حکمت خدا در روزگاران گذشته، قومی نزد پیامبر خود آمدند و گفتند: از خداوند بخواه مرگ را از میان ما بردارد. آن پیامبر دعا کرد و خداوند استجابت فرمود و مرگ را از میان آنان برداشت. با گذشت ایام، به تدریج جمعیت آنها زیاد شد، به طوری که ظرفیت خانه ها گنجایش افراد را نداشت. کم کم کار به جایی رسید که سرپرست یک خانواده صبح زود از خانه بیرون می رفت تا برای پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ و دیگر افراد تحت تکلفش، نان و غذا تهیه و به ایشان رسیدگی کند. این مسئله موجب شد که افراد فعال، از کار و کسب و طلب معاش زندگی باز بماندند. ازاین رو، ناچار نزد پیامبر خویش رفتند و از وی خواستند آنها را به وضع سابقشان باز گرداند و مرگ را میان آنان برقرار کند. پیامبر دعا کرد و خداوند دعای او را اجابت فرمود و مرگ و اجل را در میان ایشان برقرار کرد
بحارالانوار، ج 6، ص 116
بنده ای که قرآن می خواند فقیر نمی شود و بعد از قرآن هیچ بی نیازی وجود ندارد. نهج الفصاحه، ص 442
پیامبر گرامی اسلام ص ):
بهترین کارها در پیش خدا دوستی و دشمنى در راه خداست.
أحبّ الأعمال إلى اللَّه الحبّ فی اللَّه و البغض فی اللَّه.
فارسی :
سوره انعام آیه 125:
پس هر که را خدا هدایت او خواهد، قلبش را به نور اسلام روشن و گشاده گرداند و هر که را خواهد گمراه نماید (یعنی بعد از اتمام حجت به حال گمراهی وا گذارد)؛ دل او را از پذیرفتن ایمان تنگ و سخت گرداند.
شعر :
اگر هم خداوند خواهد، به خواست که کس را هدایت نماید به راست
به قلبش بتابد از اسلام نور که روشن شود جان او ز آن حضور
اگر میل سازد یگانه اله که گمراه سازد کسی را ز راه
کند قلب او را چنان تنگ و تار که ایمان نیارد به پروردگار
English :
And whomsoever Allah Wills to guide, expands his breast for Islam, and whomsoever He Wills to be left in their error, He
makes his breast closed.
ghorany.com
تفسیر «الرَّحْمـَْـنِِ الرَّحِیمِ»
«رحمت» از دلنوازترین کلمات قرآن کریم و دارای معانی گستردهای است. گروهی آن را بهمعناى نعمت میدانند و بر پایۀ آن، «الرَّحْمـَْنِِ» و «الرَّحِیم» را «مُنعِم» معنا میکنند که البته اتفاق نظری بر این معنا وجود ندارد. گروهی دیگر برآناند که رحمت بهمعنای انعطاف درونى و رقّت قلبى است که موجب لطف و احسان میشود؛ بدین معنا که هرگاه تماشای صحنهاى انسان را متأثر کند و او را به عمل خیرخواهانهاى برانگیزاند، چنین عملى، نوعى رحمت است. برای نمونه، اگر انسان، نیازمندی را ببیند و رقّت قلبى بیاید که باعث شود به او کمک مالى کند، آن فردِ نیازمند، مشمول رحمت قرارگرفته است.
البته باید گفت در انسانها اوصافی همچون رحمت و غضب و مانند آن، شامل دو مرحلۀ مقدمه و نتیجه است. برای مثال، هنگامىکه انسان از فردی آزار میبیند، حالت عصبانیت و غضب در او ایجاد میشود و دراصطلاح، خونش بهجوش میآید که این حالت، مقدمۀ غضب است. حال، ممکن است دست به اقدامی بزند، مثلاً صدمهاى به شخصِ آزاردهنده وارد کند که این کار نتیجۀ غضب است.
به همین ترتیب اگر آدمی صحنۀ رقّتآورى را مشاهده کند، مثلاً نیازِ نیازمندی را ببیند، در ابتدا عواطف انسانىِ او تحریک مىشود و حالت دلنازکى به وی دست میدهد؛ حال، ممکن است ازخودگذشتگى نشان داده و درصدد رفع آن حاجت برآید و به آن نیازمند محبت کند که این احسان، نتیجۀ رحمت است.
پس اینگونه حالات در انسان دو مرحله دارند: ابتدا تأثر قلبی و سپس جامۀ عمل پوشاندن به آن. اما تطبیق این معنا بر خداوند جایز نیست؛ زیرا خداوند سبحان مانند انسانها تحت تأثیر عواطف و احساسات قرار نمیگیرد تا فعلى از او صادر شود. شأن حضرت احدیت با این معنا سازگار نیست. امامعلی(ع) در اینباره میفرماید:
«رَحِیمٌ لَا یُوصَفُ بِالرِّقَّۀِ».
مهربان است [از راه انعام و بخشش بر بندگان] نه از روى نازکدلى [و دلسوزى بر آنان].
چنین اِشکالى بر تفسیر ظاهریِ افعال دیگر خداوند نیز وارد است؛ برای مثال از عبارت «غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ» برداشت میشود که خداوند داراى غضب است. حال آنکه وصف غضب در مصداق بشریِ آن که آثار ناپسندی همچون تکدّر روح را دربردارد، در خداوند وجود ندارد. همچنین استهزای الهی در عبارت «اللهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» (خدا آنان را استهزا میکند) بدین معنا نیست که خداوند مخالفان خود را تمسخر و استهزا میکند.
درحقیقت چنین اوصافی در خصوص خداوند مانند همین اوصاف در انسانها نیست.برای حضرت حق، فقط مرحلۀ دوم یعنی غایات و نتایج آنها مصداق دارد، نه مبادی و مقدماتشان؛ به عبارتی، خداوند از هرگونه تأثری منزّه است. تأثیر اولیۀ غضب و استهزا و رحمت برای خداوند بیمعناست و فقط نتیجۀ آنهاست که مفهوم دارد. پس اگر خداوند به کسى غضب کند، بدین معناست که او از رحمت الهی دور میشود و حتی ممکن است نابود گردد. همینطور اگر خداوند کسی را استهزا کند، حیثیت و شخصیتش نابود خواهد شد.
دربارۀ رحمت نیز چنین است؛ اگر خداوند بر کسی رحمت کند، او را مشمول لطف و احسان قرار داده است و به وی نعمت فزونتری اعطا میکند. پس آن مقدماتِ بشرى همچون رقّت قلب در خداوند وجود ندارد.
بخش هایی از کتاب مشکاة، جلد1، تفسیر سوره مبارکه حمد، محمدعلی انصاری
.قصه قشنگیه حتما بخونید
روزی جوانی پیش پدرش آمدو گفت:دختری رادیده ام ومیخواهم بااوازدواج کنم .من شیفته زیبایی این دختر وجادوی چشمانش شده ام .
پدرباخوشحالی گفت :بگواین دخترکجاست تابرایت خواستگاری کنم وبه اتفاق رفتند تادخترراببینند اماپدربه محض دیدن دختر دلباخته اوشدوبه پسرش گفت:
ببین پسرم این دخترهم ترازتونیست وتونمیتوانی اوراخوشبخت کنی اورابایدمردی مثل من که تجربه زیادی درزندگی داردسرپرستی کند تابتواندبه اوتکیه کند
پسر حیرت زده جواب داد :امکان نداردپدرکسی که بااین دخترازدواج میکند من هستم نه شما.....
پدروپسرباهم درگیرشدند وکارشان به اداره پلیس کشید
ماجرارابراب افسرپلیس تعریف کردند.افسردستورداددختررااحضارکنندتاازخوداوبپرسندکه میخواهد با کدامیک ازاین دوازدواج کندافسرپلیس بادیدن دخترشیفته جمال ومحودلربایی اوشد وگفت :این دختر مناسب شمانیست بلکه شایسته ی شخص صاحب منصبی چون من است واین بارسه نفری باهم درگیرشدند وبرای حل مشکل نزدوزیررفتند وزیربادیدن دخترگفت :اوباید باوزیری مثل من ازدواج کند .....و.....قضیه ادامه پیداکرد تا رسید با شخص امیر امیرنیز مانند بقیه گفت:این دخترفقط بامن ازدواج میکند...
بحث ومشاجره بالاگرفت تااینکه دخترجلوآمدوگفت :راه حل مسئله نزدمن است .من میدوم وشما نیز پشت سرمن بدوید اولین کسی که بتواند مرابگیرد بااوازدواج خواهم کرد.
.....وبلافاصله شروع به دویدن کردوپنج نفری :پدر؛ پسر؛ افسرپلیس ؛ وزیر وامیر بدنبال او.........
ناگهان ...هرپنج نفر باهم به داخل چاله عمیقی سقو ط کردند
دخترازبالای گودال به آنهانگاهی کردوگفت:آیا میدانید من کیستم
؟!!
من دنیا هستم !!
من کسی هستم که مردم بدنبالم میدوندوبرای بدست آوردنم باهم رقابت میکنند ودرراه رسیدن به من ازدینشان غافل میشوندتازمانیکه درقبر گذاشته میشوند درحالی که هرگز به من نمیرسند.
پیامبر گرامی اسلام (ص):
أحبّ الأعمال إلى اللَّه من أطعم من جوع أو دفع عنه مغرما أو کشف عنه کربا
بهترین کارها در پیش خدا آنست که بینوائى را سیر کنند، یا قرض او را بپردازند یا زحمتى را از او دفع نمایند.
از خدا پرسیدم:خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟ خدا جواب داد : گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر.
با اعتماد زمان حالت را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو.
ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .
شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن.
زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانید که چطور زندگی کنید،
مهم این نیست که قشنگ باشی ، قشنگ این است که مهم باشی! حتی برای 1 نفر
مهم نیست شیر باشی یا آهو مهم این است با تمام توان شروع به دویدن کنی
کوچک باش و عاشق.. که عشق می داند آئین بزرگ کردنت را
بگذارعشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو باکسی
موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن
فرقى نمی کند گودال آب کوچکى باشى یا دریاى بیکران...
زلال که باشى، آسمان توست.
ترجمهناپذیری واژۀ «الله»
در واژهپژوهی نام مبارک «الله»، مباحث ادبی فراوانی مطرح شده که پرداختن به همۀ آنها از محدوده و مقصود این نوشتار خارج است؛ اما در ترجمۀ واژۀ «الله» باید به این نکته توجه کرد که این واژه در دیگر زبانهای موجود در دنیا معادلِ کامل و برابری ندارد. برای مثال در زبان انگلیسی نمیتوان واژگان «Lord» یا «God» را برابر با «الله» دانست؛ زیرا «Lord» بهمعنای ربّ و «God» بهمعنای واجبالوجود است. به عبارتی، ترجمۀ «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمـَْنِِ الرَّحیمِ» میشود:
«In the name of Allah»
در زبان پارسی نیز دو واژۀ «خداوند» و «خدا» نمیتوانند از نظر معنایی، کاملاً با «الله» برابری کنند؛ زیرا خداوند به معنای صاحب است و این معنا در متون فارسی فراوان به کار رفته است؛ از جمله سعدی میگوید:
یکى بر سـر شاخ، بُن میبرید
خداوندِ بُستان نگه کرد و دید
البته احتمال دارد واژۀ «خدا» نیز به معنای واجبالوجود باشد که در هر دو صورت، هیچیک دربرگیرندۀ معنای «الله» نیستند.
شیخ محمدحسن نجفی در کتاب جواهرالکلام، دائرۀالمعارف بزرگ فقه شیعه، به ترجمهناپذیربودن واژۀ «الله» اشاره میکند و معتقد است نزدیکترین لغت به «الله» در زبان فارسی، واژگان «ایزد» و «یزدان» است که البته هیچیک مترادف دقیقی برای واژۀ «الله» نیستند.
پس بسیار مشکل است که بتوان معادل کامل و دقیقی برای واژۀ «الله» پیدا کرد و بهترین تعریف همان است که این واژه را اسم جامعِ صفات کمال و جلال الهی میداند: «إِسْمٌ مُسْتَجْمِعٌ لِجَمیعِ الصِّفَاتِ الجَلَالِ وَ الکَمَالِ».
«الله» سرچشمهای است که دل انسانهای بیدار، در خلوت و جلوت، آن را میجوید و حقیقتی است که انسانها در مشکلات و گرفتاریها بهسوی او جذب میشوند و تکیهگاهی است برای تمامی هستی و آفرینش.
بخش هایی از کتاب مشکاة، جلد1، تفسیر سوره مبارکه حمد، محمدعلی انصاری
«توکل بر خدا»
امام حسین(علیهالسلام) در راهی قدم مینهاد که از خطراتش آگاه و مطلع بود. ایشان در پایان وصیتنامهاى که قبل از حرکت به کربلا نوشتند، به این آیه استناد کردند: «وَ ما تَوْفیقی إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ» (هود/88) توفیق من جز به (اراده) خداوند نیست که بر او توکّل کردهام و به او روى آوردهام.
پیامبر اکرم حضرت محمد (ص)
اِتَّقِ اللَّهَ وَ لا تَحقِرَنَّ مِنَ المَعرُوفِ شَیئاً وَ لَو أن تَفرُغَ مِن دَلوِکَ فِی إناءِ المُستَسقِی وَ أن تُلقِىَ أخاکَ وَ وَجهُکَ إلیهِ مُنبَسِطٌ؛
از خدا بترس و هیچ کار نیکى را حقیر مشمار گر چه کار نیک منحصر باین باشد که دلو خویش را در ظرف تشنه اى بریزى و برادر خود را با روى گشاده ملاقات کنى.
آیت الله بهجت:
نه ایمان اهل یقین را داریم و نه یقین اهل یقین را. یا باید بگوییم فردایی نیست و مانند حیوانات تکلیف نداریم و یا این که مامنی و پناهگاهی از عذاب الهی پیدا کنیم؛زیرا غیر از خدا چیزی نیست که بتواند ازما دستگیری کند. پسر نوح هم برای فرار از عذاب الهی به غیر خدا پناه برد.
فردا غیر از خدا همه چیز فانی است.
والله خیر و ابقی
-
درس عاشورا:
مسلمان حق ندارد دربرابر فسادوبدعت وتحریف، سکوت وسازش کند.
آیه صبحگاهی
آیه 48،سوره مایده
از دوره قرائت جمعی9230ام
تعداد آیه های قرائت شده: 807تا
وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ
ترجمه آیه:
«48» و ما این کتاب (=قرآن) را به حق به سوى تو فرو فرستادیم، در حالى که تصدیقکننده کتابهاى پیشین و حاکم بر آنهاست. پس میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل کرده حکم کن، و از هواهایشان (با دور شدن) از حقى که به سوى تو آمده، پیروى مکن. براى هر یک از شما (امتها) شریعت و راه روشنى قرار دادهایم. و اگر خدا مىخواست شما را یک امت قرار مىداد، ولى (خواست) تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید. پس در کارهاى نیک بر یکدیگر سبقت گیرید. بازگشت (همه) شما به سوى خداست؛ آنگاه در باره آنچه در آن اختلاف مىکردید آگاهتان خواهد کرد.
به امید موفقیت
اسما و صفات الهی از یک دیدگاه، بر دو گونهاند:
اول، اسامى و نشانههایى که در سراسر عالَم هستى پراکندهاند؛ یعنی هرآنچه در عالم هستى دیده میشود، از دورترین کهکشانها تا کوچکترین ذرات، نشانههایى از ذات احدیتاند و همۀ آنها «اسمُ الله» و اسامى تکوینى خداوندگارند؛ دوم، اسمهایی که در قالب الفاظ و کلمات وارد شدهاند و حضرت حق، خویش را بدین نامها ستوده و معرّفى کرده است؛ مانند:
«هُوَ اللهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ».
اوست خدایی که جز او معبودی نیست؛ همان فرمانروای پاکِ سلامتبخشِ اماندِه، چیرۀ پیروزمند، جبرانکنندۀ دارای بزرگی. منزّه است خداوند از آنچه شریک او میگردانند.
در حکایت است که حکیمى مجنون را دید که بر روى شنهاى ساحل چیزى مینویسد. از او پرسید: چه مینویسى؟
گفت شرح حُسن لیلی میدهم
خاطر خود را تسلّى میدهم
نیست جز نامی از او در دست من
زان بلندی یافت قدر پست من
ناچشیده جرعهای از جام او
عشقبازى میکنم با نام او
شاید بتوان گفت ما هم از طریق نامهای خداوند با او عشقبازى میکنیم؛ همان نامهایى که خود، تحت عنوان «الأََسْمَاءُ الْحُسْنىَْ» به ما تعلیم داده و وسیلۀ تقرّب ما به ذات خویش قرار داده است.
خداوند متعال هرکدام از اوصاف قدسى خود را در قالب اسمى به بشر معرفى نموده است: هنگامىکه میخواهد قدرت خود را به انسان بشناساند، از آن به «قادر» و «قدیر» تعبیر مینماید و هرگاه میخواهد احاطۀ علمى خویش را بر عالَم وجود و هستى مطرح سازد، از صفت «علیم» یاد میکند؛ وقتی میخواهد از رحمت و رأفتی پرده بگشاید که به بندگان دارد، خود را «رحمان» و «رئوف» معرفی میکند و آنگاه که میخواهد گذشت و مغفرت خود را به بندگان بازگو فرماید، «غفور» و «غفّار» را به صحنه میآورد.
به بیان دیگر، حضرت حق براى اوصاف خود، اسم قرار داده است: قدرتش را به «قدیر»، حکمتش را به «حکیم»، عزتش را به «عزیز»، علمش را به «علیم» و... نامگذارى فرموده است.
البته خداوند براى هرکدام از اوصاف خود، لفظى مقرّر نموده که این لفظ، اسم آن وصف است. بنابراین اسم «الله» در «بِسْمِ الله»، یعنى قدرت، حکمت، رحمت، حلم، جود، صبر و سایر صفاتِ خداوند؛ پس «بِسْمِ الله» یعنى خدایا، با استعانت از تمام اوصاف حضرت تو، کار را آغاز میکنم.
البته ذکر این نکته ضروری است که اسامى حضرت حق، عین ذات اوست و مانند دیگر اسامى و مسمّیات نیست که بین اسم و مسمّا تغایر و تفاوت وجود دارد.
بخش هایی از کتاب مشکاة، جلد1، تفسیر سوره مبارکه حمد، محمدعلی انصاری
صبح یکشنبه 11محرم مان راآعاز میکنیم با گهواره بدون اصغر.علم بدون عباس.کاروان بدون حسین وزینب بدون محرم.خدایا مادیشب خوابیدیم ونفهمیدیم برآل رسول چه گذشت.خدایا خارزارهای دشت کربلا امروز میزبان پاهای برهنه رقیه است.خدایا امروز 72خورشید بربالای نیزه ها طلوع میکند.کاین زینب است که ازامروزمبعوث میشود تااین پیام محرم رابه گوش کوفیان وشامیان که نه به گوش تاریخ برساند.صل الله علیک یا ابا عبدالله وعلی الارواح التی حلت بفنایک.آجرک الله یاصاحب الزمان فی مصیبت جدک.
صبح آکنده به عشق وماتم حسین بر شما پرخیروبرکت باد.
آیت الله بهجت:
_اگر اهل ایمان پناهگاه حقیقی خود(امام زمان عج) را بشناسند و به آن پناه ببرند آیا امکان دارد که از آن ناحیه مورد عنایت واقع نشوند؟!
_حضرت عیسی(ع) میفرمود:برادرم موسی(ع) میفرمود:گناه نکنید ولی من میگویم حتی فکر گناه هم نکنید موسی(ع) میفرمود:قسم دروغ نخورید ولی من میگویم سوگند راست هم نخورید.
-
درس عاشورا:
مدعیان مسلمانی بسیارند، اما صحنه امتحان، صادقان و مدعیان راستین را نشان میدهد.
فضائل قرآن کریم
امام علی علیه السلام فرموده است :
ای بندگان خدا بدانید قرآن شفاعت کننده ایست که شفاعتش پذیرفته میگردد ، و راستگوئی است که گفتارش تصدیق میشود ، و کسیرا که قرآن روز قیامت شفاعت کرد شفاعتش در بارۀ او قبول میشود ، و کسیرا که قرآن روز قیامت زشت دانست گفتارش بزیان او تصدیق میگردد ، زیرا روز قیامت ندا کننده ای فریاد میکند : « آگاه باشید هر کِشتکاری در عاقبت عمل و کِشتۀ خود گرفتار است مگر کِشتکاران قرآن » پس شما از کِشت کنندگان و پیروان آن بوده آنرا راهنمای بسوی پروردگارتان قرار دهید ، و از آن اندرز بگیرید ، و اندیشه هایتان را که بر خلاف آن است متّهم سازید و خواهشهای خود را در برابر آن خیانتکار بدانید .
نهج البلاغه باب 3 قسمتی از خطبه 175
طوسی toosi
مروری بر شب عاشورا
على بن حسین (ع) – حضرت زین العابدین، گفته است: مردى از آنان مرا پناه داد و پنهان ساخت و نیکو میهماندارى کرد. هر گاه پیش من مىآمد مىگریست و چون آهنگ رفتن مىکرد مىگریست. آن چنان که با خود مىگفتم اگر پیش کسى وفایى باشد پیش همین است. و چون جار زن ابن زیاد جار زد که هر کس على بن حسین را بیابد و او را بیاورد سیصد درم جایزه برایش نهادهایم، به خدا سوگند در این هنگام پیش من آمد و در حالى که مىگریست دستهایم را به گردنم بست و مىگفت: سخت مىترسم. و به خدا سوگند مرا همچنان دست بسته بیرون آورد و به آنان تسلیم کرد و سیصد درم را گرفت و من به درمها مىنگریستم.
طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدى (وفات 230 ه.ق)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، 1374ش. (ج 5، صفحه 109)
گزارش ساعت به ساعت از روز عاشورا با ترکیب اوقات شرعی کربلا با متن مقاتل.
طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی» واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی می شود 21 مهر سال 59 شمسی. تاریخ شمسی هم که مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و می شود با در آوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ حرفهای مقتل نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند. ما اوقات شرعی روز 21 مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر 3-+ دقیق اختلاف می تواند داشته باشد) را استخراج کرده ایم و روایات مقتل نگراها را با این ساعتها تنظیم کرده ایم.
5:47 اذان صبح
امام (ع) بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد. و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب... خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»
آن طرف نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.
حدود 6
امام حسین(ع) دستور داد تا اطراف خیمه ها خندق بکنند و آن را با خاربوته ها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند.
7:06 طلوع آفتاب
کمی بعد از طلوع آفتاب. امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبه روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبه ای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام (ع) نامه نوشته اند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجّار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکرده اند؟ آنها انکار کردند. امام نامه هایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام (ع) پرسید چرا حکم ابن زیاد را نمی پذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمی رهاند؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: «أَلَا وَإنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ: بَیْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه ... فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است. من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده. ذلت از ما دور است.» سخنرانی امام (ع) حدوداً نیم ساعت طول کشده است.
حدود 8
بعد از سخنرانی امام (ع) چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» (آقای قرآن خوانهای) کوفه بود (الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند.
بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حُر. فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند. بعید نیست که کسانی دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.
حدود 9
روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. اولین تیر را به سمت سپاه امام (ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره ای جز پذیرش آن نیست. آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمی دانیم . تعداد کشتگان تیر اندازی. با تعداد کشتگان حمله اول 50 نفر ذکر شده.)
حدود 10
بعد از تیراندازی ،«یسار»، غلام«زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.
بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین (ع) حمله کرد؛ اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزهها حمله را دفع کردند.
همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام(ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت بعد از عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد 500 تیر انداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیر باران و آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر 23 اسب لشکریان امام(ع) تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح آن نفرات را 50 نفر و این شهر آشوب 38 نفر ذکر کرده
اولین شهید، ابوالشعثا بود و 8 تیر انداخت که 5 نفر از دشمن را کشت. امام(ع) او را دعا کرد.
گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام(ع)حمله کنند زهیر و 10 نفر به آنها حمله کردند.
حدود 11
بعد از این حملات، امام(ع) دستور تک تک به میدان
رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زندهاند نگذارند کسی از بنیهاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند. بعضی «در مقابل نگاه امام(ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش میتوانستم وصیتهای تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین(ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است».
یک بار هفت نفر از اصحاب امام(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد.
۱۲:۵۰ اذان ظهر
حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشتهاند امام(ع) خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمیشود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر میکنی نماز شما قبول میشود و نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمیشود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام(ع) از شهادت حبیب متاثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو میگذارم.»
امام(ع) نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟»
حدود ساعت ۱۳
۳۰ نفر از اصحاب امام(ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند.
بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر پسر امام حسین(ع) بود. البته الفتوح عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خوانده است. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانهای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعموهای من بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.»
حدود ساعت ۱۴
عاقبت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تنها ماندند. عباس(ع) اجازه میدان خواست اما امام او را مامور رساندن آب به خیمه ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس(ع) دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام(ع) برای دومین بار بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود «اکنون دیگر پشتم شکست.»
حدود ساعت ۱۵
امام(ع) به طرف خیمهها برگشت تا خداحافظی بکند. همچنین پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنهاش نکنند. وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره اش علی اصغر را به میدان برد تا او را سیراب کند که به تیر حرمله کشته شد.
امام(ع) به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان میشد. بعضی تیر میانداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب میکردند. شمر و ده نفر به مقابله امام(ع) آمدند. بعد از شهادت امام(ع)، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد.
در مقاتل نوشته اند زمانی که امام(ع) در آستانه شهادت بود اما کسی جرات نمیکرد به سمت ایشان برود اهل حرم از صدای اسب ایشان ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن (ع) دوید و به طرف مقتل امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!»
۱۶:۰۶ اذان عصر
وقت شهادت امام(ع) را وقت نماز عصر گفتهاند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایعنگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: پیش از آن که حسین کشته شود شنیدم که میگفت «به خدا پس از من کس را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم آرد.»
گوید: آنگاه شمر میان کسان بانگ زد که «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، بکشیدش!» گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در قلب امام(ع) فرو برد ...»
حدود ساعت ۱۷
بعد از شهادت امام(ع)، عدهای لباسهای آن حضرت را غارت کردند که نوشته اند تمام این افراد بعدها به مرضهای لاعلاج دچار شدند.
غارت عمومی اموال امام حسین(ع) و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبانی برای خیمهها گذاشت.
یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بنمطاع بعد از شهادت امام به کربلا رسید و برای دفاع از حرم امام جنگید تا شهید شد.
نزدیک غروب آفتاب است . سر امام را جدا میکنند و به خولی میدهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببر.
سلام دوستان
پیامبرگرامی اکرم (ص):
از جمله بندگان آن کس پیش خدا محبوبتر است که براى بندگان خدا سودمندتر است.
أحبّ عباد اللَّه إلى اللَّه أنفعهم لعباده.
عن حسین بن علی علیه السّلام : النّاسُ عَبیدُالدُّنْیا ، وَالدّینُ لَعِبٌ عَلی الْسِنَتِهِمْ ، یَحُوطُونَهُ ما دارَتْ بِهِ مَعائِشَهُمْ ، فَا ذا مُحِصُّوا بِالْبَلا قَلَّ الدَّیّانُونَ .
ترجمه
فرمود : افراد جامعه بنده و تابع دنیا هستند و مذهب ، بازیچه زبانشان گردیده است و برای ا مرار معاش خود ، دین را محور قرار داده اند - و سنگ اسلام را به سینه می زنند - . پس اگر بلائی همانند خطر - مقام و ریاست ، جان ، مال ، فرزند و موقعیّت ، . . . - انسان را تهدید کند ، خواهی دید که دین داران واقعی کمیاب خواهند شد .
زیارت عاشورا،مصداقی از آیات ۵۶و۵۷سوره احزاب است.
امروز عاشورای حسین (ع) است.یکبار دیگر ایات 56و57 را مرور می کنیم:
إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا ﴿۵۶﴾
خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود مىفرستند اى کسانى که ایمان آوردهاید بر او درود فرستید و به فرمانش بخوبى گردن نهید (۵۶)
إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا ﴿۵۷﴾
بىگمان کسانى که خدا و پیامبر او را آزار مىرسانند خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابى خفتآور آماده ساخته است (۵۷)
ابتدا سلام وصلوات بر پیامبر و آلش و تسلیم شدن و سپس لعن کسانی که با آزار خدا ورسول،مورد لعن خدا در دنیا و اخرت قرار گرفتند.
امروز روز زیارت عاشورا خواندن است.چه جالب !زیارت عاشورا را بعد از این ایات خواندن حال دیگری دارد. اصلا زیارت عاشورا هم مصداقی
از این ایات است
اول سلام میدهیم:
*- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خِیَرَةَ اللَّهِ و َابْنَ خِیَرَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ و َابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ
سلام بر تو اى ابا عبداللّه سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى برگزیده خدا و فرزند برگزیده اش سلام بر تو اى فرزند امیر مؤ منان و فرزند آقاى اوصیاء
سپس در فراز بعد میخوانیم:
*- و َجَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصیبَتُکَ فِى السَّمواتِ عَلى جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ
و گران و عظیم گشت مصیبت تو در آسمانها بر همه اهل آسمانها پس خدا لعنت کند مردمى را که ریختند شالوده ستم و بیدادگرى را بر شما خاندان
*- وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ و َاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتى رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فیها
و خدا لعنت کند مردمى را که کنار زدند شما را از مقام مخصوصتان و دور کردند شما را از آن مرتبه هائى که خداوند آن رتبه ها را به شما داده بود
*- و َلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ
و خدا لعنت کند مردمى که شما را کشتند (قتل ،مصداقی کامل از ازار )
*- یا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلى اللَّهِ وَ اِلى رَسُولِهِ وَ اِلى امیرِالْمُؤْمِنینَ وَ اِلى فاطِمَةَ وَ اِلَى الْحَسَنِ
اى اباعبداللّه من تقرب جویم به درگاه خدا و پیشگاه رسولش و امیرالمؤ منین و فاطمه و حسن
*- وَ اِلَیْکَ بِمُوالاتِکَ وَ بِالْبَراَّئَةِ (مِمَّنْ قاتَلَکَ وَ نَصَبَ لَکَ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرائَةِ مِمَّنْ اَسَّسَ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِعَلَیْکُمْ وَ اَبْرَءُ اِلَى اللّهِ وَ اِلى رَسُولِهِ)
مِمَّنْ اَسَسَّ اَساسَ ذلِکَ وَ بَنى عَلَیْهِ بُنْیانَهُ وَ جَرى فى ظُلْمِهِ وَ جَوْرِهِ عَلَیْکُمْ وَ على اَشْیاعِکُمْ
و شما بوسیله دوستى تو و بوسیله بیزارى از کسى که با تو مقاتله کرد و جنگ با تو را برپا آرد و به بیزارى جستن از کسى که شالوده ستم و ظلم
بر شما را ریخت و بیزارى جویم بسوى خدا و بسوى رسولش از کسى که پى ریزى کرد شالوده این کار را و پایه گذارى کرد بر آن بنیانش را و دنبال کرد
ستم و ظلمش را بر شما و بر پیروان شما
*- بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ اَتَقَرَّبُ اِلَى اللَّهِ ثُمَّ اِلَیْکُمْ بِمُوالاتِکُمْ وَ مُوالاةِ وَلِیِّکُمْ
بیزارى جویم بدرگاه خدا و به پیشگاه شما از ایشان و تقرب جویم بسوى خدا سپس بشما بوسیله دوستیتان و دوستى دوستان شما
*- وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَعْداَّئِکُمْ وَ النّاصِبینَ لَکُمُ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ
و به بیزارى از دشمنانتان و برپا کنندگان (و آتش افروزان ) جنگ با شما و به بیزارى از یاران و پیروانشان
پس در انتها مى گوئى صد مرتبه :
*- اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ
خدایا لعنت کن نخستین ستمگرى را که بزور گرفت حق محمد و آل محمد را و آخرین کسى که او را در این زور و ستم پیروى کرد.لینک
خاتمه قمه زنی در یک شهر با یک استدلال قرآنی
حجت الاسلام قرائتی در خاطره ای که مجله مبلغان، در شماره 39 فروردین 1382،منتشر شده است، از استدلال قرآنی جالبی که برای متقاعد کردن مردم یکی از شهرهای کشور برای خاتمه دادن به قمه زنی اینگونه سخن می گوید: در یکی از شهرها با وجود توصیه های مبلغین بزرگوار مبنی بر پرهیز از قمهزنی، مردم به خاطر اعتقادات خود دست برنمی داشتند. به ما گفتند به آنجا برویم و آنها را از این کار باز داریم . ایام ماه محرم بود و چون اعلام کرده بودند فلانی می آید و مردم ما را در تلویزیون دیده بودند، در مسجد جمع شدند.
وقتی وارد شدم گفتند: آقای قرائتی آمده ای برای قمهزنی بگویی. گفتم: شغل من چیست؟ گفتند: تو معلم قرآن هستی. گفتم: به عنوان معلم قرآن قبولم دارید؟ گفتند: بله قبولت داریم ولی حرف قمه نزنی، فقط قرآن بگو . من روی تخته نوشتم: «بسم الله الرحمن الرحیم - یا ایها الذین آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا» «ای کسانی که ایمان آورده اید! "راعنا" نگویید، بلکه بگویید: "انظرنا".» و بعد توضیح دادم که: «یا ایها الذین آمنوا» یعنی: ای مؤمنین . «لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا» یعنی: راعنا نگویید بلکه انظرنا بگویید. راعنا نگویید یعنی چه؟ این قصه ای دارد و قصه اش این است که: پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در حال سخنرانی بود، یک نفر از پای سخنرانی گفت: راعنا، یعنی مراعات ما را هم بکن . یعنی آرامتر صحبت کن یا به این طرف و آن طرف نگاه کن .
این کلمه راعنا مثل کوکو است که هم می شود آن را با سیب زمینی درست کرد و هم با سبزی. «راعنا» را هم می شود از ریشه «رعی» گرفت و هم از ریشه «رعن». اگر از «رعی» گرفته شود به معنای «مراعات ما را بکن» است، ولی اگر از ریشه «رعن» گرفته شود، رعونت به معنای خر کردن است و «راعنا» یعنی «خرمان کن.»
وقتی که مسلمانان می گفتند «راعنا» هدفشان مقدس بود و معنای «مراعاتمان کن» را اراده می کردند، ولی یهودیها از این کلمه استفاده کرده و گفتند: مسلمانها به پیغمبرشان می گویند خرمان کن. در اینجا آیه نازل شد که: «یا ایها الذین آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا»؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید، "راعنا" نگویید بلکه "انظرنا" بگویید.» یعنی کلمه ای را که دشمن از آن سوء استفاده می کند به کار نبرید .
بعد از این که این آیه را تفسیر کردم، گفتم: شما که قمه می زنید هدفتان مقدس است و به عشق امام حسین علیه السلام این کار را می کنید، ولی تلویزیون کشورهای اروپایی این کار شما را دوازده مرتبه نشان داده و گفته است که شیعه ها دچار مرض خودآزاری هستند. دشمن از این کار شما چنین سوء استفاده می کند . این کار امروز شما مثل همان «راعنا» گفتن مسلمانان صدر اسلام است که دشمن از آن سوء استفاده میکرد و قرآن کریم با آیه مورد بحث به مسلمانان آن روز و امروز هشدار می دهد که از هر کاری که دشمن از آن سوء استفاده میکند پرهیز کنید. پس چون امروز دشمنان از قمه زنی شما سوء استفاده می کنند، شما دیگر قمه نزنید. گفتند: حالا فهمیدیم و دیگر قمه نمی زنیم .
پس از این جلسه به تهران رفتیم و آن سال در آن شهر جز چند نفر کسی قمه نزد .
آمر به معروف،باید خود عامل باشد.
سوره بقره ایه 44
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
«أتامرون الناس بالبر و تنسون أنفسکم و أنتم تتلون الکتاب أفلا تعقلون»
آیا مردم را به نیکی (و ایمان به پیامبری که صفات او آشکارا در تورات آمده) دعوت میکنید، اما خودتان را فراموش مینمائید؛
با اینکه شما کتاب (آسمانی) را میخوانید! آیا نمیاندیشید؟
«نکات تفاسیر»
1- باید بین قول و عمل آمر به معروف و ناهی از منکر هماهنگی وجود داشته باشد تا امر و نهی تأثیر داشته باشد و یکی از شرایط تأثیر
امر به معروف و نهی از منکر طبق این آیه عمل به گفتههایست که آمر و ناهی باید آنرا بر خود لازم بداند. (جامع البیان فی تفسیر القرآن- عیاشی)
2- آمر به معروف و ناهی از منکر باید خودش عامل به گفتههایش باشد تا امر و نهی وی مثمر ثمر واقع گردد. (جامع البیان)
3- یکی از شرایط واجب شدن امر به معروف و نهی از منکر، احتمال تأثیر میباشد. (جامعالبیان)
4- یکی از فواید امر به معروف و نهی از منکر پیوستن به امّت پیامبر (صلی الله علیه وآله) میباشد. (جامعالبیان)
5- فرقی میان منافقین با کسانی که امر و نهی میکنند امّا به گفتههای خود عمل نمیکنند نمیباشد. (جامع البیان).لینک
نهم ماه محرم، روز تاسوعا،
منتسب به غیرت و ساقی دشت کربلا، حضرت ابوالفضل العباس (ع) است.
تاسوعا بزرگداشت شهادت اسوه ایثار، ادب و دلاوری بزرگ مردی است که با گذشت بیش از هزار و چهارصد سال ، هنوز تاریخ، روشن از کرامتهای اوست و نام او با وفا و ادب و مردانگی همراه است. آن سردار فداکار با لبی تشنه و جگری سوخته، پا به فرات گذاشت، اما جوانمردی و وفایش نگذاشت که او آب بنوشد و امام و اهل بیت و کودکان تشنه کام باشند، لب تشنه از فرات بیرون آمد تا آب را به کودکان برساند.
دستان ابواالفضل(ع) قلم شد و این دستها برای آزادگان جهان علم گشت و عباس آموزگار بی بدیل فتوت و مردانگی در تاریخ شد.در این روز علاوه بر شهادت حضرت ابوالفضل(ع) وقایع دیگری نیز که متصل به حماسه عاشورا هستند، رخ داده است که یکی از آنها ورود شمر به کربلا است.
شمر بن ذی الجوشن که در دشمنی به اهل بیت پیش قدم تر از دیگران بود و با حرارت ویژه ای در واقعه کربلا حضور یافت، نامه شدید اللحن عبیدالله را در روز نهم ماه محرم به دست عمر بن سعد رساند و او را از منظور عبیدالله باخبر کرد.
پسر سعد که نسبت به صلح با امام حسین خوشبین و در این راه تلاش زیادی کرده بود، یک باره در برابر نامه عبیدالله قرار گرفت و راه گریزی برای خود نیافت. او یا باید با امام حسین نبرد می کرد و یا فرماندهی را از دست می داد و برای همیشه از دستیابی به حکومت ری محروم می شد.
وی پس از دریافت نامه عبیدالله بن زیاد احساس کرد، اگر در مبارزه با امام حسین تعلل بورزد، موقعیت خویش را از دست خواهد داد و شمر به جای او به فرماندهی سپاه خواهد رسید. بدین جهت در عصر تاسوعا بدون هیچگونه اخطار قبلی و با دستپاچگی تمام فرمان حمله عمومی به سوی خیمه های امام حسین را صادر کرد.
امام در این هنگام خیل عظیم سپاهیان دشمن را در روبروی خیمه های خود مشاهده کرد.
آن حضرت ، بلادرنگ برادرش عباس را طلبید و وی را به همراه بیست تن از یاران فداکارش چون زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر به سوی سپاه دشمن فرستاد، تا عمر بن سعد را ملاقات کرده و علت آتش افروزی های بی حاصل آنان را جویا گردند. حضرت عباس به همراه یاران امام به سپاهیان دشمن نزدیک شد و از سرکردگان آنان پرسید: منظور شما از این حرکت بی جا و غوغاها چیست؟ آنان پاسخ دادند: از امیر عبیدالله بن زیاد فرمان آمده که باید بر شما عرضه کنیم و آن این است که یا در طاعت او درآیید و با وی بیعت کنید و یا آماده نبرد سرنوشت ساز باشید!
حضرت عباس فرمود: پس قدری تأمل کنید تا من این گزارش را به سرورم برسانم .
حضرت عباس علیه السلام ، پیام دشمن را به امام رساند. امام به وی فرمود: به سوی ایشان برو و از آنان مهلت بخواه که امشب را صبر و کار نبرد را به فردا واگذار کنند. چون دوست دارم در شب آخر عمرم مقداری بیشتر به نماز و عبادت بپردازم و خدا می داند که من به راز و نیاز با وی و نیایش در درگاهش چه قدر علاقمند هستم .
حضرت عباس پیام امام را به دشمن رساند. عمر بن سعد که مظنون به مسامحه کاری شده بود و شمر را رقیب خود می دید، از درخواست امام سرباز زد و گفت: برای حسین دیگر مهلتی نیست !
اما برخی از فرماندهان سپاه ، از جمله قیس بن اشعث و عمر بن حجاج بر او اعتراض کرده و گفتند: اگر سپاهیان کفر و شرک از ما مهلت می خواستند، ما دریغ نمی کردیم ولی از مهلت دادن به فرزند زاده رسول خدا دریغ می ورزیم؟ لازم است او را مهلت دهید. عمر بن سعد، ناگزیر درخواست امام را پذیرفت و پیام داد که یک شب را به شما مهلت دادم ولی بامدادان فردا اگر بر فرمان امیر، سر طاعت فرود نیاورید، فیصله کار را به شمشیر می سپاریم . در این هنگام ، آرامش نسبی حاکم گردید و هر دو سپاه به خیمه گاه خویش برگشته و منتظر فرا رسیدن روز بعد شدند ...
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنین ، وَ ابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِه ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ ، عَلَیْکُمْ مِنّى جَمیعاً سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ
التماس دعا
رخصت بده از داغ شقـــــایق بنویسم . . .
از بغض گلوگیـــــر دقایــــــق بنویسم . . .
مے خواهم از آن ساقے عاشق بنویسم . . .
نم نم بہ خروش آیم و هق هق بنویسم . . .
دل خون شد و از معــــــــرکہ دلدار نیامد . . .
ا ےاهل حرم میر و علمــــــدار نیامد"
در هــــــــر قدمت هر نفست جلوۀ ذات است . . .
وصف تو فراتـــــــر ز شعور کلمات است . . .
در حسرت لبها ےتو لبها ے فرات است . . .
عالم همہ از این همہ ایثار تو مات است . . .
از علقمہ با دیدۀ خونبـــــــار نیامد . . .
" اے اهل حرم میر و علمدار نیامد"
سلام
پیامبر گرامی اسلام (ص )
آنچه براى خود مى خواهى براى مردم بخواه تا مؤمن باشى و با همسایگان نیکى کن تا مسلمان باشى.
أحبب للنّاس ما تحبّ لنفسک تکن مؤمنا و أحسن مجاورة من جاورک تکن مسلما.
ده نکته از زیارت عاشورا
آیا به هنگام خواندن زیارت عاشورا به نکات زیر توجه می کنیم!
1. زیارت عاشورا به دو قسمت تولی(سلام بر افراد جبهه ی حق) و تبری(لعن بر افراد جبهه ی باطل) تقسیم می شود.
2. در زیارت عاشورا می آموزیم عبادتی که با اطاعت نباشد فریبی بیش نیست زیرا انسان به وسیله عبادت توام با اطاعت است که میتواند به درجه عبد(بندگی)برسد. اباعبدالله
3. در زیارت عاشورا یزید و شمر متهمان ردیف اول نیستند بلکه لعن اول متوجه پایه گذاران ظلم می باشد. پس یاد بگیریم که هر کار ساده یا مهمی که می خواستیم انجام دهیم آینده آن را تصور کنیم و بدون بصیرت هیچ اقدامی نکنیم. زیرا که می تواند موجب لعن خدا بر خود و خاندانمان شود.
4. در زیارت عاشورا آخرین نفرین بر «تابعین»است؛یعنی کسانی که به کشته شدن یاران خدا رضایت دارند. پس مواظب اعمالمان بلکه مواظب تایید کردن ها و رد کردن های زبانی خود باشیم. بدانیم که هر رای و نظر ما در نهایت یا به یاری ولی خدا می انجامد یا به کشته شدن ولی خدا.
5. در زیارت عاشورا کسانی که برای جبهه ی باطل اسب آماده کردند لعنت شده اند. پس مواظب کمک های مادی خود به این و آن باشیم؛ زیرا ما نیز در نهایت یا به یاری ولی خدا می انجامد یا به کشته شدن ولی خدا.
6. در زیارت عاشورا می آموزیم که گفتن یک مرگ بر دشمنان ولایت اهل بیت و یا یک درود بر پیروان ولایت اهل بیت، کافی نیست،بلکه باید صد مرتبه بگوییم تا تمام دوستان خدا و دشمنان خدا بفهمندکه خط و مرام ما چیست؟ پس با قدرت موضع خود را مشخص کنیم.
7. در زیارت عاشورا می آموزیم فدا شدن در راه خدا کافی نیست،بلکه باید فدا شدن ما بر محور ولی معصوم خدا باشد.(حَلَّت بِفَنَائِک)
8. در زیارت عاشورا می خوانیم که باید خانواده خود را آل رسول الله کنیم که اگر نکردیم جزء آل امیه وآل مروان و آل زیاد خواهیم شد.
9. در زیارت عاشورا هیچ سخنی از گروه سومی نیست (یا حق یا باطل) پس ما هر چه زودتر خط خود را مشخص کنیم (حسینی یا یزیدی) (مهدوی یا دجّالی)؟
10. از زیارت عاشورا می آموزیم که باید سه توانایی خود را ارزیابی کنیم:
• توانایی در تشخیص دوست و دشمن (جبهه ی حق و باطل)
• توانایی در یاری کردن دوستان خدا (تولی به جبهه ی حق)
• توانایی در مبارزه کردن با دشمنان خدا (تبری از جبهه ی
دوستان خیلى التماس دعاااا
ادامه مبارزه باظلم از منظر قرآن
آخرین مرحله مبارزه با ظلم وظالم ،چنگ و جهاد و قتال است.
این مرحله معمولا برای اجتماع افراد وجوامع بشری ، صادق است.شهر یا قوم یا کشوری که مورد ظلم قرار بگیردو ظالمین ،جنگ را بر آنها تحمیل کنند ،انها را از سرزمین و خانه خود اخراج کنند.
1-در سوره حج این گونه بیان شده است:
إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ ﴿۳۸﴾
فولادوند: قطعا خداوند از کسانى که ایمان آورده اند دفاع مى کند زیرا خدا هیچ خیانتکار ناسپاسى را دوست ندارد
أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ ﴿۳۹﴾
فولادوند: به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل شده رخصت [جهاد] داده شده است چرا که مورد ظلم قرار گرفته اند و البته خدا بر پیروزى آنان سخت تواناست
نکته قابل توجه،این است که خداوند علاوه بر اجازه قتال،بر نصرت و یاری مظلومین نیز بشارت داده است.هم در آیه 39 و هم در آیه 40
الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ
یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ ﴿۴۰﴾
فولادوند: همان کسانى که بناحق از خانه هایشان بیرون رانده شدند [آنها گناهى نداشتند] جز اینکه
مى گفتند پروردگار ما خداست و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض دیگر دفع نمى کرد صومعه ها و کلیساها و کنیسه ها و مساجدى که نام خدا در آنها بسیار برده مى شود سخت ویران مى شد
و قطعا خدا به کسى که [دین] او را یارى مى کند یارى مى دهد چرا که خدا سخت نیرومند شکست ناپذیر است.
در ادامه سوره حج و در آیه 60نیز خدا ضمن اجازه مقابله به مثل ،وعده نصرت را بیان نموده است.
ذَلِکَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ ﴿۶۰﴾
آرى چنین است و هر کس نظیر آنچه بر او عقوبت رفته است دست به عقوبت زند سپس مورد ستم قرار گیرد قطعا خدا او را یارى خواهد کرد چرا که خدا بخشایشگر و آمرزنده است (۶۰)
2-نکته قابل توجه اینکه حتی در این حالت هم که در جنگ قرار داریم ،نباید از حدود تجاوز کنیم و حرمت های شرعی در مورد حق اله و حق الناس را باید رعایت کرد.در این زمینه در سوره بقره امده است:
وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ ﴿۱۹۰﴾
مکارم: و در راه خدا، با کسانی که با شما میجنگند، نبرد کنید! و از حد تجاوز نکنید، که خدا تعدی کنندگان را دوست نمیدارد! لینک
فارسی :
سوره توبه آیه 120:
خدا هرگز اجر نیکوکاران را ضایع نخواهد گذاشت.
شعر :
که کار نکو کارها را خدا نه بی مزد هرگز نماید رها
English :
.Allah dose not spare the reward of the good - doers.
ادامه روشهای مواجهه با ظلم از منظر قرآن
یکی از اقسام ظلم؛ظلم و ستم بر انسانها بخاطر دین و عقاید انها میباشد.مخصوصا کسانی که در محیط یا جامعه ای قرار گرفته اند که دین آنها با اکثریت یا با حاکمین متفاوت است.
یکی از روشهای برخورد با این گونه ظالمین که در قران بیان شده واگر توسط خداپرستان و بخاطر رضای خدا انجام شود،
مورد تایید و ثواب خداهم قرار گفته ،هجرت است.
در سوره نحل آیه 41 اینگونه آمده است:
وَالَّذِینَ هَاجَرُواْ فِی اللّهِ مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُواْ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَلَأَجْرُ الآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کَانُواْ یَعْلَمُونَ ﴿۴۱﴾
فولادوند: و کسانى که پس از ستمدیدگى در راه خدا هجرت کرده اند در این دنیا جاى نیکویى به آنان مىدهیم و اگر بدانند قطعا پاداش آخرت بزرگتر خواهد بود
مکارم: آنها که مورد ستم واقع شدند سپس برای خدا هجرت کردند در این دنیا جایگاه (و مقام) خوبی به آنها میدهیم و پاداش آخرت، اگر بدانند، از آنهم بزرگتر است.
الَّذِینَ صَبَرُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ﴿۴۲﴾
فولادوند: همانان که صبر نمودند و بر پروردگارشان توکل مى کنند
در ایات مختلف قران نیز به برکات و اثرات هجرت و کناره گیری از جامعه کافر اشاره شده است.از جمله در داستان اصحاب کهف کناره گیری انها از قوم،زمینه ساز جلب رحمت خدا و گشایش در کار معرفی شده است:
هَؤُلَاء قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلَا یَأْتُونَ عَلَیْهِم بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا ﴿۱۵﴾
مکارم: این قوم ما هستند که معبودهایی جز خدا انتخاب کرده اند؛ چرا دلیل آشکاری (بر این کار) نمی آورند؟! و چه کسی ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ ببندد؟!
وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحمته ویُهَیِّئْ لَکُم مِّنْ أَمْرِکُم مِّرْفَقًا ﴿۱۶﴾
فولادوند: و چون از آنها و از آنچه که جز خدا مى پرستند کناره گرفتید پس به غار پناه جویید تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و براى شما در کارتان گشایشى فراهم سازد.لینک
اسلام آوردن مرد یهودى
2255. مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمى: هنگامى که سر حسین علیه السلام را به شام مىبردند، شب بر آنان در آمد. آنان، بر مردى یهودى فرود آمدند و چون شراب نوشیدند و مست شدند، گفتند: سر حسین، نزد ماست.
او به آنان گفت: آن را به من، نشان بدهید.
آنان، سر را در صندوقى به او نشان دادند که از آن تا آسمان، نور بر مىخاست. یهودى به شگفت آمد و از آنان خواست که آن را به او امانت دهند. آنان نیز آن را امانت دادند. یهودى، هنگامى که سر را به آن حال دید، به آن گفت: شفاعت مرا نزد جدّت بکن.
خدا، سر را به زبان در آورد و گفت: «شفاعت من، فقط براى معتقدان به دین محمّد صلى الله علیه و آله است و تو محمّدى نیستى».
یهودى، نزدیکانش را گِرد آورد و سپس سر را گرفت و در تشتى نهاد و گلاب بر آن ریخت و کافور و مُشک و عنبر بر آن نهاد. آن گاه به فرزندان و نزدیکانش گفت: این، سر فرزند دختر محمّد صلى الله علیه و آله است. سپس گفت: آه که جدّت محمّد را نیافتم تا به دست او اسلام بیاورم! و آه که تو را زنده نیافتم تا به دست تو مسلمان شوم و برایت بجنگم! اگر اکنون مسلمان شوم، روز قیامت، شفاعتم را مىکنى؟
خدا، سر را به سخن در آورد و آن، با زبانى شیوا گفت: «اگر اسلام بیاورى، من شفیع تو خواهم بود». این را سه بار گفت و خاموش شد. مرد یهودى و نزدیکانش، مسلمان شدند.
محمدى رى شهرى، محمد، دانشنامه امام حسین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ/ترجمه، 14جلد، دار الحدیث - قم، چاپ: دوم، 1388. ؛ ج8 ؛ ص93
دل پاک باشه ، کافی است
نکته : آن کسی که تو را خلق کرده است، اگر فقط دل پاک کافی بود،که فقط میگفت: «آمنوا».
اینکه کنار «آمنوا» گفته:
«آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات»،
یعنی هم دلت پاک باشد، هم کارت درست باشد.
.اگر تخمه کدو را بشکنی و مغزش را بکاری سبزنمیشود. پوستش را هم بکاری سبز نمیشود. مغز و پوست باید با هم باشد.
هم دل، هم عمل!
دل پاک عمل صالح..
مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی
تفاوت ایمان با اسلام
در سوره حجرات ایه 14 اعراب بادیه نشین وقتی به سوی پیامبر امدند وتشهد را بر زبان اوردند وبه پیامبر گفتند که ما به تو ایمان اوردیم
ایه نازل شد که شما ایمان نیاوردید بلکه اسلام اوردید
تفاوت اسلام با ایمان در اینه که اسلام گفتن تشهد بازبانه
که وقتی تشهد گفتیم یک سری اعمال نماز روزه حج و...
برما واجب میشه که انجام بدیم ودر ظا هر هم میتونیم به اطرافیانمون هم بگیم که ما نماز میخونیم نماز شب میخونیم مسجد میریم و... یک سری اعمال که در ظاهر پیداست
ولی ایمان اقرار به زبان و قلب تشهد را به زبان میاریم وبا قلب هم ایمان به گفته خود داریم ایمانی که هر چقدر هم
زمان بگذره یک ذره شک تو
دلمون پیدا نمی شه ایمان نشون دادنی وظاهری نیست
کسی نمیتونه نشون بده چقدر تو دلش ایمان داره جای ایمان در قلبه ایمان داریم قلبمون پذیرفته در عمل کاری انجام میدیم که زبان مگه ایمان تابیر به نور شده در نور تاریکی نیست مومن اللدوام مجاهده میکنه با اموال وجان فقط برای رضای خدا
کسی که ایمان داره میتونه اسلام هم داشته باشه اما کسی که اسلام داره معلوم نیست ایمان داشته باشه
(امام صادق علیه السلام : ایمان با اسلام شریکه ولی اسلام با ایمان شریک نیست)
ایمان ان است که در دل ظاهر شود ولی اسلام فقط قوانین شرعیه برش ظاهر میشود
در ایه 15 سوره حجرات خداوند مومنین را معرفی میکند که چه کسانی هستند.
به نام خدا
مبحث چهل و ششم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)
آیا به افراد سائل نباید کمک کرد؟
خداوند در سوره ضحی نیز به پیامبر دستور داده که افراد سائل را از خود مران و شرط مستحق بودن یا محروم بودن را برای سائل بیان نکرده است.
فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ ﴿۹﴾
مکارم: حال که چنین است یتیم را تحقیر مکن.
وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ ﴿۱۰﴾
مکارم: و سؤ ال کننده را از خود مران. لینک
اهمیت و ضرورت حفظ قرآن
پیامبر گرامی اسلام:
«بر شما باد به خواندن قرآن که درجات بهشت به شماره آیات آن است و روز قیامت به قارى قرآن گویند بخوان و بالا رو و هر آیه که بخواند یک درجه بالا رود.(امالى شیخ صدوق-ترجمه کمرهاى، متن 359)»
هرکس قرآن را حفظ می کند:
اولا قرآن را تلاوت کرده
ثانیا برای حفظ قرآن تلاش در جهت درک معنای آن می کند تا حفظ به خوبی انجام پذیرد
ثالثا بر اثر تکرار در حفظ و تداعی آیات حافظ قرآن تفکر بیشتری در آیات می نماید
رابعا به طور طبیعی شخص حافظ در زندگی فردی و اجتماعی خود وقتی اقدام به کاری می کند آیات متناسب با آن به ذهنش خطور کرده و عملکرد او تحت الشعاع آیات قرار می گیرد
علاوه بر آنچه گفته شد شایان ذکر است کسانی که عهده دار پاسداری از حریم قرآن اند و وظیفه خطیر تبلیغ و نشر فرهنگ عمیق اسلامی را بر دوش دارند شایسته است نسبت به دیگران از تسلط بیشتری بر قرآن برخوردار باشند و حفظ قرآن زمینه ساز این تسلط است.
آثار و برکات حفظ قرآن کریم
امام صادق ـ علیه السّلام ـ در این باره میفرماید: «حافظ قرآنی که به آن عمل کند، با فرشتگان پیغامبر و نیک رفتار هم نشین میگردد
امام صادق ـ علیه السّلام ـ میفرماید: «اَشراف و بزرگان امّت من، قاریان و حافظان و شب زندهدارانند
امیرمؤمنان علی ـ علیه السّلام ـ در این زمینه میفرماید: «قرآن را تلاوت کنید و آن را به خاطر بسپارید، زیرا خداوند متعال دلی که قرآن در آن باشد عذاب نمیکند
پیامبر گرامی اسلام میفرماید: «کسی که در درونش چیزی (سوره یا آیهای) از قرآن نباشد، مانند خانه ی ویران است
رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «کسی که قرآن را از حفظ بخواند و گمان کند خدای تعالی او را نمیآمرزد، در شمار کسانی است که آیات الهی را به تمسخر گرفتهاند
امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: «هر کس در فراگیری قرآن بکوشد و به سبب کمی حافظه آن را به سختی حفظ کند دو پاداش دارد. (پاداشی برای حفظ قرآن و پاداشی برای تحمل سختی آن
پیامبر عظیم الشأن اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «هر که (آن قدر) قرآن بخواند تا حفظ شود، خداوند او را به بهشت داخل خواهد کرد و شفاعتش را درباره ی ده تن از اعضای خانوادهاش که آتش بر آن ها واجب شده، میپذیرد.
پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «درجات بهشت به تعداد آیههای قرآن است چون صاحب قرآن داخل بهشت شود، به وی میگویند بخوان و بالا برو که هر آیهای را درجهای است. پس برتر از درجه ی حافظ قرآن درجهای نیست
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «ای سلمان،... همانا بعد از انبیا بهترین بندگان نزد خداوند، عالمانند و سپس قاریان و حافظان قرآن. آنان همانند انبیا از دنیا میروند، همراه آنان از گورها برانگیخته میشوند، در کنار آنان از صراط میگذرند و پاداش همانند آنها (از خداوند) دریافت میکنند.
حضرت علی ـ علیه السّلام ـ میفرماید: «هیچ کس با قرآن هم نشین نمیشود مگر این که از کنار آن با افزایش یا کاهش بر میخیزد: افزایش هدایت یا کاهش گمراهی
خداوند متعال میفرماید: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنّ الْقُلُوبُ» «آگاه باش که دلها با یاد خدا آرام میگیرد.»
امام سجاد ـ علیه السّلام ـ میفرماید: اگر همه ی مردم روی زمین از دنیا بروند، تا وقتی قرآن کریم با من است، از هیچ چیز وحشت ندارم.
پیامبر گرامی اسلام (ص ):
محبوبترین کارها در پیش خدا کاریست که دوام آن بیشتر است اگر چه اندک باشد.
أحبّ الأعمال إلى اللَّه أدومها و إن قلّ.
(سخنان گوهربار رسول اکرم حضرت محمد ص )
صلوات
معنای قتیل عبرات
1-"انا قتیل العبرات" (محدث قمی، منتهی الامال، ص 538.) روایت از امام حسین(ع) است که فرمود: "من کشته اشکها هستم". از این رو کشته اشکها از لقبهای سید الشهدا است. در حدیث دیگری فرمود: "انا قتیل العبره، لا یذکرنی مؤمن الا استعبر؛ (شیخ صدوق، امالی، ص 118) من کشته اشکم. هیچ مؤمنی مرا یاد نمیکند مگر آن که اشک به چشمانش میآید". این صفت در زیارتنامهها هم برای امام (ع) به کار رفته و معتبر است.
روایت فوق را مرحوم شیخ صدوق چنین بیان می فرمایند:
«حدثنا الحسین بن أحمد بن إدریس ، قال : حدثنا أبی ، عن محمد بن الحسین بن أبی الخطاب ، عن الحکم بن مسکین الثقفی، عن أبی بصیر، عن الصادق جعفر بن محمد، عن آبائه (ع)، قال : قال أبو عبد الله الحسین بن علی (ع): انا قتیل العبرة لا یذکرنی مؤمن الا استعبر»
امالی صدوق ،ص200،مناقب ابن شهر آشوب،ج3ص239.بحار الانوار :ج98ص295.روضة الواعظین، فتال نیشابوری،ص170.
2-مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حسین عندلیب همدانی در کتاب گرانقدر «ثارالله» در توضیح این فقره نوشته اند:
«این جملات بدان معنا نیست که امام (ع) شهید شدند تا مردم گریه کنند و به اجر و ثوابی برسند .
بلکه «قتیل العبرة»حاکی از آثار قهری شهادت امام می باشد.وآن سرشک ناشی از عشق فطری هر مؤمن به اوست .
3-ذیل تفسیر سوره مبارکه آل عمران آیه 13 میخوانیم:
"عبرة" در اصل از ماده "عبور" گرفته شده است که به معنى گذشتن از حالى به حال دیگر یا از جایى به جاى دیگر است، و به اشک چشم"عبرة" (بر وزن حسرت) مىگویند زیرا از چشم عبور مىکند و به کلمات که از زبان ها و گوش ها مىگذرد نیز عبارت مىگویند، و عبرت گرفتن از حوادث نیز به خاطر آن گفته مىشود که انسان از آن چه مىبیند مىگذرد و از حقایقى در پشت سر آن آگاه میشود.
4-می توان حدیث شریفی که از امام حسین (ع) نقل شده است که فرمودند:
«انا قتیل العبرة لا یذکرنی مومن الا استعبر»
را این طور تفسیر کرد که: "من کشته شدم تا عبرتی باشم و …من کشته عبورم هیچ مومنی مرا یاد نمی کند مگر این که ( از مقامی به مقام بالاتر ) عبور می کند ( و نشانه آن اشک است)
5-معنی قتیل العبرات این می تواند باشد که از راه شناخت امام حسین و حتی از راه احساسات و عواطف خالصانه می توان به اهداف اصلی امام حسین (ع) رهنمون شد
ح.م
تلاوت وتدبر در قران
در حدیث مشهورى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) فرموده اند:
خانه هاى خود را با تلاوت قرآن نورانى کنید
زیرا هر خانه اى که در آن قرآن، بسیار تلاوت شود خیر آن خانه زیاد شده و اهل آن گشایش مى یابند و آن خانه براى اهل آسمان نورافشانى مى کند چنان که ستارگان آسمان براى اهل دنیا نورافشانى مى کنند.(۱)
. ✅ چرا تدبر؟!
غرض اصلى از نزول قرآن، هدایت انسان ها به سوى کمال و سعادت واقعى آنان است .
کمال وسعادت نیز تنها با عمل کردن به دستورات قرآن محقق مى گردد .
عمل به قرآن میسر نیست مگر پس از فهمیدن آن که قرآن در صدد بیان آن است .
تنها راه رسیدن به این درجه از فهم، تدبر و تفکر در آیات الهى است.
در حقیقت تلاوت قرآن نیز مقدمه اى براى تدبر در آیات آن است.
. قرآن کریم، نیز خود نه تنها در بیش از سیصد آیه به تفکر و تذکر و تعقل دعوت کرده، [۲]بلکه هدف از فرو فرستادن قرآن را تفکر، [۳]تعقل [۴ ]و تدبر در آیات الهى دانسته است. «کِتَـبٌ أَنزَلْنَـهُ إِلَیْکَ مُبَـرَکٌ لِّیَدَّبَّرُواْ ءَایَـتِهِ» [۵]
تدبر در آیات قرآن داراى چنان آثار ژرف و گسترده اى است که چیزى نمى تواند جاى گزین آن شود.
مهم ترین این آثار، از بین بردن جهل و نادانى در ابعاد گوناگون زندگى فردى و اجتماعى انسان هاست.
. قرآن کریم با بیان مهم ترین حقایقى که انسان ها در راه رسیدن به سعادت فردى و اجتماعى خود بدان نیاز دارند و با جداسازى دقیق " اوهام و خیالات " از . " حقایق "به مبارزه با این خصلت خطرناک پرداخته است.
بسیارى از مسلمانان به طور کلى با قرآن رابطه اى نداشته، از آن بیگانه اند و کسانى که با قرآن مأنوسند نیز غالباً به فراگیرى قرائت، تجوید و صوت و لحن اکتفا کرده یا در گامى بالاتر به حفظ قرآن مى پردازند و یا در نهایت با معانى و مفاهیم قرآن در حدى سطحى آشنا مى شوند و بدین ترتیب خود را از برکات
بى شمار تدبر در قرآن که مقدمه اى براى عمل به آن نیز هست ؛ محروم مى سازند. به همین دلیل است که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در قیامت از این که امت وى قرآن را ترک کرده و موجب مهجوریت آن شده اند به خداوند شکایت مى کند. «وَقَالَ الرَّسُولُ :یَـارَبِّ إِنَّ قَوْمِى اتَّخَذُواْ هَـذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُورًا» [۶]
به امید روزى که با تدبر کافى در آیات هدایتگر قرآن، خود و جامعه خویش را از بیمارى کشنده نادانى نجات داده و بتوانیم حجاب ضخیم ناشى از دوستى دنیا را از رخ حقیقت کنار زده و حقایق هستى را آن گونه که هستند مشاهده کنیم.آمین. احمد دانایی
پىنوشتها:
۱-اصول کافى، عربى، به تحقیق على اکبر غفارى، چاپ سوم، تهران، دارالکتب الاسلامیة، آخوندى، ج 2،
. ص 613 و 614.
۲_المیزان، عربى، مؤسسه اعلمى، بیروت، ج 5، ص 255.
۳-نحل/ 16، 44.
۴-یوسف/ 12، 2.
۵-سوره ص / 38، 29.
۶-فرقان/ 25، 30.
فارسی :
سوره توبه آیه 82:
اکنون آن ها ( کافران و منافقان) باید کم بخندند و بسیار گریه کنند که به مجازات سخت اعمال خود خواهند رسید.
شعر :
کنون وقت آن است که خندند کم ولی اشک بسیار ریزند هم
که اکنون سزای عمل های زشت ببینند این مردم بد سرشت
English :
.Therefore they shall laugh little and weep much as a recompense for what they used to do.
به نام خدا
مبحث چهل و پنجم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)
آیا به افراد سائل نباید کمک کرد؟
در ارتباط با موضوع فوق،ایات 272و 273 که مصارف انفاق را مشخص میکند نیز قابل توجه است:
لَّیْسَ عَلَیْکَ هُدَاهُمْ وَلَکِنَّ اللّهَ یَهْدِی مَن یَشَاءُ وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ فَلأنفُسِکُمْ وَمَا تُنفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغَاء وَجْهِ اللّهِ وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ ﴿۲۷۲﴾
فولادوند: هدایت آنان بر عهده تو نیست، بلکه خدا هر که را بخواهد هدایت مى کند، و هر مالى که انفاق کنید، به سود خود شماست، و(لى) جز براى طلب خشنودى خدا انفاق مکنید، و هر مالى را که انفاق کنید (پاداش آن) به طور کامل به شما داده خواهد شد و ستمى بر شما نخواهد رفت.
لِلْفُقَرَاء الَّذِینَ أُحصِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاء مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِیمَاهُمْ لاَ یَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ ﴿۲۷۳﴾
مکارم: (انفاق شما، مخصوصا باید) برای نیازمندانی باشد که در راه خدا، در تنگنا قرار گرفته اند، نمیتوانند مسافرتی کنند (و سرمایه ای به دست آورند،) و از شدت خویشتن داری، افراد ناآگاه آنها را بی نیاز میپندارند، اما آنها را از چهره هایشان میشناسی، و هرگز با اصرار چیزی از مردم نمیخواهند. (این است مشخصات آنها!) و هر چیز خوبی در راه خدا انفاق کنید، خداوند از آن آگاه است.
در تفسیر المیزان این گونه آمده است:
"مراد از جمله (لا یسئلون الناس الحافا) این است که فقراى مؤ من اصلا دریوزگى نمى کنند، تا منجر به اصرار در سؤ ال شود، زیرا بطوریکه گفته اند: وقتى روى کسى به سؤ ال باز شود براى بار دوم دیگر طاقت صبر ندارد، و نفس او از تلخى فقر به جزع در مى آید، و عنان اختیار را از کف مى دهد و در هر فرصتى تصمیم مى گیرد باز هم سؤ ال کند و اصرار هم بورزد، و راه را بر هر کس بگیرد.
ولى بعید نیست که منظور نفى اصرار باشد، نه نفى اصل سوال ، و منظور از الحاف اظهار حاجت بیش از مقدار واجب باشد، براى اینکه صرف اظهار حاجت ضرورى حرام نیست ، بلکه گاهى واجب هم مى شود، آن سؤ الى مذموم است که زائد بر مقدار لزوم باشد."
بنابراین سائلینی که محترمانه و بدون اصرار و بدون گیر دادن و بطور غیر مستمر که دلالت بر سایل نبودن شغل انها دارد ،در خواست کمک میکنندرا باید کمک کرد.
نکته دیگر مهم در این ایه اعتبار دادن به قضاوت ظاهری و چشمی شما ست که اگر از چهر ه اش تشخیص دادی نیازمند موجهی است،نیاز به تحقیق و اطمینان دیگری از مستحق بودن او نیست. لینک
ادامه روشهای مواجهه با ظالم از منظر قرآن
یکی دیگر از روشهای برخورد با ظالم،عفو گذشت است.خداوند در ادامه آیات سوره شوری که در بالا ارایه شد،
گذشت را ارجح بر انتقام گیری بر می شمرد.
وَالَّذِینَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنتَصِرُونَ ﴿۳۹﴾
خرمشاهی: و کسانى که چون به آنان تعدى رسد، انتقام مى گیرند
وَجَزَاء سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِّثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ ﴿۴۰﴾
فولادوند: و جزاى بدى مانند آن بدى است پس هر که درگذرد و نیکوکارى کند پاداش او بر [عهده] خداست به راستى او ستمگران را دوست نمى دارد
وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُوْلَئِکَ مَا عَلَیْهِم مِّن سَبِیلٍ ﴿۴۱﴾
خرمشاهی: و هرکس بعد از ستمى که دیده است، انتقام گیرد، اینانند که بر آنان ایرادى نیست
إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَیَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُوْلَئِکَ لَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۴۲﴾
مکارم: ایراد و مجازات بر کسانی است که به مردم ستم میکنند و در زمین به ناحق ظلم روا میدارند. برای آنها عذاب دردناکی است.
وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ ﴿۴۳﴾
فولادوند: و هر که صبر کند و درگذرد مسلما این [خویشتن دارى حاکى] از اراده قوى [در] کارهاست.لینک
یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ اِتَّقُوا رَبَّکُمُ اَلَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْهٰا زَوْجَهٰا وَ بَثَّ مِنْهُمٰا رِجٰالاً کَثِیراً وَ نِسٰاءً وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ اَلَّذِی تَسٰائَلُونَ بِهِ وَ اَلْأَرْحٰامَ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً (1)
وَ آتُوا اَلْیَتٰامىٰ أَمْوٰالَهُمْ وَ لاٰ تَتَبَدَّلُوا اَلْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَ لاٰ تَأْکُلُوا أَمْوٰالَهُمْ إِلىٰ أَمْوٰالِکُمْ إِنَّهُ کٰانَ حُوباً کَبِیراً (2)
ای مردم، از پروردگارتان که شما را از«نفس واحدی» آفرید و جفتش را[نیز] از او آفرید، و از آن دو، مردان و زنان بسیاری پراکنده کرد، پروا دارید؛ و از خدایی که به [نام ] او از همدیگر درخواست می کنید پروا نمایید؛ و زنهار از خویشاوندان مبرید، که خدا همواره بر شما نگهبان است. (1)
و اموال یتیمان را به آنان [باز]دهید، و[مال ]پاک و[مرغوب آنان ] را با[مال ] ناپاک [خود] عوض نکنید؛ و اموال آنان را همراه با اموال خود مخورید که این گناهی بزرگ است. (2)
سوره مبارکه نساء
رسول اللّه صلی الله علیه و آله :
مَن نَصَرَ أخاهُ المُسلِمَ وهُوَ یَستَطیعُ ذلِکَ نَصَرَهُ اللّه ُ فِی الدُّنیا وَالآخِرَةِ .
حلیة الأولیاء : 3 / 25 عن عمران بن حصین .
رسول خدا صلی الله علیه و آله :
هرکه برادر مسلمانش را یارى کند ـ در حالى که توان یارى او را داشته باشد ـ ، خداوند ، او را در دنیا و آخرت ، یارى خواهد کرد .
زیر باران رفتم...
دلم از پاکی باران لرزید..
و نگاهم را شست...
و صدایم را برد..
و چه زیباست؛
هم آغوش شدن با اشکی...
که ز چشمان جهان می ریزد...!
کاش باران بودم...
که دلی می شستم...!
از مجموعه سخنرانی های عاشورایی دکتر محمد رضا سنگری درباره شخصیت شمر بن ذی الجوشن
نگاهی به پیشینه شمر بن ذی الجوشن
یکی از افراد مقابل ابا عبدالله الحسین علیه السلام، شمر بن ذی الجوشن است. از فرماندهان سپاه امام علی در جنگ صفین و جانباز امیر المومنین کسی که در میدان جنگ تا شهادت پیش رفت. این چنین کسی حالا در کربلا شمر می شود. با ورودش به کربلا همه چیز عوض می شود. شمر آدم کوچکی نیست اگر نیایش های شمر را برای شما بخوانند و به شما نگویند که این ها مال شمر است شما با آن ها گریه می کردید. حال می کردید، هیچ گاه گفته نمی شود که وقتی شمر دستش را به حلقه خانه خدا می زد چگونه با خدا زمزمه می کرد!
فرض کنید الان از صحنه کربلا خارج شده اید، یک نفر به شما هم می بگوید همه چیز برای رفتن شما به خانه خدا آماده است. آیا شما حاضرید با پای پیاده به این سفر بروید؟ مطمئنا می گویید: نه! اما اگر به این سفر سه و چهار ماه که زخم خستگی، تشنگی و گرسنگی دارد. یک بار بروید بار دیگر به شما بگویند نمی روید. این آقایی که ما صحبتش را می کنیم (شمر) شانزده بار با پای پیاده به سفر حج رفته است. فکر نکنید شمر اهل نماز و روزه نبوده و یا از آن دسته آدم هایی بوده که عرق می خوردند، عربده می کشیدند؛ شمر و بسیاری دیگر که آن طرف ایستاده اند، آدم هایی هستند که پیشانی پینه بسته داشتند. بسیاری از آن ها اهل تهجد بودند.
تعدادی از این افراد با پیغمبر (ص) هم دیده شده اند. وقتی امام حسین به کربلا وارد شد بعضی از این افراد را صدا زد و فرمود: « مگر شما پیغمبر را ندیدید؟» الان این افرادی که پیغمبر را دیده بودند و رو به سوی قبله نماز می خواندند، رو در روی امام ایستاده اند. امروز من در کتاب تاریخ مسعودی می خواندم که در کربلا هر روز 20000 نفر در فرات غسل می کردند. غسل قربة الی الله که حسین را بکشند و می گفتند: غسل می کنیم تا ثوابش بیشتر باشد.
در ظهر عاشورا وقتی ابا عبدالله علیه السلام برای نماز خواندن، اذان می گفتند فکر نکنید در آن طرف کسی نماز نمی خواند. آن ها هم نماز می خواندند! برخی از این افراد به ابا عبدالله علیه السلام می گویند که نماز شما قبول نیست! و حبیب به آن ها می گوید: « نماز شما قبول است؟! » درگیری می شود .حبیب به شهادت می رسد. حضرت حبیب پیش از نماز ظهر ابا عبدالله به شهادت رسیدند.
چه خصوصیاتی باعث شکل گیری شخصیت های منفی می شود؟
ما در کربلا به کلاس شمر شناسی نیاز داریم. یک کلاس به عنوان تحلیل شخصیت شمر. شمری که شانزده بار به مکه رفته، جانباز امیر المومنین بود، کسی که در کنار مولا زخمی شده بود، چه شد که فرمانده جنگ حضرت علی علیه السلام به این جا رسید؟ این مسئله نیاز به تحلیل و بررسی دارد. این هشدار و اندازی برای امروز و فردای ما.
شمر با سه ویژگی، شمر شد
1. اولین خصوصیت شمر این بود که می گفت: شکم از همه چیز برای من مهم تر است. مهم بود که غذای خوب بخورد و برای دست یافتن به این غذا دست به هر کاری می زد.
آیا غذا برای شما اولین مسئله زندگی است؟ در خانواده های ما وقتی که شام را خوردند به فکر ناهار فردا هستند.
دعوای شکم دعوای مسخره ای است که همه ی ما با آن درگیر هستیم. فکرش را بکنید اختلاف همه غذاها ی عالم خیلی کم است. خدا حفظ کند آقای جوادی آملی را می گفتد: « فرق تمام غذاها بیست سانتی متر است. یعنی از نوک زبان تا ته زبان.» وقتی از این فاصله گذشت دیگر باهم فرقی ندارند. می خواهد چلو کباب و پیتزا باشد یا نان و ماست. همه ی دعواها بر سر همین بیست سانتی متر است. شمر نتوانست دعوای بیست سانتی متری را برای خود حل کند.
حضرت علی علیه السلام یک بار اراده کرد جگر بخورد گفت هفته بعد، هفته بعد، هفته بعد افتاد ماه بعد، یک سال این خوردن جگر را به تأ خیر انداخت. بعد از یک سال جگر تهیه کرد. دود جگر کباب کرده از دیوار خانه بیرون رفت. در زدند کسی گفت: خوش به حال شما که بوی این غذا از خانه تان بلند است من چند ماهی است از این غذا نخورده ام، حضرت فرمودند: « این غذا را به او بدهید » دوستی می گفت: مولا علی مسئله ی شکم را برای خود حل کرده بود و می توانست از غذایش بگذرد و به قول سعدی:
تنور شکم دم به دم تافتن مصیبت بود روز نایافتن
اما شمر نتوانست مسئله غذا را برای خود حل کند. شمر عبدالبطن یعنی اسیر و بنده ی شکم بود و این اسارت او را بیچاره کرد.
یک روز بهلول از راهی می گذشت. هارون او را صدا زد و گفت: ما را نصیحتی نمی کنی؟ می خواست او را دست بیندازد بهلول گفت: حوصله نصیحت ندارم. اما می توانم سوالی از تو بپرسم؟ گفت: بفرما. بهلول گفت: اگر می خواستی غذا بخوری و غذا را در دهانت گذاشتی و هر کاری کردی غذا پایین نرفت چه کار می کنی؟ حاضری چقدر از ثروتت را بدهی؟ هارون کمی فکر کرد و گفت: نیمی از ثروتم را می دهم. بهلول گفت: حالا سوالم را طوری دیگر مطرح می کنم. اگر غذا پایین رفت ولی هر کاری کردی نتوانستی آن را دفع کنی چه می کنی؟ گفت معلوم است می میرم.
نصف ثروتم را می دهم تا رهایی پیدا کنم. بهلول گفت: می بینی همه دعوا سر یک روده و یک فرو دادن و پس دادن است است، توجه به همین ریزه کاری ها ما را از گناه و عصیان باز می دارد. از امام پرسیدند: تقوا چیست؟ فرمود: وقتی در بیابان راه می روی سعی می کنی خارهای ریز در پایت نرود یا خارهای درشت؟ اگر عاقل باشید هر دو. تقوا این است یعنی نه مرتکب گناه کوچک شوی و نه بزرگ. چرا که گناهان ریز، زمینه ارتکاب گناهان بزرگ است.
2. نکته ی دوم که در شخصیت شمر بود این بود که چشم دیدن پیشرفت هیچ کس را نداشت و به خاطر همین مسئله است که به کربلا آمد.
شمر نزد عبید الله بن زیاد نشسته بود که نامه ایی از عمر بن سعد به عبیدالله رسید. عمربن سعد نوشته بود: ای امیر من با حسین مذاکره کردم. حسین سه پیشنهاد دارد : 1- به مکه و مدینه برگردد. 2- اگر اجازه بدهی به هر سرزمینی بخواهد برود. 3- بیاید دست در دست یزید بگذارد و بیعت کند.
عمر بن سعد نمی خواست جنگی صورت بگیرد و در آغاز دوست نداشت امام حسین کشته شود. اما در ادامه برای جنایت آماده شد.
عبید الله می گفت: بد نیست اگر این طوری شود مسائل ما حل می شود. همان جا شمر محکم به پهلوی عبیدالله زد و گفت: الان فرصت بسیار خوبی است و حسین در چنگ توست. عمر بن سعد دارد سازش می کند در حالی که حسین در هفتاد کیلو متری ما اردو زده است و به راحتی می توانیم او را در پنجه خود بگیریم. اگر برگردد در مکه و مدینه قدرتی برهم می زند و دیگر هیچ کس نمی تواند با او درگیر شود. ابن زیاد گفت: خوب گفتی. الان چنگال هایمان در گلویش فرو رفته. خودت بلند شو و برو. گفت: من می روم اما اگر عمربن سعد نپذیرفت که من بجنگم، گردنش را بزنم و سرش را برای شما بفرستم؟ و خود فرمانده لشگر شوم؟ ابن زیاد گفت: این کار را بکن.
شمر آدمی است که مدام از این و آن می گوید. او یک روح شقاوت پیشه دارد. خداوند در سوره حجرات به این مسئله اشاره کرده است که اگر فاسقی نزد شما آمد و خبری پیش شما آورد، زود تأییدش نکنید و هیچ گاه از خبر چینی دیگران لذت نبرید. مثلا فردی نزد ما می آید و خبری را به ما می گوید ما می گوییم راست می گویی؟ این کار باعث تشویق طرف مقابل می شود و این عامل باب غیبت را می گشاید.
. قرآن مجازات بد کاران را مشخص کرده ولی بد ترین مجازات ها متوجه کسانی است که زخم بر جان دیگران می زنند. حفره در روح ها ایجاد می کنند. سرزنش می کنند و می شکنند. و این خصوصیت متأسفانه در دنیا به اندازه ی ایران نیست. من کشور های دیگر را هم دیده ام اما هیچ کشوری لطیفه ساز تر از ایران نیست. هر چیزی را بهانه ی دست انداختن می کنند.
در کربلا شمر بارها دست انداخت و حرف های آزار دهنده ای به ابا عبدالله علیه السلام زد.
این سه خصوصیت از جانباز امیر المومنین علی علیه السلام شمر را ساخت، شمری که در کربلا با قساوت کامل بر سینه پسر پیغمبر نشست و با بی رحمی تمام دوازده ضربه از پشت بر گردن ابا عبدالله علیه السلام وارد کرد و بعد هم سرخون چکان حسین علیه السلام را دست گرفت و از قتلگاه بیرون آمد.
آیت الله بهجت:
اگر بفرمایید: به آن حضرت دسترسی نداریم؟ جواب شما این است که چرا به انجام واجبات و ترک محرمات ملتزم نیستید، و او به همین از ما راضی است. ترک واجبات و ارتکاب محرمات، حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است.
"السابقون السابقون" ، صحرا ، عطش ، دریای خون
نی ، نینوا ، لیلا ، جنون ، "نون و القلم" ، "ما یسطرون"
شمشیر در شمشیر شد ، دستان حق زنجیر شد
طفل سه ساله پیر شد ، "آمنت ربّی فاسمعون"
طفلی به روی دست شد ، تیر سه شعبه مست شد
آن لحظه عالم پست شد ،"یا قوم ماذا تعبدون ؟"
اشبه به ذات مصطفی ، من فرط نوره اختفی
بعدک، علی الدنیا عفی ، "ما هؤلاء ینطقون"
فانیّ ِ باقی ، دیدهای؟! بیچشم راوی ، دیدهای؟!
بی دست ساقی ، دیدهای؟! "انّا الیه راجعون"
تا بیرمق شد پیکرت ، دعواست بالای سرت
پیراهنت ، انگشترت ، "مما رزقنا ینفقون"
حضرت علی (ع)
زندگی کردن با مردم این دنیا همچون دویدن در گله اسب است!
تا میتازی با تو میتازند...
زمین که خوردی، آنهایی که جلوتر بودند، هرگز برای تو به عقب باز نمیگردند!
و آنهایی که عقب بودند، به داغ روزهایی که میتاختی تورا لگد مال خواهند کرد!
در عجبم از مردمی که بدنبال دنیایی هستند که روز به روز از آن دورتر میشوند
و غافلند از آخرتی که روز به روز به آن نزدیکتر میشوند...
به نام خدا
مبحث چهل و دوم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)
نکوهش بخل و بخیل در قرآن
خداوند در آیه 180 سوره آل عمران هشدار شدیدی به افراد بخیل داده است.
وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَیْرًا لَّهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلِلّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ﴿۱۸۰﴾
فولادوند: و کسانى که به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا کرده بخل مى ورزند هرگز تصور نکنند که آن [بخل] براى آنان خوب است بلکه برایشان بد است به زودى آنچه که به آن بخل ورزیده اند روز قیامت طوق گردنشان مى شود میراث آسمانها و زمین از آن خداست و خدا به آنچه مى کنید آگاه است.
نکات:
خداوند هم صاحب میراث ماندگار دنیاست و هم نیازمند انفاق ما نیست. پس دستور انفاق، براى سعادت خود ماست.
وارث واقعى همه چیز و همه کس خداست. ما با دست خالى آمدهایم و با دست خالى مىرویم، پس بخل چرا؟
منبع: تفسیر نور الثقلین
پیامبر گرامی اسلام (ص):
دو چیز را خداوند در این جهان کیفر مى دهد تعدى و ناسپاسى پدر و مادر.
اثنان یعجّلهما اللَّه فی الدّنیا البغى و عقوق الوالدین.
(نهج الفصاحه، سخنان گوهربار رسول اکرم حضرت محمد ص)
بخونید خیلی قشنگه: اولین روزی که امام حسین (ع) روزه گرفتند همه اهل بیت در کنار سفره جمع شدند؛ پیامبر اکرم (ص) رو به امام حسین فرمودند:
حسین جان عزیزم روزه ات را باز کن. امام حسین فرمودند:
جایزه من چه خواهدبود؟
پیامبر فرمودند: نصف محبتم را به کسانی که تو را دوست دارند می بخشم.
حضرت علی(ع) فرمودند:
پسرم حسین جان بفرما. باز امام فرمودند: جایزه من چه خواهدبود؟
حضرت علی فرمودند: نصف عبادت هایم برای کسانی که عاشق تو هستند.
حضرت فاطمه(س) فرمودند:
عزیز دلم افطار کن.امام حسین پرسیدند:
جایزه شمابه من چیست؟
حضرت فرمودند: نصف عبادت هایم را به کسانی که بر تو گریه می کنند می بخشم.
امام حسن(ع) فرمودند:
برادر جان روزه ات را بازکن و امام همان سوال را پرسیدند.
حضرت پاسخ دادند: من تا همه گنهکاران را بر تو نبخشم به بهشت نخواهم رفت.
و درهمین حال جبرئیل بر پیامبر نازل شد فرمود خدا می فرماید:
من از شماها مهربانتر هستم و آنقدر آن کسانی که عاشق تو هستند را به بهشت میبرم تا تو راضی شوی یا حسین.
ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺤﻤﺪ "ص" ﻣﯽﻓﺮﻣﺎﯾﻨﺪ:
ﻧﻮﺭﺍﻧﯽ ﺷﻮﺩ ﭼﻬﺮﻩ کسی که این حدیث رابه دیگران می رساند
حاج مهدی سلحشور چند شب قبل تو حرم حضرت معصومه میگفت:...دیدی تا یه جوک باحال میبینی درجا کپی میکنی وبعدش پخش میکنی !!!حالاببینم سوره ای ازقرآن که معادل یک سوم قرآن هست راچکارش میکنی.. فکرش راب کن.. روز قیامت باخودت میگی کاش بیشتر میفرستادم..!
سبحانَ الله یا فارِجَ الهَمّ وَ یا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ یَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حیلَتی وَ ارزُقنی حَیثَ لا اَحتَسِب یا رَبَّ العالَمین
سلام
نهج الفصاحه سخنان گوهربار رسول اکرم حضرت محمد مصطفی(ص)
أجوع النّاس طالب العلم و اشبعهم الّذی لا یبتغیه.
از همه مردم گرسنه تر آن کس است که در پى دانش میرود و از همه مردم سیرتر آن کس است که طالب آن نیست.
صلوات
جهاد با نفس
تفسیر زهد
رسول خدا از جبرئیل پرسید: اى جبرئیل تفسیر زهد چیست؟ گفت: اینکه دوست بدارد آن کس را که آفریننده اش را دوست دارد و دشمن بدارد آن کس را که آفریننده اش را دشمن مى دارد و از حلال دنیا بر خود تنگ بگیرد و به حرام آن توجهى نکند، زیرا حلال آن حساب دارد و حرامش موجب عقاب است. وسائل الشیعه/باب جهاد با نفس/ح50
رسول اللّه صلی الله علیه و آله :
أیُّهَا النّاسُ ، عَلَیکُم بِحُبِّ أهلِ بَیتی ، عَلَیکُم بِحُبِّ حَمَلَةِ القُرآنِ ، عَلَیکُم بِحُبِّ عُلَمائِکُم ، لا تُبغِضوهُم ، ولا تَحسِدوهُم ، ولا تَطعَنوا فیهِم . ألا مَن أحَبَّهُم فَقَد أحَبَّنی ، ومَن أحَبَّنی فَقَد أحَبَّ اللّه َ ، ومَن أبغَضَهُم فَقَد أبغَضَنی ، ومَن أبغَضَنی فَقَد أبغَضَ اللّه َ ، ألا هَل بَلَّغتُ ؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله :
اى مردم، بر شما باد دوستى اهل بیتم ! بر شما باد دوستى حاملان قرآن! بر شما باد دوستى عالمانتان ! با آنان دشمنى مکنید ، بر آنان حسد مبرید و از آنان عیبجویى مکنید . هان ! هرکه آنان را دوست بدارد ، مرا دوست داشته است و هرکه مرا دوست بدارد ، خدا را دوست داشته است . هرکه با آنان دشمنى کند ، با من دشمنى کرده است و هرکه با من دشمنى کند ، با خدا دشمنى کرده است . هان ! آیا [پیام حق را ]رساندم ؟
تنبیه الغافلین : 553 / 898 عن امام على
به نام خدا
مبحث سی و هشتم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی (انفاق)
اهمیت انفاق و تاکید متعدد قرآن بر انفاق
سوره حدید و تغابن از سوره هایی اند که آیات زیادی راجع به انفاق و قرض الحسنه داشته و یکی از پیامهای اصلی سوره دعوت به انفاق و نکوهش بخل میباشد.
سوره تغابن
فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِیعُوا وَأَنفِقُوا خَیْرًا لِّأَنفُسِکُمْ وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَ?ئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
بنابراین تا آنجا که در توان دارید تقواى الهى پیشه کنید، و گوش دهید و اطاعتنمائید، و انفاق کنید که براى شما بهتر است، و آنها که از بخل و حرص خویشتن مصونبمانند رستگار و پیروزند.(16)
نخست دستور به اجتناب از گناهان مى دهد (چرا که تقوا بیشتر ناظر به پرهیز از گناه است) و سپس دستور به اطاعت فرمان و شنیدنى که مقدمه این اطاعت است و از میان طاعات بخصوص روى مساله انفاق که از مهمترین آزمایشهاى الهى است تکیه مى کند و سرانجام هم مى گوید سود تمام اینها عائد خود شما مى شود
در پایان آیه به عنوان تاکیدى بر مساله انفاق مى فرماید: و آنها که از بخل و حرص خویش مصون بمانند رستگار و پیروزند" (وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
" شح" به معنى بخل توأم با حرص است، و مى دانیم این دو صفت رذیله از بزرگترین موانع رستگارى انسان، و بزرگترین سد راه انفاق و کارهاى خیر است، اگر انسان دست به دامن لطف الهى زند و با تمام وجودش از او تقاضا کند و در خودسازى و تهذیب نفس بکوشد و از این دو رذیله نجات یابد سعادت خود را تضمین کرده است
در بعضى از روایات از امام صادق ع آمده است:
من ادى الزکاة فقد وقى شح نفسه
:" کسى که زکات را بپردازد از بخل و حرص رهایى یافته" ولى روشن است که این یکى از مصداقهاى زنده ترک بخل و حرص است، نه تمام مفهوم آن.
در حدیث دیگرى مى خوانیم که امام صادق ع از شب تا صبح طواف خانه خدا بجا مى آورد و پیوسته مى فرمود:
اللهم قنى شح نفسى
:" خداوندا! مرا از حرص و بخل خودم نگاهدار" یکى از یارانش عرض مى کند: فدایت شوم، امشب نشنیدم غیر از این دعا، دعاى دیگرى کنى فرمود: چه چیز از بخل و حرص نفس مهمتر است در حالى که خداوند مى فرماید: وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ .
منبع تفسیر نمونه.لینک
انتخاب با خودت
تقدیر را رقم بزن
عاشورا هر روز در کربلای دلمان اتفاق می افتد
مواظب باشیم "حسین" دلمان به دست "یزید" نفس اماره،
تشنه لب شهید نشود!
السلام علیک یااباعبدالله الحسین (ع)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ،در موارد زیادی روایات شان نزول را صحیح و منطبق بر متن نمی داند.
از جمله در ذیل تفسیر آیات جنگ احد نیز مطالب مهمی نوشته که به نوعی پاسخ به کسانی است که تفسیر قرآن را فقط مبتنی بر روایات مجاز میدانند.
متن زیر از المیزان ارایه میگردد:
دخالت آراء شخصى راویان و تاءثیر اختلاف مذاهب درنقل روایات اسباب نزول
روایات وارده در داستان جنگ احد بسیار زیاد است، ولى در آنها از جهات بسیارى اختلاف شدیدى وجود دارد که چه بسا انسان را دچار سوءظن مى کند و بیشتر اختلاف در روایاتى است که درباره شاءن نزول بسیارى از آیات این داستان وارد شده که تقریبا شصت آیه مى شود آرى اینگونه روایات عجیب به نظر مى رسد و جاى هیچ شکى براى اهل تاءمل و دقت باقى نمى گذارد در اینکه حکم کند که : (مذاهب و عقائد مختلف در آن روایات دست اندازى کرده و هر مذهبى روح عقیدتى خود را در روایتى دمیده تا با زبان روایت حرف خود را زده باشد و خلاصه استفاده سیاسى کرده باشد) و همین امر باعث شد که ما از نقل آن روایات در این بحث روایتى خود دارى کنیم.
اهل بحث متوجه این نکته گردند که آنچه در روایات اسباب نزول آمده اگر نگوئیم همه اش حد اقل بیشترش نظریه شخصى راویان است به این معنا که راویان آن احادیث غالبا حوادث تاریخى را نقل مى کنند آنگاه یکى از آیات کریمه قرآن را که با آن حادثه مناسبتى دارد ضمیمه نقل خود مى سازند و مردم خیال مى کنند که آیه نامبرده اصلا در باره همان حادثه نازل شده و چه بسا همین عمل باعث شده که یک آیه قطعه قطعه شود و یا چند آیه که در یک سیاق قرار دارند تکه تکه گردند و هر تکه اش را داراى تنزیلى مستقل بپندارند و در باره چند آیه اى که پشت سر هم نازل شده بگویند: آن آیه اش در باره فلان حادثه و آیه دومش در باره آن حادثه دیگر و سومش در باره آن حادثه دیگر نازل شده است و در نتیجه نظم چنین آیاتى به هم خورده سیاقش به کلى از بین برود و این خود یکى از اسباب سستى و بى اعتبارى اینگونه روایات است.
اضافه کن بر این آنچه را که ما در اول این بحث تذکر دادیم و گفتیم : اختلاف مذاهب دینى هم در لحن این روایات تاءثیر گذاشته هر کسى آنها را به طرف مذهب خود سوق داده تا مذهب خویش را با آن توجیه و تایید کند.
علاوه بر اینکه جوهاى سیاسى و انگیزه هائى که در هر زمانى حاکم بوده اثرى جدى در حقایق و معارف داشته و نگذاشته که حقایق آنطور که بوده باقى بماند بلکه در هاله اى از ابهام و اخفایش کرده است بنابراین کسى که مى خواهد در مسائل تاریخى غور و دقت کند باید این عوامل که گفتیم در ضبط و نقل احادیث تاریخى دخالت داشته اند را از نظر دور ندارد که سخت در فهم حقایق مؤ ثر است (و تنها خدا هادى است ).لینک
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر ان ظلمت شب اب حیاتم دادند .چه مبار ک سحری بود و چه فرخنده شبی .ان شب قدر که این تازه براتم دادند.
دوستان گرامی امروز بزرگداشت روز حافظ بود.حافظ هم قران شناس بود وهم بلاغت شناس بنابراین اشاره به قران در شعر حافظ بسیار زیاد است.
چگونه محمد حافظ شد؟
محمد در نانوایی کار میکرد.در جوار دکان نانوایی مکتبی واقع شده بود که ایشان ساعاتی از اوقات فراغت خویش را در انجا به حفظ و یادگیری قران مشغول بود.ویک چهارم دستمزد خویش را به استاد میداد.ازطرفی در همسایگی انهاجوانی فصیح ومتکلم زندگی میکرد که شعر میگفت.ومردم شهر برای استماع اشعار وی به محله سرازیر میشدند.محمد با مشاهده وی شوق شاعری پیدا کرد تا جایی که جملات وعباراتی ناموزون رابه هم بسته برای دوستان میخواند اما مورد مضحکه واقع می شد.عاقبت از طعنه انان به تنگ امده وبا نا امیدی به استانه ((باباکوهی))التجا برد.وسه روز روزه گرفت وافطار نکرد.شب سوم در عالم رویا بزرگواری را در خواب مشاهده کرد.وبه وی گفت:ای حافظ برخیز که مراد تورا براوردیم.سپس محمد از خواب برخاست وروح وفکر خود را روشن یافت.وبا تخلص حافظ این غزل را نا خوداگاه به نظم کشید.
سلام
نهج الفصاحه سخنان گوهربار رسول اکرم حضرت محمد مصطفی (ص)
أحبب حبیبک هونا ما عسى أن یکون بغیضک یوما ما و أبغض بغیضک هونا ما عسى أن یکون حبیبک یوما ما.
در دوستى میانه نگهدار که شاید دوست روزى دشمن تو شود و در دشمنى راه افراط مسپار که شاید دشمن روزى دوست گردد.
صلوات
امام سجاد علیه السلام
«وَاَمّا حَقُّ الزَّوجَةِ فَاَنْ تَعْلَمَ اَنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ جعلها لَکَ سَکَنا وَ اُنْسا فَتَعْلَمَ اَنَّ ذلِکَ نِعْمَةٌ مِنَ اللّهِ عَلَیْکَ فَـتُـکْرِمَها وَ تَرْفُقَ بِها وَ اِنْ کانَ حَقُّکَ اَوجَبَ فَاِنَّ لَها عَلَیْکَ اَنْ ترحمها»
(من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 621) ...
حق زن این است که بدانی خداوند عزوجل او را مایه آرامش و انس تو قرار داده و این نعمتی از جانب اوست، پس احترامش کن و با او مدارا نما، هر چند حق تو بر او واجبتر است، اما این حق اوست که با او مهربان باشی.
نظر به برادر مؤمن
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم
النَّظَرُ إلى الأخِ تَوَدُّهُ فی اللّه ِ عزّ و جلّ عِبادَةٌ
نگاه کردن به برادرى که به خاطر خداوند عزّ و جلّ دوستش مى دارى، عبادت است
بحار الأنوار : ٧٤/٢٧٩/١
آیت الله بهجت:
اگر ظهور حضرت حجت(عج) نزدیک باشد، باید هر کس خود را برای آنروز مهیا سازد، از جمله اینکه از گناهان توبه کند. همین توبه باعث میشود که این همه بلاهایی که بر سر شیعه آمده است، که واقعا بی سابقه است و بلاهای دیگری که تا قبل از ظهور آن حضرت می آید، از سر شیعه رفع و دفع گردد.
چهار نعمتی که بهتر است هر روز صبح یاد کنیم
رسول خدا صلی الله علیه وآله) فرمود:
«هر که صبح کند و چهار نعمت خدا را یاد نکند می ترسم که نعمت خدا از او زائل گردد»
الف- اَلحَمدُ للهِ الَّذِی عَرَّفَنِی نَفسَهُ وَلَم یَترُکنِی عُمیانَ القَلبِ
ستایش خدا را که خود را به من شناساند ومرا کوردل نگذاشت.
ب- اَلحَمدُ للهِ الَّذِی جَعَلَنِی مِن أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه
ستایش خدا را که مرا از امت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله قرار داد.
ج- اَلحَمدُ للهِ الُّذِی جَعَلَ رِزقِی فِی یَدَیهِ وَ لَم یَجعَل رِزقِی [وَ لَم یَجعَله] فِی أَیدِی النَّاس
ِ
ستایش خدا را که روزیم را در دست خودش قرار داد و آن را در دست مردم ننهاد.
د- اَلحَمدُ للهِ الَّذِی سَتَرَ ذُنُوبِی وَ عُیُوبِی [سَتَر ذَنبی] وَ لَم یَفضَحنِی بَینَ الخَلائِق
ِ
ستایش خدا را که گناهانم وعیوبم را پوشاند ومرا در میان مردم رسوا
نکرد.
(الدعوات، ص۸۱٫/مستدرک الوسائل، ج۵، ص۳۹۲٫/مصباح کفعمی، ص۱۷۰٫)
به نام خدا
مبحث سی و نهم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)
اهمیت انفاق و تاکید متعدد قرآن به انفاق
سوره حدید و تغابن از سوره هایی اند که آیات زیادی راجع به انفاق و قرض الحسنه داشته و یکی از پیامهای اصلی سوره دعوت به انفاق و نکوهش بخل میباشد.
در ایه 17 سوره تغابن برای تشویق به انفاق وجلوگیری از بخل میفرماید:إِن تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَاعِفْهُ لَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ
اگر خدا را وامى نیکو دهید آن را براى شما دو چندان مى گرداند و بر شما مى بخشاید و خدا[ست که] سپاس پذیر بردبار است
جمله "یغفر لکم"(شما را میبخشد)براین معنا دلالت میکند که انفاق یکی از عوامل امرزش گناه است.
منظور از «اقراض خداى تعالى» انفاق در راه خدا است، و اگر این عمل را قرض دادن به خدا، و آن مال انفاق شده را قرض حسن خوانده، به این منظور بوده که مسلمین را به انفاق ترغیب کرده باشد.
جمله «یُضاعِفْهُ لَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ» اشاره است به حسن جزایى که خداى تعالى در دنیا و آخرت به انفاقگران مىدهد.
منبع: تفسیر المیزان.لینک