در حدیثی از امام علی بن الحسین علیه السلام می خوانیم:
اذا جمع الله عزوجل الاولین و الآخرین قام مناد فنادی یسمع الناس فیقول: این المتحابون فی الله قال: فیقوم عنق من الناس فیقال لهم اذهبوا الی الجنة بغیر حساب قال: فتلقاهم الملائکة فیقولون الی این؟ فیقولون الی الجنة بغیر حساب! قال فیقولون فای ضرب انتم من الناس؟ فیقولون نحن المتحابون فی الله، قال فیقولون وای شی ء کانت اعمالکم؟ قالوا کنا نحب فی الله و نبغض فی الله، قال فیقولون نعم اجر العاملین! ؛
هنگامی که خداوند متعال اقوام اولین و آخرین را (در قیامت) جمع کند، ندا دهنده ای ندا می دهد، به گونه ای که به گوش همه مردم برسد، می گوید کجا هستند آنهایی که به خاطر خدا همدیگر را دوست داشتند، فرمود در این هنگام گروهی از مردم بر می خیزند و به آنها گفته می شود، بدون حساب به سوی بهشت بروید! فرمود: در این موقع فرشتگان الهی از آنها استقبال می کنند، می گویند به کجا می روید؟ می گویند: به بهشت بدون حساب! می گویند شما از کدام گروه مردم هستید؟ می گویند ما کسانی هستیم که به خاطر خدا یکدیگر را دوست می داشتیم، می گویند، اعمال شما چه بود؟ می گویند ما به خاطر خدا گروهی را دوست می داشتیم و به خاطر خدا گروهی را دشمن می داشتیم، فرشتگان می گویند: چه خوب است پاداش عمل کنندگان! »
نعمت هاى بهشتى از آن شیعیان على (ع)
امام حسین (ع) مى فرماید: روزى پیش على (ع) نشسته بودیم و در آن جا درخت انار خشکى بود. عده اى از دشمنان و دوستداران حضرت وارد شدند و سلام کردند. امام فرمود: بنشینید.
سپس فرمود: امروز به شما معجزه اى نشان مى دهم که مثل مائده در میان بنى اسرائیل باشد. آن گاه فرمود: به درخت نگاه کنید. درخت خشکى بود که ناگهان آب بر شاخه هایش جریان پیدا کرد و سبز شد و برگ آورد و میوه هایش تا بالاى سر ما آمد.
سپس رو کرد به ما که ما از دوستدارانش بودیم، گفت: دستتان را دراز کنید و از میوه ها بچینید و بخورید. و ما نیز دست هاى خود را دراز کردیم و از انارها چیدیم و خوردیم. تا آن زمان میوه اى به خوشمزگى آن نخورده بودیم.
سپس به کسانى که او را دشمن مى داشتند رو کردند و فرمود: بچینید و بخورید. اما آنان وقتى که دستشان را بالا بردند، انارها بالا رفت و هیچ یک از آنها نتوانستند حتى یک انار بچیند! گفتند: یا امیرالمومنین! چرا دست آنها رسید ولى دست ما نرسید؟
فرمود: بهشت نیز همین طور است، فقط دست دوستان ما به نعمت هاى بهشتى مى رسد، نه دست دشمنان ما. آنان وقتى از منزل خارج شدند، گفتند: این از سحر على بن ابى طالب، کم است.
در این هنگام سلمان گفت: چه مى گویید؟ سحر است یا شما نمى بینید؟
بحار 41/249، حدیث 4.