نسیم

نسیم

نسیم
نسیم

نسیم

نسیم

خطبه ۹۳

مطالعه و تعمق در بخش دوم خطبه 93 را آغاز میکنیم. ان شاالله
متن فرازهای 3 و 4 خطبه
اءَلاَ إِنَّ اءَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِی عَلَیْکُمْ فِتْنَةُ بَنِی اءُمَیَّةَ فَإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْیَاءُ مُظْلِمَةٌ عَمَّتْ خُطَّتُهَا، وَ خَصَّتْ بَلِیَّتُهَا، وَ اءَصَابَ الْبَلاَءُ مَنْ اءَبْصَرَ فِیهَا، وَ اءَخْطَاءَ الْبَلاَءُ مَنْ عَمِیَ عَنْهَا، وَ ایْمُ اللَّهِ لَتَجِدُنَّ بَنِی اءُمَیَّةَ لَکُمْ اءَرْبَابَ سُوءٍ بَعْدِی کَالنَّابِ الضَّرُوسِ، تَعْذِمُ بِفِیهَا وَ تَخْبِطُ بِیَدِهَا وَ تَزْبِنُ بِرِجْلِهَا وَ تَمْنَعُ دَرَّهَا.
لاَ یَزَالُونَ بِکُمْ حَتَّى لاَ یَتْرُکُوا مِنْکُمْ إِلا نَافِعا لَهُمْ اءَوْ غَیْرَ ضَائِرٍ بِهِمْ، وَ لاَ یَزَالُ بَلاَؤُهُمْ حَتَّى لاَ یَکُونَ انْتِصَارُ اءَحَدِکُمْ مِنْهُمْ إِلا کَانْتِصَارِ الْعَبْدِ مِنْ رَبِّهِ وَ الصَّاحِبِ مِنْ مُسْتَصْحِبِهِ، تَرِدُ عَلَیْکُمْ فِتْنَتُهُمْ شَوْهَاءَ مَخْشِیَّةً، وَ قِطَعا جَاهِلِیَّةً، لَیْسَ فِیهَا مَنَارُ هُدًى وَ لاَ عَلَمٌ یُرَى ، نَحْنُ اءَهْلَ الْبَیْتِ مِنْهَا بِمَنْجَاةٍ، وَ لَسْنَا فِیهَا بِدُعَاةٍ.
ثُمَّ یُفَرِّجُهَا اللَّهُ عَنْکُمْ کَتَفْرِیجِ الْاءَدِیمِ بِمَنْ یَسُومُهُمْ خَسْفا، وَ یَسُوقُهُمْ عُنْفا، وَ یَسْقِیهِمْ بِکَأْسٍ مُصَبَّرَةٍ، لاَ یُعْطِیهِمْ إِلا السَّیْفَ، وَ لاَ یُحْلِسُهُمْ إِلا الْخَوْفَ، فَعِنْدَ ذَلِکَ تَوَدُّ قُرَیْشٌ بِالدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا لَوْ یَرَوْنَنِی مَقَاما وَاحِدا، وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُورٍ لِاءَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا اءَطْلُبُ الْیَوْمَ بَعْضَهُ فَلاَ یُعْطُونَنِیهِ


