نسیم

نسیم

نسیم
نسیم

نسیم

نسیم

مراقبه عرفانی

یکی از اهم مراقبات این است که انسان، واردات و صادرات دهانش را مواظب باشد... 


وقتی واردات انسان هرزه شد، صادرات او هم هرزه و پلید و کثیف می شود؛ 


یعنی قلم او هرزه و نوشته هایش زهر آگین خواهد شد. 


(مجموعه مقالات علامه حسن زاده آملی حفظه الله، ص ۱۲۶)


توصیه های عرفا در آداب غذا خوردن

غذا را کم بخور ، یعنی زیاده بر حاجت بنیه مخور. نه چندان بخور که تو را سنگین کند و از عمل باز دارد ، و نه چندان کم بخور که ضعف بیاورد و به سبب ضعف از عبادت مانع شود.


با توجه به اهمیت جوع و گرسنگی در مراحل سلوک و همچنین به عنوان اولین قدم در این راه ، بسیار مورد توجه عرفا و اساتید اخلاق قرار گرفته است.

شهید ثانی(ره) در طی دستورالعملی می فرماید: " اما شکم ، آن را همواره از پر خوری باز دار و مواطب باش حتی از حلال سیر نخورد زیرا سیری قساوت قلب می اورد ، ذهن را فاسد ، حافظه را کور و حفظیات را باطل می کند ، شهوات را در انسان قوی نماید ، لشکریان شیطان را یاری رساند و اعضای بدن را از عبادات باز دارد.به طور خلاصه آگاه باش پرخوری سرچشمه هر بدی است".

همچنین آقا محمد بیدآبادی نیز در دستورالعملی که به یکی از طالبان این راه می دهند می فرمایند: " اگر آدمی می خواهد که با شهوات نفسانی مجاهده کند ، مشقت او بسیار و همیشه مغلوب است.برای غالب شدن ناچار است که به گرسنگی سدّ مراد کند تا بعضی از قوای او ضعیف شود و آسان شود مجاهده. و جوع نیز آدمی را از قوت عبادات و اذکار می اندازد ، پس ناچار است از آن که مرتبه به مرتبه کم کند خوردن را تا قوه جسم کم شود و آرزوهایش تخفیف یافته ، مجاهده آسان شود".

آخوند ملاحسینقلی همدانی (ره) نیز در نامه ای خطاب به یکی از اهل دل می فرمایند: " غذا را کم بخور ، یعنی زیاده بر حاجت بنیه مخور. نه چندان بخور که تو را سنگین کند و از عمل باز دارد ، و نه چندان کم بخور که ضعف بیاورد و به سبب ضعف از عبادت مانع شود.هر قدر بتوانی روزه بگیر به شرطی که شب جای روز را پر نکنی.الحاصل غذا به قدر حاجت بدن ممدوح و زیاده و کم هر دو مذموم است".

شاگرد آخوند ، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (ره) نیز توجه خاصی به این عمل در مسیر سلوک داشته و در نامه ای می فرمایند: "باید انسان یک مقدار زیاده بر معمول ، تقلیل غذا و استراحت بکند تا جنبه حیوانیت کمتر و روحانیت قوت بگیرد.بدین طریق که انسان اولاً روز و شب زیاده از دو مرتبه غذا نخورد ، حتی تنقل مابین الغذائین نکند. ثانیاً هر وقت غذا می خورد ، باید مثلاً یک ساعت بعد از گرسنگی بخورد ، و آنقدر بخورد که تمام سیر نشود. این در کمّ غذا و اما کیفیتش: باید غیر از آداب معروفه ، گوشت زیاد نخورد.به این معنی که شب و روز هر دو نخورد.و در هر هفته دو سه دفعه ، هر دو را یعنی هم روز و هم شب را ترک کند.و یکی هم اگر بتواند للتکیّف نخورد و لامحاله آجیل خور نباشد".
برگرفته از وبلاگ عرفانی



مرا ببینید!

   هر چه از نفس صادر شود، فاقد خیر است. فاقد صمیمیت است. فاقد هرگونه کیفیت مطلوب است. یک کار سوداگرانه است. یک کار نمایشی است. فریادی‌ست با این نیت پنهانی که «من هم هستم. من هم کالائی دارم. نظری هم به کالای من بیفکنید. ببینید شعر خوبی‌ست؟ نوشتهٔ خوبی‌ست؟ نقاشی خوبی‌ست؟ ادعای اخلاقی مقبولی‌ست؟»

برگرفته از کتاب «رابطه» - تالیف محمدجعفر مصفا


مراقبه 
علامه طباطبایی (ره) می فرمایند : مراقبه یعنی توجه باطنی انسان به خدا و روی نگرداندن از آن در همه احوال. مراقبه این است که انسان در اوقات بیداری از اول صبح تا هنگام خواب از یاد خدا غافل نباشد و تمام گفتار و کردارش برای خداوند متعال و جلب رضای او باشد او را همه جا حاضر و بر کارهای خود ناظر بداند و خویشتن را در محضر او بیابد در روایت آمده است : اعْبُد اللهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ کُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ (بحار ج 25 ص 204) خدا را آنگونه عبادت کن که گویی او را می‌بینی و اگر تو او را نمی‌بینی او تو را می‌بیند.
( در محضر علامه طباطبایی ص331 )


مراقبه 

علامه طباطبایی (ره) می فرمایند : 
مراقبه یعنی توجه باطنی انسان به خدا و روی نگرداندن از آن در همه احوال. مراقبه این است که انسان در اوقات بیداری از اول صبح تا هنگام خواب از یاد خدا غافل نباشد و تمام گفتار و کردارش برای خداوند متعال و جلب رضای او باشد او را همه جا حاضر و بر کارهای خود ناظر بداند و خویشتن را در محضر او بیابد در روایت آمده است : اعْبُد اللهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ کُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ (بحار ج 25 ص 204) خدا را آنگونه عبادت کن که گویی او را می‌بینی و اگر تو او را نمی‌بینی او تو را می‌بیند.
( در محضر علامه طباطبایی ص331 )


زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد.اول: مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفت: ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!دوم: مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی.گفت: تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟سوم: کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای؟ کودک چراغ را فوت کرد و ان را خاموش ساخت و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟چهارم: زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد. گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.گفت: من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست؛ تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد