نسیم

نسیم

نسیم
نسیم

نسیم

نسیم

احادیث و ایات قرانی(۱۴ مهر ۹۴)

سخنان گوهربار رسول اکرم حضرت محمد مصطفی (ص ) 
اِتَّقِ اللَّهَ حَیثُما کُنتَ وَ أتبَع السَّیِّئَةَ الحَسَنَةَ تَمحُها وَ خالِقِ النّاسَ بِخُلقٍ حَسَنٍ؛
هر کجا هستى از خدا بترس؛ به دنبال گناه کار نیک انجام بده تا آن را محو کند و با مردم خوش اخلاق و نیکو رفتار باش.
 صلوات

بنام خدا

در آیات 17-19 سوره حج ،قران به مذاهب اصلی آن روز اشاره میکند و داوری بین اختلافات انها را به داوری خدا در روز قیامت موکول میکند.سپس اشاره میکند همه این مذاهب و همه انسانها در دو گروه اصلی جای می گیرند:تسلیم شوندگان وسجده کنندگان در برابر خدا و کافران 

علامه طباطبایی در تقسیر آیه 19 نکات جالبی اشاره کرده که با بحث بالا(اسلام ظاهری و باطنی)مطابقت دارد.

ان الذین آمنوا و الذین هادوا والصابین و النصارى و المجوس و الذین اشرکوا ان اللّه یفصل بینهم یوم القیمه ان اللّه على کل شى ء شهید (17)

الم تر ان اللّه یسجد له من فى السماوات و من فى الارض و الشمس و القمر و النجوم و الجبال و الشجر و الدواب و کثیر من الناس و کثیر حق علیه العذاب و من یهن اللّه فما له من مکرم ان اللّه یفعل ما یشاء (18)

هذان خصمان اختصموا فى ربهم فالذین کفروا قطعت لهم ثیاب من نار یصب من فوق رؤ سهم الحمیم (19)

کسانى که ایمان آوردند و آنان که یهودى شدند و صابئى ها و نصارى و مجوس و کسانى که شرک آوردند خدا در روز رستاخیز میانشان امتیاز مى نهد، و از هم جدایشان مى کند که خدا به همه چیز گواه است (17).

مگر ندانى که هر که در آسمانها و در زمین هست با خورشید و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جانوران و بسیارى مردمان خدا را سجده مى کنند و بسیارى نیز عذاب بر آنها محقق شده و هر کس که خدا خوارش کند دیگر کسى نیست که او را گرامى بدارد که خدا هر چه بخواهد مى کند (18).

این دو طایفه دشمنان هم هستند که در مورد پروردگارشان با یکدیگر مخاصمه کرده اند، و کسانى که کافرند برایشان جامه هایى از آتش ‍ بریده شده و از بالاى سرهایشان آب جوشان ریخته مى شود(19)

""اشاره با کلمه (هذان ) به دو طایفه اى است که جمله (ان اللّه یفصل بینهم یوم القیمه ) و جمله بعدى اش : (و کثیر من الناس و کثیر حق علیه العذاب ) بر آن دو دلالت مى کرد.

و از اینکه اختلاف کنندگان بشر را با اینکه ادیان آنان و مذاهبشان بسیار است، منحصر در دو طایفه کرده فهمیده مى شود که برگشت تمامى ادیان مختلف به دو طایفه است، یکى حق و یکى باطل، چون اگر این دو جامع را در نظر نگیریم، به هیچ معناى دیگرى نمى توانیم مذاهب مختلف عالم را در تحت آن معنا دو تا کنیم. و محق و مبطل در عالم دو طایفه هستند در مقابل هم، یکى به حق ایمان دارد و دیگرى به آن کفر مى ورزد. 

پس طوائف مذکور در آیه هم، با همه اختلافى که در اقوال آنان است منحصر در دو خصمند، و با اینکه دو خصم هستند، اقوال مختلفى بیشتر از دو تا دارند. بنابراین خوب مى توان فهمید که تعبیر (خصمان اختصموا) چقدر جالب و پر معنا است. از یک طرف اهل خصومت را تثنیه آورده،و از سوى دیگر خصومتشان را به صورت جمع تعبیر کرده، 

و آنگاه خصومتشان را در بارها پروردگارشان دانسته و فهمانده که اختلافشان در وصف ربوبیت خداى تعالى بوده، و در نتیجه فهمانده است که برگشت تمامى اختلافات مذاهب هر قدر هم که زیاد باشند در یک مسأله است، و آن وصف ربوبیت خدا است.

برای مطالعه ادامه تفسیر و مشاهده متن سخنان دکتر مغربی لینک  را کلیک کنید.


«اتخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباً من دون الله و المسیح ابن مریم و ما امروا الا لیعبدوا الها واحداً لا اله الا الله هم سبحانه عما یشرکون» (توبه / 31) قرآن می‌فرماید که یهود و نصاری عالِمان دین خود را می‌پرستیدند، پس می‌شود روحانیت‌پرستی کرد. روحانیت‌پرستی هم یک نوع بت‌پرستی است. هر چیزی را می‌شود پرستید.

 و اتفاقاً در ذیل همین آیه «اتخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباٌ من دون الله» صحابی‌ای از امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) می‌پرسد که آیا واقعاً علمای یهود و نصاری به مردمشان می‌گفتند ما را بپرستید؟ آن وقت حضرت قَسَم می‌خوردند و می‌گویند «لا والله»‌به خدا قسم اینگونه نبوده است. علمای آنها به ایشان نمی‌گفتند ما را بپرستید و اگر هم می‌گفتند، آنها قبول نمی‌کردند که عالمان دینشان را بپرستند؛ آن وقت صحابی می‌پرسد پس منظور چیست؟ قرآن دارد می‌گوید که علمای خودشان را می‌پرستیدند!


آن وقت حضرت در جواب می‌گویند، این که قرآن می‌گوید علمای خودشان را به جای خدا یا علاوه بر خدا می‌پرستیدند، معنایش این است که رفتاری با علمایشان می‌کردند که فقط باید با خدا این رفتار را می‌کردند. بعد توضیح می‌دهند و می‌گویند فقط خداست که باید بدون پرس و سوال سخنش را شنید و پذیرفت. اینها با علمای خودشان همین رفتار را می‌کردند، بدون اینکه بپرسند آخر دلیلتان چیست؟ می‌گویند چون عالِم دین این را گفته است، باید آن را پذیرفت. نباید با عالِم دینی همان رفتاری را که با خدا می‌کنید، داشته باشید، چرا که فقط خداست که «لا یُسئلُ عَما یَفعَلُ» فقط خداست که مورد سوال قرار نمی‌گیرد، اگر با امر یا فرد دیگری همین رفتار را داشتی، شما او را پرستیده‌ای.

همه‌‌مان جنگل درون خود را پر از خدایان دروغین کرده‌ایم؛ شخصیت‌پرستی، خداپرستی نیست، بلکه بُت‌پرستی است و متاسفانه این شخصیت‌پرستی در زندگی ما وجود دارد و به عالِمان دینی هم اختصاص ندارد، شما اگر استاد خودتان را هم بپرستید، فرقی نمی‌کند، ما از پرستش منع شده ایم، نه از پرستش خاص، ما از هر پرستشی منع شده‌ام، ما باید فقط یک پرستنده و معبود داشته باشیم، البته اگر متدین هستیم.

استاد مصطفی ملکیان

سلام
دعا میکنم
برای دلهایمان
برای چشمهایمان
برای گریه و خنده هایمان
دعا میکنم مهربان خدای من!
میدانم که تا آسمان راهی نیست
ولی تا آسمانی شدن راه بسیار است...
این دست های خالی به سوی
تو بلند می شود
ما بی سلیقه ایم
طلب آب و نان می کنیم
تو خود ای خزآنه دار بخششها
بهترین ها را برایمان مقدر کن...
روزتون بخیر ....

