امام باقر – علیه السّلام – فرمود: غنا و آوازه خوانی از جمله گناهانی است که خداوند برای آن وعده آتش داده است، سپس این آیه را تلاوت فرمود: «برخی از مردم کسانی هستند که سخن بیهوده را می خرند تا دیگران را از روی نادانی از راه خدا گمراه کنند و آیات الهی را به استهزاء گیرند، برای آنان عذابی خوارکننده خواهد بود».
«وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۲۶»
شرح مختصر واقعه مباهله
مباهله پیامبر با (ص)مسیحیان نجران، در روز بیست وچهارم ذی الحجّه سال دهم هجری اتفاق افتاد. پیامبر (ص)طی نامه ای ساکنان مسیحی نجران را به آیین اسلام دعوت کرد. مردم نجران که حاضر به پذیرفتن اسلام نبودند نمایندگان خود را به مدینه فرستادند و پیامبر (ص)آنان را به امر خدا به مباهله دعوت کرد.
وقتی هیئت نمایندگان نجران، وارستگی پیامبر (ص) را مشاهده کردند، از مباهله خودداری کردند. ایشان خواستند تا پیامبر (ص)اجازه دهد تحت حکومت اسلامی در آیین خود باقی بمانند.
موقعیت جغرافیایی
بخش با صفای نجران، با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام این نقطه، تنها نقطه مسیحی نشین حجاز بود که مردم آن به عللی از بت پرستی دست کشیده و به آیین مسیح (ع) گرویده بودند.
دعوت به اسلام
پیامبر اکرم، حضرت محمد مصطفی (ص)برای گزاردن رسالت خویش و ابلاغ پیام الهی، به بسیاری از ممالک و کشورها نامه نوشت یا نماینده فرستاد تا ندای حق پرستی و یکتاپرستی را به گوش جهانیان برساند. هم چنین نامه ای به اسقف نجران، «ابوحارثه»، نوشت و طی آن نامه ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت فرمود.
نامه حضرت محمد (ص)به اسقف نجران
مشروح نامه پیامبر (ص)به اسقف نجران چنین بود: «به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب (ع). [این نامه ایست] از محمد ((صلی الله علیه و آله وسلم))، پیامبر خدا، به اسقف نجران. خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب (ع) را ستایش می کنم و شما را از پرستش بندگان به پرستش خدا فرا می خوانم. شما را دعوت می کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند درآیید و اگر دعوت مرا نپذیرفتید باید به حکومت اسلامی مالیات (جزیه) بپردازید تا در برابر این مبلغ، از جان و مال شما دفاع کند] و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می شود».
عکس العمل نجرانی ها
نمایندگان پیامبر صلی الله علیه و آله و که حامل نامه دعوت به اسلام از جانب پیامبر (ص)بودند، وارد نجران شدند و نامه را به اسقف نجران دادند. او نیز شورایی تشکیل داد و با آنان به مشورت پرداخت. یکی از آنان که به عقل و درایت مشهور بود گفت: «ما بارها ازپیشوایان خودشنیده ایم که روزی منصب نبوت ازنسل اسحاق (ع)به فرزندان اسماعیل(ع) انتقال خواهد یافت و هیچ بعید نیست که محمد صلی الله علیه و آله وسلم ـ که از اولاد اسماعیل (ع) است ـ همان پیامبر موعود باشد». بنابراین شورا نظر داد که گروهی به عنوان هیئت نمایندگان نجران به مدینه بروند تا از نزدیک با محمد (ص)تماس گرفته، دلایل نبوت او را بررسی کنند.
گفتگوی پیامبر (ص)با هیئت نجرانی
پیامبر اکرم (ص)در مذاکره ای که با هیئت نجرانی در مدینه به انجام رسانید آنان را به پرستش خدای واحد دعوت کرد. امّا آنان بر ادعای خود اصرار داشتند و دلیل الوهیت مسیح را، تولد عیسی(ع) بدون واسطه پدر می دانستند.
در این هنگام فرشته وحی نازل شد و این سخن خدا را بر قلب پیامبر (ص) جاری ساخت: «به درستی که مَثَل عیسی نزد خداوند مانند آدم است که خدا او را از خاک آفرید». در این آیه، خداوند، با بیان شباهت تولد حضرت عیسی (ع) و حضرت آدم (ع)، یادآوری می کند که آدم(ع) را با قدرت بی پایان خود، بدون این که دارای پدر و مادری باشد، از خاک آفرید و اگر نداشتن پدر گواه این باشد که مسیح(ع) فرزند خداست، پس حضرت آدم(ع) برای این منصب شایسته تر است؛ زیرا او نه پدر داشت و نه مادر.
اما با وجود گفتن این دلیل، آنان قانع نشدند و خداوند به پیامبر خود، دستور مباهله داد تا حقیقت آشکار و دروغ گو رسوا شود.
مباهله، آخرین حربه
خداوند پیش از نازل کردن آیه مباهله، در آیاتی چند به چگونگی تولد عیسی (ع) می پردازد و مسیحیان را با منطق عقل و استدلال روبرو می کند و از آنان می خواهد که عاقلانه به موضوع بنگرند.
بنابراین پیامبر (ص)، در ابتدا سعی کرد با دلایل روشن و قاطع آنان را آگاه کند، اما چون استدلال موجب تنبّه آنان نشد و با لجاجت و ستیز آنان مواجه گشت، به امر الهی به مباهله پرداخت.
خداوند در آیه 61 سوره آل عمران می فرماید: «هرگاه بعد از دانشی که به تو رسیده، کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو بیایید فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم؛ سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم».
دیدگاه بزرگان نجران درباره مباهله
در روایات اسلامی آمده است که چون موضوع مباهله مطرح شد، نمایندگان مسیحی نجران از پیامبر(ص) مهلت خواستند تا در این کار بیندیشند و با بزرگان خود به شور بپردازند.
نتیجه مشاوره آنان که از ملاحظه ای روان شناسانه سرچشمه می گرفت این بود که به افراد خود دستور دادند اگر مشاهده کردید محمد (ص) با سر و صدا و جمعیت و جار و جنجال به مباهله آمد با او مباهله کنید ونترسید؛ زیرا در آن صورت حقیقتی در کار او نیست که متوسل به جاروجنجال شده است و اگر با نفرات بسیار محدودی از نزدیکان و فرزندان خردسالش به میعادگاه آمد، بدانید که او پیامبر خداست و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناک است.
در میعادگاه چه گذشت؟
طبق توافق قبلی، پیامبر(ص)و نمایندگان نجران برای مباهله به محل قرار رفتند. ناگاه نمایندگان نجران دیدند که پیامبر (ص) فرزندش حسین (ع)را در آغوش دارد، دست حسن (ع) را در دست گرفته و علی و زهرا علیهما السلام همراه اویند و به آنها سفارش می کند هرگاه من دعا کردم شما آمین بگویید. مسیحیان، هنگامی که این صحنه را مشاهد کردند، سخت به وحشت افتادند و از این که پیامبر (ص)، عزیزترین و نزدیک ترین کسانِ خود را به میدان مباهله آورده بود، دریافتند که او نسبت به ادعای خود ایمان راسخ دارد؛ زیرا در غیر این صورت، عزیزان خود را در معرض خطر آسمانی و الهی قرار نمی داد.
بنابراین از اقدام به مباهله خودداری کردند و حاضر به مصالحه شدند.
سخنان ابوحارثه درباره مصالحه
هنگامی که هیئت نجرانی پیامبر(ص)را در اجرای مباهله مصمّم دیدند، سخت به وحشت افتادند. ابوحارثه که بزرگ ترین و داناترین آنان و اسقف اعظم نجران بود گفت: «اگر محمد (ص) بر حق نمی بود چنین بر مباهله جرئت نمی کرد.
اگر با ما مباهله کند، پیش از آن که سال بر ما بگذرد یک نصرانی بر روی زمین باقی نخواهد ماند». و به روایت دیگر گفت: «من چهره هایی را می بینم که اگر از خدا درخواست کنند که کوه ها را از جای خود بکند، هر آینه خواهد کَند. پس مباهله نکنید که در آن صورت هلاک می شوید و یک نصرانی بر روی زمین نخواهد ماند».
سرانجام مباهله
ابوحارثه، بزرگ گروه، به خدمت حضرت آمد و گفت: «ای ابوالقاسم (ص)، از مباهله با ما درگذر و با ما مصالحه کن بر چیزی که قدرت بر ادای آن داشته باشیم».
پس حضرت با ایشان مصالحه نمود که هرسال دوهزار حُلّه بدهند که قیمت هر حلّه چهل درهم باشد و بر آنان که اگر جنگی روی دهد، سی زره و سی نیزه و سی اسب به عاریه بدهند.
مباهله پیامبر (ص) با نصرانیان نجران، از دو جنبه نشان درستی و صداقت اوست. اوّلاً، محض پیشنهاد مباهله از جانب پیامبر اکرم (ص)خود گواه این مدعاست؛ زیرا تا کسی به صداقت و حقانیّت خود ایمان راسخ نداشته باشد پا در این ره نمی نهد.
نتیجه مباهله، بسیار سخت و هولناک است و چه بسا به از بین رفتن و نابودی دروغ گو بینجامد. از طرف دیگر، پیامبر (ص)کسانی را با خود به میدان مباهله آورد که عزیزترین افراد و جگرگوشه های او بودند. این خود، نشان عمق ایمان و اعتقاد پیامبر (ص)به درستی دعوتش می باشد که با جرأت تمام، نه تنها خود، بلکه خانواده اش را در معرض خطر قرار می دهد.
مباهله، سند عظمت اهل بیت(ع)
مفسران و محدثان شیعه و اهل تسنّن تصریح کرده اند که آیه مباهله در حق اهل بیت پیامبر (ع)نازل شده است و پیامبر (ص)تنها کسانی را که همراه خود به میعادگاه برد فرزندانش حسن و حسین و دخترش فاطمه و دامادش علی (ع) بودند. بنابراین منظور از «اَبْنائَنا» در آیه منحصرا حسن و حسین (ع)هستند، همان طور که منظور از «نِساءَنا» فاطمه (س) و منظور از «اَنْفُسَنا» تنها علی (ع) بوده است.
این آیه هم چنین به این نکته لطیف اشاره داردکه علی(ع)در منزلت جان و نفس پیامبر است.
نزول آیه تطهیر در روز مباهله
روزی که پیامبر خدا (ص)قصد مباهله کرد، قبل از آن عبا بر دوش مبارک انداخت و حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین (ع)را در زیر عبای مبارک جمع کرد و گفت: «پروردگارا، هر پیغمبری را اهل بیتی بوده است که مخصوص ترینِ خلق به او بوده اند. خداوندا، اینها اهل بیت منند. پس شک و گناه را از ایشان برطرف کن و ایشان را پاکِ پاک کن.»
روز بیست و چهارم ذی الحجّه، روزمباهله پیامبر (ص) با مسیحیان نجران است که در نزد مسلمانان، اهمیت خاصّی دارد؛ چرا که گواه حقانیت و درستی دعوت پیامبر و عظمت شأن اهل بیت مکرّم اوست.
مباهله در اصل از " بَهل " به معنی رها کردن و برداشتن قید و بند از چیزی است، اما مباهله به معنای لعنت کردن یکدیگر و نفرین کردن است. کیفیت مباهله به این گونه است که افرادی که درباره مسئله مذهبی مهمی گفتگو دارند در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرّع کنند و از او بخواهند که دروغ گو را رسوا سازد و مجازات کند.
شرح مختصر واقعه مباهله
پیامبر اکرم، حضرت محمد(ص) برای گزاردن رسالت خویش و ابلاغ پیام الهی، به بسیاری از ممالک و کشورها نامه نوشت یا نماینده فرستاد تا ندای حق پرستی و یکتاپرستی را به گوش جهانیان برساند. هم چنین نامه ای به اسقف نجران، " ابوحارثه " نوشت و طی آن نامه ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت فرمود. (در روز 24 ذی الحجّه سال دهم هجری). مردم نجران که حاضر به پذیرفتن اسلام نبودند نمایندگان خود را به مدینه فرستادند و پیامبر (ص) آنان را به امر خدا به مباهله دعوت کرد.
وقتی هیئت نمایندگان نجران، وارستگی پیامبر (ص) را مشاهده کردند، از مباهله خودداری کردند. ایشان خواستند تا پیامبر (ص) اجازه دهد تحت حکومت اسلامی در آیین خود باقی بمانند و بر ادعای خود اصرار داشتند.
بنابراین پیامبر (ص)، در ابتدا سعی کرد با دلایل روشن و قاطع آنان را آگاه کند، اما چون استدلال موجب تنبّه آنان نشد و با لجاجت و ستیز آنان مواجه گشت، به امر الهی به مباهله پرداخت.
خداوند در آیه 61 سوره آل عمران می فرماید:
"هرگاه بعد از دانشی که به تو رسیده، کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو بیایید فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم؛ سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم". آیه 61 سوره آل عمران
در میعادگاه چه گذشت؟
پیامبر(ص) و نمایندگان نجران برای مباهله به محل قرار رفتند. ناگاه نمایندگان نجران دیدند که پیامبر (ص) فرزندش حسین (ع)را در آغوش دارد، دست حسن (ع) را در دست گرفته و علی و زهرا علیهما السلام همراه اویند و به آنها سفارش می کند هرگاه من دعا کردم شما آمین بگویید. مسیحیان، هنگامی که این صحنه را مشاهد کردند، سخت به وحشت افتادند و از این که پیامبر (ص)، عزیزترین و نزدیک ترین کسانِ خود را به میدان مباهله آورده بود، دریافتند که او نسبت به ادعای خود ایمان راسخ دارد؛ زیرا در غیر این صورت، عزیزان خود را در معرض خطر آسمانی و الهی قرار نمی داد. بنابراین از اقدام به مباهله خودداری کردند و حاضر به مصالحه شدند.
نزول آیه تطهیر در روز مباهله
روزی که پیامبر خدا (ص) قصد مباهله کرد، قبل از آن عبا بر دوش مبارک انداخت و حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین (ع)را در زیر عبای مبارک جمع کرد و گفت:
«پروردگارا، هر پیغمبری را اهل بیتی بوده است که مخصوص ترینِ خلق به او بوده اند. خداوندا، اینها اهل بیت منند. پس شک و گناه را از ایشان برطرف کن و ایشان را پاکِ پاک کن.»
در این هنگام جبرئیل نازل شد و آیه تطهیر را در شأن ایشان فرود آورد:
"همانا خداوند اراده فرمود از شما اهل بیت پلیدی را برطرف فرماید و شما را پاک کند."
( بخشی از آیه 33 از سوره احزاب )
التماس دعا
سلام دوستان من
سخنان گوهربار رسول اکرم حضرت محمد مصطفی(ص)
اثنان لا ینظر اللَّه إلیهم یوم القیامة قاطع الرّحم و جار السوء.
دو کس را خداوند روز قیامت بنظر رحمت نمى نگرد، آنکه با خویشان ببرد و آنکه با همسایه بدى کند.
صلوات
غافل کردن از مقدرات
امام خمینی (ره) در مورد موسیقی می فرمایند : از جمله چیزهایی که مغزهای باز جوان ها را مخدر و تخدیر می کند موسیقی است.موسیقی اسباب این می شود که مغز انسان وقتی چند وقت به موسیقی گوش کرد تبدیل می شود به یک مغز غیر آن کسی که جدی باشد انسان را از جدیت بیرون می کند و متوجه جهات دیگر می کند .تمام این وسایلی که در هر مملکتی رواج دارد همه برای این است که ملت خود را از مقدرات خودشان غافل کنند.
بیرون آوردن از جدیت
امام خمینی (ره)در مورد موسیقی می فرمایند : موسیقی از اموری است که البته هر کسی بر حسب طبع خوشش می آید لکن از اموری است که انسان را از جدیت بیرون می برد و به یک مطلب هزل می کشد . دیگر یک جوان که عادت کرده روزی چند ساعت با موسیقی سروکار داشته باشد و اکثر اوقاتش را صرف بکند و پای موسیقی بنشیند و اینها از مسائل زندگی و از مسائل جدی به طور کلی غافل می شود عادت می کند همانطور که به مواد مخدر عادت می کند دیگر نمی تواند یک انسان جدی باشد که بتواند در مسائل سیاسی فکر کند فکر انسان را موسیقی طوری بار می آورد که دیگر انسان نتواند در غیر همان محیط مربوط به شهوت و موسیقی فکر بکند.
در مورد تلویزیون
امام خمینی (ره) در مورد موسیقی می فرمایند : نباید دستگاه تلویزیون طوری باشد که 10 ساعت موسیقی بخواند و جوان هایی که نیرومند هستند از نیرومندی آنها کاسته شود و به یک حال خمار و خلسه آور تبدیل شوند مثل همان تریاک موسیقی با تریاک فرقی ندارد.
حذف موسیقی
امام خمینی (ره) در مورد موسیقی می فرمایند : اگر بخواهید مملکتتان یک مملکت صحیح باشد موسیقی را حذف کنید نترسید که از اینکه به شما بگویند کهنه پرست شده اید.باشد ما کهنه پرستیم همه این کلمات نقشه است برای اینکه شما را از کار جدی عقب بیندازند .این که می گویند اگر چنانچه موسیقی در رادیو نباشد آنها می روند از جای دیگر موسیقی می گیرند بگذارید از جای دیگر بگیرند.شما عجالتا آلوده مباشید آنها کم کم برمی گردند به اینجا . این عذر نیست که اگر موسیقی نباشد در رادیو آنها می روند از جای دیگر موسیقی می گیرند حالا اگر از جای دیگر می گیرند آیا ما باید به آنها موسیقی بدهیم!ما باید خیانت کنیم!موسیقی خیانت است به یک مملکت و خیانت است به جوانهای ما این موسیقی را حذفش کنید آن را به طور کلی عوض کنید و یک چیز دیگری بگذارید که آموزنده باشد .کم کم مردم و جوانها را عادت به امور زندگی بدهید از آن عادت خبیثی که داشتند برگردانید . آنهایی را که می بینید می گویند اگر تلویزیون موسیقی پخش نکند می رویم سراغ موسیقی برای این است که اینها عادت کرده اند. صحیفه نور جلد 8 صفحه 197 تا صفحه 201
امروز 24ذیجه روز مباهله است. این قضیه در ایه 61 سوره ال عمران بیان شده است.
باین مناسبت ضمن بیان ایه وترجمه ان ،شرح داستان را هم بطور خلاصه از تفسیر المیزان ذکر میکنیم.
إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿۵۹﴾
الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلاَ تَکُن مِّن الْمُمْتَرِینَ ﴿۶۰﴾
فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ
در واقع مثل عیسى نزد خدا همچون مثل [خلقت] آدم است [که] او را از خاک آفرید سپس بدو گفت باش پس وجود یافت (۵۹)
[آنچه درباره عیسى گفته شد] حق [و] از جانب پروردگار تو است پس از تردیدکنندگان مباش (۶۰)
پس هر که در این [باره] پس از دانشى که تو را [حاصل] آمده با تو محاجه کند بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم سپس مباهله کنیم و لعنتخدا را بر دروغگویان قرار دهیم (۶۱)
تفسیر المیزان
در تفسیر قمى از امام صادق (علیه السلام ) روایت کرده که فرمود: نصاراى نجران وقتى براى شرفیابى حضور رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) حرکت مى کردند،
سه نفر از بزرگانشان به نام اهتم و عاقب و سید با آنان همراهى نمودند، به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) نزدیک شده، پرسیدند: مردم را به چه دینى دعوت مى کنى ؟
فرمود: به شهادت دادن به اینکه جز اللّه معبودى نیست و اینکه من فرستاده خدایم و اینکه عیسى (علیه السلام ) بنده اى است مخلوق که مى خورد و مى نوشید و سخن مى گفت
پرسیدند: اگر مخلوق و بنده بود پدرش که بود؟، در اینجا به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) وحى شد که به ایشان بگو: شما درباره آدم چه مى گوئید؟ آیا بنده اى مخلوق بود، مى خورد و مى نوشید
و سخن مى گفت و عمل زناشوئى انجام مى داد یا نه ؟ رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) همین سوالات را از ایشان کرد، جواب دادند: بله بنده اى مخلوق بود و کارهائى که برشمردى مى کرد،
فرمود: اگر بنده بود و مخلوق پدرش که بود؟ مسیحیان مبهوت و مغلوب شدند و خداى تعالى این آیه را فرستاد:
(ان مثل عیسى عند اللّه کمثل آدم خلقه من تراب...) و نیز این آیه را که فرمود: (فمن حاجک فیه من بعد ماجاءک من العلم - تا جمله - فنجعل لعنت اللّه على الکاذبین ).
رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) به ایشان فرمود: پس با من مباهله کنید، اگر من صادق بودم لعنت خدا بر شما نازل شود و اگر کاذب باشم لعنتش بر من نازل شود،
مسیحیان گفتند: با ما از در انصاف درآمدى، قرار گذاشتند همین کار را بکنند، وقتى به منزل خود برگشتند، رؤ سا و بزرگانشان مشورت کردند و گفتند: اگر خودش با امتش به مباهله بیایند،
مباهله مى کنیم چون مى فهمیم که او پیغمبر نیست و اگر خودش با اقرباءش به مباهله بیاید مباهله نمى کنیم، چون هیچکس علیه زن و بچه خود اقدامى نمى کند، مگر آنکه ایمان و یقین داشته باشد
که خطرى در بین نیست و در این صورت او در دعویش صادق است، فردا صبح به طرف رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) روانه شدند، دیدند که تنها رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله )
و على بن ابى طالب و فاطمه و حسن و حسین (علیهماالسلام ) براى مباهله آمده اند، نصارا از اشخاص پرسیدند: اینان چه کسانى هستند؟ گفتند: این مرد پسر عم و وصى و داماد او است و
این دخترش فاطمه سلام اللّه علیها است و این دو کودک، دو فرزندانش حسن و حسین (علیهماالسلام ) هستند، نصارا سخت دچار وحشت شدند و به رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله ) عرضه داشتند:
ما حاضریم تو را راضى کنیم، ما را از مباهله معاف بدار، رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) با ایشان به جزیه مصالحه کرد و نصارا به دیار خود برگشتند.
در این محل در مدینه مسجدی به همین نام ساخته شده که زایران نیز به بازدید ان میروند.هم چنین تفاسیر ونتایج متعددی از این ایه بخصوص پیرامون اهلبیت وپنج تن انجام شده است
که علاقمندان می توانند تحقیق بیشتری نمایند.لینک
همان گونه که از تعریف مباهله بر می آید، مباهله یک نحوه از دعا است؛ از این رو گفته اند: شرایطی که برای دعا ذکر شده، برای مباهله نیز لازم است، ولی با توجه به اینکه مباهله دعای خاصی است، تبعاً دارای ویژگی ها و شرایط ویژه ای نیز می باشد، از جمله کسی که می خواهد مباهله کند باید خود را سه روز اصلاح اخلاقى کند، روزه بگیرد، غسل کند، با کسى که مى خواهد مباهله کند به صحرا برود، ساعتى که در آن مباهله می شود: بین الطلوعین؛ یعنی میان سپیده دم تا برآمدن آفتاب است، انگشتان دست راستش را در انگشتان راست او بیفکند، از خودش آغاز کند و بگوید: « اللّهُمَّ رَبَّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَ الارَضینَ السَّبْعِ وَ رَبَّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ اِنْ کانَ فُلانٌ جَحَدَ الْحَقَّ وَ کَفَرَ بِهِ فأَنْزِلْ عَلَیْهِ حُسْبانا مِنَ السَّماءِ وَ عَذابا الیما» یعنی: اى خدایى که پروردگار آسمان هاى هفتگانه و زمین هاى هفتگانه و پروردگار عرش با عظمت هستى! اگر فلانى (طرف مقابل در مباهله) منکر حق است و نسبت به آن کفر مى ورزد، پس نازل گردان بر او آتشى از آسمان و عذابى دردناک. و بعد بار دیگر این دعا را تکرار کند.لینک مطلب
آینة دل چو شود صافی و پاک
نقشها بینی برون از آب و خاک
هم ببینی نقش و هم نقاش را
فرش دولت را و هم فراش را
حدیث (50) پیامبر صلى الله علیه وآله :
اَرْبَعَةٌ تَلْزَمُ کُلَّ ذى حِجىً وَ عَقْلٍ مِنْ اُمَّتى، قیلَ: یا رَسولَ اللّهِ، ما هُنَّ؟ قالَ: اِسْتِماعُ الْعِلْمِ، وَ حِفْظُهُ، وَ نَشْرُهُ وَ الْعَمَلُ بِهِ؛
چهار چیز بر هر عاقل و خردمندى از امّت من واجب است. گفته شد: «اى پیامبر خدا! آن چهار چیز کداماند؟». فرمودند: «گوش فرادادن به دانش، نگهدارى، نشر و عمل به آن».
(تحف العقول، ص 57)
به نام خدا
مبحث سی و پنجم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی (انفاق)
اهمیت انفاق و تاکید متعدد قرآن به انفاق (بخش چهارم)
سوره حدید و تغابن از سوره هایی اند که آیات زیادی راجع به انفاق و قرض الحسنه داشته و یکی از پیامهای اصلی سوره دعوت به انفاق و نکوهش بخل میباشد.
آیه 7 سوره حدید
آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُم مُّسْتَخْلَفِینَ فِیهِ فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَأَنفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ ﴿۷﴾
فولادوند: به خدا و پیامبر او ایمان آورید ، و از آنچه شما را در [ استفاده از ] آن ، جانشین [ دیگران ] کرده ، انفاق کنید. پس کسانی از شما که ایمان آورده و انفاق کرده باشند ، پاداش بزرگی خواهند داشت.
مکارم: به خدا و فرستاده او ایمان بیاورید ، و از آنچه ( از اموال ) شما را در آن جانشین ( خود و گذشتگان ) قرار داده انفاق کنید ، پس کسانی از شما که ایمان آورده و انفاق نمودند ( در آخرت ) پاداش بزرگی خواهند داشت.
در واقع منظور این آیه این است که:
مال دردستشان امانت است و وفایی ندارد و بزودی از ایشان به دیگری خواهد رسید.پس چه بهتر که آن را در راه خدا انفاق کنند و به این وسیله ذخیره ای برای آخرت خود فراهم نمایند و در انتها نیز به مؤمنینی که انفاق کنند وعده اجری بزرگ می دهد .لینک
استاد حمید مغربی,
سلام
در مورد سوال مطرح شده از پستى در مورد اصحاب رقیم
این رو هم فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که مفسرین می خواهند بگویند از این شگفت تر هم وجود دارد نه اینکه اصحاب کهف و رقیم شگفت نیست بالاخره یه وقایعی هستند که در روال طبیعی زندگی بشر نیست بنابراین آیه در نفی کامل شگفتی وقایع نیست بلکه دربیان شگفت انگیر تر بودن چیزهای دیگر است همچنین اگر این مسئله به نوعی شگفت نبود پس از بیان آیه واقعه آن را توضیح نمی داد.
ا فخر رازى (از علمای اهل سنت) سؤالی را در باره نزول آیه در حق اهل بیت (علیهمالسلام) مطرح کرده که : چگونه ممکن است منظور از ابناءنا {فرزندان ما} حسن و حسین (ع) باشد ، درحالى که ابناء جمع است و جمع بر دو نفر گفته نمىشود ، و چگونه ممکن است نسائنا که معنى جمع دارد تنها بر بانوى اسلام فاطمه (س) اطلاق گردد ؟ و اگر منظور از انفسنا تنها على (ع) است چرا به صیغه جمع آمده؟!
پاسخ : اولاً – همانطور که آمد، اجماع علماى اسلام و احادیث فراوانى که در بسیارى از منابع معروف و معتبر سنى و شیعه در زمینه ورود این آیه در مورد اهل بیت (علیهمالسلام) به ما رسیده است و در آنها تصریح شده پیغمبر (ص) غیر از على (ع) و فاطمه (س) و حسن و حسین (ع) کسى را به مباهله نیاورد ، قرینه آشکارى براى تفسیر آیه خواهد بود ، زیرا مىدانیم از جمله قرائنى که آیات قرآن را تفسیر مىکند روایات و شان نزول قطعی است .
بنابر این ، ایراد مزبور تنها متوجه شیعه نمىشود ، بلکه دانشمندان اهل سنت هم باید جوابگو باشند.
ثانیاً - اطلاق صیغه جمع بر مفرد یا بر تثنیه تازگى ندارد ، و در قرآن و غیر قرآن از ادبیات عرب، و حتى غیر عرب این معنى بسیار است .
توضیح : بسیار مىشود که به هنگام بیان یک قانون ، یا تنظیم یک عهدنامه ، حکم به صورت کلى و به صیغه جمع آورده مىشود ، یک مثال عادّی مثلا در عقد اجاره ای ، صاحب خانه شرط میکند که در این خانه فقط مستأجر به همراه همسر و فرزندانش(جمع) زندگی نماید در حالیکه ممکن است مستأجر در حال حاضر اصلا فرزندی نداشته باشد یا تنها یک یا دو فرزند داشته باشد ، این موضوع هیچگونه منافاتى با تنظیم قانون یا اجاره یا … به صورت جمع ندارد .
به عبارت دیگر حضرت رسول(ص) موظف بود طبق قراردادى که با نصاراى نجران بست، همه فرزندان و زنان خاص خاندانش و تمام کسانى را که به منزله جان او بودند، همراه خود به مباهله ببرد ، ولى اینها مصداقى جز دو فرزند و یک زن و یک مرد نداشت .لینک
سخنان گوهرباررسول اکرم حضرت محمد مصطفی (ص )
اِتَّقُوا دَعوَةَ المَظلُومِ وَ إن کانَ کافِراً فَإنّها لَیسَ دُونَها حِجابٌ؛
از نفرین مظلوم بترسید اگر چه کافر باشد، زیرا در برابر نفرین مظلوم پرده و مانعى نیست.
صلوات
قرآن کریم بر کتب آسمانی قبل خود هیمنه و تسلط دارد.
بنام خدا
در سوره مائده ،خداوند قرآن را تصدیق کننده کتابهای قبلی و مهیمن بر انها خوانده است.
وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءکَ مِنَ الْحَقِّ
لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِن لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَآ آتَاکُم فَاسْتَبِقُوا الخَیْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿۴۸﴾
فولادوند: و ما این کتاب [=قرآن] را به حق به سوى تو فرو فرستادیم در حالى که تصدیق کننده کتابهاى پیشین و حاکم بر آنهاست پس میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل کرده حکم کن و از هواهایشان [با دور شدن] از حقى که به سوى تو آمده پیروى مکن
براى هر یک از شما [امتها] شریعت و راه روشنى قرار داده ایم و اگر خدا مى خواست شما را یک امت قرار مى داد ولى [خواست] تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید پس در کارهاى نیک بر یکدیگر سبقت گیرید بازگشت [همه] شما به سوى خداست آنگاه در باره آنچه در آن اختلاف مى کردید آگاهتان خواهد کرد
در تفسیر المیزان در تفسیر مهیمن این گونه آمده است:
"کلمه (مهیمن ) از ماده (هیمنه ) گرفته شده و به طورى که از موارد استعمال آن بر مى آید معناى هیمنه چیزى بر چیز دیگر این است که آن شى ء مهیمن بر آن شى ء دیگر تسلط داشته باشد، البته هر تسلطى را هیمنه نمى گویند، بلکه هیمنه تسلط در حفظ و مراقبت آن شى ء و تسلط در انواع تصرف در آن است ،
و حال قرآن که خداى تعالى در این آیه در مقام توصیف آن است نسبت به سایر کتب آسمانى همین حال است ، چون خداى تعالى در جاى دیگر قرآن فرموده که قرآن (تبیان کل شى ء بیانگر هر چیزى مى باشد) است ، آرى قرآن از کتب آسمانى آنچه که جنبه زیر بنا و ریشه دارد و قابل تغییر نیست گرفته و آنچه از فروع که قابل نسخ بوده و مى باید نسخ شود نسخ کرده ، چون اگر نسخ نمى کرد آن احکام احکامى بود که در مرور زمان دست تحول ، خود به خود آنرا از بین مى برد و به شکلى که متناسب با حال بشر و کمک کار او در صراط ترقى و تکامل باشد در مى آورد،
لذا مى بینیم که خداى تعالى در وصف قرآن مى فرماید: (ان هذا القرآن یهدى للتى هى اقوم )، و نیز فرموده : (ما ننسخ من آیة او ننسها نات بخیر منها او مثلها)، و نیز فرموده : (الذین یتبعون الرسول النبى الامى الذى یجدونه مکتوبا عندهم فى التوریة و الانجیل ، یامرهم بالمعروف و ینهیهم عن المنکر، و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث ، و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التى کانت علیهم ، فالذین آمنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذى انزل معه ، اولئک هم المفلحون ).
پس جمله مورد بحث که مى فرماید: (و مهیمنا علیه ) متمم جمله قبل است که مى فرماید: (و مصدقا لما بین یدیه من الکتاب ) متممى است که آن را توضیح هم مى دهد، چون اگر این جمله نبود ممکن بود کسى توهم کند که لازمه تصدیق تورات و انجیل این است که قرآن احکام و شرایع آن دو را نیز تصدیق کرده باشد، به این معنا که حکم کرده باشد به اینکه شرایع تورات و انجیل هم اکنون نیز باقى است ، و قرآن هیچ تغییر و تبدیلى در آن نداده ،
تصدیق تورات و انجیل با اعتقاد به منسوخ گشتن و تکمیل آنها با قرآن منافات ندارد
و همینکه فرمود: قرآن در عین اینکه تورات و انجیل را تصدیق دارد، مهیمن بر آن دو نیز هست ، دیگر جاى این توهم باقى نمى ماند، و مى فهماند که تصدیق قرآن به این معنا است که قرآن قبول دارد که این دو کتاب از ناحیه خدا نازل شده ، و خداى تعالى مى تواند هر گونه تصرفى در آنها بنماید، پارهاى احکام آن دو را نسخ ، و پاره اى دیگر را تکمیل کند، همچنانکه جمله بعدى که در ذیل آیه است به این نکته اشاره نموده و مى فرماید: (و لو شاء الله لجعلکم امة واحدة ، و لکن لیبلوکم فیما آتاکم ).
بنابراین معناى جمله : (مصدقا لما بین یدیه ) این است که قرآن قبول دارد که تورات و انجیل و معارف و احکامش از ناحیه خدا نازل شده بود و مناسب با حال انسانهاى قبل از این بود، پس منافات ندارد که در عین اینکه از ناحیه خدا بوده امروز نسخ و تکمیل شود، چیزى از آنها حذف و چیز دیگرى اضافه شود، همانطور که مسیح (علیه السلام ) و یا انجیل مسیح (علیه السلام ) مصدق تورات بود، و در عین حال بعضى از محرمات تورات را حذف نموده ، آنها را حلال کرد و قرآن کریم این معنا را از آن جناب حکایت نموده که فرمود: (و مصدقا لما بین یدیه من التوریة و لا حل لکم بعض الذى حرم علیکم ).
دوستان :
روزگارتان از رحمت *الرَّحْمَنُ الرَّحِیم* لبریز...
دستانتان از نعمت * رَبُّ الْعَالَمِین* سرشار...
چشمانتان به نور*اللَّه نور السَّموَاتِ وَالَارض* روشن...
کفه ترازویتان در ردیف * فَأمَّا مَن ثَقُلَت مَوَازِینُه * میزان باد.
زندگانیتان * فِی عِیشَةِ رَّاضِیَة * باد.
و عاقبتتان * عِندَ مَلِکَ الْمُقتَدِر" ختم به خیر باد...
آمین یا رب العالمین
به نام خدا
ترجمه و تفسیر آیه 141 سوره آل عمران (آیات جنگ احد)
وَلِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَمْحَقَ الْکَافِرِینَ ﴿١٤١﴾
و تا آنکه اهل ایمان رااز هر عیب و نقص پاک و کامل کند وکافران را محو و نابود گرداند.
به نام خدا
مبحث سی و دوم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)
اهمیت انفاق و تاکید متعدد قرآن به انفاق (بخش اول)
اصل انفاق در موارد زیادی در قرآن (در حدود 100بار )تاکید شده است.که توجه دین اسلام به خدمت وکمک به همنوعان را نشان میدهد.
با توجه به زمینه های مختلف انفاق ،مثل مصادیق ان،افراد مستحق،زمینه های انفاق ومیزان آن و... در این پست ایات مربوط به دعوت به انفاق را ارسال میکنیم
در سوره بقره 20بار کلمات و افعال مرتبط با انفاق بیان شده است.
در مطالعه ترجمه صفحه 42 قران که شامل ایات 253-256سوره بقره می باشد به ایه 254 _قبل از شروع ایت الکرسی-برخوردم که برای شروع بحث مناسب است.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَّ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿۲۵۴﴾
فولادوند: اى کسانى که ایمان آورده اید از آنچه به شما روزى داده ایم انفاق کنید پیش از آنکه روزى فرا رسد که در آن نه داد و ستدى است ونه دوستى و نه شفاعتى و کافران خود ستمکارانند.
مکارم: ای کسانی که ایمان آورده اید! از آنچه به شما روزی داده ایم، انفاق کنید! پیش از آنکه روزی فرا رسد که در آن، نه خرید و فروش است )تا بتوانید سعادت و نجات از کیفر را برای خود خریداری کنید)، و نه دوستی (و رفاقتهای مادی سودی دارد)، و نه شفاعت، )زیرا شما شایسته شفاعت نخواهید بود). و کافران، خود ستمگرند، (هم به خودشان ستم میکنند، هم به دیگران).
مطالبه کردن موسی علیهالسلام حضرت را کی خلقت خلقا اهلکتهم و جواب آمدن
.................
روزی حضرت موسی به خداوند عرض کرد: ای خدای دانا وتوانا ! حکمت این کار چیست که موجودات را میآفرینی و باز همه را خراب میکنی؟ چرا موجودات نر و مادة زیبا و جذاب میآفرینی و بعد همه را نابود میکنی؟
خداوند فرمود : ای موسی! من میدانم که این سؤال تو از روی نادانی و انکار نیست و گرنه تو را ادب میکردم و به خاطر این پرسش تو را گوشمالی میدادم. اما میدانم که تو میخواهی راز و حکمت افعال ما را بدانی و از سرّ تداوم آفرینش آگاه شوی. و مردم را از آن آگاه کنی. این سؤال از علم برمیخیزد. هم سؤال از علم بر میخیزد هم جواب. هم گمراهی از علم ناشی میشود هم هدایت و نجات. همچنانکه دوستی و دشمنی از آشنایی برمیخیزد.
آنگاه خداوند فرمود : ای موسی برای اینکه به جواب سؤالت برسی، بذر گندم در زمین بکار. و صبر کن تا خوشه شود. موسی بذرها را کاشت و گندمهایش رسید و خوشه شد. داسی برداشت ومشغول درو کردن شد. ندایی از جانب خداوند رسید که ای موسی! تو که کاشتی و پرورش دادی پس چرا خوشهها را میبری؟ موسی جواب داد: پروردگارا ! در این خوشهها، گندم سودمند و مفید پنهان است و درست نیست که دانههای گندم در میان کاه بماند، عقل سلیم حکم میکند که گندمها را از کاه باید جدا کنیم. خداوند فرمود: این دانش را از چه کسی آموختی که با آن یک خرمن گندم فراهم کردی؟ موسی گفت: ای خدای بزرگ! تو به من قدرت شناخت و درک عطا فرمودهای.
خداوند فرمود : پس چگونه تو قوة شناخت داری و من ندارم؟ در تن خلایق روحهای پاک هست، روحهای تیره و سیاه هم هست. همانطور که باید گندم را از کاه جدا کرد باید نیکان را از بدان جدا کرد. خلایق جهان را برای آن میآفرینم که گنج حکمتهای نهان الهی آشکار شود.
*خداوند گوهر پنهان خود را با آفرینش انسان و جهان آشکار کرد پس ای انسان تو هم گوهر پنهان جان خود را نمایان کن.
.................................................
گفت موسی ای خداوند حساب
نقش کردی ، باز چون کردی خراب ؟
نر و ماده نقش کردی جانفزا
وانگهی ویران کنی آن را ، چرا ؟
گفت حق : دانم که این پرسش تورا
نیست از انکار و غفلت وز هوی
ورنه تأدیب و عتابت کردمی
بهر این پرسش تو را آزردمی
لیک میخواهی که در افعال ما
باز جویی حکمت و سر قضا
تا از آن واقف کنی مر عام را
پخته گردانی بدین هر خام را
پس بفرمودش خدا ای ذو لباب
چون بپرسیدی بیا بشنو جواب
موسیا تخمی بکار اندر زمین
تا تو خود هم وادهی انصاف این
چونکه موسی کشت و کشتش شد تمام
خوشههایش یافت خوبی و نظام
داس بگرفت و مر آنها را برید
پس ندا از غیب در گوشش رسید
که چرا کشتی کنی و پروری
چون کمالی یافت آن را میبری ؟
گفت یارب ز آن کنم ویران و پست
که در اینجا دانه هست و کاه هست
دانه لایق نیست در انبار کاه
کاه در انبار گندم ، هم تباه
نیست حکمت این دو را آمیختن
فرق ، واجب میکند در بیختن
گفت این دانش ز که آموختی ؟
نور این شمع از کجا افروختی ؟
گفت تمییزم تو دادی ای خدا
گفت پس تمییز چون نبود مرا ؟
در خلایق روحهای پاک هست
روحهای تیره گلناک هست
این صدفها نیست در یک مرتبه
در یکی در است و در دیگر شبه
واجب است اظهار این نیک و تباه
همچنان کاظهار گندمها ز کاه
....................................
مثنوی شریف دفتر چهارم
وَاخْتَارَ مُوسَىٰ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِّمِیقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُم مِّن قَبْلُ وَإِیَّایَ أَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاءُ وَتَهْدِی مَن تَشَاءُ أَنتَ وَلِیُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الْغَافِرِینَ
(سپس خداوند به موسی دستور داد برای معذرتخواهی و توبه از کردار گوسالهپرستان قوم، همراه گروهی از بنیاسرائیل به میعادگاه او بیایند) و موسی هفتاد مرد را از میان قوم خود (به نمایندگی از سوی آنان) برای میعادگاه ما برگزید (و ایشان را به کوه طور برد. در آنجا زمینلرزهای درگرفت). هنگامی که زمین لرزه آنان را فراگرفت، موسی گفت: پروردگارا! اگر میخواستی میتوانستی آنان و مرا پیش از این نیز هلاک کنی (تا بنیاسرائیل هلاک آنان را خود میدیدند. ولی اینک مرا به قتل ایشان متّهم میسازند). آیا ما را به سبب کاری که بیخردان ما کردهاند هلاک میسازی؟ (خداوندا! ما را به گناه آنان مگیر). این (درخواست نابهجای رؤیت، یا وقوع زلزله، یا کار گوسالهپرستی) جز آزمایش تو چیز دیگری نیست که به سبب آن (برابر قوانین و سنن یزدان و گسترده در پهنهی جهان) هر کس را بخواهی (و مستحقّ بدانی) گمراه میسازی، و هر کس را بخواهی (و شایسته بدانی) هدایت میکنی. تو سرپرست ما هستی. پس بر ما ببخشای و به ما رحم فرمای، چرا که تو بهترین آمرزندگانی. [[«قَوْمَهُ»: از قوم خود. حرف جرّ (مِنْ) از اوّل آن حذف شده است و تقدیر چنین بوده است: مِن قَوْمِهِ. «إِنْ هِیَ»: نیست آن. واژه (إِنْ) نافیه است، و مرجع (هِیَ) فِتْنَة به معنی امتحان، فَعْلَة به معنی کار، مَسْأَلَةُ الإِرَاءَة به معنی درخواست خود را نشان دادن است که همه محذوف است و از سیاق پیدا است، و یا این که مرجع (هِیَ) رَجْفَة مذکور است. «إِیَّایَ»: مرا. «فِتْنَتُکَ»: آزمایش تو.]]
سوال از محضر آیت الله بهجت:
چرا این همه دعا میکنیم و مستجاب نمی شود و ملایکه باز میگویند: چرا دعا نمکنید؟! جواب: زیرا استجابت دعا شرطش توبه است، لذا ملایکه میگویند: این مشروط(دعا) را با شرطش(توبه) چرا به جا نمی آورید تا مستجاب شود؟ و چرا دعای تائب و دعای با توبه نمیکنید؟!
قرآن می فرماید:
اقم الصلوه لذکری
و در جای دیگر می فرماید:
ان الذکر تنفع المومنین
و باز در جایی دیگر
ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر
پس نماز ذکر و یادآوری خداست و برای انسان نفع دارد و بازدارنده از کارهای زشت و ناشایست است.
معنای کلمه نداولها:
ریشه کلمه(دول) به معنای گردیدن
در اقرب آمده است (دال الایام دولة) یعنی ایام گردش کرد.
آیه 140 آل عمران: وَ تلک الایامُ نُداولها بین الناس .
یعنی آن ایام را میان مردم می گردانیم گاهی به قومی و گاهی به قوم دیگری می دهیم.
نداول(فعل) ( می گردانیم) __ ها (ضمیر)(آن را : منظور از ها ایام است).
منبع قاموس قرآن
المنافقون
فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
ﻭ ﭼﻮﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﮔﻴﺮﺩ ، ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﭘﺮﺍﻛﻨﺪﻩ ﺷﻮﻳﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻓﻀﻞ ﻭ ﺭﺯﻕ ﺧﺪﺍ ﺟﻮﻳﺎ ﺷﻮﻳﺪ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻳﺎﺩ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﺭﺳﺘﮕﺎﺭ ﺷﻮﻳﺪ .(10)
عبادت عبارت است از قرارگرفتن در جاذبه ربوبی و تصفیه روح از الودگیهای حیوانی ورذیلت های اخلاقی به وسیله تکالیف مقرر شده به وسیله پیامبران الهی وتسلیم شدن به دستورات سازنده وجدان برین وتغییر دادن "من مجازی"به "من حقیقی"تا همه حرکات وسکنات عضوی و روانی ادمی را به عنوان عبادت به جریان بیندازد.هنگامی که اگاهی حقیقی به لزوم شرکت در اهنگ کل هستی بوجود بیاید و برای این شرکت اراده حرکت نماید ورودبه هدف اعلای زندگی اغاز می شود.این هدف حقیقتی محدود نیست چنانکه شعاع عظمتت ربوبی یک حقیقت محدود نمی باشد.پس از ورود به هدف زندگی همه کارهای عضلانی و مغزی و روانی ادمی عبادت هایی است که در پیشگاه ربوبی تحقق می پذیرد.ان صلاتی و نسکی ومحیای ومماتی لله رب العالمین.واین است معنای ماخلقت الجن والانس الا لیعبدون.وعبادت های مقرر شده ؛متمرکز ساختن قوای روحی برای احساس همیشگی لزوم ارتباط با خداست.والسلام.
سلام برای تغئیر ذائقه این شعر را مینویسم
دونفر دزد خری دزدیدند / سر تقسیم به هم جنگیدند / آن دو بودند چو گرم زدوخورد/ دزد سوم زد وآن خر را برد.
البته در مثل مناقشه نیست
.ً..فتفشلوا ریحکم
یا علی
نکات قابل تامل از آیات 138 تا 140 سوره آل عمران 1_در آن برای عموم مردم است ولی تنها افراد پرهیز گار و متقی پند پذیر هستند. و روحیه افراد در استفاده و بهره از آیات الهی موثر است. پس اگر قرآن میخوانیم و تحولی نمی یابیم به خودمان رجوع کنیم 2_ در جنگ و فراز و نشیب های زندگی اهل ایمان از معین دروغین باز شناخته میشوند و خدا وند شهیدانی میگیرد تا به آسانی از دین خدا دست بر نداریم.
سعی کنیم به آیات الاهی بیشتر توجه و تدبر کنیم و شناخت خود را به یگانگی خداوند افزایش دهیم و موحد باشیم و در دام انحراف و تفرقه و سطحی نگری نیفتیم!
بسیاری از این واکنش ها نتیجه تندروی های شیعیان اسمی است!
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
امت من چهار گروه هستند:
1 ـ گروهی نماز می خوانند، ولی در نمازشان سهل انگارند "ویل" برای آنهاست،
و "ویل" نام یکی از طبقات زیرین جهنم است، خداوند فرمود:
(فویل للمصلین الذینهم عن صلاتهم ساهون)
ماعون آیه 4 و 5
پس "ویل" برای نمازگزاران است، آنهایی که در نمازشان سهل انگارند.
2 ـ گروهی گاهی نماز می خوانند و گاهی نمی خوانند، پس "غی" مال آنهاست،
و "غی" نام یکی از طبقات پایین جهنم است. خداوند متعال فرمود:
(فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا).
مریم آیه 59
سپس جانشین آن مردم خداپرست قومی شدند که نماز را ضایع کرده و از شهوات پیروی کردند، و اینها به زودی در "غی" افکنده خواهند شد.
3 ـ گروهی هیچ وقت نماز نمی خوانند، "سقر" برای آنهاست،
"سقر" هم نام یکی از طبقات زیرین جهنم است که خداوند متعال فرمود:
(ما سلککم فی سقر قالوا لم نک من المصلین)
مدثر آیه 42
(اهل بهشت از اهل جهنم سئوال می کنند) چه چیزی شما را به "سقر" کشاند؟ در جواب می گویند : ما از نمازگزاران نبودیم.
4 ـ گروهی همیشه نماز می خوانند، و در نمازشان خشوع دارند.
خداوند متعال فرمود:
(قد افلح المؤمنون الذین هم فی صلاتهم خاشعون)
مؤمنون آیه 1 و 2
مؤمنان رستگار شدند، آنهایی که در نمازشان با خشوع هستند.
امیدواریم خداوند متعال همه ما را از گروه چهارم قرار دهد.
و اقم الصلاة ان الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر و لذکر الله اکبر.
عنکبوت، 45
نماز را بپادار، که نماز انسان را از هر کار زشت و منکر باز می دارد و یاد خدا بزرگتر است
نقل شده است: هنگامی که شیطان به خداوند گفت من از چهار طرف جلو، پشت، راست و چپ انسان را گرفتار و گمراه میکنم "لَأقْعُدَنَّ لَهُم صِراطک المستقیم٭ ثم لاتینَّهم مِنْ بَینِ أیدیهم ومِنْ خَلْفِهِم وعَن أیمانِهِم وعَن شمائلهم"
فرشتگان پرسیدند: شیطان از چهار سمت بر انسان مسلّط است، پس چگونه انسان نجات مییابد؟ خداوند فرمود: راه بالا و پایین باز است؛ راه بالا نیایش و راه پایین سجده و بر خاک افتادن است. بنابراین، کسی که دستی به سوی خدا بلند کند یا سری بر آستان او بساید، میتواند شیطان را طرد کند (بحار، ج 60، ص 155)
به نام خدا
مبحث سی و یکم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)
نکوهش از اطعام نکردن مساکین و تشویق نکردن دیگران به این کار (بخش پنجم)
خداوند در سوره قلم داستان باغداران بخیلی را بیان میکند که بخاطر متوجه نشدن فقیران در هنگام جمع آوری میوه درختان ،قرار گذاشتند که مخفیانه بروند و میوه ها را بچینند اما صبح که امدند با باغ خشک مواجه شدند:
إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ کَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِینَ ﴿۱۷﴾
مکارم: ما آنها را آزمودیم همانگونه که صاحبان باغ را آزمایش کردیم، هنگامی که سوگند یاد کردند که میوه های باغ را صبحگاهان (دور از انظار مستمندان) بچینند.
فَطَافَ عَلَیْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّکَ وَهُمْ نَائِمُونَ ﴿۱۹﴾
فولادوند: پس در حالى که آنان غنوده بودند بلایى از جانب پروردگارت بر آن [باغ] به گردش در آمد
فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ ﴿۲۰﴾فولادوند: و [باغ] آفت زده [و زمین بایر] گردید
فَتَنَادَوا مُصْبِحِینَ ﴿۲۱﴾فولادوند: پس [باغداران] بامدادان یکدیگر را صدا زدند
أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِکُمْ إِن کُنتُمْ صَارِمِینَ ﴿۲۲﴾فولادوند: که اگر میوه مى چینید بامدادان به سوى کشت خویش روید
فَانطَلَقُوا وَهُمْ یَتَخَافَتُونَ ﴿۲۳﴾
فولادوند: پس به راه افتادند و آهسته به هم مى گفتند
أَن لَّا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُم مِّسْکِینٌ ﴿۲۴﴾
مکارم: مواظب باشید امروز حتی یک فقیر وارد بر شما نشود!
وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِینَ ﴿۲۵﴾
فولادوند: و صبحگاهان در حالى که خود را بر منع [بینوایان] توانا مى دیدند رفتند
فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ ﴿۲۶﴾
فولادوند: و چون [باغ] را دیدند گفتند قطعا ما راه گم کرده ایم
بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ﴿۲۷﴾
فولادوند: [نه] بلکه ما محرومیم
فضل
(فَ ضْ) [ ع. ] (اِمص.)
۱- کمال، افزونی.
۲- رجحان، برتری.
۳- نیکویی، بخشش.
۴- معرفت، دانش.
حدیث (1) قال رسول الله صلى الله علیه و آله :
مَن رُزِقَ تُقىً فَقَد رُزِقَ خَیرَ الدُّنیا وَالآخِرَةِ؛
هر کس تقوا روزى اش شود، خیر دنیا و آخرت روزى او شده است.
کنزالعمال، ج13، ص 151، ح36472
حدیث (4) امام على علیه السلام :
اِنَّ لاَهلِ التَّقوى عَلاماتٍ یُعرَفونَ بِها: صِدقُ الحَدیثِ و َاَداءُ المانَةِ وَالوَفاءُ بِالعَهدِ و ... ؛
تقواپیشگان نشانه هایى دارند که با آنها شناخته مى شوند: راستگویى، امانتدارى، وفاى به عهد و... .
التوحید، ص63
حدیث (7) قال رسول الله صلى الله علیه و آله :
اَتقَى النّاسِ مَن قالَ الحَقَّ فیما لَهُ و َعَلَیهِ؛
باتقواترین مردم، کسى است که در آنچه به نفع یا ضرراوست،حق رابگوید.
نهج البلاغه، خطبه 178
حدیث (1) امام علی(ع) فرمودند:
کَم مِن شَهوَةِ ساعَةٍ اَورَثَت حُزناً طَویلاً؛
چه بسیار خواهش های نفسانی لحظه ای، که اندوه طولانی و درازی را در پی دارد.
(جهادالنفس،ح93)
به نام خدا
مبحث سی ام از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)
نکوهش از اطعام نکردن مساکین و تشویق نکردن دیگران به این کار (بخش چهارم)
خداوند در سوره بلد یکی از اعمالی که باعث رستگاری و عبور انسانها از گردنه عقبه میشود را اطعام گرسنگان بیان کرده است.
و[لى] نخواست از گردنه [عاقبتنگرى] بالا رود (۱۱)فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ﴿۱۱﴾
و تو چه دانى که آن گردنه [سخت] چیست (۱۲ وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ ﴿۱۲﴾
بنده اى را آزادکردن (۱۳)فَکُّ رَقَبَةٍ ﴿۱۳﴾
یا در روز گرسنگى طعام دادن (۱۴)أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ ﴿۱۴﴾
به یتیمى خویشاوند (۱۵)یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَةٍ ﴿۱۵﴾
یا بینوایى خاکنشین (۱۶)أَوْ مِسْکِینًا ذَا مَتْرَبَةٍ ﴿۱۶﴾
ثُمَّ کَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ ﴿۱۷﴾ اوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ ﴿۱۸
معمربن خلاد مىگوید: وقتى حضرت رضا(ص) مىخواستند غذا بخورند یک کاسه بزرگى را کنار سفره مىگذاشتند و از بهترین غذاها، از هر کدام مقدارى، در آن کاسه مىریختند و مىفرمودند: آنرا به مساکین بدهند.
سپس این آیه مبارکه را قرائت مىفرمودند: فلا اقتحم العقبة - سوره بلد آیه 11 - «پس انسان. آن گردنههاى سخت را نتواند پیمود.» و بعد مىفرمود، چون خداوند مىدانست که براى هر انسانى، آزاد کردن بنده، مقدور نیست راهى براى رسیدن به بهشت قرار داد با اطعام طعام.
آنگاه امیرالمؤمنین علیه السلام اضافه فرمود: ای محمدبن ابی بکر! نمازت را در این اوقات به جا آور و ملزم باش به اینکه کار نیک انجام دهی، و سنت حسنه به جا آوری و راه روشن و راست را انتخاب کنی و در این صورت از صراط مستقیم خارج نخواهی شد و پیرو حق باشی و به راه راست بروی .
گرچه خواندن نماز عصر و عشا بعد از نماز ظهر و جمع کردن این دو نماز اشکال ندارد و موجب بطلان نمیشود اما خواندن آن در وقتهای خاص خود از نظر شیعه، افضل است و ثواب بیش تر دارد. اول وقتی که در اسلام اینهمه توسط پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام به آن تأکید شدکه که یکی از نشانه های شیعه واقعی شمرده شده است، همین اول وقت فضیلت نمازهاست. آیت الله خویی می فرمودند: نماز فرادای اول وقت، بهتر از نماز جماعت آخر وقت است. آیت الله بهجت نیز میفرمودند: نماز فرادای اول وقت افضل از نماز جماعتی است که در غیر از اول وقت فضیلت خوانده شود. همچنین آیت الله حائری شیرازی میفرمایند: اوقات نماز 5 وقت است و اینکه ما 3 وقت کرده ایم هر چند باعث بطلان نماز نمیشود اما مخالف سنت پیامبر اکرم و ائمه علیهم السلام است. اینها فلسفه و پیام دارد. پیام آن این است که از نماز صبح تا نماز ظهر وقت کار است. از نماز ظهر تا اول فضیلت نماز عصر، وقت استراحت است و از اول وقت فضیلت نماز عصر تا اذان مغرب زمان کار است و از اذان مغرب تا اول وقت فضیلت نماز عشاء، وقت جمع و جور کردن کار است.
وجود عالمان دینی خداترس و غیر متکبر،حق پذیری و مهربانی در جامعه را افزایش میدهد
بنام خدا
آیه 82 سوره مائده ،ایه مشهوری است که دو جمله اول آن زیاد مورد استفاده قرار میگیرد. اما نکته ای که من از جمله آخراین آیه برداشت کردم،را در تفاسیری که مراجعه کردم ،مشاهده نکردم.
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى
ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ ﴿۸۲﴾
مکارم: بطور مسلم یهود و مشرکان را دشمنترین مردم نسبت به مؤ منان خواهی یافت، ولی آنها را که میگویند مسیحی هستیم نزدیکترین دوستان به مومنان مییابی، این به خاطر آن است که در میان آنها افرادی دانشمند و تارک دنیا هستند و آنها (در برابر حق) تکبر نمی ورزند.
خرمشاهی: یهودیان و مشرکان را دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان [مسلمانان] مى یابى، همچنین مهربانترین مردم را نسبت به مؤمنان [مسلمانان] کسانى مى یابى که مى گویند ما مسیحى هستیم، این از آن است که در میان ایشان کشیشان و راهبانى [حقپرست] هستند و نیز از آن روى است که کبرنمى ورزند
خداوند میفرماید مسیحیان ونصاری نسبت به مشرکین ویهودیان با مسلمانان مهربان تر هستند.زیرا کشیشان و راهبانی خداترس دارند که تکبر نمی کنند(خود را حق مطلق و برتر نمی دانند و در برابر حقیقت خاضع اند)
وجود چنین مبلغان دینی است که حقیقت پذیری و مودت و مهربانی را در میان مردم جامعه نیز گسترش میدهد.
روزی مردی داخل چاهی افتاد و بسیار دردش آمد.
یک روحانی او را دید و گفت : حتما گناهی انجام دادهای.
یک دانشمند عمق چاه و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت.
یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد.
یک یوگیست به او گفت: این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند.
یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت.
یک پرستار کنار چاه ایستاد و با او گریه کرد.
یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاه کرده بودند پیدا کند.
یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که: خواستن توانستن است.
یک فرد خوشبین به او گفت: ممکن بود یکی از پاهات بشکنه.
سپس فرد بیسوادی که از آنجا می گذشت دست او را گرفت و او را از چاه بیرون آورد.
آسمان هرکس به اندازه ی روشنی و تاری قلب او، روشن یا تار است. مارک تواین
بهترین راه برای درک هر چیز ، تجربه کردن آن است.چون با حدس و گمان هیچوقت دانا نخواهی شد. مارک تواین
در غدیر در گذر آن برکه آب و در کنار آن نخلهای تک افتاده و تنها و سنگهای خاره حماسه ای رخ داد وحقیقتی بوجود آمد که جهان در مقابلش تعظیم کرد غدیر یعنی عظمت و جلال یعنی بزرگی و شکوه وغدیر یعنی حماسه محمد(ص)همان خورشید رخشنده بر جهاز شتران بالا رفت صحرای وسیع در مقابلش دامن کشیده بود و شادی عجیبی در این سیاهی و سپیدی منعکس میشد صدایش بلند شد ای گروه مسلمانان تاکنون سه بار جبریل امین بر من نازل شده و مرا امر به ابلاغ رسالتم کرده اما چون میدانستم که منافق بسیار و مؤمن واقعی کمیاب است امتناع کردم سپس با قدرت بی نظیر کمربند علی را گرفت و اورا بر فراز سر بلند کرد آن چنانکه سپیدی زیر بغل او نمایان شد آنگاه منشورآسمانی خلافت را فرا خواند : من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله این عید و این حماسه واین انتخاب و این منشور بر شیعیان جهان مبارک باد . !!!
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ
سپاس خدای را که قرار داد ما را از متمسکان به ولایت امیر المؤمنین علیه السلام و پیشوایان و امامان که بر آنان درود باد!
إِنَّا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدَىٰ فَلِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِوَکِیلٍ
بی تردید، مصحف هدایت را برای مردمان در پرتو حکمت و مشیت الاهی بر تو نازل نمودیم، هرکه آن را دریابد، به سود خویش در مسیر هدایت قرار گرفته است، و هرکه آن را درنیابد، فقط به زیان خویش در گمراهی قرار گرفته است، بدین منوال، تو مسؤول و متولی اعمال و رفتار آن ها نیستی!
حضرت علی (علیه السلام ) فرمودند:
* زندگی کردن با مردم این دنیا همچون دویدن در گله اسب است..
تا میتازی با تو میتازند.
زمین که خوردی، آنهایی که جلوتر بودند.. هرگز برای تو به عقب باز نمیگردند.
و آنهایی که عقب بودند، به داغ روزهایی که میتاختی تورا لگد مال خواهند کرد!
* در عجبم از مردمی که بدنبال دنیایی هستند که روز به روز از آن دورتر میشوند
و غافلند از آخرتی که روز به روز به آن نزدیکتر میشوند...
بنام خدا
و با تبریک سالگرد عید غدیر ؛ تفاسیر مفسران در آیه 3 سوره مائده که مشهور است در روز 18 ذیحجه و در محل غدیر خم پس از بازگشت پیامبر از حجه الوداع نازل شده،را مرور می کنیم:
الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا
امروز کسانى که کافر شده اند از [کارشکنى در] دین شما نومید گردیده اند پس از ایشان مترسید و از من بترسید امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آیینى برگزیدم
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان مطالب مشروحی در ذیل این آیه آورده که خلاصه انرا ذکر می کنم:
1-پس با نادرست بودن این سه احتمال که کلمه (یوم ) به معناى دوره و ایام باشد نه یک روز خاصى، و خلاصه وقتى نتوانستیم بگوئیم مراد از روز دوره پیدایش دعوت اسلامى ، و یا دوره بعد از فتح مکه ، و یا قطعه زمان بین نزول سوره برائت و رحلت رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) است .(تفصیل مطلب در تفسیر المیزان موجود است)
لا جرم و بناچار باید بگوئیم مراد از این کلمه الیوم یک روز معینى است ، روزى است که خود این آیه در آن روز نازل شده ،
2-این را هم مى دانیم که کفار آرزوى سرنوشت بد براى مسلمانان در سر نمى پروریدند، مگر به خاطر دین آنان و سینه هایشان تنگى نمى کرد، و دلهایشان غش نمى کرد مگر به خاطر همینکه دین آنان و عزت و شرف ایشان را از بین مى برد و آزادى ایشان را در انجام آنچه هوا و هوسشان اقتضاء مى کرد و نفوسشان بدان عادت داشته سلب مى کرد، و به شهوترانیهاى بى قید و شرطشان خاتمه مى داد.
بنابراین آنچه در نظر کفار مورد نفرت و انزجار بود دین مسلمانان بود نه خود آنان ، با اهل دین ، هیچ غرضى و عداوتى نداشتند، مگر از جهت دین حق آنان ، آنها نمى خواستند مسلمانان از بین بروند، و چنین مردمى در د نیا نباشند، بلکه مى خواستند نور خدا را خاموش سازند، و ارکان شرک را که در حال تزلزل قرار گرفته و داشت فرو مى ریخت تحکیم ببخشند، و مؤ منین را همانطور که د ر جمله : (لو یردونکم کفارا...) گذشت به کفر قبلى خود بر گردانند، همچنانکه در آیه زیر به این حقیقت تصریح نموده ، مى فرماید: (یریدون لیطفوا نور اللّه بافواههم و اللّه متم نوره و لوکره المشرکون )، و نیز مى فرماید: (فادعوا اللّه مخلصین له الدین ، و لوکره الکافرون ).
و به همین جهت کفار هیچ همى به جز قطع این شجره طیبه و ریشه کن ساختن آن نداشتند، آنها تنها هدفشان این بود که از راه تفتین مؤ منین و راه دادن نفاق و تفرقه در بین جماعت آنان و گسترش شبه و خرافات در بین آنان ، و سر انجام افساد دین آنان ، این بنیان رفیع را سرنگون سازند.
3-آخرین امید کافران براى محو دین اسلام ، به مرگ پیامبر (ص) بسته شده بود.
یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ
ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان! و اگر نکنی، رسالت او را انجام ندادهای! خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم، نگاه میدارد؛ و خداوند، جمعیّت کافران (لجوج) را هدایت نمیکند.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ
کسانی که کافر شدند، برای آنان تفاوت نمیکند که آنان را (از عذاب الهی) بترسانی یا نترسانی؛ ایمان نخواهند آورد.
اعلام علی به عنوان بزرگترین شخصیتی که شایستگی رهبری امت را دارد، وحدتی را که در جامعه بدوی و قبایلی عرب به دست آمده است، و تنها ضامن بقای این امت جوان است، متزلزل خواهد نمود. از سوی دیگر، اگر محمد درباره علی سکوت کند، حقیقتی را فدای مصلحتی ،نکرده است؟
…
بعد داستان غدیر است؛ که پیغمبر، در حالی که دارد برمیگردد، یکییکی اصحاب و یارانش را از زیر نظر میگذراند و ارزیابی میکند، که فردا دور چه کسانی جمع خواهند شد: عثمان اینطور است، ابوبکر آنطور است، سعدبن ابی وقاص اینطور است، عبدالرحمن آنطور است… تا به علی میرسد: «در این میان، علی برجستگی خاصی دارد.» (همینجا است که حمله کردهاند که: علی را آخر آورده است! خوب، جنسهای بنجل را اول میآورند!)
«وی تنها صحابی نامی محمد است که با جاهلیت پیوندی نداشته است؛ نسلی است که با اسلام آغاز شده و روحش در انقلاب محمد شکل گرفته است. ویژگی تربیتی دیگر وی آن است که دست مهربان فقر او را از خانه خویش، در آن دوره سنی که نخستین ابعاد روح و فکر انسان ساخته میشود، به خانه محمد میبرد، و تصادفی بزرگ، کودک را با داشتن پدر، به دست عموزاده میسپارد.» (در آن موقع خیلی غیرعادی بود، که بابایش زنده و مشهور و متشخص باشد، و بچهاش را به دست پسرعمو بسپرد!)، «تا روح شگفت مردی که باید نمونه یک انسان ایدهآل گردد، در مدرسهای پرورش یابد که در آن محمد آموزگار است و کتاب قرآن. از هم آغاز با نخستین پیامی که میرسد آشنا گردد و بر لوح ساده کودک خطی از جاهلیت نقش نپذیرد.»
«مرد شمشیر، سخن و سیاست؛ احساسی به رقت یک عارف و اندیشهای به استحکام یک حکیم دارد. در تقوا و عدل چندان شدید است که او را در جمع یاران تحملناپذیر ساخته است. آشنایی دقیق و شاملش با قرآن قولی است که جملگی بر آنند.» (پیغمبر، در بازگشت از حجةالوداع، دارد در ذهنش در مقایسه با یاران دیگرش، که فردا روی کار میآیند، تخیل میکند). «شرایط خاص زندگی خصوصیاش، زندگی اجتماعی و سیاسیاش و پیوندش با پیغمبر و به ویژه سرنوشت روح و اندیشهاش همه عواملی است که او را با روح حقیقی اسلام، معنای عمیقی که در زیر احکام و عقاید و شعائر یک دین نهفته است و غالباً از چشمهای ظاهربین پنهان میماند، از نزدیک آشنا کرده است؛ احساسش و بینشش با آن عجین شده است. وی یک وجدان اسلامی دارد و این، جز اعتقاد به اسلام است.»
«در طول بیست و سه سالی که محمد نهضت خویش را در دو صحنه روح و جامعه آغاز کرده است، علی همواره درخشیده است؛ همواره در آغوش خطرها زیسته است و یکبار نلغزیده است؛ یک بار کمترین ضعفی از خود نشان نداده است. آنچه در علی سخت ارجمند است، روح چندبعدی او است، روحی که در همه ابعاد گوناگون حتی ناهمانند قهرمان است: قهرمان اندیشیدن و جنگیدن و عشق ورزیدن، مرد محراب و مردم، مرد تنهایی و سیاست، دشمن خطرناک همه پستیهایی که انسانیت همواره از آن رنج میبرد، مجسمه همه آرزوهایی که انسانیت همواره در دل میپرورد.»
«اما پیدا است که در اجتماعی که بیش از ده سال با جاهلیت بدوی و قبایلی فاصله ندارد، روحی اینچنین تا کجا تنها است، غریب است و مجهول! این یک داستان غمانگیز تاریخ است و سرگذشت علی و یارانش غمانگیزترین آن. چه، هرگز فاصله مردی با جامعهاش تا این همه نبوده است». «بیشک پیغمبر به شدت به علی میاندیشید. قرائن بسیاری در حیاتش نشان میدهد که در علی به چشمی خاص مینگرد؛ اما از سویی میداند که رجال قوم هرگز به این جوان سی و اند سالهای، که جز محمد در جامعه پناهی و جز جانبازیهایش در اسلام سرمایهای ندارد، میدان نخواهند داد و رهبری او را به سادگی تحمل نخواهند کرد.»
«قویترین جناح سیاسی اسلام، جناح ابوبکر است. عمر، ابوعبیده، سعدبن ابی وقاص، عثمان، طلحه و زبیر از عناصر اصلی این باندند.» (که همگی پس از ابوبکر و به سفارش او با هم مسلمان شدند، و همینها کسانی هستند که سی و پنج سال بعد در شورا هستند! خیلی عجیب است!).
«مسئولیت پیغمبر اکنون سخت خطیر و حساس است. اعلام علی به عنوان بزرگترین شخصیتی که شایستگی رهبری امت را دارد، وحدتی را که در جامعه بدوی و قبایلی عرب به دست آمده است، و تنها ضامن بقای این امت جوان است، متزلزل خواهد نمود. از سوی دیگر، اگر محمد درباره علی سکوت کند، حقیقتی را فدای مصلحتی نکرده است؟ ضعف اجتماعی علی مگر نه معلول قدرت دینی او است؟ مگر تنهایی سیاسی او جز به خاطر خشونت و قاطعیتی است که در راه محمد نشان داده است؟ مگر شمشیر پرآوازه وی که هر طایفهای را داغدار کرده است جز به فرمان محمد و برای خدا فرود میآمده است؟ کینههایی که از او در دلها هست، مگر به گفته پیغمبر، که چند روز پیش در مکه گفت، جز به خاطر خشونتی است که در ذات خدا و در راه خدا نشان میدهد؟»
«سکوت محمد درباره علی او را در تاریخ بیدفاع خواهد گذاشت. شرایط سیاسی جامعه و ترکیب اجتماعی و طبقاتی و اشرافی آن و دستهبندیهای مصل
حتی چنان است که بیشک علی را نه تنها محروم خواهند ساخت، بلکه سیمای او را در اسلام مسخ خواهند کرد. او را در تاریخ چنان بدنام خواهند نمود که پاکترین مسلمانان برای تقرب به خدا و محمد بدو لعن فرستند. مگر با این همه چنین نشد؟ آیا محمد از علی که جز او مدافعی ندارد، دفاع نخواهد کرد؟ آیا با سکوت خویش او را به دست تاریخ بیرحم پایمال نخواهد ساخت؟»
«ده میل از مکه دور شدهاند. پیغمبر تصمیم خویش را گرفت. اینجا غدیر خم است.»
علی شریعتی، برخی ویژگیهای شخصیت پیامبر، م.آ. 28، صص 119-116
پیامبر اکرم ﷺ:
ای عمار! اگر تمام مردم دنیا به راهی می روند و علی تنها از راه دیگری می رود، پس تو به راهی برو که علی می رود و مردم را رها کن!
مولوی شعری داره که :
لطف حق باتو مدارا ها کند/ چون که از حد بگذرد رسوا کند
خداوندهمواره عذابهارابه تاخیر می اندازد تا بنده توبه کند واگر نکرد زمانی اورا مبتلی میکند که انتظارش را نداشته بنا بر این سریع الحساب یا سریع العقاب بودن خدا با حلمش منافات ندارند
پس او خدائی میکند
وظیفه مابندگیست
فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّىٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ
(آری،) هنگامی که (اندرزها سودی نبخشید، و) آنچه را به آنها یادآوری شده بود فراموش کردند، درهای همه چیز (از نعمتها) را به روی آنها گشودیم؛ تا (کاملا) ً خوشحال شدند (و دل به آن بستند)؛ ناگهان آنها را گرفتیم (و سخت مجازات کردیم)؛ در این هنگام، همگی مأیوس شدند؛ (و درهای امید به روی آنها بسته شد).
یه روز یه کلاغه بال میزد ومیپرید که دید زنی چند تا تکه گوشت گذاشته روآتش کباب کنه وبده به بچه هاش .
کلاغه ارتفاعشو کم کرد تا رسید به گوشته نوک زد برش داشت غافل از اینکه یک تکه آتش چسبیده زیر گوشته .
رفت تا رسید به لانه اش وگوشته رو گذاشت تا بچه هاش بخورند
اما همون تکه آتشه لونه شو به آتش کشید وجوجه اش ولانه با هم سوختند .
آمد بیرون وغار غار راه انداخت که خدا
میگن صبر کوچک تو ۴۰ساله چرا منو به این زودی گرفتی ؟ عاقلی که صدای اونو شنید گفت:
این سزای کشک دزدیای ۴۰ سال پیشته مال این جرم مونده تا ۴۰سال بعد ادا بشه .
نظر عبدالفتاح عبد المقصود در مورد امیرالمومنین علی ع :
نه آنان که خدایش خواندند، به بندگی اش نشستند !
نه آنان که امامش دانستند، اطاعتش کردند !
جلد ۷ - نظام برابری
به نام خدا
مبحث بیست و نهم از آیات مرتبط با روابط اجتماعی ما (انفاق)
نکوهش از اطعام نکردن مساکین و تشویق نکردن دیگران به این کار(بخش سوم)
در سوره مدثر خدا یکی از دلایل جهنمی شدن را اطعام نکردن مساکین ،بیان نموده است.
چه چیز شما را در آتش [سقر] درآورد (۴۲)مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ ﴿۴۲﴾
گویند از نمازگزاران نبودیم (۴۳)قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ ﴿۴۳﴾
و بینوایان را غذا نمى دادیم (۴۴)وَلَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ ﴿۴۴﴾
سوره الرعد
وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ [27] کافران مىگویند: چرا از جانب پروردگارش معجزهاى بر او نازل نمىشود؟ بگو: خدا هر که را بخواهد گمراه مىکند. و هر که را به درگاه او روى کند، هدایت مىکند: (27)
سوره النحل
وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ [93] اگر خدا مىخواست، همه شما را یک امت کرده بود، ولى هر که را بخواهد گمراه مىسازد و هر که را بخواهد هدایت مىکند و از هر کارى که مىکنید بازخواست مىشوید. (93)
سوره فاطر
أَفَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَصْنَعُونَ [8] آیا آن که کردار بدش در نظرش آراسته شده، چنانکه نیکویش پنداشت، همانند کسى است که چنین نیست؟ پس خدا هر که را خواهد گمراه مىکند و هر که را خواهد هدایت مىکند. نباید که جان تو به خاطر آنها دچار اندوه شود. زیرا خدا به کارهایى که مىکنند آگاه است. (8)
تفسیر نمونه:
ﺩﺭ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺤﺚ ﺑﻪ ﻧﻜﺘﻪ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺩﺭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﺻﻠﺢ ﺣﺪﻳﺒﻴﻪ ﻭ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺁﻥ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩﻩ، ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ:" ﺁﻧﻬﺎ (ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺷﻤﺎ) ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻛﺎﻓﺮ ﺷﺪﻧﺪ، ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻣﺴﺠﺪ ﺍﻟﺤﺮﺍم ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺘﻨﺪ، ﻭ ﻗﺮﺑﺎﻧﻴﻬﺎﻯ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﻗﺮﺑﺎﻧﮕﺎﻩ ﺑﺮﺳﺪ ﻣﺎﻧﻊ ﺷﺪﻧﺪ" (ﻫُﻢُ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻛَﻔَﺮُﻭﺍ ﻭَ ﺻَﺪُّﻭﻛُﻢْ ﻋَﻦِ ﺍﻟْﻤَﺴْﺠِﺪِ ﺍﻟْﺤَﺮﺍمِ ﻭَ ﺍﻟْﻬَﺪْﻯَ ﻣَﻌْﻜُﻮﻓﺎً ﺃَﻥْ ﻳَﺒْﻠُﻎَ ﻣَﺤِﻠَّﻪُ) . ﻳﻚ ﮔﻨﺎﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻔﺮﺷﺎﻥ ﺑﻮﺩ، ﻭ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﻋﻤﺮﻩ ﻭ ﻃﻮﺍﻑ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺘﻨﺪ، ﻭ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺷﺘﺮﻫﺎﻯ ﻗﺮﺑﺎﻧﻰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺤﻠﺶ ﻳﻌﻨﻰ ﻣﻜﻪ ﻗﺮﺑﺎﻧﻰ ﻛﻨﻴﺪ (ﻣﺤﻞ ﻗﺮﺑﺎﻧﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﻋﻤﺮﻩ ﻣﻜﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺣﺞ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﻣﻨﻰ) ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻪ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﺎﺷﺪ، ﻭ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﻯ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﺭ ﺟﺎﻯ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ:
ﻭَ ﻣَﻦْ ﺃَﻇْﻠَﻢُ ﻣِﻤَّﻦْ ﻣَﻨَﻊَ ﻣَﺴﺎﺟِﺪَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺃَﻥْ ﻳُﺬْﻛَﺮَ ﻓِﻴﻬَﺎ ﺍﺳْﻤُﻪُ:" ﭼﻪ ﻛﺴﻰ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻛﺲ ﻛﻪ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ﺍﺯ ﺫﻛﺮ ﻧﺎم ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﺴﺎﺟﺪ ﺍﻟﻬﻰ ﺑﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ"؟! (ﺑﻘﺮﻩ- 114) ﺍﻳﻦ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺍﻳﺠﺎﺏ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﻛﻴﻔﺮ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺳﺨﺖ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻛﻨﺪ.
ﺍﻣﺎ ﭼﺮﺍ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻜﺮﺩ؟ ﺫﻳﻞ ﺁﻳﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﺳﺎﺧﺘﻪ، ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ:" ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﻳﻦ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﻳﻤﺎﻧﻰ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﮔﺎﻫﻰ ﺷﻤﺎ ﺯﻳﺮ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﻣﻰ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﺍﻩ ﻋﻴﺐ ﻭ ﻋﺎﺭﻯ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻃﻠﺎﻉ ﺩﺍﻣﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺎﻧﻊ ﺍﻳﻦ ﺟﻨﮓ ﻧﻤﻰ ﺷﺪ، ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺴﻠﻂ ﻣﻰ ﺳﺎﺧﺖ ﺗﺎ ﻛﻴﻔﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻨﻨﺪ" (ﻭَ ﻟَﻮْ ﻟﺎ ﺭِﺟﺎﻝٌ ﻣُﺆْﻣِﻨُﻮﻥَ ﻭَ ﻧِﺴﺎءٌ ﻣُﺆْﻣِﻨﺎﺕٌ ﻟَﻢْ ﺗَﻌْﻠَﻤُﻮﻫُﻢْ ﺃَﻥْ ﺗَﻄَﺆُﻫُﻢْ ﻓَﺘُﺼِﻴﺒَﻜُﻢْ ﻣِﻨْﻬُﻢْ ﻣَﻌَﺮَّﺓٌ ﺑِﻐَﻴْﺮِ ﻋِﻠْﻢٍ) .
ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﮔﺮﻭﻫﻰ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﺳﻠﺎم ﭘﻴﻮﺳﺘﻨﺪ ﻭﻟﻰ ﺑﻪ ﻋﻠﻠﻰ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﻣﻬﺎﺟﺮﺕ ﻧﺸﺪﻩ، ﻭ ﺩﺭ ﻣﻜﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
ﺍﮔﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻜﻪ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺟﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﮔﺮﻭﻩ ﺍﺯ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻣﺴﺘﻀﻌﻒ ﻣﻜﻪ ﺑﻪ ﺧﻄﺮ ﻣﻰ ﺍﻓﺘﺎﺩ، ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﻣﻰ ﺷﺪ، ﻭ ﻣﻰ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻟﺸﻜﺮ ﺍﺳﻠﺎم ﻧﻪ ﺑﺮ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺣﻢ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺣﺘﻰ ﺑﻪ ﭘﻴﺮﻭﺍﻥ ﻭ ﻣﻮﺍﻓﻘﺎﻥ، ﻭ ﺍﻳﻦ ﻋﻴﺐ ﻭ ﻋﺎﺭ ﺑﺰﺭﮔﻰ ﺑﻮﺩ.
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ
و از مردم کسى است که جان خود را در برابر خوشنودىهاى خدا مىفروشد و خدا بر بندگان مهربان است. (سوره بقره آیه 207)
عن أبی سعید الخدری قال: لما اسری بالنبی صلّى اللّه علیه و آله و سلم یرید الغار، بات علىّ بن ابى طالب على فراش رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلم فأوحى اللّه إلى جبرئیل و میکائیل: إنی قد آخیت بینکما و جعلت عمر أحدکما أطول من الاخر فأیّکما یؤثر صاحبه بالحیاة؟ فکلاهما اختارها و أحبّا الحیاة، فأوحى اللّه الیهما أفلا کنتما مثل علىّ بن ابى طالب آخیت بینه و بین نبیّی محمد صلی الله علیه و آله فبات على فراشه یقیه بنفسه، اهبطا إلى الأرض فاحفظاه من عدوه.
فکان جبرئیل عند رأسه و میکائیل عند رجلیه و جبرئیل ینادی بخ بخ من مثلک یا بن ابى طالب، اللّه عزوجل یباهی لک الملائکة فأنزل اللّه تعالى: (و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضاة اللّه، و اللّه رؤف بالعباد).
ابو سعید خدرى گفت:
چون پیامبر شبانه سیر کرد و مىخواست به غار برود، علىّ بن ابى طالب علیه السلام در بستر او خوابید، پس خداوند به جبرئیل و میکائیل وحى کرد: همانا من شما دو نفر را برادر هم قرار دادهام و عمر یکى از شما را از دیگرى طولانىتر کردهام، پس کدام یک از شما دیگرى را به زنده بودن بر مىگزیند؟ هر دو تاى آنان زندگى را انتخاب کردند و آن را براى خود خواستند،
پس خداوند به آنان وحى کرد که چرا شما مانند علىّ بن ابى طالب نیستید او را با پیامبر خودم محمد برادر کردم پس او در بستر محمد خوابید تا او را با جان خود حفظ کند، شما به زمین فرود آیید و او را از دشمنش حفظ کنید. پس جبرئیل نزد سر او و میکائیل نزد پاهاى او قرار گرفتند و جبرئیل ندا مىداد:
آفرین به کسى مانند تو که خداوند با وجود تو به فرشتگان مباهات مىکند، پس خدا این آیه را نازل کرد: «و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه». [b]
[این حدیث در منابع دیگرى هم آمده از جمله: ابن جوزى، تذکرة الخواص ص 41 و گنجى شافعى، کفایة الطالب ص 239 و شبلنجى، نور الابصار ص 86.]
به نام خدا
مبحث بیست و هشتم از آیات مرتبط با وظایف اجتماعی ما(انفاق)
نکوهش از اطعام نکردن مساکین و تشویق نکردن دیگران به این کار(بخش دوم)
سوره فجر:نشانه های انسانهای دنیادوست و جهنمی بیان شده است:
کَلَّا بَل لَّا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ ﴿۱۷﴾: چنان نیست که شما خیال میکنید، بلکه شما یتیمان را گرامی نمیدارید.
وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۱۸﴾: و یکدیگر را بر اطعام مستمندان تشویق نمیکند.
وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلًا لَّمًّا ﴿۱۹﴾: و میراث [ضعیفان] را چپاولگرانه مى خورید
وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا ﴿۲۰﴾: و مال را دوست دارید دوست داشتنى بسیار
همانطور که دیده میشود در همه آیات بالا از تشویق نکردن به اطعام مسکین سرزنش شده است یعنی که انسانها علاوه بر آنکه خود به مستحقان و بینوایان غذا میدهند،باید دیگران را هم تشویق به این کار کنند.
چقدر این جمله از ایت الله بهجت زیباست:هیچ ذکری بالاتراز ذکرعملی نیست.وهیچ ذکر عملی بالاتر از ترک معصیت نیست.
توجه
احادیثی که شاید تا به حال نشنیده باشید :
1_حضرت رضاعلیه السلام فرمود:هرکس در روز عیدغدیر، مومنی را اطعام کند،گویا همه انبیاء و صدیقین را اطعام داده است (اقبال الاعمال ص778)
2_حضرت صادق علیهالسلام فرمود:یک درهم انفاق در روز غدیر،برابر با یک میلیون درهم(در زمان های دیگر)است(وسائل الشیعه ج97،ص117)
3_حضرت رضا علیه السلام فرمود:هرکس در روز عیدغدیر به دیدار مومنی برود،خداوند به قبراو هفتاد نور وارد می کند،قبرش را وسعت می بخشد،وهر روز هفتاد هزار فرشته قبرش را زیارت کرده و او رابه بهشت بشارت می دهند(اقبال الاعمال ص778)
4-امام صادق علیه السلام فرمود:عید غدیر، بزرگترین عید خداوند متعال است(بحارالأنوار، ج98،ص303)
5_امام صادق علیه السلام فرمود:روزه روز غدیرخم با روزه عمر دنیا برابری می کند،ونزد خداوند معادل صدهزار حج و صد هزار عمره است(وسائل الشیعه،ج3،ص338)
6_امام رضا علیه السلام فرمود:روز غدیر، روز ترک گناهان کبیره ودیگر گناهان(صغیره) است(اقبال الاعمال، ص778)
7_امام رضا علیه السلام فرمود:روز غدیر، روز زیاده خواهی از خداوند است(اقبال الاعمال ص778)
8_امام صادق علیه السلام فرمود:برای جمعی از دوستان وشیعیانش که نزد وی بودند،فرمود:در روز غدیر،جهت بزرگداشت این روز،به برادران ایمانیت بسیار نیکی کن ونیازهای آنان را برآورده ساز(بحار الأنوار، ج98،ص302)
9_احمدبن محمد گفت:در مجلس حضرت رضاعلیه السلام بودیم درحالی که آن مجلس از خانواده حضرتش پر بود ودرباره روز غدیر گفتگو می کردند.پس حضرت رضا علیه السلام (به من)فرمود:در این روز هر مرد و زن مومنی را شاد کن(تهذیب الاحکام، ج6،ص24)
10_امام صادق علیه السلام درحضور جمعی از دوستان و شیعیان خویش فرمود:هنگامی که صبح روز غدیر شد مومن باید تمیز ترین وفاخرترین لباسهایش را پوشیده وخود رادر حدتوانائیش معطر سازد(بحار الأنوار، ج98،ص301)
11_امام رضاعلیه السلام فرمود:روز غدیر، روزی است که دعا درآن مستجاب می گردد(اقبال الاعمال ص778)
12_امام رضا علیه السلام فرمود :روز غدیر، روز زدودن اندوه و روز برطرف شدن غم هاست(اقبال الاعمال، ص778)
13_امام صادق علیه السلام فرمود :شاید گمان می کنی که خداوند،روزی را آفریده که حرمت آن از روز غدیر،عظیم تر باشد؟نه به خدا سوگند، نه به خدا سوگند، نه به خدا سوگند (بحارالأنوار، ج98،ص303)
14_امام رضا علیه السلام فرمود:مثل مومنین در قبول ولایت امیرالمومنین علیه السلام در روز غدیر خم، مثل فرشتگان درسجده بر حضرت آدم علیه السلام است،ومثل کسانی که در روز غدیر از ولایت امیرالمومنین علیه السلام سر باز زدند،مثل شیطان است(اقبال الاعمال، ص778)
به نام خدا
مبحث بیست و هفتم از آیات مرتبط با وظایف اجتماعی ما (انفاق)
نکوهش از اطعام نکردن مساکین و تشویق نکردن دیگران به این کار(بخش اول)
خداوند در موارد متعدد مخصوصا در سوره های مکی ابتدای بعثت ، به موضوع توجه به همنوعان و اطعام مساکین و احترام یتیمان تاکید زیادی کرده و یکی از نشانه های افراد جهنمی را عدم توجه به این مسئله دانسته است.
سوره حاقه: {گویند] بگیرید او را و در غل کشید (۳۰) خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ﴿۳۰﴾
آنگاه میان آتشش اندازید (۳۱)) ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ﴿۳۱﴾
چرا که او به خداى بزرگ نمى گروید (۳۳)إِنَّهُ کَانَ لَا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ ﴿۳۳﴾
و به اطعام مسکین تشویق نمى کرد (۳۴) وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۳۴﴾
علامه طباطبایی(ره) در شرح « وَ لَا یحَُضُّ عَلىَ طَعَامِ الْمِسْکِینِ » می نویسد: یعنی در مورد بینوایان سهل انگاری می کردند و رنجی که فقرا می کشیدند اهمیتی برای آنها نداشت
سوره ماعون:نشانه های تکذیب کنندگان دین بیان شده که یکی ،همین است
وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۳﴾و به خوراک دادن بینوا ترغیب نمى کند (۳)
ورود به بهشت ،مستلزم تحمل سختی و زیان است.ابتلاء،سنت الهی است
ایه 214 سوره بقره این چنین می گوید:
أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُم مَّثَلُ الَّذِینَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِکُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَزُلْزِلُواْ
حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِیبٌ ﴿۲۱۴﴾
ترجمه فولادوند: آیا پنداشتید که داخل بهشت مىشوید و حال آنکه هنوز مانند آنچه بر [سر] پیشینیان شما آمد بر [سر] شما نیامده است
آنان دچار سختى و زیان شدند و به [هول و] تکان درآمدند تا جایى که پیامبر [خدا] و کسانى که با وى ایمان آورده بودند
گفتند پیروزى خدا کى خواهد بود هشدار که پیروزى خدا نزدیک است
ترجمه مکارم: آیا گمان کردید داخل بهشت میشوید، بی آنکه حوادثی همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟!
همانان که گرفتاریها و ناراحتیها به آنها رسید، و آن چنان ناراحت شدند که پیامبر و افرادی که ایمان آورده بودند
گفتند: پس یاری خدا کی خواهد آمد؟! (در این هنگام، تقاضای یاری از او کردند، و به آنها گفته شد:) آگاه باشید، یاری خدا نزدیک است!
ایه بسیار گویاست. ورود به بهشت اسان نیست باید سختی و زیان را تحمل کرد تا حدی که متقاضی و ارزومند نصرت سریعتر خدا باشید
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در ذیل این ایه چنین گفته :
کلمه (باساء) به معناى شدت و سختى است که از خارج نفس آدمى به آدمى وارد مى شود، مانند گرفتاریهاى مالى ، و جاهى ، و خانوادگى ، و نداشتن امنیتى که در زندگیش به آن نیازمند است .
و اما ضراء عبارت است از شدتى که به جان و تن انسان مى رسد، مانند جراحت و قتل و مرض ،
و کلمه زلزله و زلزال معنایش معروف است ، و اصل آن از ماده (ز - ل - ل ) است ، که به معناى لغزیدن است ، و اگر این کلمه تکرار شده ، براى این بود که بر تکرار دلالت کند، تو گوئى زمینى که مثلا دچار زلزله شده ، لغزشهائى پشت سر هم کرده ،
این آیه همانطور که قبلا هم اشاره کردیم دلالت مى کند بر اینکه مساءله ابتلا و امتحان در امت اسلام نیز جریان دارد، و این سنت همیشگى است .
و نیز دلالت دارد بر اینکه مثل و وصف امتهاى گذشته عینا تکرار مى شود، آنچه بر سر امتهاى گذشته رفته است بر امت اسلام نیز خواهد رفت ، و این همان است که نامش را تکرار تاریخ و یا عود آن مى گذاریم .