺍﻟﻬﻰ ﺑﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ"؟! (ﺑﻘﺮﻩ- 114) ﺍﻳﻦ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺍﻳﺠﺎﺏ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﻛﻴﻔﺮ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺳﺨﺖ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻛﻨﺪ.


ﺍﻣﺎ ﭼﺮﺍ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻜﺮﺩ؟ ﺫﻳﻞ ﺁﻳﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﺳﺎﺧﺘﻪ، ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ:" ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﻳﻦ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﻳﻤﺎﻧﻰ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﮔﺎﻫﻰ ﺷﻤﺎ ﺯﻳﺮ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﻣﻰ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﺍﻩ ﻋﻴﺐ ﻭ ﻋﺎﺭﻯ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻃﻠﺎﻉ ﺩﺍﻣﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺎﻧﻊ ﺍﻳﻦ ﺟﻨﮓ ﻧﻤﻰ ﺷﺪ، ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺴﻠﻂ ﻣﻰ ﺳﺎﺧﺖ ﺗﺎ ﻛﻴﻔﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻨﻨﺪ" (ﻭَ ﻟَﻮْ ﻟﺎ ﺭِﺟﺎﻝٌ ﻣُﺆْﻣِﻨُﻮﻥَ ﻭَ ﻧِﺴﺎءٌ ﻣُﺆْﻣِﻨﺎﺕٌ ﻟَﻢْ ﺗَﻌْﻠَﻤُﻮﻫُﻢْ ﺃَﻥْ ﺗَﻄَﺆُﻫُﻢْ ﻓَﺘُﺼِﻴﺒَﻜُﻢْ ﻣِﻨْﻬُﻢْ ﻣَﻌَﺮَّﺓٌ ﺑِﻐَﻴْﺮِ ﻋِﻠْﻢٍ) .


ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﮔﺮﻭﻫﻰ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﺳﻠﺎم ﭘﻴﻮﺳﺘﻨﺪ ﻭﻟﻰ ﺑﻪ ﻋﻠﻠﻰ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﻣﻬﺎﺟﺮﺕ ﻧﺸﺪﻩ، ﻭ ﺩﺭ ﻣﻜﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.


ﺍﮔﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻜﻪ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺟﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﮔﺮﻭﻩ ﺍﺯ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻣﺴﺘﻀﻌﻒ ﻣﻜﻪ ﺑﻪ ﺧﻄﺮ ﻣﻰ ﺍﻓﺘﺎﺩ، ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﻣﻰ ﺷﺪ، ﻭ ﻣﻰ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻟﺸﻜﺮ ﺍﺳﻠﺎم ﻧﻪ ﺑﺮ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺣﻢ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺣﺘﻰ ﺑﻪ ﭘﻴﺮﻭﺍﻥ ﻭ ﻣﻮﺍﻓﻘﺎﻥ، ﻭ ﺍﻳﻦ ﻋﻴﺐ ﻭ ﻋﺎﺭ ﺑﺰﺭﮔﻰ ﺑﻮﺩ.



وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ


و از مردم کسى است که جان خود را در برابر خوشنودى‏هاى خدا مى‏فروشد و خدا بر بندگان مهربان است. (سوره بقره آیه 207)




عن أبی سعید الخدری قال: لما اسری بالنبی صلّى اللّه علیه و آله و سلم یرید الغار، بات علىّ بن ابى طالب على فراش رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلم فأوحى اللّه إلى جبرئیل و میکائیل: إنی قد آخیت بینکما و جعلت عمر أحدکما أطول من الاخر فأیّکما یؤثر صاحبه بالحیاة؟ فکلاهما اختارها و أحبّا الحیاة، فأوحى اللّه الیهما أفلا کنتما مثل علىّ بن ابى طالب آخیت بینه و بین نبیّی محمد صلی الله علیه و آله فبات على فراشه یقیه بنفسه، اهبطا إلى الأرض فاحفظاه من عدوه.

فکان جبرئیل عند رأسه و میکائیل عند رجلیه و جبرئیل ینادی بخ بخ من مثلک یا بن ابى طالب، اللّه عزوجل یباهی لک الملائکة فأنزل اللّه تعالى: (و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضاة اللّه، و اللّه رؤف بالعباد).