خداوند در سوره آل عمران و درحین رد عقاید نادرست اهل کتاب و مسیحیان راجع به حضرت عیسی ،در آیه 79و80 اینگونه میفرماید:

مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُواْ عِبَادًا لِّی مِن دُونِ اللّهِ 

وَلَکِن کُونُواْ رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنتُمْ تَدْرُسُونَ ﴿۷۹﴾

فولادوند: هیچ بشرى را نسزد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبرى بدهد سپس او به مردم بگوید به جاى خدا بندگان من باشید بلکه [باید بگوید] به سبب آنکه کتاب [آسمانى] تعلیم مى‏ دادید و از آن رو که درس مى ‏خواندید علماى دین باشید

مکارم: برای هیچ بشری سزاوار نیست که خداوند، کتاب آسمانی و حکم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگوید: غیر از خدا، مرا پرستش کنید! بلکه (سزاوار مقام او، این است که بگوید:) مردمی الهی باشید، آن گونه که کتاب خدا را می‏آموختید و درس می‏خواندید! (و غیر از خدا را پرستش نکنید!)


وَلاَ یَأْمُرَکُمْ أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلاَئِکَةَ وَالنِّبِیِّیْنَ أَرْبَابًا أَیَأْمُرُکُم بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ ﴿۸۰﴾

فولادوند: و [نیز] شما را فرمان نخواهد داد که فرشتگان و پیامبران را به خدایى بگیرید آیا پس از آنکه سر به فرمان [خدا] نهاده‏ اید [باز] شما را به کفر وامى ‏دارد

مکارم: و نه اینکه به شما دستور دهد که فرشتگان و پیامبران را، پروردگار خود انتخاب کنید. آیا شما را، پس از آنکه مسلمان شدید، به کفر دعوت می‏کند؟!  لینک

با سلام، ممنون مطلب ارزنده ای بود. 
ولی از طرفی بقول جناب آقای صادقی چالش برانگیز.
در بسیاری از موارد برای روشن شدن ابهامی که در مسایل دینی و اعتقادی وجود دارد، بویژه در مورد عامه مردم، به نظر کارشناسان دینی و مرجعیت رجوع می شود و مبنای اعتقاد و عمل قرار می گیرد .
آیا مطلبی که شما فرمودید به این معناست که اطاعت مطلق و بی چون و چرا صحیح نیست بلکه در کنار کسب تکلیف از یک کارشناس، باید با توکل به خداوند و بهره گرفتن از نیروی تعقل و عقل مسایل را حل و فصل کرد؟

وَ لَقَدْ کُنتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ
۱۴۳/آل عمران

و بی گمان، (بعداز جنگ بدر) جان نثاری در راه خدا را پیش از آنکه با آن روبه‌رو شوید آرزو داشته‌اید، بدان منوال، زمینه ی وقوع آن آرزو (در جنگ احد) به صحنه ی عمل رسید، در حالی که شمایان نظاره گر آن شُدید!

در نقد موضوعی که مطرح فرمودید نکاتی قابل توجه است اول اینکه تفاوت بین برستش و بیروی وجود دارد دوم تفاوت بین عالمان دینی و روحانیونی که مصداق ان علمای یهود و نصاری میباشند وجود دارد و ثالثا در عصر حاضر که جبهه کفر در نبردی نابرایر بدنبال تضعیف جبهه إسلامی است بایستی با زیرکی مواظب باشیم رهبر ان با تقوی جامعه را در أنظار جوانان مورد هجمه قرار ندهیم که واضح است أطاعت بی قید و شرط از عالمان فاسد منظور نظر کسی نیست ولی الکو قراردادن رهبران ارزشی دینی و قرار کرفتن در خیمه انان دستور قرآنی است که أطیعوا لله و أطیعوا الرسول و أولی الامر منکم.

درس علم ظاهر و علم باطن و ادب علم آموزی را در داستان خضر و موسی علیهم السلام از آیات ۶۰ تا ۸۲ کهف ببینیم که بسیار راه گشاست!