ترجمه
 باشید، که ترسناکترین فتنه ها، فتنه بنى امیه است که مى ترسم گرفتار آن گردید. فتنه بنى امیه فتنه اى است کور و تاریک . فرمانرواییش همه را در برگیرد ولى گزندش گروهى خاص را رسد. هرکس آن فتنه را ببینند گزندش به او رسد و آنکه نبیندش از گزندش برکنار ماند. به خدا سوگند پس از من بنى امیه را فرمانروایانى نابکار خواهید یافت . چون ماده شترى پیر و بدخو که به هنگام دوشیدن به دهان گاز گیرد و دستها بر زمین کوبد و لگد اندازد و نگذارد کسى شیرش را بدوشد.
بنى امیه در میان شما همواره چنین باشند، و در میان شما باقى نگذارند، مگر کسى که به حالشان سودمند بود یا دست کم زیانى از او نزاید. بلا و فتنه این قوم در میان شما بر دوام بود تا انتقام گرفتن شما از یکى از ایشان چونان انتقام گرفتن برده اى از صاحبش شود، یا تابعى از متبوعش .
فتنه و فساد بنى امیه را، که به سراغ شما مى آید، چهره اى است زشت و هول انگیز، شیوه کارش به شیوه زمان جاهلیت ماند. نه نور هدایتى در آن پدیدار است و نه نشانه اى از راه حق در آن دیده شود و ما اهل بیت از گناه آن فتنه ها بدوریم و نتوانیم از دعوت کنندگان باشیم . سرانجام ، خداوند آن فتنه ها را از شما دور گرداند، چون دور کردن پوست از تن حیوان ، به دست کسى که بنى امیه را به خوارى و مذلت افکند و بقهر از تخت فرمانروایى به زیر کشد و شرنگ مرگ به جانشان ریزد و جز به زبان شمشیر با آنان سخن نگوید و جز پلاس خوف بر آنان نپوشاند. در این حال ، قریش دوست دارد که دنیا را و، هر چه در آن هست ، بدهد و یک بار مرا ببیند، هر چند، زمانى کوتاه بود، تا آنچه را امروز برخى از آن را از ایشان مى طلبم و نمى دهند، همه اش را یکباره به من تسلیم کنند.


ادامه شرح خطبه ۹۳
قوله علیه السلام: ألا إنّ اخوف الفتن عندی الی آخر:
از این فراز خطبه به بعد امام (ع) می خواهد از آنچه مردم مایلند بدانند خبر دهد. می فرماید: فتنه بنی امیّه به دلیل دشواری و سختی آن بر اسلام و مسلمین و زیادی آشوب در میان متدیّنین، همچون کشت و کشتار و اذیت و آزار از هولناکترین فتنه هاست.
در بزرگی فتنه بنی امیّه همین بس که حرمت رسول خدا (ص) را شکستند، امام حسین (ع) و ذریّه او را شهید کردند و با خراب کردن و سوختن خانه خدا به اسلام اهانت کردند، و عبد اللّه زبیر را در مکه به قتل رساندند و هشتاد سال تمام علی (ع) را لعن و سب کردند. بلا و آشوب و سرکوب در بلاد مسلمین از ناحیه آنها رواج یافت و حجّاج را بر خون و مال مردم مسلّط کردند، و جز این امور، از منکرات فراوانی که در کتابهای تاریخ به تفصیل نقل شده است. (فتنه کور که در کلام امام (ع) آمده است اشاره به همین حقایق دارد).
لفظ «عمی» را استعاره به کار برده است تا روشن کند که این امور بر خلاف قوانین حق انجام می گیرد، چنان که شخص نابینا و کور در حرکات و رفتار خود بر طریق مستقیم و راه راست نمی رود. و یا برای توضیح این معنی است که در دوران بنی امیّه راه راست پیموده نمی شود، چنان که با چشم کور هدایت ممکن نیست.
لفظ «مظلمه» نیز برای بیان این امور استعاره به کار رفته است
قوله علیه السلام: عمّت خطّتها:
یعنی سرپرستی و حکومت آنها عمومی است. «و خصّت بلیّتها»: امّا بلای بنی امیّه خصوصی بوده و به مردم پرهیزگار و شیعیان علی (ع) صحابه بزرگوار، و تابعین که بزرگان اسلامند اختصاص دارد.

قوله علیه السلام: أصاب البلاء من أبصر فیها و اخطأ من عمی عنها:
یعنی کسانی که فتنه بودن رفتار بنی امیّه را تشخیص دهند از ناحیه وجدان خود و بنی امیّه گرفتار بلا می شوند. از ناحیه خود گرفتار بلا می شوند بدین معنی که منکرات را مشاهده می کنند و چون قدرت بر رفع آنها را ندارند دچار اندوه فراوان و ممتد می گردند.
از ناحیه بنی امیّه گرفتار بلا می شوند: بدین شرح، شخص پرهیزگاری که می داند آنها پیشوایان گمراهی و ضلالت اند از آنها فاصله می گیرد و در کارهای باطل آنها دخالت نمی کند. بنی امیّه چنین اشخاصی را راحت نمی گذارند، نسبت به حال و رفتارش کنجکاوی کرده و او را به انواع اذیّت و آزار و احیانا قتل گرفتار می سازند. بلا و آسیب نسبت به چنین اشخاصی خصوصی است.
امّا آنها که ندانند رفتار بنی امیّه فتنه و بر خلاف اسلام است در کوری جهل گرفتارند و مطیع دعوتهای باطل شان بوده، و در زیر پرچم گمراهی آنها صف کشیده و بر وفق اوامر و دستور آنها عمل می کنند. بدیهی است که چنین افرادی از بلای بنی امیّه سالم و در امان می باشند.
سپس امام (ع) به اسم جلاله خداوند سوگند یاد می کند که بنی امیّه برای مردم اربابهای بدی هستند و آنها را در کارهای زیانمندشان برای مردم به شتری کهشیر دوشش را گاز می گیرد تشبیه می کند و جهت تشبیه را اوصافی همچون چموشی، گاز گرفتن، با دست و پا لگد زدن، شیر ندادن و... قرار می دهد. همه این اوصاف و حالات اشاره ای بر حرکات مؤذیانه و پست بنی امیّه دارد، و کنایه است از آزار دادن، کشتن و نپرداختن حقوق بیت المال مردم مسلمان (اینها همه نشانه ظلم و بی عدالتی و در یک کلمه فتنه است) .


سپس امام در مورد حرکات شر آمیز بنی امیّه و گرفتاری مردم به دست آنها به ذکر دو مطلب پرداخته است:
 1- بنی امیه از آزار و اذیّت و قتل و غارت مردم خودداری نمی کردند مگر نسبت به دو دسته: الف: کسانی که برای آنها سودی داشتند، پیرو راهشان بودند و با وجودی که: منکرات آنها را مشاهده می کردند بر آنها اعتراض نمی کردند.
ب: کسانی که ضرری به آنها نداشتند و کارهای زشت آنها را تقبیح نمی کردند و بنی امیه هم از آنها ترسی بدل راه نمی دادند نظیر عوام الناس و بازاریان.
2- بیان حال جان نثارانی است که اطاعت و یاریشان از بنی امیّه مانند فرمانبرداری برده از آقایش و یا پیروان بی اختیار از مولایشان بود. یعنی بدان سان که برده ناگزیر از اربابش و یا مزدور از دستور جیره دهنده تبعیّت می کند و استقلال شخصی ندارد، آنان نیز با همین ویژگی از بنی امیّه فرمان برداری می کردند و مطیع بی چون و چرا بودند. جز اینان باقی افراد ممکن نبود که از بنی امیّه حمایت کنند. (پس طبیعی بود که مورد آزار و اذیّت بنی امیّه واقع گردند) محتمل است که معنای کلام امام این باشد که نادانان و جیره بگیران تا حاکمیت زور باشد از بنی امیّه حمایت می کنند و با نبود زور و با توجّه بملاک یاری کردن آنها، از پیروی بنی امیّه طفره می روند. چنان که امام (ع) در جای دیگر مشابه این کلامی دارند که می فرمایند: یاری بعضی از شما از بعضی مانند یاری کردن برده از اربابش می باشد هنگامی که ارباب حضور دارد از او فرمان می برد و هر گاه ارباب غایب شود از او بدگویی می کند (اطاعت مردم از بنی امیّه نیز چنین است)
پس از بیان این که بنی امیّه مردم را تا سر حدّ برده تحقیر می کنند، بتوضیح فراگیر بودن فتنه آنها پرداخته فتنه آنها را محدود به یک یا چند مورد نمی داند و از دیدگاه حضرت فتنه بنی امیّه بسیار سخت و دشوار همچون قطعه های ظلمانی شب فرا می رسد.
بعضی کلمه «فتنه» را فتن بنی امیّه بصورت جمع قرائت کرده اند، منظور جزئیّات شرور و بدیهایی است که در زمان دولت و حکومت آنها بر مردم وارد می شد.

امام (ع) لفظ «شوهاء» را برای قبیح و زشت بودن عقلی و شرعی اعمال بنی امیّه استعاره به کار برده است. وجه شباهت منفور بودن رفتار آنهاست، چنان که مردم از چهره زشت متنفّرند از کردار بنی امیّه نفرت دارند.
لفظ «قطع» را برای تکرار فتنه و آشوب از ناحیه حکومت بنی امیّه، استعاره به کار برده است. چنان که اسبهای مهاجمین برای جنگ و غارت فوج فوج وارد می شوند. جاهلیّت بنی امیّه در کلام امام (ع) اشاره به عدم مطابقت رفتار آنها با قوانین عدل الهی است، چنان که حرکات مردم دوران جاهلیت چنین بود. نظر به همین معناست که می فرماید: در زمان حکومت آنها پرچم هدایتی نیست و علم ارشادی دیده نمی شود. یعنی برای رهبری امام عدل و قانون حقّی که از آن تبعیت شود وجود ندارد.

قوله علیه السلام: نحن اهل البیت منها بمنجاه و لسنا فیها بدعاه
یعنی تنها ما اهل بیت پیامبر از گناهکاری آنها بدور بوده و در آن دخالتی نداشته و به پیروی از آنها دعوت نمی کنیم. البتّه منظور این نیست که خانواده پیامبر مورد اذیّت و آزار قرار نمی گیرند و بحق دعوت نمی کنند. زیرا دعوت کردن امام حسین (ع) مردم را به رهبری خود، و به شهادت رسیدن آن بزرگوار و اولادش و هتک حرمت ذریّه پیامبر روشنترین گواه بر این ادّعا می باشد.
محتمل است که مقصود کلام امام (ع) این باشد که: انا بمنجاه من آثامها و لسنا فیها بدعاه مطلقا یعنی در گناه آنها شرکت نداریم و داعی مطلق نیستیم. با در نظر گرفتن این معنا از کلام حضرت باید بگوییم که امام حسین (ع) دعوت کننده بسوی خود نبود بلکه از جانب مردم کوفه برای قبول امامت و رهبری دعوت شده بود. تنها کار امام (ع) این بود که دعوت آنها را اجابت کرد.

قوله علیه السلام: ثمّ یفرّجها [یفرج خ] اللّه و کتفریج الأدیم الی قوله الّا الخوف
این فراز از کلام امام (ع) اشاره بزوال دولت بنی امیّه و ظهور دولت بنی العباس دارد. که بنی العباس بقلع و قمع بنی امیه پرداخته آنها را درمانده و مستأصل می کنند و آنها را برای انجام کارهای زشت شان مورد تعقیب قرار می دهند. (در این فاصله زمانی و تعارض نیروها) افراد با تقوی و بندگان نیک خداوند که مورد آزار و اذیّت بنی امیّه بودند فرجی پیدا کرده، و به آسایش می رسند، بدان سان که پوست، شکافته شود و محتوای آن آزاد گردد.
بنی العباس آنها را بخواری، ذلّت و اهانت و بی اعتباری تنبیه کنند و جام عذاب را با مزه های گوناگون بدانها بچشانند، و مرگ را در شکلهای مختلف بر آنها بنمایانند. چنان که تاریخ وقایع ذلّت بار و کشتنهای خفّت بار بنی امیه را به دست بنی العبّاس ثبت و ضبط کرده است. هر یک از الفاظ «کأس» تعبیر، عطیّه و تحلیس در سخن امام (ع) استعاره به کار رفته اند، جهت شباهت، ترس فراگیری بود که آنها بطور مداوم با آن دست بگریبان بودند. بدان سان که پارچه زیر پالان شتر، مدام بر پشت شتر بسته است.

قوله علیه السلام: حتّی تودّ قریش الی آخره
این جمله امام (ع) اشاره به نهایت و نتیجه این دگرگونیها، و تفسیر اوضاعی است که برای قریش در امر خلافت پیش می آید. بر اثر جنگ و خون ریزی، چنان خواری و ضعفی قریش را فرا گیرد، حتّی با توجّه به این که امام (ع) در نظر آنها دشمن ترین خلق نسبت به قریش باشد، خلافت او را آرزو کنند برای زمانی هر چند کوتاه او را بر مصدر خلافت و صدارت خود ببیند. همان خلافتی که امروز آن بزرگوار برای منطقه خاصّی آن را طالب است و آنها مضایقه کنند... بدین توضیح که آن حضرت را در امر خلافت یاری کنند، دستوراتش را تبعیّت کرده و منقاد فرمان او باشند، و از او هدایت و راهنمایی بگیرند. و از آرمانهایش دفاع کنند. با وجودی که امروز حضرت را از حقش محروم می دارند) در این عبارت امام (ع) زمان نحر شتر را کوتاهی زمان خلافتی که قریش پس از شداید زیاد برای حضرت آرزو کنند کنایه آورده است.
صداقت و درستی سخن امام در باره این خبر غیبی روشن است، زیرا ارباب سیر و تاریخ نقل کرده اند که: مروان بن محمّد آخرین پادشاه بنی امیّه روزی که گرفتار و از خلافت بر کنار شد. عبد اللّه بن محمد بن علی بن عبد اللّه بن عباس را با فوجی از سپاه خراسان دید که عبور می کند گفت: ای کاش علی بن ابی طالب را بجای این جوان در زیر این پرچم می دیدم این داستان در کتابهای تاریخ مشهور می باشد. نظر امام (ع) در این خطبه به چنین روزی بوده است.
پایان شرح خطبه ۹۳(ابن میثم)


شرح بخش پایانی خطبه 93 از ناصر مکارم شیرازی

امام(علیه السلام) در قسمت پایانى این خطبه، خبرهاى تازه اى از حوادث تلخ و شیرین آینده مى دهد و نخست مى فرماید: «هنگامى که آن فتنه هاى کور و تاریک و ظلمانى روى آورد، ما اهل بیت از آن برکناریم و در آن زمان دعوت (به حکومت) نمى کنیم». 
در تفسیر این جمله، در میان «مفسّران نهج البلاغه» گفتگوهایى شده است; زیرا به یقین، فتنه ها از نظر عینیّت خارجى، دامان اهل بیت(علیهم السلام) را گرفت که شهادت امام حسین(علیه السلام) و یارانش یکى از نمونه هاى روشن آن بود; بنابراین، برکنارى اهل بیت از فتنه هاى آن دوران، به معناى این است که مسئولیّت آن فتنه ها متوجّه آنان نبود; بلکه متوجّه مردمى بود که رهبرى اهل بیت را رها کردند و به بازماندگان دوران کفر و شرک و جاهلیت پیوستند. جمله ما در آن فتنه دعوت کننده نیستیم» نیز قرینه اى بر این معنا است; چرا که وقتى اهل بیت، به حکم اجبار خاموش باشند و هیچ گروهى را تشویق به کارى نکنند، مسئولیّت آن را بر عهده نخواهند داشت.
سپس امام(علیه السلام) به آنها بشارت مى دهد که این فتنه ها براى همیشه ادامه نمى یابد بلکه: «بعد از مدّتى خداوند آن را از شما جدا مى سازد، همچون جدا کردن پوست از گوشت!»
این تشبیه اشاره به این است که فتنه بنى امیّه در آن زمان به طور کامل خاموش مى شود و پایان مى گیرد; زیرا هنگامى که پوست را از گوشت جدا مى کنند ذرّه اى از پوست را بر گوشت رها نمى سازند و شکل و قیافه حیوان ذبح شده به طور کامل دگرگون مى شود.
امّا این کار به دست چه کسانى انجام مى شودو چگونه صورت مى گیرد؟ امام(علیه السلام)در ادامه این سخن اشاره سربسته اى به آن کرده چنین مى فرماید: «این کار به وسیله کسانى انجام مى شود که خوارى را بر آنها تحمیل مى کنند و آنها را (به سوى مرگ و نیستى مى رانند) و جام تلخ بلا را در کامشان فرو مى ریزند; جز ضربه شمشیر چیزى به آنها نمى دهند و جز لباس ترس و وحشت بر آنها نمى پوشانند!»
تعبیر به «مصبّرة» که از ریشه «صبر» گرفته شده و مى دانیم «صَبِر» (بر وزن خشن) گیاهى است بسیار تلخ، اشاره به این است که «بنى امیّه» در حکومت «بنى عبّاس» تلخ ترین و ناگوارترین زندگى ها را خواهند داشت و جمله «لاَیُعْطِیهِمْ...» تأکیدى است بر این معنا که هر کدام از «بنى امیّه» در چنگال «بنى عبّاس» گرفتار شوند، از دم شمشیر گذرانده خواهند شد و آنها که موفّق به فرار شوند، در ترس و وحشت عمیقى خواهند بود!!
در پایان این فراز مى فرماید: «در آن زمان قریش (اشاره به گروه بنى امیّه است) دوست دارد، دنیا و آنچه را در دنیا است از دست بدهد، تا یک بار دیگر مرا ببیند (و رهبرى مرا بپذیرد) هر چند زمان آن کوتاه باشد، به اندازه کشتن شترى، تا چیزى را از آن ها بپذیرم که امروز کمى از آن را مى خواهم ولى نمى دهند».
گر چه ظاهر عبارات بالا به خوبى نشان مى دهد که پیش بینى امام(علیه السلام) مربوط به نابود شدن بنى امیّه به وسیله بنى عبّاس است، ولى بعضى از «مفسّران نهج البلاغه» این احتمال را تقویت کرده اند که این جمله ها ناظر به حکومت حضرت مهدى(علیه السلام)مى باشد، که با ظهورش بساط ظلم و ستم برچیده مى شود; ولى این احتمال بسیار بعید به نظر مى رسد; زیرا: اوّلا، بنى امیّه در آن زمان به صورت یک گروه مشخّص نخواهند بود و ثانیاً، با ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) که برنامه هاى علوى را به طور کامل اجرا مى کند، دیگر جایى براى این باقى نمى ماند که آنها آرزوى حکومت على(علیه السلام) را کنند و به تعبیرى دیگر: این آرزو از قبیل تحصیل حاصل است.
به هر حال، تاریخ به خوبى نشان مى دهد که آنچه امام(علیه السلام) فرموده بود، به طور کامل واقع شد; از جمله حدود هشتاد سال بعد هنگامى که «مروان بن محمّد» آخرین خلیفه «بنى امیّه» سالهاى پایانى حکومت خود را مى گذرانید، باخبر شد که «عبدالله بن على» از نوادگان «ابن عبّاس» و از فرماندهان لشکر «بنى عبّاس» به سرزمین «موصل» آمده; او براى مقابله با آنها با لشکرش حرکت کرد، هنگامى که پرچم لشکر دشمن را دید، این جمله را بر زبان جارى ساخت: «اى کاش علىّ بن ابى طالب زیر این پرچم بود نه این جوان عباسى!»
و عجب تر این که هنگامى که «ابوالعبّاس سفّاح» نخستین خلیفه عبّاسى بر تخت قدرت نشست، دستور داد آن قدر از «بنى امیّه» کشتار کنند، که به شمار در نمى آید و حتّى دستور داد قبرهاى بنى امیّه را شکافتند و مردگان آن ها را از گور درآوردند و سوزاندند. و به این ترتیب، هیچ کس از زندگان آنها سالم نماند مگر آنانى که به «اندلس» فرار کرده بودند. حتّى نوشته اند «سفّاح» خشونت را به آنجا رسانید که دستور داد کُشتگان «بنى امیّه» را پیش روى سگها اندازند، تا گوشت آنها را بخورند.
و اساساً لقب «سفّاح» (خونریز) که به نخستین خلیفه عبّاسى داده شده، به خاطر کشتار وسیع و بى حسابى است که از بنى امیّه کرد.
ناگفته پیدا است فرجى را که امام(علیه السلام) اشاره مى کند، تنها در زمان فترت بین حکومت بنى امیّه و بنى عبّاس بود; یا به تعبیر دیگر; مربوط به زمانى است که بنى عبّاس قدرت چندانى پیدا نکرده بود، زیرا بعد از آن که پایه هاى قدرت آنان محکم شد، آنها نیز به ظلم و ستم پرداختند و دوران تاریک دیگرى به مسلمانان روى آورد.
پایان