سلام
پیامبر گرامی اسلام (ص )
آنچه براى خود مى خواهى براى مردم بخواه تا مؤمن باشى و با همسایگان نیکى کن تا مسلمان باشى.
أحبب للنّاس ما تحبّ لنفسک تکن مؤمنا و أحسن مجاورة من جاورک تکن مسلما.
ده نکته از زیارت عاشورا
آیا به هنگام خواندن زیارت عاشورا به نکات زیر توجه می کنیم!
1. زیارت عاشورا به دو قسمت تولی(سلام بر افراد جبهه ی حق) و تبری(لعن بر افراد جبهه ی باطل) تقسیم می شود.
2. در زیارت عاشورا می آموزیم عبادتی که با اطاعت نباشد فریبی بیش نیست زیرا انسان به وسیله عبادت توام با اطاعت است که میتواند به درجه عبد(بندگی)برسد. اباعبدالله
3. در زیارت عاشورا یزید و شمر متهمان ردیف اول نیستند بلکه لعن اول متوجه پایه گذاران ظلم می باشد. پس یاد بگیریم که هر کار ساده یا مهمی که می خواستیم انجام دهیم آینده آن را تصور کنیم و بدون بصیرت هیچ اقدامی نکنیم. زیرا که می تواند موجب لعن خدا بر خود و خاندانمان شود.
4. در زیارت عاشورا آخرین نفرین بر «تابعین»است؛یعنی کسانی که به کشته شدن یاران خدا رضایت دارند. پس مواظب اعمالمان بلکه مواظب تایید کردن ها و رد کردن های زبانی خود باشیم. بدانیم که هر رای و نظر ما در نهایت یا به یاری ولی خدا می انجامد یا به کشته شدن ولی خدا.
5. در زیارت عاشورا کسانی که برای جبهه ی باطل اسب آماده کردند لعنت شده اند. پس مواظب کمک های مادی خود به این و آن باشیم؛ زیرا ما نیز در نهایت یا به یاری ولی خدا می انجامد یا به کشته شدن ولی خدا.
6. در زیارت عاشورا می آموزیم که گفتن یک مرگ بر دشمنان ولایت اهل بیت و یا یک درود بر پیروان ولایت اهل بیت، کافی نیست،بلکه باید صد مرتبه بگوییم تا تمام دوستان خدا و دشمنان خدا بفهمندکه خط و مرام ما چیست؟ پس با قدرت موضع خود را مشخص کنیم.
7. در زیارت عاشورا می آموزیم فدا شدن در راه خدا کافی نیست،بلکه باید فدا شدن ما بر محور ولی معصوم خدا باشد.(حَلَّت بِفَنَائِک)
8. در زیارت عاشورا می خوانیم که باید خانواده خود را آل رسول الله کنیم که اگر نکردیم جزء آل امیه وآل مروان و آل زیاد خواهیم شد.
9. در زیارت عاشورا هیچ سخنی از گروه سومی نیست (یا حق یا باطل) پس ما هر چه زودتر خط خود را مشخص کنیم (حسینی یا یزیدی) (مهدوی یا دجّالی)؟
10. از زیارت عاشورا می آموزیم که باید سه توانایی خود را ارزیابی کنیم:
• توانایی در تشخیص دوست و دشمن (جبهه ی حق و باطل)
• توانایی در یاری کردن دوستان خدا (تولی به جبهه ی حق)
• توانایی در مبارزه کردن با دشمنان خدا (تبری از جبهه ی
دوستان خیلى التماس دعاااا
ادامه مبارزه باظلم از منظر قرآن
آخرین مرحله مبارزه با ظلم وظالم ،چنگ و جهاد و قتال است.
این مرحله معمولا برای اجتماع افراد وجوامع بشری ، صادق است.شهر یا قوم یا کشوری که مورد ظلم قرار بگیردو ظالمین ،جنگ را بر آنها تحمیل کنند ،انها را از سرزمین و خانه خود اخراج کنند.
1-در سوره حج این گونه بیان شده است:
إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ ﴿۳۸﴾
فولادوند: قطعا خداوند از کسانى که ایمان آورده اند دفاع مى کند زیرا خدا هیچ خیانتکار ناسپاسى را دوست ندارد
أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ ﴿۳۹﴾
فولادوند: به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل شده رخصت [جهاد] داده شده است چرا که مورد ظلم قرار گرفته اند و البته خدا بر پیروزى آنان سخت تواناست
نکته قابل توجه،این است که خداوند علاوه بر اجازه قتال،بر نصرت و یاری مظلومین نیز بشارت داده است.هم در آیه 39 و هم در آیه 40
الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ
یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ ﴿۴۰﴾
فولادوند: همان کسانى که بناحق از خانه هایشان بیرون رانده شدند [آنها گناهى نداشتند] جز اینکه
مى گفتند پروردگار ما خداست و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض دیگر دفع نمى کرد صومعه ها و کلیساها و کنیسه ها و مساجدى که نام خدا در آنها بسیار برده مى شود سخت ویران مى شد
و قطعا خدا به کسى که [دین] او را یارى مى کند یارى مى دهد چرا که خدا سخت نیرومند شکست ناپذیر است.
در ادامه سوره حج و در آیه 60نیز خدا ضمن اجازه مقابله به مثل ،وعده نصرت را بیان نموده است.
ذَلِکَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ ﴿۶۰﴾
آرى چنین است و هر کس نظیر آنچه بر او عقوبت رفته است دست به عقوبت زند سپس مورد ستم قرار گیرد قطعا خدا او را یارى خواهد کرد چرا که خدا بخشایشگر و آمرزنده است (۶۰)
2-نکته قابل توجه اینکه حتی در این حالت هم که در جنگ قرار داریم ،نباید از حدود تجاوز کنیم و حرمت های شرعی در مورد حق اله و حق الناس را باید رعایت کرد.در این زمینه در سوره بقره امده است:
وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ ﴿۱۹۰﴾
مکارم: و در راه خدا، با کسانی که با شما میجنگند، نبرد کنید! و از حد تجاوز نکنید، که خدا تعدی کنندگان را دوست نمیدارد! لینک
فارسی :
سوره توبه آیه 120:
خدا هرگز اجر نیکوکاران را ضایع نخواهد گذاشت.
شعر :
که کار نکو کارها را خدا نه بی مزد هرگز نماید رها
English :
.Allah dose not spare the reward of the good - doers.
ادامه روشهای مواجهه با ظلم از منظر قرآن
یکی از اقسام ظلم؛ظلم و ستم بر انسانها بخاطر دین و عقاید انها میباشد.مخصوصا کسانی که در محیط یا جامعه ای قرار گرفته اند که دین آنها با اکثریت یا با حاکمین متفاوت است.
یکی از روشهای برخورد با این گونه ظالمین که در قران بیان شده واگر توسط خداپرستان و بخاطر رضای خدا انجام شود،
مورد تایید و ثواب خداهم قرار گفته ،هجرت است.
در سوره نحل آیه 41 اینگونه آمده است:
وَالَّذِینَ هَاجَرُواْ فِی اللّهِ مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُواْ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَلَأَجْرُ الآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کَانُواْ یَعْلَمُونَ ﴿۴۱﴾
فولادوند: و کسانى که پس از ستمدیدگى در راه خدا هجرت کرده اند در این دنیا جاى نیکویى به آنان مىدهیم و اگر بدانند قطعا پاداش آخرت بزرگتر خواهد بود
مکارم: آنها که مورد ستم واقع شدند سپس برای خدا هجرت کردند در این دنیا جایگاه (و مقام) خوبی به آنها میدهیم و پاداش آخرت، اگر بدانند، از آنهم بزرگتر است.
الَّذِینَ صَبَرُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ﴿۴۲﴾
فولادوند: همانان که صبر نمودند و بر پروردگارشان توکل مى کنند
در ایات مختلف قران نیز به برکات و اثرات هجرت و کناره گیری از جامعه کافر اشاره شده است.از جمله در داستان اصحاب کهف کناره گیری انها از قوم،زمینه ساز جلب رحمت خدا و گشایش در کار معرفی شده است:
هَؤُلَاء قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلَا یَأْتُونَ عَلَیْهِم بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا ﴿۱۵﴾
مکارم: این قوم ما هستند که معبودهایی جز خدا انتخاب کرده اند؛ چرا دلیل آشکاری (بر این کار) نمی آورند؟! و چه کسی ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ ببندد؟!
وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحمته ویُهَیِّئْ لَکُم مِّنْ أَمْرِکُم مِّرْفَقًا ﴿۱۶﴾
فولادوند: و چون از آنها و از آنچه که جز خدا مى پرستند کناره گرفتید پس به غار پناه جویید تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و براى شما در کارتان گشایشى فراهم سازد.لینک
اسلام آوردن مرد یهودى
2255. مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمى: هنگامى که سر حسین علیه السلام را به شام مىبردند، شب بر آنان در آمد. آنان، بر مردى یهودى فرود آمدند و چون شراب نوشیدند و مست شدند، گفتند: سر حسین، نزد ماست.
او به آنان گفت: آن را به من، نشان بدهید.
آنان، سر را در صندوقى به او نشان دادند که از آن تا آسمان، نور بر مىخاست. یهودى به شگفت آمد و از آنان خواست که آن را به او امانت دهند. آنان نیز آن را امانت دادند. یهودى، هنگامى که سر را به آن حال دید، به آن گفت: شفاعت مرا نزد جدّت بکن.
خدا، سر را به زبان در آورد و گفت: «شفاعت من، فقط براى معتقدان به دین محمّد صلى الله علیه و آله است و تو محمّدى نیستى».
یهودى، نزدیکانش را گِرد آورد و سپس سر را گرفت و در تشتى نهاد و گلاب بر آن ریخت و کافور و مُشک و عنبر بر آن نهاد. آن گاه به فرزندان و نزدیکانش گفت: این، سر فرزند دختر محمّد صلى الله علیه و آله است. سپس گفت: آه که جدّت محمّد را نیافتم تا به دست او اسلام بیاورم! و آه که تو را زنده نیافتم تا به دست تو مسلمان شوم و برایت بجنگم! اگر اکنون مسلمان شوم، روز قیامت، شفاعتم را مىکنى؟
خدا، سر را به سخن در آورد و آن، با زبانى شیوا گفت: «اگر اسلام بیاورى، من شفیع تو خواهم بود». این را سه بار گفت و خاموش شد. مرد یهودى و نزدیکانش، مسلمان شدند.
محمدى رى شهرى، محمد، دانشنامه امام حسین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ/ترجمه، 14جلد، دار الحدیث - قم، چاپ: دوم، 1388. ؛ ج8 ؛ ص93
دل پاک باشه ، کافی است
نکته : آن کسی که تو را خلق کرده است، اگر فقط دل پاک کافی بود،که فقط میگفت: «آمنوا».
اینکه کنار «آمنوا» گفته:
«آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات»،
یعنی هم دلت پاک باشد، هم کارت درست باشد.
.اگر تخمه کدو را بشکنی و مغزش را بکاری سبزنمیشود. پوستش را هم بکاری سبز نمیشود. مغز و پوست باید با هم باشد.
هم دل، هم عمل!
دل پاک عمل صالح..
مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی
به نام خدا
ترجمه و تفسیر آیه 154 سوره آل عمران (آیات جنگ احد)
ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً یَغْشی طائِفَةً مِنْکُمْ وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فی أَنْفُسِهِمْ ما لا یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلی مَضاجِعِهِمْ وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فی قُلُوبِکُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ154
پس ازآن غم و اندیشه خداوند شما را ایمنی بخشید که خواب آسایش گروهی از شمارا فرا گرفت. وگروهی که در فکر جانهایشان بودند وعده خدا را از روی نادانی راست نمی پنداشتند و از روی انکار می گویند، آیا ممکن است ما را قدرت و فرمانی بدست آید؟بگو تنها خداست که همه امور متعلق به اوست منافقان خیالات نفسانی خود را با تو اظهار نمی دارند،با خودمی گویند، اگر کار ما به حق و براساس وحی خدا بود،شکست نمی خوردیم وگروهی در اینجا کشته نمی شدیم ای پیامبربگو: اگر در خانه های خود هم بودید باز آنهایی که کشته شدن در قضای سرنوشت آنان نوشته شده بود از خانه هایشان بسوی قتلگاهشان بیرون می آمدند تا خدا آنچه در سینه هاتان پنهان می دارید،بیازماید و هرچه در دل دارید ،پاک و خالص گرداند و خدا از راز سینه هاآگاه است.
تفسیر (تا اول قسمت قل ان الامر)
(امنه )به معنای آرامش خاطر به جهت امنیت داشتن است و کلمه (نعاس )به معنای خواب خفیف می باشد و همانا این عنایت الهی گروهی را که بعداز فرار و دور شدن به سوی رسول خدا(ص )برگشتند در بر می گیرد،چون از عمل خود پشیمان شدند و از حفظ نکردن وموقعیت خود حسرت خوردند و حاشا که خداوند ازایشان در حال فرار در گذرد،چون فراراز جنگ ازمعاصی کبیره است ،بلکه ابتدا غم بیهوده آنها را مبدل به خوفی صحیح نمود،سپس امنیت و نعاس رابر آنها حاکم نمود تا پشیمان شدند و به سوی رسول خدا باز گشتند و این بعد ازآن بوده که یقین کردند آن حضرت کشته شده است، اینها طائفه ای دیگر از مؤمنین هستند که فقط در فکر جان خودبودند و همه چیز را از یاد بردند و خدا اینها را با عفو و تبدیل غم و امنیت ونعاس گرامی نداشت ،بلکه آنها را به خودشان واگذار کرد و لذا هر چیز دیگر غیراز خودشان را از یاد بردندو با فکر جاهلی خودشان خیال می کردند که خداوندراضی به غلبه دشمنان نمی شود و هر چه بخواهد می کند و خیال می کردند زمام بعضی از امور بدست خودشان است و فکر می کردند وعده نصرت خدا بدون هیچ قید و شرطی محقق می شود و همچنین با دید جاهلی خود می پنداشتندپیامبر هرگز شکست نمی خورد یا نمی میرد و دین حق هم هرگز مغلوب نمی شود و این عقیده بت پرستان جاهل است که می پنداشتند امور هر یک ازموجودات رب و مدبری جداگانه داردو پیامبر را هم ربی می پنداشتند که خدای متعال امر پیروزی بر دشمن را به خود آن حضرت واگذاشته است و این شرک به خداست.
تفسیر المیزان
تفسیر آیه ی ۱۵۴(احسن الحدیث)
154- ﺛُﻢَّ ﺃَﻧْﺰَﻝَ ﻋَﻠَﻴْﻜُﻢْ ﻣِﻦْ ﺑَﻌْﺪِ ﺍﻟْﻐَﻢِّ ﺃَﻣَﻨَﺔً ﻧُﻌﺎﺳﺎً ﻳَﻐْﺸﻰ ﻃﺎﺋِﻔَﺔً ﻣِﻨْﻜُﻢْ ﺧﻮﺍﺏ ﺳﺒﺐ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺎﻃﻦ ﻭ ﻏﻔﻠﺖ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﻜﻪ ﻗﻠﺒﺶ ﻣﻀﻄﺮﺏ ﺍﺳﺖ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﻧﻤﻰ ﺑﺮﺩ، ﺁﻧﻜﻪ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﻣﺴﺘﻮﻟﻰ ﺷﺪ ﺑﺁﺭﺍﻣﺶ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺻﺮﻳﺢ ﺁﻳﻪ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﮔﺮﻭﻫﻰ ﺍﺯ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﺁﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠَّﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺑﻴﺎﺭﻯ ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎم ﻭ ﺍﺑﻮ ﺩﺟﺎﻧﻪ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺗﻦ ﺩﻳﮕﺮ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻐﺎﺭ ﺍﺣﺪ ﺭﺳﺎﻧﻴﺪﻩ، ﻳﺎﺭﺍﻥ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻭﻯ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﻭ ﺑﺪﻭﺭﺵ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ﺍﺯ ﺗﻌﻘﻴﺐ ﺻﺮﻑ ﻧﻈﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﻴﺰ ﺁﻥ ﺩﺭ ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﺭ ﻭ ﻋﺼﻴﺎﻥ ﻧﺎﺩم ﺷﺪﻩ ﻭ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺷﺪﻩ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﻓﺖ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺸﺎﻥ ﻣﻰ ﺍﻓﺘﺎﺩ، ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﻰ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺑﺎﺯ ﻣﻰ ﺍﻓﺘﺎﺩ، ﺍﺯ ﺍﺑﻮ ﻃﻠﺤﻪ ﻧﻘﻞ ﺷﺪﻩ ﻣﺮﺍ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﻰ ﺑﺮﺩ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻛﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ. ﺑﻬﺮ ﺣﺎﻝ ﺁﻥ ﻧﻌﻤﺖ ﺑﺰﺭﮔﻰ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺧﺪﺍ.
ﻭَ ﻃﺎﺋِﻔَﺔٌ ﻗَﺪْ ﺃَﻫَﻤَّﺘْﻬُﻢْ ﺃَﻧْﻔُﺴُﻬُﻢْ ﻳَﻈُﻨُّﻮﻥَ ﺑِﺎﻟﻠَّﻪِ ﻏَﻴْﺮَ ﺍﻟْﺤَﻖِّ ﻇَﻦَّ ﺍﻟْﺠﺎﻫِﻠِﻴَّﺔِ ﻳَﻘُﻮﻟُﻮﻥَ ﻫَﻞْ ﻟَﻨﺎ ﻣِﻦَ ﺍﻟْﺄَﻣْﺮِ ﻣِﻦْ ﺷَﻰْ ءٍ ﻗُﻞْ ﺇِﻥَّ ﺍﻟْﺄَﻣْﺮَ ﻛُﻠَّﻪُ ﻟِﻠَّﻪِ ﺍﻳﻦ ﮔﺮﻭﻩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻓﻜﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﮕﺮﻓﺖ ﮔﺮﻭﻫﻰ ﺿﻌﻴﻒ ﺍﻟﺎﻳﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﻓﻜﺮ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﺩﻳﻦ ﺣﻖ ﺑﺎ ﻏﻠﺒﻪ ﻭ ﻳﺎﺭﻯ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﺃم ﺍﺳﺖ ﻭ ﻟﺎﺯم ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺷﻜﺴﺖ ﻧﺨﻮﺭﻧﺪ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ ﻇﻦ ﺟﺎﻫﻠﻴﺖ ﺑﻪ ﻧﻈﺮم ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻜﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﻫﻞ ﻣﻜﻪ ﻓﻜﺮ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺍﺳﻠﺎم ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ: ﻣَﻦْ ﻛﺎﻥَ ﻳَﻈُﻦُّ ﺃَﻥْ ﻟَﻦْ ﻳَﻨْﺼُﺮَﻩُ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻓِﻰ ﺍﻟﺪُّﻧْﻴﺎ ﻭَ ﺍﻟْﺁﺧِﺮَﺓِ ﻓَﻠْﻴَﻤْﺪُﺩْ ﺑِﺴَﺒَﺐٍ ﺇِﻟَﻰ ﺍﻟﺴَّﻤﺎءِ ﺛُﻢَّ ﻟْﻴَﻘْﻄَﻊْ ﻓَﻠْﻴَﻨْﻈُﺮْ ﻫَﻞْ ﻳُﺬْﻫِﺒَﻦَّ ﻛَﻴْﺪُﻩُ ﻣﺎ ﻳَﻐِﻴﻆُ ﺣﺞ/ 15 ﻳﺎ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﺎﻥ ﻇﻨﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺣﻤﻠﻪ ﺍﺣﺰﺍﺏ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭَ ﺗَﻈُﻨُّﻮﻥَ ﺑِﺎﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﻈُّﻨُﻮﻧَﺎ ﺍﺣﺰﺍﺏ/ 10 ﭼﻮﻥ ﺩﻳﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﺣﺰﺍﺏ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻭﺿﻊ ﺑﻪ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺣﻤﻠﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﻦ ﮔﻤﺎﻥ ﭘﻴﺶ ﺁﻣﺪ ﻛﻪ: ﺁﺧﺮ ﺍﺳﻠﺎم ﺍﺳﺖ ﻭ ﻭﻋﺪﻩ: ﻓَﺎﺻْﺒِﺮْ ﺇِﻥَّ ﻭَﻋْﺪَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺣَﻖٌّ ﺭﻭم/ 60 ﻏﺎﻓﺮ/ 55 ﻭ ﻧﻈﻴﺮ ﺁﻥ ﺟﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮔﺮﻓﺖ ﺟﻤﻠﻪ ﻳَﻘُﻮﻟُﻮﻥَ ﻫَﻞْ ﻟَﻨﺎ ... ﺑﻴﺎﻥ ﻭ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺍﺧﺮﺍﻯ ﻇﻦ ﺍﻟﺠﺎﻫﻠّﻴﺔ ﺍﺳﺖ، ﺑﻘﻮﻝ ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﺭﺍ ﻣﻨﺎﻓﻘﺎﻥ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻇﻦ ﺟﺎﻫﻠﻴﺖ ﻣﺎﻝ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺳﺨﻦ ﻣﻨﺎﻓﻘﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻳﺎﺕ ﺑﻌﺪﻯ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ ﺍﻳﻦ ﻇﻦ ﺍﺯ ﺿﻌﻴﻒ ﺍﻟﺎﻳﻤﺎﻧﻬﺎ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻭﻟﻰ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺍﺣﺰﺍﺏ، ﻣﻨﺎﻓﻘﺎﻥ ﻭ ﺿﻌﻴﻒ ﺍﻟﺎﻳﻤﺎﻧﻬﺎ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻳﻚ ﻛﻠﺎم ﺑﻮﺩﻧﺪ ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ: ﻭَ ﺇِﺫْ ﻳَﻘُﻮﻝُ ﺍﻟْﻤُﻨﺎﻓِﻘُﻮﻥَ ﻭَ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻓِﻰ ﻗُﻠُﻮﺑِﻬِﻢْ ﻣَﺮَﺽٌ ﻣﺎ ﻭَﻋَﺪَﻧَﺎ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻭَ ﺭَﺳُﻮﻟُﻪُ ﺇِﻟَّﺎ ﻏُﺮُﻭﺭﺍً ﺍﺣﺰﺍﺏ/ 12.
ﺟﻤﻠﻪ: ﻗُﻞْ ﺇِﻥَّ ﺍﻟْﺄَﻣْﺮَ ﻛُﻠَّﻪُ ﻟِﻠَّﻪِ ﺟﻮﺍﺏ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻣﺮ ﻧﺼﺮﺕ ﺑﻠﻜﻪ ﻫﻤﻪ ﻛﺎﺭﻫﺎ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻛﺎﺭﻫﺎ، ﻳﺎﺭﻯ ﻛﺮﺩﻥ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻳﺎﺭﻯ ﻛﻨﻨﺪ ﻭَ ﻟَﻴَﻨْﺼُﺮَﻥَّ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻣَﻦْ ﻳَﻨْﺼُﺮُﻩُ ﺣﺞ/ 40 ﻭ ﺍﻳﻦ ﺷﻤﺎ ﺑﻮﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻣﺴﻴﺮ ﻧﺼﺮﺕ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﻛﺮﺩﻳﺪ.
ﻳُﺨْﻔُﻮﻥَ ﻓِﻰ ﺃَﻧْﻔُﺴِﻬِﻢْ ﻣﺎ ﻟﺎ ﻳُﺒْﺪُﻭﻥَ ﻟَﻚَ ﻳَﻘُﻮﻟُﻮﻥَ ﻟَﻮْ ﻛﺎﻥَ ﻟَﻨﺎ ﻣِﻦَ ﺍﻟْﺄَﻣْﺮِ ﺷَﻰْ ءٌ ﻣﺎ ﻗُﺘِﻠْﻨﺎ ﻫﺎﻫُﻨﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﮔﺮﻭﻩ ﺍﻭﻝ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﭘﺎ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺑﺠﺎﻯ ﻫَﻞْ ﻟَﻨﺎ ... ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ:
ﻟَﻮْ ﻛﺎﻥَ ﻟَﻨﺎ ... ﻭ ﺷﺎﻳﺪ، ﺳﺨﻦ ﻋﺪﻩ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻬﺮ ﺣﺎﻝ، ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻭﻋﺪﻩ ﻧﺼﺮﺕ ﭼﻴﺰﻯ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ ﺩﻳﮕﺮ ﭼﺮﺍ ﺍﻳﻨﻄﻮﺭ ﻗﺘﻞ ﻋﺎم ﻣﻰ ﺷﺪﻳﻢ؟ ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﻧﻈﻴﺮ ﻫﻤﺎﻧﺴﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺍﺣﺰﺍﺏ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ: ﻣﺎ ﻭَﻋَﺪَﻧَﺎ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻭَ ﺭَﺳُﻮﻟُﻪُ ﺇِﻟَّﺎ ﻏُﺮُﻭﺭﺍً ﺍﺣﺰﺍﺏ/ 12 ﺳﺨﻦ ﺍﻭﻝ ﺗﺸﻜﻴﻚ ﻭ ﺳﺨﻦ ﺩﻭم ﺗﺮﺟﻴﺢ ﺟﺎﻧﺐ ﻣﻨﻔﻰ ﺍﺳﺖ.
ﻗُﻞْ ﻟَﻮْ ﻛُﻨْﺘُﻢْ ﻓِﻰ ﺑُﻴُﻮﺗِﻜُﻢْ ﻟَﺒَﺮَﺯَ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻛُﺘِﺐَ ﻋَﻠَﻴْﻬِﻢُ ﺍﻟْﻘَﺘْﻞُ ﺇِﻟﻰ ﻣَﻀﺎﺟِﻌِﻬِﻢْ ﻭَ ﻟِﻴَﺒْﺘَﻠِﻰَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻣﺎ ﻓِﻰ ﺻُﺪُﻭﺭِﻛُﻢْ ﻭَ ﻟِﻴُﻤَﺤِّﺺَ ﻣﺎ ﻓِﻰ ﻗُﻠُﻮﺑِﻜُﻢْ ﺑﻪ ﺳﺨﻦ ﻭ ﺍﺷﻜﺎﻝ ﺩﻭم ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺳﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﻭﻝ: ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺷﻤﺎ ﺩﻟﻴﻞ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﺎﺣﻘﻴﺪ ﻭ ﻭﻋﺪﻩ ﻧﺎ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺑﻠﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﺁﻣﺪﻥ ﺍﺟﻞ ﺣﺘﻤﻰ ﻏﺎﻓﻠﻴﺪ، ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺳﺒﺎﺑﺶ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻴﺎﻳﺪ ﺣﺘﻰ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﺘﺎﻥ ﺑﻮﺩﻳﺪ، ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺮ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻄﺮﻑ ﻗﺘﻠﮕﺎﻩ ﺧﻮﺩ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﻰ ﺷﺪﻧﺪ (ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻛﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ ﻣِﻦْ ﻋِﻨْﺪِ ﺃَﻧْﻔُﺴِﻜُﻢْ).
ﺩﻭم: ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻭ ﺁﺯﻣﺎﻳﺶ ﺍﺳﺖ ﺧﺪﺍ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﻓﻜﺎﺭ ﻭ ﺍﺩﻋﺎﻫﺎ ﻛﻪ ﺩﺍﺷﺘﻴﺪ ﺁﺯﻣﺎﻳﺶ ﺑﺸﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﮔﺮﺩﺩ، ﭼﻮﻥ ﺍﺩﻋﺎﻫﺎ ﺩﺭ ﻋﻤﻞ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﻣﺼﺪﺍﻕ: ﻓَﻤﺎ ﻭَﻫَﻨُﻮﺍ ﻟِﻤﺎ ﺃَﺻﺎﺑَﻬُﻢْ ... ﻭ ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﻣﺼﺪﺍﻕ ﻟَﻮْ ﻛﺎﻥَ ﻟَﻨﺎ ﻣِﻦَ ﺍﻟْﺄَﻣْﺮِ ...
ﻣﻰ ﮔﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻫﺮ ﻳﻚ ﺑﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻛﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﻣﻰ ﺭﺳﻨﺪ.
ﺳﻮم: ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﻮﺳﻴﻠﻪ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺑﺎﻧﻴﻬﺎ ﺭﺍﻫﺘﺎﻥ ﻣﺸﺨﺺ ﻭ ﺍﻳﻤﺎﻧﺘﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﻟﻮﺩﮔﻴﻬﺎﻯ ﺷﺮﻙ ﺧﺎﻟﺺ ﻣﻰ ﮔﺮﺩﺩ. ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺎ ﺯﺣﻤﺖ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻳﻨﺪ ﻣﺤﺒﻮﺑﺘﺮ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﺗﻮﺣﻴﺪ ﺧﺎﻟﺺ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺁﻥ ﺧﻮﻥ ﻧﺜﺎﺭ ﺷﻮﺩ ﻭَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻋَﻠِﻴﻢٌ ﺑِﺬﺍﺕِ ﺍﻟﺼُّﺪُﻭﺭِ ﺁﺭﻯ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺑﺪﺭﻭﻥ ﺩﻟﻬﺎ ﺁﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﻰ ﺑﺎﻳﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﺁﺯﻣﺎﻳﺶ ﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺑﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻋﻤﻞ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺳﺪ. ﻛﺎﺭ ﺑﺎ ﺁﺭﺯﻭ، ﺩﺭﺳﺖ ﺷﺪﻧﻰ ﻧﻴﺴﺖ.
به نام خدا
ترجمه و تفسیر آیه 154 سوره آل عمران (آیات جنگ احد)
ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً یَغْشی طائِفَةً مِنْکُمْ وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فی أَنْفُسِهِمْ ما لا یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلی مَضاجِعِهِمْ وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فی قُلُوبِکُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ154
پس ازآن غم و اندیشه خداوند شما را ایمنی بخشید که خواب آسایش گروهی از شمارا فرا گرفت. وگروهی که در فکر جانهایشان بودند وعده خدا را از روی نادانی راست نمی پنداشتند و از روی انکار می گویند، آیا ممکن است ما را قدرت و فرمانی بدست آید؟بگو تنها خداست که همه امور متعلق به اوست منافقان خیالات نفسانی خود را با تو اظهار نمی دارند،با خودمی گویند، اگر کار ما به حق و براساس وحی خدا بود،شکست نمی خوردیم وگروهی در اینجا کشته نمی شدیم ای پیامبربگو: اگر در خانه های خود هم بودید باز آنهایی که کشته شدن در قضای سرنوشت آنان نوشته شده بود از خانه هایشان بسوی قتلگاهشان بیرون می آمدند تا خدا آنچه در سینه هاتان پنهان می دارید،بیازماید و هرچه در دل دارید ،پاک و خالص گرداند و خدا از راز سینه هاآگاه است.
ادامه تفسیر آیه 154
ادامه تفسیر آیه 154 آل عمران
پس تنها فرمانروای مطلق هستی خداست و هیچ شریکی ندارد و خدا تصرف در یاری یا پیروزی را به هیچ یک از مخلوقاتش تفویض نکرده و او راغلبه ای نبخشیده که هرگز نمیرد و هر کس چنین پنداری داشته باشد همانا برای خدا شریک گرفته است ، چون هیچ یک از اسباب و مخلوقات استقلالی از خودندارند، ولی خداوند عالم را بر اساس نظام علت و معلول قرار داده است و هرملتی قویتر باشد وقوع آن ارجح است ،خواه به حق باشد یا به ناحق ، خیر باشدیاشر،مؤمن باشد یا کافر،پیامبرباشد یا ابوسفیان ،بله تنها در صورتی که ظهور وغلبه حق موقوف شود به اینکه نظام عادی خلقت خرق و نقض شود، در این صورت خدای سبحان از مجرای مافوق طبیعی جریان امور را به نفع دین خودتغییر می دهد، این گفتارشان تشکیکی بود به صورت استفهام و وسوسه های نفسانی شان ، آنها را به اعتراض و احتجاج فرا می خواند پس کشته شدن عده ای از شما دلیل این نیست که شما بر حق نیستید،بلکه بخاطر قضا و قدر الهی است که بر کشته شدن گروهی از شما در این مکان خاص جاری شده است ، لذا هیچ گریزی از اجل مسمی نیست و به فرض که شما بیرون نمی آمدید باز آنهایی که سرنوشت آنها به قتل بود ،در همین نقطه کشته می شدند، تا حقیقت درونی آنها آشکار شود و این سنت جاری و واقعی خداست که هر گروهی باید به محل مقرر شده خویش و درجات معین خود برسند و سعادت و شقاوت هرطرف آشکار شود و خداوند به درون قلبها و ایمانی که در آنها مستقر است آگاهی دارد.
تفسیر المیزان
آیـه 153)ـ در ایـن آیـه صحنه پایان احد را به مسلمانان یادآورى مى کند ومى فرماید: ((به خاطر بـیـاوریـد هـنـگـامى را که به هر طرف پراکنده مى شدید و فرارمى کردید و هیچ نگاه به عقب سر نـمى کردید که سایر برادران شما در چه حالند درحالى که پیامبر از پشت سر شما را صدا مى زد)) (اذ تصعدون ولا تلوون على احدوالرسول یدعوکم فى اخریکم ).
فـریـاد مـى زد کـه : ((بـندگان خدا ! به سوى من باز گردید, به سوى من باز گردید,من رسول خدایم )).
ولـى هـیچ یک از شما به سخنان او توجه نداشتید ((در این هنگام غم و اندوه یکى پس از دیگرى به سوى شما روآورد)) (فاثابکم غما بغم ).
هـجـوم سیل غم و اندوه به سوى شما ((براى این بود که دیگر به خاطر از دست رفتن غنایم جنگى غـمـگـین نشوید و از جراحاتى که در میدان جنگ در راه پیروزى به شمامى رسد نگران نباشید و خداوند از آنچه انجام مى دهید آگاه است )) (لکیلا تحزنواعلى مافاتکم ولا ما اصابکم واللّه خبیر بما تعملون ).
برگزیده تفسیر نمونه
آیـه 154)ـ شب بعد از جنگ احد, شب دردناک و پراضطرابى بود,مسلمانان پیش بینى مى کردند کـه سـربـازان فـاتـح قـریـش بـار دیـگـر بـه مـدینه بازگردند دراین میان مجاهدان راستین و تـوبـه کـنـنـدگـانـى که از فرار احد پشیمان شده بودند, به لطف پروردگار اعتماد داشتند و به وعـده هـاى پـیـغـمـبر دلگرم بودند آیه مورد بحث ماجراى آن شب را تشریح مى کند و مى گوید: ((سـپس بعد از آن همه غم و اندوه روزاحد, آرامش ر ابر شما نازل کرد)) (ثم انزل علیکم من بعد الغم امنة ).
((این آرامش همان خواب سبکى بود که جمعى از شما را فراگرفت , اما جمع دیگرى بودند که تنها بـه فـکـر جان خود بودند و به چیزى جز نجات خویش نمى اندیشیدند و به همین جهت آرامش را بکلى از دست داده بودند)) (نعاسا یغشى طائفة منکم وطئفة قد اهمتهم انفسهم ).
سپس به تشریح گفتگوها و افکار منافقان و افراد سست ایمان که در آن شب بیدار ماندند پرداخته مى گوید: ((آنها در باره خدا گمانهاى نادرست همانند گمانهاى دوران جاهلیت و قبل از اسلام داشتند و در افکار خود احتمال دروغ بودن وعده هاى پیامبر را مى دادند)) (یظنون باللّه غیر الحق ظن الجاهلیة ).
و به یکدیگر و یا خویشتن مى گفتند: ((آیا ممکن است با این وضع دلخراشى که مى بینیم پیروزى نصیب ما بشود)) ؟ (هل لنا من الا مر من شى ).
یعنى , بسیار بعید و یا غیرممکن است , قرآن در جواب آنها مى گوید: ((بگو:آرى ! پیروزى به دست خداست و اگر او بخواهد و شما را شایسته ببیند نصیب شماخواهد شد)) (قل ان الا مر کله للّه ).
((آنـها در دل خود امورى را پنهان مى دارند که براى تو آشکار نمى سازند))(یخفون فى انفسهم ما لا یبدون لک ).
گـویـا آنـهـا چـنـیـن مـى پـنداشتند که شکست احد نشانه نادرست بودن آیین اسلام است و لذا ((مـى گـفـتـنـد: اگـر مـا بـر حـق بـودیم و سهمى از پیروزى داشتیم در اینجا این همه کشته نمى دادیم )) (یقولون لو کان لنا من الا مر شى ما قتلنا هیهنا).
خـداونـد در پـاسـخ آنـها به دو مطلب اشاره مى کند, مى فرماید: ((بگو: اگر هم در خانه هاى خود بـودید آنهایى که کشته شدن بر آنها مقرر شده بود قطعا به سوى آرامگاه خود بیرون مى آمدند)) و آنها را به قتل مى رساندند (قل لو کنتم فى بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتل الى مضاجعهم ).
دیگر این که ((باید این حوادث پیش بیاید که خداوند آنچه در دل داریدبیازماید و صفوف مشخص گـردد (و بـه عـلاوه افراد تدریجا پرورش یابند) و نیات آنهاخالص و ایمان آنها محکم و قلوب آنها پاک شود)) (ولیبتلى اللّه ما فى صدورکم ولـیمحص ما فى قلوبکم ).
در پایان آیه مى گوید: ((خداوند اسرار درون سینه ها را مى داند)) (واللّه علیم بذات الصدور).
و بـه هـمـین دلیل تنها به اعمال مردم نگاه نمى کند بلکه مى خواهد قلوب آنهارا نیز بیازماید و از هرگونه آلودگى به شرک و نفاق و شک و تردید پاک سازد.
به نام خدا
ترجمه و تفسیر آیه 155 سوره آل عمران (آیات جنگ احد)
إِنَّ الَّذینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلیمٌ155
همانا کسانی از شما که درروزی که دو گروه با هم مواجه شدند(در جنگ احد)به شما پشت کردند، به تحقیق شیطان آنها را به سبب نافرمانی و بد کرداریشان به لغزش افکند،اماخداوند از آنها در گذشت ،همانا خداوند آمرزنده و بردباراست .
تفسیر
یعنی کسانی که هنگام جنگ رویگردان شدند،شیطان آنها را به لغزش افکند و علت آنهم بدیهایی بود که مبنی بر هواهای نفسانی آنها بود، اما خداوندی که گناهان بندگان را می پوشاند و در عقاب کسانی که بدی کرده اند شتاب نمی کند، ازاین عده درمی گذرد، چون بسیار آمرزنده و بردبار است .
تفسیر المیزان
سلام
منظور از سوال کند یا نکند این است که چه فقیر از شما درخواست کمک مالی بکند یا در خواست کمک نکند.
تفسیر آیه ۱۵۵ (احسن الحدیث)
- ﺇِﻥَّ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﺗَﻮَﻟَّﻮْﺍ ﻣِﻨْﻜُﻢْ ﻳَﻮْمَ ﺍﻟْﺘَﻘَﻰ ﺍﻟْﺠَﻤْﻌﺎﻥِ ﺇِﻧَّﻤَﺎ ﺍﺳْﺘَﺰَﻟَّﻬُﻢُ ﺍﻟﺸَّﻴْﻄﺎﻥُ ﺑِﺒَﻌْﺾِ ﻣﺎ ﻛَﺴَﺒُﻮﺍ ﻭَ ﻟَﻘَﺪْ ﻋَﻔَﺎ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻋَﻨْﻬُﻢْ ﺇِﻥَّ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻏَﻔُﻮﺭٌ ﺣَﻠِﻴﻢٌ.
ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺍﺯ ﺍﻟﺠﻤﻌﺎﻥ ﺩﻭ ﮔﺮﻭﻩ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻭ ﻛﻔﺎﺭ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﺣﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﮔﻠﺎﻭﻳﺰ ﺷﺪﻧﺪ، ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﻋﻠّﺖ ﻓﺮﺍﺭ ﻓﺮﺍﺭﻳﺎﻥ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﻰ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻗﺒﻠﺎ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍﻩ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻔﻮﺫ ﻛﺮﺩ (ﻣﻌﻠﻮم ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﮔﻨﺎﻩ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺩﺭ ﻫﻤﻮﺍﺭ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﺭﺍﻩ ﮔﻨﺎﻩ ﺁﻳﻨﺪﻩ ﻣﺆﺛﺮ ﺍﺳﺖ.) ﻭﻟﻰ ﺧﺪﺍ ﺁﻥ ﮔﻨﺎﻩ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﺷﺪﻧﺪ ﺑﺨﺸﻴﺪ ﭼﻮﻥ ﺍﻭ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﺑﺮﺩﺑﺎﺭ ﺍﺳﺖ.
(آیه 155).
گناه سرچشمه گناه دیگر است !.
ایـن آیـه کـه بـاز نـاظـر به حوادث جنگ احد است حقیقت دیگرى را بازگومى کند و آن این که : لـغـزشهایى که بر اثر وسوسه هاى شیطانى به انسان دست مى دهد بر اثر گناهان پیشین در انسان فـراهم شده , وگرنه وسوسه هاى شیطانى دردلهاى پاک که آثار گناهان سابق در آن نیست اثرى در آن نـمى گذارد و لذا مى فرماید:((آنهایى که در میدان احد فرار کردند شیطان آنان را به سبب پـاره اى از اعـمالشان به لغزش انداخت , اما خدا آنها را بخشید, خداوند آمرزنده و حلیم است )) (ان الـذین تولوا منکم یوم التقى الجمعان انما استزلهم الشیطان ببعض ما کسبوا ولقد عفا اللّه عنهم ان اللّه غفور حلیم ).
برگزیده تفسیر نمونه
به نام خدا
ترجمه و تفسیر آیه 156 سوره آل عمران (آیات جنگ احد)
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذینَ کَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِی الْأَرْضِ أَوْ کانُوا غُزًّی لَوْ کانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اللَّهُ ذلِکَ حَسْرَةً فی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ یُحْیی وَ یُمیتُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ156
ای کسانی که ایمان آورده اید شما مانند کافران نباشید که به برادرانشان گفتند:اگر خویشان و برادران ما به سفر نمی رفتند یا به جنگ حاضرنمی شدند،نمی مردند و کشته نمی شدند، این اباطیل را خداوند حسرت دلهای آنان قرارمی دهد،و خداست که زنده می کند و می میراند و خدا به آنچه می کنید آگاه و بیناست .
تفسیر
مراد از(الذین کفروا) خود کفارند نه منافقان و (ضرب فی الارض )کنایه از مسافرت است و (غزی )جمع غازی به معنای جنگجو می باشد ودر جمله (ماماتوا و ما قتلوا)بیانی است ناشی از جهل ، چون دوری شخصی ازخانواده و بستگانش و شرکت در جنگ نه او را می میراند و نه زنده می کند،بلکه احیاء و اماته از شئون خداوند متعال است ،اما در این جمله (موت )مقدم بر(قتل )آمده تا (نشر ولف ) در کلام رعایت شود و چون در جمله اول هم ابتدامسافرت آمده که معمولا مرگ در آن طبیعی است و بعد جنگ آمده که معمولامرگ در آن به کشته شدن است و شاید هم چون موت امری طبیعی و عادی است مقدم بر کشته شدن آمده و این سخن آنان به عذاب قلبی و نقمت منجر می شودکه مقدمه عذاب است پس دوری یانزدیکی به خویشان نه باعث مرگ است و نه باعث نجات ، چون این امور تنها به ید قدرت الهی وابسته است ، پس از خدا بترسید و مانند کفار نباشید،چون خدانسبت به اعمال شما آگاه است .
تفسیر المیزان
تفسیر آیه ۱۵۶ احسن الحدیث
- ﻳﺎ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﺁﻣَﻨُﻮﺍ ﻟﺎ ﺗَﻜُﻮﻧُﻮﺍ ﻛَﺎﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻛَﻔَﺮُﻭﺍ ﻭَ ﻗﺎﻟُﻮﺍ ﻟِﺈِﺧْﻮﺍﻧِﻬِﻢْ ﺇِﺫﺍ ﺿَﺮَﺑُﻮﺍ ﻓِﻰ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﺃَﻭْ ﻛﺎﻧُﻮﺍ ﻏُﺰًّﻯ ﻟَﻮْ ﻛﺎﻧُﻮﺍ ﻋِﻨْﺪَﻧﺎ ﻣﺎ ﻣﺎﺗُﻮﺍ ﻭَ ﻣﺎ ﻗُﺘِﻠُﻮﺍ.
ﺍﻳﻦ ﻳﻚ ﺣﻜﻢ ﻛﻠّﻰ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻛﺎﻓﺮ ﻭ ﻣﻨﺎﻓﻖ ﺍﺳﺖ ﭼﻮﻥ ﻛﺴﻰ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺑﻤﻴﺮﺩ ﻳﺎ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﻮﺩ، ﮔﻮﻳﻨﺪ: ﺍﮔﺮ ﺑﺴﻔﺮ ﻭ ﻳﺎ ﺟﻨﮓ ﻧﻤﻰ ﺭﻓﺖ ﺍﻳﻦ ﻭﺿﻊ ﭘﻴﺶ ﻧﻤﻰ ﺁﻣﺪ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﻜﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﻳﻦ ﻓﻜﺮ ﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺟﺰ ﺣﺴﺮﺕ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻫﻰ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﺳﻔﺮ ﻭ ﺣﻀﺮ ﺩﺧﺎﻟﺘﻰ ﺩﺭ ﻣﺮﮒ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻟﺬﺍ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ: ﻟِﻴَﺠْﻌَﻞَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺫﻟِﻚَ ﺣَﺴْﺮَﺓً ﻓِﻰ ﻗُﻠُﻮﺑِﻬِﻢْ ﻭَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻳُﺤْﻴِﻰ ﻭَ ﻳُﻤِﻴﺖُ ﻭَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺑِﻤﺎ ﺗَﻌْﻤَﻠُﻮﻥَ ﺑَﺼِﻴﺮٌ ﺧﺪﺍ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺍﻳﻦ ﻣﻨﻄﻖ ﻏﻠﻂ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺣﺴﺮﺕ ﻭ ﻋﺬﺍﺏ ﺭﻭﺣﻰ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ. ﺣﻖ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺣﻴﺎﺕ ﻭ ﻣﺮﮒ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﻜﺎﺭ ﺷﻤﺎ ﺩﺍﻧﺎﺳﺖ ﻟﺬﺍ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺑﺎ ﻛﻔﺮ ﻭ ﻧﻔﺎﻕ ﺑﻀﺮﺭ ﺷﺨﺺ ﻭ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺑﻨﻔﻊ ﺍﻭ ﺍﺳﺖ. ﻛﻠﻤﻪ ﺍﺧﻮﺍﻥ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻬﻢ ﻗﺒﻴﻠﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﺮﻧﻪ ﻛﺎﻓﺮ ﺑﺎ ﻣﻮﻣﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻧﻴﺴﺖ
(آیه 156).
بهره بردارى منافقان !.
حـادثـه احـد زمینه را براى سمپاشى دشمنان و منافقان آماده ساخت , به همین دلیل آیات زیادى بـراى خـنثى کردن این سمپاشیها نازل گردید در این آیه نیز به منظور درهم کوبیدن فعالیتهاى تخریبى منافقان و هشدار به مسلمانان , نخست به مؤمنان خطاب کرده , مى گوید: ((اى کسانى که ایـمـان آورده اید ! شما همانند کافران نباشید که هنگامى که برادرانشان (در راه خدا) به مسافرتى مـى رونـد و یا در صف مجاهدان قرار مى گیرند و کشته مى شوند مى گویند: افسوس اگر نزد ما بودندنمى مردند و کشته نمى شدند)) (ی ایها الذین آمنوا لا تکونوا کالذین کفروا وقالوالا خوانهم اذا ضربوا فى الا رض او کانوا غزى لو کانوا عندنا ما ماتوا وما قتلوا).
اگـر شـمـا مؤمنان تحت تاثیر سخنان گمراه کننده آنان قرار گیرید و همان حرفهارا تکرار کنید طبعا روحیه شما ضعیف گشته و از رفتن به میدان جهاد و سفر در راه خدا خوددارى خواهید کرد و آنـهـا به هدف خود نائل مى شوند, ولى شما این گونه سخنان را نگویید ((تا خدا این حسرت را بر دل آنها (کافران ) بگذارد)) (لیجعل اللّه ذلک حسرة فى قلوبهم ).
سپس قرآن به سمپاشى آنها سه پاسخ منطقى مى دهد:.
1ـ مـرگ و حـیـات در هر حال به دست خداست (و مسافرت و یا حضور درمیدان جنگ نمى تواند مـسـیـر قطعى آن را تغییر دهد) و خداوند زنده مى کند ومى میراند و خدا به آنچه انجام مى دهید بیناست )) (واللّه یحیى ویمیت واللّه بماتعملون بصیر).
(آیـه 157)ـ دوم : ((تـازه اگـر در راه خدا بمیرید یا کشته شوید (و به گمان منافقان مرگى زود رس دامـن شـما را بگیرد چیزى از دست نداده اید) زیرا آمرزش ورحمت پروردگار از تمام اموالى کـه شـمـا یـا مـنافقان با ادامه حیات براى خودجمع آورى مى کنید بالاتر است )) (ولئن قتلتم فى سبیل اللّه او متم لمغفرة من اللّه ورحمة خیر مما یجمعون ).
(آیه 158)ـ سوم : از همه گذشته مرگ به معنى فنا و نابودى نیست که این قدر از آن وحشت دارید بـلـکـه دریچه اى است به سوى زندگانى دیگرى در سطحى بسیار وسیعتر و آمیخته با ابدیت ((و اگر بمیرید و یا کشته شوید به سوى خدا بازمى گردید)) (ولئن متم او قتلتم لا لى اللّه تحشرون ).
برگزیده تفسیر نمونه
به نام خدا
ترجمه و تفسیر آیه 157 سوره آل عمران (آیات جنگ احد)
وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةٌ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ157
و اگر در راه خدا کشته شوید یا بمیرید،همانا آمرزش خداوند ورحمت او بهتر از همه چیزهایی است که در زندگی دنیا می توانید برای خودفراهم کنید.
تفسیر
قتل را جلوتر از موت ذکر کرد،چون کشته شدن در راه خدا نزدیکتراست به مغفرت خدا تا مردن و مراد از (ما یجمعون )مال و ملحقات آن است که مهم ترین هدف در زندگی دنیاست .
تفسیر المیزان
به نام خدا
ترجمه و تفسیر آیه 158 سوره آل عمران (آیات جنگ احد)
وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَی اللَّهِ تُحْشَرُونَ158
و اگر در راه خدا بمیرید یاکشته شوید،همانا بسوی خدا محشور خواهیدشد.
تفسیر
پس در هر صورت نهایتامرجع شما همان جوار الهی است .
تفسیر المیزان
با سلام.تفسیر آیه ۱۵۸ (احسن الحدیث)
158- ﻭَ ﻟَﺌِﻦْ ﻣُﺘُّﻢْ ﺃَﻭْ ﻗُﺘِﻠْﺘُﻢْ ﻟَﺈِﻟَﻰ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺗُﺤْﺸَﺮُﻭﻥَ ﮔﺮ ﭼﻪ ﻣﺮﮒ ﻭ ﻗﺘﻞ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺍﻋﻢّ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺷﺪ ﻳﺎ ﻧﻪ ﻭﻟﻰ ﭼﻮﻥ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻤﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺣﺪ ﺍﺳﺖ ﻇﺎﻫﺮﺍ ﻣﺮﺍﺩ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺳﺖ. ﺑﻪ ﻧﻈﺮم ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺗﺄﻛﻴﺪ ﺁﻳﻪ ﺳﺎﺑﻖ ﺍﺳﺖ ﻳﻌﻨﻰ ﻣﺮﮒ ﻭ ﻗﺘﻞ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺧﺴﺮﺍﻥ ﻧﺪﺍﻧﻴﺪ ﺯﻳﺮﺍ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﮒ ﻭ ﻗﺘﻞ ﺑﺴﻮﻯ ﺧﺪﺍ ﺟﻤﻊ ﻣﻰ ﺷﻮﻳﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺻﻠﺢ ﻭ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺷﻤﺎﺳﺖ.
ﺩﺭ ﺁﻳﻪ ﺍﻭّﻝ ﻗﺘﻠﺘﻢ ﺩﺭ ﺍﻭّﻝ ﺁﻣﺪﻩ ﺯﻳﺮﺍ ﻛﻪ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻮﺿﻊ ﺍﺣﺪ ﻣﻮﺿﻮﻋﻴّﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﻣﺘﻢّ ﺩﺭ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭّم ﺍﺳﺖ ﻭﻟﻰ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﻛﻪ ﻣﺘﻢّ ﺍﻭّﻝ ﺁﻣﺪﻩ ﻧﻈﺮ ﺑﻪ ﻃﺒﻴﻌﻰ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻟﻠَّﻪ ﺍﻋﻠﻢ.
به نام خدا
ترجمه و تفسیر آیه 159 سوره آل عمران (آیات جنگ احد)
فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلینَ159
پس به سبب رحمتی از جانب خدا باآنان مهربان و خوشخوی هستی و اگر تند خو و سخت دل بودی مردم ازپیرامون تو متفرق می شدند پس از آنان در گذر و بر ایشان طلب مغفرت نما و با آنان در کارهامشورت کن لذا زمانی که تصمیم راسخ گرفتی ، بر خدا توکل نما و آن امر را انجام بده ،همانا خداوندکسانی را که به او اعتماد کنند دوست می دارد.
تفسیر
یعنی رحمت خدا رسول الله را نسبت به آنان مهربان نموده است که حتی زمانی که به آن جناب اعتراض می کنند که تو ما را به هلاکت افکندی ، باز هم نسبت به آنان تندی و خشونت نمی کند، (فظ)یعنی جفا کار و بی رحم و (غلیظ القلب ) یعنی بدون رقت و رأفت بودن ، و سنگدلی و مسلما اگر پیامبر چنین رفتاری داشت مردم از گرد او پراکنده می شدند، یعنی ای پیامبر حالا که نسبت به آنان مهربان هستی ،پس از بدیها واعمال ناشایست و گناهان آنان در گذر و به دیده اغماض با آنها مواجه شو وبرای دلجویی با آنان در باره امور جنگ و غیره مشورت نما تا این روش و سیره از تو باقی بماند چون خدای تعالی تو را به خاطراینکه به او توکل کرده ای دوست می دارد، درنتیجه ولی و یاور تو خواهدبود،پس اثر توکل و اعتماد به خدا یاری و عدم خذلان است .
تفسیر المیزان
تفسیر آیه ۱۵۹ (احسن الحدیث)
159- ﻓَﺒِﻤﺎ ﺭَﺣْﻤَﺔٍ ﻣِﻦَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻟِﻨْﺖَ ﻟَﻬُﻢْ ﻭَ ﻟَﻮْ ﻛُﻨْﺖَ ﻓَﻈًّﺎ ﻏَﻠِﻴﻆَ ﺍﻟْﻘَﻠْﺐِ ﻟَﺎﻧْﻔَﻀُّﻮﺍ ﻣِﻦْ ﺣَﻮْﻟِﻚَ ﻓﻆّ ﻛﺴﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺪ ﺧﻠﻖ ﻭ ﺳﺨﺘﮕﻴﺮ ﺑﺎﺷﺪ، ﭼﻮﻥ ﻋﻠّﺖ ﺷﻜﺴﺖ ﺍﺣﺪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺑﻮﺩ، ﺟﺎ ﺩﺍﺷﺖ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠَّﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺮﻣﺶ ﻧﺸﺎﻥ ﻧﺪﻫﺪ، ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﻰ ﺍﺳﺖ ﺷﺪﻩ، ﺧﺪﺍ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺁﻣﺮﺯﻳﺪﻩ، ﺗﻮ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻠﺎﻳﻤﺖ ﻭ ﻋﻄﻮﻓﺘﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﺍﺷﺘﻰ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪﻩ، ﭼﻮﻥ ﻣﻠﺎﻳﻤﺖ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻋﺎﻣﻞ ﺑﺮﺍﻯ ﺟﻤﻊ ﻛﺮﺩﻥ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺍﻭّﻝ ﺳﺨﺖ ﮔﻴﺮ ﺑﻮﺩﻯ ﺍﺯ ﺍﻃﺮﺍﻓﺖ ﭘﺮﺍﻛﻨﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
ﻓَﺎﻋْﻒُ ﻋَﻨْﻬُﻢْ ﻭَ ﺍﺳْﺘَﻐْﻔِﺮْ ﻟَﻬُﻢْ ﻭَ ﺷﺎﻭِﺭْﻫُﻢْ ﻓِﻰ ﺍﻟْﺄَﻣْﺮِ ﻓَﺈِﺫﺍ ﻋَﺰَﻣْﺖَ ﻓَﺘَﻮَﻛَّﻞْ ﻋَﻠَﻰ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺇِﻥَّ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻳُﺤِﺐُّ ﺍﻟْﻤُﺘَﻮَﻛِّﻠِﻴﻦَ.
ﻳﻌﻨﻰ ﺍﺯ ﺗﻘﺼﻴﺮﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﮔﺬﺭ، ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻯ ﻣﻐﻔﺮﺕ ﺑﺨﻮﺍﻩ، ﻭ ﺩﺭ ﻛﺎﺭﻫﺎﻳﺖ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﻛﻦ، ﻭ ﭼﻮﻥ (ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﻮﺭ) ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻰ ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﺩ. ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﺷﻮﺭﻯ ﺩﺭ ﺳﻮﺭﻩ ﺷﻮﺭﻯ ﺍﻥ ﺷﺎء ﺍﻟﻠَّﻪ ﺗﻌﺎﻟﻰ ﺳﺨﻦ ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﮔﻔﺖ.
آیه 159).
فرمان عفو عمومى !.
این آیه نیز ناظر به حوادث احد است , زیرا بعد از مراجعت مسلمانان ازاحد, کسانى که از جنگ فرار کـرده بـودنـد, اطـراف پـیامبر را گرفته و ضمن اظهارندامت , تقاضاى عفو و بخشش مى کردند خـداونـد در این آیه , عفو عمومى آنها راصادر کرد و پیامبر(ص ) با آغوش باز, خطاکاران توبه کار را پذیرفت .
نخست اشاره به یکى از مزایاى فوق العاده اخلاقى پیامبر(ص ) کرده ,مى فرماید: ((در پرتو رحمت و لـطـف پـروردگـار, تـو با مردم مهربان شدى در حالى که اگر خشن و تندخو و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مى شدند)) (فبما رحمة من اللّه لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لا انفضوا من حولک ).
سـپـس دسـتـور مى دهد که ((از تقصیر آنان بگذر, و آنها را مشمول عفو خودگردان و براى آنها طلب آمرزش کن )) (فاعف عنهم واستغفر لهم ).
بعد از فرمان عفو عمومى , براى زنده کردن شخصیت مسلمانان و تجدیدحیات فکرى و روحى آنان دسـتـور مـى دهد که باز هم ((در کارها با آنها مشورت کن وراى و نظر آنها را بخواه )) (وشاورهم فى الا مر).
سـپس قرآن در ادامه مى افزاید: ((اما هنگامى که تصمیم گرفتى (قاطع باش و)بر خدا توکل کن , زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد)) (فاذا عزمت فتوکل على اللّه ان اللّه یحب المتوکلین ).
هـمان اندازه که به هنگام مشورت باید, نرمش و انعطاف به خرج داد, درموقع اتخاذ تصمیم نهایى باید قاطع بود بنابراین , پس از برگزارى مشاوره و روشن شدن نتیجه مشورت , باید هرگونه تردید و دودلـى و آرا پـراکنده را کنار زد و باقاطعیت تصمیم گرفت و این همان چیزى است که در آیه فوق از آن تعبیر به ((عزم ))شده است و آن تصمیم قاطع مى باشد.
ضـمـنا از این آیه استفاده مى شود که توکل باید حتما بعد از مشورت و استفاده از همه امکاناتى که انسان در اختیار دارد قرار گیرد.
برگزیده تفسیر نمونه
به نام خدا
ترجمه و تفسیر آیه 160 سوره آل عمران (آیات جنگ احد)
إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ160
اگر خدا شما را یاری کند،پس هیچ کس بر شما غلبه نخواهد یافت و اگر شما را خوار گرداند،پس کیست که بتواند شما را بعد از آن یاری نماید؟و اهل ایمان تنها باید به خدااعتماد کند.
تفسیر
یعنی اگر خدا شما را با یاری خود تأیید کند به سبب مطلق بودن قدرت الهی ،هیچ کس نخواهد توانست بر شما غالب شود، و اگر خداوند یاریش را ازشما دریغ کند،پست و ذلیل می شوید و چون خدا مالک همه اسباب وپروردگار وصاحب اختیارهمه عالم است ، هیچ کس نمی تواند علی رغم خواست خدا شمارا یاری دهد لذا مؤمن کسی است که به جهت ایمانش ،به اینکه هیچ یاور و مددی غیر از خدا نیست ،به خداوند اعتماد می کند.
تفسیر المیزان
آیه ۱۵۹آل عمران
در خصوص ایه 159 سوره آل عمران ،در تفسیر نمونه چنین آمده است:
"فرمان عفو عمومى
گرچه در این آیه یک سلسله دستورهاى کلى به پیامبر(صلى الله علیه وآله) داده شده و از نظر محتوا مشتمل بر برنامه هاى کلى و اصولى است ولى از نظر نزول درباره حادثه «احد» است; زیرا بعد از مراجعت مسلمانان از احد کسانى که از جنگ فرار کرده بودند، اطراف پیامبر(صلى الله علیه وآله) را گرفته و ضمن اظهار ندامت تقاضاى عفو و بخشش کردند.
خداوند در این آیه به پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور عفو عمومى آنها را صادر کرد و پیامبر(صلى الله علیه وآله) با آغوش باز، خطاکاران توبه کار را پذیرفت.
در آیه مورد بحث، نخست به یکى از مزایاى فوق العاده اخلاقى پیامبر(صلى الله علیه وآله)اشاره شده، مى فرماید: «در پرتو رحمت و لطف پروردگار، تو با مردم نرم و مهربان شدى در حالى که اگر خشن، تندخو و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مى شدند» (فَبِما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ).
«فَظّ» در لغت به معنى کسى است که سخنانش تند و خشن است، و «غلیظ القلب» به کسى مى گویند که سنگدل باشد، و عملاً انعطاف و محبتى نشان ندهد.
بنابراین، این دو کلمه گرچه هر دو بمعنى خشونت است اما یکى غالباً در مورد خشونت در سخن، و دیگرى در مورد خشونت در عمل به کار مى رود و به این ترتیب، خداوند اشاره به نرمش کامل پیامبر(صلى الله علیه وآله) و انعطاف او در برابر افراد نادان و گنهکار مى کند.
پس از آن دستور مى دهد: «از تقصیر آنان بگذر، آنها را مشمول عفو خود گردان و براى آنها طلب آمرزش کن» (فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ).
یعنى نسبت به بى وفائى هائى که با تو کردند و مصائبى که در این جنگ براى تو فراهم نمودند، از حق خود درگذر و من براى آنها نزد تو شفاعت مى کنم، و در مورد مخالفت هائى که نسبت به فرمان من کردند، تو شفیع آنها باش و آمرزش آنها را از من بطلب!
به عبارت دیگر آنچه مربوط به حق تو است عفو کن و آنچه مربوط به حق من است من مى بخشم.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) به فرمان خدا عمل کرد و آنها را به طور عموم مشمول عفو خود ساخت.
روشن است: اینجا یکى از موارد روشن عفو، نرمش و انعطاف بود که اگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) غیر از این مى کرد، زمینه براى پراکندگى مردم کاملاً فراهم بود، مردمى که گرفتار آن شکست فاحش شده بودند و آن همه کشته و مجروح داده بودند (اگر چه عامل اصلى همه اینها خودشان محسوب مى شدند) چنین مردمى نیاز شدید به محبت و دلجوئى و مرهم گذاشتن بر جراحات قلبى و جسمى داشتند، تا به سرعت همه این جراحات، التیام پذیرد و آماده براى حوادث آینده شوند.
موضوع مهم دیگر این که: آیه فوق به یکى از صفات مهم که در هر رهبرى لازم است اشاره مى کند و آن: مسأله گذشت و نرمش و انعطاف، در برابر کسانى است که تخلفى از آنها سرزده و بعداً پشیمان شده اند.
بدیهى است شخصى که در مقام رهبرى قرار گرفته اگر خشن، تندخو، غیر قابل انعطاف و فاقد روح گذشت باشد به زودى در برنامه هاى خود مواجه با شکست خواهد شد، مردم از دور او پراکنده مى شوند و از وظیفه رهبرى بازمى ماند، به همین دلیل على(علیه السلام) در یکى از کلمات قصار خود مى فرماید: آلَةُ الرِّیاسَةِ سِعَةُ الصَّدْرِ: «وسیله رهبرى گشادگى سینه است». لینک
(آیه 161).
هرگونه خیانتى ممنوع !.
هـنـگـامـى که بعضى از تیراندازان احد مى خواستند سنگر خود را براى جمع آورى غنیمت تخلیه کـنند, امیر آنان , دستور داد از جاى خود حرکت نکنیدرسول خدا شما را از غنیمت محروم نخواهد کـرد ولـى آن دنـیاپرستان براى پنهان ساختن چهره واقعى خود گفتند: ما مى ترسیم پیغمبر در تقسیم غنایم ما را از نظردور دارد.
قـرآن در پـاسخ آنها مى گوید: آیا شما چنین پنداشتید که پیغمبر(ص ) به شماخیانت خواهد کرد ((در حالى که هیچ پیغمبرى ممکن نیست , خیانت کند)) (وما کان لنبی ان یغل ).
الـبته روشن است خیانت براى هیچ کس مجاز نیست خواه پیامبر باشد یاغیرپیامبر, ولى از آنجا که گـفـتـگـوى عـذرتراشان جنگ ((احد)) در باره پیامبر(ص ) بودآیه نیز نخست سخن از پیامبران مـى گـویـد و سـپـس اضافه مى نماید: ((هر کس خیانت کند, روز رستاخیز آنچه را در آن خیانت کـرده , بـه عـنـوان مـدرک جنایت بر دوش خویش حمل مى کند و یا همراه خود به صحنه محشر مى آورد)) و به این ترتیب , دربرابر همگان رسوا مى شود (ومن یغلل یات بما غل یوم القیمة ).
((سـپـس بـه هـر کس آنچه انجام داده و به دست آورده , داده مى شود و در باره هیچ کس ظلم و ستمى نمى شود)) (ثم توفى کل نفس ما کسبت وهم لا یظلمون ).برگزیده تفسیر نمونه
به نام خدا
ترجمه و تفسیر آیه 161 سوره آل عمران (آیات جنگ احد)
وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ161
و برای هیچ پیامبری حق خیانت وجود ندارد و هر کس خیانت کند روز قیامت به کیفرآن خیانت می رسد آنگاه هر نفسی بدانچه عمل کرده بطور کامل جزا داده می شود و به آنها ستم نخواهد شد.
تفسیر
این جمله منزه دانستن ساحت پیامبر از خیانت است ،چون محال است که پیامبر به خدا یا مردم خیانت کند، زیرا خائن به ناچار روزی به ملاقات پروردگارش می شتابد و سزای خیانتش را بزودی دریافت می کند پس هر کس هر خوبی یابدی مرتکب شود در قیامت آن را به طور تمام و کمال دریافت می کند و به اوظلمی نمی شود.
تفسیر المیزان
با سلام.تفسیر آیه ۱۶۱ (احسن الحدیث)
161- ﻭَ ﻣﺎ ﻛﺎﻥَ ﻟِﻨَﺒِﻰٍّ ﺃَﻥْ ﻳَﻐُﻞَّ ﻭَ ﻣَﻦْ ﻳَﻐْﻠُﻞْ ﻳَﺄْﺕِ ﺑِﻤﺎ ﻏَﻞَّ ﻳَﻮْمَ ﺍﻟْﻘِﻴﺎﻣَﺔِ.
ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺩﻭ ﺣﻜﻢ ﻛﻠّﻰ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻥ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﺍﻭّﻝ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻫﻴﭻ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﻯ ﺧﻴﺎﻧﺖ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ، ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﻣﻌﺼﻮﻣﻨﺪ ﺧﻴﺎﻧﺖ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻌﻘﻮﻝ ﻧﻴﺴﺖ. ﺩﻭّم: ﻫﺮ ﻛﻪ ﺩﺭ ﭼﻴﺰﻯ ﺧﻴﺎﻧﺖ ﻛﻨﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﺩ (ﺗﺎ ﮔﻮﺍﻩ ﺧﻴﺎﻧﺖ ﺍﻭ ﺑﺎﺷﺪ) ﺍﺯ ﺍﺑﻦ ﻋﺒﺎﺱ ﻭ ﺳﻌﻴﺪ ﺑﻦ ﺟﺒﻴﺮ ﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻣﺠﻬﻮﻝ ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺎﺩﻕ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺍﻟﻠَّﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻧﻘﻞ ﺷﺪﻩ: ﻗﻄﻴﻔﻪ ﺍﻯ ﺍﺯ ﻏﻨﺎﺋﻢ ﺑﺪﺭ ﻣﻔﻘﻮﺩ ﺷﺪ، ﺑﻌﻀﻰ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠَّﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﺁﻳﻪ ﺩﺭ ﺭﺩّ ﺁﻥ ﻧﺎﺯﻝ ﮔﺮﺩﻳﺪ. ﺍﻭّﻟﺎ ﺁﻳﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺣﺪ ﺍﺳﺖ ﺛﺎﻧﻴﺎ ﺍﻳﻦ ﻧﻘﻠﻬﺎ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺑﻌﻴﺪ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﺭ ﺍﻟﻤﻨﺎﺭ ﻭ ﻣﺠﻤﻊ ﺍﻟﺒﻴﺎﻥ ﺭﻭﺍﻳﺘﻰ ﻧﻘﻞ ﺷﺪﻩ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠَّﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺍﺯ ﺧﻴﺎﻧﺖ ﻛﺮﺩﻥ ﻧﻬﻰ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻭ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺷﺨﺺ ﺧﺎﺋﻦ، ﺷﺘﺮ ﻭ ﺍﺳﺐ ﺧﻴﺎﻧﺖ ﺷﺪﻩ ﺭﺍ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺍﺯ ﺃﺑﻮ ﻫﺮﻳﺮﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﻧﻘﻠﺶ ﻣﻨﺼﺮﻑ ﺷﺪم.
ﻇﻬﻮﺭ ﺁﻳﻪ ﺁﻧﺴﺖ ﻛﻪ: ﭼﻴﺰ ﺧﻴﺎﻧﺖ ﺷﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻭﺭﺩ، ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻌﻠﻮم ﺷﺪﻥ ﺧﻴﺎﻧﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺍﻟﻠَّﻪ ﺍﻟﻌﺎﻟﻢ. ﺛُﻢَّ ﺗُﻮَﻓَّﻰ ﻛُﻞُّ ﻧَﻔْﺲٍ ﻣﺎ ﻛَﺴَﺒَﺖْ ﻭَ ﻫُﻢْ ﻟﺎ ﻳُﻈْﻠَﻤُﻮﻥَ ﻳﻌﻨﻰ: ﻫﺮ ﻛﺲ (ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺁﻥ ﺧﻴﺎﻧﺖ ﻛﻨﻨﺪﻩ) ﺍﻋﻢّ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﻳﺎ ﺑﺪﻛﺎﺭ، ﻋﻤﻠﺶ ﺑﺎﻭ ﺗﻤﺎم ﻭ ﻛﻤﺎﻝ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻧﻪ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭ ﻣﻈﻠﻮم ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻛﻢ ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺑﺪﻛﺎﺭ، ﻛﻪ ﻛﻴﻔﺮ ﻓﺰﻭﻥ ﺑﻪ ﺑﻴﻨﺪ. ﻣﻘﺘﻀﺎﻯ ﻋﺪﻝ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﺳﺖ.
بنام خدا
لزوم مشورت با زیردستان توسط رهبران و مدیران
در ادامه تفسیر آیه ۱۵۶سوره آل عمران در تفسیر نمونه(مکارم) این چنین آمده است:
«« بعد از فرمان عفو عمومى، براى زنده کردن شخصیت مسلمانان و تجدید حیات فکرى و روحى آنان دستور مى دهد: «در کارها با آنها مشورت کن و رأى و نظر آنها را بخواه» (وَ شاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ).
این دستور، به خاطر آن است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) ـ همان طور که اشاره کردیم، قبل از آغاز جنگ احد در چگونگى مواجهه با دشمن با یاران خود مشورت کرد و نظر اکثریت بر این شد که اردوگاه، دامنه احد باشد و دیدیم که این نظر، محصول رضایت بخشى نداشت. در اینجا بود که این فکر به نظر بسیارى مى رسید، پیامبر(صلى الله علیه وآله) در آینده نباید با کسى مشورت کند.
قرآن به این طرز تفکر پاسخ مى گوید و دستور مى دهد: باز هم با آنها مشورت کن، هر چند نتیجه مشورت در پاره اى از موارد، سودمند نباشد; زیرا در بررسى کلى، منافع آن روى هم رفته به مراتب بیش از زیان هاى آن است و اثرى که در آن براى پرورش فرد و اجتماع و بالا بردن شخصیت آنها وجود دارد از همه اینها بالاتر است.
اکنون ببینیم پیامبر(صلى الله علیه وآله) در چه موضوعاتى با مردم مشورت مى کرد؟
گرچه کلمه «الأَمْر» در «شاوِرْهُمْ فِى الأَمْرِ» مفهوم وسیعى دارد و همه کارها را شامل مى شود، ولى مسلّم است پیامبر(صلى الله علیه وآله) هرگز در احکام الهى با مردم مشورت نمى کرد، بلکه صرفاً تابع وحى بود.
بنابراین مورد مشورت، تنها طرز اجراى دستورات و نحوه پیاده کردن احکام الهى بود، و به عبارت دیگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) در قانونگذارى، هیچ وقت مشورت نمى کرد، بلکه در طرز اجراى قانون نظر مسلمانان را مى خواست.
آن گاه، قرآن در ادامه مى افزاید: «به هنگام تصمیم نهائى باید توکل بر خدا داشته باشى» (فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ).
همان اندازه که به هنگام مشورت باید، نرمش و انعطاف به خرج داد، در موقع اتخاذ تصمیم نهائى باید قاطع بود.
بنابراین، پس از برگزارى مشاوره و روشن شدن نتیجه مشورت، باید هر گونه تردید، دودلى و آراء پراکنده را کنار زد و با قاطعیت تصمیم گرفت و این همان چیزى است که در آیه فوق از آن تعبیر به عزم شده و آن تصمیم قاطع مى باشد.
قابل توجه این که: در جمله بالا مشاوره به صورت جمع ذکر شده (وَ شاوِرْهُمْ) ولى تصمیم نهائى تنها به عهده پیامبر(صلى الله علیه وآله) و به صورت مفرد ذکر شده (عَزَمْتَ).
این اختلاف تعبیر، اشاره به یک نکته مهم مى کند و آن این که: بررسى و مطالعه جوانب مختلف مسائل اجتماعى، باید به صورت دسته جمعى انجام گیرد، اما هنگامى که طرحى تصویب شد باید براى اجراى آن، اراده واحدى به کار افتد.
در غیر این صورت هرج و مرج پدید خواهد آمد; زیرا اگر اجراى یک برنامه به وسیله رهبران متعدد، بدون الهام گرفتن از یک سرپرست صورت گیرد، قطعاً مواجه با اختلاف و شکست خواهد شد، به همین جهت، در دنیاى امروز نیز مشورت را به صورت دسته جمعى انجام مى دهند، اما اجراى آن را به دست دولت هائى مى سپارند که تشکیلات آنها زیر نظر یک نفر اداره مى شود.لینک
به نام خدا
ترجمه و تفسیر آیه 162 سوره آل عمران (آیات جنگ احد)
أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ162
آیا کسی که با ایمان در راه رضای خدا گام بردارد،مانند کسی است که باکفر راه غضب را پیماید؟منزلگاه او جهنم است و چه بد جایگاهی می باشد.
تفسیر
موازنه بین ارزشهای حقیقی است که قلب مؤمن متوجه به آنهاست و او هم وغمی جز رضای خدا ندارد و بین کسی که از هواهای نفسانی خودش پیروی می کند و در جستجوی مال دنیاست و ابدا توجهی به رضای خدا ندارد.البته چنین کسی مورد ناخشنودی و غضب خداوند قرار می گیرد و جزای او جز آتش جهنم نخواهد بود و آن بد جایگاهی است .
تفسیر المیزان
تفاوت ایمان با اسلام
در سوره حجرات ایه 14 اعراب بادیه نشین وقتی به سوی پیامبر امدند وتشهد را بر زبان اوردند وبه پیامبر گفتند که ما به تو ایمان اوردیم
ایه نازل شد که شما ایمان نیاوردید بلکه اسلام اوردید
تفاوت اسلام با ایمان در اینه که اسلام گفتن تشهد بازبانه
که وقتی تشهد گفتیم یک سری اعمال نماز روزه حج و...
برما واجب میشه که انجام بدیم ودر ظا هر هم میتونیم به اطرافیانمون هم بگیم که ما نماز میخونیم نماز شب میخونیم مسجد میریم و... یک سری اعمال که در ظاهر پیداست
ولی ایمان اقرار به زبان و قلب تشهد را به زبان میاریم وبا قلب هم ایمان به گفته خود داریم ایمانی که هر چقدر هم
زمان بگذره یک ذره شک تو
دلمون پیدا نمی شه ایمان نشون دادنی وظاهری نیست
کسی نمیتونه نشون بده چقدر تو دلش ایمان داره جای ایمان در قلبه ایمان داریم قلبمون پذیرفته در عمل کاری انجام میدیم که زبان مگه ایمان تابیر به نور شده در نور تاریکی نیست مومن اللدوام مجاهده میکنه با اموال وجان فقط برای رضای خدا
کسی که ایمان داره میتونه اسلام هم داشته باشه اما کسی که اسلام داره معلوم نیست ایمان داشته باشه
(امام صادق علیه السلام : ایمان با اسلام شریکه ولی اسلام با ایمان شریک نیست)
ایمان ان است که در دل ظاهر شود ولی اسلام فقط قوانین شرعیه برش ظاهر میشود
در ایه 15 سوره حجرات خداوند مومنین را معرفی میکند که چه کسانی هستند.
به نام خدا
مبحث چهل و ششم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)
آیا به افراد سائل نباید کمک کرد؟
خداوند در سوره ضحی نیز به پیامبر دستور داده که افراد سائل را از خود مران و شرط مستحق بودن یا محروم بودن را برای سائل بیان نکرده است.
فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ ﴿۹﴾
مکارم: حال که چنین است یتیم را تحقیر مکن.
وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ ﴿۱۰﴾
مکارم: و سؤ ال کننده را از خود مران. لینک
اهمیت و ضرورت حفظ قرآن
پیامبر گرامی اسلام:
«بر شما باد به خواندن قرآن که درجات بهشت به شماره آیات آن است و روز قیامت به قارى قرآن گویند بخوان و بالا رو و هر آیه که بخواند یک درجه بالا رود.(امالى شیخ صدوق-ترجمه کمرهاى، متن 359)»
هرکس قرآن را حفظ می کند:
اولا قرآن را تلاوت کرده
ثانیا برای حفظ قرآن تلاش در جهت درک معنای آن می کند تا حفظ به خوبی انجام پذیرد
ثالثا بر اثر تکرار در حفظ و تداعی آیات حافظ قرآن تفکر بیشتری در آیات می نماید
رابعا به طور طبیعی شخص حافظ در زندگی فردی و اجتماعی خود وقتی اقدام به کاری می کند آیات متناسب با آن به ذهنش خطور کرده و عملکرد او تحت الشعاع آیات قرار می گیرد
علاوه بر آنچه گفته شد شایان ذکر است کسانی که عهده دار پاسداری از حریم قرآن اند و وظیفه خطیر تبلیغ و نشر فرهنگ عمیق اسلامی را بر دوش دارند شایسته است نسبت به دیگران از تسلط بیشتری بر قرآن برخوردار باشند و حفظ قرآن زمینه ساز این تسلط است.
آثار و برکات حفظ قرآن کریم
امام صادق ـ علیه السّلام ـ در این باره میفرماید: «حافظ قرآنی که به آن عمل کند، با فرشتگان پیغامبر و نیک رفتار هم نشین میگردد
امام صادق ـ علیه السّلام ـ میفرماید: «اَشراف و بزرگان امّت من، قاریان و حافظان و شب زندهدارانند
امیرمؤمنان علی ـ علیه السّلام ـ در این زمینه میفرماید: «قرآن را تلاوت کنید و آن را به خاطر بسپارید، زیرا خداوند متعال دلی که قرآن در آن باشد عذاب نمیکند
پیامبر گرامی اسلام میفرماید: «کسی که در درونش چیزی (سوره یا آیهای) از قرآن نباشد، مانند خانه ی ویران است
رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «کسی که قرآن را از حفظ بخواند و گمان کند خدای تعالی او را نمیآمرزد، در شمار کسانی است که آیات الهی را به تمسخر گرفتهاند
امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: «هر کس در فراگیری قرآن بکوشد و به سبب کمی حافظه آن را به سختی حفظ کند دو پاداش دارد. (پاداشی برای حفظ قرآن و پاداشی برای تحمل سختی آن
پیامبر عظیم الشأن اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «هر که (آن قدر) قرآن بخواند تا حفظ شود، خداوند او را به بهشت داخل خواهد کرد و شفاعتش را درباره ی ده تن از اعضای خانوادهاش که آتش بر آن ها واجب شده، میپذیرد.
پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «درجات بهشت به تعداد آیههای قرآن است چون صاحب قرآن داخل بهشت شود، به وی میگویند بخوان و بالا برو که هر آیهای را درجهای است. پس برتر از درجه ی حافظ قرآن درجهای نیست
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «ای سلمان،... همانا بعد از انبیا بهترین بندگان نزد خداوند، عالمانند و سپس قاریان و حافظان قرآن. آنان همانند انبیا از دنیا میروند، همراه آنان از گورها برانگیخته میشوند، در کنار آنان از صراط میگذرند و پاداش همانند آنها (از خداوند) دریافت میکنند.
حضرت علی ـ علیه السّلام ـ میفرماید: «هیچ کس با قرآن هم نشین نمیشود مگر این که از کنار آن با افزایش یا کاهش بر میخیزد: افزایش هدایت یا کاهش گمراهی
خداوند متعال میفرماید: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنّ الْقُلُوبُ» «آگاه باش که دلها با یاد خدا آرام میگیرد.»
امام سجاد ـ علیه السّلام ـ میفرماید: اگر همه ی مردم روی زمین از دنیا بروند، تا وقتی قرآن کریم با من است، از هیچ چیز وحشت ندارم.
جلد ۸۵، صفحه ۲۴۰ از مصباح کفعمی نقل شده است که دعای صنمی قریش دعائی عظیم الشأن و بلند منزلت است و از اسرار مشلکه و بهترین اذکار است.شیخ بزرگوار تقیّ الدین ابراهیم عامِلی کفعمی در حاشیه کتاب شریف «المصباح» می فرماید:این دعائی است عظیم الشّأن و رفیع المنزلة که ابن عبّاس آن را از مولای ما امیرالمؤمنین(علیه السلام) روایت نموده است، و این دعاء از غوامض اسرار و کرائم اوراد امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که آن حضرت در روز و شب و وقت سحر بدان مواظبت می فرمودند، و آن را در قنوت نماز می خواندند و می فرمودند:کسی که این دعا را بخواند همانند کسی است که در خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) در جنگ بدر، اُحد، و حُنَین یک میلیون تیر به سوی دشمن افکنده باشد.بعضی از علما نوشته اند خواندن این دعا برای بر آمدن حوائج وخواسته ها مجرب است.
*أللَّهُـمَّ صَـلِّ عَـلی مُـحَمَّـدٍ وَ آلِ مُحَـمَّـدٍ
خداوندا درود بفرست بر محمّد و آل محمّد(ص)
* أللَّهُمَّ العَـن صَنَمی
و لعـنت کن دو بـت
قُرَیشٍ وَجِبتَیهَا وَ طاغُـوتَیها وَ إفکَـیها
وابنَـتَیهِمَا اللَّذَینِ
قریش دو مشرک آنرا، و دو سرکرده ضلالت را،
و آن دو دروغ پرداز را،
دختر آنان را،
خالَفا أمرَکَ وَ أنکَرا وَحـیَکَ وَ جَـحَدا إنعـامَکَ وَ عَـصَیا
کسانیکه فرمانت را زیر پا نـهادند، و وحی تو را نپـذیـرفتند،
و نعـمت رسولت را
انکار کردند، و نافرمانی
رَسِولَکَ وَ قَـلَّبا دینَکَ وَ حَرَّفا کِتابَکَ وَ عَـطَّلا أحکامَکَ
پیامبرت را کردند، و دینت را واژگون نمودند،
و قـرآنـت را تحـریف کردند، و احکام تو رابی ثمر گذاردند
وَ أبطَلا فَـرائِضَکَ وَ اَلحَدا فی آیاتِکَ وَعـادَیا اَولِیائِکَ وَ
و تـباه کردند احـکام واجـب تو را، و از درستیزگی با آیاتت
برآمدند، و دشمنی کردند با دوستانت
والَیا أعدائَکَ وَخَرَّبا بِلادَکَ وَأفـسَداعِبادَکَ.*أللَّهُ مَّ العَـنهُما
و دوستی کردنـد با دشمـنانـت، و شهـرهـای تو را ویـران
ساخـتند، و بـندگانت را به
فساد کشاندند، خدایا لعنت کن آن دو
وَأتباعَـهُما وَاَولِیآءَهُما وَاَشیاعَهُما ومُحِبّیهِما فَـقَـد أخرَبا
و پیروانشان و یارانشان و گرویدگان به آندو و دوستانشان را،
زیرا آندو ویران ساختند
بَیتَ الـنـُّبـُوَّةِ وَرَدَما بابَهُ وَنَقَـضا سَقـفَهُ وَ ألحَـقا سَـمـآئَهُ
خانه وحی را، و در آن را کاملاً بستند، و شکست سقف آن را،
و آنرا زیر و رو کردند،
بِأرضِهِ وَعالِیهُ بِسافِـلِهِ وَ ظاهِرَهُ بِباطِـنِهِ وَأستَاصَلا أهلَهُ
و بالا و پایین آن را یکی کردند، و ظاهـر و باطنش را ویران کردند،
و اهـل آن را از بیخبرانداختند
وَ أبادا أنصارَهُ وَ قَتَلا أطفالَهُ وَ أخلَیا مِنبَرَهُ مِن وَصِیِّهِ وَ
و یاوران آن را هلاک کردند، و کودکانـشان را کشتند، و منبر نبوت
را از وصیّ نبی و
وارِثَ عِلمِهِ وَجَحَدا إمامَتَهُ وَأشرَکا بِرَبِّهِما فَعَـظِّم ذَنبَهُما
وارث پـیـامبر، تـهی کردند، و انـکـار کردند
امـامت وصیّ پیامبر را و مـشرک به خدا
شدند، پس خدایا گناه آن دو را بزرگ شمار
وَ خَلِّدهُـما فی سَقَرٍ وَ ما أدراکَ ما سَقَـرٍ لاتُبقی وَ لاتَذَر.
و برای همیشه در جهنم سقر جایشان بده، جهنمی
که بندگان نمی توانند شدت
عذابش را درک کنند، جهنمی که نه چیزی را باقی
میگذارد و نه رها میسازد.
*أللَّهُمَّ العَـنهُم بِعَـدَدِ کُلِّ مُنکَرٍ أتَوهُ وَ حَقٍّ أخفَـوهُ وَ مِـنـبَرٍ
خدایا آن دو و پیروانشان را به عـدد هـر کار نـاروایی
که انجام دادند لـعنـت کن، و به
عدد هر حقی که مخفی داشتند، و هر منبری که
عَلَوهُ وَ مُؤمِنٍ أرجَوهُ وَ مُنافِقٍ وَلَّوهُ وَ وَلِّیٍ آذَوهُ وَطَـریدٍ
به ظلـم بر آن بالا رفتند، و هر مـؤمنی که تبعیدش کردند،
و هر مـنـافقی که به کار
گماردند، و هر دوست خدا که آزردند، و هر تبعید شده ای که
آوَوهُ وَ صادِقٍ طَـرَدُوهُ وَ کافِـرٍ نَصَـرُوهُ وَ إمامٍ قَهَـرُوهُ وَ
پناهش دادند، و هر راستـگویی که راندند، و هر کـافری
که یـاری کردنـد، و هـر امام
بر حقی که مقهورش کردند
فَرضٍ غَـیَّرُوهُ وَ أثَرٍ أنکَرُوهُ وَ شَرٍّ آثَرُوهُ وَ دَمٍ أراقـُوهُ وَ
هر واجبی که آن را تـغیـیر دادند، و هـر دلیلی که انکـارش
کردنـد، و هـر امر زشتی
که اختیار کردند، و خون هایی که به ناحق ریختند و
خَبرٍ بَدَّلُوهُ وَ کُفـرٍ نَصَبوه وَ إرثٍ غَصَبُوه وفَیءٍ اقتَطَعُوهُ
هر کار نیکی که آن را عوض کردند، و هر کـفـری که به پا
داشتند، و هر ارثـی که به
زور گرفتند، و هر غنیمتی که به ناحقّ ملک خود ساختند
وَ سُحتٍ أکَلُوهُ وَ خُمسٍ أستَحَلُّوهُ وَ باطِلٍ أسَّسُوهُ وَ جَورٍ
و هر مال حـرامـی که خوردند، و هـر خمسی که برای غـیر
اهـلش حـلال شمردند،
و هر خلاف واقعی که اساس آن را نهادند، و هر ستمی که
بَسَطُـوهُ وَ نِـفاقٍ أسَرُّوهُ وَغَـدرٍ أضمَرُوهُ وَ ظُـلمٍ نَشَـرُوهُ
گسترش دادند، و هر نـفـاقی که پنهان داشتند، و هر نیرنگی
که انجـامش را به دل
گرفتند، و هر ستمی که آن را پراکندند
وَ وَعدٍ أخلَفُـوهُ وَ أمانٍ خانُـوه وَ عَهـدٍ نـَقَـضُـوهُ وَ حَـلالٍ
و وعده هایی که بدان وفا نکردند، و امان دادنی که خیانت
کردند، و پیمان هایی که
شکستند، و حلال هایی که
حَرَّمُوهُ وَحَرامٍ أحَلُّوهُ وَ بَطنٍ فَتَّقُوهُ جَنینٍ أسقَطُوهُ وَضِلعٍ
تحریم نمودند، و حرام هایی که حـلال کردند، و پهـلوهایی
که شکافتند، و جـنـینی
که سبب سقط آن شدند و استخوانی که
دَقُّوهُ وَ صَکٍّ مَزَّقُـوهُ وَ شَملٍ بَدَّدُوهُ وَعَـزیزٍ أذَلُّوهُ وَ ذَلیلٍ
شکستند، و هر سندی که آن را دریدند، و هر اجتماعی
که پـراکندند، و هر عـزیـزی
که خوارش کردند، و هر خواری که
أعَزُّوهُ وَ حَقٍّ مَنَعُـوهُ وَ کِذبٍ دَلَّسُوهُ وَ حُکمٍ قَلَّبُوهُ وَ إمامٍ
عـزت بخـشیـدند، و هر حـقی کـه از صـاحبانش باز داشتند،
و هر دروغـی که آن را
راست جلوه دادند، و هر حکمی که آن را وارونه کردند،
و هر امامی که
خالَفُوهُ.أللّهُمَّ العَـنهُم بِکُلِّ آیَةٍ حَرَّفُـوها وَ فَریضَةٍ تَرَکُوها
مخالـفـتش کردند، خدایا لـعـنـت کن آنان را به عـدد هـر آیه ای
که آن را تغییر دادند،
و هر واجبی که آن را ترک کردند
سُنَّةٍ غَیَّرُوها وَ رُسُومٍ مَنَعُـوها وَ أحکامٍ عَطَّلُوها وَ بَیعَةٍ
و هـر روش پـسندیده ای که تغیـیرش دادند،
و نشـانه های روشنی که جلـوگیـرش
شدند، و احکامی که بی نتیجه گردانیدند، و هر بیعتی که
نَکَـثـُوها وَ دَعـوَی أبطَــلُوها وَ بَـیـِّنَةٍ أنکَـرُوها وَ حـیـلَةٍ
آن را شکستند،و هر ادعای حقی که آن را نپذیرفتند، و هر
شـاهد عادلی که انکارآن کردند، و هر نیرنگی که
أحـدَثـُوها وَ خِـیانَةٍ أورَدُوها وَ عَـقـَبَةٍ إرتَـقُـوهـا وَ دِبابٍ
آن را اخـتـراع کردند، و هر خیـانـتی که وارد دیـن کردند،
و هر گردنه ای که بالای آن
رفتند(برای کشتن پیامبر"ص") و مشک های خشکی که
دَحرَجُوها وَأزیافٍ لَزِمُوها وَ شَهـاداتٍ کَتَمُـوها وَ وَصِـیَّةٍ
آن را غلطاندند، و هر تـقلبی که مـقیّد به او بودند، و هـر
امـری که شاهد آن بودند،و هر وصیتی که
ضَیَّعُوها.أللّهُمَّ العَنهُما فی مَکنُونِ السِّرِ وَ ظاهِرِ العَلانِیَةِ
آن را تضییع نمودند. خـدایـا لـعنـت کن آن دو (عـمر و
ابوبکر"لعنة الله علیهما") را در پنهان نهان اشکار و ظاهرلَعـناً کَثـیـراً أبَـداً دائـماً دآئِـباً سَرمَـداً لا إنقِـطاعَ لِأمَـدِهِ وَ
لعنتی زیاد، پیوسته، مدام، بی ابتدا و بی انتها، لعنتی که
زمانـش پایانی ندارد و
لا نَـفـادَ لـِعَـدَدِهِ لَعــناً یَغـدُو أوَّلُهُ وَ لایـَرُوحُ آخِـرُهُ لَهُم وَ
عددش را انتـهـایی نیست، لـعـنـتی که آغـازش را صـبحی
باشد ولی انجامـش را
شبی نباشد، لعنت تو باد بر آنان و
لِأعـوانِهِم وَ أنصارِهِم وَ مُحِبّیهُم وَ مُوالیهِم وَ المُسَّلَمینَ
یارانـشان و مـدد کـارانشـان و دوسـتـانـشان و مـرتـبطین
با آنان و کسانی که خودرا در اختیار آنان گذاشته اند
لَهُـم وَ المـآئِلـینَ إلَـیهِـم وَ النَّـاهِـضـیـنَ بِـاحـتِجـاجِهِـم وَ
و به آنان مـایـلنـد، و کـسـانی که ادعــاهـای بی اسـاس
آنــان را عَــلَــم کـردنـد، و
الـمُــقـتـَدیـنَ بِکَـلامـِهـِـم وَ الـمُــصــَدِّقـیـنَ بِـأحکـامِـهِـم.
پـیـروی کـردنـد از سخـنـان آنان، و قــضـاوت هــای بـاطـل
آنـان را تـصـدیق نـمـودند.
.ثُمَّ قُل أربَعَ مَرّاتٍ:
سپس چـهـار مـرتـبـه بگو:
ألـلـّهُـمَّ عَــذِّبـهُـم عَــذابـاً یَـسـتَـغـیـثُ مـِنـهُ أهـلُ الـنّـارِ.
آمینَ رَبَّ العالَمینَ.
خداوندا عذاب فرما آنانرا،عذابی که استغاثه وفریاد اهل
آتش ازآن عذاب بلندست.
آمین رب العالمین.
پیامبر گرامی اسلام (ص ):
محبوبترین کارها در پیش خدا کاریست که دوام آن بیشتر است اگر چه اندک باشد.
أحبّ الأعمال إلى اللَّه أدومها و إن قلّ.
(سخنان گوهربار رسول اکرم حضرت محمد ص )
صلوات
معنای قتیل عبرات
1-"انا قتیل العبرات" (محدث قمی، منتهی الامال، ص 538.) روایت از امام حسین(ع) است که فرمود: "من کشته اشکها هستم". از این رو کشته اشکها از لقبهای سید الشهدا است. در حدیث دیگری فرمود: "انا قتیل العبره، لا یذکرنی مؤمن الا استعبر؛ (شیخ صدوق، امالی، ص 118) من کشته اشکم. هیچ مؤمنی مرا یاد نمیکند مگر آن که اشک به چشمانش میآید". این صفت در زیارتنامهها هم برای امام (ع) به کار رفته و معتبر است.
روایت فوق را مرحوم شیخ صدوق چنین بیان می فرمایند:
«حدثنا الحسین بن أحمد بن إدریس ، قال : حدثنا أبی ، عن محمد بن الحسین بن أبی الخطاب ، عن الحکم بن مسکین الثقفی، عن أبی بصیر، عن الصادق جعفر بن محمد، عن آبائه (ع)، قال : قال أبو عبد الله الحسین بن علی (ع): انا قتیل العبرة لا یذکرنی مؤمن الا استعبر»
امالی صدوق ،ص200،مناقب ابن شهر آشوب،ج3ص239.بحار الانوار :ج98ص295.روضة الواعظین، فتال نیشابوری،ص170.
2-مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حسین عندلیب همدانی در کتاب گرانقدر «ثارالله» در توضیح این فقره نوشته اند:
«این جملات بدان معنا نیست که امام (ع) شهید شدند تا مردم گریه کنند و به اجر و ثوابی برسند .
بلکه «قتیل العبرة»حاکی از آثار قهری شهادت امام می باشد.وآن سرشک ناشی از عشق فطری هر مؤمن به اوست .
3-ذیل تفسیر سوره مبارکه آل عمران آیه 13 میخوانیم:
"عبرة" در اصل از ماده "عبور" گرفته شده است که به معنى گذشتن از حالى به حال دیگر یا از جایى به جاى دیگر است، و به اشک چشم"عبرة" (بر وزن حسرت) مىگویند زیرا از چشم عبور مىکند و به کلمات که از زبان ها و گوش ها مىگذرد نیز عبارت مىگویند، و عبرت گرفتن از حوادث نیز به خاطر آن گفته مىشود که انسان از آن چه مىبیند مىگذرد و از حقایقى در پشت سر آن آگاه میشود.
4-می توان حدیث شریفی که از امام حسین (ع) نقل شده است که فرمودند:
«انا قتیل العبرة لا یذکرنی مومن الا استعبر»
را این طور تفسیر کرد که: "من کشته شدم تا عبرتی باشم و …من کشته عبورم هیچ مومنی مرا یاد نمی کند مگر این که ( از مقامی به مقام بالاتر ) عبور می کند ( و نشانه آن اشک است)
5-معنی قتیل العبرات این می تواند باشد که از راه شناخت امام حسین و حتی از راه احساسات و عواطف خالصانه می توان به اهداف اصلی امام حسین (ع) رهنمون شد
ح.م
تلاوت وتدبر در قران
در حدیث مشهورى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) فرموده اند:
خانه هاى خود را با تلاوت قرآن نورانى کنید
زیرا هر خانه اى که در آن قرآن، بسیار تلاوت شود خیر آن خانه زیاد شده و اهل آن گشایش مى یابند و آن خانه براى اهل آسمان نورافشانى مى کند چنان که ستارگان آسمان براى اهل دنیا نورافشانى مى کنند.(۱)
. ✅ چرا تدبر؟!
غرض اصلى از نزول قرآن، هدایت انسان ها به سوى کمال و سعادت واقعى آنان است .
کمال وسعادت نیز تنها با عمل کردن به دستورات قرآن محقق مى گردد .
عمل به قرآن میسر نیست مگر پس از فهمیدن آن که قرآن در صدد بیان آن است .
تنها راه رسیدن به این درجه از فهم، تدبر و تفکر در آیات الهى است.
در حقیقت تلاوت قرآن نیز مقدمه اى براى تدبر در آیات آن است.
. قرآن کریم، نیز خود نه تنها در بیش از سیصد آیه به تفکر و تذکر و تعقل دعوت کرده، [۲]بلکه هدف از فرو فرستادن قرآن را تفکر، [۳]تعقل [۴ ]و تدبر در آیات الهى دانسته است. «کِتَـبٌ أَنزَلْنَـهُ إِلَیْکَ مُبَـرَکٌ لِّیَدَّبَّرُواْ ءَایَـتِهِ» [۵]
تدبر در آیات قرآن داراى چنان آثار ژرف و گسترده اى است که چیزى نمى تواند جاى گزین آن شود.
مهم ترین این آثار، از بین بردن جهل و نادانى در ابعاد گوناگون زندگى فردى و اجتماعى انسان هاست.
. قرآن کریم با بیان مهم ترین حقایقى که انسان ها در راه رسیدن به سعادت فردى و اجتماعى خود بدان نیاز دارند و با جداسازى دقیق " اوهام و خیالات " از . " حقایق "به مبارزه با این خصلت خطرناک پرداخته است.
بسیارى از مسلمانان به طور کلى با قرآن رابطه اى نداشته، از آن بیگانه اند و کسانى که با قرآن مأنوسند نیز غالباً به فراگیرى قرائت، تجوید و صوت و لحن اکتفا کرده یا در گامى بالاتر به حفظ قرآن مى پردازند و یا در نهایت با معانى و مفاهیم قرآن در حدى سطحى آشنا مى شوند و بدین ترتیب خود را از برکات
بى شمار تدبر در قرآن که مقدمه اى براى عمل به آن نیز هست ؛ محروم مى سازند. به همین دلیل است که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در قیامت از این که امت وى قرآن را ترک کرده و موجب مهجوریت آن شده اند به خداوند شکایت مى کند. «وَقَالَ الرَّسُولُ :یَـارَبِّ إِنَّ قَوْمِى اتَّخَذُواْ هَـذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُورًا» [۶]
به امید روزى که با تدبر کافى در آیات هدایتگر قرآن، خود و جامعه خویش را از بیمارى کشنده نادانى نجات داده و بتوانیم حجاب ضخیم ناشى از دوستى دنیا را از رخ حقیقت کنار زده و حقایق هستى را آن گونه که هستند مشاهده کنیم.آمین. احمد دانایی
پىنوشتها:
۱-اصول کافى، عربى، به تحقیق على اکبر غفارى، چاپ سوم، تهران، دارالکتب الاسلامیة، آخوندى، ج 2،
. ص 613 و 614.
۲_المیزان، عربى، مؤسسه اعلمى، بیروت، ج 5، ص 255.
۳-نحل/ 16، 44.
۴-یوسف/ 12، 2.
۵-سوره ص / 38، 29.
۶-فرقان/ 25، 30.
فارسی :
سوره توبه آیه 82:
اکنون آن ها ( کافران و منافقان) باید کم بخندند و بسیار گریه کنند که به مجازات سخت اعمال خود خواهند رسید.
شعر :
کنون وقت آن است که خندند کم ولی اشک بسیار ریزند هم
که اکنون سزای عمل های زشت ببینند این مردم بد سرشت
English :
.Therefore they shall laugh little and weep much as a recompense for what they used to do.
به نام خدا
مبحث چهل و پنجم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)
آیا به افراد سائل نباید کمک کرد؟
در ارتباط با موضوع فوق،ایات 272و 273 که مصارف انفاق را مشخص میکند نیز قابل توجه است:
لَّیْسَ عَلَیْکَ هُدَاهُمْ وَلَکِنَّ اللّهَ یَهْدِی مَن یَشَاءُ وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ فَلأنفُسِکُمْ وَمَا تُنفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغَاء وَجْهِ اللّهِ وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ ﴿۲۷۲﴾
فولادوند: هدایت آنان بر عهده تو نیست، بلکه خدا هر که را بخواهد هدایت مى کند، و هر مالى که انفاق کنید، به سود خود شماست، و(لى) جز براى طلب خشنودى خدا انفاق مکنید، و هر مالى را که انفاق کنید (پاداش آن) به طور کامل به شما داده خواهد شد و ستمى بر شما نخواهد رفت.
لِلْفُقَرَاء الَّذِینَ أُحصِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاء مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِیمَاهُمْ لاَ یَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ ﴿۲۷۳﴾
مکارم: (انفاق شما، مخصوصا باید) برای نیازمندانی باشد که در راه خدا، در تنگنا قرار گرفته اند، نمیتوانند مسافرتی کنند (و سرمایه ای به دست آورند،) و از شدت خویشتن داری، افراد ناآگاه آنها را بی نیاز میپندارند، اما آنها را از چهره هایشان میشناسی، و هرگز با اصرار چیزی از مردم نمیخواهند. (این است مشخصات آنها!) و هر چیز خوبی در راه خدا انفاق کنید، خداوند از آن آگاه است.
در تفسیر المیزان این گونه آمده است:
"مراد از جمله (لا یسئلون الناس الحافا) این است که فقراى مؤ من اصلا دریوزگى نمى کنند، تا منجر به اصرار در سؤ ال شود، زیرا بطوریکه گفته اند: وقتى روى کسى به سؤ ال باز شود براى بار دوم دیگر طاقت صبر ندارد، و نفس او از تلخى فقر به جزع در مى آید، و عنان اختیار را از کف مى دهد و در هر فرصتى تصمیم مى گیرد باز هم سؤ ال کند و اصرار هم بورزد، و راه را بر هر کس بگیرد.
ولى بعید نیست که منظور نفى اصرار باشد، نه نفى اصل سوال ، و منظور از الحاف اظهار حاجت بیش از مقدار واجب باشد، براى اینکه صرف اظهار حاجت ضرورى حرام نیست ، بلکه گاهى واجب هم مى شود، آن سؤ الى مذموم است که زائد بر مقدار لزوم باشد."
بنابراین سائلینی که محترمانه و بدون اصرار و بدون گیر دادن و بطور غیر مستمر که دلالت بر سایل نبودن شغل انها دارد ،در خواست کمک میکنندرا باید کمک کرد.
نکته دیگر مهم در این ایه اعتبار دادن به قضاوت ظاهری و چشمی شما ست که اگر از چهر ه اش تشخیص دادی نیازمند موجهی است،نیاز به تحقیق و اطمینان دیگری از مستحق بودن او نیست. لینک
ادامه روشهای مواجهه با ظالم از منظر قرآن
یکی دیگر از روشهای برخورد با ظالم،عفو گذشت است.خداوند در ادامه آیات سوره شوری که در بالا ارایه شد،
گذشت را ارجح بر انتقام گیری بر می شمرد.
وَالَّذِینَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنتَصِرُونَ ﴿۳۹﴾
خرمشاهی: و کسانى که چون به آنان تعدى رسد، انتقام مى گیرند
وَجَزَاء سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِّثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ ﴿۴۰﴾
فولادوند: و جزاى بدى مانند آن بدى است پس هر که درگذرد و نیکوکارى کند پاداش او بر [عهده] خداست به راستى او ستمگران را دوست نمى دارد
وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُوْلَئِکَ مَا عَلَیْهِم مِّن سَبِیلٍ ﴿۴۱﴾
خرمشاهی: و هرکس بعد از ستمى که دیده است، انتقام گیرد، اینانند که بر آنان ایرادى نیست
إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَیَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُوْلَئِکَ لَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۴۲﴾
مکارم: ایراد و مجازات بر کسانی است که به مردم ستم میکنند و در زمین به ناحق ظلم روا میدارند. برای آنها عذاب دردناکی است.
وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ ﴿۴۳﴾
فولادوند: و هر که صبر کند و درگذرد مسلما این [خویشتن دارى حاکى] از اراده قوى [در] کارهاست.لینک
یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ اِتَّقُوا رَبَّکُمُ اَلَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْهٰا زَوْجَهٰا وَ بَثَّ مِنْهُمٰا رِجٰالاً کَثِیراً وَ نِسٰاءً وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ اَلَّذِی تَسٰائَلُونَ بِهِ وَ اَلْأَرْحٰامَ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً (1)
وَ آتُوا اَلْیَتٰامىٰ أَمْوٰالَهُمْ وَ لاٰ تَتَبَدَّلُوا اَلْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَ لاٰ تَأْکُلُوا أَمْوٰالَهُمْ إِلىٰ أَمْوٰالِکُمْ إِنَّهُ کٰانَ حُوباً کَبِیراً (2)
ای مردم، از پروردگارتان که شما را از«نفس واحدی» آفرید و جفتش را[نیز] از او آفرید، و از آن دو، مردان و زنان بسیاری پراکنده کرد، پروا دارید؛ و از خدایی که به [نام ] او از همدیگر درخواست می کنید پروا نمایید؛ و زنهار از خویشاوندان مبرید، که خدا همواره بر شما نگهبان است. (1)
و اموال یتیمان را به آنان [باز]دهید، و[مال ]پاک و[مرغوب آنان ] را با[مال ] ناپاک [خود] عوض نکنید؛ و اموال آنان را همراه با اموال خود مخورید که این گناهی بزرگ است. (2)
سوره مبارکه نساء
رسول اللّه صلی الله علیه و آله :
مَن نَصَرَ أخاهُ المُسلِمَ وهُوَ یَستَطیعُ ذلِکَ نَصَرَهُ اللّه ُ فِی الدُّنیا وَالآخِرَةِ .
حلیة الأولیاء : 3 / 25 عن عمران بن حصین .
رسول خدا صلی الله علیه و آله :
هرکه برادر مسلمانش را یارى کند ـ در حالى که توان یارى او را داشته باشد ـ ، خداوند ، او را در دنیا و آخرت ، یارى خواهد کرد .
زیر باران رفتم...
دلم از پاکی باران لرزید..
و نگاهم را شست...
و صدایم را برد..
و چه زیباست؛
هم آغوش شدن با اشکی...
که ز چشمان جهان می ریزد...!
کاش باران بودم...
که دلی می شستم...!
بامبو باش و ناامید نشو!
روزی تصمیم گرفتم که دیگر همه چیز را رها کنم. شغلم را، دوستانم را، زندگی ام را!
به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خدا صحبت کنم. به خدا گفتم: آیا می توانی دلیلی برای ادامه زندگی برایم بیاوری؟
و جواب او مرا شگفت زده کرد.
او گفت : آیا درخت سرخس و بامبو را می بینی؟
پاسخ دادم : بلی.
فرمود: هنگامی که درخت بامبو و سرخس راآفریدم، به خوبی ازآنها مراقبت نمودم. به آنها نور و غذای کافی دادم. دیر زمانی نپایید که سرخس سر از خاک برآورد و تمام زمین را فرا گرفت اما از بامبو خبری نبود. من از او قطع امید نکردم. در دومین سال سرخسها بیشتر رشد کردند و زیبایی خیره کننده ای به زمین بخشیدند اما همچنان از بامبوها خبری نبود. من بامبوها را رها نکردم. در سالهای سوم و چهارم نیز بامبوها رشد نکردند.
اما من باز از آنها قطع امید نکردم. در سال پنجم جوانه کوچکی از بامبو نمایان شد. در مقایسه با سرخس کوچک و کوتاه بود اما با گذشت 6 ماه ارتفاع آن به بیش از 100 فوت رسید. 5 سال طول کشیده بود تا ریشه های بامبو به اندازه کافی قوی شوند.. ریشه هایی که بامبو را قوی می ساختند و آنچه را برای زندگی به آن نیاز داشت را فراهم می کرد.
خداوند در ادامه فرمود: آیا می دانی در تمامی این سالها که تو درگیر مبارزه با سختیها و مشکلات بودی در حقیقت ریشه هایت را مستحکم می ساختی. من در تمامی این مدت تو را رها نکردم همانگونه که بامبوها را رها نکردم.
هرگز خودت را با دیگران مقایسه نکن. بامبو و سرخس دو گیاه متفاوتند اما هر دو به زیبایی جنگل کمک می کنن. زمان تو نیز فرا خواهد رسید تو نیز رشد میکنی و قد می کشی!
از او پرسیدم : من چقدر قد می کشم.
در پاسخ از من پرسید: بامبو چقدر رشد می کند؟
جواب دادم: هر چقدر که بتواند.
گفت: تو نیز باید رشد کنی و قد بکشی، هر اندازه که بتوانی...
اگر قرار نیست از امروز برای رسیدن به اهدافت تلاش کنی، پس دقیقا کی شروع میکنی؟
فردا، پس فردا، شنبه هفته آینده؟
هیچ یک از این روزها را نخواهید دید.
روز ها می آیند و می روند و شما همچنان منتظر شنبه رویایی خودتان خواهید ماند.
شنبه رویایی شما ساخته ی ماه ها تلاش است نه یک روز، شما باید تصمیم بگیرید. آیا حاضرید برای ساختن شنبه رویایی تان، زحمت بکشید یا نه؟!
هیچ موفقیتی آنی به دست نمی آید، شما یک روز از خواب بلند نمی شوید که ببینید تبدیل به سوپر من، مرد عنکبوتی یا هر شخص افسانه ای دیگری شده اید.
باید از همین حالا شروع کنید، سختی ها را تحمل کنید، لحظاتی را تحمل کنید که از همه چیز ناامید میشوید و دلتان میخواهد فقط دست از کار و فعالیت بکشید را باید تحمل کنید.
درد موقتی است، ممکن است برای دقیقه ای و یا ساعتی و یا یک روز و حتی یک سال ادامه یابد.
اما سرانجام فروکش خواهد کرد و آنچه در آرزوی آن هستید، جای درد را خواهد گرفت.
هر وقت به اوج ناامیدی رسیدی،نزدیک ترین روزنامه ای که روی زمین افتاده بردار و این بار خیلی عمیق تراز هر بار به صفحه تسلیت ها نگاهی بینداز ....
صاحبان این چهره ها همه کسانی بودند که یک روز حسابی به سر و صورتشان رسیده اند و بهترین لباسهایشان را پوشیدند و برای گرفتن چند قطعه عکس 4×3 به معروف ترین آتلیه های عکاسی رفتند. رفتندتا اعلام کنند وجودشان را در پای انواع تصدیق ها ،کارت ها ،گواهی ها و گزینش ها ، تا سندی برای اعلام وجود داشته باشند.
اما در آن لحظه که دوربین عکاسی روی چهره های ژست گرفته آن ها فلاش زده کجافکر می کردند که همین عکس،البته مزین به یک نوار سیاه رنگ اعلام آخرین حضورآنها بر صفحه زنده هاست .
اما تو زنده ای ........
من زنده ام........
ما زنده ایم.........
هنوز هم دمای بدن ما ٣٧ درجه است . هنوز هم قلب ما میتپد.هنوز هم این مهلت را داریم که بخندیم و تا گرفتن آخرین عکس ..
شاید هنوز هم ما فرصت داریم.
دیگران را ببخشید…
بی عقلی ، تهمت ها،خیانت و بی ادبی
نشانه عدم بلوغ روحی انسان هاست.
انسان های نارس این موارد را زیاد دارند ؛
شما انسانی رسیده باشید!
با سبکبالی و بدون اینکه قضاوت یا سرزنش کنید ،
و بدون اینکه از این حرفها ناراحت شوید… از کنار این ها رد شوید …
اگر هوای دلتان ابری شد و چشمهایتان باریدند،
بگذارید این اشک ها باران رحمت و بخشش باشند برای انها که نمی دانند و زمین دلشان خشک شده است
اینجاست که دل بخشنده شما
چشمه جوشانی می شود که به منبع عظیم لطف خدا متصل شده است.
دکتر احمد حلت
ﺍﺩﯾﺴﻮﻥ ﺩﺭ ﺳﻨﯿﻦ ﭘﯿﺮﯼ ﭘﺲ ﺍﺯ ﮐﺸﻒ ﻻﻣﭗ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪﺍﻥ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺑﻪ
ﺷﻤﺎﺭ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﺳﺮﺷﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﻭ ﮐﻤﺎﻝ ﺩﺭ ﺁﺯﻣﺎﯾﺸﮕﺎﻩ ﻣﺠﻬﺰﺵ ﮐﻪ
ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﻮﺩ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ...
ﺍﯾﻦ ﺁﺯﻣﺎﯾﺸﮕﺎﻩ، ﻋﺸﻖ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﻮﺩ . ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﺧﺘﺮﺍﻋﯽ ﺟﺪﯾﺪ ﺩﺭ ﺁﻥ
ﺷﮑﻞ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ ﺗﺎ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﻬﯿﻨﻪ ﺳﺎﺯﯼ ﻭ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺷﻮﺩ.
ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﯿﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﺐ ﺍﺯ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺁﺗﺶ ﻧﺸﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﭘﺴﺮ
ﺍﺩﯾﺴﻮﻥ ﺍﻃﻼﻉ ﺩﺍﺩﻧﺪ، ﺁﺯﻣﺎﯾﺸﮕﺎﻩ ﭘﺪﺭﺵ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﺩ ﻭ ﺣﻘﯿﻘﺘﺎ ﮐﺎﺭﯼ
ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﮐﺴﯽ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻼﺵ ﻣﺎﻣﻮرﺍﻥ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﺍﺯ
ﮔﺴﺘﺮﺵ ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﺳﺎﯾﺮ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﻬﺎ ﺍﺳﺖ!
ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺑﻪ ﻧﺤﻮ ﻗﺎﺑﻞ ﻗﺒﻮﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﻃﻼﻉ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺭﺳﺎﻧﺪﻩ
ﺷﻮﺩ ...
ﭘﺴﺮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻻ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺳﮑﺘﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ
ﻟﺬﺍ ﺍﺯ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻭ ﻣﻨﺼﺮﻑ ﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ
ﮐﻤﺎﻝ ﺗﻌﺠﺐ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﺁﺯﻣﺎﯾﺸﮕﺎﻩ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﺻﻨﺪﻟﯽ
ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﻮﺧﺘﻦ ﺣﺎﺻﻞ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮﺵ ﺭﺍ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ!!!
ﭘﺴﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺟﻠﻮ ﻧﺮﻭﺩ ﻭ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺭ ﻧﺪﻫﺪ . ﺍﻭ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﺪ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ
ﺩﺭ ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻋﻤﺮﺵ ﺑﺴﺮ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ.
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺪﺭ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﺳﺮ ﺷﺎﺭ ﺍﺯ
ﺷﺎﺩﯼ ﮔﻔﺖ : ﭘﺴﺮ ﺗﻮ ﺍﯾﻨﺠﺎﯾﯽ؟ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ؟!! ﺭﻧﮓ ﺁﻣﯿﺰﯼ
ﺷﻌﻠﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ؟!! ﺣﯿﺮﺕ ﺁﻭﺭ ﺍﺳﺖ!!!
ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺷﻌﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﻨﻔﺶ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺳﻮﺧﺘﻦ ﮔﻮﮔﺮﺩ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ
ﻓﺴﻔﺮ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ! ﻭﺍﯼ! ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ، ﺧﯿﻠﯽ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ! ﮐﺎﺵ ﻣﺎﺩﺭﺕ
ﻫﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻈﺮﻩ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﯾﺪ . ﮐﻤﺘﺮ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﻋﻤﺮﺵ
ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺩﯾﺪﻥ ﭼﻨﯿﻦ ﻣﻨﻈﺮﻩ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ! ﻧﻈﺮ ﺗﻮ ﭼﯿﺴﺖ ﭘﺴﺮﻡ؟!!
ﭘﺴﺮ ﺣﯿﺮﺍﻥ ﻭ ﮔﯿﺞ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﭘﺪﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﺩ ﻭ ﺗﻮ ﺍﺯ
ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺭﻧﮓ ﺷﻌﻠﻪ ﻫﺎ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟!!!!!!
ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ؟! ﻣﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺪﻧﻢ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﺩ ﻭ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﯼ؟!
ﭘﺪﺭ ﮔﻔﺖ : ﭘﺴﺮﻡ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ . ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﻦ ﻫﻢ ﮐﻪ
ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻼﺷﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ . ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﻣﻨﻈﺮﻩ
ﺍﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ !...
ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﺯﻣﺎﯾﺸﮕﺎﻩ ﻭ ﺑﺎﺯ ﺳﺎﺯﯼ ﯾﺎ ﻧﻮ ﺳﺎﺯﯼ ﺁﻥ ﻓﺮﺩﺍ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ! ﺍﻵﻥ
ﻣﻮﻗﻊ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ! ﺑﻪ ﺷﻌﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﻣﮑﺎﻧﯽ ﺭﺍ
ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺍﺷﺖ!!
ﺗﻮﻣﺎﺱ ﺁﻟﻮﺍ ﺍﺩﯾﺴﻮﻥ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﻣﺠﺪﺩﺍ ﺩﺭ ﺁﺯﻣﺎﯾﺸﮕﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪﺵ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭ ﺑﻮﺩ
ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺎﻝ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺍﺧﺘﺮﺍﻉ ﺑﺸﺮﯾﺖ ﯾﻌﻨﯽ ﺿﺒﻂ ﺻﺪﺍ ﺭﺍ ﺗﻘﺪﯾﻢ
ﺟﻬﺎﻧﯿﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩ. ﺁﺭﯼ ﺍﻭ ﮔﺮﺍﻣﺎﻓﻮﻥ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﯾﮏ ﺳﺎﻝ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻭﺍﻗﻌﻪ ﺍﺧﺘﺮﺍﻉ
ﮐﺮﺩ.
از زندگیت لذت ببر و افسوس چیزهای گذشته را نخور...
گذشته، تمام شده است و نمیتوان تغییری در آن ایجاد کرد.
گاهی وقت ها فکر میکنیم برای رسیدن به رویاهامون به آخر خط رسیدیم،ولی اگر بالارو.نگاه کنیم خدا بهمون میگه عزیزم اینجا اخر خط نیست و فقط یه پیچ هست
گاهی وقت ها با تموم وجودمون تلاش میکنیم برای رسیدن به آرزوهامون ولی دقیقا زمانی که بهش نزدیک شدیم دست از تلاش میکشیم...
برای رسیدن به آرزوهاتون نفسی عمیق بکشین و یه بار دیگه بجنگین برای به دست اوردنش و یادتون نره که خداوند تو قرآن چندین بار گفته "و خداوند با صابرین است"...
خدا با کسایی هست که تا لحظه ی آخر میجنگن و صبورن برای رسیدن به آرزوهاشون..
درست مثل زمانی که ما تازه میخواستیم راه بریم،زمین میخوردیم گریه میکردیم ولی مجدد بلند میشدیم و راه میرفتیم،بازم زمین میخوردیم گریه میکردیم ولی نمیگفتیم که من دیگه تلاش نمیکنم. اون قدر زمین میخوردیم و راه میرفتیم تا یاد گرفتیم راه رفتنو...
پس اینقدر جلو برین تا به دست بیارین همه رویاهاتونو
محمد بصیری
تو میتونی
خوش بحال کسانی که...
هم زنجیر میزنند...
و هم زنجیری از پای گرفتاری باز میکنند.
هم سینه میزنند...
و هم سینه ی دردمندی را از غم و آه نجات میدهند.
هم اشک میریزند...
و هم اشک از چهره ی انسانی پاک میکنند.
هم سفره می اندازند...
هم نان از سفره کسی نمیبرند.
آنوقت با افتخار میگویند یاحسین
شروع ماه محرم الحرام حسینی و ایام حزن شهادت سید و سالار شهیدان امام حسین علیه السلام و یاران باوفای ایشان رو خدمت شما عزیزان تسلیت عرض میکنم.
هر پادشاهی ابتدا فقط یک نوزاد بوده
هر ساختمانی ابتدا فقط یک طرح روی کاغذ بوده
مهم نیست امروز کجایی
مهم اینه که فردا کجا خواهی بود
فردایی بسازید که امروزتان جلویش زانو بزند.
ثانیه به ثانیه عمر را با لذت سپری کن
در هر کار و هر حال
کار ، تفریح ،رانندگی ،آموختن، مطالعه، آشپزی،نظافت ، خوردن و آشامیدن، حرف زدن، سکوت و تفکر، مهمانی رفتن، نیایش و....
زندگی فقط در رسیدن به هدف خلاصه نشده
مابه اشتباه اینگونه میاندیشیم:
درسم تمام شود راحت شوم
غذایم را بپزم راحت شوم
اتاقم را تمیز کنم راحت شوم
بالاخره رسیدم.... راحت شدم
اوه چه پروژه ای... تمام شود راحت شوم
تمام شود که چه شود؟
مادامی که زنده هستیم و زندگی میکنم هیچ فعالیتی تمام شدنی نیست بلکه آغاز فعالیتی دیگر است....
پس چه بهتر که در حین انجام دادن هر کاری لذت بردن را فراموش نکنیم نه مانند یک ربات فقط به انجام دادن بپردازیم به تمام شدن و فارغ شدن....
حتی هنگامیکه دستها را میشوییم نیز میتوانیم بالذت اینکار را انجام دهیم
یکبار امتحان کنید
آب چه زیبا آرام پوست دستتان را نوازش میکند
به آب نگاه کنید و لذت ببرید
وآنجاست که احساس خوب زندگی کم کم به سراغتان میاید...
لذت باعث قدرتمند شدن میشود به طرز باور نکردنی باعث بالا رفتن اعتماد به نفس میشود...
لذت بردن هدف زندگی است
تا میتوانی همه کارها را با لذت همراه کن... حتی نفس کشیدن که کمترین فعالیت توست...
کتاب « اثر مرکب »
دعاؤها علیهاالسلام لقضاءالحوائج
یا اَعَزَّ مَذْکُورٍ، وَ اَقْدَمَهُ قِدَماً فِی الْعِزِّ وَ الْجَبَرُوتِ، یا رَحیمَ کُلِّ مُسْتَرْحِمٍ، وَ مَفْزَعَ کُلِّ مَلْهُوفٍ اِلَیْهِ، یا راحِمَ کُلِّ حَزینٍ یَشْکُو بَثَّهُ وَ حُزْنَهُ اِلَیْهِ، یا خَیْرَ مَنْ سُئِلَ الْمَعْرُوفُ مِنْهُ وَ اَسْرَعَهُ اِعْطاءً، یا مَنْ یَخافُ الْمَلائِکَةُ الْمُتَوَقِّدَةُ بِا لنُّورِ مِنْهُ.
اَسْاَلُکَ بِالْاَسْماءِ الَّتی یَدْعُوکَ بِها حَمَلَةُ عَرْشِکَ، وَ مَنْ حَوْلُ عَرْشِکَ بِنُورِکَ یُسَبِّحُونَ شَفَقَةً مِنْ خَوْفِ عِقابِکَ، وَبِا لْاَسْماءِ الَّتی یَدْعُوکَ بِها جَبْرَئیلُ وَ میکائیلُ وَ اِسْرافیلُ اِلاَّ اَجَبْتَنی، وَ کَشَفْتَ یا اِلهی کُرْبَتی، وَ سَتَرْتَ ذُنُوبی.
یا مَنْ اَمَرَ بِالصَّیْحَةِ فی خَلْقِهِ، فَاِذاهُمْ بِالسَّاهِرَةِ مَحْشُورُونَ، وَ بِذلِکَ الْإِسْمِ الَّذى اَحْیَیْتَ بِهِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ، اَحْیِ قَلْبی، وَ اشْرَحْ صَدْرى، وَاَصْلِحْ شَأْنی.
یا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالْبَقاءِ، وَ خَلَقَ لِبَرِیَّتِهِ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ وَ الْفَناءَ، یا مَنْ فِعْلُهُ قَوْلٌ، وَ قَوْلُهُ اَمْرٌ، وَاَمْرُهُ ماضٍ عَلی ما یَشاءُ.
دعاى آن حضرت براى برآورده شدن حاجات
اى گرامىترین نامى که یاد شده، و دیرینهترین نام در عزّت و فرمانروایى، اى رحمکننده بر هر که از او طلب رحمت کند، و پناه هر که به او پناهنده شود، اى رحم کننده بر هر محزونى که شکوه و شکایت بسوى او برد، اى بهترین کسى که از او نیکى طلب شده و بسرعت آنرا اجابت فرمود، اى کسى که فرشتگان نورانى از او در هراسند.
بحقّ نامهایى که حاملان عرشت، و آنانکه در اطراف آن قرار دارند، و از هراس عقاب تو تسبیح و تنزیه تو را مىگویند، تو را بدان نامهامى خوانند، و بحقّ نامهایى که جبرئیل و میکائیل و اسرافیل تو را بدان نامها مىخوانند، از تو مىخواهم دعایم را اجابت کنى، و مشکلم را بر طرف کرده، و گناهانم را بپوشانى.
اى کسى که فرمان داد نفخه صور در میان موجودات دمیده شود، تا آنان در اجتماع بزرگ قیامت گرد هم آیند، و بحق آن نامى که استخوانهاى پوسیده را زنده کردى، از تو مىخواهم که قلبم را زنده، سینهام را گشاده، و امورم را اصلاح فرمائى.
اى کسى که بقاء و جاودانگى را ویژهى خود قرار داد، و مرگ و زندگى و فناء را براى موجوداتش خلق فرمود، اى کسى که عملش مطابق گفتارش، و گفتارش همانند فرمانش، و فرمانش بر هرچه خواهد جارى مىباشد.
اَسألُکَ بِالْإِسْمِ الَّذى دَعاکَ بِهِ خَلیلُکَ حینَ اُلْقِیَ فِی النَّارِ فَدَعاکَ بِهِ، فَاسْتَجَبْتَ لَهُ وَ قُلْتَ: «یا نارُکُونی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی اِبْراهیمَ»، (1)وَ بِالْإِسْمِ الَّذى دَعاکَ بِهِ مُوسی مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ، فَاسْتَجَبْتَ لَهُ، وَ بِالْإِسْمِ الَّذى خَلَقْتَ بِهِ عیسی مِنْ رُوحِ الْقُدُسِ.
وَ بِالْإِسْمِ الَّذى وَهَبْتَ بِهِ لِزَکَرِیَّا یَحْیی، وَ بِالْإِسْمِ الَّذى کَشَفْتَ بِهِ عَنْ اَیُّوبَ الضُّرَّ، وَ بِالْإِسْمِ الَّذى تُبْتَ بِهِ عَلی داوُدَ، وَ سَخَّرْتَ بِهِ لِسُلَیْمانَ الرّیحَ تَجْرى بِأَمْرِهِ، وَ الشَّیاطینَ، وَ عَلَّمْتَهُ مَنْطِقَ الطَّیْرِ. وَ بِالْإِسْمِ الَّذى خَلَقْتَ بِهِ الْعَرْشَ، وَ بِالْإِسْمِ الَّذى خَلَقْتَ بِهِ الْکُرْسِیَّ، وَ بِالْإِسْمِ الَّذى خَلَقْتَ بِهِ الرُّوحانِیّینَ، وَ بِالْإِسْمِ الَّذى خَلَقْتَ بِهِ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ، وَ بِالْإِسْمِ الَّذى خَلَقْتَ بِهِ جَمیعَ الْخَلْقِ. وَ بِالْإِسْمِ الَّذى خَلَقْتَ بِهِ جَمیعَ ما اَرَدْتَ مِنْ شَیْءٍ، وَ بِالْإِسْمِ الَّذى قَدَرْتَ بِهِ عَلی کُلِّ شَیْءٍ، اَسْأَلُکَ بِحَقِّ هذِهِ الْأَسْماءِ، اِلاَّ ما اَعْطَیْتَنی سُؤْلی وَ قَضَیْتَ حَوائِجی یا کَریمُ.
بحقّ آن نامى که حضرت ابراهیم، خلیل تو، آنگاه که در آتش انداخته مىشد، تو را بدان نام خواند، و تو دعایش را اجابت فرمودى، و گفتى: «اى آتش بر ابراهیم سرد و سلامت شو»، و بنامى که موسى از کنار کوه طور ایمن تو را بدان نام خواند، و تو او را اجابت فرمودى، و بنامى که عیسى را از روحالقدس آفریدى.
و بنامى که یحیى را به زکریّا بخشیدى، و بنامى که رنج و مشقّت را از ایّوب مرتفع ساختى، و بنامى که توبه داود را پذیرفتى، و بادها را براى سلیمان مسخّر نمودى، که بفرمان او بگردش درمىآمدند، همچنین جنّ را براى او مسخّر کردى،و زبان پرندگان را به او آموختى. و بنامى که عرش را با آن آفریدى، و جهان را به آن خلق فرمودى، و فرشتگان را با آن ایجاد کردى، و جنّ و انس را با آن خلق کردى، و بنامى که تمامى مخلوقات را پدید آوردى.
و بنامى که آنچه خواستى خلق فرمودى، و بنامى که بر هر چیز قادر شدى، بحقّ این نامها از تو مىخواهم که حاجتم را برآورى، و درخواستهایم را اجابت فرمایى، اى بخشنده.
دعاؤها علیهاالسلام لقضاء الحوائج
بسم الله الرحمن الرحیم
اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِکَ
حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
از مجموعه سخنرانی های عاشورایی دکتر محمد رضا سنگری درباره شخصیت شمر بن ذی الجوشن
نگاهی به پیشینه شمر بن ذی الجوشن
یکی از افراد مقابل ابا عبدالله الحسین علیه السلام، شمر بن ذی الجوشن است. از فرماندهان سپاه امام علی در جنگ صفین و جانباز امیر المومنین کسی که در میدان جنگ تا شهادت پیش رفت. این چنین کسی حالا در کربلا شمر می شود. با ورودش به کربلا همه چیز عوض می شود. شمر آدم کوچکی نیست اگر نیایش های شمر را برای شما بخوانند و به شما نگویند که این ها مال شمر است شما با آن ها گریه می کردید. حال می کردید، هیچ گاه گفته نمی شود که وقتی شمر دستش را به حلقه خانه خدا می زد چگونه با خدا زمزمه می کرد!
فرض کنید الان از صحنه کربلا خارج شده اید، یک نفر به شما هم می بگوید همه چیز برای رفتن شما به خانه خدا آماده است. آیا شما حاضرید با پای پیاده به این سفر بروید؟ مطمئنا می گویید: نه! اما اگر به این سفر سه و چهار ماه که زخم خستگی، تشنگی و گرسنگی دارد. یک بار بروید بار دیگر به شما بگویند نمی روید. این آقایی که ما صحبتش را می کنیم (شمر) شانزده بار با پای پیاده به سفر حج رفته است. فکر نکنید شمر اهل نماز و روزه نبوده و یا از آن دسته آدم هایی بوده که عرق می خوردند، عربده می کشیدند؛ شمر و بسیاری دیگر که آن طرف ایستاده اند، آدم هایی هستند که پیشانی پینه بسته داشتند. بسیاری از آن ها اهل تهجد بودند.
تعدادی از این افراد با پیغمبر (ص) هم دیده شده اند. وقتی امام حسین به کربلا وارد شد بعضی از این افراد را صدا زد و فرمود: « مگر شما پیغمبر را ندیدید؟» الان این افرادی که پیغمبر را دیده بودند و رو به سوی قبله نماز می خواندند، رو در روی امام ایستاده اند. امروز من در کتاب تاریخ مسعودی می خواندم که در کربلا هر روز 20000 نفر در فرات غسل می کردند. غسل قربة الی الله که حسین را بکشند و می گفتند: غسل می کنیم تا ثوابش بیشتر باشد.
در ظهر عاشورا وقتی ابا عبدالله علیه السلام برای نماز خواندن، اذان می گفتند فکر نکنید در آن طرف کسی نماز نمی خواند. آن ها هم نماز می خواندند! برخی از این افراد به ابا عبدالله علیه السلام می گویند که نماز شما قبول نیست! و حبیب به آن ها می گوید: « نماز شما قبول است؟! » درگیری می شود .حبیب به شهادت می رسد. حضرت حبیب پیش از نماز ظهر ابا عبدالله به شهادت رسیدند.
چه خصوصیاتی باعث شکل گیری شخصیت های منفی می شود؟
ما در کربلا به کلاس شمر شناسی نیاز داریم. یک کلاس به عنوان تحلیل شخصیت شمر. شمری که شانزده بار به مکه رفته، جانباز امیر المومنین بود، کسی که در کنار مولا زخمی شده بود، چه شد که فرمانده جنگ حضرت علی علیه السلام به این جا رسید؟ این مسئله نیاز به تحلیل و بررسی دارد. این هشدار و اندازی برای امروز و فردای ما.
شمر با سه ویژگی، شمر شد
1. اولین خصوصیت شمر این بود که می گفت: شکم از همه چیز برای من مهم تر است. مهم بود که غذای خوب بخورد و برای دست یافتن به این غذا دست به هر کاری می زد.
آیا غذا برای شما اولین مسئله زندگی است؟ در خانواده های ما وقتی که شام را خوردند به فکر ناهار فردا هستند.
دعوای شکم دعوای مسخره ای است که همه ی ما با آن درگیر هستیم. فکرش را بکنید اختلاف همه غذاها ی عالم خیلی کم است. خدا حفظ کند آقای جوادی آملی را می گفتد: « فرق تمام غذاها بیست سانتی متر است. یعنی از نوک زبان تا ته زبان.» وقتی از این فاصله گذشت دیگر باهم فرقی ندارند. می خواهد چلو کباب و پیتزا باشد یا نان و ماست. همه ی دعواها بر سر همین بیست سانتی متر است. شمر نتوانست دعوای بیست سانتی متری را برای خود حل کند.
حضرت علی علیه السلام یک بار اراده کرد جگر بخورد گفت هفته بعد، هفته بعد، هفته بعد افتاد ماه بعد، یک سال این خوردن جگر را به تأ خیر انداخت. بعد از یک سال جگر تهیه کرد. دود جگر کباب کرده از دیوار خانه بیرون رفت. در زدند کسی گفت: خوش به حال شما که بوی این غذا از خانه تان بلند است من چند ماهی است از این غذا نخورده ام، حضرت فرمودند: « این غذا را به او بدهید » دوستی می گفت: مولا علی مسئله ی شکم را برای خود حل کرده بود و می توانست از غذایش بگذرد و به قول سعدی:
تنور شکم دم به دم تافتن مصیبت بود روز نایافتن
اما شمر نتوانست مسئله غذا را برای خود حل کند. شمر عبدالبطن یعنی اسیر و بنده ی شکم بود و این اسارت او را بیچاره کرد.
یک روز بهلول از راهی می گذشت. هارون او را صدا زد و گفت: ما را نصیحتی نمی کنی؟ می خواست او را دست بیندازد بهلول گفت: حوصله نصیحت ندارم. اما می توانم سوالی از تو بپرسم؟ گفت: بفرما. بهلول گفت: اگر می خواستی غذا بخوری و غذا را در دهانت گذاشتی و هر کاری کردی غذا پایین نرفت چه کار می کنی؟ حاضری چقدر از ثروتت را بدهی؟ هارون کمی فکر کرد و گفت: نیمی از ثروتم را می دهم. بهلول گفت: حالا سوالم را طوری دیگر مطرح می کنم. اگر غذا پایین رفت ولی هر کاری کردی نتوانستی آن را دفع کنی چه می کنی؟ گفت معلوم است می میرم.
نصف ثروتم را می دهم تا رهایی پیدا کنم. بهلول گفت: می بینی همه دعوا سر یک روده و یک فرو دادن و پس دادن است است، توجه به همین ریزه کاری ها ما را از گناه و عصیان باز می دارد. از امام پرسیدند: تقوا چیست؟ فرمود: وقتی در بیابان راه می روی سعی می کنی خارهای ریز در پایت نرود یا خارهای درشت؟ اگر عاقل باشید هر دو. تقوا این است یعنی نه مرتکب گناه کوچک شوی و نه بزرگ. چرا که گناهان ریز، زمینه ارتکاب گناهان بزرگ است.
2. نکته ی دوم که در شخصیت شمر بود این بود که چشم دیدن پیشرفت هیچ کس را نداشت و به خاطر همین مسئله است که به کربلا آمد.
شمر نزد عبید الله بن زیاد نشسته بود که نامه ایی از عمر بن سعد به عبیدالله رسید. عمربن سعد نوشته بود: ای امیر من با حسین مذاکره کردم. حسین سه پیشنهاد دارد : 1- به مکه و مدینه برگردد. 2- اگر اجازه بدهی به هر سرزمینی بخواهد برود. 3- بیاید دست در دست یزید بگذارد و بیعت کند.
عمر بن سعد نمی خواست جنگی صورت بگیرد و در آغاز دوست نداشت امام حسین کشته شود. اما در ادامه برای جنایت آماده شد.
عبید الله می گفت: بد نیست اگر این طوری شود مسائل ما حل می شود. همان جا شمر محکم به پهلوی عبیدالله زد و گفت: الان فرصت بسیار خوبی است و حسین در چنگ توست. عمر بن سعد دارد سازش می کند در حالی که حسین در هفتاد کیلو متری ما اردو زده است و به راحتی می توانیم او را در پنجه خود بگیریم. اگر برگردد در مکه و مدینه قدرتی برهم می زند و دیگر هیچ کس نمی تواند با او درگیر شود. ابن زیاد گفت: خوب گفتی. الان چنگال هایمان در گلویش فرو رفته. خودت بلند شو و برو. گفت: من می روم اما اگر عمربن سعد نپذیرفت که من بجنگم، گردنش را بزنم و سرش را برای شما بفرستم؟ و خود فرمانده لشگر شوم؟ ابن زیاد گفت: این کار را بکن.
شمر آدمی است که مدام از این و آن می گوید. او یک روح شقاوت پیشه دارد. خداوند در سوره حجرات به این مسئله اشاره کرده است که اگر فاسقی نزد شما آمد و خبری پیش شما آورد، زود تأییدش نکنید و هیچ گاه از خبر چینی دیگران لذت نبرید. مثلا فردی نزد ما می آید و خبری را به ما می گوید ما می گوییم راست می گویی؟ این کار باعث تشویق طرف مقابل می شود و این عامل باب غیبت را می گشاید.
. قرآن مجازات بد کاران را مشخص کرده ولی بد ترین مجازات ها متوجه کسانی است که زخم بر جان دیگران می زنند. حفره در روح ها ایجاد می کنند. سرزنش می کنند و می شکنند. و این خصوصیت متأسفانه در دنیا به اندازه ی ایران نیست. من کشور های دیگر را هم دیده ام اما هیچ کشوری لطیفه ساز تر از ایران نیست. هر چیزی را بهانه ی دست انداختن می کنند.
در کربلا شمر بارها دست انداخت و حرف های آزار دهنده ای به ابا عبدالله علیه السلام زد.
این سه خصوصیت از جانباز امیر المومنین علی علیه السلام شمر را ساخت، شمری که در کربلا با قساوت کامل بر سینه پسر پیغمبر نشست و با بی رحمی تمام دوازده ضربه از پشت بر گردن ابا عبدالله علیه السلام وارد کرد و بعد هم سرخون چکان حسین علیه السلام را دست گرفت و از قتلگاه بیرون آمد.
آیت الله بهجت:
اگر بفرمایید: به آن حضرت دسترسی نداریم؟ جواب شما این است که چرا به انجام واجبات و ترک محرمات ملتزم نیستید، و او به همین از ما راضی است. ترک واجبات و ارتکاب محرمات، حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است.
"السابقون السابقون" ، صحرا ، عطش ، دریای خون
نی ، نینوا ، لیلا ، جنون ، "نون و القلم" ، "ما یسطرون"
شمشیر در شمشیر شد ، دستان حق زنجیر شد
طفل سه ساله پیر شد ، "آمنت ربّی فاسمعون"
طفلی به روی دست شد ، تیر سه شعبه مست شد
آن لحظه عالم پست شد ،"یا قوم ماذا تعبدون ؟"
اشبه به ذات مصطفی ، من فرط نوره اختفی
بعدک، علی الدنیا عفی ، "ما هؤلاء ینطقون"
فانیّ ِ باقی ، دیدهای؟! بیچشم راوی ، دیدهای؟!
بی دست ساقی ، دیدهای؟! "انّا الیه راجعون"
تا بیرمق شد پیکرت ، دعواست بالای سرت
پیراهنت ، انگشترت ، "مما رزقنا ینفقون"
حضرت علی (ع)
زندگی کردن با مردم این دنیا همچون دویدن در گله اسب است!
تا میتازی با تو میتازند...
زمین که خوردی، آنهایی که جلوتر بودند، هرگز برای تو به عقب باز نمیگردند!
و آنهایی که عقب بودند، به داغ روزهایی که میتاختی تورا لگد مال خواهند کرد!
در عجبم از مردمی که بدنبال دنیایی هستند که روز به روز از آن دورتر میشوند
و غافلند از آخرتی که روز به روز به آن نزدیکتر میشوند...
به نام خدا
مبحث چهل و دوم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)
نکوهش بخل و بخیل در قرآن
خداوند در آیه 180 سوره آل عمران هشدار شدیدی به افراد بخیل داده است.
وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَیْرًا لَّهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلِلّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ﴿۱۸۰﴾
فولادوند: و کسانى که به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا کرده بخل مى ورزند هرگز تصور نکنند که آن [بخل] براى آنان خوب است بلکه برایشان بد است به زودى آنچه که به آن بخل ورزیده اند روز قیامت طوق گردنشان مى شود میراث آسمانها و زمین از آن خداست و خدا به آنچه مى کنید آگاه است.
نکات:
خداوند هم صاحب میراث ماندگار دنیاست و هم نیازمند انفاق ما نیست. پس دستور انفاق، براى سعادت خود ماست.
وارث واقعى همه چیز و همه کس خداست. ما با دست خالى آمدهایم و با دست خالى مىرویم، پس بخل چرا؟
منبع: تفسیر نور الثقلین
پیامبر گرامی اسلام (ص):
دو چیز را خداوند در این جهان کیفر مى دهد تعدى و ناسپاسى پدر و مادر.
اثنان یعجّلهما اللَّه فی الدّنیا البغى و عقوق الوالدین.
(نهج الفصاحه، سخنان گوهربار رسول اکرم حضرت محمد ص)
بخونید خیلی قشنگه: اولین روزی که امام حسین (ع) روزه گرفتند همه اهل بیت در کنار سفره جمع شدند؛ پیامبر اکرم (ص) رو به امام حسین فرمودند:
حسین جان عزیزم روزه ات را باز کن. امام حسین فرمودند:
جایزه من چه خواهدبود؟
پیامبر فرمودند: نصف محبتم را به کسانی که تو را دوست دارند می بخشم.
حضرت علی(ع) فرمودند:
پسرم حسین جان بفرما. باز امام فرمودند: جایزه من چه خواهدبود؟
حضرت علی فرمودند: نصف عبادت هایم برای کسانی که عاشق تو هستند.
حضرت فاطمه(س) فرمودند:
عزیز دلم افطار کن.امام حسین پرسیدند:
جایزه شمابه من چیست؟
حضرت فرمودند: نصف عبادت هایم را به کسانی که بر تو گریه می کنند می بخشم.
امام حسن(ع) فرمودند:
برادر جان روزه ات را بازکن و امام همان سوال را پرسیدند.
حضرت پاسخ دادند: من تا همه گنهکاران را بر تو نبخشم به بهشت نخواهم رفت.
و درهمین حال جبرئیل بر پیامبر نازل شد فرمود خدا می فرماید:
من از شماها مهربانتر هستم و آنقدر آن کسانی که عاشق تو هستند را به بهشت میبرم تا تو راضی شوی یا حسین.
ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺤﻤﺪ "ص" ﻣﯽﻓﺮﻣﺎﯾﻨﺪ:
ﻧﻮﺭﺍﻧﯽ ﺷﻮﺩ ﭼﻬﺮﻩ کسی که این حدیث رابه دیگران می رساند
حاج مهدی سلحشور چند شب قبل تو حرم حضرت معصومه میگفت:...دیدی تا یه جوک باحال میبینی درجا کپی میکنی وبعدش پخش میکنی !!!حالاببینم سوره ای ازقرآن که معادل یک سوم قرآن هست راچکارش میکنی.. فکرش راب کن.. روز قیامت باخودت میگی کاش بیشتر میفرستادم..!
سبحانَ الله یا فارِجَ الهَمّ وَ یا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ یَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حیلَتی وَ ارزُقنی حَیثَ لا اَحتَسِب یا رَبَّ العالَمین
سلام
نهج الفصاحه
سخنان گوهربار رسول اکرم حضرت محمد (ص)
اتَّخِذُوا عِندَ الفُقَراءِ أیادِی فَإنَّ لَهُم دَولَةٌ یَومَ القِیامَةِ؛
با فقرا دوستى کنید زیرا در روز رستاخیز دولتى بزرگ دارند.
صلوات
سوره انعام
فَمَن یُرِدِ اللَّهُ أَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَن یُرِدْ أَن یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ کَذَٰلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ
ﭘﺲ ﻛﺴﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻛﻨﺪ ، ﺳﻴﻨﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ [ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻦ ] ﺍﺳﻠﺎم ﻣﻰ ﮔﺸﺎﻳﺪ ؛ ﻭ ﻛﺴﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ [ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻟﺠﺎﺟﺖ ﻭ ﻋﻨﺎﺩﺵ ] ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﻧﻤﺎﻳﺪ ، ﺳﻴﻨﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﺗﻨﮓ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﮔﻮﻳﻰ ﺑﻪ ﺯﺣﻤﺖ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺎﻟﺎ ﻣﻰ ﺭﻭﺩ ؛ ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﭘﻠﻴﺪﻯ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻧﻤﻰ ﺁﻭﺭﻧﺪ ، ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ .(125)
سوزه آل عمران
بَلَىٰ إِن تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَیَأْتُوکُم مِّن فَوْرِهِمْ هَٰذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُم بِخَمْسَةِ آلَافٍ مِّنَ الْمَلَائِکَةِ مُسَوِّمِینَ
ﺁﺭﻯ ، ﺍﮔﺮ ﺷﻜﻴﺒﺎﻳﻰ ﻭﺭﺯﻳﺪ ﻭ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﻯ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﻟﺤﻈﻪ ، ﺟﻮﺷﺎﻥ ﻭ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﺘﺎﺯﻧﺪ ، ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﭘﻨﺞ ﻫﺰﺍﺭ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺭ ﻳﺎﺭﻯ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ .(125)
سوره بقره
وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ
ﻭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻳﺎﺩ ﺁﺭ ﻛﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﺟﺎﻧﺸﻴﻨﻰ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﺩﻫﻢ . ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺁﻳﺎ ﻣﻮﺟﻮﺩﻯ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﺩﻫﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻓﺴﺎﺩ ﻭ ﺗﺒﺎﻫﻰ ﺑﺮﺧﻴﺰﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻧﺎﺣﻖ ﺧﻮﻥ ﺭﻳﺰﻯ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺣﺎﻝ ﺁﻥ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺎ ﺳﺘﺎﻳﺸﺖ ﺗﺴﺒﻴﺢ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻴﻢ ﻭ ﺗﻘﺪﻳﺲ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ . [ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ] ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻣﻦ [ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺟﺎﻧﺸﻴﻦ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺶ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺮﺍﺭﻯ ] ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻴﺪ .(30)
آیت الله بهجت:
چرا از اذیت و ظلم به خود دست بر نمیداریم؟! شاید لیاقت آنچه را که از خدا می خواهیم، نداشته باشیم. و اگر بدهند، پا به همه چیز بزنیم، و یا پای ما بشکند و دیگر نتوانیم بعد از آن راه برویم! ما نه رب هستیم و نه مدبّر. تدبیر امر به دست دیگری است. ما باید به وظیفه خود عمل کنیم و دست از تدبیر برداریم.
تسبیح گرفتن از تربت امام حسین علیه السلام
امام صادق علیه السلام
می فرمایند:
من کانت معه سَبْحَة من طین قبر الحسین علیه السلام کتِبَ مُسَبِّحا وان لَمْ یسَبِّحْ بِها.
فرهنگ عاشورا: ص 113.
هر کس که همراه داشته باشد تسبیحی که از خاک قبر امام حسین علیه السلام درست شده باشد جزء تسبیح گویان به حساب می آید ولو ذکر و تسبیح نگوید.
و در روایتی دیگر از حضرت امام کاظم علیه السلام است که :
لا یستغنی شیعتنا عن اربعة... وسَبْحَة من طین قبر الحسین علیه السلام فیها ثلاث و ثلاثون حَبَّةٍ
بحارالانوار: 85 / 333.
می فرمایند :
شیعیان ما از 4 چیزی بی نیاز نیستند که یکی از آن ها همراه داشتن تسبیح است که از خاک قبر حسین علیه السلام درست شده باشد که تعداد دانه های آن 33 تا باشد.
از امام صادق علیه السلام روایت شده است که
فرمودند :
مَنْ اراد سبحة من تربة الحسین علیه السلام مرة واحدة بالاستغفار أو غیره کتب اللّه سبعین مرّة .
من لایحضره الفقیه : 1 ، ص 268.
حضرت می فرمایند :
کسی که با تسبیحی که از تربت حسین علیه السلام درست شده است یک مرتبه استغفار کند ثواب هفتاد مرتبه استغفار برای او نوشته می شود.
در حدیثی دیگر راجع به فضیلت تسبیح گفتن با تربت حضرت سیدالشهداء علیه السلام نقل شده است که امام معصوم علیه السلام
فرمودند:
من ادار تربة الحسین علیه السلام فی یده و قال: سبحان اللّه و الحمدللّه و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر. مع کل حبّة، کتب له ستة آلاف حسنة و محی عنه ستة آلاف سیئة و رفع له ستة الاف درجة .
تهذیب: 6 ، ص 75 باب 22 ، ح 16.
کسی که با تسبیح تربت حضرت سیدالشهداء ذکر سبحان اللّه و الحمدللّه و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر را بگوید در مقابل هر عدد از دانه های تسبیح 6 هزار حسنه برای او نوشته می شود و 6 هزار گناه از او بخشیده می شود و 6 هزار درجه بر درجات او افزوده می شود.
عن الصادق علیه السلام قال:
ان الحور العین اذا ابصرن بواحد من الاملاک یهبط الی الارض لامر ما یستهدین منه السبح و التربة من طین قبر الحسین علیه السلام .
وسائل الشیعة : 8 ، ص 313 ؛ بحار الانوار : 85 ، ص 334 ، ح 18.
امام صادق علیه السلام فرمودند :
هرگاه ملائکه به زمین نازل می شوند حورالعین از آن ها خواهش می کنند تا تسبیح و تربت قبر حسین را برای آن ها هدیه ببرند.
امام صادق علیه السّلام فرمودند:
مَن أرادَ اللّه بِهِ الخَیرَ قَذَفَ فی قَلبِهِ حُبَّ الحُسَینِ علیه السلام و حُبَّ زیارَتِهِ
کسى که خدا خیرخواه او باشد، محبّت حسین(علیه السّلام) و شوق زیارتش را در دل او مى اندازد.
بحار الأنوار ، ج 98 ، ص 76
به نام خدا
مبحث چهلم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)
نکوهش بخل و بخیل در قرآن
بنام خدا
در آیات زیادی از قرآن علاوه بر توصیه به انفاق و قرض الحسنه،از بخیلان ونیز افرادی که دیگران را به بخل تشویق و از انفاق بازمیدارند،انتقاد شده است.
از جمله در آیات 36و37 سوره نساء آمده است:
إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ مَن کَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا (36)الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَیَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَیَکْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُّهِینًا (37)
خدا کسى را که متکبر و فخرفروش است دوست نمى دارد. همان کسانى که بخل مى ورزند و مردم را به بخل وامى دارند
و آنچه را خداوند از فضل خویش بدانها ارزانى داشته پوشیده مى دارند و براى کافران عذابى خوارکننده آماده کرده ایم (37)لینک
متن خطبه ۱۰۰ (درباره پیامبر و خاندان او)
الْحَمْدُ لِلَّهِ النَّاشِرِ فِی الْخَلْقِ فَضْلَهُ- وَ الْبَاسِطِ فِیهِمْ بِالْجُودِ یَدَهُ- نَحْمَدُهُ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ- وَ نَسْتَعِینُهُ عَلَی رِعَایَهِ حُقُوقِهِ- وَ نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ غَیْرُهُ- وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ- أَرْسَلَهُ بِأَمْرِهِ صَادِعاً وَ بِذِکْرِهِ نَاطِقاً- فَأَدَّی أَمِیناً وَ مَضَی رَشِیداً- وَ خَلَّفَ فِینَا رَایَهَ الْحَقِّ- مَنْ تَقَدَّمَهَا مَرَقَ- وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا زَهَقَ- وَ مَنْ لَزِمَهَا لَحِقَ- دَلِیلُهَا مَکِیثُ الْکَلَامِ- بَطِی ءُ الْقِیَامِ سَرِیعٌ إِذَا قَامَ- فَإِذَا أَنْتُمْ أَلَنْتُمْ لَهُ رِقَابَکُمْ- وَ أَشَرْتُمْ إِلَیْهِ بِأَصَابِعِکُمْ- جَاءَهُ الْمَوْتُ فَذَهَبَ بِهِ- فَلَبِثْتُمْ بَعْدَهُ مَا شَاءَ اللَّهُ- حَتَّی یُطْلِعَ اللَّهُ لَکُمْ مَنْ یَجْمَعُکُمْ وَ یَضُمُّ نَشْرَکُمْ- فَلَا تَطْمَعُوا فِی غَیْرِ مُقْبِلٍ- وَ لَا تَیْأَسُوا مِنْ مُدْبِرٍ- فَإِنَّ الْمُدْبِرَ عَسَی أَنْ تَزِلَّ بِهِ إِحْدَی قَائِمَتَیْهِ- وَ تَثْبُتَ الْأُخْرَی فَتَرْجِعَا حَتَّی تَثْبُتَا جَمِیعاً- أَلَا إِنَّ مَثَلَ آلِ مُحَمَّدٍ ص کَمَثَلِ نُجُومِ السَّمَاءِ- إِذَا خَوَی نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ- فَکَأَنَّکُمْ قَدْ تَکَامَلَتْ مِنَ اللَّهِ فِیکُمُ الصَّنَائِعُ- وَ أَرَاکُمْ مَا کُنْتُمْ تَأْمُلُون.
«ستایش ویژه خداوندی است که فضل و احسان خویش را در میان آفریدگان گسترده، و دست جود و احسان خود را به سوی آنان گشوده است،
همه کارهای او را می ستاییم و برای ادای حقوق او از وی یاری می جوییم، گواهی می دهیم که جز او خدایی نیست، و محمّد (ص) بنده و فرستاده اوست، وی را فرستاد تا فرمانش را آشکار و ابلاغ کند، و به یاد او گویا باشد، وی رسالت خویش را به درستی و امانت انجام داد، و پس از آن که هدایت را به کمال رسانید از جهان برفت، و در میان ما رایت حقّ را به جای گذاشت، رایتی (نشانه ای) که هر کس بر آن پیشی گرفت، از دین بیرون رفت، و هر کس از آن تخلّف ورزید نابود شد، و هر که همراه آن شد به حقّ پیوست، راهنمای این رایت با تأمّل و درنگ سخن می گوید، و دیر به پا می خیزد، و چون به پا خاست با شتاب آن را به پایان می برد، هنگامی که شما به فرمان او گردن نهید و با انگشتان خود بدو اشاره کنید «او را به بزرگی و رهبری شناختید» مرگ او فرا می رسد و از دنیا می رود، پس از او تا زمانی که خدا بخواهد روزگار را می گذرانید تا این که خداوند کسی را ظاهر گرداند که شما را از پراکندگی برهاند، و به دورهم گرد آورد، بنا بر این به آنچه آمدنی نیست دل مبندید و از آن که پشت کرده نومید نشوید، زیرا آن که پشت کرده شاید یک پایش بلغزد و پای دیگرش بر جای ماند و دیگر بار با هر دو پای استوار باز گردد.
آگاه باشید آل محمّد (ص) که درود خدا بر او و خاندانش باد مانند ستارگان آسمانند که اگر یکی ناپدید شود دیگری پدیدار گردد، من می بینم که در پرتو انوار آنها نعمتعای خداوند در باره شما کامل گشته است، و شما به آنچه آرزو می دارید رسیده اید.»
به نام خدا
خطبه 100 در یک نگاه
همان گونه که در بحث سند خطبه آمده است این خطبه را امام(علیه السلام) در آغاز خلافت خود بیان فرمود و در آن، نخست به حمد و ثناى الهى مى پردازد و از رسالت پیامبر (صلى الله علیه وآله) و خدمات برجسته آن حضرت و لزوم اطاعت و پیروى از وى سخن مى گوید.
سپس، با اشاره سربسته اى، به پیشگویى وضع خود و مردم عراق مى پردازد و مى فرماید: در آن زمان که همه تحت فرمان و رهبرى پیشوایتان در مى آیید متأسّفانه دوران او سپرى شده و مرگ او فرا مى رسد!
و در آخرین بخش از خطبه، درباره عظمت آل محمّد(علیهم السلام) سخن مى گوید و از برکات وجودى آنها بحث مى کند و اینکه هدایت هاى آنها استمرار دارد و هر زمان یکى از آنان مى رود، دیگرى به جاى او مى نشیند.
زیرا هنگامى که پذیرفتیم همه نعمت ها از سوى او است، عبودیّت و پرستش نیز تنها شایسته ذات پاک او خواهد بود.
سپس مى افزاید: «و گواهى مى دهیم که محمّد (صلى الله علیه وآله) بنده و فرستاده اوست». (وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ).
تکیه بر عبودیّت، قبل از رسالت، علاوه بر اینکه هرگونه شرک را از مؤمنان دور مى سازد، اشاره به این است که مقام عبودیّت، از مقام رسالت نیز برتر و بالاتر است! زیرا، بنده کامل و خاصّ خدا کسى است که تمام وجودش متعلّق به او باشد; به جز او نیندیشد و غیر از او را نخواهد و این، اوج تکامل انسان است و مقامى فراتر از آن نیست و همان است که شایستگى لازم براى رسالت را فراهم مى سازد.
به دنبال آن، در پنج جمله، اوصافى را براى پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) بیان مى کند که بسیار پرمعنا و پربار است; مى فرماید: «او را فرستاد تا فرمان حق را آشکارا بیان کند، و به شرح و تبیین اوصافش بپردازد. او با امانت، رسالت خویش را ادا کرد; و با راستى و درستى به راه خود ادامه داد، و پرچم حق را در میان ما به یادگار گذارد».
امام(علیه السلام) در این چند جمله، به ابعاد خدمات پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) اشاره مى کند: از یک سو، اشاره به ابلاغ اوامر و نواهى حق مى فرماید; که به طور شفاف و روشن و آشکار و بدون پرده پوشى همه را بیان فرمود.
و از سوى دیگر، آنچه براى معرفة الله و شناخت پروردگار لازم بود، تشریح کرد.
از سوى سوم، در ابلاغ این ماموریّت ها نهایت امانت را رعایت کرد.
و از سوى چهارم، خودش نیز در عمل، این راه را بپیمود و سرمشقى براى همگان شد.
و از سوى پنجم، به فکر نسل هاى آینده بود و پرچم حق را که همان کتاب و سنّت باشد، در میان مردم به یادگار گذاشت.
در تفسیر «رَایَةَ الْحَقِّ» (پرچم حق) در میان مفسّران گفتگوست; بعضى آن را به قرآن مجید، و بعضى به کتاب و سنّت و بعضى به قرآن و عترت - که در حدیث ثقلین آمده است - تفسیر کرده اند.
ولى با توجه به جمله هایى که از «دَلِیلُهَا مَکِیثُ الْکَلاَمِ...» شروع مى شود، مناسبتر از همه آن است که «رایة حق» همان کتاب و سنّت باشد (زیرا کتاب الله، دعوت به سنّت هم نموده است).
شرح خطبه
بى شک، هدف اصلى خطبه، بیان اوصاف رسول الله(صلى الله علیه وآله) و خدمات آن حضرت و مقامات اهل بیت او است; ولى از آن جا که به مضمون حدیث معروف که: «إِنَّ کُلَّ خُطْبَة لَیْسَ فِیهَا تَشَهُدٌ فَهِىَ کَالْیَدِ الْجَذْمَاءِ; هر خطبه اى که در آن شهادتین نباشد، مانند دست قطع شده است»امام(علیه السلام) سخن خود را با حمد و ثناى الهى و شهادت به الوهیّت پروردگار و نبوّت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آغاز مى کند، تا دل هاى شنوندگان در پرتو این دو شهادت، نور و صفا یابد و آماده پذیرش مطالب آینده خطبه شود. مى فرماید:
«ستایش مخصوص خداوندى است که فضل و بخشش خود را در تمامى مخلوقات منتشر ساخته و دست جود و سخایش را به سوى آنان گشوده است». (الْحَمْدُ للهِِ النَّاشِرِ فِی الْخَلْقِ فَضْلَهُ، وَ الْبَاسِطِ فِیهمْ بِالْجُودِ یَدَهُ).
توصیف پروردگار به این اوصاف، در واقع دلیلى است بر اختصاص او به هرگونه ستایش و حمد; آرى، کسى که این گونه فضل و جود و سخاى او همگان را فرا گرفته و خوانِ نعمتِ او همه جا گسترده شده، باید شایسته مدح و ستایش باشد، نه غیر او; چرا که همه ریزه خوار خوان او هستند.
سپس به گسترش دامنه حمد و ستایش او اشاره کرده، مى فرماید: «ما او را در تمام کارهایش ستایش مى کنیم، و براى رعایت حقوقش از او یارى مى طلبیم!». (نَحْمَدُهُ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ، وَ نَسْتَعِینُهُ عَلَى رِعَایَةِ حُقُوقِهِ).
تعبیر به «جَمیعِ اُمُور»اشاره به آن است که نه تنها در نعمت و کامیابى و سلامت و رفاه او را حمد و سپاس مى گوییم; بلکه، در بلا و شدّت و مصیبت، و به هنگام هجوم طوفان حوادث نیز، شاکر و سپاسگزاریم. چرا که، اوّلا مى دانیم هر کارى مى کند، موافق حکمت و نهایت مصلحت است، حتّى مصایبى که براى آزمایش ما، یا به عنوان کفّاره گناهان ما، یا سبب بیدارى ما از خواب غفلت است.
و ثانیاً، این حوادث، سبب مى شود که ما اجر صابران، و پاداش شاکران را ببریم و این خود نعمت دیگرى است.
و جمله «وَ نَسْتَعِینُهُ...» اشاره به این حقیقت است که براى اطاعت فرمان او، و رعایت حقوقش، نیز باید از او یارى بجوییم; که بدون یارى او، کارى از ما ساخته نیست و این همان چیزى است که شب و روز در نمازها مى گوییم: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ».
بعد از این حمد و ثنا، شهادت به الوهیّت او مى دهد و مى گوید: «گواهى مى دهیم، جز او معبودى نیست». (وَ نَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ غَیْرُهُ).
زیرا هنگامى که پذیرفتیم همه نعمت ها از سوى او است، عبودیّت و پرستش نیز تنها شایسته ذات پاک او خواهد بود.
سپس مى افزاید: «و گواهى مى دهیم که محمّد (صلى الله علیه وآله) بنده و فرستاده اوست». (وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ).
تکیه بر عبودیّت، قبل از رسالت، علاوه بر اینکه هرگونه شرک را از مؤمنان دور مى سازد، اشاره به این است که مقام عبودیّت، از مقام رسالت نیز برتر و بالاتر است! زیرا، بنده کامل و خاصّ خدا کسى است که تمام وجودش متعلّق به او باشد; به جز او نیندیشد و غیر از او را نخواهد و این، اوج تکامل انسان است و مقامى فراتر از آن نیست و همان است که شایستگى لازم براى رسالت را فراهم مى سازد.
به دنبال آن، در پنج جمله، اوصافى را براى پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) بیان مى کند که بسیار پرمعنا و پربار است; مى فرماید: «او را فرستاد تا فرمان حق را آشکارا بیان کند، و به شرح و تبیین اوصافش بپردازد. او با امانت، رسالت خویش را ادا کرد; و با راستى و درستى به راه خود ادامه داد، و پرچم حق را در میان ما به یادگار گذارد».
امام(علیه السلام) در این چند جمله، به ابعاد خدمات پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) اشاره مى کند: از یک سو، اشاره به ابلاغ اوامر و نواهى حق مى فرماید; که به طور شفاف و روشن و آشکار و بدون پرده پوشى همه را بیان فرمود.
و از سوى دیگر، آنچه براى معرفة الله و شناخت پروردگار لازم بود، تشریح کرد.
از سوى سوم، در ابلاغ این ماموریّت ها نهایت امانت را رعایت کرد.
و از سوى چهارم، خودش نیز در عمل، این راه را بپیمود و سرمشقى براى همگان شد.
و از سوى پنجم، به فکر نسل هاى آینده بود و پرچم حق را که همان کتاب و سنّت باشد، در میان مردم به یادگار گذاشت.
در تفسیر «رَایَةَ الْحَقِّ» (پرچم حق) در میان مفسّران گفتگوست; بعضى آن را به قرآن مجید، و بعضى به کتاب و سنّت و بعضى به قرآن و عترت - که در حدیث ثقلین آمده است - تفسیر کرده اند.
ولى با توجه به جمله هایى که از «دَلِیلُهَا مَکِیثُ الْکَلاَمِ...» شروع مى شود، مناسبتر از همه آن است که «رایة حق» همان کتاب و سنّت باشد (زیرا کتاب الله، دعوت به سنّت هم نموده است).
سپس مى افزاید: «پرچمى که هر کس از آن پیشى گیرد از دین خارج شود، و هر کس از آن عقب بماند هلاک گردد، و آن کس که ملازم آن باشد (به سر منزل سعادت) مى رسد».
جمله هاى سه گانه بالا درباره نحوه برخورد گروههاى سه گانه مردم با حق و واقعیّت است: گروهى اهل افراطند و از حق پیشى مى گیرند و در بیراهه ها سرگردان و گمراه مى شوند; مانند خوارج که به گمان خود مى خواستند در عمل کردن به قرآن، از امام زمان خود پیشى بگیرند و با کارهاى احمقانه، گرفتار تضاد شدند. یا همچون کسانى که در عصر پیامبر هنگامى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در سفر روزه خود را افطار کرد، آنها گفتند: ما چنین نخواهیم کرد و احترام ماه رمضان را باید حفظ کنیم! که آنها به نام «عُصاة» (گردنکشان) نامیده شدند.
گروه دیگر، تفریط کاران هستند که چند قدمى به دنبال حق مى روند و سپس تنبلى و سستى و هوا پرستى آنها را از ادامه پیروى از حق باز مى دارد.
گروه سوم، ملازمان حقّند; که نه بر آن پیشى مى گیرند و نه از آن عقب مى مانند; همیشه در ظلّ و سایه حق گام بر مى دارند و به سر منزل مقصود مى رسند.
در ادامه سخن، به مسئله مهم دیگرى پرداخته مى فرماید: «راهنماى این پرچم (داراى این اوصاف است:) با تأنّى سخن مى گوید، و دیر به پا مى خیزد، امّا هنگامى که به پا خاست با سرعت و قاطعیّت پیش مى رود!».
درهر حال، منظور از این تعبیر - به تصریح غالب شارحان نهج البلاغه - شخص امیرمؤمنان یا همه اهل بیت عصمت(علیهم السلام) است; چرا که آنها به مقتضاى «حدیث ثقلین» همواره با قرآن بودند و قرآن با آنها و هیچگاه از هم جدا نمى شدند و نمى شوند; و امیرمؤمنان على(علیه السلام) همان کس است که به گواهى روایات شیعه و اهل سنّت پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) به او فرمود: «أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَکَ حَیْثُمَادَارَ; تو با حق هستى و حق با توست، هرگونه گردش کند.»
او کتاب ناطق بود و مفسّر قرآن مجید و بیانگر سنّت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله).
تعبیر به «مَکِیثُ الْکَلاَمِ» به این معنا نیست که او کم سخن مى گوید; بلکه مفهومش این است که با تأنّى و دقّت و تفکّر سخن مى گوید و به تعبیرى دیگر: همیشه سنجیده سخن مى گوید.
و توصیف او به «بَطِیءُ الْقِیَامِ، سَرِیعٌ إِذَا قَامَ» تأکید بر این معنا است که اعمال او نیز، همچون گفتارش سنجیده است; شتابزده براى انجام کارى قیام نمى کند; امّا هر زمان، وقت کارى فراهم شد فرصت را از دست نمى دهد. قاطعانه بر مى خیزد و بدون تردید به انجام آن مى پردازد! هر کس با زندگى امیرمؤمنان على(علیه السلام) آشنا باشد، وجود این اوصاف را آشکارا در حضرتش مى بیند. بارها بعد از پیامبر (صلى الله علیه وآله) افراد سرشناسى آمدند و حضرتش را دعوت به قیام کردند، امّا چون شرایط آماده نبود و دشمن سوء استفاده مى کرد، نپذیرفت; ولى در آن زمان که شرایط فراهم گشت، تردیدى به خود راه نداد.
سپس اضافه مى فرماید: «زمانى که شما تحت فرمان او در آیید، و با انگشت به سوى او اشاره کنید (و همه تسلیم فرمان او گردید،) مرگ او فرا مى رسد، و دورانش سپرى مى شود».
اشاره به اینکه: او زحمت فراوانى مى کشد، تا شما را زیر پرچم خویش گردآورد و رهبرى او براى شما آن چنان مسلّم شود، که از هر سو به او اشاره کنید; ولى بعد از فراهم شدن مقدّمات پیروزى و اتّحاد شما، دست تقدیر او را از شما خواهد گرفت و شما بار دیگر پراکنده مى شوید و دشمنان مسلّط مى گردند.
اشاره به اینکه: او زحمت فراوانى مى کشد، تا شما را زیر پرچم خویش گردآورد و رهبرى او براى شما آن چنان مسلّم شود، که از هر سو به او اشاره کنید; ولى بعد از فراهم شدن مقدّمات پیروزى و اتّحاد شما، دست تقدیر او را از شما خواهد گرفت و شما بار دیگر پراکنده مى شوید و دشمنان مسلّط مى گردند.
امام(علیه السلام) براى این که اصحاب و یارانش مأیوس نشوند، آنها را به پیروزى هاى آینده بشارت مى دهد و مى فرماید: «بعد از او مدّتى در انتظار خواهید بود، تا خداوند شخصى را ظاهر کند که شما را جمع نماید و پراکندگى تان را به جمعیّت مبدّل سازد».
بعضى مفسران این تعبیر را اشاره به قیام حضرت مهدى(علیه السلام) مى دانند.
در جمله هاى بعد مى افزاید: «بنابراین، به چیزى که نیامده دل نبندید و نسبت به آنچه گذشته، مأیوس و نگران نباشید; زیرا آن کس که پشت کرده، ممکن است یکى از پاهایش بلغزد و دیگرى برقرار ماند; سپس هر دو باهم به جاى خود باز گردد، ثابت شود (و پیروزى بیافریند)».
در واقع امام(علیه السلام) به بیان دو قاعده کلّى مى پردازد که در پیشامدها و حوادث سخت باید به آن توجه داشت: نخست این که، نباید در این گونه مواقع گرفتار خوش بینى افراطى شد و دل به چیزى بست که هنوز مقدّمات آن فراهم نشده و به دنبال آن قیام نسنجیده اى صورت گیرد. و دیگر این که، شکست ها و مشکلات نیز نباید مایه یأس گردد و آن را امام(علیه السلام) تشبیه به کسى مى کند که در جادّه اى حرکت مى کند و ناگهان یک پاى او مى لغزد; مردم خیال مى کنند براى همیشه سقوط کرد! ولى چیزى نمى گذرد که بر پاى دیگر تکیه مى کند و پاى اوّل را به جاى خود مى آورد و آماده حرکت مى شود.
بنابراین، در حوادثِ سختِ اجتماعى، در برابر امواج خروشانِ حادثه، نباید مأیوس شد و نسبت به حرکات نسنجیده، نباید امیدوار بود.
بخش دوم خطبه
در قسمت پایانى این خطبه، امام(علیه السلام) همه مخاطبان خود را که منحصر به معاصران خویش نیست، مخاطب ساخته و مقام و موقعیّت اهل بیت را در عباراتى کوتاه، امّا بسیار پر معنا براى آنها شرح مى دهد. مى فرماید: «آگاه باشید! آل محمّد(صلى الله علیه وآله) همانند ستارگان آسمانند که هرگاه یکى از آنها غروب کند، دیگرى طلوع مى کند».
سپس در تکمیل این سخن مى افزاید: «گویا (مى بینم) در پرتو خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله)، نعمت هاى الهى بر شما کامل شده و آنچه را آرزو داشته اید خداوند به شما ارزانى داشته است».
امام(علیه السلام) در این سخن کوتاه، به چند نکته اشاره فرموده; نخست اینکه: آل محمّد(صلى الله علیه وآله) همانند ستارگانند که قرآن مجید درباره آنها مى فرماید: «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ; آنها به وسیله ستارگان هدایت مى شوند».و در جایى دیگر مى فرماید: «وَ هُؤَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ; خداوند کسى است که ستارگان را براى شما قرار داد; تا در تاریکى هاى صحرا و دریا بوسیله آنها هدایت شوید»
در زمان هاى قدیم که قطب نما اختراع نشده بود و جادّه ها به صورت امروز نبود، قافله ها در صحراها، و کشتى ها در دریاها، در شب هاى تاریک به وسیله ستارگان آسمان راه را پیدا مى کردند و به منزل مقصود مى رسیدند و از ظلمات برّ و بحر رهایى مى یافتند.
نجات در دنیا و آخرت و راهیابى به سعادت دارَیْن نیز در پرتو هدایت آل محمّد(علیهم السلام) امکان پذیر است.
مطلب دیگر اینکه: آسمان، شب خالى از ستاره نمى شود; هر زمان ستارگانى آرام و آهسته غروب مى کنند، ستارگان دیگرى در افق مشرق ظاهر مى شوند; اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) نیز چنین هستند; هر امامى چشم از جهان فرو مى بندد، امام دیگرى جاى او را مى گیرد تا نوبت به حضرت مهدى(علیه السلام) رسد و با قیام خود جهان را پر از عدل و داد کند.
این تعبیر به خوبى نشان مى دهد که سلسله امامت گسستنى و تعطیل بردار نیست. یا به تعبیر دیگر: روى زمین از حجّت خدا، هرگز خالى نمى ماند و تعجّب در این است که بعضى از «شارحان نهج البلاغه» (مانند ابن ابى الحدید) هنگامى که جمله هاى پیشینِ این خطبه را تفسیر مى کند، مى گوید: اشاره به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) است که به عقیده طرفداران مذهب ما، در آخرالزمان متولّد مى شود و قیام به عدالت مى کند.
اگر این گوینده در جمله هاى محل بحث - که در ذیل خطبه آمده - دقّت مى کرد، به اشتباه خود در این سخن پى مى برد; ولى افسوس! که گاهى تعصّب ها اجازه نمى دهد تا قرینه اى به این روشنى مورد توجّه قرار گیرد.
آخرین مطلب اینکه: امام(علیه السلام) مى فرماید: پیروى از آل محمّد (صلى الله علیه وآله) سبب مى شود که به تمام آرزوهاى خویش برسید و نعمت هاى خداوند بر شما به کمال خود برسد و این دلیل بر نقش مؤثّر اهل بیت در تکامل دینى و دنیوى درهمه زمانهاست و اینکه بعضى از شارحان نهج البلاغه آن را اشاره به زمان ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)دانسته اند، سخنى است بدون دلیل.
این احتمال نیز در تفسیر جمله بالا وجود دارد، که امام(علیه السلام) مى فرماید: خداوند همه وسایل سعادت را براى شما فراهم کرده، که یکى از آنها وجود آل محمّد (صلى الله علیه وآله)است.
پایان شرح خطبه از ناصر مکارم شیرازی
سلام
نهج الفصاحه سخنان گوهربار رسول اکرم حضرت محمد مصطفی(ص)
أجوع النّاس طالب العلم و اشبعهم الّذی لا یبتغیه.
از همه مردم گرسنه تر آن کس است که در پى دانش میرود و از همه مردم سیرتر آن کس است که طالب آن نیست.
صلوات
جهاد با نفس
تفسیر زهد
رسول خدا از جبرئیل پرسید: اى جبرئیل تفسیر زهد چیست؟ گفت: اینکه دوست بدارد آن کس را که آفریننده اش را دوست دارد و دشمن بدارد آن کس را که آفریننده اش را دشمن مى دارد و از حلال دنیا بر خود تنگ بگیرد و به حرام آن توجهى نکند، زیرا حلال آن حساب دارد و حرامش موجب عقاب است. وسائل الشیعه/باب جهاد با نفس/ح50
رسول اللّه صلی الله علیه و آله :
أیُّهَا النّاسُ ، عَلَیکُم بِحُبِّ أهلِ بَیتی ، عَلَیکُم بِحُبِّ حَمَلَةِ القُرآنِ ، عَلَیکُم بِحُبِّ عُلَمائِکُم ، لا تُبغِضوهُم ، ولا تَحسِدوهُم ، ولا تَطعَنوا فیهِم . ألا مَن أحَبَّهُم فَقَد أحَبَّنی ، ومَن أحَبَّنی فَقَد أحَبَّ اللّه َ ، ومَن أبغَضَهُم فَقَد أبغَضَنی ، ومَن أبغَضَنی فَقَد أبغَضَ اللّه َ ، ألا هَل بَلَّغتُ ؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله :
اى مردم، بر شما باد دوستى اهل بیتم ! بر شما باد دوستى حاملان قرآن! بر شما باد دوستى عالمانتان ! با آنان دشمنى مکنید ، بر آنان حسد مبرید و از آنان عیبجویى مکنید . هان ! هرکه آنان را دوست بدارد ، مرا دوست داشته است و هرکه مرا دوست بدارد ، خدا را دوست داشته است . هرکه با آنان دشمنى کند ، با من دشمنى کرده است و هرکه با من دشمنى کند ، با خدا دشمنى کرده است . هان ! آیا [پیام حق را ]رساندم ؟
تنبیه الغافلین : 553 / 898 عن امام على
به نام خدا
مبحث سی و هشتم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی (انفاق)
اهمیت انفاق و تاکید متعدد قرآن بر انفاق
سوره حدید و تغابن از سوره هایی اند که آیات زیادی راجع به انفاق و قرض الحسنه داشته و یکی از پیامهای اصلی سوره دعوت به انفاق و نکوهش بخل میباشد.
سوره تغابن
فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِیعُوا وَأَنفِقُوا خَیْرًا لِّأَنفُسِکُمْ وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَ?ئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
بنابراین تا آنجا که در توان دارید تقواى الهى پیشه کنید، و گوش دهید و اطاعتنمائید، و انفاق کنید که براى شما بهتر است، و آنها که از بخل و حرص خویشتن مصونبمانند رستگار و پیروزند.(16)
نخست دستور به اجتناب از گناهان مى دهد (چرا که تقوا بیشتر ناظر به پرهیز از گناه است) و سپس دستور به اطاعت فرمان و شنیدنى که مقدمه این اطاعت است و از میان طاعات بخصوص روى مساله انفاق که از مهمترین آزمایشهاى الهى است تکیه مى کند و سرانجام هم مى گوید سود تمام اینها عائد خود شما مى شود
در پایان آیه به عنوان تاکیدى بر مساله انفاق مى فرماید: و آنها که از بخل و حرص خویش مصون بمانند رستگار و پیروزند" (وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
" شح" به معنى بخل توأم با حرص است، و مى دانیم این دو صفت رذیله از بزرگترین موانع رستگارى انسان، و بزرگترین سد راه انفاق و کارهاى خیر است، اگر انسان دست به دامن لطف الهى زند و با تمام وجودش از او تقاضا کند و در خودسازى و تهذیب نفس بکوشد و از این دو رذیله نجات یابد سعادت خود را تضمین کرده است
در بعضى از روایات از امام صادق ع آمده است:
من ادى الزکاة فقد وقى شح نفسه
:" کسى که زکات را بپردازد از بخل و حرص رهایى یافته" ولى روشن است که این یکى از مصداقهاى زنده ترک بخل و حرص است، نه تمام مفهوم آن.
در حدیث دیگرى مى خوانیم که امام صادق ع از شب تا صبح طواف خانه خدا بجا مى آورد و پیوسته مى فرمود:
اللهم قنى شح نفسى
:" خداوندا! مرا از حرص و بخل خودم نگاهدار" یکى از یارانش عرض مى کند: فدایت شوم، امشب نشنیدم غیر از این دعا، دعاى دیگرى کنى فرمود: چه چیز از بخل و حرص نفس مهمتر است در حالى که خداوند مى فرماید: وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ .
منبع تفسیر نمونه.لینک
انتخاب با خودت
تقدیر را رقم بزن
عاشورا هر روز در کربلای دلمان اتفاق می افتد
مواظب باشیم "حسین" دلمان به دست "یزید" نفس اماره،
تشنه لب شهید نشود!
السلام علیک یااباعبدالله الحسین (ع)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ،در موارد زیادی روایات شان نزول را صحیح و منطبق بر متن نمی داند.
از جمله در ذیل تفسیر آیات جنگ احد نیز مطالب مهمی نوشته که به نوعی پاسخ به کسانی است که تفسیر قرآن را فقط مبتنی بر روایات مجاز میدانند.
متن زیر از المیزان ارایه میگردد:
دخالت آراء شخصى راویان و تاءثیر اختلاف مذاهب درنقل روایات اسباب نزول
روایات وارده در داستان جنگ احد بسیار زیاد است، ولى در آنها از جهات بسیارى اختلاف شدیدى وجود دارد که چه بسا انسان را دچار سوءظن مى کند و بیشتر اختلاف در روایاتى است که درباره شاءن نزول بسیارى از آیات این داستان وارد شده که تقریبا شصت آیه مى شود آرى اینگونه روایات عجیب به نظر مى رسد و جاى هیچ شکى براى اهل تاءمل و دقت باقى نمى گذارد در اینکه حکم کند که : (مذاهب و عقائد مختلف در آن روایات دست اندازى کرده و هر مذهبى روح عقیدتى خود را در روایتى دمیده تا با زبان روایت حرف خود را زده باشد و خلاصه استفاده سیاسى کرده باشد) و همین امر باعث شد که ما از نقل آن روایات در این بحث روایتى خود دارى کنیم.
اهل بحث متوجه این نکته گردند که آنچه در روایات اسباب نزول آمده اگر نگوئیم همه اش حد اقل بیشترش نظریه شخصى راویان است به این معنا که راویان آن احادیث غالبا حوادث تاریخى را نقل مى کنند آنگاه یکى از آیات کریمه قرآن را که با آن حادثه مناسبتى دارد ضمیمه نقل خود مى سازند و مردم خیال مى کنند که آیه نامبرده اصلا در باره همان حادثه نازل شده و چه بسا همین عمل باعث شده که یک آیه قطعه قطعه شود و یا چند آیه که در یک سیاق قرار دارند تکه تکه گردند و هر تکه اش را داراى تنزیلى مستقل بپندارند و در باره چند آیه اى که پشت سر هم نازل شده بگویند: آن آیه اش در باره فلان حادثه و آیه دومش در باره آن حادثه دیگر و سومش در باره آن حادثه دیگر نازل شده است و در نتیجه نظم چنین آیاتى به هم خورده سیاقش به کلى از بین برود و این خود یکى از اسباب سستى و بى اعتبارى اینگونه روایات است.
اضافه کن بر این آنچه را که ما در اول این بحث تذکر دادیم و گفتیم : اختلاف مذاهب دینى هم در لحن این روایات تاءثیر گذاشته هر کسى آنها را به طرف مذهب خود سوق داده تا مذهب خویش را با آن توجیه و تایید کند.
علاوه بر اینکه جوهاى سیاسى و انگیزه هائى که در هر زمانى حاکم بوده اثرى جدى در حقایق و معارف داشته و نگذاشته که حقایق آنطور که بوده باقى بماند بلکه در هاله اى از ابهام و اخفایش کرده است بنابراین کسى که مى خواهد در مسائل تاریخى غور و دقت کند باید این عوامل که گفتیم در ضبط و نقل احادیث تاریخى دخالت داشته اند را از نظر دور ندارد که سخت در فهم حقایق مؤ ثر است (و تنها خدا هادى است ).لینک
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر ان ظلمت شب اب حیاتم دادند .چه مبار ک سحری بود و چه فرخنده شبی .ان شب قدر که این تازه براتم دادند.
دوستان گرامی امروز بزرگداشت روز حافظ بود.حافظ هم قران شناس بود وهم بلاغت شناس بنابراین اشاره به قران در شعر حافظ بسیار زیاد است.
چگونه محمد حافظ شد؟
محمد در نانوایی کار میکرد.در جوار دکان نانوایی مکتبی واقع شده بود که ایشان ساعاتی از اوقات فراغت خویش را در انجا به حفظ و یادگیری قران مشغول بود.ویک چهارم دستمزد خویش را به استاد میداد.ازطرفی در همسایگی انهاجوانی فصیح ومتکلم زندگی میکرد که شعر میگفت.ومردم شهر برای استماع اشعار وی به محله سرازیر میشدند.محمد با مشاهده وی شوق شاعری پیدا کرد تا جایی که جملات وعباراتی ناموزون رابه هم بسته برای دوستان میخواند اما مورد مضحکه واقع می شد.عاقبت از طعنه انان به تنگ امده وبا نا امیدی به استانه ((باباکوهی))التجا برد.وسه روز روزه گرفت وافطار نکرد.شب سوم در عالم رویا بزرگواری را در خواب مشاهده کرد.وبه وی گفت:ای حافظ برخیز که مراد تورا براوردیم.سپس محمد از خواب برخاست وروح وفکر خود را روشن یافت.وبا تخلص حافظ این غزل را نا خوداگاه به نظم کشید.
سلام
نهج الفصاحه سخنان گوهربار رسول اکرم حضرت محمد مصطفی (ص)
أحبب حبیبک هونا ما عسى أن یکون بغیضک یوما ما و أبغض بغیضک هونا ما عسى أن یکون حبیبک یوما ما.
در دوستى میانه نگهدار که شاید دوست روزى دشمن تو شود و در دشمنى راه افراط مسپار که شاید دشمن روزى دوست گردد.
صلوات
امام سجاد علیه السلام
«وَاَمّا حَقُّ الزَّوجَةِ فَاَنْ تَعْلَمَ اَنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ جعلها لَکَ سَکَنا وَ اُنْسا فَتَعْلَمَ اَنَّ ذلِکَ نِعْمَةٌ مِنَ اللّهِ عَلَیْکَ فَـتُـکْرِمَها وَ تَرْفُقَ بِها وَ اِنْ کانَ حَقُّکَ اَوجَبَ فَاِنَّ لَها عَلَیْکَ اَنْ ترحمها»
(من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 621) ...
حق زن این است که بدانی خداوند عزوجل او را مایه آرامش و انس تو قرار داده و این نعمتی از جانب اوست، پس احترامش کن و با او مدارا نما، هر چند حق تو بر او واجبتر است، اما این حق اوست که با او مهربان باشی.
نظر به برادر مؤمن
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم
النَّظَرُ إلى الأخِ تَوَدُّهُ فی اللّه ِ عزّ و جلّ عِبادَةٌ
نگاه کردن به برادرى که به خاطر خداوند عزّ و جلّ دوستش مى دارى، عبادت است
بحار الأنوار : ٧٤/٢٧٩/١
آیت الله بهجت:
اگر ظهور حضرت حجت(عج) نزدیک باشد، باید هر کس خود را برای آنروز مهیا سازد، از جمله اینکه از گناهان توبه کند. همین توبه باعث میشود که این همه بلاهایی که بر سر شیعه آمده است، که واقعا بی سابقه است و بلاهای دیگری که تا قبل از ظهور آن حضرت می آید، از سر شیعه رفع و دفع گردد.
چهار نعمتی که بهتر است هر روز صبح یاد کنیم
رسول خدا صلی الله علیه وآله) فرمود:
«هر که صبح کند و چهار نعمت خدا را یاد نکند می ترسم که نعمت خدا از او زائل گردد»
الف- اَلحَمدُ للهِ الَّذِی عَرَّفَنِی نَفسَهُ وَلَم یَترُکنِی عُمیانَ القَلبِ
ستایش خدا را که خود را به من شناساند ومرا کوردل نگذاشت.
ب- اَلحَمدُ للهِ الَّذِی جَعَلَنِی مِن أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه
ستایش خدا را که مرا از امت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله قرار داد.
ج- اَلحَمدُ للهِ الُّذِی جَعَلَ رِزقِی فِی یَدَیهِ وَ لَم یَجعَل رِزقِی [وَ لَم یَجعَله] فِی أَیدِی النَّاس
ِ
ستایش خدا را که روزیم را در دست خودش قرار داد و آن را در دست مردم ننهاد.
د- اَلحَمدُ للهِ الَّذِی سَتَرَ ذُنُوبِی وَ عُیُوبِی [سَتَر ذَنبی] وَ لَم یَفضَحنِی بَینَ الخَلائِق
ِ
ستایش خدا را که گناهانم وعیوبم را پوشاند ومرا در میان مردم رسوا
نکرد.
(الدعوات، ص۸۱٫/مستدرک الوسائل، ج۵، ص۳۹۲٫/مصباح کفعمی، ص۱۷۰٫)
به نام خدا
مبحث سی و نهم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)
اهمیت انفاق و تاکید متعدد قرآن به انفاق
سوره حدید و تغابن از سوره هایی اند که آیات زیادی راجع به انفاق و قرض الحسنه داشته و یکی از پیامهای اصلی سوره دعوت به انفاق و نکوهش بخل میباشد.
در ایه 17 سوره تغابن برای تشویق به انفاق وجلوگیری از بخل میفرماید:إِن تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَاعِفْهُ لَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ
اگر خدا را وامى نیکو دهید آن را براى شما دو چندان مى گرداند و بر شما مى بخشاید و خدا[ست که] سپاس پذیر بردبار است
جمله "یغفر لکم"(شما را میبخشد)براین معنا دلالت میکند که انفاق یکی از عوامل امرزش گناه است.
منظور از «اقراض خداى تعالى» انفاق در راه خدا است، و اگر این عمل را قرض دادن به خدا، و آن مال انفاق شده را قرض حسن خوانده، به این منظور بوده که مسلمین را به انفاق ترغیب کرده باشد.
جمله «یُضاعِفْهُ لَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ» اشاره است به حسن جزایى که خداى تعالى در دنیا و آخرت به انفاقگران مىدهد.
منبع: تفسیر المیزان.لینک
سوره آل عمران آیات جنگ احد
آیات 121-129:
این فراز به بیان و تحلیل عملکرد گروهی از مسلمانان پیش از آغاز جنگ احد اختصاص دارد.
آیات از دو طایفه از مسلمانان که برای همراهی با سپاه اسلام در جنگ احد دچار تردید تردید شده بودند،نکوهش میکند.
خدا به آنها نصرت الهی سپاه اسلام در جنگ بدر را که در قالب نزول فرشتگان و به پیروزی مسلمانان در ان جنگ (علیرغم قلت تعداد مسلمانان)منجر شد ،یاد اوری میکند.
خداوند تاکید میکند که اگر صبر و پرهیزگاری پیشه کنید ،نصرت و مدد الهی نیز همراه شما خواهد بود.و این یک سنت الهی است که در موارد متعددی از قرآن به آن اشاره شده است.
آیات ۱۳۹-۱۴۳
در این فراز به ناراحتی بخشی از مسلمانان بخاطر شکست در چنگ احد پرداخته است.
خدا میفرماید ناراحت نباشید و سست نشوید.زیرا اگر به شما در جنگ احد آسیبی رسید ،در جنگ بدر هم شما به آنها آسیب رساندید و شکستشان دادید.
سپس توضیح یک رویه کلی ارایه میشود که روزهای شکست و پیروزی بین اقوام و گروههای مختلف در دنیا در حال گردش و تغییر است تا مومنین واقعی و قبول شدگان واقعی در این صحنه ها ظهور یابند و خودتان هم به این امر شهادت دهید و به نقاط ضعف خود پی برده و آنرا تصدیق کنید.
این نکته ظریفی است .خیلی از ما خودمان را در برخی زمینه ها هم مادی و هم امور معنوی و مذهبی در سطح بالا می پنداریم و می گوییم مثلا اگر ما جای فلانی بودیم،حتما فلان کار را میکردیم یا نمیکردیم یا از خودمون مطمئن هستیم که اگر امتحانی پیش بیاید ؛ما که قبول میشویم و ابتلائات ما را سست نمیکند.
احتمالا برای همه ما این صحنه ها پیش آمده که پس از مواجه شدن با صحنه واقعی ،دچار تردید و توجیه شده ایم.یکی از رزمندگان دوران جنگ تحمیلی تعریف میکرد که ما برای شهید شدن رفته بودیم اما وقتی خمپاره یا موشکی در نزدیکی ما فرود می آمد،دچار ترس و تردید می شدم و میگفتم خدایا الان زوده.باشه دیرتر شهید شویم.
این معنایی است که قرآن هم در آیه 143 به زیبابی مطرح فرموده که شما ها قبل از جنگ آرزوی مرگ وشهادت در راه خدا را داشتید و اگر این صحنه احد پیش نمی امد همچنان خود را اماده جهاد و مطیع خدا ورسول میپنداشتید.اما همین که در صحنه عمل با مرگ روبرو شدید،عقب نشستید.و خودشما هم پی بردید که هر کسی اهل این میدانها نیست.
این است فایده امتحانات و ابتلائات دنیوی و قاعده قطعی خدا این است که تا امتحان نشوید و تلاشگران و صابران واقعی در عمل شناسایی نشوند،وارد بهشت نمی شوید.
ان شاله خدا به ما توفیق کسب معرفت بیشتر و موفقیت در امتحانات ارایه فرماید.
«وَلَقَدْ کُنتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ(143)»
[و شما مرگ را پیش از آن که با آن روبرو شوید، سخت آرزو میکردید، پس آن را دیدید و (همچنان) نگاه میکردید]
1) علی بن ابراهیم، از ابو جارود، نقل کرده است که امام باقر علیه السلام در باره آیه: «وَلَقَدْ کُنتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ» تا آخر آیه، فرمود: هنگامی که خداوند به مؤمنان خبر داد که آنهایی که در جنگ بدر، شهید شده اند چه جایگاهی در بهشت دارند، به شهادت علاقه مند شدند و گفتند: بارخدایا! جنگی را به ما نشان بده که در آن شهید بشویم. آن گاه خداوند، جنگ اُحد را به آنها نشان داد و از آنان جز کسانی که خدا خواست ثابت قدم نماندند؛ این گفته خداوند است که می فرماید: «وَلَقَدْ کُنتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ» تا آخر آیه.#1#
تفسیر روایی البرهان
(آیه 143)ـ بعد از جنگ بدر و شهادت پرافتخار جمعى از مسلمانان عده اى در جلسات مى نشستند و پـیـوسته آرزوى شهادت مى کردند که اى کاش این افتخار در میدان بدر نصیب ما نیز شده بود, مـطـابـق مـعـمول در میان آنها جمعى صادق بودند و عده اى متظاهر و دروغگو, اما چیزى طول نـکـشـیـد کـه جـنـگ وحـشتناک احد پیش آمد, مجاهدان راستین با شهامت جنگیدند و شربت شـهـادت نوشیدند و به آرزوى خود رسیدند اما جمعى از دروغگویان هنگامى که آثارشکست را در ارتـش اسـلام مـشـاهـده کـردند از ترس کشته شدن فرار کردند, این آیه آنها را سرزنش مى کند, مـى گـویـد: ((و شـمـا تـمـنـاى مرگ (و شهادت در راه خدا) راپیش از آن که با آن روبرو شوید مى کردید, سپس آن را با چشم خود دیدید در حالى که به آن نگاه مى کردید)) و حاضر نبودید به آن تـن در دهـید, چقدر میان گفتار و کردارشما فاصله است !(ولقد کنتم تمنون الموت من قبل ان تلقوه فقد رایتموه وانتم تنظرون ).
برگزیده تفسیر نمونه
نکاتی از آیه 142 _ صبر و مقاومت همراه با جهاد لازم است. زیرا شروع جنگ و ادامه ی آن و عوارض و آثار آن همه و همه نیازمند صبر و بردباری است. _راه بهشت از طریق صبر و جهاد است در قرآن آمده سلام بر شما اهل بهشت بخاطر صبر و مقاومتی که داشتید.
و بی گمان، (بعداز جنگ بدر) جان نثاری در راه خدا را پیش از آنکه با آن روبهرو شوید آرزو داشتهاید، بدان منوال، زمینه ی وقوع آن آرزو (در جنگ احد) به صحنه ی عمل رسید، در حالی که شمایان نظاره گر آن شُدید!
آیه 144ـ شان نزول : این آیه نیز ناظر به یکى دیگر از حوادث جنگ احداست و آن این که : در همان حـال که آتش جنگ میان مسلمانان و بت پرستان به شدت شعله ور بود ناگهان صدایى بلند شد و کسى گفت : محمد را کشتم محمد راکشتم !.
جـمـعـى کـه اکـثـریـت را تشکیل مى دادند به دست و پا افتاده و از میدان جنگ به سرعت خارج مـى شـدنـد, اما در مقابل آنها اقلیتى فداکار و پایدار همچون على (ع )و ابودجانه و طلحة و بعضى دیگر بودند که بقیه را به استقامت دعوت مى کردند.
آیه در این مورد نازل گردید و دسته اول را سخت نکوهش کرد.
تفسیر:.
فردپرستى ممنوع ـ.
مـساله فردپرستى یکى از بزرگترین خطراتى است که مبارزات هدفى راتهدید مى کند, وابستگى بـه شخص معین اگرچه پیامبر خاتم باشد مفهومش پایان یافتن کوشش و تلاش براى پیشرفت , به هـنـگـام از دسـت رفتن آن شخص است و این وابستگى یکى از نشانه هاى بارز عدم رشد اجتماعى است .
قـرآن در آیـه مـورد بـحـث بـا صـراحت مى گوید: ((محمد تنها فرستاده خداست ,پیش از او هم فرستادگانى بودند که از دنیا رفتند آیا اگر او بمیرد یا کشته شود بایدشما سیر قهقرایى کنید ؟ و بـه آیـین بت پرستى باز گردید)) ؟ (وما محمد الا رسول قدخلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابکم ).
سپس مى فرماید: ((آنها که عقب گرد کنند وبه دوران کفر وبت پرستى باز گردندتنها به خود زیان مى رسانند نه به خدا)) (ومن ینقلب على عقبیه فلن یضر اللّه شیئا).
زیرا با این عمل نه تنها چرخهاى سعادت خود را متوقف مى سازند بلکه آنچه را به دست آورده اند نیز به سرعت از دست خواهند داد.
در پایان آیه به اقلیتى که در جنگ احد على رغم همه مشکلات و انتشار خبرشهادت پیغمبر, دست از جهاد برنداشتند اشاره کرده و کوششهاى آنها را مى ستایدو آنها را به عنوان شاکران و کسانى که از نعمتها در راه خدا استفاده کردند معرفى مى کند مى گوید: ((خداوند این شاکران را پاداش نیک مى دهد)) (وسیجزى اللّه الشاکرین ).
برگزیده تفسیر نمونه
1) علی بن ابراهیم می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز جنگ اُحد، از صحنه جنگ خارج شد و مردی او را در آن حال دید. آن مرد هر کسی را می دید به او می گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله کشته شده است، خودتان را نجات بدهید، خودتان را نجات بدهید. وقتی به مدینه برگشتند، خداوند این آیه را نازل کرد: «وَمَا مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ» تا آن جا که می فرماید: «انقلبتم علی أعقابکم» یعنی به سوی کفر.#1#
2) حنان، از پدرش، از امام باقر علیه السلام نقل کرده است که فرمود: مردم پس از پیامبر، اهل «ردة» (بازگشت به کفر) خواهند بود، به جز سه نفر. گفتم: آن سه نفر کدامند؟ گفت: مقداد بن اسود و ابوذر غفّاری و سلمان فارسی که رحمت و برکت خدا بر همه آنها باد، و پس از مدت کوتاهی افراد دیگری را نیز معرفی نمود و فرمود: اینها کسانی هستند که آسیاب بر آنان چرخید (در معرض آزمایش ها و دشواری ها قرار گرفتند) و از بیعت خودداری کردند، تا این که امیرالمؤمنین علیه السلام را با اکراه و اجبار آوردند و او هم بیعت کرد. و این گفته خداوند عز و جل است که می فرماید: «وَمَا مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَاِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ علَی أَعقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ علَیَ عقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ».#2#
3) عمرو بن ابی مقدام، از پدرش، نقل کرده است که گفت: به امام باقر علیه السلام گفتم: عامه (أهل سنت) ادعا می کنند که بیعت با ابوبکر، به خاطر این که باعث اتحاد شده، موجب رضایت خداوند متعال بوده است و خداوند نمی پسندد که امّت محمد، پس از مرگ او دچار تفرقه و پراکندگی شوند. امام باقر علیه السلام فرمود: آیا کتاب خدا را نمی خوانند؟ آیا خداوند نفرموده است: «وَمَا مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَاِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ علَی أَعقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ علَیَ عقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ» به او گفتم: مردم به گونه ای دیگر آن را تفسیر می کنند. فرمود: آیا مگر خداوند عز و جل از ملتّ های گذشته خبر نداده است که آنها پس از ارسال بیّنات نیز اختلاف ورزیدند. آن جا که می فرماید: «وَآتَیْنَا عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِن بَعدِهِم مِّن بَعدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَلَکِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّن کَفَرَ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَلَکِنَّ اللّهَ یَفْعلُ مَا یُرِیدُ»#3##4# [ و به عیسی پسر مریم دلایل آشکار دادیم و او را به وسیله روح القدس تایید کردیم و اگر خدا می خواست، کسانی را که پس از آنان بودند، بعد از آن (همه) دلایل روشن که بر ایشان آمد، به کشتار یکدیگر نمی پرداختند، ولی با هم اختلاف کردند. پس بعضی از آنان کسانی بودند که ایمان آوردند و بعضی از آنان کسانی بودند که کفر ورزیدند و اگر خدا می خواست با یکدیگر جنگ نمی کردند، ولی خداوند آن چه را می خواهد، انجام می دهد]
1 - تفسیر قمی، ج 1، ص 127
2 - کافی، ج 8، ص 245، ح 341
3 - بقره/ 253
4 - کافی، ج 8، ص 270 ح 398
تفسیر روایی البرهان
مجاهدان پیشین !.
بـه دنـبال حوادث احد با یادآورى شجاعت و ایمان و استقامت مجاهدان ویاران پیامبران گذشته مسلمانان را به شجاعت و فداکارى و پایدارى تشویق مى کندو در ضمن آن دسته اى را که از میدان احد فرار کردند سرزنش مى نماید و مى گوید:((پیامبران بسیارى بودند که خداپرستان مبارزى در صف یاران آنها قرار داشتند, آنهاهیچ گاه در برابر آنچه (از تلفات سنگین و جراحات سخت ) در راه خدا به آنان مى رسید سست نشدند و ناتوان نگردیدند و تن به تسلیم ندادند)) (وکاین من نبی قاتل معه ربیون کثیر فما وهنوا لم اصابهم فى سبیل اللّه وما ضعفوا وما استکانوا).
((بـدیهى است خداوند هم , چنین افرادى را دوست دارد که دست از مقاومت برنمى دارند)) (واللّه یحب الصابرین ).
برگزیده تفسیر نمونه
آیه 145)ـ همان طور که گفتیم شایعه بى اساس شهادت پیامبر در احد عده زیادى از مسلمانان را بـه وحـشـت افـکـند تا آنجا که از میدان جنگ فرار کردند و حتى بعضى مى خواستند از اسلام هم بـرگـردنـد, در ایـن آیه مجددا براى تنبیه و بیدارى این دسته مى فرماید: ((مرگ به دست خدا و فرمان اوست و براى هرکس اجلى مقررشده است که نمى تواند از آن فرار کند)) (وما کان لنفس ان تموت الا باذن اللّه کتابامؤجلا ).
بـنابراین اگر پیامبر در این میدان شربت شهادت مى نوشید چیزى جز انجام یافتن یک سنت الهى نبود.
از سـوى دیـگـر فـرار از مـیـدان جنگ نمى تواند از فرارسیدن اجل جلوگیرى کندهمان طور که شرکت در میدان جهاد نیز اجل انسان را جلو نمى اندازد.
در پـایـان آیـه مـى فرماید: سعى و کوشش انسان هیچ گاه ضایع نمى شود ((اگرهدف کسى تنها نـتـیـجه هاى مادى و دنیوى باشد (و همانند بعضى از رزمندگان احدتنها به خاطر غنیمت تلاش کـند) بالاخره بهره اى از آن به دست مى آورد اما اگر هدف عالیتر بود, و کوششها در مسیر حیات جـاویـدان و فضایل انسانى به کار افتاد, باز به هدف خود خواهد رسید)) (ومن یرد ثواب الدنیا نؤته منها ومن یرد ثواب الا خرة نؤته منها).
بـنـابـرایـن , حـالا کـه رسـیـدن بـه دنـیا یا آخرت هر دو نیازمند به کوشش است , پس چرا انسان سرمایه هاى وجودى خود را در مسیر دوم که یک مسیر عالى و پایداراست به کار نیندازد؟.
سپس بار دیگر تاکید مى کند که ((پاداش شاکران را به زودى خواهیم داد))(وسنجزى الشاکرین ).
(آیه 146).
مجاهدان پیشین !.
بـه دنـبال حوادث احد با یادآورى شجاعت و ایمان و استقامت مجاهدان ویاران پیامبران گذشته مسلمانان را به شجاعت و فداکارى و پایدارى تشویق مى کندو در ضمن آن دسته اى را که از میدان احد فرار کردند سرزنش مى نماید و مى گوید:((پیامبران بسیارى بودند که خداپرستان مبارزى در صف یاران آنها قرار داشتند, آنهاهیچ گاه در برابر آنچه (از تلفات سنگین و جراحات سخت ) در راه خدا به آنان مى رسید سست نشدند و ناتوان نگردیدند و تن به تسلیم ندادند)) (وکاین من نبی قاتل معه ربیون کثیر فما وهنوا لم اصابهم فى سبیل اللّه وما ضعفوا وما استکانوا).
((بـدیهى است خداوند هم , چنین افرادى را دوست دارد که دست از مقاومت برنمى دارند)) (واللّه یحب الصابرین ).
(آیه 147)ـ آنها به هنگامى که احیانا بر اثر اشتباهات یا سستى ها, یالغزشهایى گرفتار مشکلاتى در بـرابـر دشـمـن مى شدند, به جاى این که میدان را به اوبسپارند و یا تسلیم شوند و یا فکر ارتداد و بازگشت به کفر در مغز آنها پیدا شود,روى به درگاه خدا مى آوردند و ((گفتار آنها فقط این بود کـه پـروردگـارا ! گـناهان ما راببخش , و از تندرویهاى ما در کارها صرفنظر کن , قدمهاى ما را اسـتـوار بـدار, و مـا را برجمعیت کافران پیروز گردان )) ! (وما کان قولهم الا ان قالوا ربنا اغفرلنا ذنوبناواسرافنا فى امرنا وثبت اقدامنا وانصرنا على القوم الکافرین ).
برگزیده تفسیر نمونه