به نام خدا
مبحث سی و سوم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)
اهمیت انفاق و تاکید متعدد قرآن به انفاق (بخش دوم)
یکی دیگر از ایاتی که به اصل انفاق تاکید کرده واتفاقا انجام انرا تا قبل از اینکه مرگ بسراغ انسان بیاید توصیه کرده،ایه 10 سوره منافقون است.

با توجه به جالب بودن ایه 9 انرا هم میاورم:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُمْ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿۹﴾ 

فولادوند: اى کسانى که ایمان آورده‏اید [زنهار] اموال شما و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نگرداند و هر کس چنین کند آنان خود زیانکارانند

مکارم: ای کسانی که ایمان آورده‏اید اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند، و هر کس چنین کند زیانکار است.



وَأَنفِقُوا مِن مَّا رَزَقْنَاکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِی إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِّنَ الصَّالِحِینَ ﴿۱۰﴾ 

فولادوند: و از آنچه روزى شما گردانیده‏ایم انفاق کنید پیش از آنکه یکى از شما را مرگ فرا رسد و بگوید پروردگارا چرا تا مدتى بیشتر [اجل] مرا به تاخیر نینداختى 

تا صدقه دهم و از نیکوکاران باشم

مکارم: از آنچه به شما روزی داده‏ایم انفاق کنید، پیش از آنکه مرگ یکی از شما فرا رسد، و بگوید پروردگارا! چرا مرا مدت کمی به تاخیر نینداختی، تا صدقه دهم 

و از صالحان باشم!

این دو ایه نشان میدهد که انفاق حکایت از این دارد که اموال واولاد ،انسان را کاملا بخود مشغول و از خدا غافل نکرده است.

انفاق از «نفق» گرفته شده است.

«نفق» در لغت به معنای سوراخ است، برای مثال موش در پشت لانه اش سوراخی ایجاد می کند که هنگام احساس خطر از آن سوراخ مخفی فرار کند، 

در عرب به این سوراخ «نفق» گویند. 

حالا «نفق» به باب افعال رفته و معنای «زائل کردن» را پیدا کرده است، در واقع «انفاق» یعنی پر کردن سوراخهای موجود در اقتصاد جامعه، 

و یا می توان گفت: هر کسی با انقاق از اسراف اموال و هدر رفتن آن از سوراخهای نامرئی جلوگیری می کند. 

معنی انفاق برگرفته از سایت زیر اسمان دنیای مجازی است.لینک


حجت الاسلام سعیدی : دستور انفاق و کمک به مستمندان و نیازمندان دستوری کلی و همه گیر است و کسی نباید تنگدستی را بهانه انفاق نکردن قرار دهد چرا که امامان ما نیز در اوج ساده زیستی این چنین انفاق می کردند. وی در ادامه عنوان کرد: تمام مصادیق معروف و نیک می تواند موضوع انفاق قرار بگیرد، بنابراین بدون شک خوش اخلاقی با همسر و فرزندان، کمک به همنوع، در راه دین از آبرو و اعتبار گذشتن از مصادیق انفاق در راه خدا محسوب می شود. . .لینگ

حدیث (9) امام على علیه السلام:
اِنَّ القرآنَ ظاهِرُهُ اَنیقٌ و َباطِنُهُ عَمیقٌ لا تَفنى عَجائِبُهُ و َلا تَنقَضى غَرائِبُهُ و َلا تُکشَفُ الظُّلُماتُ اِلاّ بِهِ؛
براستى که قرآن ظاهرش زیباست و باطنش عمیق، عجایبش پایان ندارد، اسرار نهفته آن پایان نمى پذیرد و تاریکى هاى جهل جز بوسیله آن رفع نخواهد شد.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ص223 ، خطبه 18

حدیث (10) امام صادق علیه السلام:
مَن لَم یَعرِفِ الحَقَّ مِنَ القُرآنِ لَم یَتَنَکَّبِ الفِتَنَ؛
هر کس حقیقت را از طریق قرآن نشناسد، از فتنه ها برکنار نمى ماند.
محاسن، ج1، ص216

سلام علیکم 
در مورد متنى که از استاد ملکیان گذاشته شده بود 
آیه چند نکته را اشاره دارد
١- اگر تحریم حلال و تحلیل حرام الهى باشد عبادت احبار و رهبان و عالمان است
٢- اطاعت بى قید و شرط آنان باشد 
٣- شخص پرستى و انسان پرستى باشد
٤- عالمان را تا حد معصوم بالا بردن 
از قرینه انتهاى عبارت استاد ملکیان منظورشان همان شخص و شخصیت پرستى است و اشکالى به مفهوم نیست 
البته رفتار با عالمان مانند خدا هم شامل مى گردد.

بنام خدا 

در تفسیر المیزان،مراد از بندگی و عبادت راهبان و احبار و علمای دین،اطاعت بی چون و چرا ذکر شده است.

"کلمه (احبار) جمع (حبر) - به فتح اول و هم به کسر آن - به معناى دانشمند است، و بیشتر در علماى یهود استعمال مى شود. و کلمه (رهبان ) جمع (راهب ) است، و راهب به کسى گویند که خود را به لباس رهبت و ترس از خدا درآورده باشد، و لیکن استعمال آن در عابدان نصارى غلبه یافته است.

و مقصود از اینکه مى فرماید: (بجاى خداى تعالى احبار و رهبان را ارباب خود گرفته اند) این است که بجاى اطاعت خدا احبار و رهبان را اطاعت مى کنند و به گفته هاى ایشان گوش فرا مى دهند، و بدون هیچ قید و شرطى ایشان را فرمان مى برند، و حال آنکه جز خداى تعالى احدى سزاوار این قسم تسلیم و اطاعت نیست.

اطاعت بدون قید و شرط و بالاستقلال همان عبادت و پرستش است و مختص به خداى سبحان مى باشد

اول اینکه همانطورى که عبادت هر چیز مساوى با اعتقاد به ربوبیت او است، همچنین اطاعت بدون قید و شرط هر چیز نیز مساوى با رب دانستن آن چیز است، پس طاعت هم وقتى بطور استقلال باشد خود، عبادت و پرستش است و لازمه این معنا این است که شخص مطاع را بدون قید و شرط و به نحو استقلال اله بدانیم، زیرا اله آن کسى است که سزاوار عبادت باشد، و جمله مورد بحث بر همه اینها دلالت دارد، 

زیرا با اینکه ظاهر کلام اقتضاء داشت که بفرماید: (و ما امروا الا لیتخذوا ربا واحدا) بجاى (رب ) کلمه (اله ) را بکار برد، تا بفهماند اتخاذ رب بوسیله اطاعت بدون قید و شرط، خود عبادت است، و رب را معبود گرفتن همان اله گرفتن است، چون اله به معناى معبود است - دقت فرمائید.

دوم اینکه هر جا در کلام مجید به عبادت خداى واحد دعوت کرده و مثلا فرموده : (لا اله الا انا فاعبدون ) و یا فرموده : (فلا تدع مع الله الها آخر) و امثال آن، همانطورى که مرادش عبادت نکردن غیر خدا به معناى متعارف در عبادت خدا است ؛ همچنین مقصودش ‍ نهى از اطاعت غیر او نیز هست، زیرا در آیه مورد بحث مى بینیم وقتى مى خواهد یهود و نصارى را در اطاعت بدون قید و شرط احبار و رهبان خود مواخذه نماید، مى فرماید: (و حال آنکه ماءمور نبودند مگر بعبادت معبودى واحد، که جز او معبودى نیست ).

و بر همین معنا دلالت مى کند آیه شریفه (الم اعهد الیکم یا بنى آدم...) زیرا مقصود از عبادت شیطان اطاعت او است، و این بحث، بظاهر یک بحث است لیکن هزار بحث از آن منشعب مى شود.

جمله (لا اله الا هو) کلمه توحیدى را که جمله (و ما امروا الا لیعبدوا الها واحدا) متضمن بود تتمیم مى کند، چه بسیارى از بت پرستان با اینکه معتقد بوجود آلهه بسیارى بودند، لیکن در عین حال یک اله را مى پرستیدند. بنا بر این گفتن اینکه جز اله واحدى را نپرستید، کافى نیست و توحید را نمى رساند، و باید اضافه کرد آن الهى را باید پرستید که جز او الهى نیست.

این دو معنا از عبادت را خداى تعالى در آیه (قل یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون ) جمع نموده، و اضافه کرده است که باید عبادت را بهر دو معنایش به خداى تعالى اختصاص داد، و اختصاص دادن آن به خدا همان اسلام و تسلیم در برابر اوست که هیچ انسانى از آن مفرى ندارد.لینک


نقطه‌ی شروع در مطالعات قرآنی کجاست؟
مهر ۱۳۹۱

پرسش
من مجموعه‌ی سخنرانی های شما با موضوع «قرآن و انسان معاصر» را دنبال کردم. مدت هاست که فکر می کنم که لازم است که به عنوان یک مسلمان، به قرآن تسلط داشته باشم تا بتوانم هم از کلام الهی بیشترین بهره رو ببرم و هم قادر به دفاع از دین ام باشم. اما راستش پیدا کردن نقطه ی شروع، کمی دشوار است. بار ها فکر کردم که بنشینم و روزانه حداقل یک صفحه از قرآن را به کمک تفاسیر بخوانم. اما مطمئن نیستم که ایده ی از اول خوندن قرآن، ایده ی خوبی باشد. کلا نمی دانم از کجا و چه طور باید شروع کرد؟ فکر کردم که شاید بتوانید مرا کمی راهنمایی کنید و پیشنهاد هایی در این مورد به من بدهید. به نظر شما چه طور باید شروع کرد؟ (با در نظر گرفتن ما جوان هایی کم حوصله ایم و دوست داریم زود به نتیجه برسیم !)

پاسخ
ضمن تشکر از پرسش ارزنده ای که در میان گذاشته اید، در اینکه نقطه شروع در مطالعات قرآنی کجاست نسخه واحدی وجودی ندارد، اما یک امر یقینی هست: باید شروع کرد، حتما هم باید شروع کرد، یک وعده بسیار امیدبخش هم هست: خدا بنده اش را در این راه یقینا و حتما و بدون برو برگرد یاری خواهد کرد و خود به او راه را نشان خواهد داد و از جایی که انتظارش را ندارد روزی معنوی او را خواهد رسانید. راههای مختلفی هست. ببینید کدامیک با طبع شما سازگارتر است: شروع از سوره های کوچک یعنی از آخر قرآن که ساده تر است. شروع از ابتدای قرآن که کمی دشوارتر است. مطالعه به ترتیب نزول و بالاخره مطالعه موضوعی که از همه سخت تر است. مهمترین نکته مداومت و استمرار در مطالعه است. سنگ بزرگ هم علامت نزدن است. روزی یک صفحه یا یک حزب عالی است، بعد از نماز صبح یا قبل از خواب. با خود قرار گذاشتن که حداقل سالی یک بار قرآن را دوره کردن، نه فقط قرائت کردن و تلاوت نمودن که تدبر کردن. خواندن یک تفسیر قرآن بتدریج از اول تا آخر کار بسیار خوبی است، می توان بتدریج سطح تفسیر را بالا برد و البته از ساده ترین تفاسیر هم شروع کرد. اگر حوصله تفسیر هم نداریم حداقل یک ترجمه مطمئن را دنبال کنیم. سوالهایمان را هم یادداشت کنیم و با آشنایان قرآن در میان بگذاریم. می توان روزهای جمعه با خانواده جلسه قران داشت، همه اعضا را درگیر کرد و هر بار یکی زحمت بحث را بکشد. انس با قرآن برکات فراوانی دارد. کوشش کنیم شیرینی این انس را بچشیم.
موفق باشید






نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد