نسیم

نسیم

نسیم
نسیم

نسیم

نسیم

خطبه ۹۵

مطالعه و بررسی خطبه 95 :


بَعَثَهُ وَ النَّاسُ ضُلَّالٌ فِی حَیْرَةٍ، وَحَاطِبُونَ فِی فِتْنَةٍ، قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الْاءَهْوَاءُ، وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْکِبْرِیاءُ، وَ اسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِلِیَّةُ الْجَهْلاَءُ، حَیارى فِی زَلْزَالٍ مِنَ الْاءَمْرِ، وَ بَلاَءٍ مِنَ الْجَهْلِ، فَبَالَغَ ص فِی النَّصِیحَةِ، وَ مَضَى عَلَى الطَّرِیقَةِ، وَ دَعا إ لَى الْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ.


به رسالتش فرستاد. در حالى که مردم گمرهانى سرگشته بودند، و صواب از خطا نشناخته ، راه فتنه مى پیمودند. هوا و هوس آنان را به سوى خود خوانده بود، از راهشان برده بود و کبر و نخوت از طریق صوابشان منحرف ساخته . از وفور نادانى ، سبکسر و خوار شده بودند و در عین سرگشتگى و تزلزل در کارها به بلاى نادانى گرفتار. رسول الله (صلى اللّه علیه و آله ) نصیحت و نیکخواهى را به حد اعلا رسانید و به راهشان آورد و به حکمت و موعظه نیکو به راه خدا فراخواند.



شرح خطبه ۹۵ (ابن میثم)


خطبه 095-وصف پیامبر 

دوران جاهلیت و نعمت بعثت 

خدا پیامبر اسلام را به هنگامی مبعوث فرمود که مردم در حیرت و سرگردانی بودند، در فتنه ها بسر می بردند، هوی و هوس بر آنها چیره شده، و خود بزرگ بینی و تکبر به لغزشهای فراوانشان کشانده بود، و نادانیهای جاهلیت پست و خوارشان کرده، و در امور زندگی حیران و سرگردان بودند، و بلای جهل و نادانی دامنگیرشان بود پس پیامبر (ص) در نصیحت و خیرخواهی نهایت تلاش را کرد، و آنان را به راه راست راهنمایی، و از راه حکمت و موعظه نیکو، مردم را به خدا دعوت فرمود.


شرح

این خطبه در بیان فضیلت پیامبر (ص) ایراد شده است. «واو» در «و النّاسُ»

بیان کننده حال است. یعنی خداوند پیامبر (ص) را به رسالت بر انگیخت، در حالی که مردم از پیمودن راه خدا گمراه، و از این که در کارهایشان چگونه عمل کنند، و در چه مسیری پیش روند سرگردان و در فتنه اشتباه گرفتار بودند. رفتار و کردارشان نظمی نداشت، و به گمراهی بدعتها دچار بودند.

بعضی از شارحان کلمه «خابطون» را حاطبون قرائت کرده اند. اگر این قرائت را در نظر بگیریم، کلام استعاره ای خواهد بود. جهت استعاره این است که مردم در حال ضلالت و گمراهی و فتنه و فساد، هر آنچه از اقوال و افعال بتوانند جمع آوری می کنند (هر حرفی به دهانشان بیاید می زنند و هر کاری که بتوانند انجام می دهند) چندان به صحّت و درستی اقوال و افعال بها نمی دهند. چنان که عرب در مثل می گوید: «حاطب لیل» این مثل را در باره شخصی به کار می برند که چاق و لاغر و حق و باطل را در گفتارش به هم می آمیزد و اهمیّتی بدان نمی دهد. با توجّه به این قرائت معنای کلام حضرت این خواهد بود که در زمان فترت مردم در فتنه قرار داشتند، حق و باطل و زشت و زیبا را با هم مخلوط می کردند.


قوله علیه السلام: قد استهو تهمر الأهواء:

یعنی اندیشه های باطل آنها را جذب خود کرده، و یا به هلاکت رسانده بود و تکبّر و غرور آنها را از طریق عدالت منحرف و به وادی لغزش و سقوط کشانده بود. از تواضع و فروتنی که سنّت انبیای الهی است پیروی نمی کردند. جهالت جاهلان آنها را سبک سر کرده، بجاهایی پروازشان داده بود که هرگز سزاوار و شایسته نبود، مانند غارت اموال و فساد و تباهی در زمین و به همین دلیل دچار خفّت و خواری و تهاجمهای ناروا بودند.

کلمه «جهلاء» در عبارت امام (ع) تأکید جاهلیّت است، چنان که برای تاکید تاریکی می گویند: «لیل الیل» یعنی شب تر از شب، تاریکتر از تاریکی.


قوله علیه السلام: حیاری فی زلزال من الامر و بلاء من الجهل.

یعنی به دلیل جهل و نادانیشان به مصلحت زندگیشان پی نمی بردند دلیل اضطراب و نگرانی در امورشان نیز همین بود، گرفتار بلا شدنشان، بدین لحاظ، که بر یکدیگر حمله برده، گروهی، گروهی دیگر را کشته و بعضی بعضی را اسیر می گرفتند.


قوله علیه السلام: فبالغ إلی آخره

مقصود از گذشتن پیامبر بر راه- مضیّه علی الطریق» پیمودن راه خدا بدون انحراف می باشد، دعوت پیامبر (ص) با حکمت و موعظه نیک. ارشاد خلق به سوی حق از جهت اطاعت و فرمانبرداری دستور خداوند بود، که بدان حضرت فرمود: ادع إلی سبیل ربّک بالحکمه و الموعظه الحسنه دعوت با حکمت دعوت با برهان و دعوت با موعظه دعوت با خطابه و پند و اندرز می باشد توضیح این دو لفظ را در مقدمه کتاب ذکر کرده ایم و فرق میان حکمت و موعظه را نهاده ایم.


شرح خطبه 95 از ناصر مکارم شیرازی


در این خطبه امام(علیه السلام) به فضیلت پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) اشاره مى کند.

هدف از بیان این خطبه، ذکر عظمت اسلام از یک سو، و عظمت آورنده آن از سوى دیگر است; چرا که در خطبه، وضع مردم قبل و بعد از ظهور اسلام با هم مقایسه شده است و از این مقایسه به خوبى مى توان فهمید که تا چه حد، کار پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) عظمت دارد که آن جامعه فوق العاده منحطّ جاهلى را به جامعه مترقّى و نوین اسلامى تبدیل کرد.

امام(علیه السلام) در این خطبه، ضمن هفت جمله وضع عصر جاهلیّت را کاملا تبیین مى کند.

در نخستین و دومین جمله چنین مى فرماید: «خداوند او را زمانى مبعوث کرد که مردم در حیرت و گمراهى سرگردان بودند و در فتنه ها غوطهور».بى شک، ضلالت و گمراهى اگر توأم با سرگردانى نباشد، ممکن است انسان خود را از آن نجات دهد; مانند کسى که راه را گم کرده و از قرائن، طریق نجات را به دست مى آورد; بدبختى آنجا است که گمراهى با حیرت و سرگردانى همراه باشد و مردم در دوران جاهلیّت چنین بودند.

«حَاطِب» به کسى گفته مى شود که هیزم جمع آورى کند. مردم عصر جاهلیّت، در عین گرفتارى در میان شعله هاى فتنه، همواره هیزم بر آتش آن مى افزودند و مشکل عظیم آنها همین بود که هیزم آور فتنه ها بودند.

در سومین و چهارمین جمله مى افزاید: «هوا و هوس هاى سرکش آنها را به خود جلب کرده، و تکبّر و خودبرتربینى آنها را به پرتگاه افکنده بود».بدیهى است حاکمیّت هوا و هوس، جامعه را به پرتگاه مى کشاند و هنگامى که خود بزرگ بینى به آن افزوده شود، مردم را در پرتگاه ساقط مى کند.

در سه جمله آخر مى فرماید: «جاهلیّت شدید، آنها را سبک مغز ساخته و در ناپایدارى امور و بلاى جهل حیران و سرگردان بودند».

به این ترتیب، ریشه اصلى بدبختى آنها جهل و گمراهى وهواپرستى و فتنه گرى و تکّبر بود; صفات زشت و ناپسندى که هر یک از آنها در جامعه اى پیدا شود، براى سقوط آن کافى است; تا چه رسد که همه آنها یکجا جمع باشد!

از اینجا روشن مى شود که مشکلات عصر جاهلیّت تا چه اندازه زیاد، و پیچیده و نگران کننده بود و نیز روشن مى شود کسى که بر آنها غلبه یافت، به یقین مؤیَّد به تأییدات الهى و امدادهاى غیبى بوده است.



در پایان این خطبه، به برنامه هاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) اشاره کرده و در جمله هاى کوتاهى حقّ سخن را ادا مى کند; مى فرماید: «در این هنگام، پیامبر(صلى الله علیه وآله) در نصیحت آنها نهایت کوشش را به خرج داد، (و با سخنان دلنشین و منطقى و حساب شده خود و استمداد از وحى آسمانى، به تدریج در آنها نفوذ کرد!)». «و در راه راست حرکت مى نمود (و مردم را به دنبال خود به حرکت وا مى داشت) و به سوى حکمت و دانش و موعظه نیکو دعوت مى کرد».

در واقع، ابزار پیشرفت پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) در چهار چیز خلاصه شده: نخست، نصیحت و خیرخواهى، به طورى که مردم باور کرده بودند او براى نجات آنها تلاش مى کند. سپس، اهل عمل بودن که خود بر طریقه اى گام بر مى داشت که به آن دعوت کرده بود و سوم، مردمى را که گرفتار جاهلیّت سخت و بلاى نادانى و حیرت و سرگردانى بودند به علم و دانش فرا خواند و سرانجام، به مواعظ حسنه و خطابه هاى عاطفى که در اعماق قلب نفوذ مى کرد، دعوت نمود.


پایان شرح خطبه 95



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد