«توکل بر خدا»
امام حسین(علیهالسلام) در راهی قدم مینهاد که از خطراتش آگاه و مطلع بود. ایشان در پایان وصیتنامهاى که قبل از حرکت به کربلا نوشتند، به این آیه استناد کردند: «وَ ما تَوْفیقی إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ» (هود/88) توفیق من جز به (اراده) خداوند نیست که بر او توکّل کردهام و به او روى آوردهام.
پیامبر اکرم حضرت محمد (ص)
اِتَّقِ اللَّهَ وَ لا تَحقِرَنَّ مِنَ المَعرُوفِ شَیئاً وَ لَو أن تَفرُغَ مِن دَلوِکَ فِی إناءِ المُستَسقِی وَ أن تُلقِىَ أخاکَ وَ وَجهُکَ إلیهِ مُنبَسِطٌ؛
از خدا بترس و هیچ کار نیکى را حقیر مشمار گر چه کار نیک منحصر باین باشد که دلو خویش را در ظرف تشنه اى بریزى و برادر خود را با روى گشاده ملاقات کنى.
آیت الله بهجت:
نه ایمان اهل یقین را داریم و نه یقین اهل یقین را. یا باید بگوییم فردایی نیست و مانند حیوانات تکلیف نداریم و یا این که مامنی و پناهگاهی از عذاب الهی پیدا کنیم؛زیرا غیر از خدا چیزی نیست که بتواند ازما دستگیری کند. پسر نوح هم برای فرار از عذاب الهی به غیر خدا پناه برد.
فردا غیر از خدا همه چیز فانی است.
والله خیر و ابقی
-
درس عاشورا:
مسلمان حق ندارد دربرابر فسادوبدعت وتحریف، سکوت وسازش کند.
آیه صبحگاهی
آیه 48،سوره مایده
از دوره قرائت جمعی9230ام
تعداد آیه های قرائت شده: 807تا
وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ
ترجمه آیه:
«48» و ما این کتاب (=قرآن) را به حق به سوى تو فرو فرستادیم، در حالى که تصدیقکننده کتابهاى پیشین و حاکم بر آنهاست. پس میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل کرده حکم کن، و از هواهایشان (با دور شدن) از حقى که به سوى تو آمده، پیروى مکن. براى هر یک از شما (امتها) شریعت و راه روشنى قرار دادهایم. و اگر خدا مىخواست شما را یک امت قرار مىداد، ولى (خواست) تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید. پس در کارهاى نیک بر یکدیگر سبقت گیرید. بازگشت (همه) شما به سوى خداست؛ آنگاه در باره آنچه در آن اختلاف مىکردید آگاهتان خواهد کرد.
به امید موفقیت
اسما و صفات الهی از یک دیدگاه، بر دو گونهاند:
اول، اسامى و نشانههایى که در سراسر عالَم هستى پراکندهاند؛ یعنی هرآنچه در عالم هستى دیده میشود، از دورترین کهکشانها تا کوچکترین ذرات، نشانههایى از ذات احدیتاند و همۀ آنها «اسمُ الله» و اسامى تکوینى خداوندگارند؛ دوم، اسمهایی که در قالب الفاظ و کلمات وارد شدهاند و حضرت حق، خویش را بدین نامها ستوده و معرّفى کرده است؛ مانند:
«هُوَ اللهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ».
اوست خدایی که جز او معبودی نیست؛ همان فرمانروای پاکِ سلامتبخشِ اماندِه، چیرۀ پیروزمند، جبرانکنندۀ دارای بزرگی. منزّه است خداوند از آنچه شریک او میگردانند.
در حکایت است که حکیمى مجنون را دید که بر روى شنهاى ساحل چیزى مینویسد. از او پرسید: چه مینویسى؟
گفت شرح حُسن لیلی میدهم
خاطر خود را تسلّى میدهم
نیست جز نامی از او در دست من
زان بلندی یافت قدر پست من
ناچشیده جرعهای از جام او
عشقبازى میکنم با نام او
شاید بتوان گفت ما هم از طریق نامهای خداوند با او عشقبازى میکنیم؛ همان نامهایى که خود، تحت عنوان «الأََسْمَاءُ الْحُسْنىَْ» به ما تعلیم داده و وسیلۀ تقرّب ما به ذات خویش قرار داده است.
خداوند متعال هرکدام از اوصاف قدسى خود را در قالب اسمى به بشر معرفى نموده است: هنگامىکه میخواهد قدرت خود را به انسان بشناساند، از آن به «قادر» و «قدیر» تعبیر مینماید و هرگاه میخواهد احاطۀ علمى خویش را بر عالَم وجود و هستى مطرح سازد، از صفت «علیم» یاد میکند؛ وقتی میخواهد از رحمت و رأفتی پرده بگشاید که به بندگان دارد، خود را «رحمان» و «رئوف» معرفی میکند و آنگاه که میخواهد گذشت و مغفرت خود را به بندگان بازگو فرماید، «غفور» و «غفّار» را به صحنه میآورد.
به بیان دیگر، حضرت حق براى اوصاف خود، اسم قرار داده است: قدرتش را به «قدیر»، حکمتش را به «حکیم»، عزتش را به «عزیز»، علمش را به «علیم» و... نامگذارى فرموده است.
البته خداوند براى هرکدام از اوصاف خود، لفظى مقرّر نموده که این لفظ، اسم آن وصف است. بنابراین اسم «الله» در «بِسْمِ الله»، یعنى قدرت، حکمت، رحمت، حلم، جود، صبر و سایر صفاتِ خداوند؛ پس «بِسْمِ الله» یعنى خدایا، با استعانت از تمام اوصاف حضرت تو، کار را آغاز میکنم.
البته ذکر این نکته ضروری است که اسامى حضرت حق، عین ذات اوست و مانند دیگر اسامى و مسمّیات نیست که بین اسم و مسمّا تغایر و تفاوت وجود دارد.
بخش هایی از کتاب مشکاة، جلد1، تفسیر سوره مبارکه حمد، محمدعلی انصاری
در نیویورک، در ضیافت شامى که به منظور جمعآورى کمک مالى براى مدرسهاى مربوط به بچههاى داراى ناتوانى ذهنى بود، پدر یکى از بچهها نطقى کرد که هرگز براى شنوندگان آن فراموش نمىشود... او با گریه گفت: «کمال، در بچه من «شایا» کجاست؟ هر چیزى که خداوند مىآفریند کامل است، اما بچه من نمىتواند چیزهایى را بفهمد که بقیه بچهها مىتوانند. بچه من نمىتواند چهرهها و چیزهایى را که دیده، مثل بقیه بچهها به یاد بیاورد. کمال خدا در مورد شایا کجاست؟»
افرادى که در جمع بودند، با شنیدن این جملات، شوکه و اندوهگین شدند...
پدر شایا ادامه داد: «به اعتقاد من، هنگامى که خدا بچهاى شبیه شایا را به دنیا مىآورد، کمال آن بچه را در روشى مىگذارد که دیگران با او رفتار مىکنند.» و سپس داستان زیر را درباره شایا تعریف کرد:
«یک روز که شایا و من در پارک قدم مىزدیم، تعدادى بچه را دیدیم که بیسبال بازى مىکردند. شایا پرسید: بابا، به نظرت اونا منو بازى مىدن...؟ من مىدانستم که پسرم بازى بلد نیست و احتمالا بچهها او را توى تیمشان نمىخواهند؛ اما فهمیدم که اگر پسرم براى بازى پذیرفته شود، حس یکى بودن با آن بچهها مىکند. پس به یکى از بچهها نزدیک شدم و پرسیدم که آیا شایامىتواند بازى کند؟! آن بچه به همتیمىهایش نگاه کرد تا نظر آنها را بخواهد، ولى جوابى نگرفت و خودش گفت: ما 6امتیاز عقب هستیم و بازى در رآند 9 است. فکر مىکنم اون بتونه در تیم ما باشه...
در نهایت تعجب، چوب بیسبال را به شایا دادند! همه مىدانستند که این غیرممکن است؛ زیرا شایا حتى بلد نیست که چطور چوب را بگیرد! اما همین که شایا براى زدن ضربه رفت، توپگیر چند قدمى نزدیک شد تا توپ را خیلى آرام بندازد که شایا حداقل بتواند ضربه آرامى به آن بزند... اوّلین توپى که پرتاب شد، شایا ناشیانه زد و از دست داد!
یکى از همتیمىهاى شایا نزدیک شد و دوتایى چوب را گرفتند و روبهروى پرتابکن ایستادند. توپگیر دوباره چند قدمى جلو آمد و آرام توپ را انداخت. شایا و همتیمیش، ضربه آرامى زدند و توپ نزدیک توپگیر افتاد؛ توپگیر، توپ را برداشت و مىتوانست به اوّلین نفر تیمش بدهد و شایا باید بیرون مىرفت و بازى تمام مىشد... اما به جاى این کار، او توپ را جایى دور از نفر اوّل تیمش انداخت و همه داد زدند: شایا، برو به خط اوّل، برو به خط اوّل!!! تا به حال شایا به خط اوّل ندویده بود!
شایا هیجانزده و با شوق، خط عرضى را با شتاب دوید. وقتى که شایا به خط اوّل رسید، بازیکنى که آنجا بود مىتوانست توپ را جایى پرتاب کند که امتیاز بگیرد و شایا از زمین بیرون برود، ولى فهمید که چرا توپگیر، توپ را آنجا انداخته است. توپ را بلند، آنطرف خط سوم پرت کرد و همه داد زدند: بدو به خط 2، بدو به خط 2!!!
شایا به سمت خط دوم دوید. در این هنگام بقیه بچهها در خط خانه هیجانزده و مشتاق، حلقه زده بودند... همین که شایا به خط دوم رسید، همه داد زدند: برو به 3!!! وقتى به 3 رسید، افراد هر دو تیم دنبالش دویدند و فریاد زدند: شایا، برو به خط خانه...! شایا به خط خانه دوید و همه 18 بازیکن، شایا را مثل یک قهرمان روى دوششان گرفتند، مانند اینکه او یک ضربه خیلى عالى زده و کل تیم برنده شده باشد...»
پدر شایا در حالى که اشک در چشمانش بود، گفت: «آن 18 پسر به کمال رسیدند...»
این داستان را تعمیم بدهیم به خودمان و همه کسانى که با آنها زندگى مىکنیم. هیچکدام ما کامل نیستیم و جایى از وجودمان ناتوانىهایى داریم، اطرافیان ما هم همینطورند. پس بیایید با آرامش، از ناتوانىهاى اطرافیانمان بگذریم و همدیگر را به خاطر نقصهایمان خُرد نکنیم؛ بلکه با عشق، هم خودمان را به سمت بزرگى و کمال ببریم و هم اطرافیانمان را.
«آسمان فرصت پرواز بلندى است... قصه این است چه اندازه کبوتر باشى.»
تا هنگامى که انسان کلیه موجودات زنده را در دایره مهر و شفقت خود وارد نکند، به آرامش حقیقى نخواهد رسید.
امروز چگونه مىتوان شهید شد!؟
درمعناى لغوى شهادت گفتیم که شهید، نه الزاماً کشته شده در میدان نبرد، بلکه آگاه برمسئولیتهاى اجتماعى و حاضر در صحنه و میدان عمل و ایثار است. شهید کسى است که غائب نیست، عافیت طلبى و محافظه کارى نمىکند . بیداراست و خود را به خواب نمىزند! میدانهاى زندگى هم محدود به میدانهاى جنگ نمىشود، سرنوشت ملتها در دنیاى امروز در میادین صلح نیز، رقم خوردنىتر است. واقعیتها این حقیقت را نشان مىدهد، اگر نخواسته باشیم سرمان را زیر برف باورهاى دیروز کنیم!
از آن مهمتر، جبهه جهاد با نفس بسى گسترهتر ازجهاد با دشمنان بیرونى است. اولى همیشگى و همه جائى، و دومى موقت و مقطعى است. براى ملتى همچون سوئد ممکن است هرگز چنین جبههاى گشوده نشده باشد! علاوه برآن، دشمنىها و رقابتهاى درونى یک ملت یا پیروان یک دین و مذهب نیزممکن است بسى عمیقتر و خونبارتر از دشمنى با بیگانگان باشد و جنگ هفتاد و دو ملت درون یک امت سختتر از رویاروئى با مهاجمى بیرونى باشد! در چنین گسترهاى است که قرآن میدانهاى شهادت بازترى به شرح زیر براى ما گشوده است.
مبارزه و مجاهده، مدرسه شهادت
رسیدن به مرحله شهادت و مقام و موقعیت شهید، مثل همه مقام و موقعیتهاى سیاسى، علمى، هنرى و اقتصادى، نیازمند ممارست و مجاهدت طولانى است. مبارزات سیاسى یک ملت براى کسب آزادىهاى مدنى و حقوق اجتماعى، خود مدرسه بزرگى است که آحاد ملت را رشد مىدهد و آثار عمیق استبداد را که از فکر و فرهنگ مردم ریشهکن مىسازد. در مدرسه شهادت، مسیر همان قدر ارزش دارد که مقصد. اصلا مقصد در همین مسیر تحقق مىیابد و وجود مستقلى از راه ندارد. آزادى و امنیت و ارزشهاى برتر، به زودى و با زور و ضربت حاصل نمىشوند، میدان مبارزه است که با حضورآگاهانه در آن، به تدریج نمونههاى برتر، الگوها و قهرمانانى را پرورش مىدهد که به اصطلاح قرآنى "شهید" نامیده مىشوند، شهید به همان معناى انسان حقیقتاً زنده و حاضر و ناظرى که نشانهاى است از خداوند شهید. تشخیص این شهیدان چندان دشوار نیست، اینها همان رهبران یک جنبش، نخبهها، نوادرو نمونههاى ممتازى هستند که در کوره ابتلائات حق آبدیده مىشوند و درآسمان ظلمانى دوران سلطه ظلم و ستم همچون ستارههاى درخشان، به مردم روشنائى و امید مىبخشند:
...و ما این روزگار (شکست و پیروزى) را میان مردم مىگردانیم تا (دراین میدان ابتلاء) خداوند مؤمنین راستین را محقق سازد و شهیدانى (الگوهاى نمونه و ممتازى) از میان شما برگیرد و خدا ستمگران را دوست نمىدارد.
آل عمران ۱۴۰- ... وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ ۗ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ
منبع: عبدالعلی بازرگان، شهیــدان زنــده ؛ زنــدههاى شهیــد
چهارشنبه 6 آبان 1394 ساعت 19:00