ابو سعید خدرى گفت: 

چون پیامبر شبانه سیر کرد و مى‏خواست به غار برود، علىّ بن ابى طالب علیه السلام در بستر او خوابید، پس خداوند به جبرئیل و میکائیل وحى کرد: همانا من شما دو نفر را برادر هم قرار داده‏ام و عمر یکى از شما را از دیگرى طولانى‏تر کرده‏ام، پس کدام یک از شما دیگرى را به زنده بودن بر مى‏گزیند؟ هر دو تاى آنان زندگى را انتخاب کردند و آن را براى خود خواستند، 

پس خداوند به آنان وحى کرد که چرا شما مانند علىّ بن ابى طالب نیستید او را با پیامبر خودم محمد برادر کردم پس او در بستر محمد خوابید تا او را با جان خود حفظ کند، شما به زمین فرود آیید و او را از دشمنش حفظ کنید. پس جبرئیل نزد سر او و میکائیل نزد پاهاى او قرار گرفتند و جبرئیل ندا مى‏داد: 


آفرین به کسى مانند تو که خداوند با وجود تو به فرشتگان مباهات مى‏کند، پس خدا این آیه را نازل کرد: «و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه». [b]



[این حدیث در منابع دیگرى هم آمده از جمله: ابن جوزى، تذکرة الخواص ص 41 و گنجى شافعى، کفایة الطالب ص 239 و شبلنجى، نور الابصار ص 86.]



به نام خدا

مبحث بیست و هشتم از آیات مرتبط با وظایف اجتماعی ما(انفاق)

نکوهش از اطعام نکردن مساکین و تشویق نکردن دیگران به این کار(بخش دوم)

سوره فجر:نشانه های انسانهای دنیادوست و جهنمی بیان شده است:


کَلَّا بَل لَّا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ ﴿۱۷﴾: چنان نیست که شما خیال می‏کنید، بلکه شما یتیمان را گرامی نمی‏دارید.



وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۱۸﴾: و یکدیگر را بر اطعام مستمندان تشویق نمی‏کند.



وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلًا لَّمًّا ﴿۱۹﴾: و میراث [ضعیفان] را چپاولگرانه مى ‏خورید



وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا ﴿۲۰﴾: و مال را دوست دارید دوست داشتنى بسیار


همانطور که دیده میشود در همه آیات بالا از تشویق نکردن به اطعام مسکین سرزنش شده است یعنی که انسانها علاوه بر آنکه خود به مستحقان و بینوایان غذا میدهند،باید دیگران را هم تشویق به این کار کنند.



بنام خدا

یک نکته را راجع به سوره فتح و شرایط سفر پیامبر

در آن سال مشرکین مکه اجازه ورود پیامبر و مسلمانان را به مکه ندادند.لذا کاروان اسلام در نرسیده به مکه متوقف شدند و چندین روز مذاکره بین کفار و مسلمانان ادامه داشت تا ماجرای صلح حدیبیه پیش آمد.

توجه و تفکیک دونکته لازم است:
۱-در آن سال،چون اولین سفر حج مسمانها پس از هجرت به مدینه بود و قبل از آن،مشرکین در جنگ احزاب شکست خورده بودند،اتفاقا همه احتمال درگیری و یا عدم جواز ورود به مکه را میدادند.
که خداوند در آیه ۱۲آنها را باعنوان مخلفین نکوهش می کند که بخاطر اینکه گمان میکردند از این سفر برنخواهند گشت،از همراهی پیامبر در سفر حج سرباززدند.

۲-پس از صلح حدیبیه،برخی مسلمانان از پذیرش صلح و جنگ نکردن با کفار ناراضی بوده و به پیامبر اشکال میکردند.

خداوند در پاسخ به این افراد میگوید علیرغم اینکه کافرین راه مکه را بستند و مستحق مجازات بودند،اما بخاطر عدم تفکیک کافران و مومنان در مکه و وجود مومنانی که شما در اثر جنگ ندانسته به آنها آسیب میزدید،خداوند (با علمی که باین موضوع داشت ولی مسلمانها نمی دونستند) جنگ را رفع کرد و صلحی مبارک پدید آورد.

و آیه بعدش تاکید میکند قطعا اگر بین مومنان و مشرکان تفکیک شده بود،مشرکان را بوسیله جنگ شما عذاب میکردیم.

احادیث ,و ایات قرانی (8 مهر 94)

چقدر این جمله از ایت الله بهجت زیباست:هیچ ذکری بالاتراز ذکرعملی نیست.وهیچ ذکر عملی بالاتر از ترک معصیت نیست.


توجه 

احادیثی که شاید تا به حال نشنیده باشید :


1_حضرت رضاعلیه السلام فرمود:هرکس در روز عیدغدیر، مومنی را اطعام کند،گویا همه انبیاء و صدیقین را اطعام داده است (اقبال الاعمال ص778)


 2_حضرت صادق علیه‌السلام فرمود:یک درهم انفاق در روز غدیر،برابر با یک میلیون درهم(در زمان های دیگر)است(وسائل الشیعه ج97،ص117)

 

3_حضرت رضا علیه السلام فرمود:هرکس در روز عیدغدیر به دیدار مومنی برود،خداوند به قبراو هفتاد نور وارد می کند،قبرش را وسعت می بخشد،وهر روز هفتاد هزار فرشته قبرش را زیارت کرده و او رابه بهشت بشارت می دهند(اقبال الاعمال ص778)


 4-امام صادق علیه السلام فرمود:عید غدیر، بزرگترین عید خداوند متعال است(بحارالأنوار، ج98،ص303) 


5_امام صادق علیه السلام فرمود:روزه روز غدیرخم با روزه عمر دنیا برابری می کند،ونزد خداوند معادل صدهزار حج و صد هزار عمره است(وسائل الشیعه،ج3،ص338)


6_امام رضا علیه السلام فرمود:روز غدیر، روز ترک گناهان کبیره ودیگر گناهان(صغیره) است(اقبال الاعمال، ص778)


7_امام رضا علیه السلام فرمود:روز غدیر، روز زیاده خواهی از خداوند است(اقبال الاعمال ص778)


8_امام صادق علیه السلام فرمود:برای جمعی از دوستان وشیعیانش که نزد وی بودند،فرمود:در روز غدیر،جهت بزرگداشت این روز،به برادران ایمانیت بسیار نیکی کن ونیازهای آنان را برآورده ساز(بحار الأنوار، ج98،ص302)


9_احمدبن محمد گفت:در مجلس حضرت رضاعلیه السلام بودیم درحالی که آن مجلس از خانواده حضرتش پر بود ودرباره روز غدیر گفتگو می کردند.پس حضرت رضا علیه السلام (به من)فرمود:در این روز هر مرد و زن مومنی را شاد کن(تهذیب الاحکام، ج6،ص24)


10_امام صادق علیه السلام درحضور جمعی از دوستان و شیعیان خویش فرمود:هنگامی که صبح روز غدیر شد مومن باید تمیز ترین وفاخرترین لباسهایش را پوشیده وخود رادر حدتوانائیش معطر سازد(بحار الأنوار، ج98،ص301)


11_امام رضاعلیه السلام فرمود:روز غدیر، روزی است که دعا درآن مستجاب می گردد(اقبال الاعمال ص778)


12_امام رضا علیه السلام فرمود :روز غدیر، روز زدودن اندوه و روز برطرف شدن غم هاست(اقبال الاعمال، ص778)


13_امام صادق علیه السلام فرمود :شاید گمان می کنی که خداوند،روزی را آفریده که حرمت آن از روز غدیر،عظیم تر باشد؟نه به خدا سوگند، نه به خدا سوگند، نه به خدا سوگند (بحارالأنوار، ج98،ص303)


14_امام رضا علیه السلام فرمود:مثل مومنین در قبول ولایت امیرالمومنین علیه السلام در روز غدیر خم، مثل فرشتگان درسجده بر حضرت آدم علیه السلام است،ومثل کسانی که در روز غدیر از ولایت امیرالمومنین علیه السلام سر باز زدند،مثل شیطان است(اقبال الاعمال، ص778)



به نام خدا 

مبحث بیست و هفتم از آیات مرتبط با وظایف اجتماعی ما (انفاق)

نکوهش از اطعام نکردن مساکین و تشویق نکردن دیگران به این کار(بخش اول)

خداوند در موارد متعدد مخصوصا در سوره های مکی ابتدای بعثت ، به موضوع توجه به همنوعان و اطعام مساکین و احترام یتیمان تاکید زیادی کرده و یکی از نشانه های افراد جهنمی را عدم توجه به این مسئله دانسته است.


سوره حاقه: {گویند] بگیرید او را و در غل کشید (۳۰) خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ﴿۳۰﴾


آنگاه میان آتشش اندازید (۳۱)) ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ﴿۳۱﴾


چرا که او به خداى بزرگ نمى‏ گروید (۳۳)إِنَّهُ کَانَ لَا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ ﴿۳۳﴾


و به اطعام مسکین تشویق نمى ‏کرد (۳۴) وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۳۴﴾


علامه طباطبایی(ره) در شرح « وَ لَا یحَُضُّ عَلىَ‏ طَعَامِ الْمِسْکِینِ » می نویسد: یعنی در مورد بینوایان سهل انگاری می کردند و رنجی که فقرا می کشیدند اهمیتی برای آنها نداشت


سوره ماعون:نشانه های تکذیب کنندگان دین بیان شده که یکی ،همین است



وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۳﴾و به خوراک‏ دادن بینوا ترغیب نمى‏ کند (۳)



ورود به بهشت ،مستلزم تحمل سختی و زیان است.ابتلاء،سنت الهی است


ایه 214 سوره بقره این چنین می گوید:


أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُم مَّثَلُ الَّذِینَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِکُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَزُلْزِلُواْ


حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِیبٌ ﴿۲۱۴﴾ 


ترجمه فولادوند: آیا پنداشتید که داخل بهشت مى‏شوید و حال آنکه هنوز مانند آنچه بر [سر] پیشینیان شما آمد بر [سر] شما نیامده است 


آنان دچار سختى و زیان شدند و به [هول و] تکان درآمدند تا جایى که پیامبر [خدا] و کسانى که با وى ایمان آورده بودند 


گفتند پیروزى خدا کى خواهد بود هشدار که پیروزى خدا نزدیک است


ترجمه مکارم: آیا گمان کردید داخل بهشت می‏شوید، بی آنکه حوادثی همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! 


همانان که گرفتاریها و ناراحتیها به آنها رسید، و آن چنان ناراحت شدند که پیامبر و افرادی که ایمان آورده بودند


گفتند: پس یاری خدا کی خواهد آمد؟! (در این هنگام، تقاضای یاری از او کردند، و به آنها گفته شد:) آگاه باشید، یاری خدا نزدیک است!



ایه بسیار گویاست. ورود به بهشت اسان نیست باید سختی و زیان را تحمل کرد تا حدی که متقاضی و ارزومند نصرت سریعتر خدا باشید


علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در ذیل این ایه چنین گفته :


کلمه (باساء) به معناى شدت و سختى است که از خارج نفس آدمى به آدمى وارد مى شود، مانند گرفتاریهاى مالى ، و جاهى ، و خانوادگى ، و نداشتن امنیتى که در زندگیش به آن نیازمند است .


و اما ضراء عبارت است از شدتى که به جان و تن انسان مى رسد، مانند جراحت و قتل و مرض ، 


و کلمه زلزله و زلزال معنایش معروف است ، و اصل آن از ماده (ز - ل - ل ) است ، که به معناى لغزیدن است ، و اگر این کلمه تکرار شده ، براى این بود که بر تکرار دلالت کند، تو گوئى زمینى که مثلا دچار زلزله شده ، لغزشهائى پشت سر هم کرده ،


این آیه همانطور که قبلا هم اشاره کردیم دلالت مى کند بر اینکه مساءله ابتلا و امتحان در امت اسلام نیز جریان دارد، و این سنت همیشگى است .


و نیز دلالت دارد بر اینکه مثل و وصف امتهاى گذشته عینا تکرار مى شود، آنچه بر سر امتهاى گذشته رفته است بر امت اسلام نیز خواهد رفت ، و این همان است که نامش را تکرار تاریخ و یا عود آن مى گذاریم .