نسیم

نسیم

نسیم
نسیم

نسیم

نسیم

او بی دلیل ثابت است.

قلب

 اعراب قلوب، همانند اسم که چهار نوع حرکت به خود مى‏ گیرد، بر چهار نوع مى‏ باشد: رفع و فتح و جر و وقف. علامت رفع قلب سه چیز است: وجود موافقت با حق و نداشتن مخالفت حق و دوام شوق به لقاء حق. علامت فتح قلب سه چیز است: توکل و صدق و یقین. علامت خفض قلب سه چیز است: عُجب و ریاء و حرص. علامت وقف قلب سه چیز است: لذت نبردن از طاعت حق، تلخ نبودن معصیت و فرق نگذاشتن میان حلال و حرام.
برگرفته از کتاب شریف تحفه جوانان 


تمثیل حال و مقام

 مولانا در مثنوى مى ‏فرماید: حال در مَثَل، مانند جلوه ‏ى عروس زیبا رخسار است و مقام در مَثَل، خلوت کردن با عروس است. جلوه ‏ى عروس را جمعى مى‏ بینند و این حال است ولى خلوت کردن با عروس مخصوص داماد است و این مقام است.عروس حقیقت، تنها براى شاه داماد بى‏ حجاب ظهور کند. جلوه ‏ى عام را عموم مى‏ بینند ولى جلوه ‏ى خاص و خلوت، مخصوص داماد است. پس سالکین اهل مقام، مَحرم عروس حقیقت ‏اند و سلّاک اصحاب حال، تنها جَلواتى از او بینند. در میان سالکان، بسیارى اهل حال هستند ولى اهل مقام در میان آنان اندکند.
برگرفته از کتاب شریف تحفه جوانان.


انواع خواطر

 خواطرى که بر دل و نفس سالک آید یا الهى و یا روحانى و یا شیطانى و یا نفسانى است. علامت خواطر الهى آن است که: متضمّن علوم و معارف و حقایق و اسرار علمى شهودى باشد و حاصلش تجلّیات الهى غیبى است. علامت خواطر روحى و ملکى آن است که: مضمون همه، امر به تحصیل فضایل و اکتساب کمالات و اجتناب از رذایل باشد. علامت خواطر شیطانى آن است که: مضمون همه، امر به ارتکاب مناهى و انس به معاصى و تفریق و غم دنیا و طلب زیادى و شک در امور دینى و حقایق است. علامت خواطر نفسانى آن است که: مضمون همه میل به زینت و تفاخر و جاه و راحتى و مأکول و منکوح و لذات باشد.
برگرفته از کتاب تحفه جوانان 


این چرخ فلک که ما در او حیرانیم
فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشید چراغداران و عالم فانوس
ما چون صوریم کاندر او حیرانیم


یکی از زهاد را بیماری عارض شد. شخصی به عیادت او رفت و او را شادمان دید و زبانش را به شکر و ثنا متذکر یافت.
 گفت: می خواهی که خدای تعالی تو را شفا دهد؟
 گفت: نه.
 گفت: می خواهی به وضع بیماری بمانی؟
 گفت: نه.
 گفت: پس چه می خواهی؟
 گفت: آن را می خواهم که خدا می خواهد.


ریاضت چنین معنی خواهد داد: 
به نیازهایت بازگرد؛ 
خواسته‌ها جنون‌آمیز هستند، 
نیازها طبیعی هستند. 
خوراک، سرپناه، 
عشق: تمام انرژی زندگیت را فقط به این سطح نیازها پایین بیاور، و خوشبخت خواهی بود. 
و انسان خوشبخت نمی‌تواند غیر از انسان بادیانت باشد؛ 
و انسان ناخوشبخت نمی‌تواند کسی بجز انسان بی‌دیانت باشد. شاید چنین انسانی دعا بکند، 
شاید به معبد و مسجد برود ــ 
این اهمیتی ندارد. 
انسان ناشادمان چگونه می تواند نیایش کند؟ 
دعای او یک شکایت و اکراه عمیق خواهد داشت. 
یک قهر و رنجیدگی عمیق خواهد بود. 
نیایش شکرگزاری است، نه شکایت.


از کتاب توحید مفضل 
فرمایشات امام صادق ع به مفضل
خلقت انسان و تکوّن جنین در رحم
پس امام (علیه السلام ) فرمود که : ابتدا مى کنم اى مفضل به یاد کردن خلقت انسان ، پس عبرت گیر از آن .
اول عبرتها تدبیرى است که حق تعالى در جنین مى فرماید: در رحم در حالى که او محجوب است در سه ظلمت :
تاریکى شکم ، تاریکى رحم ، و تاریکى بچه دان در هنگامى که او را چاره نیست در طلب غذایى و نه در دفع اذیتى و بلائى ، و نه در جلب منفعتى ، و نه در دفع مضرتى ، پس جارى مى شود به سوى او از خون حیض آن مقدار که غذاى او شود چنانچه آب غذا مى باشد براى نباتات .


از کتاب ارزشمند  معراج السعاده 
ملا احمد نراقی
فصل اول: شناختن نفس مقدمه شناختن خدا

بدان که کلید سعادت دو جهانى، شناختن نفس خویشتن است، زیرا که شناختن آدمى‏خویش را اعانت‏بر شناختن آفریدگار خود مى‏نماید.چنانکه حق - تعالى - مى‏فرماید: «سنریهم آیاتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى یتبین لهم انه الحق‏»

یعنى: «زود باشد که‏بنمائیم به ایشان آثار قدرت کامله خود را در عالم و در نفسهاى ایشان، تا معلوم شودایشان را که اوست پروردگار حق ثابت‏» . (1)

و از حضرت رسول - صلى الله علیه و آله و سلم - منقول است که: «من عرف نفسه فقدعرف ربه‏» یعنى: «هر که بشناسد نفس خود را پس به تحقیق که بشناسد پروردگار خودرا» . (2)

و خود این ظاهر و روشن است که: هر که خود را نتواند بشناسد به شناخت دیگرى چون تواند رسید، زیرا که هیچ چیز به تو نزدیک‏تر از تو نیست، چون خود را نشناسى دیگرى را چون شناسى؟

تو که در علم خود زبون (3) باشى عارف کردگار چون باشى 


از کتاب مطالب السلوکیه
استاد ایت الله کمیلی
مطلب یکم:
 راه های شرعی در امور عرفانی

 تسلط بر نفس اماره جز با تلاش ها و سختی های مشروع و صحیح حاصل نمی شود، این برای آن است که سالک در صحنه عمل به آسانی بتواند آنچه مورد رضای محبوب نیست کنار بگذارد واین حالت به جایی برسد که نگذارد و اردات قبلی ناپسند برصفحه قلب سالک نقش بندد، بلکه جزخیر و اندیشه های خوب نیز بر قلبش خطور نکند.در حدیث آمده: »خداوند غیور است. دوست ندارد که در قلب بنده غیر از خودش چیزی باشد.«اما با این وجود، تضعیف نفس و غلبه بر آن به وسیله ریاضتهای باطل، مکروه و نامشروع کاری حرام است و نتیجه عکس دارد.



آیا احتمال دارد که مخلِصی، مخلَص شد، دچار ریا و شرک شود؟ یعنی کسی که به مقام خلوص رسید محتمل است که به تظاهر و ریا برگردد؟« نه »

هیچ آیینه دگر آهن نشد *** هیچ نانی خرمنِ گندم نشد

هیچ انگوری دگر غوره نشد ***هیچ میوۀ پخته باکوره نشد

هیچ وقت آیینه، آهن نمی شود و نان، خرمن گندم نمی شود و انگور غوره نمی گردد و میوه پخته، کال و نارسیده نمی شود. خدا کند این مقام را به ما و همه طالبان کوی حضرت جانان عطا فرمایند. *هرچیزی با اخلاص کامل همراه باشد رو به تعالی و روشنایی و جاودانگی است. حضرت ابراهیم کعبه را بنا نهاد، ببینید روز به روز بر شکوه و جلال این خانه افزوده می شود و خداوند جایگاهی به نام مقام ابراهیم برای او مُهر زد که همه حُجاج پشت این مقام نماز بگزارند.

کعبه را که هر دمی عزّی فزود*** آن ز اخلاصات ابراهیم بود
و در کار امر به ذبح اسماعیل هیچ خدشه ای در ذهن و عملش وارد نشد، خالصاً دست به این کار دشوار زد.  اما به جای ذبح، ذبیح به قوچی تبدیل شد و ذبح گردید و به این عمل او هر ساله حاجیان گوسفندی را در سرزمینِ مِنی' ذبح می کنند. پس رفعت و تعالی برای کاری که ناب انجام شود این طور جاودانگی پیدا می کند. *نکته  ای که در قرآن و اخبار به آن اشاره شده این است که هر کسی برای خدا انفاق می کند بعدش منّت بر گیرنده نکند و به رخ او نکشد تا خجالت کشیده و شرمنده شود. اگر کسی این کار را کرد همانند این است که هدیه  ای داده و آن را پس گرفته است.

ای بسا مخلِص که نالد در دعا ***تا رود دودِ خلوصش بر سَما

چه بسا افراد خالص و پاکدل در دعا و ناله و تضرع کنند که آثار و امواج این ناله و نَفَس های ایشان به عرشیان رسد.

نَفس پاک و بی  آلایش و صاف افراد مخلِص بسیار قابل و با ارزش است. چرا که هر چیزی که با واقع و حقیقت همراه باشد صعود می کند و مورد تکریم حضرت جانان و مقرّبان و ملائکه مکرّم واقع می شود.


از کتاب فیه ما فیه

او بی دلیل ثابت است

فرمود: یکی پیش مولانا شمس الدین تبریزی، قدس الله سره، گفت:
که من، به دلیل قاطع، هستی خدا را ثابت کرده ام.

بامداد مولانا شمس الدین فرمود: که دوش ملایکه آمده بودند و آن مرد را دعا می کردند که: 
الحمدالله خدای ما را ثابت کرد! 
خداش عمر دهاد! 
در حق عالمیان تقصیر نکرد!...... 

ای مردک! خدا ثابت است. 
اثبات او را دلیلی می نباید. 
اگر کاری می کنی، خود را به مرتبه و مقامی پیش او ثابت کن؛ و اگر نه، 

او بی دلیل ثابت است. 

فیه_ما_فیه